جريان شناسي فتنه هاي پس از انتخابات رياست جمهوري دهم

پديده نفاق جديد در شرايطي بروز ميكند كه هيچكدام از عناصر شاخص اين جريان در حلقههاي مختلف از مواضع انحرافي خود عدول نكرده و در مواضع قبلي پابرجا بودند اما براي جلب اعتماد عمومي با توجه به گفتمان حاكم بر فضاي سياسي كشور، شعار دفاع از امام و ارزشهاي انقلاب را سر دادند.
در هنگام تدوين قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي ايران در مقطعي كه مجلس خبرگان قانون اساسي بررسي اصل ولايت فقيه را آغاز كرد مخالفين نظام جمهوري اسلامي و منحرفيني كه گنجاندن ولايت فقيه در قانون اساسي را به منزله نابودي و پايان حيات سياسي خود تلقي ميكردند با توطئهچيني درصدد انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي برآمدند و در تاريخ 18/7/58 دولت موقت كه اكثريت آن در اختيارشان بود حتي طرحي را هم در اين زمينه تصويب كردند كه البته اين طرح با انتقاد و مخالفت حضرت امام(ره) مواجه شد. امام (ره) بعدها در جريان يك سخنراني با اشاره به اين توطئه گردانندگان نهضت آزادي ميفرمايند: «قضيه طرح آنكه مجلس خبرگان منحل بشود كه در زمان دولت موقت اين طرح شد بعد هم معلوم شد كه اساسش اميرانتظام بود و آن مسائل آن وقت، آمدند آقايان پيش ما همين آقايان با آقاي بازرگان و رفقايش و گفتند ما خيال داريم اين مجلس را منحلش كنيم. من گفتم شما چكاره هستيد اصلش، كه ميخواهيد اين كار را بكنيد، شما چه سمتي داريد كه بتوانيد مجلسي را منحل كنيد، پاشيد برويد سراغ كارتان، وقتي ديدند محكم است مسأله كنار رفتند.» محوريت اميرانتظام و ديگر منحرفين گروهك نهضت آزادي در مخالفت با اصل مترقي ولايت فقيه كه وجه مميزه نظام جمهوري اسلامي با ديگر نظامهاي سياسي معاصر بود نشان از ريشه مخالفت ديرينه آنها به ويژه آمريكاي جنايتكار با نظام جمهوري اسلامي داشت. مخالفان با اسلاميت نظام و اصل ولايت فقيه اگرچه در دوران زندگي پربركت حضرت امام(ره) به دليل شخصيت برجسته ايشان فرصت ابراز وجود نيافتند و حتي طيفي از آنها مدافع سرسخت ولايت مطلقه فقيه نيز بودند، اما بعد از ارتحال امام، در قالب حلقههاي فكري و سياسي مخالفت ديرينه خود را با ابعاد اسلاميت نظام آشكار ساختند. در كنار نهضت آزادي و ديگر فعالان موسوم به ملي – مذهبيها كه ماهيت فكريشان كاملاً مشخص بود، عناصر حلقه كيان و حلقه سلام كه عمدتاً از عناصر طيف چپ سياسي كشور بودند، كساني بودند كه به مرور زاويه خود را با نظام ديني آشكار ساختند و البته با فرصتي كه دولت سازندگي در سالهاي اوليه دهه 70 در مركز پژوهشهاي رياست جمهوري در اختيارشان قرار داده بود، مباني فكري خود را تئوريزه كردند. حلقه كيان با محوريت كساني چون سروش، حجاريان، شمسالواعظين، جلاييپور و ... پيشتاز انتقال القائات مباني تفكر سكولار غربي در ميان نخبگان سياسي ايران بود. نگرشهايي كه هيچ سنخيتي با مباني و ساختارهاي نظام ديني نداشت. برخي از شاخصههاي فكري اين حلقه كه در نشريه كيان انعكاس مييافت به قرار زير است:
- معرفت ديني حاصل تجربه افراد در شرايط زماني و مكاني مختلف است.
- هيچ معرفت حقيقي و آسماني وجود ندارد.
- هيچ تفاوتي ميان اديان وحياني و غيروحياني و آسماني و زميني نيست.
سروش در سالهاي بعد مخالفت خود با ولايت فقيه را به اين دليل ميدانست كه ولايت فقيه يك برداشت از دين است و چون به تعداد آدمها برداشتهاي متفاوت از دين (صراطهاي مستقيم) وجود دارد، دليلي ندارد كه يك برداشت از دين در جامعه حاكم باشد. اما محور حلقه سلام كسي نبود جز موسوي خوئينيها، او كه اعتبارش جهت احكامي بود كه از سوي امام (ره) صادر شده بود، پس از ارتحال امام با راهاندازي روزنامه سلام خيلي سريع از انديشه ناب امام (ره) فاصله گرفت.
برخي از ديدگاههاي او و تيم همراهش كه عمدتاً از مدعيان «ولايت مطلقه فقيه» در دوران حضرت امام(ره) بودند در روزنامه سلام چنين است:
- نفي تكليفگرايي و اينكه حكومت از زمره حقوق مردم است.
- نفي بحث حلال و حرام در حكومت و اينكه سازو كار حكومت توسط حكومتشوندگان تعيين ميشود
- مشروعيت امر و نهي مجتهد منوط به رأي مردم است.
- تدبير سياسي واجتماعي جامعه، امري عقلايي است نه ديني.
- مشروعيت حكومت به رأي مردم وابسته است.
پس از دوم خرداد عناصر حلقههاي مذكور كوشيدند تا مباني فكري انحرافي خود را از طريق ساختارهاي حكومت نهادينه و قانونمند نمايند و از طريق شبكه گسترده مطبوعات زنجيرهاي آن را به گفتمان اصلي نظام اسلامي تبديل كنند. كارگاههاي توسعه سياسي وزارت كشور در سالهاي 76 و 77 با محوريت تاجزاده و حجاريان و دكتر بشريه و همكاري ساير عناصر حلقههاي مذكور فرصتي بود تا آن مباني فكري با استفاده از سازوكار و بودجه و امكانات دولت نهادينه و به تعبيري دگرديسي و تحول در نظام از درون ساختارهاي نظام آغاز شود. برخي از اصول اين كارگاهها زاويه فكري عناصر تشكيلدهنده آن را با مباني نظام ديني آشكار ميكند. همان كساني كه با طرح حاكميت دوگانه و بعدها با لوايح دوگانه كوشيدند اين تغيير و عبور از نظام ديني را «با ابزار قانوني»دنبال كنند، با كمرنگ كردن و بعضاً ضديت با مقوله دين در نظام اسلامي، به اصالتهايي تكيه كردند كه نشأت گرفته از انديشه اومانيستي (انسانمحوري) بود.
1- اصالت برابري: يعني عدم برتري افراد نسبت به يكديگر از لحاظ حق حكومت بر ديگري
2- اصالت رضايت: به معني اينكه مشروعيت قدرت به رضايت مردم در پيروي از آن بستگي دارد
3- اصالت قانون: انسانها از قوانيني كه خود وضع كردهاند تبعيت ميكنند ولاغير
4- اصل حاكميت مردم: تنها منبع مشروعيت قدرت، اراده مردم است كه ميتوانند رضايت يا عدم رضايت خود را از عملكرد حكومتها اعلام دارند.
يافتههاي كارگاههاي چهارگانه توسعه سياسي در عرصه مطبوعات زنجيرهاي تجلي عيني مييافت، از منظر اين مطبوعات كه با كمكهاي بيشائبه وزير وقت ارشاد و وزارت كشور شكل گرفت، هيچ ارزشي در نظام اسلامي باقي نماند كه مورد هجمه قرار نگيرد، امام(ره) به مظهر پوپوليسم تعبير شد كه بايد به موزه تاريخ سپرده شود و دوران ختم انقلاب اعلام شد و...
در روزنامه جهان اسلام كه با مديريت يكي از شخصيتهاي اين طيف اداره ميشد درج ميشود كه:«مباني و اصول آيتالله خميني كه متكي به فقه و سنت شيعه است ديگر كارآمد نيست و در شرايط فعلي نميتواند جوابگو باشد و بين مسائل جديد و انديشه امام تعارض وجود دارد.» و يا در نشريه آبان نوشته شد:«تاريخ مصرف نظرات سياسي امام خميني(ره) گذشته و مربوط بر دوران ماقبل مدرن و زاييده افكار عاميانه و قديمي است.» روزنامه صبح امروز با مديريت سعيد حجاريان، 8/2/78 ضمن مخالفت با نامگذاري سال 78 به نام حضرت امام(ره) دليل آن را رويگرداني گروههاي خط امامي از حضرت امام(ره) دانسته و در بيان اين نظر اينگونه مينويسد:«علت اصلي برگشت از ديدگاههاي حضرت امام(ره) اين بود كه اصلاً مردم و جوانان اين روش را نميپذيرفتند ثانياً امام طرفدار جامعه تكصدايي و تكحزبي بود كه با مواضع بعدي گروههاي خط امام تطابق نداشت و ثالثاً ايدههاي امام فقط براي ايجاد انقلاب مفيد بود و از آن ايدهها براي استمرار جمهوري اسلامي نميشود استفاده كرد.»
يا اينكه روزنامه دولتي ايران در تاريخ 18/6/77 مينويسد:«تقليد از امام كوركورانه بوده است.» البته در اين زمينه نميتوان ديدگاههاي افراطي افرادي نظير اكبر گنجي يا هاشم آغاجري را ناديده انگاشت كه دولتمردان وقت مدتها كشور را براي حمايت از آنها و مقابله با قوه قضائيه كه هنجارشكني آنها را در دستور كار داشت، به تعطيلي كشاندند. شاخصه اصلي عملكرد مطبوعاتي و تبليغي اين جريان در آن ايام را ميتوان در ابعاد زير خلاصه كرد:
الف: هجمه به دين و اعتقادات ديني
ب: حمله به فقه و احكام شريعت
ج: تهاجم به ارزشها (نهضت عاشورا، دفاع مقدس، انقلاب اسلامي و...)
د: ترويج ابتذال و اباحهگري
هـ : تخريب چهره امام و هجمه به ولايت فقيه
اين روند در نقطه اوج خود به غائله 18 تير 78 منتهي شد؛ غائلهاي كه بدون ترديد در آن مقطع دگرگوني نظام اسلامي را پي ميگرفت كه البته با هوشياري و درايت مسؤولان نظام و امت مسلمان ناكام ماند. مقام معظم رهبري در زمستان سال 1386 در جمع مردم يزد با اشاره به روند حركت اين طيف در طول 10 سال پس از ارتحال اينگونه تشريح ميكنند:«دشمن به خيال خود تصور ميكرد بعد از اجراي اين محورها، در مدت «10 سال» با يك جرقه ميتواند قشرهايي از مردم را بر ضد انقلاب بشوراند و ماجراي تيرماه 1378 در همين چارچوب قابل تحليل است. با شكست غائله تيرماه 78 و تحولات سياسي كشور در سالهاي پس از آن، اين جريان انحرافي با اتكا به آن مواضع فكري با ادبار اجتماعي مواجه ميشود و به همين دليل موفق به كسب اعتماد عمومي در انتخابات شوراهاي دوم، مجلس هفتم، رياست جمهوري نهم و مجلس هشتم نميشود.
در انتخابات رياست جمهوري نهم اين جريان با شعار «دموكراسيخواهي و حقوق بشر» از مصطفي معين حمايت ميكند و در مرحله دوم نيز بهرغم اجماع پشت سر آقاي هاشمي رفسنجاني موفق نميگردد. در انتخابات مجلس هشتم نيز بهرغم تبليغ زير عنوان «ياران خاتمي» در مرحله دوم انتخابات با توجه به رقابت شفاف در جريان با دو ليست يازده نفره، آراي نامزدهاي آنها كمتر از 230000 نفر ميشود، اين آمار براي آن جريان سياسي به منزله پايان عمر سياسي آنها بود.
چرايي تغيير شعار در آستانه انتخابات دهم
عدم اقبال تودههاي اجتماعي به شعارهاي واگرايانه اين طيف و متقابلاً اقبال مردم به سمت شعارهاي اصولگرايي و دفاع از ارزشهاي انقلاب سبب شد كه عناصر حلقههاي چندگانه اين طيف براي جلوگيري از حذف از عرصه سياسي كشور چاره را در تغيير شعارها و تغيير گفتمان ببينند و به همين دليل با عبور از خاتمي و انتخاب ميرحسين موسوي به عنوان نامزد خود در انتخابات بكوشند تا اعتماد اجتماعي را به خود جلب كنند. پديده نفاق جديد در شرايطي بروز ميكند كه هيچكدام از عناصر شاخص اين جريان در حلقههاي مختلف از مواضع انحرافي خود عدول نكرده و در مواضع قبلي پابرجا بودند اما براي جلب اعتماد عمومي با توجه به گفتمان حاكم بر فضاي سياسي كشور، شعار دفاع از امام و ارزشهاي انقلاب را سر دادند و البته به طور هدفمند پشت سر دو نامزد مطرح اين جريان و با مأموريتهاي مشخص صف بكشند. اما از آنجا كه اين جريان همه سرمايههاي مادي و آبروي سياسي خود را براي پيروزي به صحنه آورده بود هر نتيجهاي غير از پيروزي(بهرغم تغيير شعار) به منزله پايان عمر سياسي آن بود، بنابراين برنامهريزي اساسي معطوف به آن شد كه در صورت شكست به جاي حذف از عرصه سياسي، نظام جمهوري اسلامي را قرباني هوسهاي شيطاني سردمداران كانون فتنه نمايند و به همين دليل است كه «تقلب در انتخابات» به رمز عملياتي تبديل ميشود كه اين بار نه به اتكاي هواداران سنتي گذشته بلكه به اتكاي پديده جديدي به نام «جنبش اجتماعي» است كه شاكله ذهني عناصر شاخص آن همانا زخمخوردگان از انقلاب اسلامي هستند كه در شعارهاي خود «جمهوري ايراني» پي ميگيرند.
نويسنده: عباس حاجينجاري