چگونه 2 خرداد در 22 خرداد به پايان رسيد؟

اين نوشتار، تحليلي از استراتژي ايالات متحده امريكا براي پيروزي اصلاحطلبان در دو دوره هفتم و دهم انتخابات رياست جمهوري ايران به دست ميدهد و كوشش ميكند كه از زاويهاي جديد به ارزيابي پروژه "كودتاي مخملي " بپردازد.
نقش سيد "محمد موسوي خوئينيها " به عنوان "عاليجناب امريكايي اصلاحات " و "مرد خاكستري "، پروژه قرباني كردن "مهدي كروبي "، نقش مشابه "عبدالكريم سروش " و "سيد محد خاتمي " در انتخابات هفتم و دهم رياست جمهوري، ضرورت عدم اجماع اصلاحطلبان و لزوم تعدد كانديداها در دوره دهم انتخابات رياست جمهوري و... از جمله مباحثي هستند كه در اين گفتار به آنان پرداخته شده است.
هسته مركزي اين تحليل آن است كه پروژه نافرجامي كه "شوراي روابط خارجي امريكا " در سال 1375 براي يك "كودتاي خزنده " و تدريجي به منظور "فروپاشي از درون " جمهوري اسلامي طراحي كرده بود، در سال 1387 در مسيري جديد استمرار يافت كه اينبار يك "كودتاي مخملي " براي "سقوط فيزيكال نظام " را دنبال ميكرد.
فضلينژاد معتقد است كه در هر دو موقعيت، يك استراتژي كلان براندازي تعقيب ميشد و 22 خرداد 1388 نه تنها گوياي "مرگ گفتمان اصلاحات در ايران " بود، بلكه بازتابنده "مرگ مدل كلاسيك انقلاب مخملي " نيز محسوب ميشود؛ مدلي كه اگرچه در "دانشگاه دفاع ملي امريكا " همچنان تدريس ميشود و در كشورهاي اروپاي شرقي، امريكاي لاتين و... در دهه 1980 و 1990 ميلادي موفقيتهايي براي ايالات متحده به همراه داشت، اما مرگ آن مدل امريكايي در جمهوري اسلامي رقم خورد.
- عناوين گفتار:
- عاليجنابان امريكايي اصلاحات
- راز پوسترهاي انتخاباتي
- هويت خاموش كانديداها
- سوءاستفاده از نمادهاي قدسي
- تبليغ امكان تقلب انتخاباتي
- نقش هاشمي رفسنجاني در هر 2 موقعيت
- شعار جامعه مدني و قانونگرايي
- نقش استراتژيك شوراي روابط خارجي امريكا
- گفتمان التقاطي اصلاحات پشت ويترين خط امام
- تور خارجي براي جلب حمايت بينالمللي
- عاليجناب خاكستري اصلاحات
- عدم اجماع اصلاحطلبان؛ ضرورت 22 خرداد
- گورستاني براي دفن عوامل شكست
- چگونه اصلاحطلبان مهدي كروبي را به پاي ميرحسين موسوي قرباني كردند؟
- ماجراي آن 1 درصد
- موسوي يك قرباني نبود
- چگونه 2 خرداد در 22 خرداد به پايان رسيد؟
عاليجنابان امريكايي اصلاحات
هم در انتخابات رياست جمهوري 2 خرداد 76 و هم در 22 خرداد 88 اصلاحطلبان از يك قاعده كلان پيروي كردند كه الگوي استراتژيك آن توسط "شوراي روابط خارجي امريكا " ترسيم شده بود. يكي از مهمترين شباهتهاي اين 2 انتخابات، ايفاي نقش عاليجناب خاكستري اصلاحات ميباشد و براي همين، نگاه پژوهشگران سياسي به عملكرد "محمد موسوي خوئينيها " دوخته شده است. يكي از مهمترين تفاوتها نيز "ضرورت عدم اجماع اصلاحطلبان در انتخابات 22 خرداد " بود و به همين دليل مهدي كروبي را عمدا قرباني پروژه خود كردند.
1- راز پوسترهاي انتخاباتي
10 شباهت و يك تفاوت كلان در انتخابات 2 خرداد و 22 خرداد به چشم ميخورد كه اولين شباهت را به "راز پوسترها " ميتوان تشبيه كرد. اگر در انتخابات رياست جمهوري 2 خرداد 1376، چهره مهندس موسوي در پوسترهاي تبليغاتي، پشت عكسهاي خاتمي مونتاژ ميشد تا گفتمان سكولار اصلاحطلبان رنگ و بوي ارزشهاي انقلاب را بگيرد و خاتمي بتواند راي اقشار متدين را نيز جلب كند، در انتخابات 22 خرداد 1388 فقط جاي اين دو عكس در پوسترها عوض شد. اينبار، اصلاحطلبان چهره خاتمي را در پوسترهاي تبليغاتي، پشت عكسهاي موسوي مونتاژ ميكردند تا گفتمان ارزشهاي انقلاب رنگ و بوي سكولار بگيرد و دل غربيان را بيشتر بربايد.
كاركرد عكس خاتمي، پركردن نيمه سكولار پوسترهاي موسوي بود؛ عكسي كه برعكس گفتمان انقلاب اسلامي را براي مخاطبان يادآوري ميكرد. اين پوسترها كه پس از 12 سال دوباره چاپ ميشد، از رمز و راز يك ائتلاف و استراتژي ديرين ميگفت. استراتژياي كه بازيگران سياسياش، دوقلوي "خاتمي- موسوي " بودند و هربار، يكي از آنها پشت صحنه بود و ديگري روي صحنه.
2- هويت خاموش كانديداها
دومين شباهت 2 خرداد و 22 خرداد در "هويت خاموش كانديداي اصلاحطلبان " است. اگر سال 1376، محمد خاتمي پس از دورهاي "سكوت " سياسي و هنگامي كه تصويري از شخصيت واقعي او در اذهان عمومي نبود، ناگهان از كُنج "كتابخانه ملي " به صحنه انتخابات آمد، در سال 1388 هم ميرحسين موسوي پس از سكوتي طولاني از "فرهنگستان هنر " وارد عرصه مبارزات انتخاباتي شد. نامزدي كه سكوت 20 سالهاش، توان تحليل آراء و عقايد وي را از جامعه ميگرفت و در حافظه اجتماعي، تنها چهرهاي ارزشي و نوستالژيك از نخستوزير جنگ در يادها بود. در هر 2 موقعيت، "هويت خاموش " آنان فرصتي را براي فريب استراتژيك پارهاي از افكار عمومي فراهم ميكرد. چنانكه، نزد عدهاي شهروندان، تحليلي از رفتار سياسي كانديداها در صورت پيروزي يا شكست در انتخابات وجود نداشت. براي همين، بسياري از رفتارهاي خاتمي و موسوي، حتي گاهي براي هوادارانشان غافلگيرانه بود.
3- سوءاستفاده از نمادهاي قدسي
سومين شباهت دوره هفتم و دوره دهم انتخابات رياست جمهوري "سوءاستفاده اصلاحطلبان از نمادهاي قدسي و احساسات ديني ايرانيان " است. اگر خاتمي با شعار "سلام بر سه سيد فاطمي " خود را در ذهن شهروندان به نمادهاي قدسي گره زد، موسوي نيز با رنگ "سبز " به نشانه "سادات " از اين نمادها بهره گرفت تا شايد آن "هاله سبز " او را با وجدان ديني مسلمانان پيوند دهد. هربار، دوقلوهاي سياسي از رهگذر بازي با نمادهاي قدسي، به ناحق قصد مصادره آراء گسترده قشر متدين را داشتند.
4- تبليغ امكان تقلب انتخاباتي
شباهت چهارم دو انتخابات را "تبليغ امكان تقلب انتخاباتي " بايد دانست. اگر پيش از 2 خرداد، اصلاحطلبان براي پروژه جنگ رواني خود شعار "بنويسيد خاتمي، بخوانيد ناطق " را انتخاب كردند تا در صورت شكست، نظام را به سبب تقلب انتخاباتي در بحران مشروعيت نشان دهند، در 22 خرداد هم چنين نقشهاي را تعقيب كردند تا با به چالش كشيدن ركن جمهوريت نظام، فقدان مشروعيت جمهوري اسلامي را تبليغ كنند. در هر 2 موقعيت، به فضل خداوند پروژه آنان شكست خورد و با هوشياي مردم ضريب مقبوليت و مشروعيت نظام افزايش يافت.
5- نقش هاشمي رفسنجاني در هر 2 موقعيت
پنجمين شباهت آن است كه در هر 2 موقعيت زماني، يك رجل برجسته سياسي در لحظات پاياني تبليغات انتخابات هشدار تقلب داد. اولين بار سال 1376 آقاي هاشمي رفسنجاني در آخرين خطبهاش در نماز جمعه منتهي به انتخابات گفت كه به عنوان رييس جمهور اجازه نمي دهد تا در انتخابات تقلب شود و چه بسا ناخواسته به شايعات دامن خورد. سال 1388 نيز ايشان در آخرين عرايض مكتوبش خطاب به رهبري در روزهاي آخر تبليغات انتخاباتي از امكان تقلب و احتمال بحران سخن گفت.
6- شعار جامعه مدني و قانونگرايي
ششمين شباهت انتخابات رياست جمهوري 2 خرداد 76 با 22 خرداد 88 را شعار "قانونگرايي و جامعه مدني " ميتوان ذكر كرد. اگر سال 1376، محمد خاتمي با شعار قانونگرايي و گفتمان جامعه مدني از فرآيند اجتنابناپذير گذار به دموكراسي سخن ميگفت و دل غربيان را ميبُرد، در سال 1388 موسوي نيز شعار قانونگرايي را تكرار كرد و براي "گذار به دموكراسي " از استراتژي "مبارزه مدني " سخن ميگفت كه اين نيز براي غربيان سخت هوسانگيز بود.
7- نقش استراتژيك شوراي روابط خارجي امريكا
هفتمين شباهت دو انتخابات "دستورالعملهاي شوراي روابط خارجي امريكا به اصلاحطلبان براي تحقق براندازي نرم " است. هر 2 بار شوراي روابط خارجي امريكا در گزارشي تحليلي پيرامون انتخابات ايران تمايل خود به نامزد اصلاحطلبان را آشكار كرد. شش ماه پيش از 2 خرداد، اين شورا از نقش مترقي حلقه روشنفكران ديني كه گفتمان انتخاباتي خاتمي را ساختند، براي گسترش سكولاريسم در ايران ستايش كرد و به قدرت رسيدن آنان را آغاز فروپاشي جمهوري اسلامي دانست. يكسال پيش از 22 خرداد نيز، اين شورا با طرح تئوري پراگماتيسم اسلامي توسط وليرضا نصر و فريد زكريا و ري تكيه، ائتلاف موسوي- خاتمي را براي عبور از بنبست دموكراسي در ايران كارآمد تلقي كرد.
هر 2 بار، بازگشت سياسي اصلاحطلبان به جامعه با بازگشت بحران به كشور همراه بود و اميدهاي ياسآلود غرب را براي وقوع يك "انقلاب مخملي " در ايران زنده ميكردند. در 2 خرداد استراتژي شوراي روابط خارجي امريكا يك استراتژي خزنده براي فروپاشي از درون بود و در 22 خرداد استراتژي شورا يك كودتاي انتخاباتي براي تحقق كودتاي مخملي به شمار ميرفت.
8- گفتمان التقاطي اصلاحات پشت ويترين خط امام
هشتمين شباهت شباهت 2 خرداد و 22 خرداد را "گفتمان التقاطي اصلاحات "و "سوءاستفاده از شعار خط امام " بايد ناميد. اگر سال 1376 خاتمي به عنوان كانديداي مطلوب روشنفكران، دلداده تئوري سكولاريسم ديني بود، اما شعار تبليغاتي پيروي از خط امام را برگزيد، در سال 1388 هم موسوي خود را دلبسته آن روشنفكران معرفي كرد، اما با تابلوي ضرورت احياء اسلام ناب و خط امام پا به ميدان گذاشت. در هر 2 موقعيت، اصلاحطلبان با يك گفتمان التقاطي به صحنه انتخابات آمدند و هربار، تابلو خط امام را به سايهباني براي مشتي سياستمدار سكولار تبديل كردند.
9- تور خارجي براي جلب حمايت بينالمللي
نهمين شباهت دو انتخابات، "تور اروپايي رهبران اصلاحات براي جلب حمايت خارجي " است. اگر در زمستان 1375 عبدالكريم سروش به مثابه يكي از رهبران اصلاحات عازم لندن، واشنگتن و سپس كانادا شد و در سفر 40 روزه خود بيش از 40 برنامه را براي روانه كردن كمكهاي خارجي به سوي اصلاحطلبان برگزار كرد، اينبار هم در زمستان 1387 محمد خاتمي اين ماموريت را برعهده گرفت. از ميانه زمستان 87 تا 20 خرداد 88 كه دوره اوج مبارزات انتخاباتي موسوي تلقي ميشد، خاتمي يكسوم اين ايام را از ايران غايب بود. ابتداي فروردين براي سفري 8 روزه به استراليا رفت. بعد از اين سفر، فقط يك هفته در ايران ماند و سپس عازم تركيه شد تا با دبيركل "سازمان نظامي ناتو " ديدار كند. اين سفر نيز مقارن با حضور "باراك اوباما " در تركيه بود. روز 20 ارديبهشت براي سفري 5 روزه راهي عربستان گشت. جنجاليترين سفر خاتمي، سفري 4 روزه در 11 خرداد به تونس بود كه باز هم از قضاء، 2 روز پاياني آن با سفر رييس جمهور امريكا به مصر همزمان شد. اكنون آشكار شده كه اين سفرها براي جمعآوري اعانه و جذب حمايت خارجي براي پيروزي اصلاحطلبان در انتخابات بوده است.
10- عاليجناب خاكستري اصلاحات
دهمين شباهت 2 خرداد با 22 خرداد را در ايفاي نقش "حلقه مركزي اصلاحطلبان براي بحرانآفريني " ميتوان دانست. در هر 2 انتخابات محمد موسوي خوئينيها نقش محوري داشت؛ همان كسي كه به "عاليجناب خاكستري اصلاحات " مشهور گشته است. وي از ابتداي دهه 1370 در مركز بررسيهاي استراتژيك و روزنامه سلام به اداره حلقه مركزي اصلاحطلبان پرداخته بود و با سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در تعامل نزديك بود. اعمال اراده شوراي روابط خارجي امريكا بر پروژه انتخاباتي اصلاحات در 2 خرداد از رهگذر چند حلقه در ايران صورت ميگرفت كه يكي از مهمترين آنان حلقه موسوي خوئينيها بود. در انتخابات 22 خرداد هم همين اتفاق رخ داد و چنانكه ميبينيم امروز نگاه پژوهشگران سياسي به نقش "عاليجناب خاكستري اصلاحات " جلب شده كه اين عاليجناب همان محمد موسوي خوئينيها است.
عدم اجماع اصلاحطلبان؛ ضرورت 22 خرداد
يكي از تفاوتهاي بنيادين اين 2 انتخابات را "تعدد كانديداهاي اصلاحطلب " بايد ذكر كرد. "عدم اجماع اصلاحطلبان، ضرورت 22 خرداد بود ". چرا اصلاحطلبان بايد با 2 كانديدا به صحنه انتخابات ميآمدند؟ مثلث احزاب سكولار يعني سازمان مجاهدين انقلاب، حزب مشاركت و حزب كارگزاران به عنوان طراحان پروژه انتخاباتي اصلاحطلبان ميدانستند كه در انتخابات كسي براي مطالبات راديكال، شعارهاي سكولار، دفاع از حقوق بشر امريكايي مانند حق ارتداد، حق خودكشي، حق همجنسبازي، حق سقط جنين، حق آزادي جنسي، حق ناحق بودن و... به نامزدهاي اصلاحطلب راي نميدهد و البته حجم متراكمي از آنان مانند روشنفكران لائيك، فمينيستهاي افراطي، دانشجويان راديكال و پيروان ليبرال سرمايهداري در اردوگاه اصلاحات انباشته شده بودند. اين طيفها كه آشكارا با گفتمان انقلاب اسلامي در تعارض و تضاد بودند، براي پيروزي اصلاحطلبان در انتخابات مضر تلقي ميشدند. گرچه همواره از متحدان استراتژيك اصلاحطلبان به شمار ميرفتند. با اين همه توي سر آراء نامزدي ميزدند كه تابلوي اصلياش خط امام، نماد انتخاباتياش سبز به نشانه سادات و گفتمانش بازگشت به اصول انقلاب بود.
گورستاني براي دفن عوامل شكست
اصلاحطلبان به يك مدفن براي دفن عوامل شكست خود نياز داشتند و براي اين كار مهدي كروبي را قرباني كردند. ابتدا بايد اردوگاهي سياسي براي دفن اين طيفهاي افراطي سكولار و عوامل شكست شكل ميگرفت. اردوگاهي كه براي انتخابات صاحب كانديدا باشد و اصلاحطلبان نيز بتوانند كنترل و مديريت آن را در دست گيرند تا عوامل شكست را به آنجا انتقال دهند. با اين نقشه هم طيفهاي افراطي در صحنه انتخابات و در سوي ديگر جبهه اصلاحات فعال ميماندند و هم از رهگذر گفتمان افراطيون، كانديداي دوم را با ريزش آراء شديد مواجه ميكردند تا نتواند آراء كانديداي اصلي را تهديد كند. در آخر، نيروهاي افراطي كه شكست كانديدايشان در انتخابات حتمي بود، به عنوان ذخيرهاي براي دوران پس از انتخابات باقي ميماندند تا به خيال اصلاحطلبان، نيرويي براي تحقق كودتاي مخملي باشند. از يك سو، نميخواستند براي چنين حامياني در انتخابات هزينه دهند و از سوي ديگر به حفظ اين حاميان براي روزهاي پس از انتخابات ميانديشيدند.
بنابراين اجماع روي يك كانديدا طبيعتا خودزني بزرگي بود، چرا كه در صورت حصول اجماع و معرفي نامزد واحد، جنازه طيفهاي افراطي روي دست اصلاحطلبان ميماند. در حالي كه محمد خاتمي وانمود ميكرد كه همه توان خود را خرج اتحاد اصلاحطلبان ميكند، اما آنان از تصميم آقاي مهدي كروبي براي حضور مستقل در انتخابات خرسند بودند و اردوگاه اصلاحات به سوي انشعاب هدايت شد.
سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، حزب مشاركت ايران و مجمع روحانيون مبارز از آقاي موسوي حمايت كردند و حزب اعتماد ملي آقاي مهدي كروبي را به عنوان كانديداي خود برگزيد، اما كدام حلقه ميتوانست با حضور در هر دو اردوگاه، اين انشعاب را كنترل كند؟ حزب كارگزاران ايران چنين نقشي را برعهده گرفت. بخشي از اعضاء اين حزب به همراه حسين مرعشي (سخنگوي حزب) به جبهه حاميان موسوي پيوستند. بخش ديگر كارگزاران به همراه غلامحسين كرباسچي (دبيركل حزب) به اردوگاه كروبي ملحق شدند و تيم انتخاباتي وي را سامان دادند.
غلامحسين كرباسچي تنها براي اجراي طرح واكسينه كردن اردوگاه اصلاحات از عوامل شكست و انتقال نيروهاي افراطي به اردوگاه نامزد دوم، رياست ستاد انتخاباتي كروبي را پذيرفت تا تيم انتخاباتي و اردوگاه تبليغاتياش را تحت كنترل خود بگيرند و براي واكسينه شدن و ايجاد حاشيهاي امن براي نامزد اصلي، همه عوامل شكست گفتمان اصلاحات را به سمتوسوي او هدايت كنند. نامزدي روحاني كه تنها نردباني براي پيروزي اصلاحطلبان فرض شده بود و در صورت شكست نامزد اصلي شريك پروژههاي بحرانسازي پس از انتخابات ميشد.
چگونه اصلاحطلبان مهدي كروبي را به پاي ميرحسين موسوي قرباني كردند؟
كروبي در انتخابات رياست جمهوري سال 1384، مخاطب خود را طبقات محروم جامعه برگزيد. او گفتماني را با تمركز بر شعارهاي اقتصادي و معضلات معيشتي مردم صورتبندي كرد. به هر ايراني بالاي 18 سال، وعده اعطاء حقوق ماهيانه 50 هزار توماني داد و از اين رهگذر، بيش از 5 ميليون راي آورد. اگر كروبي با گفتمان خود در سال 1384 به صحنه مبارزات انتخاباتي ميآمد، قطعا خطري بالقوه براي پروژه اصلاحطلبان محسوب ميشد و حتي بخشي از آراء نامزد اصلي آنان را مصادره ميكرد. اما، اگر او با گفتماني تحت نام "جبهه دموكراسي و حقوق بشر " به ميدان ميآمد، وارث ميراث ورشكستهاي بود كه اصلاحطلبان را در سال 1384 با شكستي سهمگين مواجه كرد.
نقش تيم انتخاباتي و تبليغاتي او كه كرباسچي در راس آن بود، در اين نقطه بسيار حياتي بود. آن قدر حياتي كه دبيركل كارگزاران براي پيشبرد اهداف خود گفت "حاضرم كه كفشهاي كروبي را واكس بزنم! " اين تيم، گفتمان عامهگراي كروبي را كه از قضاء سازگاري بيشتري نيز با شخصيت و ادبياتش داشت، از او گرفت. سپس گفتماني ورشكسته را كه اصلاحطلبان به فكر دفنش بودند، تحويل كروبي داد. گفتماني كه با هيچ كدام از سازههاي شخصيتي و هويتي اين روحاني در تناسب نبود و نمايي از يك كاريكاتور را بازميتاباند.
ماجراي آن يك درصد
اين حاميان از آقاي كروبي يك كاريكاتور ساختند. اين كاريكاتور كه در انتخابات حتي موفق به كسب 1 درصد از آراء رايدهندگان نشد، تجميع نيروهاي لائيك پشت سر يك روحاني بود. 1- فمينيستهايي كه خود را نماد جنبش زنان ايران مينامند، با خواسته حقوق بشر سكولار و آزادي جنسي، در نقش حامي به مهدي كروبي غالب شدند. 2- روشنفكران با خواسته رسيدن به سيستمي منطبق با دموكراسي امريكايي در ايران به اين طيف پيوستند. از عباس عبدي تا بابك احمدي در اين اردوگاه حضور يافتند كه نقطه ثقل ائتلاف آنان عبدالكريم سروش بود. كسي كه سالها پيش امريكاييها از او چهره يك منجي مخملي را ساخته بودند. 3- دانشجويان راديكال مثل طيف غيرقانوني دفتر تحكيم وحدت همراه چند تن از مجمع نمايندگان ادوار مجلس به ميدان آمدند. 4و 5- فرقههاي شبه عرفاني، دراويش از گنابادي تا اهل حق و... متاسفانه در كنار اعضاء فرقه ضاله بهائيت از كانديداتوري كروبي حمايت كردند.
اين ماجراي آن يك درصد بود كه آراء آقاي كروبي را به زير آراء باطله كشاند. البته از آقاي موسوي نيز همان حاميان آقاي كروبي حمايت كردند، اما برنامه تبليغاتي و پروژه انتخاباتي آنان بسيار متفاوت بود. براساس برنامههاي اعلام شده كانديداهاي اصلاحطلب، هر دو از شاخصهاي نظام ليبرال سرمايهداري مانند اقتصاد بازار، آزادي سكولار، حقوق بشر سكولار و... حمايت ميكردند و حتي اعضاء ارشد تيم انتخاباتي آنان مشترك بودند. مثلا، حزب كارگزاران سازندگي كه شعار زندهباد سرمايهداري را تبليغ ميكند، سخنگويش را به ستاد موسوي فرستاده بود و دبيركل خود را در ستاد كروبي مشغول به كار كرده بود.
موسوي يك قرباني نبود
اگر اين انتخابات قربانياي داشته باشد، نظر شخصي من بر اساس استدلالهاي پيشين اين است كه آن قرباني كروبي بود، نه موسوي. مهندس موسوي از 4 سال قبل از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري در دانشگاه تربيت مدرس به همراه عليرضا بهشتي، حاتم قادري، محسن كديور و... بر روي پروژه دموكراتيزاسيون، گذار به دموكراسي و نقش انتخابات در دموكراتيزاسيون و سكولاريزاسيون كار ميكرد. او با مركزيت سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در تعامل نزديك بود و آگاهانه مطالعات خود پيرامون چگونگي تحقق كودتاي مخملي را در صحنه انتخابات به ميدان عمل آورد. موسوي يك مجري از مجريان كودتاي مخملي بود كه بنا نبود قرباني شود، اما متاسفانه به دست خودش قرباني شد. كروبي مجرياي بود كه از ابتدا بايد قرباني ميشد و شد.
چگونه 2 خرداد در 22 خرداد به پايان رسيد؟
پروژه 2 خرداد اينبار در 22 خرداد شكست خورد و نتوانست منجياي براي "مرگ گفتمان اصلاحات " باشد. اينگونه بود كه 2 خرداد در 22 خرداد به پايان رسيد. پروژه نافرجامي كه "شوراي روابط خارجي امريكا " در سال 1375 براي يك "كودتاي خزنده " و تدريجي به منظور "فروپاشي از درون " جمهوري اسلامي طراحي كرده بود، در سال 1387 در مسيري جديد استمرار يافت كه اينبار يك "كودتاي مخملي " براي "سقوط فيزيكال نظام " را دنبال ميكرد. در هر 2 موقعيت، يك استراتژي كلان براندازي تعقيب ميشد و 22 خرداد 1388 نه تنها گوياي "مرگ گفتمان اصلاحات در ايران " بود، بلكه بازتابنده "مرگ مدل كلاسيك انقلاب مخملي " نيز محسوب ميگردد؛ مدلي كه اگرچه در "دانشگاه دفاع ملي امريكا " همچنان تدريس ميشود و در كشورهاي اروپاي شرقي، امريكاي لاتين و... در دهه 1980 و 1990 ميلادي موفقيتهايي براي ايالات متحده به همراه داشت، اما مرگ آن مدل امريكايي در جمهوري اسلامي رقم خورد.
نويسنده: پيام فضلي نژاد