جنگ در فضاي مجازي

استفاده از فضاهاي مجازي كه بخصوص در بحبوحه ناآراميها يا تنشهاي اجتماعي سياسي در كشورها همواره مدنظر دشمن و در چارچوب جنگ رواني و سايبر قرار داشته و دارند و در چارچوب آن سعي ميشود افكار عمومي را به رسانهها و منابع بومي بياعتماد كرده و به شايعات، اخبار جهتدار و منفي دامن زده شود.
شايد به هيچ اندازه واژه جنگ نرم به اندازه فضاي پس از انتخابات در ادبيات سياسي كشورمان به كار برده نشده بود؛ واژهاي كه در نقطه مقابل جنگ سخت يا استفاده از جنگافزار به كار برده ميشود. ابراز جنگ نرم هم طبعا با جنگ سخت متفاوت است. در آنجا كه بمب و موشك جاي خود را به خبر و تحليل در قالب كلي رسانه ميدهد. از آنجا كه محيط عمليات جنگ نرم رسانه است در اين حوزه حداكثر استفاده از ظرفيت رسانهها به عمل ميآيد و در اين قلمرو مفاهيمي مانند جنگ رسانهاي، فضاسازي رسانهاي و جنگ رواني شكل ميگيرد. در اين رويكرد، رسانهها به شيوههاي گوناگون ميكوشند فضاي ذهن گروههاي هدف را در جهت اهداف و خواسته و طراحان عمليات رواني شكل دهند.
در عين حال مخاطب اينگونه برنامهريزيها الزاما مردم كشورهاي بيگانه يا نيروهاي دشمن نيستند و مردم كشور خودي نيز هدف قرار ميگيرند كه از جمله نمونههاي برجسته آن نقش رسانههاي آمريكايي انگليسيزبان، شبكهها و تلويزيونهاي فارسيزبان مورد حمايت دولت آمريكا در مثلث افكارسازي اين كشور قرار دارد كه شامل رسانهها، موسسات نظرسنجي بخصوص گالوپ و وزارت خارجه آمريكاست.
غرب در جنگ رسانهاي، ايران را به عنوان يك زيرمجموعه در درون راهبردي كلان قرار داده است. در اين جنگ رسانهاي غرب ميكوشد شكافها در ايران را ايجاد يا فعال كند و در اين چارچوب فعالسازي شكاف، قوميتها يكي از اهداف اصلي غرب به شمار ميرود. نكته اساسي اين است كه جهتگيريها و اولويتهاي رسانههاي غربي و ضدانقلاب تا پيش از حادثه 11 سپتامبر و تا حدودي پس از يكي دو سال از اين حادثه معطوف به تضعيف بنيادهاي سياسي نظام جمهوري اسلامي و فعال كردن شكافهاي سياسي در ايران بوده است، بنابراين آموزش و تشويق گروهها و شبكههاي داخلي بر ايجاد جنبشهاي اجتماعي در ايران يكي از محوريترين برنامههاي ضدانقلاب در رسانههاي غربي است.
ايجاد شكاف دولت با نظام بينالمللي نيز يكي ديگر از كاركردهاي رسانههاي غربي عليه ايران است. اين رويكرد و تمركز به آن در واقع ناشي از شكست تلاشهاي غرب و آمريكا در تضعيف و واژگونسازي جمهوري اسلامي از يكسو و ناتواني در برخورد نظامي با ايران از سوي ديگر است. بعلاوه اينكه از نظر آنها سياستهاي اعمال شده در خاورميانه و درباره ايران، جمهوري اسلامي ايران را بيش از پيش تقويت كرده است، چنانكه گري سيك، مشاور امنيت ملي جيمي كارتر رئيسجمهور اسبق آمريكا بتازگي گفته است ايران قدرت اصلي در حال ظهور در منطقه خاورميانه است و تحولات خاورميانه باعث افزايش قدرت راهبردي منطقهاي تهران شده است. به همين علت جنجالهاي رسانهاي در زمان حضور رئيسجمهور در مجمع عمومي سازمان ملل و ديگر مجامع بينالمللي شدت ميگيرد تا به ادعاي شكاف ميان دولت ايران و نظام بينالمللي دامن زده شود. در يك نگاه اجمالي از ابتداي انقلاب تاكنون 3 مرحله يا نقطه عطف جنگ رسانهاي عليه ايران قابل تفكيك است.
رويكرد سياسي
مرحله نخست به سالهاي اول انقلاب برميگردد. در اين مرحله گرچه شبكههاي تلويزيوني ضدجمهوري اسلامي فعال هستند، اما فعالترين شبكه در اين دوران با توجه به امكانات آن روز راديوست. بيشتر اين رسانهها كه برنامه فارسي پخش ميكردند تحت مديريت مستقيم كشورهاي غربي و آمريكا و رژيم صهيونيستي عليه جمهوري اسلامي بود. در واقع گفتمان حاكم بر برنامههاي اين شبكهها سياسي بود. شبكههاي راديويي در اين دوره ميكوشيدند با طرح مسائل سياسي، رفتارهاي سياسي مردم ايران را متحول سازند و از اين طريق ضمن تضعيف پايگاه مردمي نظام، موقعيت مخالفان نظام را تقويت كنند.
رويكرد فرهنگي سياسي
مرحله دوم به اواخر دهه 60 مربوط ميشود. در اين سالها تغييري چشمگير در كميت و كيفيت جهتگيريهاي رسانهاي ضد ايراني صورت گرفت و تعداد زيادي شبكههاي راديويي و تلويزيوني فارسي زبان توسط ضد انقلاب با كمكها و امكانات كشورهاي غربي راهاندازي شد، شبكههايي مانند ITN، NITV ، تلويزيون پارس، تلويزيون كانال يك، تلويزيون تپش، شبكه آزادي و... از جمله اين شبكهها بودند. رويكرد گفتماني شبكههاي ضد ايراني در اين دوران، فرهنگي و هجمههاي فرهنگي بود. پخش برنامههاي مبتذل و تضعيف باورها و اعتقادهاي مردم، محور اصلي فعاليت اين رسانهها را تشكيل ميداد. در عين حال بزرگنمايي ضعفهاي داخلي ايران يا دروغپردازيها عليه نظام و مسوولان، پشتيباني رسانهاي عليه برخي اعتراضات داخلي، در دستور كار اين شبكهها قرارگرفت.
رويكرد همه جانبه
مرحله سوم به نيمه دوم دهه 70 به بعد برميگردد. وجه مشترك اين دوران، رويكرد همهجانبه سياسي، فرهنگي و رواني عليه ايران است. رسانههاي غربي و ضدانقلاب با توجه به تحولات سياسي داخلي كشور انگيزه فعاليت بيشتري پيدا كردند؛ بنابراين به موازات برنامههاي فرهنگي و تهاجم عليه اخلاق و باورهاي مردم ايران، برنامههاي سياسي گستردهاي را با هدف شكاف ملت دولت و تضعيف پايگاه مردمي نظام راهانداختند.
دولت آمريكا در اين چارچوب سرمايهگذاريهاي زيادي كرده است به طوري كه براي هدايت اين طرح بخشي در دفتر مركز سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) ايجاد كرد؛ البته سابقه زمينهسازي براي جنگ نرم نه در دوران جديد كه به دهه 70 و در اوج جنگ سرد برميگردد. در اين دوران گروهي از سناتورها، مسوولان ارشد وزارت خارجه آمريكا، استادان برجسته علوم سياسي موسسه مطالعاتي آمريكايي اينترپرايز و گروهي از مديران باسابقه سيا و پنتاگون، كميته بررسي تهديد بالقوه را تاسيس كردند. اعضاي اين گروه با منتفي دانستن جنگ سخت، تنها راه به زانو درآوردن رقيب را در جنگ نرم و فروپاشي از درون دانستند. در ايران بعد از دوم خرداد 1376 طرح نرمافزاري مورد توجه عناصر ضد انقلاب قرار گرفت و در حد امكان تلاش شد با توجه به موقعيتهاي خاص ملي، سياسي و ايدئولوژيكي همانگونه كه مورد تاكيد و توجيه جين شارپ، يكي از دكترينهاي جنگ نرم و مبارزه بدون خشونت است، اجرا شود.
فضاي مجازي و عرصه تهديد
گسترش روز افزون فناوري جديد ارتباطات در سالهاي اخير، تمام جنبههاي فرهنگ و حيات اجتماعي را با چالش روبهرو كرده است. در اين ميان تحولات اجتماعي و گروههاي انساني نيز از اين امر مستثنا نشده و گروههاي مجازي با مرزهاي مختلف، جايگزين گروههاي داراي مرزهاي سخت منتهي شدند و به همين دليل امكان مبادله هر چه بيشتر اطلاعات و پيامها، منجر به كاهش و ديوارهاي حذف فاصله ميان گروههاي مختلف شده است. با نفوذ فزاينده اينترنت، همچنين امكان اشتراك در تجارب گروههاي مختلف ايجاد شد و از منظر سختافزار ارتباطي، تعداد سايتها و فناوريهاي وابسته به آنها نيز گسترش يافت و اين مساله رد پاي خود را در تمام حوزههاي زندگي بشر برجا گذاشت. هر فرد يا جماعتي ميتواند بخشي از اين فضا را در اختيار گرفته و به نشر آرا و عقايد خود بپردازد، اما اين امكان همانگونه كه مزاياي فوقالعادهاي دارد معايب زيادي نيز دارد و ميتواند همچون ديگر وسايل ارتباطي نوين، خود چالشي براي جوامع و حاكميتها باشد.
همانگونه كه اين فضا اجازه ميدهد خبر از حالت سنتي خارج شود در يك روزنامه الكترونيك فقط تكست و تصوير نباشد و چند رسانهاي باشد به همان اندازه هم ميتوان در خبر دست برد و آن را از اعتبار ساقط كرد، اما هنوز عنصر باورپذيري را با خود حمل ميكند. پيامها و شوخيهاي فريبنده، اخبار يا هشدارهايي دروغين و اشتباهي هستند كه سعي دارند مخاطبان خود را بنا به دلايل مختلف مثلا صرف وقتگذراني، شوخي و سرگرمي و تفريح يا حتي امتيازگرفتنها يا ترور شخصيتها و مشهور شدن و بر سر زبانها افتادن يا شيادي فريب دهند، به طوري كه مخاطبان در فضا و شرايطي قرار گيرند تا چيزي كه در اصل غيرواقعي و دروغين است را حقيقي و واقعي تصور كنند و بپذيرند.
استفاده از سايتهاي اينترنتي و وبلاگ و فضاهاي مجازي كه بخصوص در بحبوحه ناآراميها يا تنشهاي اجتماعي سياسي در كشورها به صورت قارچگونه گسترش مييابند همواره مدنظر دشمن و در چارچوب جنگ رواني و سايبر قرار داشته و دارند و در چارچوب آن سعي ميشود افكار عمومي را به رسانهها و منابع بومي بياعتماد كرده و به شايعات، اخبار جهتدار و منفي دامن زده شود.
خبر و جنگ رواني
بررسي جايگاه خبر در رسانههاي جهاني بويژه نقش آن در چارچوب جنگ رواني موضوعي است كه بتازگي از ابعاد مختلف بررسي شده است. در طول چند سال اخير برخي از مهمترين سناريوهايي كه به طور همزمان در رسانههاي خبري و به منظور اعمال جنگ رواني عليه ايران صورت گرفت عبارتند از:
الف: سناريوهاي خارجي
تهديدآميز بودن ايران براي ملل جهان و اين كه انرژي هستهاي ايران تهديدي براي همه كشورهاي جهان است.
ارعاب و تهديد ايران با انتشار محتواي بالاي رسانهاي درخصوص امكان حمله آمريكا يا اسرائيل به ايران
دشمنسازي از ايران براي اعراب و ترغيب ملل عرب و مسلمانان به منظور مقابله با ايران
محك زدن ايران به شيوههاي مختلف به منظور دريافت اين نكته كه آيا ايران به خواست 1+5 درباره برنامه هستهاياش تن ميدهد يا خير؟
هولوكاست و پيگيري سناريوي تهديدآميز بودن انديشه دولت ايران براي ملل جهان حتي فارغ از دستيابي اين كشور به انرژي هستهاي
اتصال برنامه هستهاي ايران به كره شمالي و بهرهگيري ايران از عملكرد هستهاي كره شمالي به نفع پرونده هستهاي خود
معرفي ايران به عنوان ناقض حقوق بشر و مخالف آزادي بيان
زدن اتهامهاي گوناگون از قبيل تروريست بودن يا حامي تروريست بودن
سعي در وانمود كردن اين كه مردم ايران در مخالفت خود با غرب و ارزشهاي غربي صادق نيستند و بيشتر تحت تاثير فشارهاي گروه حاكم يا گروههاي خاص وانمود ميكنند كه با غرب مخالفند.
تغيير نگرش افكار عمومي داخل نسبت به اهداف ملي و اوضاع داخلي
كوشش براي نابسامان جلوه دادن اوضاع اقتصادي
برجسته كردن اختلافنظرهاي جزيي ميان مسوولان مملكت و انعكاس اغراقآميز آن از طريق رسانهها
القاي ياس و نااميدي و ايجاد اختلاف ميان مردم و مسوولان
بهرهگيري از هر رويداد، حتي مسائل عادي و طبيعي عليه جمهوري اسلامي ايران
پيجويي مسائل به نحوي كه ميان مشكلات داخلي ايران و ريشه آن در اصل نظام رابطه برقرار كنند.
طراحي تهديدي با عنوان هلال شيعي
تهديد نسلها به گسترش تعداد و نفوذ شيعيان در منطقه تحت حمايت ايران
ب - سناريوهاي داخلي
اين سناريوها فعاليتهايي را شامل ميشود كه با مرحله جنجالآفريني شروع ميشود يا مراحل موجآفريني و پس از آن ذهنيتسازي ادامه مييابد و در نهايت نيز با مرحله جريانسازي درباره موضوعاتي خاص تكميل ميشود. به برخي از اين موضوعات كه گاهي بعضي رسانههاي داخلي نيز به آن دامن ميزنند اشاره ميشود.
- گراني و تورم
- ناكامي در اجراي برنامههاي توسعه اقتصادي
- ضعف زيرساختهاي اقتصادي و عمراني
- دغدغههاي جوانان، زنان، دانشجويان و...
- گرايشهاي دينگريزي مردم بويژه جوانان
- ناتواني دولت در مقابله با مشكلات اقتصادي مردم
- ناتواني در تحقق اهداف انقلاب
- دعوت به تجمعات اعتراضي و برپايي تظاهرات
- ناكارآمدي سياست خارجي
- ناكارآمدي طرح تحول اقتصادي، شتاب دولت در اجراي آن و بهرهبرداري انتخابي از آن
- و...
دشمن علاوه بر اين، از ديگر تاكتيكهاي جنگ رواني عليه ايران نيز استفاده ميكند. تحريف، ساختن يك يا چند دشمن فرضي، پاره حقيقتگويي، محك زدن، ادعا به جاي واقعيت، اغراق، تفرقه، تاكتيك زمانبندي، تاكتيك قطرهچكاني، استفاده از خبر براي تبليغات از تاكتيكهايي است كه دشمن در چارچوب جنگ رواني عليه كشورهاي هدف ازجمله ايران استفاده ميكند كه براي مقابله با اين حربهها 1 اطلاعرساني و روشن كردن مردم و 2 اطلاعرساني شفاف و اعتمادسازي رسانهها كارساز و مثمرثمر خواهد بود.
نويسنده:عباس محمدنژاد