كودتاي مخملي در ايران و دلايل شكست آن

سخن از شكست كودتاي مخملي در ايران به اين معنا نيست كه مسئله براندازي نظام در ايران منتفي شده و شكست خوردگان كاري انجام نمي دهند. تغيير رژيم در ايران هدف استراتژيك آمريكا در منطقه خاورميانه است.
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال1357، حاكميت مستقل ملي در اين كشور بوجود آمد و دست اجانب بويژه آمريكا و انگليس را از سر مردم اين سرزمين كوتاه كرد. انقلاب اسلامي نه تنها ملت ايران را آزاد ساخت بلكه ملت هاي مسلمان منطقه و حتي جهان را تحت تأثير قرار داد و منافع سلطه جويانه قدرت هاي غربي و شوروي سابق را با خطر مواجه ساخت. بنابراين، از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، اين انقلاب از بيرون با مخالفت و خصومت آمريكا و غرب و از درون با تخريب نيروهاي وابسته به قدرت هاي خارجي و ناسازگار با نظام اسلامي روبهرو شد.
براندازي نظام اسلامي در ايران در صدر اهداف آمريكا و متحدان منطقه اي و جهاني آن كشور قرار گرفت و تلاش هايي به عمل آمد كه به مهمترين آنها اشاره مي شود.
1- تجزيه ايران و غائله هاي جدايي طلبي قومي و مذهبي در كردستان، خوزستان و بلوچستان.
2- طراحي كودتاهايي مانند كودتاي نوژه و كودتاي قطب زاده.
3- مداخله نظامي مستقيم آمريكا در صحراي طبس.
4- حمله عراق به ايران و تحميل هشت سال جنگ.
5- راه اندازي جريان تروريسم براي شكار رهبران نظام اسلامي و ايجاد وحشت در ميان مردم توسط تروريست هاي سازمان مجاهدين خلق.
تمام تلاش هاي فوق الذكر براي از پا درآوردن انقلاب اسلامي با شكست مواجه شد و مخالفان داخلي و خارجي نظام اسلامي بعد از جنگ هشت ساله عراق عليه ايران، رويكرد تهاجم فرهنگي را در پيش گرفتند. اين تهاجم با نظريه پردازي هاي افرادي چون عبدالكريم سروش آغاز شد. سروش باورهاي ديني شناخته شده را به چالش كشيده و تلاش كرد كه مكتبي بنام «پروتستانتيسم اسلامي» مطرح شود و تا بدانجا پيش رفت كه منكر وحياني بودن قرآن كريم شد و آن را نه كلام خداوند، بلكه كلام محمد(ص) خواند1. گرايش آگاهانه يا ناآگاهانه كابينه آيت الله هاشمي رفسنجاني به ليبراليسم اقتصادي كه منجر به قد افراشتن سرمايه سالاري و اشرافيت شد، زمينه را براي براندازي خاموش يا نرم با استفاده از شيوه ها و روش هاي به ظاهر دموكراتيك آماده ساخت. جناح آيت الله رفسنجاني كه از سوي اصلاح طلبان بنام «راست مدرن» ياد مي شد وجوه مشتركي با سكولارهاي غربگرا پيدا كرده بود.
عمليات فروپاشي ايدئولوژيك
سرطان تهاجم فرهنگي با به قدرت رسيدن اصلاح طلبان در دوم خرداد سال1376 شهرت يافت و در واقع پروژه فروپاشي ايدئولوژيك در ايران آغاز شد. در اين تهاجم مبناي فكري حاكميت در ايران كه مبتني بر دين است بيرحمانه مورد حمله قرار گرفت و انديشه سكولاريسم كه با پيروزي انقلاب اسلامي و تأسيس نظام ديني از صحنه خارج شده بود به نام دستاورد انقلاب اسلامي و انديشه هاي امام خميني(ره) در افكار عمومي تزريق و تحميل مي شد.
افرادي چون سروش، مجتهد شبستري، هاشم آغاجري، سعيد حجاريان و شخص آقاي خاتمي پرچم سكولاريزه ساختن جامعه و حاكميت را در دست گرفتند. عبدالكريم سروش از نظريه پردازان جبهه اصلاح طلب با تأكيد بر جدايي دين از سياست مي نويسد: «حقيقت دين، همان تجربه فردي ديني است كه درمورد پيامبران «تلقي وحي» نام گرفت و دين هيچ ارتباطي به امور اجتماعي و سياسي و حكومتي ندارد.»2
هاشم آغاجري استاد دانشگاه و از اعضاي شوراي مركزي سازمان مجاهدين انقلاب به پيروي از ماركس، دين را افيون ملت ها و دولت ها اعلام كرد. او با طرح نظريات الحادي از سوي دادگاه محكوم به ارتداد شد، اما دولت خاتمي از او دفاع كرد و حكم دادگاه را ننگين خواند. اكبر گنجي از اعضاي حزب مشاركت- حزب وابسته به خاتمي- در كتاب «مانيفست جمهوري خواهي» طرح جايگزيني جمهوري تمام عيار را به جاي «جمهوري اسلامي» مطرح كرد و نوشت: «اصولاً مردم سالاري با دين در تناقض است.»3
خاتمي سر دسته اصلاح طلبان سكولار در اين رابطه، گرفتار پارادوكس بود و به همين جهت دوگانه رفتار مي كرد. از يك طرف سكولاريسم را با اسلام و آرمان هاي انقلاب اسلامي سازگار نمي يافت و خود را منتقد آن نشان مي داد و از جانب ديگر تلاش مي كرد كه اسلام را با سكولاريسم تطبيق داده و سكولاريسم را با اسلام آشتي دهد. خاتمي در دومين نشست مجلس دانش آموزي مردم سالاري ديني را كه از سوي حضرت آيت الله خامنه اي رهبر انقلاب اسلامي مطرح مي شد زيركانه به چالش كشيده و گفت: «تجربه مردم سالاري ديني، تجربه مشكلي است، چراكه بايد اسلام را طوري فهميد كه با معيارهاي دموكراسي سازگار باشد و هم دموكراسي را به گونه اي تفسير كرد كه با اسلام منافات نداشته باشد.»4
خاتمي هم مانند اكبر گنجي بر جمهوريت نظام بيشتر تأكيد مي كرد و حتي «جمهوري اسلامي» را از شعار تاريخي و انقلابي مردم ايران حذف كرد. او به جاي شعار «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» شعار «استقلال، آزادي، پيشرفت» را مطرح كرد5.
خاتمي با وجود دو دوزه بازي در محافل عمومي، در يك از جلسات شوراي عالي انقلاب فرهنگي به صراحت گفت: «گريزي از سكولاريسم نيست». آقاي تاجيك را اعضاي تيم مطالعات راهبردي در نهاد رياست جمهوري در دوره خاتمي و عضو شوراي مركزي حزب مشاركت، بشر را مجبور به پذيرش سكولاريسم دانسته مي گويد: «در آينده نزديك احدي را ياراي مقاومت در برابر سكولاريسم نيست و بايد خود به نحو شايسته به اين سرنوشت محتوم بشر تن دهيم.»6
خاتمي به دليل جايگاه حقوقي رياست جمهوري و در اختيار داشتن امكانات رسانه اي وسيع، بخصوص رسانه ملي- راديو و تلويزيون- در عمليات فروپاشي ايدئولوژيك نقش مخرب تر از ديگران داشت. او با استفاده از مفاهيم سياسي و اجتماعي غربي، هم مفاهيم اسلامي كه در دامن انقلاب اسلامي شكوفا شده بودند را كم رنگ نمود و هم جو سياسي را در ايران ملتهب ساخت. نشخوار واژه ها و مفاهيمي چون «جامعه مدني»، «حقوق بشر»، «پارادايم» و... و نيز به كارگيري مفاهيم ساختارشكنانه عليه اركان نظام مانند: «تماميت خواه»، «اقتدارگرا»، «انتصابي»، «خشونت طلب»، «توتاليتر»، «فاشيست» و... همه و همه ايدئولوژي و اقتدار نظام را نشانه گرفته بود.
لشكر عمليات فروپاشي ايدئولوژيك در ايران را نه تنها نظريه پرداز، فيلسوف، نويسنده، هنرمند و روزنامه نگار تشكيل مي دهد، بلكه فقيه و آيت الله نيز دارد. افرادي چون فاضل ميبدي، اسدالله بيات، موسوي تبريزي، مجتهد شبستري و حتي به اصطلاح مراجعي چون آيت الله حسين علي منتظري و آيت الله يوسف صانعي در خدمت اين لشكر قرار دارند.
به هرحال، پروژه فروپاشي ايدئولوژيك در ايران در راستاي رويكرد جديد ايالات متحده آمريكا براي مقابله با نظام اسلامي يعني «جنگ نرم» قرار دارد. در رويكرد جديد به جاي عمليات نظامي از سه تاكتيك «مهار»، «اسب تروا» و «جنگ رواني» استفاده به عمل آمد7. تاكتيك مهار با تحت فشار قراردادن ايران در سطح منطقه و جهان ازطريق پرونده هسته اي و مسائل عراق، افغانستان و لبنان دنبال شد. تاكتيك «اسب تروا» ازطريق تقويت انجوهاي وابسته به آمريكا در ايران و حمايت مستقيم از جنبش طرفدار دموكراسي آمريكايي و بخصوص جبهه اصلاح طلبان براي زمينه سازي انقلاب رنگي پيگيري شد و تاكتيك «جنگ رواني» در سه عرصه ديپلماسي مدار دوم- تماس رسمي مقامات دولت آمريكا با اپوزيسيون ايران و گسترش برنامه هاي راديو و تلويزيون هاي ضدايراني، ايجاد هراس از جنگ در افكار عمومي با تأكيد بر قرارداشتن گزينه جنگ بر روي ميز آمريكا، و نقض حقوق بشر در ايران مورداستفاده قرار گرفت.
عمليات فروپاشي ايدئولوژيك و فراهم ساختن بستر كودتاي مخملي، همان طوري كه در ابتداي اين نوشته اشاره شد توسط مؤسسات غربي و آمريكايي از قبيل بنياد سوروس(osi) بنياد راكفلر، بنياد فورد، خانه آزادي، شوراي روابط خارجي آمريكا، انجمن خارجي آلمان، مركز دموكراسي انگليس، مؤسسه اسرائيلي ممري، مؤسسه هالندي هيفوس، مؤسسه «كنوس» و... به صورت مستقيم و غيرمستقيم حمايت و پشتيباني مي شد.
در نتيجه اين حمايت ها در دوره خاتمي تنها در طي سه سال 8 هزار انجو در ايران ثبت شد و صدها روزنامه و نشريه مانند قارچ به شكل زنجيره اي سردرآوردند.
آغاز كودتاي مخملي يا عمليات براندازي نظام
در جريان عمليات فروپاشي ايدئولوژيك، نظريه پردازان جريان اصلاح طلب كه خاتمي به عنوان رئيس جمهور در رأس آنان قرار داشت راهبرد «فتح سنگر به سنگر قدرت» در چارچوب نظريه «فشار از پايين و چانه زني در بالا» را مطرح كردند. اين كار نياز به سناريوسازي داشت.
نخستين سناريو در كوي دانشگاه در تاريخ18/4/78 اجرا شد. نويسندگان اين سناريو به بهانه ضرب و شتم دانشجويان تلاش كردند تا مردم را به كف خيابان ها كشانده و عليه حاكميت به حركت درآورند و توسط آنها مطالبات خود را از نظام درخواست كنند. تبليغات سنگين به نفع غائله آفرينان از سوي غربي ها و رسانه هاي شان انجام شد.
دومين سناريو، تحصن نمايندگان مجلس ششم- وابسته به اصلاح طلبان و دوم خردادي ها- بود. اين تحصن به ظاهر در اعتراض به رد صلاحيت ها از سوي شوراي نگهبان صورت گرفت و نمايندگان متحصن با رسانه ها مصاحبه كرده و بيانيه صادر كردند. تحصن نمايندگان بازتاب گسترده اي در غرب داشت تا حدي كه اتحاديه اروپا، پارلمان آلمان، كنگره آمريكا و رئيس جمهوري آن كشور به نفع سناريوي تحصن در مجلس ايران موضع گيري كردند.
از شواهد و قراين چنين برمي آيد كه در هر دو سناريوي تحصن نمايندگان و حادثه كوي دانشگاه، براي راه اندازي كودتاي مخملي يا به اصطلاح انقلاب مخملي برنامه ريزي شده بود و در پشت صحنه هر دو سناريو سازمان مجاهدين انقلاب و جبهه مشاركت قرار داشتند. اما اين كودتاها هريك به دلايلي به پيروزي نرسيد و برعكس زمينه شكست اصلاح طلبان را در شوراي شهر و مجلس هفتم فراهم ساخت.
شكست اصلاح طلبان در انتخابات نهم رياست جمهوري سبب متوقف شدن عمليات فروپاشي ايدئولوژيك و راهبرد فتح سنگر به سنگر شد. اين بار تمام گروه هاي اصلاح طلب، ليبرال ها، سلطنت طلب ها، تروريست هاي مجاهدين خلق، و نيز تمامي گروه ها و عناصر مخالف حاكميت ديني با حمايت وسيع و گسترده سفارت خانه هاي خارجي و به طور كلي كشورهاي غربي با تمام قوا وارد صحنه شده و كوشيدند كه در انتخابات رياست جمهوري دهم كار نظام را يك سره نمايند و انقلاب مخملي را به ثمر برسانند. انقلاب مخملي در ايران مانند گرجستان و اوكراين دو مرحله داشت.
در مرحله اول (پيش از انتخابات) كارهاي ذيل صورت گرفت:
1- سياه نمايي و تخريب گسترده دولت، ماه ها قبل از برگزاري انتخابات.
2- طرح موضوع صيانت از آرا و ضرورت تضمين سلامت انتخابات به منظور ايجاد شبهه و فضاسازي براي بي اعتماد كردن مردم.
3- القاي پيروزي كانديداي مورد نظر قبل از برگزاري انتخابات و منوط ساختن آن با برگزاري انتخابات سالم.
4- استفاده از رنگ سبز و اعلام جنبشي به نام «موج سبز» كه در واقع همان نام ايراني انقلاب مخملي بود.
5- در سخنراني ها و مناظرات تلويزيوني، متهم كردن رئيس جمهور و كانديداي رقيب به دروغگويي، قانون گريزي و خرافه پرستي.
در مرحله دوم و پس از انتخابات كارهاي زير انجام شد:
1- بلافاصله بعد از انتخابات و قبل از شمارش آرا و اعلام نتايج، ميرحسين موسوي پيروز اعلام شد و قبل از همه خاتمي و علي لاريجاني به او تبريك گفتند. همان طوري كه اعلام پيروزي غيرقانوني و مغرضانه بود، اعلام تبريك نيز مغرضانه و غيرقانوني بود8.
2- با شمارش آرا و مشخص شدن كانديداي پيروز، كودتاچيان كه از قبل فضاسازي كرده بودند موج سنگيني از اعتراض ها را در خيابان هاي تهران سازمان دهي كردند و مسئله تقلب در انتخابات را مطرح كرده و خواستار ابطال آن شدند. همان طوري كه قبلا گفته شد در اين موج همه گروه ها و عناصر ضدانقلاب و تمام كساني كه منافع شخصي خود را در خطر مي ديدند دست در دست هم دادند تا حاكميت را مجبور به عقب نشيني نموده و خواسته هاي خود را تحميل كنند. اما اين غائله با وجودي كه ابعاد وسيع داخلي و خارجي داشته و خسارات سنگين مادي و معنوي به وجود آورد، نتوانست حاكميت اسلامي ايران را از پا درآورد. كودتاي مخملي يا موج سبز در اين مرحله شكست خورد و ماهيت و چهره هاي گروه هاي اغتشاشگر براي عموم مردم روشن شد.
دلايل شكست كودتاي مخملي در ايران
سخن از شكست كودتاي مخملي در ايران به اين معنا نيست كه مسئله براندازي نظام در ايران منتفي شده و شكست خوردگان كاري انجام نمي دهند. تغيير رژيم در ايران هدف استراتژيك آمريكا در منطقه خاورميانه است. آمريكا نظام ايران را رقيب نظام ليبرال دموكراسي غربي و ريشه آسيب پذيري خود در خاورميانه ارزيابي مي كند. بنابراين، تا زماني كه ماهيت نظام ايران تغيير نكند آمريكا از تلاش خود براي ضربه زدن به ايران دست نخواهد كشيد. شكست كودتاي مخملي تنها در اين مرحله مطرح است و آينده را تضمين نمي كند.
و اما دلايل شكست كودتاي مخملي در اين مرحله را مي توان چنين برشمرد:
1- ناسازگاري كودتاي مخملي با ساختار سياسي و اجتماعي ايران
عدم مقبوليت نظام حاكم، اقتدارگرايي حاكمان، شكاف اجتماعي، بحران هويت، نبود دموكراسي و توانمندي انجوها و جنبش دانشجويي وابسته به خارج، از جمله عواملي هستند كه در كودتاهاي مخملي در كشورهاي پساكمونيستي چون گرجستان و اكراين بسترساز انقلاب هاي مخملي به شمار مي روند. اما اين عوامل در ايران كاملا متفاوت است. نظام ايران نظامي برخاسته از اراده مردم است كه از بدو تأسيس تاكنون اركان آن با دهها انتخابات پارلماني، رياست جمهوري، شوراي نگهبان قانون اساسي و شوراهاي شهر تثبيت شده است. مردم ايران بيش از سه دهه است كه دموكراسي را در منطقه تمرين كرده اند و شعار دموكراسي غربي براي اكثريت آنان جاذبه اي ندارد. همين برگزاري انتخابات متعدد نشان مي دهد كه نظام سياسي ايران آن طوري كه متهم مي كنند، اقتدارگرا نبوده و حاكمان اقتدارگرا نمي توانند خود را بر مردم تحميل كنند. درحالي كه مردم اروپاي شرقي، قفقاز و آسياي مركزي از چنين امتيازي برخوردار نبودند و نمي باشند و رهبران آن ها همان اقتدارگرايان دوران رژيم هاي كمونيستي و پساكمونيستي هستند.
در ايران به دليل داشتن تاريخ و تمدن كهن، فرهنگ پويا و نظام سياسي مستحكم مانند كشورهاي آسيب پذير تازه تأسيس، بحران هويت وجود ندارد و به همين دليل شكاف اجتماعي ميان گروه هاي سياسي، مذهبي و قومي نمي تواند نقش مؤثري در كودتاي مخملي داشته باشد. در ايران حكومت بر مبناي دين و فرهنگ مردم استوار بوده و ريشه در نهادهاي ديني و اجتماعي گسترده در سراسر اين كشور دارد. نهادهاي غيردولتي (انجوها) و جنبش هاي دانشجويي ناسازگار از چنان پايه اي مردمي برخوردار نيستند كه بتوانند يك نظام مردمي را از پا درآورند.
به ناسازگاري كودتاي مخملي با ساختار سياسي و حقوقي در ايران و نقش تعيين كننده حكمراني مذهبي در اين كشور كه مانع از رشد دموكراسي غربي و سكولاريسم مي شود سيد محمد خاتمي در گفتگو با جورج سوروس، طراح و مجري انقلاب مخملي در ايران و جهان اعتراف مي كند. جورج سوروس رئيس هيئت مديره موسسه جامعه باز(OSI) در مراسمي كه به مناسبت هشتمين سالگرد حوادث يازدهم سپتامبر شامگاه 11 سپتامبر 2009 در سالن اجتماعات هتل بين المللي ترامپ (Trump International Hotel) در نيويورك برگزار شد در جمع مديران و فعالان تعدادي از سازمان هاي غيردولتي آمريكا به اظهارات خاتمي در ديدار با خود اشاره كرد و گفت: خاتمي در اين جلسه به من گفت كه تعارض موجود بين ساختار حقيقي و ساختار حقوقي در ايران مهمترين مانع براي پيشرفت و توسعه روابط ايران با غرب است. سوروس افزود: خاتمي معتقد بود كه دموكراسي و رواداري دولت با ساختار كنوني يك حكومت مذهبي كه در رأس آن رهبر مذهبي حكمراني مي كند، به دست نخواهد آمد.
وي افزود: خاتمي انتخاب احمدي نژاد را حركتي در جهت تثبيت بيشتر قدرت رهبر مذهبي ايران ارزيابي كرد و معتقد بود كه در دوران احمدي نژاد جامعه مدني تحت فشارهاي بيشتري قرار گرفته است.
سوروس ادامه داد: خاتمي در اين جلسه به من گفت كه كليد قفل بسته شده سياست در ايران تنها و تنها فشارهاي اجتماعي و كمپين هاي وابسته به جنبش هاي دانشجويي، كارگري و زنان است كه بايد خواسته هاي گروهي و شعار تغيير را از درون دفاتر دربسته خود به سطح معابرعمومي منتقل كنند. وي اظهار داشت: خاتمي در اين ديدار كاملا در نقش رهبر مخالفين دولت در ايران صحبت مي كرد. 9
2- درايت رهبري
نظام ايران، نظامي مذهبي است كه در رأس آن ولي فقيه قرار دارد. ولي فقيه بصورت غيرمستقيم توسط مردم و مستقيم توسط خبرگان رهبري انتخاب مي شود اين سازوكار سبب شده است كه شخصيت والا، لايق و توانمندي در رأس نظام قرار بگيرد. در ايران هم شخص رهبري و هم جايگاه قانوني او از مشروعيت و قداست مردمي و ديني برخوردار است. به اين قدرت و مشروعيت رهبري آقاي خاتمي در صحبت هايش با سوروس آنجا كه مي گويد «دموكراسي و رواداري دولت با ساختار كنوني يك حكومت مذهبي كه در رأس آن رهبر مذهبي حكمراني مي كند، به دست نخواهد آمد» به شكل ديگري اعتراف مي نمايد. ولي فقيه كنوني شخصيت كم نظيري است كه در طي بيش از دو دهه ايران و انقلاب اسلامي را به بهترين وجه رهبري كرده و از گردنه هاي سختي عبور داده است. چگونگي برخورد رهبري با كودتاي مخملي و وضعيت دشواري كه به وجود آورده بودند يك بار ديگر عظمت و درايت اين مرد بزرگ را به نمايش گذاشت. در كشورهايي كه كودتاي مخملي پيروز شده است مردم از داشتن رهبر آگاه، آزاده و با درايت محروم بوده اند.
3- بيداري و وفاداري ملت ايران
ملت ايران علاوه بر سابقه تاريخي، در پرتو انقلاب اسلامي و به دوش كشيدن پرچم مقاومت و مبارزه با دشمنان داخلي و خارجي، در مقايسه با ساير ملت هاي منطقه از ميزان آگاهي بالايي برخوردار است. تشخيص ترفندها، حمايت از منافع ملي و پاسداري از آرمان هاي ديني از مهمترين خصوصيات ملت ايران در حال حاضر است كه آن را در زمان هاي مختلف به نمايش گذاشته است.
مهمتر از همه عشق به رهبري و وفاداري به آرمان هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي اكثريت مردم ايران را به هم پيوند داده است.
1- گفتگوي سروش با ميشل هوبينك خبرنگار بخش عربي راديو جهاني هلند، اسفند.1386
2- هفته نامه آبان خرداد78
3- پرتو سخن، 18/9/81
4- روزنامه همشهري سه شنبه 25شهريور 1382- سال يازدهم شماره3168
5- پرتو سخن، 18/9/81، ص2
6- هفته نامه صبح صادق، شماره411
7-جواد وعيدي، نشريه معارف، شماره 26، خرداد 84
8- ايرنا، 21/5/88 و پايگاه خبري تحليلي فارو، 22/3/88
9- ايرنا، 30/6/1388
نويسنده: سيدمحمدباقر مصباح زاده