IRNON.com
در جست‎وجوي چهارچوب تحليلي حوادث پس از انتخابات
 

واقعه انتخابات رياست‎جمهوري دهم و آن‎چه پس از آن رخ داد، چارچوب‎هاي تحليلي‎اي با خود داشت كه نيازمند بررسي است. وقايع پس از انتخابات، در انبوهي از دود و آتش و اتهام و تهديد و دروغ رخ داد. پس از آن نوبت به نقش‎آفريني «تحليل‎ها» رسيد.


 

پس از وقوع «واقعه»، نقش «تحليل واقعه»، بسيار مهم‎تر از خود واقعه است. نه تنها واكنش كساني كه خارج از واقعه هستند، بلكه عملكرد كساني كه در خود واقعه دخيل بوده‎اند نيز وابسته به تحليل‎هايي است كه در مورد آن واقعه ارايه مي‎شود. در واقع، اگر خود واقعه، عرصه عرض اندام كنشگران و افراد است، دوره پس از وقوع واقعه، ميدان نقش‎آفريني تحليل‎هاست. كنشگران، وظيفه‎شان را انجام داده و واقعه را خلق كرده اند. حالا نوبت تحليل‎هاست كه كنشگران را جهت دهند، هم كنشگراني كه در جريان واقعه فعال بوده‎اند و هم كنشگراني كه فعال نبوده، ولي حالا تصميم گرفته‎اند كه فعال شوند.
تحليل‎ها به‎مثابه چارچوب‎هايي براي جهت دادن به كنشگران قبلي و بعدي عمل مي‎كنند. اين تحليل‎ها هم سيال‎اند: كنشگراني كه بر مبناي آن‎ها عمل مي‎كنند، واقعه را تداوم مي‎بخشند و به كنشگران قبلي بدل مي‎شوند و كنشگران بعدي، نيازمند چارچوب تحليلي تازه يا ترميم شده‎اي هستند.
واقعه انتخابات رياست‎جمهوري دهم و آن‎چه پس از آن رخ داد، چارچوب‎هاي تحليلي‎اي با خود داشت كه نيازمند بررسي است. وقايع پس از انتخابات، در انبوهي از دود و آتش و اتهام و تهديد و دروغ رخ داد. پس از آن نوبت به نقش‎آفريني «تحليل‎ها» رسيد. دست‎كم سه چارچوب تحليلي در مورد اين وقايع وجود داشت: «منازعه قدرت»، ‎«انقلاب مخملي» و «جنبش اجتماعي». اين چارچوب‎هاي تحليلي، در اوج آن وقايع شكل گرفته و در مقاطع مختلف، تعيين‎كننده عملكرد كنشگران اجتماعي، در گروه‎هاي مختلف سياسي، فرهنگي و اجتماعي شدند. از اين پس، كنشگران بر مبناي اين چارچوب‎ها عمل كردند: طيف پيروز بر طبل انقلاب مخملي و مداخله خارجي كوبيد و طيف معترض، مدعي وقوع جنبش اجتماعي شد. گروهي هم اساسا مدعي شدند كه اين دعواي قدرت بين نخبگان چپ و راست است. ملاك اعتبار اين تحليل‎ها، علاوه بر شواهد سياسي يا اجتماعي، گذشت زمان است.تحليل‎هاي عميق‎تر اجتماعي، نيازمند تاريخي شدن واقعه هستند. به‎علاوه، تحليل‎ها نه تنها در نتيجه وقوع رخدادها شكل مي‎گيرند، بلكه به وقوع رخدادهاي بعدي كمك مي‎كنند و خود به بخشي از وقايع بدل مي‎شوند.
در اين پرونده، هدف اصلي، بازبيني و بازشناسي تحليل‎هاي موجود از يك‎سو و تلاش براي ارايه تحليل‎هاي تازه از سوي ديگر است. همچنان كه تلاش شده است تا فراتر از چارچوب‎هاي تحليلي كه علوم انساني و اجتماعي مدرن به‎دست مي‎دهند، به‎واسطه قوت انديشه ديني و سنتي، به معرفي چارچوب‎هاي ديني و قرآني بپردازيم. در اين بخش، و به‎عنوان تحليل چهارم از وقايع اخير، بر چارچوب تحليلي «فتنه» تأكيد شده است. در اين‎جا به‎معرفي يادداشت‎ها و مصاحبه‎هاي اين مجموعه مي‎پردازيم.
بخش دوم از مصاحبه با دكتر محمدجواد لاريجاني، در اين‎جا منتشر مي‎شود. لاريجاني به تشريح ايدئولوژي يا به تعبير خودش، همان عقل عملي جمهوري اسلامي مي‎پردازد. او بر اين باور است كه هيچ حكومت غيرايدئولوژيكي وجود ندارد، چراكه ايدئولوژي، چيزي جز مبنايي براي عمل نيست. او همچنين به بحث از پايه‎هاي مشروعيت در حكومت ديني و نسبت دينداري و مردم‎سالاري مي‎پردازد كه متناسب با چالش‎هاي نظري وقايع بعد از انتخابات، خواندني است.
دكتر محمدرضا جوادي يگانه نيز در تحليلي ضمن بررسي علل تاريخي بروز بحران انتخابات درباره چالش‎هاي پيش‎رو و راه‎هاي برون‎رفت از بحران سخن گفته است.
در مصاحبه با دكتر حسن خجسته، به «مسايل رسانه‎اي» كه كشور در جريان انتخابات دهم و وقايع بعد از آن بدان مبتلا شد، پرداخته شده است. خجسته معتقد است كه صداوسيما دراين وقايع، غافلگير شدند. او «بي‎اعتمادي» مردم به صداوسيما را نمي‎پذيرد، اما معتقد است كه در جريان اين وقايع، ما دچار «بحران ارتباط» شده‎ايم.
هدف اصلي از مصاحبه با استاد حيدر رحيم‎پور ازغدي، شناسايي چارچوب‎هاي تحليلي غيرمدرن و از نوع ديني و قرآني بود. البته به‎واسطه كتبي بودن مصاحبه، انعطاف‎پذيري و استخراج ابعاد مختلف اين چارچوب تحليلي از ما گرفته شد. وي معتقد است كه اين انتخابات هم «جنبشي سياسي بوده و هم فتنه به‎معناي تخريب و آشوب». او معتقد است كه بيش از گذشته آشكار شد كه فقدان امر به معروف و نهي از منكر منجر به‎ظهور فتنه در جامعه مي‎شود. وي فتنه اخير را از حيث بيدارگري‎اش، از الطاف خفيه‏ الهي و از حيث غفلت و بي‎تفاوتي كه نصيب جامعه شده است، مصيبت و جزاي گناهان مي‎داند.
امير راغب در يادداشت «رفتارشناسي معترضين و نگاهي به آينده» بر نقش عرصه عمومي و امكانات آن در انتخابات اخير تأكيد دارد و معتقد است كه رسانه‎هاي جديدي مانند موبايل و پيامك از يك‎سو و تشكيل دوقطبي احمدي‎نژاد - موسوي از سوي ديگر، نقش مهمي در ايجاد موج عمومي داشته است. او در ادامه به رفتارشناسي آينده آن‎چه ‎«معترضين» مي‎نامد، پرداخته و اعتقاد دارد كه ممكن است تكيه بر نمادسازي‎هاي تازه‎اي مانند كشته‎ها يا زندانيان سياسي،‏ به پنهان كردن ماهيت غيراخلاقي رفتار آن‎ها پس از انتخابات مبني بر ادعاي تقلب در انتخابات بينجامد.
رضا قائمي در يادداشت ‎«چگونه يك مرجع معتبر و بي اعتبار مي شود؟» با تأكيد بر فلسفه اجتماعي اميد، به تحليل شبه جنبش «راه سبز اميد» مي‎پردازد. او معتقد است كه يكي از راه‎هاي مقبوليت يك مرجع سياسي در ميان هوادارانش، اميدبخشي به آن‎هاست ‏‏اما وقتي اميد به‎جاي يقين مي‎نشيند، نتايج نامطلوبي به‎بار مي‎آيد. او به بررسي وضعيت مشابهي كه جنبش دوم خرداد در اميدبخشي به مردم در پيش گرفته بود پرداخته و مي‎نويسد: «وقتي اميد‏ به نااميدي بدل مي‎شود، جنبش، قهرمان خود را طرد مي‎كند و به‎دليل عدم تحقق اميدها، دچار سرخوردگي اجتماعي مي‎شود.»
احسان خاندوزي در يادداشت ‎«آسيب شناسي منصفانه دو اسلام»، بر تمايز بين دو نگرش به اسلام در جريان وقايع پس از انتخابات تأكيد دارد و معتقد است كه هيچ‎كدام از اين دو جريان، انطباق كاملي با «اسلام ناب امام» ندارند. او اين عدم انطباق را نه نشانه «انحراف»، بلكه ناظر بر «نقصان» مي‎داند. هركدام از اين دو جريان، مبتلا به يك‎سو‎نگري هستند و تقابل دو موضع افراطي‏ به تشنج و تصميات غيرعقلاني مي‎انجامد و نشانه‎هايي از اين فاصله‎گيري را يادآور مي‎شود. او معتقد است كه جناح پيروز انتخابات بايد كاستي‎هاي نظري‎اش را مرتفع سازد و جناح رقيب بايد از حركت‎هاي تندروانه و تنگ‎نظري دست بردارد.
مهدي اعتمادي‎فرد در يادداشت «بررسي نشانه شناختي مواجهه ايرانيان با امر سياسي»، ضمن توصيفي از رويكرد نشانه‎شناسي به پديده‎هاي اجتماعي، بر اهميت شناسايي «تقابل‎ها» تأكيد مي‎كند. براي معنا كردن بايد تقابل‎هايي كه در ساختار آن نهفته است را استخراج كنيم. او در ادامه، به بازشناسي چهار دوگانه عقيده گرايي/ عمل گرايي، وظيفه محوري/ نتيجه محوري، فرامادي گرايي/ مادي گرايي و گذشته گرايي/ آينده گرايي در جريان انتخابات دهم مي‎پردازد.
اميد است كه اين پرونده و هدفي كه در راستاي شناسايي چارچوب‎هاي تحليلي دنبال كرده، آغازي براي فهم بهتر تحولاتي باشد كه در ماه‎هاي اخير اتفاق افتاده است

 



نويسنده:قاسم زائري