تو قسمت قبل ديديد که دوجين با موهيول براي کشتن سفير ژين به گوگوريو اومدند و يون هم مسئول بردن شربت براي پادشاه شد و اکنون ادامه ي ماجرا

موهیول میره نزدیک شاه یوریو میخواد شمشیرش رو پرتاب کنه که ... دوجین سر میرسه و نمیذاره اینکارو بکنه


 

و دوجین موهیول رو میبره پیش بقیه وبه افرادش ميگه موهيول بايد از مامورين کنار گذاشته بشه چون از دستورات من سرپيچي کرده و به مارو ميگه از خودش ماجرا رو بپرس و من به خاطر قصد شخصي ماموريت رو به خطر نمي اندازم
دوجين هم به مارو ميگه مي خواد شاه يوري رو بکشه و اين تو برنامه هاي ما نيست و موهيول هم ميگه ديگه تکرار نميشه و دوجين هم قبول ميکنه

 

 

هائه اپ هم براي يوري خبر مي اره که وساجا که مسئول سايه هاي سياه است به ادوگاه سايه هاي سياه رفته و حتما برنامه هايي داره که يوري ميگه براي من مهم  نيست و من بايد از سفير زين پذيرايي کنم

 

 

 

گويو مي اد و به دخترهايي که تازه به قصر اومدند ميگه شما لازم نکرده تومراسم باشيد که يون ميگه بايد خود ملکه بگويند وگرنه دستور شما رو قبول نمي کنيم که گويو بعدش قبول ميکنه
چوبالسو يکدفعه مي اد جلو و به يون ميگه من تو رو قبلا جايي نديدم؟ که يون ميگه فکر نکنم و گويو بهش ميگه هر وقت يه خشکل مي بيني چرت و پرت ميگي
 


گويو هم سريو رو ميبينه و ياد اون مبارزش با سريو مي افته –اتونوقت که نمي دونست سريو يه شاهزاده است و بقلش کرده بود و دابالسو هم ميگه شاه يوري چقدر بي رحمه که اونو به يک گيساني داده

 


شب موهیول میره پیش وین تا نقشه ی قصر رو از یون بگیره و وقتی نقشه رو میگیره میخواد برگده که سربازا میان و اوندوتا اهم از هول و ترسشون اینطوری زیر دیوار پنهان میشن



 

دوجين و موهيول بعد از اینکه نقشه ی قصر رو به دست میارن سربازا رو بي هوش مي کنند و وارد اتاق نوشيدني ها مي شن و میخوان اونا رو به زهر مسموم کنن که میشنونن داره صدای پا میاد و از اونجا درمیرن

 


 

هائه اپ و گويو مي ان و مي بينند سربازا بيهوش هستند و چند تا تکون بهشون مي دهند و بيدار ميشن و هائه اپ جاي چند تا سوزن رو گردن سربازا مي بينه و ميگه در رو باز کنيد ولی وقتی در ورباز میکنن میبینن کسی داخل نرفته



يون که مامور ريختن نوشيدني براي شاه يوري و سفير ژين شده ميره و ليوانهاشون رو سمي ميکنه

 


چوبالسو دوباره جلوي يون سبز ميشه و بهش ميگه واقعا تا حالا همديگه رو نديديم که يون ميگه نه و مي خواد کمي با يون رابطه برقرار کنه که يون دستش رو کنار مي زنه و در همين حين گويو مي اد و ميگه دست از اين کارهات بردار

 

هائه اپ که مشکوک شده سربازا رو مي بره تا پزشک قصر بررسيشون کنه . پزشک قصر به هائه اپ ميگه اين جاي سوزن سمي است و اين سم ادمو نميکشه اما بيهوش ميکنه


هی اپ هم میاد پیش یوریو میگه این جشن در خطره برای همین نباید برگزار بشه ولی یوریم یگه امنیت رو خب بیشتر کنین

 


مهموني شروع ميشه و خدمتکارا براي دادن نوشيدني وارد ميشن و يون دو تا جام طلا جلوي شاه و سفير ميگذاره که سفير به يوري ميگه عجب جامي
يون مي خواد نوشيدني رو بريزه که يوجين ميگه يه هديه براي شما دارم و دو تا جام که خودش ساخته رو مي اره

 



يوري هم ميگه اين نوشيدني رو براي اتحاد بينمون ميل مي کنيم و هر دو با هم مي خورن که سفير ژين يکدفعه خون بالا مي اره و مي ميره
سربازا همه جا رو محاصره مي کنند و مارو و دوستشون هم چند تا مواد دود زا تو سالن مي اندازن و موهيول و دوجين در مي رن و رئيس محافظا هم به هائه اپ اين موضوع رو ميگه

 


 

يون مي خواد فرار کنه که يکي از سربازا شمشيرش رو زير گلوش ميگذاره و در اين حين يکي از پشت بهش خنجر مي زنه و دوجين و موهيول سر مي رسن و يون رو فراري مي دن

 

 

ملکه هم حالش گرفته شده و يه يوجين ميگه مراسم تاجگذاري رو عقب انداختن که يوجين بهش ميگه روابط بين گوگوريو و زين به هم ريخته و بهتره فعلا نگران جشن نباشي

 


يون زخم موهيول رو درمان ميکنه و دوجين هم از دور ميبينه که شونه ي يون زخميه و بهش ميگه پاشو بريم تا زخمتو درمان کنم
و اينطوري با عشق زخم يون رو درمان ميکنه و موهيول بدبخت از دور تماشا ميکنه و ميفهمه که اين دوتا چقدر بهم محرم هستن

 


 

موهيول هم ميره ميشينه يه گوشه  که مارو مياد و به موهيول ميگه نکنه تو هم يون رو دوست داري و موهيول هم ميگه نه و مارو بهش ميگه اون از يه خانواده ي درباري است و ما در اصل برده هستيم پس پاتو بيشتر از گليمت دراز نکن

 

 

در راهع برگشت به کشور بزرگ بویو مارو  از يون مي پرسه اونا که جامها رو عوض کردند پس چطور سفير ژين مرد؟ که يون ميگه يه مقدار سم با خودم برده بودم و اونو داخل جام سفير ژين ريختم که دوجين ميگه حون خودت رو به خطر انداختي و ميگه ديگه از اين کارها نکن

 


يون پيش موهيول مي اد و بهش ميگه به خاطر اينکه جونم رو نجات دادي ازت ممنونم و موهيول ميگه شما بيش از يک بار جون منو نجات دادي و هنوز بهتون بدهکارم

خبر کشته شدن سفير ژين رو براي تسو مي ارن و تسو هم به وساجا افرين ميگه و وساجا هم ميگه روابط بين گوگوريو و ژين به هم خورده
و تسو براي اونا نوشيدني مي ريزه و به موهيول که مي رسه ازش مي پرسه اهل گوگوريو هستي؟ که موهيول ميگه اره و براي دوجين هم نوشيدني نمي ريزه . و وقتي هم ميخوان جام ها رو ببرن و بالا و شراب رو بخورن دوجين اينطوري ضايع ميشه

 


وقتي هم ميان بيرون موهيول به دوجين ميگه شايد اعلي حضرت اشتباه کردند که برات نوشيدني نريختن
که دوجين به موهيول ميگه به خاطر اينکه پدرم يه خائن بوده اين کار رو کرد و هر چقدر کار با ارزش براش بکنم خون خيانت از رگهام پاک نميشه

يون هم مياد پيش پدرش و به پدرش ميگه نمي دونم شاه تسو در مورد دوجين چي فکر مي کنه که وساجا بهش ميگه نترس حتما شاه تسو چيزي در نظر داره

 


موهيول هم که براي دوستش نگرانه به بقيه که دارن براي خوشگذراني مي رن ميگه تا دوجين نيومده جايي نمي ريم که مارو هم نمي ره و دنبال موهيول مي ره

 


 

يه سرباز مي اد و به دوجين ميگه شاه تسو باهات کار داره و دوجين هم مي ره تا شاه تسو رو ببينه
تسو هم براي دوجين نوشيدني مي ريزهو بهش ميگه تو عمرم براي دوچيز حسرت خوردم يکي بخشيدن جومونگ و يکي هم کشتن پدر تو و تو رو بخشيدم تا به جاي پدرت برام جبران کني

بعد تسو ليوان خودشو به دوجين مي ده و دوجين هم بهش ميگه تا اخر عمرم بهتون خدمت مي کنم

 

 يون و  مارو و موهيول دو رهم نشستن و منتظر دوجين هستن و وقتي هم اون مياد  با هم نوشيدني مي خورن کلي ميگن و ميخندن

 


 

يوري فکر مي کنه مشکل از جام ها بوده اما گويو بهش ميگه مشکل از جامها نبوده و هائه اپ ميگه کوزه باعث مرگ سفير ژين شه
يوري هم ميگه من خودم هم از اون گوزه خوردم پس چرا من نمُردم؟که هائه اپ دهنه ي کوزه رو به يوري نشون ميده و ميگه کسي که نوشيدني رو مي ريخته سم رو از يک طرف دهنه براي سفير ريخته و از طرف ديگه براي شما
يوري هم به هائه اپ ميگه حالا هر طوري که بوده . اتحادي که به اون سختي با ژين برقرار کرديم از بين رفت و همش به خاطر اين بود که به حرفت گوش ندادم و بهش ميگه يه راهي براي انتقام گرفتن از شاه تسو پيدا کنيد

 

 

سانگا همن مياد پيش ملکه و به ملکه ميگه اينقدر عجله نکن چون که غيز از يوجين شاهزاده ي ديگري نيست و باگيوک به ملکه مي گه کاري که اون الان بايد بکنه اينکه که روابط بين گوگوريو و ژين رو بهبود ببخشه

وساجا که الان تو ادوگاه سايه هاي سياه است به دوجين ميگه نبايد از رفتار شاه تسو ناراحت بشي و روزي مي رسه که اون دوست داشتنش رو بهت نشون مي دوه و به دوجين ميگه اون روز بايد يونر و خوشبخت کني
که در همين حن براي وساجا خبر مي ارن که به شاه تسو موقع شکار سوقصد کردند و وساجا هم راهي ميشه تا ببينه چي شده

 

 


تسو به رئيس بايگاني ميگه فهميدي کار کي بوده که رئيس بايگاني ميگه کار يوري نبوده

 

رئيس بايگاني که دست خودش تو اين کاره ميگه که اون ادمکش اعتراف کرده کار وساجا بوده
بعد چند تا سوزن نشون تسو ميده و ميگه اون ادمکش اينها رو داشته و اينها تنها تو بين سايه هاي سياه است


وساجا که تازه به قصر اومده از رئيس بايگاني مي پرسه اعلي حضرت خوب هستند؟ که رئيس بايگاني ميگه کمي اينجا صبر کنيد
رئيس بايگاني بر مي گرده و به وساجا ميگه الان نمي توني شاه رو ببيني

 

شاه تسو دوجين موهيول و مارو رو احضار ميکنه و به دوجين ميگه بايد يه خائن رو بکشييد ...