گفته هاي حجاريان چه چيزي را ثابت كرد؟

در دادگاه هاي اخير متهمان اغتشاشات بعد از انتخابات، حجاريان كه از تئوريسين هاي برجسته جريان اصلاحات است در دفاعيه خود با اشاره به مقالاتي كه از او به چاپ رسيده، آنها را حاوي برخي نظريات نامربوط به شرايط كشورمان دانست و به تشريح علت انحراف در مواضع خود پرداخت.
گرچه امكان شروع نهضت علمي از هم اكنون و بر تمام مقاطع وجود دارد و نبايد آنرا به آينده و مشروط به پيش نيازها كرد. اما در اين مجال كوتاه اين موضوع را بررسي مي كنيم كه نگاه عميق و ژرف رهبران و بزرگان اين انقلاب از سالها پيش به نكته درستي دوخته شده بود و ظاهرا دغدغه اجراكنندگان چيز ديگري بوده است. اما اكنون كه به نظر زمينه براي يك بسيج و همگرايي عمومي در سطح مديران مياني و احساس نيازي جدي در سطح جامعه براي يافتن راهي از رهايي علمي و فكري از جامعه متفاوت غرب پديد آمده ديگر نبايد مقطعي، سطحي و ناقص تصميم گرفت و برنامه ريزي كرد. بلكه در آستانه طراحي جديد آموزش ملي با نگاهي به آينده و مقتضياتش بايد براي تامين نيازهاي جامعه بسترسازي و پرورش نيروي انساني كارآمد براي توليد علم را از مقاطع پايين و اوليه آموزش عمومي شروع كرد و در دانشگاه ها به نتيجه رساند.
مقام معظم رهبري در ديدار با اساتيد دانشگاه اخيرا بياناتي فرمودند كه بارها در سخنان گذشته نيز به اين نكات اشاره كرده بودند. لزوم توليد علم و شروع نهضت علمي نكته اي اساسي در گفته هاي گذشته ايشان بود. ايشان در مراسم مذكور بخشي از نگراني هاي عميق خود را چنين عنوان فرمودند كه «ما در زمينه علوم انساني، كار بومي، تحقيقات اسلامي چقدر داريم؟ كتاب آماده در زمينه هاي علوم انساني مگر چقدر داريم؟ استاد مبرزي كه معتقد به جهان بيني اسلامي باشد و بخواهد جامعه شناسي يا روانشناسي يا مديريت يا غيره درس بدهد، مگر چقدر نياز داريم، كه اين همه دانشجو براي اين رشته ها مي گيريم؟ اين نگران كننده است.» (بيانات در ديدار اساتيد دانشگاه ها 8/6/88)
در دادگاه هاي اخير متهمان اغتشاشات بعد از انتخابات، حجاريان كه از تئوريسين هاي برجسته جريان اصلاحات است در دفاعيه خود با اشاره به مقالاتي كه از او به چاپ رسيده، آنها را حاوي برخي نظريات نامربوط به شرايط كشورمان دانست و به تشريح علت انحراف در مواضع خود پرداخت.
در اين دفاعيه نتيجه گيري كرده است كه «احساس رعب در نزد انديشمندان غربي موجب ذلت نفس و پذيرش بي قيد و شرط نظريات آنان مي شود در حاليكه حضرت امام(ره) به ما آموختند كه روي پاي خود بايستيم و مقهور شرق و غرب نشويم چرا كه رمز توفيق ما تاكنون همين بوده است.
البته ما در علوم تجربي اين نكته را خوب دريافته ايم. دانشمندان جوان مان، از زمان جنگ به اين سو دستاوردهاي چشمگيري در عرصه علم داشته اند اما در زمينه علوم انساني آنچنان كه بايد و شايد فعاليتي نكرده ايم و يكي از روزنه هاي ضربه پذير و رخنه هاي فرهنگ وارداتي در كشور ما از اين ناحيه بوده است. اگر اين موضوع تنها يك نقيصه علمي بود قابل تحمل مي نمود اما خطر آنجاست كه نظريات علوم انساني حاوي حربه هاي ايدئولوژيك هستند و قادرند به استراتژي و تاكتيك تبديل شوند. اين نظريات مي توانند در مقابل ايدئولوژي رسمي كشور صف آرايي كنند و آن را به چالش بكشند. زماني ماركسيسم به عنوان آخرين دستاورد علمي مبارزه در مقابل اسلام صف كشيده بود و امروز نئوليبراليسم نداي پايان تاريخ را سر مي دهد و خود را به عنوان برترين دستاورد در تاريخ بشريت، به جهانيان قالب مي كند. اگر بناست ما در مقابل اين مدعيان سر خم كنيم چه احتياجي به انقلاب و مقاومت هشت ساله در مقابل دشمن بعثي بود؟
اگر قرار است نظرات امثال پارسونز، ماكس وبر يا هابرماس اثرات خطرآفرين از خود بجا بگذارد و از طرفي در اركان توسعه اقتصادي تزلزل ايجاد كند كه در حوادث اخير شاهد آن بوديم، قطعا در راه طي شده تجديدنظر كنيم و نقاط اعوجاج و انحراف را شناسايي كنيم.
اگر اين كارها صورت نگيرد با گردنه هاي صعب العبورتري روبه رو و خداي ناكرده به فتنه هاي ديگري دچار خواهيم شد كه گرد و غبار آن اهل بصيرت را آزار خواهد داد. فتنه هايي كه به تعبير قرآن «و اتقوا فتنه لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصه و اعلموا ان الله شديد العقاب» (سوره انفال آيه 25) يا به تعبير ديگر «الفتنه اشد من القتل»(سوره بقره آيه 191). (از متن اعترافات حجاريان در دادگاه)
با توجه به اين گفته ها، مي توان به چند نكته اي براي چندمين بار اشاره كرد و پرداخت. سال هاست كه بخشي از مردم ايران با تاسيس دانشگاه هاي داخلي يا حضور در دانشگاه هاي خارجي به مطالعه علوم انساني مي پردازند. علومي كه با رويكرد و نگاهي مثبت در مغرب زمين بسيار پويا و زايا است و با جديت پيگيري مي شود. در بسياري از موارد نظريات جديد ارائه شده در اين علوم نقاط عطفي در جريان كلي فرهنگي و تمدن آن ديار و حتي ساير بلاد ايجاد مي كند. انواع ايسم ها و تئوري ها، نگرش هايي است كه در پي خود سبك زندگي جديد و جهانبيني متفاوتي را به همراه مي آورد.
سالهاست كه روشنفكران كشورهاي جهان سومي و به ويژه اسلامي با دو روش متضاد به اين علوم مي نگرند. برخي آنها را اساس رشد و ترقي مي دانند و با از بر كردن نظرياتي كه معلوم نيست با چه دقتي ترجمه يا فهميده شده، اقدام به شرح، ترويج و دفاع از آنها مي كنند و عده اي نيز با بدبيني تمام آنها را مايه گمراهي و حتي نجس دانسته و به كلي طرد مي كنند. به عنوان مثال در مورد آگست كنت كه پس از پايه گذاري جامعه شناسي با توهم پيامبري و ارائه دين منجي بشريت روبرو شد؛ سالها بعد پس از برقراري نظام جمهوري اسلامي ايران و مدتي پس از انقلاب فرهنگي، افرادي اين رشته را رشته اي التقاطي خوانده و برپائيش در دانشگاه ها با ترديد روبرو بود.
اما آنچه كه از روش و رويه نظام جمهوري اسلامي فهميده مي شود اين است كه بنيانگذاران اين نظام نه تنها خود از مطالعه اين علوم و نظريات بادرايت بهره برده اند؛ بلكه مطالعه آنها را مورد نيازجامعه دانسته اند و به همين منظور دانشكده هاي مختلف جهت تعليم و تربيت فارغ التحصيلان اين رشته ها بنيان گذاشته شده است. در اين خصوص مي توان به اين بيانات مقام عظماي ولايت اشاره كرد كه «خيلي بايد به مسئله نهضت علمي در كشور اهميت داد؛ بايد آن را جدي گرفت. من عرض بكنم: هيچ كشوري- ازجمله كشور ما نخواهد توانست به آرزوهاي ملي و بزرگ خود دست پيدا كند، مگر آن وقتي كه در مسابقه علمي بتواند يك جايگاه و رتبه اي پيدا كند. عقب ماندگي علمي، حتماً عقب ماندگي سياسي و اقتصادي و فرهنگي را به دنبال خود دارد.»
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رئيس جمهور و اعضاي هيئت دولت به مناسبت هفته دولت و در آستانه نيمه شعبان
16/6/1386)
ايشان ضمن توجه به اين رويه، همواره به اين نكته نيز تأكيد داشته اند كه تمامي اين نظريات با توجه به خاستگاه ماترياليستي شان بايد با ديده ترديد نگريسته شود. بايد اين نظريات را با محك دين و فرهنگ غني ايراني اسلامي مان به بوته نقد بگذاريم و درنهايت، با اشراف بر علوم متعدد، به توليد علم در راستاي منافع و متناسب با جامعه خود بپردازيم. بازهم مي توان به بخش ديگري از فرمايشات رهبر عزيزمان در جلسه اخير ايشان با دانشگاهيان اشاره كرد كه فرمودند: بسياري از مباحث علوم انساني، مبتني بر فلسفه هايي هستند كه مبنايش ماديگري است، مبنايش حيوان انگاشتن انسان است، عدم مسئوليت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوي به انسان و جهان است. خوب، اين علوم انساني را ترجمه كنيم، آنچه را كه غربي ها گفتند و نوشتند، عيناً ما همان را بياوريم به جوان خودمان تعليم بدهيم، درواقع شكاكيت و ترديد و بي اعتقادي به مباني الهي و اسلامي ارزش هاي خودمان را در قالب هاي درسي به جوان ها منتقل كنيم؛ اين چيز مطلوبي نيست. اين ازجمله چيزهايي است كه بايستي موردتوجه قرار بگيرد؛ هم در مجموعه هاي دولتي مثل وزارت علوم، هم در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، هم در هر مركز تصميم گيري كه در اينجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاه ها و بيرون دانشگاه ها. به هرحال نكته بسيار مهمي است.» (بيانات در ديدار اساتيد دانشگاه ها 8/6/88)
اين نكته، به معني آن است كه رشته هاي علوم انساني دانشگاه هاي ما بايد از انفعال، مسخ شدگي و دنباله روي صرف از جوامع غربي خارج شوند. اين مهم نيازمند حاكميت فضاي نقادي در دانشگاه ها و ارتباط هرچه بيشتر با حوزه است.
اين مسئله نيز بايد نظر قرار گيرد كه هم اكنون اكثريت قريب به اتفاق دانشجويان رشته هاي مهم و جدي علوم انساني تنها براي اخذ مدركي تزئيني در كلاس هاي درس گذران وقت مي كنند واگر تعداد علاقمند هم در ميان آنان حضور داشته باشند پس از آشنايي با اساتيدي كه كمتر با ديدي منتقدانه به نظريات غربي نگريسته اند، به كتابخانه اي سيار و مبلغي تازه نفس براي ترويج افكار وارداتي و بعضاً مخرب تبديل مي شوند.رهبر عزيزمان در اين ارتباط هم راهنمايي فرموده اند كه: «اين حرف بسيار درستي است كه فرموديد ما بايد از محصول تفحص و تحقيق ديگران استفاده كنيم. مثلاً فرض كنيد در جغرافيا و يا تاريخ، يك مورخ و محقق اروپايي مطلبي نوشته است كه ما استفاده مي كنيم و همان را مي آوريم. در اين جا هيچ ابايي نيست، ولي بايد سعي شود كه در كنار آن، حرف ما هم زده بشود.»
(بيانات در ديدار با اعضاي بنياد دايره المعارف اسلامي 03/7/1368)
با اين توصيفات، با نگاهي آسيب شناسانه به اين مسائل، مي توان به چند موضوع اشاره كرد:
1-آموزش مدرسه اي: در دوران تحصيلات مقدماتي و پايه اي ما كه از مدارس شروع مي شوند نظام آموزش دچار كاستي هاي بسياري است كه حاصلش همان مي شود كه مي بينيم. حاكميت جزوه ها و معيارهايي كه تنها محفوظات دانش آموزان را مي سنجد، عدم حضور هر گونه تمرين و كلاسي كه در آن دانش آموزان به مشاهده اطراف خود بپردازند و سپس توصيف كنند. در اين راستا كلاس هاي انشاء، هنر يا دروسي مانند علوم و زيست شناسي مصاديق بارزي هستند. تأكيد و اصرار بر آموزش دروسي همچون رياضيات و جذب مستعدترين افراد (البته با معيارهاي ناكارآمد فعلي) به رشته هاي تجربي و رياضي كه ماحصل آن تنها تكنسين هايي فرهيخته است و عدم توجه به علايق و استعدادهاي فردي دانش آموزان و در نتيجه عدم تربيت و پرورش آنها همگي از جمله اين ناكارآمدي ها محسوب مي شوند.
2- آموزش عالي و دانشگاهي: اين مقطع نيز دچار كاستي هاي فراواني است كه همانطور كه پيشتر گفته شد از پذيرش دانشجويان شروع مي شود. به نظر مي رسد هرگز رشته هاي علوم انساني علي رغم حساسيت بالايي كه دارند جدي گرفته نشده اند. چرا كه براساس روند موجود، برترينها وارد رشته هاي پزشكي و مهندسي مي شوند و ساير افراد در رشته هاي ديگر نظير رشته هاي علوم انساني مشغول به فعاليت مي شوند. اين آسيب به قدري جدي است كه به نظر مي رسد به صورت يك هنجار فرهنگي پذيرفته شده است. بنابراين به كرات شاهديم كه جوانان علاقمند به مباحث فلسفي، هنري، اجتماعي و ديني، بالاجبار و از ترس فشار اجتماعي و غصه نان آينده در رشته هاي فني و تجربي وارد مي شوند و علايق خود را به صورت غير رسمي پيگيري مي كنند. اين در حالي است كه دانشجويان رشته هاي علوم انساني عموما با بي تفاوتي و بي علاقگي به ادامه تحصيل مي پردازند.
حساسيت موضوع زماني مشخص مي شود كه يكبار ديگر به مرور نام رشته هاي اين گروه بپردازيم: فلسفه، جامعه شناسي، ارتباطات، اقتصاد، الهيات، ادبيات و...
مديران، فلاسفه، ادبا، اقتصاددانان و غيره، ظاهرا بايد از بين افرادي با علاقه و استعداد كمتر انتخاب شوند و مهندسين و پزشكان از گروه مستعد و باهوش تا جايي كه حتي توجه به آمار مهاجرت و فرار مغزها هم مويد اين نكته است.
از طرفي اگر به اساتيد رشته هاي علوم انساني و هنري دانشگاه هاي كشور توجه كنيم با انبوهي از افرادي كه داراي مدرك دكتري هستند مواجه مي شويم كه علي رغم تئوري بودن رشته هاي تحصيلي شان داراي هيچ گونه نظريه بومي و خودي نيستند. به ديگر سخن اگر ما مدرك دكترا را همچون اجتهاد در رشته اي فرض كنيم بنابراين بايد نظرياتي شخصي، محكم و جدي كه متناسب با وضعيت كنوني جامعه و جهان اما برگرفته از فرهنگ و نگاه اسلامي و ايراني ما باشد را شاهد باشيم كه البته هرگز با چنين چيزي روبرو نيستيم. در نتيجه تا زماني كه اساتيد ما پرچمدار نقد و نظريه پردازي نباشند نبايد انتظار داشت كه شاگرداني منتقد تربيت كنند. اين وضعيت تبعات خاص خود را نيز در پي دارد كه سيستم آموزش ناكارآمد جزوه اي، يكي از آنها است و تثبيت كننده اين وضعيت هم به حساب مي آيد.
3- نبود ادبيات كافي و غني: مسئله سوم كه خود ناشي از دو مشكل قبلي است نداشتن ادبيات كافي در حوزه هاي علوم انساني است. بدين معني كه جامعه دنباله رو ما تنها از طريق منابع وارداتي شامل متون زبان اصلي يا شرح و ترجمه هاي كهنه و غيردقيق تغذيه مي شود. نبود توليد علم و نقد؛ خلا كتب و مقالات براي مطالعه و تحصيل بومي را سبب مي شود در نتيجه منابع غربي را به گفتمان غالب جامعه تبديل مي سازد.
بنابراين دانشجويان و فارغ التحصيلان ما در رشته هاي علوم انساني، در تنظيم پايان نامه ها، اجراي پروژه هاي تحقيقي، ارائه تحليل ها، برنامه ريزي هاي كلان و روش مديريت دچار سوءتفاهم خواهند شد و از الگوها و نظريات ناكارآمد بهره خواهند گرفت.
در اين زمينه نه تنها دانشگاهيان بلكه اهالي حوزه نيز مسير طولاني در پيش دارند. مي بايست در جهت غني سازي و توليد علوم بومي، با زبان علمي و نه كلامي به تهيه متون خلاق بسيار بپردازند. جواني كه هم اكنون تنها از آبشخور منابعي محدود و خاص فرهنگي متفاوت ذهن پاكش را سيراب مي كند، مصداق اين مثل خواهد شد كه از كوزه همان برون تراود كه در اوست. بنابراين با توجه به آنچه گفته شد، بايد به علوم انساني و دانشكده هاي مربوطه توجه بيشتري كرد و البته روحيه اي نقاد و مولد را در بين جوانان و اساتيد اين رشته پديدآورد تا از سوءتفاهم ها و كج روي هاي ناشي از بي توجهي و كم كاري بدور مانيم.
در انتها نيز به عنوان حسن ختام به توصيه و راهنمايي ديگري از زبان رهبر معظم انقلاب اشاره مي شود كه فرمودند: «ميدان افكار مردم و مؤمنين، عرصه كارزار تفكرات گوناگون است. امروز ما در يك ميدان جنگ و كارزار حقيقي فكري قرار داريم. اين كارزار فكري به هيچ وجه به زيان ما نيست؛ به سود ماست. اگر وارد اين ميدان بشويم و آنچه را كه نياز ماست- از مهمات تفكر اسلامي و انبارهاي معارف الهي و اسلامي- بيروت بكشيم و صرف كنيم، قطعا برد با ماست؛ ليكن مسئله اين است كه ما بايد اين كار را بكنيم»
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار علما و روحانيون كرمان 11/2/1384)
نويسنده:محمد حجت الاسلامي