IRNON.com
رهيافتي درباره آينده معترضين انتخابات؛
بن بست واكنش سوم
 

با گذشت سه ماه از برگزاري انتخابات رياست‎جمهوري، فضاي سياسي و اجتماعي كشور، همچنان تا حد زيادي از رخدادها و پيامدهاي اين رويداد، متأثر است. فرآيندهاي مربوط به انتخاب دهمين رييس‎جمهور، در حال رقم زدن مرحله تازه‎اي از صف‎آرايي نيروهاي سياسي و شكل‎گيري نوع جديدي از آرايش اين نيروها است.


 

با گذشت سه ماه از برگزاري انتخابات رياست‎جمهوري، فضاي سياسي و اجتماعي كشور، همچنان تا حد زيادي از رخدادها و پيامدهاي اين رويداد، متأثر است. فرآيندهاي مربوط به انتخاب دهمين رييس‎جمهور، در حال رقم زدن مرحله تازه‎اي از صف‎آرايي نيروهاي سياسي و شكل‎گيري نوع جديدي از آرايش اين نيروها است. اين در حالي‎ست كه به‎نظر مي‎رسد فضاي اجتماعي كشور نيز مصون از اين تغيير و تحولات سياسي نمانده است و جامعه ايران به شكل محسوسي، در حال تعيين نسبت با تحولات پر فراز و نشيب جاري در ميدان سياست مي‎باشد. اين تأثير و تأثر متقابل دو حوزه اجتماعي و سياسي از يكديگر، اجتناب‎ناپذير بوده و بديهي مي‎نمايد. به‎ويژه در جامعه‎اي با مختصات ايران، حضور تاريخ‎مند و گسترده دولت (به عنوان نماينده قدرتمند حوزه سياست) در كثيري از عرصه‎‎هاي اجتماعي از يك‎سو و نيز سابقه تاريخي مردم در حساسيت ويژه‎اي كه به تحولات سياسي از خود نشان داده‎اند از سوي ديگر؛ موجبات ظهور در هم تنيده حيات اجتماعي و سياسي را فراهم آورده است. و اما فراتر از اين نگرش تاريخي و ساختاري، مشاهده تحولات جاري در مجموعه رخدادهاي پيرامون انتخابات بيست‎ودوم خرداد، شكل‎بندي جديدي از مواجهه دو عرصه سياسي و اجتماعي را پيش چشم ناظران قرار مي‎دهد. بازخواني اين مواجهه و علل و عوامل شكل‎گيري آن، چشم‎اندازي ويژه را از آينده تحولات جاري در كشور، به‎دست خواهد داد.
هرچند مجموع فرآيند برگزاري انتخابات اخير رياست‎جمهوري، از برخي ابعاد نظير برگزاري مناظره‎هاي انتخاباتي كه براي نخستين‎بار، مواجهه رو در روي نامزدها را رقم مي‎زد با تغيير شكل‎هايي به نسبت ساير انتخابات پيشين همراه بود، اما بي‎ترديد مهم‎ترين و اثرگذارترين بُعد اين تحول را مي‎بايست در نقش‎آفريني برجسته عرصه عمومي در ميدان مبارزات انتخاباتي قلمداد نمود. حضور محسوس اقشار گوناگون مردم در صف‎آرايي تبليغاتي نامزدهاي انتخابات، از روزهاي پيش از آغاز رسمي تبليغات، با نيم‎نگاهي به معابر و ميادين عمومي پايتخت و كم و بيش ساير شهرهاي بزرگ كشور، به چشم مي‎آمد. اين نقش‎آفريني به‎گونه‎اي بود كه در فاصله زماني يك ماه تا برگزاري انتخابات، عرصه اجتماعي را به ميدان تقابل و تضارب آراي انتخاباتي مبدل ساخته و بدنه اجتماعي را در اشكال و ابعاد تازه‎اي وارد عرصه رقابتي سياسي كرده بود.
عوامل متعددي را مي‎توان در بررسي علت ظهور و ايجاد اين شكل تازه مواجهه اجتماعي با عرصه سياسي (انتخابات) برشمرد. در يك برداشت، گستردگي و عموميت يافتن بيش از پيش فعاليت رسانه‎ها پيرامون انتخابات و به‎طور ويژه، شكل‎گيري شبكه‎هاي اجتماعي اطلاع‎رساني در اين عرصه با ورود ابزاري نظير تلفن همراه (پيامك) و شبكه‎هاي اينترنتي (اجتماعات مجازي) را مي‎توان به‎مثابه يكي از عوامل مؤثر در راستاي حضور برجسته نيروهاي اجتماعي در ميدان رقابت انتخاباتي به‎شمار آورد. همچنين، شكل‎گيري يك «دوقطبي» غالب در انتخابات و تأكيد بر رقابت ميان دو نامزد مشخص به‎عنوان عامل تعيين‎كننده نتيجه نهايي انتخابات رياست‎جمهوري را نيز مي‎توان در كنار ساير عوامل، زمينه‎ساز ارتقا، برجستگي و ايجاد الگوي تازه‎اي از مشاركت اجتماعي در اين انتخابات دانست. در واقع، دو قطبي شكل گرفته كه از مدتي پيش از برگزاري انتخابات، ميدان رقابت را در دوگانه «احمدي‎نژاد» طرف پيروز انتخابات و نامزد مورد اجماع نيروهاي اصلاح‎طلب (خاتمي يا موسوي) تعريف مي‎كرد، فضايي را رقم زد كه به‎نظر مي‎رسد بيش از هر الگوي ديگري از يك رقابت سياسي، مستعد ايجاد نوعي «موج عمومي» است.
و اما با مطالعه زمينه‎ها، ابعاد و نوع شكل‎گيري ظهور جمعي و فعال اقشار جامعه، پيش از برگزاري انتخابات و در اثناي تبليغات انتخاباتي، كه علاوه بر يك رقابت تنگاتنگ سياسي، نوعي مقابله آرام اجتماعي (در جانبداري از هريك از طرفين رقابت) را نيز موجب شد و به‎ويژه با توجه به آن‎چه به‎عنوان پيامدهاي انتخابات، رخ داده و كم و بيش در جريان است؛ به‎نظر مي‎رسد تحليل اين پديده به‎عنوان يك «موج اجتماعي» و امري خودساخته دست‎كم با نوعي تقليل ، همراه است. در اين راستا واكاوي پديده به‎عنوان نوعي «سازمان‎دهي جمعي» و نيروسازي و گزينش اجتماعي، با واقع‎گرايي بيشتري توأم خواهد بود. در اين سطح از تحليل، شكل‎گيري فضاي اجتماعي پيش از برگزاري انتخابات، در قالب بازنمايي‎هاي برجسته و پرشور جمعي، به حمايت از هريك از طرفين حاضر در رقابت انتخاباتي و البته عمدتا در قالب تمايز دوگانه «احمدي نژاد موسوي» بيش از هرچيز، حاصل اراده نيروهاي سياسي فعال در عرصه انتخابات تلقي مي‎شود. به اين ترتيب، به‎نظر مي‎رسد مواجهه دو حوزه اجتماعي و سياسي در انتخابات بيست‎ودوم خرداد، كه در ابعاد و اشكال تازه‎ و بديعي بروز و ظهور يافت، عمدتا حاصل اراده سازمان‎يافته حوزه سياسي در رجوعي ويژه به مردم (به‎مثابه فعالان مؤثر) است. در اين راستا البته توفيق نسبي رقباي سياسي فعال در انتخابات در تسري بخشيدن اين مواجهه سياسي به گستره عمومي جامعه، علاوه‎بر نوع سازماندهي و شكل‎بندي اين اراده، به عواملي كه پذيرش اجتماعي را براي ايفاي اين نقش فعال به بارآورد (نظير نقش رسانه‎ها و...) نيز وابسته بوده است.بازخواني ابعاد ويژه‎اي از اين سازماندهي اجتماعي منسجم، بهره‎مندي نيروهاي سياسي از راهكارهاي عمدتا غيرمستقيم در تحقق اين اراده را نشان مي‎دهد. استراتژي ويژه‎اي كه به‎نظر مي‎رسد بيش از هرچيز، به‎دليل عدم سامان منسجم احزاب و ساير وجوه جامعه مدني در كشور، به‎كار بسته شده و خود به عاملي در راستاي ايجاد نوعي شور اجتماعي غيرمنتظره بدل گشت. انتخاب نمادهاي ويژه (رنگ سبز، پرچم ايران و...) مهم‎ترين كاربست ستادهاي انتخاباتي در راستاي ايجاد بدنه‎اي متمايز و قابل هدايت از هواداران خود در جامعه و نيز برخورداري از امكان شناسايي و تخمين حجم هواداران (در فقدان سازوكارهاي حزبي و سياسي) بود. همچنين، ماهيت انتخابات رياست‎جمهوري، با امكان پرداختن به طيف گسترده‎اي از سلايق و برجسته‎سازي و تأكيد بر شكاف‎هاي اجتماعي از خلال برنامه‎هاي انتخاباتي، ميدان موسعي به‎منظور دسترسي به بدنه‎اي فعال از ميان جامعه را در اختيار هريك از طرفين انتخابات قرار مي‎داد. علاوه‎بر اين، دسترسي به يك بدنه فعال اجتماعي، به هريك از طرفين، اين قابليت را مي‎بخشيد تا فارغ از نتيجه‎، امكان پيگيري اهداف خود را با تكيه بر همين بدنه اجتماعي داشته باشد. صورت قابل‎پيش‎بيني اين استراتژي به اين ترتيب بود كه هريك از طرفين، چنان‎چه در انتخابات پيروز مي‎شد مي‎توانست با حمايت يك بدنه اجتماعي تا حد زيادي شكل يافته و فعال، اهداف و برنامه‎هاي خود را با قوت بيشتري پي بگيرد و در صورت شكست نيز، با بهره‎مندي از همين ابزار، رفتار دولت حاكم را به‎گونه‎اي فعال، به نقد كشيده و حتي دولت منتخب را مجاب به تغيير برخي رفتارهاي خود سازد.
طرف شكست خورده در انتخابات، اما نه تنها نتوانست به ميزان كافي از اقبال عمومي و اجتماعي برخوردار گشته و بر كرسي رياست دولت تكيه زند، بلكه راهبردي را برگزيد كه امكان منطقي دوم يعني بهره‎مندي از بدنه اجتماعي حاميان انتخاباتي خود در چارچوبي قانونمند و مبتني بر برنامه‎ها و اهداف اعلامي براي كنترل رفتار دولت حاكم و به اين واسطه، تداوم نقش فعال در عرصه سياسي كشور را نيز از اين جريان، سلب كرد. بنابراين، «استراتژي پافشاري» بر ادعاي «تقلب» تنها راهكار پيش روي اين جريان (معترضين) بود. نيروهاي سياسي معترض اما رفته رفته دريافتند كه در سلوك سياسي تازه‎شان، از حمايت بخش زيادي از بدنه اجتماعي حاميان انتخاباتي خود محروم هستند. چراكه حاميان انتخاباتي نامزدهاي معترض، در وهله اول از جايگاهي اجتماعي برخوردار بوده و نيروي سياسي و تشكيلاتي براي برگزيدگان انتخاباتي خود نيستند. بنابراين، هرچند محتمل است كه تمامي اين عده، همچنان با برنامه‎ها و اهداف اجرايي (فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي) نامزد مطلوبشان، همراه باشند اما پيرامون مطالبه «ابطال انتخابات» و ادعاي «تقلب بزرگ» به‎ويژه با توجه به ناتواني و استنكاف معترضين از ارايه سندي دال بر اين ادعا، لزوما با اين افراد هم‎صدا نخواهند بود. بنابراين، چالش اصلي پيش روي معترضين انتخابات براي تداوم راهكار اتخاذ شده كنوني (استراتژي پافشاري) سازمان‎دهي مجددي از نيروهاي اجتماعي حمايت‎كننده، بر مبناي روش‎ها و سازوكارهاي پسا انتخاباتي‎شان است. در اين زمينه، دوگونه مواجهه ميان اين نيروهاي سياسي و بدنه اجتماعي، متصور است: نخست آن‎كه معترضين سياسي با تمركز و سرمايه‎گذاري بر بخشي از جامعه كه انتخابات رياست‎جمهوري را تحريم كرده‎اند (و بنابراين حتي به معترضين كنوني نيز رأي نداده‎اند) از قابليت‎هاي اين بخش از جامعه در همراهي با اهداف خود بهره‎مند گردند. با اتخاذ اين روش، نيروهاي سياسي، به‎زودي ناچار خواهند بود تا بر بسياري از شعارها، برنامه‎ها و اهداف اعلامي خود خط بطلان كشيده و مطالبات تحريم‎كنندگان انتخابات را سرلوحه حركت خود قرار دهند. در اين صورت، عملا اين بدنه اجتماعي خواهد بود كه به مسير سياسي حركت، جهت داده و آن را هدايت مي‎كند. در چنين شرايطي، رهبران كنوني اعتراضات، رفته‎رفته به حاشيه رانده شده و حتي در نهايت توسط سردمداران احتمالي جديد، طرد خواهند شد. بديهي است اتخاذ اين استراتژي آينده روشني نداشته و تا زماني كه تنها راه ممكن نباشد منطقي نيست. و اما مواجهه دوم، با تداوم صحنه‎گرداني سردمداران كنوني اعتراضات، همراه است. در اين مسير، با تأكيد بر نمادسازي‎هايي تازه (نظير زندانيان سياسي و كشته‎هاي بعد از انتخابات) سعي مي‎شود رويه تماما سياسي مطالبات و اعتراضات، پنهان شده و ماهيتي بشردوستانه، اخلاقي و غيرانتخاباتي به‎خود بگيرد. در اين استراتژي، دولت برآمده از انتخابات (و دستگاه تأييد‎كننده آن) گروهي «سركوبگر» معرفي مي‎شوند. به اين ترتيب، امكان بهره‎مندي از نيروهاي اجتماعي حامي (و نيز احتمالا بخش قابل‎توجهي از حاميان انتخاباتي معترضين) حول استراتژي جديد، فراهم شده و ادامه راه بر همين منوال، براي معترضين كنوني ميسر خواهد بود. شفاف‎سازي‎هاي رسانه‎اي پيرامون حوادث پس از انتخابات و برخورد قاطع و صريح با متخلفان اين حوادث (به‎ويژه عناصر متخلف مأمور حفظ امنيت) رفته‎رفته، اين حربه را از معترضين سياسي (سران اعتراضات) گرفته و اين افراد را ناچار به تن دادن به مواجهه نخست (فوق‎الذكر) مي‎نمايد. واكنش سومي كه مسيري مبهم و سرانجامي تيره داشته و نهايتا انزواي اين سياسيون را در پي خواهد داشت.

 



نويسنده:امير راغب

خبرگزاري فارس