مبارزه با نظام جمهوري اسلامي ذيل نام امام خميني(ره)

از زماني كه آمريكاييها تغيير ذائقه برخي نخبگان سياسي و فكري و روشنفكران ايران را احساس كردند، راهبرد استحاله از درون را برگزيدند.ريول مارك گات، تحليلگر آمريكايي معتقد بود: ما براي براندازي انقلاب اسلامي از درون دنبال انقلابيوني بوديم كه در عين ستودن امام خميني (ره) ميشد آنها را به خدمت گرفت.
بعد از وقوع انقلاب اسلامي ايران، راهبرد اوليه آمريكا در برخورد با نظام نوپاي اسلامي «راهبرد تغيير ساختار» مبني بر نبرد سخت بود. جنگ تحميلي، كودتاي نوژه، حمله نظامي و... نمونههايي از اين راهبرد است. راهبرد دوم «تغيير رفتار» بود، بدين معني كه آمريكا از نابودي نظام اسلامي نااميد شد و درصدد همسو كردن رفتار نظام اسلامي با خود برآمد. تا پايان اين دو راهبرد آمريكاييها نخبگان سياسي و انقلابيون ايران را يد واحد ميپنداشتند و نفوذ و يارگيري در بين آنان را امري محال ميدانستند زيرا هر دو جناح كشور، راديكاليسم را در مقابله با آمريكا برگزيده بودند و هر جناحي در حمله به آمريكا اندكي تعلل ميشود مورد نقد جدي قرار ميگرفت. از زماني كه آمريكاييها تغيير ذائقه برخي نخبگان سياسي و فكري و روشنفكران ايران را احساس كردند، راهبرد استحاله از درون را برگزيدند زيرا آنان احساس كردند، عدهاي در ايران از پايبندي به اسلام سياسي دست كشيدهاند و نوع نگاهشان به مردمسالاري در بدترين شرايط شبيه به سوسيال دموكراسي و در بهترين حالت مشابه ليبرال دموكراسي است. آمريكاييها از شعارهاي مطروحه در فضاي انتخاباتي دوم خرداد (جامعه مدني، تنشزدايي، تلورانس، به هم ريختن مرزبندي نيروهاي انقلاب و...) فهميدند، موقعيت زماني راهبرد سوم اكنون فرا رسيده است. شركت برخي از حاميان دولت وقت در همايشها و سمينارهاي فراملي همچون سيرا، برلين، تايلند(زنان) و... هجمه آنان (نمايندگان دولت ايران)به ايدئولوژي و اسلام سياسي، غرب، زمينه را كاملاً فراهم شده يافت. راهبرد آمريكاييها در اين مقطع به كارگيري اپوزيسيون داخلي همچون ملي- مذهبيها نبود زيرا آنان را مهرههاي سوختهاي ميدانست كه جايگاه اجتماعي ندارند. ريول مارك گات آمريكايي معتقد بود: ما براي براندازي انقلاب اسلامي از درون دنبال انقلابيوني بوديم كه در عين ستودن امام خميني (ره) ميشد آنها را به خدمت گرفت. ستودندگان امام (ره) كه آمريكاييها نيز از مشي و نگرش آنان رضايت دارند را ميتوان در پنج دسته تقسيمبندي كرد.
دسته اول:
در نگاه اول نميشد هيچ فردي از انقلابيون سابق يا فعلي را متهم به قرار گرفتن در جامعه هدف آمريكا دانست زيرا حرف دشمن ملاك نبود و ميشد با هوشياري در شعاع آن قرار نگرفت اما بلافاصله تابوي آمريكاي جهانخوار شكسته شد و در داخل ايران تا مرز فرشته ستوده شد. به رغم اين بسياري از اصلاحطلبان (تجديدنظر طلبها) از اينكه همسو با دشمن قلمداد شوند برافروخته ميشوند. شايد علت اصلي آن نبود ارتباط سيستماتيك بين اين جماعت و آمريكاييها باشد و شايد هم هيچ دستوري يا پولي هم از آمريكا نگيرند اما اشتراك نظر و تطبيق مواضع با غرب در مواجهه با نظام وجهه بارز نگاهها براساس انديشه امام (ره) از مواضع مسموم است زيرا امام (ره) ميفرمود: اگر دشمن شما يا عمل شما را تأييد كرد در خود شك كنيد.
دسته دوم:
بخشي نيز به صورت سيستماتيك و در قالب مؤسسات علمي، فرهنگي يا پژوهشي يا حقوق بشر ارتباط خود را برقرار كردند. اخذ جايزه صلح، توسط شيرين عبادي، اخذ جايزه توسط سروش، اكبر گنجي و عمادالدين باقي بخشي از اين ارتباط بود. عدهاي نيز جلاي وطن كرده و رسماً به سكونت در آمريكا پرداختند كه اكبر گنجي، سازگارا، افشاري، عطري و ديگر اعضاي سابق دفتر تحكيم بودند.
دسته سوم:
در داخل نيز عدهاي علناً به نقد نظام به خاطر قطع رابطه با آمريكا پرداختند و اين اولين بار بود كه فرياد آمريكاخواهي به صورت عريان اظهار ميشد. جملات ذيل گوياي اين مدعاست. عباس عبدي از فاتحان لانه جاسوسي و از اعضاي اصلي حزب مشاركت معتقد است: «با تسخير لانه جاسوسي ظلم 25 ساله آمريكا بر ايران تلافي شد. ديگر نبايد دشمني با او ادامه يابد.» ايشان حضوراً نيز در قبرس از آمريكاييها براي فتح لانه جاسوسي عذرخواهي كرد. «مذاكره با آمريكا تنها راه حل مشكلات است و تسخير سفارت آمريكا اين راه را بر ما بست»، بزرگنمايي دشمني آمريكا براي مبارزه با توسعه سياسي است با گفتن مرگ كسي نميميرد»، « قطع رابطه با آمريكا خواسته تحميلي يك نفر بر كل مردم است، دوران تك گويي به سر آمده است»،« آمريكا حضور جهاني دارد و مستقل از رابطه با آمريكا نميتوانيم حضور در عرصه جهاني داشته باشيم»، «تبعيت سياست ملي و نظام، از ايدئولوژي فاجعهآميز است، اگر آمريكا براي ما شيطان بزرگ است، چطور براي قزاقستان يك فرشته است»،«سياست خارجي هيچ كشوري به اندازه كشور ما دچار قشريگري، سطحينگري و فرماليسم نبوده است، هم و غم همه طراحان و مجريان سياست خارجي صرف اظهارنظرهاي بيفايده در مورد رابطه ايران و ايالات متحده آمريكا شده است، بايد تابوي عدم مذاكره با آمريكا شكسته شود.» جملات فوق بخشي از اظهارنظر افرادي است كه تا ديروز امام (ره) را مي ستودند و انقلاب وي را انقلابي عليه امپرياليسم ميدانستند اما اكنون نه تنها آمريكا را مقصر نميدانند و نه تنها دو طرف را مقصر نميشناسند، بلكه نظام اسلامي كه هدف اصلي انقلاب آن مبارزه با استكبار، خصوصاً آمريكاي جهانخوار بوده است را مجرم اصلي قطع رابطه معرفي و بر ايجاد رابطه اصرار ميورزند بنابراين نشانههاي راهبرد آمريكاييها كه «درعين ستودن خميني (ره) بشود آنها را به خدمت گرفت» كارگر شد و شد آنچه نبايد ميشد.
دسته چهارم:
اين دسته به قطع رابطه با آمريكا علناً اعتراض ندارند اما تلاش ميكنند در ذيل نام امام (ره) و در عين ستودن امام(ره) به مبارزه با حال نظام اسلامي برخيزند اما از همه انديشه و آثار مانده از امام(ره) به يك جمله اشاره ميكنند كه القاي ارادت به امام محفوظ بماند و آن جمله «ميزان، رأي ملت است» كه اين جمله را نيز در انتخابات اخير به سخره گرفتند.
همه بيانيههاي احزاب اصلاحطلب ايران و سند تأملات راهبردي حزب مشاركت كه سولاريزه كردن نظام را با عناويني همچون «مردمسالاران فزاينده»،«مردم سالاري حداكثر»،«عقب نشيني بخش غير دموكراتيك» و... دنبال ميكنند و اين جمله امام خود را پنهان ميكنند و طوري مشي ميكنند كه امام (ره) به دنبال جمهورياي، مانند جمهوري فرانسه بوده است. اين دسته در سند تأملات راهبردي حزب مشاركت انقلاب اسلامي را «انقلاب ايراني» كه هدف آن «جمهوريت» بود خواندند. دانيل برامبرگ از پژوهشگران غربي كه در دوران اصلاحات به ايران سفر كرده و با رهبران اصلاحطلب مصاحبههاي مفصلي انجام داده است در كتابي كه حاصل اين پژوهش است، درباره برجسته كردن برخي نقطه نظرات امام (ره) و حذف برخي ديگر از ديدگاههاي امام (ره) مينويسد:«افرادي كه در دهه 60 خود را از مهمترين عناصر پيرو خط امام (ره) ميدانستند در دهه 70 براي دستيابي دوباره به قدرت تصميم به يك گردش 180 درجهاي ايدئولوژيكي گرفتند و به مروجان ليبراليسم و تفكرات غربي تبديل شدند و براي توجيه عملكرد خود بعضي از نقطه نظرات سياسي ]امام خميني (ره)[ را بزرگ و بعضي ديگر از ديدگاههاي وي را به كلي ناديده گرفتند.»
دسته پنجم:
اين دسته حرف خود را منوط به ادبيات امام (ره) ميكنند و ديدگاههاي امام (ره)را منطق بر ديدگاههاي خود تفسير و خود را رهرو انحصاري امام (ره) ميدانند. به طور مثال از اسلام ناب ياد ميكنند اما هيچ رفتاري از آنان، حركت در چارچوب اسلام ناب را تأييد نميكند. امام (ره) را ميستايند اما الزام به ولايت فقيه را امري اختياري براي خود ميدانند و حكومت او را «يكه سالاري» ميدانند. مثل ذيل مشي و نفاق اين جماعت را بهتر روشن ميكند. در پايان كنگره يازدهم سازمان مجاهدين انقلاب، وقتي محسن آرمين بيانيه پاياني را جهت چك نهايي به بهزاد نبوي ميدهد وي در هامش آن پينوشت ميكند:« برادر آرمين اين خيلي اپوزيسيوني است(ضد انقلابي است)، ميشود همين حرفها را ذيل نام امام (ره)و انقلاب زد» شناختن انديشه كساني كه جنگ نرم عليه نظام جمهوري اسلامي را ذيل نام امام (ره) شروع كردهاند ضروري است در غير اين صورت با تغيير هويت حقيقي و سيرت و محتواي جمهوري اسلامي در بهترين حالت در «جهموري اسلامي تقلبي» گرفتار خواهيم شد.
نويسنده:عبدالله گنجي