زندگینامه شهيد آيتالله قاضي طباطبايي نخستين شهيد محراب

شهيد آيتالله قاضي طباطبايي نخستين شهيد محراب در زمان حيات خود بارها آرزو داشته بود كه اي كاش من هم مثل مطهري روزي شربت شهادت بنوشم.
شامگاه روز دهم آبان سال 1358 مصادف با عيد سعيد قربان سال 1399 هجري، مجاهدي ديگر از ذريه پاك ائمه اطهار (ع) قدم به مسلخ عشق گذاشت و سنگر خونبار محراب بار ديگر خونين شد.
مجاهد عظيمالشان آيتالله قاضي طباطبايي در چنين روزي بعد از اداي فريضه نماز مغرب و عشاء و در حال مراجعت از مسجد به منزل مورد هجوم عوامل سرسپرده استكبار تحت نام گروه فرقان قرار گرفته و شهد شهادت نوشيد.
با نگاهي كلي و گذرا به نقش علماي آذربايجان در محدوده زماني قرن سيزدهم هجري تا آغاز نهضت امام خميني (ره)، ميتوان نتيجه گرفت كه اين نهاد با كاركردهاي اجتماعي و سياسيش آغازگر نهضتي بودند كه بعدها نهضت «مشروطيت» نام گرفت.
با آشكار شدن ماهيت مشروطيت و خروج آن از مسير شرع و دين، عطاي مشروطه را به لقايش بخشيدند، در واقع انزواي نسبي علما پس از تجربه تلخ در اين جريان بود.
با روي كار آمدن رضاخان و به خطر افتادن همهجانبه مذهب و نهادهاي مذهبي، علما اعتراضات سراسري ولي غيرمنظم و بدون تشكيلات خود را ابراز كردند اما با سركوب شديد از طرف رژيم، از هرگونه ارتباط و مراوده با آن دوري جستند.
در حين اين جريان فرقه دمكرات آذربايجان با وجود تمايلات ضدرژيم در بين ايشان، فرقه را تأييد نكردند و اين عدم مشروعيت يكي از علل ناكامي آن فرقه بود.
پس از شكست فرقه دمكرات، محمدرضا پهلوي به آذربايجان رفت، در ميان علماي آذربايجان گروهي به ديدن شاه رفتند كه بعدها ترقي كردند و گروهي ديگر از جمله آيتالله شهيدي، آيتالله دوزدوزاني، آيتالله خسروشاهي ديدار با محمدرضا را تحريم كردند كه اين جدايي تا سالهاي بعد هم ادامه يافت.
در جريان ملي شدن صنعت نفت و انتخابات مجلس هفدهم، علما حضور فعالي داشتند كه با كودتاي 28 مرداد و سقوط دكتر مصدق، فعاليتهاي سياسي ممنوع شد، در چنين اوضاع سياسي نوزادي در خانوادهاي روحاني به دنيا آمد، خانداني كه وي به آن تعلق داشت سابقه شش قرن خدمت اجتماعي و سياسي به منطقه را به همراه داشت.
پدر خانواده كه حاجميرزا باقر آقاقاضي نام داشت در جريان مشروطه در نهضت علماي آذربايجان بر ضد رضا شاه به مخالفت با فرقه دمكرات (در زمينه تجزيه آذربايجان) حضور فعال داشت، فرزند وي نيز خود در بعضي مقاطع، همراه پدر بود و خواسته و ناخواسته نقش پدران را برعهده ميگرفت.
خصوصيات بارز اخلاقي و سلوك اجتماعي آيتالله قاضي طباطبايي، وي را در كانون توجهات قرار ميداد، پس از بازگشت وي از نجف اشرف به تبريز تا يك دهه وي به درس و بحث و مسائل علمي و اجتماعي خويش مشغول بود.
---------------------
زندگينامه شهيد
---------------------
شهيد آيتالله سيدمحمود قاضي طباطبايي نخستين امام جمعه تبريز در سال 1333 هجري قمري در تبريز متولد شد، پدرش حاج ميرزا باقر و عمويش ميرزا اسدالله از علماي بنام تبريز بودند، تحصيلات مقدماتي علوم ديني را در مدرسه طالبيه نزد آن دو فرا گرفت.
در سن 24 سالگي در بحبوحه مبارزات در تبريز به همراه پدرش به تهران تبعيد شد و پس از چند ماه توقف در تهران و ري به تبريز مراجعه كرد، دو سال بعد براي تحصيل در حوزه علميه قم به آن شهر مشرف شد و از محضر آيات عظام مرحوم آيتالله سيدمحمد خوانساري، مرحوم آيتالله سيد محمدحجت كوهكمرهاي و مرحوم آيتالله صدر، مرحوم آيتالله بروجردي و آيتالله گلپايگاني كسب فيض كرد.
آن شهيد بزرگوار از محضر امام راحل نيز بهره برد و از شاگردان و علاقهمندان ايشان به شمار ميرفت.
در سال 1369 هجري قمري شهيد قاضي از قم به نجف عزيمت كرد و نزد علماي برجسته نجف يعني مرحوم آيتالله حكيم عبدالحسين رشتي، ميرزا باقر زنجاني و بجنوردي به كسب علوم ديني پرداخت، راهنمايي شهيد قاضي در مسائل سياسي و انقلابي زبانزد خاص و عام بود.
---------------------------
شخصيت و آثار علمي
---------------------------
شهيد آيتالله قاضي طباطبايي به دليل تسلطي كه به زبان عربي داشت مقالاتي به زبان عربي براي مجلات كشورهاي عربي مينگاشت كه مقالات زيادي از ايشان در مجلات مصر چاپ شد، مطالعات تبليغاتي ايشان به تصريح دوستان و آشنايان كم نظير و اطلاعات ادبي ايشان بسيار وسيع بود، آثار قلمي با ارزشي از ايشان به يادگار مانده است.
---------------------------
دوران حيات سياسي
---------------------------
شهيد آيتالله قاضي طباطبايي همچنان كه در تلاشهاي علمي كوشا بود، در مبارزات سياسي نيز شركت فعالانه داشت، آن شهيد بزرگوار داراي روحيه انقلابي و ارادهاي خللناپذير بود و در پرونده قطوري كه ساواك در مورد ايشان تهيه كرد اين نكته مشهود است.
شركت علني و بارز آن شهيد در مبارزات سياسي از سالهاي 41 و 42 همزمان با آغاز نهضت اسلامي آغاز شد و ايشان يكي از رهبران و پايههاي نهضت در آذربايجان بود كه در جريان همين مبارزات دستگير و در زندان قزلقلعه تهران زنداني شد.
آيتالله شهيد قاضي به اتهام اينكه در خلال بحث پيرامون حكومت اسلامي و جنايات اسرائيل در يك سخنراني علني نام امام (ره) را به عظمت و عزت بر زبان آورد به مدت شش ماه به بافق كرمان تبعيد و پس از آن به بهانه ديگري شش ماه ديگر به زنجان تبعيد شد.
شهيد قاضي در تبريز تنها نماينده تامالاختيار حضرت امام راحل بود و نقش ايشان در شكل دادن به مبارزات مردم تبريز نيز شايان توجه است، بنابراين محور مبارزه در آذربايجان شرقي و مركز مبارزات، مسجد شعبان بود كه شهيد قاضي طباطبايي امامت آنجا را عهدهدار بودند.
اين شهيد بزرگوار در مبارزه از همه جلوتر و فوقالعاده محبوب و مورد احترام بود و به همين دليل دسيسههاي دشمنان و منحرفان از اسلام عليه ايشان كارگر نميشد.
در ماههاي قبل از پيروزي انقلاب، رهبري جريانات سياسي، برپايي تظاهرات و تشكيل مجالس، همه بر عهده اين شهيد بزرگوار بود و ايشان نخستين امضاكننده اعلاميه 29 بهمن 56 در چهلم شهداي قم بود.
مرحوم آيتالله شهيد قاضي هميشه سد مستحكمي در مقابل خطوط انحرافي در جريانات ضدانقلابي بود و از اوايل پيروزي انقلاب عليه جريانات منحرف و وابسته نظير خلق مسلمان افشاگريهاي لازم را ميكرد و منحرفان با وجود ايشان قدرت و جرات ابراز وجود پيدا نميكردند.
خدمات ايشان بعد از پيروزي انقلاب نيز شايسته توجه بسيار است، مرحوم شهيد قاضي طباطبايي بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب از طرف امام (ره) به سمت امام جمعه تبريز منصوب شد و نخستين نماز جمعه را در اين شهر بزرگ برپا كرد.
وي همچنين كميتههاي انقلاب اسلامي آذربايجان شرقي و غربي را تشكيل داد و نقش زيادي در راهاندازي استانداريها، فرمانداريها و ادارات استان ايفا كرد.
--------------------------------------------
كانونهاي مخالفت با شهيد قاضي
--------------------------------------------
مسائل و مشكلاتي كه پس از پيروزي انقلاب گريبانگير رهبران محلي انقلاب شد به مراتب بيشتر از قبل از انقلاب بود، خصوصا تبريز كه گذشته از مسائل عمومي ساير مناطق، داراي موارد خاص خود بود.
نظام برجاي مانده از گذشته، عوامل وابسته به آن، تشكيلات حزب خلق مسلمان كه به ظاهر زير نظر آيتالله شريعتمداري بود، وجود افرادي در نهادهاي تازه تأسيس كه خواهان خشونت و برخورد سريع و ايجاد تغييرات يك شبه بودند، هم خود يك مشكل اساسي بود.
مسائلي كه برخي به ظاهر دوستان بدتر از دشمن ميآفريدند، كماهميت نبود، مسايلي چون سرقت پروندههاي ساواك از پادگان تبريز كه از جمله آنهاست، اگر چه به ظاهر براي خرد كردن آقاي قاضي، اطراف آيتالله شهيد اسدالله مدني گرد آمده بودند ولي ذرهاي اعتقاد و علاقه به وي نداشتند.
استاندار آذربايجان شرقي (نورالدين غروي) و برخي از معاونان وي از دشمنان سرسخت آيتالله قاضي بودند، از طرفي مسائلي كه در دادگاه انقلاب جريان داشت، مورد قبول آيتالله قاضي نبود، در تشكيلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هم كه تازه تأسيس شده بود، مخالفتهايي با ايشان ميشد، دستهايي در كار بود كه جريان طرفدار امام خميني (ره) را دوشقه كرده و رو در روي هم قرار بدهد.
با وجود آيتالله قاضي كه از سال 42 در تلاش و فعاليت مستمر بود، مطرح كردن آيتالله مدني در مقابل وي، بدون سوءنيت نبود، چون آيتالله مدني سابقه سكونت در تبريز نداشت و مردم تبريز وي را نميشناختند و متقابلا وي نيز مردم تبريز را نميشناخت، گذشته از اين پس از ورود آيتالله مدني به تبريز، برخي از عناصر نفاقپيشه شايع كردند كه آيتالله مدني نماينده امام (ره) است و قاضي ديگر اين سمت را ندارد.
با وجود اين با تفاهم و همدلي به وجود آمده بين دو شهيد محراب تبريز، دشمنان انقلاب مأيوس شدند، چند روزي بود كه آيتالله شهيد اسدالله مدني رهسپار همدان، محل اصل مأموريت خود شده بود، از اين رو تلاشهايي كه براي برهم زدن اساس انقلاب ميشد، به حذف آيتالله قاضي رسيد، حتي چند روزي به شهادت وي نمانده بود كه آيتالله قدوسي (دادستان كل كشور) يك هفته ميهمان وي بود، شهيد قدوسي از وي خواسته بود كه در تبريز نماند و به قم برود.
------------------------------------
استعفاي دادستان وقت تبريز
-----------------------------------
بنابر دلايلي، دادستان وقت تبريز استعفا داده و قرار بود كه از تهران دادستاني ديگر به تبريز اعزام شود، آيتالله قاضي با فرستادن يزداني، معتمد دادگاه انقلاب به همراه نامهاي براي آيتالله قدوسي، دادستان كل كشور نوشت «به حضور عالي، نسبت به دادستاني كه بناست بفرستيد به استحضار برساند كه از قرار معلوم بعضي از منحرفان شنيدهاند كه در نظر داريد دادستان به تبريز بفرستيد، به تهران رهسپار شدهاند كه با هر وسيله باشد كسي را به هر طريق باشد، در حضور عالي معرفي نمايند كه در مسير آنها باشد و به مراد خودشان در دادگاه انقلاب تبريز برسند، تقاضا دارم دقت شود شخصي متدين و با ايمان و در مسير انقلاب و امام (روحيفداه) باشد و مخصوصا بسپاريد كه با مخلص و يزداني كه در دادگاه است در تماس باشد كه آشنا به وضع محل و محيط است، هرطور باشد به اوضاع تبريز آشنايي داريم، مبادا اشخاصي دور ايشان را گرفته و از مسير خارج كنند.»
در اين نامهاي كه قاضي به آيتالله شهيد قدوسي نوشته اشاره به منحرفان دار، منحرفاني كه به تهران رفتهاند تا بلكه دادستان طرفدار جريان خود را راهي تبريز كنند، همان كساني بودند كه آيتالله شهيد مدني را براي مقابله و رو در رو قرار دادن قاضي به تبريز آوردند.
همين جريان بود كه ميخواست به وسيله آيتالله مدني (اين مريد با اخلاص امام) قاضي را از صحنه خارج كند.
بدون ترديد ميان جريان قدرتمند مخالف قاضي در تبريز و گروه فرقان ارتباطي وجود داشت، چون از معدود افرادي است كه در شهرستانها و به وسيله اين گروه به شهادت رسيد.
همان توطئهاي كه ميخواست به هر وسيله كمر انقلاب را به دست دو يار امام (ره) بشكند، با شهادت آيتالله قاضي قصد ايجاد آشوبي عظيم در آذربايجان داشت. تجزيه ايران كه با ايجاد بلواهايي در كردستان، بلوچستان، خوزستان و آذربايجان نزديك بود كه به مرحله عمل درآيد، نخست از آذربايجان آغاز شده بود.
تشكيلات حزب خلق مسلمان از پيش از انقلاب سازماندهي شده بود، تظاهراتي كه در 28 و 29 دي ماه به طرفداري از آيتالله شريعتمداري صورت گرفت، از سوي همين تشكيلات راهاندازي و هدايت شد.
--------------------------------------------------------------
مخالف مسئولان كميته مركزي امام راحل شماره 2
--------------------------------------------------------------
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در كميته مركزي شماره دو امام خميني (ره) كه زير نظر بنابي اداره ميشد، شخصي به نام ايراني كه از قم آمده بود و از طرفداران آيتالله شريعتمداري بود با تكيه بر رابطهاي كه با بنابي داشت، فعاليتهاي شديدي عليه قاضي و امام راحل آغاز كرد.
محمدجليل پورانيحلاجي، خادم آيتالله قاضي ميگويد: «جلسهاي در اتاق بازرگاني بود، آقاي برقلامع و چاروقچيها بودند، وقتي كه ميخواستيم خارج بشويم، آقاي ايراني كه در راهرو بود حرفي زد، گفت، چه ميشد اين را [قاضي] ميكشتند تا من يك استكان از خونش بخورم، من برگشتم نگاه كردم كه آقاي يزداني گفت: بفرماييد، بفرماييد بعد آقا به من گفت: جليل آقا اين ايراني چه بد به من نگاه ميكرد! من هم يادم رفت كه بگويم چه گفت.»
وجود عناصري چون وي كه عناد شديدي با وي داشتند و پس از پيروزي انقلاب سر و كلهشان در تبريز پيدا شده بود و خواهان از ميان رفتن آقاي قاضي بودند و يا برخي از آقايان تبريز كه در جريان نهضت و در روزهاي سخت، در پي آسايش و راحتي خود بوده و حتي يك سيلي هم از ساواك نخورده بودند، اينك براي بهرهبرداري از شرايط به صحنه آمده بودند.
شهيد قاضي كه آنها را پدر در پدر ميشناخت و سد بزرگي در برابر راه آنان بود، فعاليتهاي شديدي را عليه وي آغاز كرد، حتي در معابر علنا ميگفتند: «اي مرد! ريشت به خون سرت آغشته شود»، هم مخالفان قديمي و هم دوستان به ظاهر مبارز ديروزي، دست در دست هم از هيچ كاري در ضربه زدن به وي فروگذار نكردند.
از تبريز يك طومار بزرگ (يك توپ پارچه) امضا شده بود و نزد امام (ره) فرستاده بودند، امام (ره) ديده بود و پرسيده بود كه آقاي اشراقي اين چيست؟ وي ميگويد: آقا طومار است كه عليه آقاي قاضي امضا شده است، امام (ره) فرموده بود جمعش كنيد؛ آقاي اشراقي اين توطئه است، من قاضي را ميشناسم.
اين جريان را به آقاي قاضي گفتند، نميدانم روي منبر مطرح كردند يا نه ولي به من گفت: جليل آقا از اينجا طومار به امام فرستادهاند، من به اينها چه كردهام؟ افرادي چون جواد حسينخواه، استاندار غروي و... آن را امضا كرده بودند.
فعاليت دادگاه انقلاب تبريز هم به گونهاي بود كه آيتالله قاضي در اواخر احكام صادره آن را تأييد و امضا نميكرد، حتي براي مدتي دادگاه انقلاب را تعطيل كرد، اين هم موضوعي بود كه نبايد از آن به سادگي گذشت.
مجموع اين مسائل و تهديدات تلفني مكرر وي به قتل، توزيع اعلاميههايي عليه وي و به راه افتادن دستههايي كه شعار «مرگ بر قاضي» سر ميدادند، همه و همه نگرانيهايي ايجاد كرده بود.
جريانهاي قدرتمند مخالف دست در دست هم به هر نحو ممكن درصدد حذف وي بودند، با وجود اين مسائل گوش ايشان بدهكار اين حرفها نبود، نزديكان آيتالله قاضي كه احساس خطر ميكردند، در نماز عيد قربان به جاي آنكه نماز بخوانند در اطراف محل اقامه نماز مراقب اوضاع و احوال بودند.
آن روز به شب رسيد، خطري كه احساس ميشد ظاهراً رفع شده بود ليكن قضاياي ديگري در جريان بود.
به گفته يكي از نزديكان وي، چند روز قبل از شهادت زني ناشناس به رئيس كميته مسجد شعبان تلفني گفته بود كه تا سه روز ديگر قاضي كشته ميشود، رئيس كميته اين موضوع را به اطلاع ايشان رساند، آيتالله در پاسخ گفته بود: «خداوند حافظ است.»
يكي ديگر از نزديكان به آيتالله قاضي ميگويد: از شايعات شهري چنين استنباط ميشود كه خطري جدي شما را تهديد ميكند، اجازه بدهيد اتومبيلتان را به شيشه ضدگلوله مجهز كنيم، وقتي ايشان از هزينه زياد آن مطلع ميشود، ميگويد: پول آن را به صندوق مستضعفين واريز كنيد.
همزمان با برگزاري نماز عيد قربان، از سوي گروه فرقان اعلاميهاي در محل برگزاري نماز توزيع شده بود و قرار بود يك نسخه از آن به آيتالله داده شود، يك نفر به ايشان مراجعه كرده و ميگويد: يك نسخه از اعلاميه گروه فرقان پيدا شده است، ولي آيتالله قاضي ميگويد كه اينجا محلش نيست و آن را به خانه بياور.
شاهدان عيني از حضور دو نفر مشكوك كه در نماز مغرب و عشاء در مسجد شعبان حاضر ميشدند، خبر دادند، يكي از محافظان آيتالله ميگويد: "آيتالله قاضي طباطبايي روز عيدقربان كه عازم شركت در نماز بود، روي پلهها به اطرافيان خود گفت مرا به اين زودي ترور ميكنند، با اينكه وي مسئوليت مهمي در اداره امور استان داشت، تنها كسي بود كه از اسلحه خوشش نميآمد، وقتي هر فرد مسلحي ميخواست نزد وي بيايد بايد بدون اسلحه وارد اتاق ميشد. "
يكي از نزديكان آيتالله قاضي ميگويد: "چند روز قبل از شهادت نزد ايشان رفته بودم، هر روز بعد از اينكه از دادگاه ميآمدم... شبها ميآمدم گزارشهايي ميدادم، دستورهايي ميگرفتم، وارد شدم و ديدم آيتالله قاضي (سه روز به شهادتش مانده بود) ناراحت است، من را كه ميديد منبسط ميشد، چون به خود محرم ميدانست. برگشت با حالت تندي گفت، اگر من به قانون عمل نكنم پس چه كسي عمل خواهد كرد؟ گفتم، حاج آقا چه شده است؟ گفت، كوچه مقصوديه را ميخواهند يكطرفه كنند تا از آن ماشين نگذرد، ماشين ما را اين آقا سيدرضا راننده از آنجا ميآورد، دو روز است سنگ ميگذارند، من ميگويم، سنگ را برنداريد، بياييد از راه ديگري برويد، از خيابان شاهپور برويد. "
بعد از شهادت و دستگيري قاتلان آيتالله قاضي، مشخص شد كه اين سنگگذاري توسط آنها صورت گرفته بود تا هنگامي كه ماشين ايشان توقف كرد بلافاصله برنامه ترور را عملي سازند.
---------------------------------
عوامل ترور و نحوه شهادت
--------------------------------
عوامل ترور آيتالله قاضي سه نفر بودند، طراح فردي به نام محمد متحدي بود كه مهدي نيز ناميده ميشد، مسعود تقيزاده ضارب و فردي به نام مشهدي مصطفي.
مسعود تقيزاده در بازجوييهاي خود گفته بود كه بعد از اينها جريان اعدام قاضي بود كه به پيشنهاد و انتخاب مهدي و قبول من بعد از چند دفعه شناسايي صورت گرفت، از اين جريان فقط مشهدي مصطفي، مهدي (محمد متحدي) و من اطلاع داشتيم و اگر كسي ديگري هم بداند، يا يكي از اين دو نفر گفتهاند و يا براساس جمعبندي و حدس بود، يك دفعه رفتيم علاوه بر اينكه در آن محل به من مشكوك شدند قاضي هم نيامد و فردايش من ديگر در خيابان ايستادم و قرار بود كه مهدي قبل از او بيايد و با زدن راهنماي سمت راست به من اطلاع دهد كه ماشينش ميآيد، من با اين علامت مهدي به طرف محل حركت كردم، به دليل نامعلومي توسط فولكس واگن سفيد رنگي راهبندان ايجاد شد كه تقريبا ماشين اينها به حالت بدون حركت درآمد، من نزديك شده و با شليك سه گلوله به آن طرف خيايان كه مهدي با موتور منتظرم بود رفتم (موتور همان سوزوكي 125 بود)، بعد از سوار شدن من از سوي محافظ وي چند تير شليك شد كه به دليل تاريكي و دوري فاصله هيچكدام اصابت نكرد.
مهدي مرا بعد از مسافتي پياده كرد و من هم بعد از مدتي به خانه همان مشهدي مصطفي در كوچه صدر رفتم، مشهدي مصطفي هم مسئوليت پخش چند تا اطلاعيه را در اين مورد داشت و جريان را از نزديك ديده بود.
اكبر گودرزي هم در اعترافات خود گفته بود كه يك بار كه محمد متحدي آمده بود درباره اين شخص (قاضي) صحبت كرديم و بنا شد كه وي مسئول انجام امر باشد و من هم اعلاميهاش را بنويسم.
با مراجعهاي كه به پرونده محمد متحدي شد، هيچ اشارهاي به انگيزه ترور، نحوه آشنايي با آقاي قاضي وجود ندارد، پس از دستگيري اعضاي گروه فرقان، محمد متحدي و مسعود تقيزاده به دستور دادستاني مركز به اعدام محكوم شدند كه در تاريخ 8/11/1360 در محل برگزاري نماز جمعه تبريز به اجرا درآمد.
عبد يزداني در اين مورد ميگويد، ... حكم اعدام به وسيله دار در محل ميدان نماز بود، تلفني تأكيد شد كه به محض رسيدن، هيچكس با اينها صحبت نكند، روز جمعه در موعد مقرر حكمشان اجرا شد... وقتي كه آمدند من با اينها صحبت كردم، نوارش را هم دارم، از تهران آقاي شجاعي و آقاي سطوتي دو نفري آمده بودند كه گفتند حاج آقا از اينها بازجويي نكنيد، حاج آقا گفتهاند صحبت نشود،... (حميدسطوتي دانشجو بود و به توصيه آقاي موسوي تبريزي، رئيس اتاق بازرگاني اروميه شد) با اينها كه من صحبت كردم سبزواري (متحدي) خيلي كمحرف ميزد، مربي هم وي بود. اسلحه را هم وي به آن تبريزي داده بود، هر چه كرديم كه به دستور چه كسي اين كار را انجام دادهايد، نگفتند. هرچه كرديم، نگفتند. من پرسيدم كه شما با آقا چه دشمني، چه مخالفتي و چه اختلافي داشتيد؟ گفتند هيچ اختلافي نداشتيم، گفتم آقا را ديده بوديد؟ گفتند خير نديده بوديم.
ضارب تقيزاده نام داشت، به وي كه تبريزي بود، گفتم اسلحه از كجا گير آوردهاي؟گفت اين آقا به من داده است، گفتم چه مخالفتي داشتي؟ گفت من آقا را يك دفعه در مسجد ديده بودم.
تقيزاده به دفتر حزب جمهوري اسلامي ميآمد كه در محل اتاق بازرگاني بود و مرحوم حاج ميرزا مهدي فهيمي كه از طرف آقا، مدير آن دفتر بود و خرج آن را هم خود ميداد، ميآمد...
جوان دماغ گندهاي بود، ميگفتند كه به علما بد و بيراه ميگويد... به چه دليل دست به اين كار زدي؟ گفت براي اينكه اينها سد راه فيسبيلالله بودند... به بيتالمال خيانت ميكردند،... چند روز بود كه شناسايي كرده بوديم... رد شديم موتور را نگه داشتيم وسط دو راه، يا از اين مسير يا از آن مسير، به طريق ديگر اقدام كنيم... آن روز سنگ هم نگذاشتيم، وسط دو راه ايستاديم و منتظر شديم تا اگر از هر مسيري رفت، ما هم برويم، ما سريع قبل از ماشين آقا آمديم جايي كه ترور شد، آنجا ايستاديم تا وقتي ميخواهد از روي پل بگذرد بايد از سرعت كم كند، اين آقا هم با موتور رفت آن طرف خيابان ايستاد.
ماشين آقا آمد كه آرام آرام به داخل كوچه بپيچد، ماشين از جلو آمد، يكي هم از آن طرف، ترافيك ايجاد شد، نگه داشت، نامهاي آماده كرده بودم، آوردم جلو بدهم، آقا شيشه ماشين را پايين كشيد، آقا هميشه كنار شيشه مينشست، چند دفعه گفته بوديم وسط بنشينيد ناراحت شده بود، عقب مينشست، آن هم كنار شيشه، من هم يك كاپشن سرمهاي پوشيده بودم، اين به فكر هيچكدام آنها نرسيد كه در آن هوا كه هنوز سرد نبود، كاپشن لازم نيست، همين كه پنجره را باز كرد، من اسلحه را كشيدم و شليك كردم...
تقيزاده سه گلوله شليك كرد دو گلوله به آيتالله قاضي يكي به سر و يكي هم به شانه اصابت كرد. آخرين حرفي كه از زبان آيتالله قاضي خارج شد اين بود كه به همراه خود گفت، حاج شيخعلي سنه بير شي اولمادي؟ (به شما چيزي نشد) در لحظه آخر عمر نيز بيش از خود نگران همراهش بود، خيال همه راحت شد، دشمنان ديرين فرصتطلبان... ديگر آسوده شدند شهر تبريز آرام گرفت، شبنامه پراكني، تهيه طومار، بدگويي نزد امام، نشرنامههاي جعلي، علنا در منابر اهانت خاتمه يافت و نوبت مريد ديگر امام (ره) آيتالله مدني شد.
--------------------------------------
اوضاع متشنج تبريز در آن شب
--------------------------------------
پس از انجام سوء قصد، وي را با همان ماشين به بيمارستان شير و خورشيد تبريز منتقل كردند. پزشكان به سرعت مشغول معالجه شدند، پس از انتشار اين خبر كميتههاي متعدد تبريز كه اغلب كميتههاي حزب خلق مسلمان و زير نظر آقاي شربياني و حكمآبادي بودند و در مسائل و جريانات نهايت كارشكني را داشتند و كميتههاي ديگر جلو بيمارستان گرد آمدند.
تبريز به انبار باروتي ميماند كه منتظر يك جرقه بود، ميشود گفت هدف اصلي ترور آيتالله قاضي هم به همين انگيزه صورت گرفته بود. زمزمههايي به وجود آمده بود كه هر گروهي اين اقدام را به گردن طرف مقابل ميانداخت.
رئيس شهرباني وقت تبريز چگونگي جريان را به اطلاع عبد يزداني رساند، وي ابتدا به اتاق عمل رفت و از نزديك در جريان امور قرار گرفت.
دكتر ساروخاني و دكتر ميلاني به وي گفتند كه مبادا خبر شهادت ايشان منتشر شود، پس از اندك زماني به ميان افراد كميتههاي مختلف آمد و گفت كه برادران به سلامتي و لطف خدا خطر رفع شد. ماشين هم شناسايي شده است و اين به هوشياري شما مربوط است قبل از خروج از تبريز بايد متوقف شود، همگي راههاي خروجي را كنترل كنيد تا بلكه ضاربان دستگير شوند.
به اين طريق اجتماعي كه در آن شب بحراني ميتوانست آذربايجان را به آشوب بكشاند، متفرق شد.
----------------------------------
تشييع جنازه آيتالله قاضي
----------------------------------
با اقدام به موقع عبد يزداني خطري كه ممكن بود به فاجعه بزرگي تبديل شود، رفع شد، فرزندان و نزديكان آيتالله قاضي در تدارك مراسم تدفين و تشييع برآمدند، جنازه شهيد را شبانه از بيمارستان به قبرستان بقاييه منتقل كردند.
عبد يزداني و انزابي، غريبانه آيتالله قاضي را غسل دادند و كفن كردند، براي محل دفن تصريحي در وصيتنامه آن شهيد وجود نداشت به همين دليل جريان شهادت را شبانه به اطلاع حضرت امام (ره) رساندند و راجع به محل دفن از ايشان سئوال كردند. ايشان كه سالها قبل از تبريز و مسجد مقبره ديدن كرده بودند، اجازه دادند كه در همان مسجد مقبره و در كنار اجدادش به خاك سپرده شود.
جمعه يازدهم آبان جنازه از محل اقامه نمازهاي جمعه تشييع شد، با اين تفاوت كه هفته پيش نماز را وي اقامه كرد اما اين هفته جسد آرام و مجروحش پيشاپيش همه براي نماز ميت در تابوت بود.
يكي از نزديكانش راجع به تشييع جنازه شهيد قاضي ميگويد كه من فكر ميكنم 2 ميليون نفر حضور داشتند، يعني وقتي كه راديو بعد از اذان صبح اعلام كرد كه آقاي قاضي به شهادت رسيده است و فردا صبح تشييع ميشود، هركس با هر وسيله از اطراف آمده بود، يك سر جمعيت در جلو ميدان شهرداري بود و ادامه جمعيت در صف راه بود، آنگونه تشييع و دفن شد.
-----------------
پيام امام (ره)
-----------------
انتشار خبر شهادت آيتالله قاضي، اين يار ديرين امام در آذربايجان موجي از تنفر و انزجار در ايران فراهم آورد، امام خميني (ره) با صدور پيامي شهادت ايشان را به مردم آذربايجان تسليت گفتند و در پيامشان اظهار داشتند: "با كمال تأسف، ضايعه ناگوار شهادت عالم مجاهد، حجتالاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد محمدعلي قاضي طباطبايي (رحمتاللهعليه) را به عموم مسلمانان متعهد، علماي مجاهد، مردم غيور و مجاهد آذربايجان و به خصوص بازماندگان اين شهيد سعيد، تسليت عرض كرده و از خداوند متعال صبر انقلابي براي مجاهدان راه حق و اسلام خواستارم.
ملت عزيز برومند ايران و آذربايجان غيرتمند عزيز، بايد در اين مصيبتهاي بزرگ كه نشانه شكست حتمي دشمنان اسلام و كشور همچنين ناتواني و خودباختگي آنان است، هر چه بيشتر مصمم و در راه هدف اعتلاي اسلام و قرآن، بر مجاهدت خود افزوده و از پاي ننشيند تا احقاق حق مستضعفين از جباران زمان بنمايند.
عزيزان من در انقلابي كه ابرقدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگري آنان را از كشور بزرگ بسته است، اين ضايعات اجتنابناپذير است، ما بايد از كنار اين وقايع با عزم و خونسردي بگذريم و به راه خود كه راه جهاد فيسبيلالله است، ادامه دهيم، شهادت در راه خداوند، زندگي افتخارآميز ابدي و چراغ هدايت براي ملتهاست، ملتهاي مسلمان از فداكاري مجاهدان ما در راه استقلال و آزادي و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگيرند و با پيوستن به هم، سد استعمار و استثمار را بشكنند و پيش به سوي آزادگي و زندگي انساني بروند، از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمين و رحمت و مغفرت براي شهداي راه حق و شهيد طباطبايي خواستارم.
11 ذيحجهالحرام 1399 روحالله الموسويالخميني
-------------
آثار علمي
-------------
شهيد قاضي به دليل تسلطي كه به زبان عربي داشت مقالاتي به زبان عربي براي مجلات كشورهاي عربي نيز مينگاشت. مقالات زيادي از ايشان در مجلات مصر چاپ شده است، مطالعات تبليغاتي ايشان به تصريح دوستان و آشنايان كم نظير و اطلاعات ادبي ايشان بسيار وسيع بود. آثار قلمي با ارزشي از ايشان به يادگار مانده است كه برخي از آنها ذيلا ذكر ميشود.
1. الاجتهاد و التقليد (عربي، خطي)
2. الفوائد (فقهي، تاريخي)
3. خاندان عبدالوهاب (فارسي، خطي)
4. كتاب في علم الكلام (عربي، خطي)
5. فصلالخطاب في تحقيق اهل الكتاب (عربي، خطي)
6. السعاده في الاهتمام علي الزياره (عربي، خطي)
7. اجوبه الشبهات الواهيه (فارسي، خطي)
8. رساله في اثبات وجود الامام (ع) في كل زمان (عربي، خطي)
9. سفرنامه بافت (فارسي، خطي)
10. المباحث الاصوليه (عربي، خطي)
11. حاشيه بر كتاب رسائل شيخ انصاري (ره)
12. حاشيه بر كتاب مكاسب شيخ انصاري (ره)
13. حاشيه بر كتاب كفايةالاصول آخوند خراساني
14. تقريرات اصول آيتالله حجت كوهكمري
15. قضا در اسلام
16. صدقات اميرالمؤمنين و صديقه طاهره (عليهم السلام)
17. ذكر حديقةالصالحين در (الذريعه الي تصانيف الشيعه) شيخ آقا بزرگ تهراني.
18. رساله در دلالت آيه تطهير بر اهل بيت (عليهم السلام)
19. رساله در اوقات نماز
20. رساله در مباهله
21. رساله في مساله الترتب
22. رساله در نماز جمعه
23. تعليقات بر كتاب الفردوس الاعلي تأليف علامه شيخ محمد حسين كاشفالغطاء (عربي، مطبوع)
24. تحقيق درباره اربعين حضرت سيدالشهداء (ع) (فارسي، مطبوعات)
25. تعليقات بر كتاب انوار نعمانيه تأليف سيد نعمتالله جزايري (عربي، مطبوع)
26. مقدمه و تعليق بر تفسير جوامع الجامع طبرسي (عربي، مطبوع)
27. تعليقات بر كتاب اسلام صراط مستقيم (فارسي، مطبوع)
28. تعليقات بر كتاب كنزالعرفان (عربي، خطي)
29. مقدمه بر كتاب صحائفالابرار كاشف الغطاء (عربي، مطبوع)
30. آثار تاريخي آيتالله العظمي حكيم (فارسي، مطبوع)
31. مقدمه بر تنقيح الاصول مرحوم حاج ميرزاآقا، متوفي در شهريور
32. مقدمه بر كتاب مرآت الصلوه
33. پيشگفتار بر علم امام علامه طباطبايي
34. مقدمه بر كتاب معجزه و شرائط آن
35. مقدمه بر كتاب جنةالمأوي اثر كاشف الغطاء (عربي، مطبوع)
36. پاورقي بر تعليقات كتاب اللوامع الالهيه في المباحث الكلاميه اثر جمالالدين مقداد بن عبدالله الاسدي السيوري الحلي (عربي، مطبوع)
37. اضافات و تعليقات بر كتاب (انيس الموحدين) ملا محسن نراقي.
38. تحقق در ارث زن از دارائي شوهر (فارسي، مطبوع)
39. علم امام عليهالسلام (فارسي، مطبوع)
40. مقدمه بر العقائد الوثنيه فيالديانه النصرانيه (عربي، مطبوع)
41. ترجمه مسائل قندهاريه از فارسي به عربي اثر كاشفالغطاء
42. مقدمه بر تاريخ ابن ابي الثلج بلخي (عربي، خطي)
43. مقالات متعدد چاپ شده در مجلات عربي
44.مراسلات با مرحوم علامه كاشف الغطاء
(منبع آثار: سايت پژوهشكده باقرالعلوم)
ياد اين فقيد شهيد، گرامي و راهش پر رهرو باد.
گزارش خبرگزاري فارس از تبريز