روايتي ناگفته از نظر مخالف موسوي با امام درباره ادامه جنگ (در گفتگو با حميدرضا نقاشيان مطرح شد)

از 59 كه جنگ شروع ميشود، ما حدود سه سال از اين دوره را با دولت آقاي موسوي همكاري داشتيم. آقاي موسوي و دوستانشان شديدا ًبا جنگ مخالف بودند.دراصل موذيانه با ديدگاه حضرت امام در تداوم دفاع مقدس مخالف بودند.
نان كه در ساليان نخستين انقلاب دل در گروي حضور و كلام امام داشتند، در اغلب ديدارها و سخنرانيها در كنار او چهرة مصمم جواني را ميديدند كه با دقت و اعتماد به نفس، حفاظت از مراد خويش و نيز ادارة جلسات او را وجهة همت خويش قرار داده بود. او پس از يكي دو سال از سوي امام ماموريت يافت تا با تلاشي پيگير به حيات گروه فرقان خاتمه دهد و پس از آن نيز به اذن و دلالت آن بزرگ، حضور در جبههها و تهيه ملزومات تداركاتي آن را به عهده گرفت؛ اما سابقة فعاليتهاي نقاشيان به اين محدود نميشود. او از مبارزان و ساماندهندگان مبارزات مخفي قبل از انقلاب بود و فعال در گروههاي مخفي و زيرزميني سالهاي منتهي به انقلاب.
دانستههاي او از تكوين و شكلگيري نظام اسلامي و نحوة حضور يا نفوذ برخي چهرهها به اين فرايند، بس فراوان و درخور توجه است و آنچه در پي ميآيد بخشي از آنهاست كه او اين روزها پس از 3 دهه و از سر احساس تكليف بيان داشته است. نقاشيان هماينك نيز دستي در كار رسانه دارد. او رئيس هيئت مديرة موسسه سخنگستر است كه روزنامههاي ايراننيوز و صبح اقتصاد را منتشر ميكند.
به لحاظ سابقهاي كه از شما در ذهن مردم هست، طبيعتا اين تلقي وجود دارد كه شما از بدو شكلگيري نظام، در جريان تكوين بسياري از نهادها و شخصيتها بودهايد. اين روزها با توجه به وقايع پس از انتخابات و رفتارهاي آقاي موسوي، بالطبع بسياري از توجهات به نحوه حضور اين چهره در حاكميت و رشد سريع او معطوف شده است. با توجه به اينكه ايشان در جريان تكوين و پيروزي انقلاب عملا نقش نمايان و شاخصي نداشت و بعد از پيروزي انقلاب هم از طريق شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي وارد حاكميت شد، قاعدتاً آگاهي از ديدگاه شما در بارة زمينههاي رشد نامبرده بسيار مغتنم خواهد بود. با توجه به شناختي كه شما از اين شخصيت داريد، چه شد كه ايشان توانست بسياري از افراد را به خود وابسته كند و در مواقعي اين چنيني از حمايت آنها بهره بگيرد.
بسماللهالرحمنالرحيم. الحمدللهالذي هدينا لهذا و ما كنا لنهدي لو لا ان هدانا لله
اگر اجازه بدهيد در اين مقطع، يك مقداري فراتر از پرداختن به شخص آقاي موسوي، موضوع را مطرح كنم و بستر و زمينههاي معرفي بعضي از افراد را در ابتداي انقلاب بشكافم وسپس به ورود آقاي موسوي به صحنه سياسي اشاره كنم.
مردم عزيز ما مطلعند هنگامي كه حضرت امام در پاريس بودند، جريانها و افراد متعددي به محل اقامت ايشان مراجعه ميكردند. نوفل لوشاتو كانون خبري دنيا شده بود. سياسيونِ به قول خودشان مخالفِ شاه، آن زمان به حضرت امام گرايش پيدا كرده بودند تا يا مطرح شوند و يا از ِقبَل پيروزي احتمالي انقلاب، نفعي عايدشان شود.
زماني كه امام تصميم گرفتند به تهران بيايند، هواپيمائي اجاره ميشود. اينكه اين هواپيما را چه كسي اجاره ميكند؟ اينكه هزينه اجاره اين هواپيما را چه كسي ميدهد؟ اينها پرسشهائي هستند كه بايد در بارهشان تفحص شود اين افراد وسوابق آنها وجامعه اي كه به آن وابسته اند،از انقلاب نقش مرموزي ايفا كرده اند بايد نيتها و ورود و نفوذ شان به آن حلقه، از همان مقطع شناسائي شود، چون از همان مقطع افرادي به اين جمع ورود كردند كه بعداً بهره و نان اين كار را خيلي گسترده خوردند، اما دلشان با انقلاب نبود و نيست و نخواهد بود. آب هم به آسياب اجنبي ريختهاند.
از همان نقطه تعدادي از افراد سياسي حمايت شدند تا داخل هواپيماي امام بيايند و كنار ايشان بنشينند و در ورود حضرت امام به تهران، چهره بشوند. بعضي از اينها را شايد بشود اسم برد. بعضيها را بهتر است اسم نبريم، چون اساساً مطرح كردنشان به آنها اعتبار ميدهد. من سه نفر از اينها را اسم ميبرم. يكي از اينها صادق طباطبائي، يكي صادق قطبزاده و يكي هم ابوالحسن بنيصدر است. اينها طبيعتا بعدها بهتدريج نقشهائي پيدا كردند. صادق طباطبائي در دولت موقت موقعيت پيدا كرد. ابتدائاً وزير مشاور و سخنگوي دولت موقت شد. صادق قطبزاده مسئوليت راديو تلويزيون آن موقع را گرفت. بنيصدر هم خودش را يكي از اركان شوراي انقلاب ميدانست و در انتخابات رياست جمهوري اول حمايت گستردهاي گرفت و مطرح شد و راي آورد.وميدانيم و ميدانيد كه اينان در كارشكني ها چه كردند و چه عاقبتي نصيب آنها شد.
نفس اينكه در انقلابي با اين عظمت، يك چنين ناخالصيهائي ورود پيدا كند، چندان محل ابهام نيست، اما ما از ابتداي انقلاب تا امروز، به يك موضوع بسيار مهم نپرداختهايم و آن اينكه ماهيت افرادي كه از اينها حمايت كردند تا با امام بيايند و بعد در اطراف حضرت امام باشند و مورد حمايت برخي از افراد واقع شوند و جايگاه پيدا كنند، چه بود كه اگر هوشياري روحانيت، مخصوصا شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي نبود كه ايشان فضاي سياسي ايران را خيلي خوب ميشناخت، چه بسا اينها ضربههاي بسيار مهلكتري هم به انقلاب اسلامي زده بودند. البته وقتي بحث از ضربه ميكنيم، بايد آقاي صادق طباطبائي را جدا كنيم، چون او هيچ وقت موقعيت براي آسيبزدن به نظام يا رهبري را نداشته، ولي از نظر قاموس فكري چندان فاصلهاي با كساني كه برشمردم، نداشت.
با وقوع رويدادهاي سال 60 و افشاي ماهيت بني صدر و روشن شدن موضعگيري حضرت امام قدس سره درباره او، فضا توسط مجاهدين خلق (منافقين) به سمت يك فضاي تروريستي رفت و سپس افرادي متاثر از اين شرايط، در دل انقلاب رشد كردند. يكي از اين افراد كه ابتدائا مسئوليت اداره روزنامه جمهوري اسلامي، ارگان حزب جمهوري اسلامي را به عهده داشت و از قِبَل مرحوم شهيد بهشتي معرفي و حمايت شد، جناب آقاي مهندس مير حسين موسوي بود. آنچه بسياري افراد به ياد دارند اين است كه مواضع فكري ايشان در ابتدا هم مورد تائيد ياران امام و دوستان انقلاب نبود، براي اينكه از نظر فكري به دكتر سامي و ياران او و از نظر ديدگاههاي اقتصادي به دكتر پيمان نزديك و به حسب قول مشهور، عضو گروه سوسياليستهاي خداپرست بود و لذا مورد تائيد فكري بسياري از بزرگان نبود.
در دولت مرحوم رجائي، ايشان مسئوليت وزارت امور خارجه را به عهده داشت افرادي را هم نفوذ داد. هنگام تصدي مسئوليت روزنامه جمهوري اسلامي، ما شاهد بوديم كه خيليها با مواضع فكري ايشان مخالفند، اما ايشان از اينكه مواضع فكري خود را تبيين كند، حذر ميكرد، ديدگاههايش را پنهان ميكرد تا در حزب افشا نشود. شهيد دكترحميد ديالمه، شهيد حسن آيت از قبل از انقلاب با ديدگاههاي ايشان آشنا و با آنها مخالف بودند و ميدانستند كه ايشان هر چند به عنوان يك ايدئولوگ مطرح نيست، ولي پيرو جريانات تميز و سالم اسلامي هم نيست.
با آمدن ايشان به وزارت امور خارجه، اين مخالفتها اوج بيشتري گرفت و تعداد افرادي كه شديداً با ايشان مخالفت كردند، بيشتر شد تا جائي كه مرحوم شهيد بهشتي براي حفظ مصالح حزب و نظام، مجبور به حمايت مستقيم از ايشان شد. حمايت مرحوم بهشتي به اعتبار تفكر آقاي موسوي نبود، بلكه به اعتبار حفظ مديريت در ساختار نظام بود.
مرحوم شهيد بهشتي همواره فكر ميكرد كه افراد ممكن است عوض شوند، ديدگاههايشان را تصحيح كنند و با اين نگاه، افراد را قضاوت ميكرد. ما اين نگرش مرحوم بهشتي را در اقامتگاه اوليه حضرت امام، يعني مدرسة علوي هم مشاهده ميكرديم. ايشان ميخواست به جوانهاي با گرايشهاي متنوع هم ميدان بدهد. آقاي موسوي در اين فضا آمد، اما بهسرعت جذب همان جرياني شد كه از ابتدا و قبل از ورود حضرت امام به ايران، حمايتكننده قطبزاده و بنيصدر و اين قماش افراد بود و آقاي موسوي شروع كرد با اينها يك رابطه زيرميزي برقرار كردن!
از 59 كه جنگ شروع ميشود، ما حدود سه سال از اين دوره را با دولت آقاي موسوي همكاري داشتيم. دوره اي در وزارت سپاه دوره اي هم در وزارت كشور برخلاف آنچه كه آقاي محسن رضائي در تبليغات اخير رياست جمهوري دهم اشاره كرد، آقاي موسوي و دوستانشان شديدا ًبا جنگ مخالف بودند.دراصل موذيانه با ديدگاه حضرت امام در تداوم دفاع مقدس مخالف بودند.
با چه چيز جنگ مخالف بودند؟
با ادامه جنگ با ادامه دفاع مقدس. ابتدائاً اظهارنظر نميكردند، ولي بعد بهتدريج كه براي انجام كارهائي به ايشان مراجعه ميكرديم، اين نظر آشكارتر ميشد، چون بنده در مسئله بودجه گرفتن براي تهيه ملزومات جنگ جزو اوليهاي سپاه هستم و به اتفاق آقاي رفيقدوست در تداركات و سپس در گرفتن بودجه براي خريدهاي خارجي و بودجه براي وزارت سپاه با دولت آقاي موسوي از نزديك كار ميكردم. بيش از ده جلسه از جلسات شوراي عالي سپاه به اين بحث گذشت كه بررسي شود چرا دولت از سپاه حمايت كه نميكند، حمايت كه نميكرد هيچ، حتي كارشكني هم ميكرد.
به نظر من روحيه آقاي مير حسين موسوي يك روحيه جهادي نبود، نيست و نخواهد بود. يك جاهائي به لحاظ سياسي مجبور به تظاهر بوده، ولي ايشان ذاتاً با دادن امكانات كشور به جنگ موافق نبود. اين را غالب برادران سپاه مي دانند و ميتوانند به صراحت شهادت بدهند. ما براي تجهيز سپاه معضلات و مشكلات گستردهاي داشتم. طبيعي بود كه ارتش هم براي تجهيز خود پس از انقلاب، نيازهاي خودش را داشت. ما توقع داشتيم كه از بخشي از معونه ارتش تجهيز بشويم و اين طبيعتا براي ارتش سخت بود و يك جاهائي با ما همكاري نميكرد، اما توقع عمدِة سپاه اين بود كه دولت، ما را تجهيز كند، ولي متاسفانه هميشه با كارشكني دولت مواجه بوديم. روزي اگر پرده جنگ بالا زده شود و اجازه بدهند كه درباره جنگ حرف زده شود، ريزهكاريها و ظرافتهاي اين بحث را، هم ما و هم دوستان ما در سپاه باز خواهند كرد.
بهرغم كارشكنياي كه شما به آن اشاره ميكنيد، بعضي از فرماندهان جنگ نظير آقاي محسن رضائي تلاش زيادي براي ابقاي آقاي موسوي، مخصوصا در دور دوم كردند. همان طور كه ميدانيد مقام معظم رهبري، در دور اول اختلاف شديد با آقاي موسوي پيدا كردند و در دور دوم به اين شرط كانديداتوري را پذيرفتند كه در انتخاب نخستوزير آزاد باشند، ولي بعد از انتخابات دور دوم رياست جمهوري، آقاي مير حسين موسوي به ايشان تحميل شد. علتي كه براي اين رويداد ذكر شده، اين است كه پس از انتخاب مقام معظم رهبري براي دور دوم رياست جمهوري، آقاي رضائي به امام گزارش دادند كه مهندس موسوي در ميان رزمندگان محبوبيت دارد! و عزل ايشان در جنگ اثر نامطلوب ميگذارد. سئوال اين است كه آيا واقعا آقاي موسوي اين جايگاه و محبوبيت را در ميان فرماندهان سپاه و در يك نگاه كلي در ميان رزمندگان اسلام داشت، چون آنچه كه شما گفتيد با آنچه كه تاكنون تبليغ شده، همخواني ندارد. اگر كسي واقعاً به اين شكل مخالف جنگ بوده، چطور بين فرماندهان و رزمندگان محبوبيت پيدا كرده بود؟
والله كه قسم جلاله است، ما اين محبوبيت را در هيچ جا نديديم. اين به نظر من دروغ بزرگ و شاخداري است كه روي آن تبليغات شده، بر خلاف آنچه اظهار ميشود شهيد همت و شهيد باكري هم اگر امروز بودند هرگز به موسوي راي نميدادند شهيد همت "رحمت الله عليه " راجع به دولت و كارشكني در جنگ دو بار با خود حقير صحبت كرد. البته من خانواده اين شهيدان بزرگ را نميشناسم.
آقاي موسوي در ميان رزمندگان هيچ محبوبيتي نداشت و به دليل اينكه محبوبيت نداشت، به جبهه جنگ نميآمد. شما اگر تعداد دفعاتي را كه ايشان به جبهه رفته بشمريد، از تعداد انگشتان يك دست هم كمتر است. اگر كسي در آن فضا محبوب بوده است، حتي براي اينكه خود را به امام نزديك كند، چرا به جبهه نميآمد؟ موضوع اين است كه ايشان اصلا محبوبيتي و وجههاي نداشت و مهمتر اينكه اگر به جبهه ميآمد، در مورد عدم حمايت از سپاه، مورد سئوال واقع ميشد، به همين لحاظ از آمدن پرهيز ميكرد.
در مورد آقاي رضائي به نظرم بايد منتظر بمانيم و اجازه بدهيم كه ايشان يك روز از آستين عباي آقاي هاشمي رفسنجاني بيرون بيايد تا بتوانيم راجع به ايشان حرف بزنيم. روزي بايد اين فضا به وجود بيايد تا بتوان اين موضوعات را باز كرد و متاسفانه امروز اين فضا هنوز مهيا نيست. در همين انتخابات اخير، حضور آقاي رضائي كاملا معنادار است، براي اينكه ايشان آمده بود تا راي آقاي دكتر احمدينژاد را بشكند. ايشان را تحريك كردند كه اگر شما بيائيد، بچههائي كه يك جاهائي از آقاي احمدي نژاد گلههاي كوچكي دارند، نهايتا به شما راي خواهند داد و راي آقاي احمدينژاد ميشكند. اين استراتژي ايشان بود. خودش هم ميدانست راي نميآورد. دفعه قبل هم به همين دليل در انتخابات نهم كنار كشيد. اين بار هم طبيعتا همه به ايشان ميگفتند ميآئي و مطرح ميشوي و بعد هم كنار ميكشي. اجازه بدهيد به اعتبار بسته ماندن پرونده جنگ، امروز در باره شخصيت و عملكرد آقاي محسن رضائي صحبت نكنيم و بماند براي روزي كه بشود اين موضوع را شكافت.
حضرت امام در دور دوم نخستوزيري آقاي موسوي در نامهاي كه به مجلس نوشتند، فرمودند در شرايط كنوني من آقاي موسوي را موفق ميبينم و بركناري وي را به مصلحت نميبينم. اين در شرايطي بود كه بنا به گفته شما آقاي موسوي چندان به جنگ كمك نميكرد. آقاي موسوي چگونه توانست در شرايطي كه به قول امام جنگ در راس همه امور بود، نسبت به جنگ و ملزومات آن بيتوجه باشد و اگر چنين است، چگونه مورد تائيد امام قرار ميگرفت؟
همانطور كه تلويحاً اشاره كردم بالاخره در مجموعه دفتر امام، بهويژه اعضاي دفتر، فضائي براي موسوي باز شده بود و آنها عملاً از او حمايت ميكردند و ما اين را به شكل كاملا ملموس ميديديم و گله هم داشتيم. شايد اگر امروز مقام معظم رهبري صلاح بدانند، به اين نكته اشاره بفرمايند كه خود ايشان آن روزها از آقاي موسوي گلايههاي بزرگي داشتند، ولي براي اينكه امام را مكدر نكنند، سكوت ميكردند. حمايت اطرافيان حضرت امام از آقاي موسوي، حمايت بيدريغ بود. خيلي جاها هم از ايشان حمايت ميكردند تا او در مقابل آقا بايستد! او هم به دليل ضعفها و كاستيهايش و به دليل آنكه اهل معامله بود، معاملههاي كلاني هم ميكرد. اينكه آقاي ناطق را برداشت و شخصي به نام آقاي محتشمي را در وزارت كشور گذاشت، توصيه معاملاتي بود. اينها معاملات سياسياي بودند كه آقاي موسوي به آنها تن ميداد تا بتواند حمايتهاي لازم را دريافت كند و لذا موضوعي به نام عدم حمايت دولت آقاي موسوي از جنگ، مغفول مانده است. خاتمه جنگ را ملاحظه بفرمائيد. در نامه محسن رضائي به حضرت امام، از قول دولت آمده است كه: "من استعداد حمايت و ادامه ندارم "، يعني توانائياش را ندارم. اينكه آيا ما به مقطعي رسيده بوديم كه بايد قطعنامه 598 را ميپذيرفتيم، يك بحث سياسي و يك بحث استراتژيك نظامي است و بايد روزي به آن پرداخته شود؛ اما اينكه در داخل چه كساني مخصوصاً اين زمينه را درست كردند، بحث دوم است، لذا همانطور كه عرض كردم اجازه بدهيد پكيج يا بسته جنگ را حالا باز نكنيم. يك روزي اگر لازم باشد دربارهاش حرف خواهيم زد.
بحث جنگ نيست، بحث شناخت شخصيتهاست. دلايل مخالفت جدي مقام معظم رهبري با آقاي موسوي در هر دو دوره رياست جمهوري ايشان كه در دور دوم حتي كار به جاهاي باريك هم كشيد، چه بود؟ وقتي در دور اول براي وزارت امور خارجه و سپس نخستوزيري آقاي مهندس موسوي رايگيري ميشد، رهبري حمايت كردند و در تبليغات رياست جمهوري هم ستاد آقاي موسوي روي حمايتهاي اوليه مقام معظم رهبري خيلي مانور داد، درحالي كه به مخالفتهاي بعدي ايشان اشارهاي نكرد. چه شد كه ايشان به اين سرعت و شدت نسبت به آقاي موسوي تغيير ديدگاه دادند، بهطوري كه وقتي پس از دور دوم رياست جمهوري، از ايشان درباره نخستوزيري آقاي موسوي سئوال شد، گفتند: "اگر صد نفر در ليست باشند. آقاي موسوي نفر صدم است! " علت اين پديده چيست؟
علتش عملكرد آقاي موسوي است. اولا حمايت اوليه مقام معظم رهبري در آغاز، حمايت حزبي بود، يعني ايشان اگر چه مخالف ديدگاه آقاي موسوي بودند، اما جزو كادر مركزي حزب جمهوري بودند و بخش اكثريت از كادر مركزي به آقاي موسوي راي داده بودند. مقام معظم رهبري هم به راي اكثريت احترام گذاشتند و طبيعتا يك راي مشترك را عنوان كردند. آن گونه كه حقير. مقام معظم رهبري را از ابتدا ميشناسم، ديدگاه سياسي، اقتصادي، حتي منش اخلاقي آقاي موسوي را نميپسنديدند، اما به دليل اينكه ايشان در حزب بود، بايد ديدگاه حزب را در مورد ايشان بيان ميكردند، ولي بهمرور، شيوه رفتار آقاي ميرحسين موسوي با مقام معظم رهبري، از موضع كبر و نخوت و غرور و قبول نداشتن و گاهي بياحترامي ميشود، آن هم به پشتوانه عنايت و حمايت بعضي از افرادي كه در بيت امام بودند. و شايد حمايتهاي پنهان ديگر..... من معتقد نيستم كه مقام معظم رهبري نظر شخصيشان درباره آقاي موسوي از ابتدا تا امروز تغيير كرده باشد، بلكه معتقدم ايشان هنوز هم به آقاي موسوي احترام ميگذارند، بالاخره آقاي موسوي نخستوزير دوره رياست جمهوري ايشان بوده است.
ولي به هر حال موسوي براي ايشان تحميلي بود نه اختياري.
به هرحال وقتي ايشان فضاي تحميل را پذيرفتند، مصالح انقلاب در نظرشان بود و اگر امروز هم مثل امثال بنده، صريح حرف نميزنند، براي اين است كه مصالح انقلاب را ميسنجند. ما هم اگر احساس نگراني و خطر نميكرديم، اين فضاها را باز نميكرديم، كما اينكه تا به حال نكردهايم. ما احساس ميكنيم مردم بايد شخصيتها و جريانات و ريشهها و سرچشمههاي آنها را بهتر بشناسند، وگرنه شايد ما هم بايد مصالحي را كه مقام معظم رهبري درنظر دارند، در نظر ميگرفتيم و سكوت ميكرديم، چون بالاخره حرفها چند دسته هستند. يك حرفهائي اساسا نبايد زده شوند، يك حرفهائي بايد به موقع خودشان زده شوند، يك حرفهائي بايد با توجه به مصالح و شرايط سياسي زده شوند، بعضي از حرفها را هم فقط در مجامع خصوصي ميشود زد و بالاخره فقط برخي حرفها عمومي هستند.
اين شيوه برخورد كه ما شرايط و مصلحت دورهاي را چماق كنيم و توي سر مردم بزنيم و بگوئيم من يك روزي محبوب بودم و اين روند تا امروز هم ادامه دارد! اين به نظر من از همان نوع نگرشها و برخوردهاي اپورتونيستي يا فرصتطلبانه است. آقاي ميرحسين موسوي موضع مقام معظم رهبري را نسبت به خودش از همان ابتدا خوب ميدانسته است. نگاه كنيد ايشان چقدر مورد حمايت آقاي منتظري است؟ آيا نظر امام را راجع به ديدگاه آقاي منتظري فراموش كردهايم؟ اينكه امروز بيايد و آن حمايتهاي اوليه و حزبي را مطرح كند، به نظر من مشمول همان اتهام فرصتطلبي است. به نظر من آقاي موسوي بدون هيچ گونه تناسبي از نام و وجهة حضرت امام هزينه ميكند.
با شناخت خوبي كه شما از آقاي موسوي داريد، آيا موسوي كنوني با موسوي آن روزها تفاوتي كرده است؟
من ميخواهم يك كمي صريح حرف بزنم. من آقاي ميرحسين موسوي را همان وقتي هم كه نخست وزير بود، مخلص و بيآلايش نسبت به انقلاب نميدانستم، منتهي در آن مقاطع ما بيشتر نقطه نظرمان، صرف تفكر و ديدگاه بود. رفته رفته با كنارهگيري موسوي و شناخت بيشتر از بعضي از اطرافيان ايشان، شك و شبهههائي در ما به وجود آمد. موقعي كه ايشان كنارهگيري كرده بود، ميشنيدم كه براي يك دنداندرد ساده به خارج از كشور ميرود. ميشنيدم كه براي بيماريهاي بسيار سادهاي به انگلستان سفر ميكند. براي يك چك آپ پزشكي ساده قلب به انگلستان سفر ميكند. البته خيليها به انگلستان سفر ميكنند، ولي در مورد ايشان كه ادعاهاي ويژهاي در مورد سادهزيستي و حمايت از مستضعفان ميكرد و ميكند، اين رفت و آمدها با علامت سئوال همراه است. بعضي از اطرفيان ايشان در وزارت امور خارجه بودند و ما آنها را آلوده و نفوذي ميدانستيم و احساس ميكرديم يك روزي، وقتي پاكسازي در وزارت امور خارجه ما شروع شود، اينها هم پاكسازي خواهند شد. در انتخابات دهم، پيش و پس از انتخابات اتفاقاتي افتاد كه خيلي چيزها را روشن كرد.
به نظر من آقاي موسوي بدون هيچ شك وشبهه اي نشان داد كه مهره پنهان غرب است و نشسته بود تا روزي از آستين غرب بيرون بيايدوهمان كند كه اعاقب سلف ايشان امثال بني صدرها كردند. براي شكافتن زمينه سازيهاي سياسي مشكوك اجازه ميخواهم كمي به فضاي قبل از تبليغات انتخاباتي برگردم.
بنده در سال 85، 86 و 87 مراجعاتي به بيوت مراجع در قم داشتم و نوعا گله و شكايتهائي راجع به گراني از آنها ميشنيدم. گاهي هم اين توفيق را داشتم كه برايشان توضيح بدهم بسياري از گرانيهائي كه امروز دولت به آنها متهم ميشود، متوجه تصميمات دولت نيست، اما حس ميكردم اين تبليغات و پروپاگاندي كه عليه دولت ميشود، در جائي سازماندهي و ساختارسازي ميشود. هميشه اين شك و شبهه در ذهنم بود كه يك كساني دارند دولت آقاي احمدينژاد را ملكوك جلوه ميدهند تا در آينده، اتفاقاتي بيفتند و طبيعي است كه تا آن اتفاقها نميافتادند، معلوم نميشد كه چه كساني با چه نيتهائي دارند اين كار را ميكنند. من فضاي تبليغاتي و توقعسازي عليه دولت را كاملا مسموم ميديدم ومنتظر بودم دستي از آستيني در آيد وتفسير آن همه تبليغات مشكوك و منفي عليه شخص دكتر احمدي نژاد روشن نمايد!. اجازه بدهيد اشاره كنم. امروز جامعه ما دو جريان متفاوت مطبوعاتي دارد. يك جريان كاملا وابسته به غرب است كه نيازي نيست اسم بياورم و كافي است شما دو سه برنامه بي.بي.سي را ملاحظه كنيد، تا آقاي بهنود اسامي همهشان را بگويد. يك جريان مطبوعاتي هم از دولت حمايت ميكند، اما به دليل عدم وقوف به همه جوانب ماجرا، توان حمايت جامع از عملكرد دولت را ندارد.
اين جريان، گاهي به دليل ترفندهاي شيطنتآميزي كه در تبليغات وجود دارد، به ورطة ريزپردازي و تكيه بر جزئيات كماهميت يا بياهميت ميافتد و از اصل جريان كه ملكوك كردن عملكردهاي صحيح دولت وكاملا در خط امام بودن، و در پس آن تضعيف خط اصلي انقلاب است، غافل ميماند و متوجه نيست كه در اين فضاي غبارآلود، آنچه كه مطرح نميشود ريشهها و جريانات اصلي مخالف خط و انديشه امام و ايجاد هيجانات ناشي از نوعي شيوههاي ضعيف ژورناليستي است.
بديهي است كه حقير صد در صد تصميمات و عملكردهاي دولت نهم را امضا و تائيد نميكنم، هيچ كس اين كار را نميكند. خود آقاي دكتر احمدينژاد هم صد در صد تائيد نميكند. اين فقط ديكته نانوشته است كه غلط ندارد! آنهم اين همه ديكته سخت كه هيچ دولتي قادر به انجامش نبود. تفاوت ويژه دولت نهم با همه دولتهاي گذشته، بهجز دولت شهيد رجائي در اين است كه دولت نهم سعي كرد واگنهاي منحرف شده انقلاب اسلامي از بستر جهادي و انقلابي و منافع ملي را به ريل اصلي خودش برگرداند، در حالي كه بقيه همه تلاش كرده بودند آن را به ريل ديگري منتقل كنند!
من ارادت بسيار ويژهاي به شخص آقاي هاشمي رفسنجاني دارم، ولي دولت ايشان بيترديد به بيراهه رفت. دولت آقاي خاتمي به لحاظ آلودگي تبليغاتي و مسموميتي كه در تفكر اسلامي به وجود آورد، به بيراهه رفت. تمايزي كه دولت آقاي احمدينژاد با دولتهاي قبلي داشت و مقام معظم رهبري هم از آن حمايت كردند، به اين دليل بود كه اين دولت قطار به انحراف رفته انقلاب را به ريل اصلي خود برگرداند و همين مواضع باعث شد كه ما پيروزيهاي بسيار شگرفي در عرصه سياست خارجي به دست بياوريم و همين موضوع، محل بغض خارجيهاست.
در هفت هشت دوره قبل سرمايهگذاريهاي كلاني توسط نفوذيها با رهبري غرب شده است تا اين انحرافات به وسيله عوامل غرب كه اكثرا در ايران حضور دارند، به وجود بيايند. ما اگر تفكرهاي جمعي مردم ايران را كالبد شكافي كنيم، معلوم ميشود كه همه 70 ميليون ايراني كه طرفدار انقلاب نيستند. ما جمعيت لائيك داريم، جمعيت چپ داريم، جمعيت ليبرال داريم، جمعيتها و تفكرات غربگرا داريم جمعيت نهيليست و پوچ گراو بي بندو بار داريم اينها نوعا مسير ديگري را دنبال ميكنند و اين همه رسانه در اين كشور وجود دارد كه غربگرايي را ترويج ميكنند. اين همه استاد دانشگاه هستند كه اساساً تفكر اسلامي را قبول ندارند، ولي ما آنها را به كلاسها راه دادهايم كه به فرزندان ما درس بدهند. اين ديدگاهي كه اخيرا مقام معظم رهبري در مورد علوم انساني فرمودند، از همين فضا حكايت ميكند.
اين فضاي فكري را غربِ دشمن انقلاب اسلامي به وسيله عوامل وابسته مستقيم يا غيرمستقيم خود در كشور به دست آورد تا بتوانند روي افكار كار كنند، عمليات كنند، اينها قبلا هم بودند اما در اين مرحله با خودي جلوه كردن مير حسين موسوي به ميدان كودتاي طراحي شده آمدند.
اساسادولت نهم مورد بغض جريان غربگرا واقع شده است و لذا سرمايهگذاري كلاني براي اضمحلال آن كردند و اگر ميبينيد در برخي از شهرها، در بعضي از جاها آقاي دكتر احمدينژاد راي نياورد، تاثيرگذاري مستقيم ماهوارهها و همين تدابير زمينه ساز بود. يعني تاثير مستقيم جريان غرب است، والا بچههاي قديم انقلاب، صاحبان ديدگاه پاك و طرفدار نهضت اسلامي، تمايزات برجستهاي را كه بين عملكرد دولت نهم و دولتهاي ديگر وجود دارند، ميديدند و اين چيزي نيست كه بشود فراموش كرد.
به نظر حقير، جريان روشنفكري و چپ مزاج و مخالف دولت فعلي، احساس كرد با بزرگ كردن اشكالات و يا اتهامات گذشته ميتواند فضا را به نفع خودش برگرداند. پايهگذاري جريان انتخابات دهم، از يك سال و شايد يك سال و نيم قبل از انتخابات در انگلستان گذاشته شد، درست مثل همان سرمايهگذارياي كه در جريان نهضت ملي روي مصدق كردند. آيا عواملي كه در جريان انتخابات رياست جمهوري دهم، ايفاي نقش كردند، بجز عواملي هستند كه در 28 مرداد نقش ايفا كردند؟ نقش امريكا، نقش انگليس، نقش بي.بي.سي. نقش مطبوعات غربي، نقش عوامل داخلي ، نقش چماقداران و شعبان بي مخ ها شباهت تام با آن كودتا ندارد؟
رقم نجومي صد ميليارد تومان هزينة انتخابات آقاي موسوي از كجا آمده؟ چه كساني اين پول را دادند؟ آقاي موسوي كه معتقد است جزو مستضعفين است! جرياناتي كه از اين فرد حمايت و تحت عنوان جنبش سبز، فعاليت ميكنند، چه كساني هستند؟ چرا رسانههاي خودي نظام اين جريان و اين افراد را كالبد شكافي نميكنند؟ چرا اين بحث باز نميشود كه واقعا طرفداران اين جريانات چه كساني هستند؟ ما قبول داريم كه تاثيرگذاري تبليغات و رسانهها بالاخره يك جاهائي كار خودش را كرده. يك جاهائي ما غافل بودهايم و دشمن ميدانسته كه كجاها را بزند. اما زماني كه نظام جمهوري اسلامي با بنيه بسيار قوي و با تدبير مقام معظم رهبري و فداكاري طرفداران انقلاب و حضور يكپارچه مردم در تظاهرات بعدي انتخابات، نشان داد كه هاضمه هضم جريانات بسيار عظيمتري را هم دارد، چرا نميآئيم اين بنيانها و جريانات منفي را عالمانه و منصفانه، كالبد شكافي كنيم و وجوه مختلف آنها را براي مردم بشكافيم؟ به نظر من اين موضوعات، قابل شكافتن و باز كردن هستند.
بسياري معتقدند آقاي موسوي به اين دليل در دورههاي قبل درخواست اطرافيانش را براي حضور در انتخابات رياست جمهوري رد ميكرد كه ميگفت همه اطرافيان من و آنهائي كه با من كار ميكردند، ليبرال شدهاند و من اگر بخواهم با آن هويت قبلي كه واقعا يا ظاهراً، خط امامي و پايبند انقلابي بودهام، وارد ميدان بشوم، فضاي موجود نميپذيرد. آن چيزي كه موجب شد آقاي موسوي بعد از يك دوره طولاني انكار و رد كردن، هوس كند به ميدان بيايد، وجود آقاي احمدينژاد است كه عملكردش در چهار سال گذشته نشان داد گفتمان امام و گرايش مردم به امام و انقلاب، كاملا زنده است و لذا اقاي موسوي در اين فضا تصور كرد من كه نسخه اصلي اين تفكر هستم و آقاي احمدينژاد نسخه بدلي است و اگر قرار باشد كسي در اين فضا كار كند، اولويت با من است. با اين تحليل چقدر موافق هستيد كه حضور آقاي احمدينژاد و فضاي جديد به آقاي موسوي اين انگيزه را داد كه وارد ميدان شود، چون با فضاي قبلي اصلا امكان ورود ايشان به عرصه انتخابات رياست جمهوري وجود نداشت.
من آمدن ميرحسين موسوي به صحنه سياسي را كاملا مشكوك تلقي ميكنم. چرا؟ براي اينكه ايشان بهرغم حضور فرد همفكر و همجهتي چون آقاي خاتمي به صحنه آمد. روزهائي كه ايشان به صحنه آمد، آقاي خاتمي بهتش زده بود كه چه كسي دارد از موسوي حمايت ميكند و چه شده است! بعدا افشا شد كه كساني كه استقبال از آقاي خاتمي را به هنگام سفر به فسا، شيراز و كرمانشاه ديدند، به اين نتيجه رسيدند كه در مقطع كنوني، جريان مخالف احمدينژاد ممكن است راي بياورد و حالا كه چنين بستري فراهم است، چرا به سراغ خاتمي برويم كه نهايتاً در ميدان مقابله با ديدگاه سياست خارجي مقام معظم رهبري حذف خواهد شد، پس بيائيم كسي را علم كنيم كه در مقابل مقام معظم رهبري، رو، جسارت و سابقه ايستادن را دارد و لذا بدون اينكه موضوع را با خاتمي مطرح كنند، موسوي را آوردند و علم كردند! علت اينكه خاتمي كنار كشيد، دلزدگي از طرفداران خودش بود كه بالاخره معلوم نبود طرف چه كسي هستند.
من اين گفته را كه عملكرد آقاي احمدينژاد باعث شد كه موسوي به ميدان بيايد، قبول ندارم. اين نوعي سادهانگاري قضيه است. آقاي احمدينژاد آرمانهاي انقلاب را زنده كرد، اما ايشان بهزعم اين آقايان متهم است به اينكه اصل 44 را كند اجرا ميكند "كه البته اساسا با اينكه بشدت طرفدار خصوصي سازي هستم ولي اجراي فعلي اصل 44 را مفيد بحال جريان خاصي در كشور ميدانم كه بحث مستوفاي خود را ميطلبد " و هنوز در اقتصاد، گرايش دولت سالاري دارد، اما در اين عرصه، موسوي كه عملكردش به مراتب چپ تر از احمدينژاد بوده است. پس او در مقابل ديدگاههاي اقتصادي آقاي احمدينژاد محل بروز و ظهور نداشت و لذا به اعتقاد من قضيه كاملاً يك ماهيت سياسي داشت ، دارد و اگر هشيار نباشيم تكرار خواهد شد.
در بحث سياسي هم كه جهتگيري آقاي احمدينژاد كاملا يك جهتگيري ضد امريكائي و ضد غرب است. مخصوصا ما در جريان هستهاي اين را ديديم. پس چه چيزي موجب شد كه آقاي موسوي بيايد و در مقابل سياست خارجي آقاي احمدينژاد اعلام حضور و بروز كند، غير از اينكه ميخواست همان ديدگاه تيم قبلي هستهاي را كه مفتضحانه تسليم غرب شده بودند، پيش ببرد؟ معلوم ميشود ديدگاه ايشان و جريان حامي او، مورد تائيد و نظر غرب است. واقعيت اين است كه غرب، شيوه برخورد هستهاي آقاي احمدينژاد را نميپسندد و نميپذيرد. به اعتبار چنين تحليلي، بنده ورود موسوي را به صحنه سياست با هماهنگي كامل غرب ميدانم و همين نكته است كه دستنشاندگي موسوي را نشان ميدهد.
من با چنين تحليلي كه شواهد و مدارك اثبات آن از اندازه بيرون است، حقيقتاً از مماشات نظام جمهوري اسلامي در برخورد با موسوي حيرت ميكنم. گفته شده كه نقش موسوي در جريانات اخير، نقش ارتشبد زاهدي در 28 مرداد است، ولي آيا برخورد نظام جمهوري اسلامي با موسوي، برخوردي متناسب با چنين استنادي هست؟ آنچه ما در جريان انتخابات رياست جمهوري دهم از دست دادهايم، اعتبار نظام، اعتبار اسم امام و اعتبار ديدگاههاي سياسي مقام معظم رهبري است. اين حقير مصراً معتقدم آقاي موسوي در پي ورود به يك كودتا عليه مقام معظم رهبري است و برخورد با احمدينژاد، بهانهاي بيش نيست، غرب اين را ميخواهد. براي اينكه غرب اين نكته را خوب ميداند كه مديريت سياست خارجي در جمهوري اسلامي به دست مقام معظم رهبري است و تغيير آن تنها با تغيير ايشان ميسر است؛ به همين دليل به دنبال كسي بودند كه سابقه و جسارت مقابله با رهبري را داشته باشد. محتويات اين پكيج و تصميمات اين جريان بعد از شكست در سنگر اول، همچنان مغفول مانده و كسي نيامده اين موضوع را كه اصليترين هدف اين جريان است، تحليل كند.
به نظر بنده چند فرآيند عمده در اين ميان، مغفول ماندهاند. اول اينكه قرار بود موسوي بعد از انتخاب چه تصميماتي بگيرد؟ يقيناً اين جريان تصميم داشت عليه مقام معظم رهبري، عليه ولايت فقيه، عليه جريان حاكم بر ديدگاه برخورد با غرب، مخصوصا جريان هستهاي كودتا كند. دوم اينكه در ظرف اين 30 سال نظام جمهوري اسلامي فضائي را ايجاد كرده تا عدهاي به قيمت تضعيف طبقات فرودست جامعه، اركان كلان اقتصاد كشور را به دست بگيرند و اينها بودند كه با تمام قوا از اين جريان حمايت كردند. اينها امروز بار ديگر پنهان شدهاند. جرياني كه امروز به دنبال آشتيكنان است، در واقع به دنبال نجات موسوي و تيم او و در نهايت، نجات دادن جريان غرب است، غافل از اينكه اين آشتيكنان، آشتيكنان حق و باطل است. امروز اگر اينها محاكمه و ماهيت و ديدگاهها و نياتشان براي ملت افشا نشود، فردا با شيوه ديگري و از جاي ديگري سر بر خواهند آورد و با تمهيدات ديگري و با توان و تجربه بيشتري به نظام لطمه خواهند زد. بعضي از مراجع معتقدند بهتر است اينها توبه كنند و به دامن نظام برگردند. ديدگاهها و فرمايشات مراجع روي سر ما و بديهي است كه اگر بگويند، همه تمكين ميكنيم، اما عرض من اين است كه قبل از محاكمه و افشاي تصميمات پنهاني كه براي انجام اين كودتاي نرم وجود داشته و پيش از موشكافي تمامي جوانب اين جريان مشكوك و آگاهي بر كل محتواي اين پكيج، طرح آشتي با عاملين اصلي اين فجايع، ستم به همه كساني است كه چشم اميد به آينده اين نظام دارند. اينان پس از افشا اگر توبه كردند، طبيعتا به دامان نظام برميگردند، اما قبل از چنين واكاوي و بررسي دقيق و افشا در محضر ملت، آشتي با آنها بدين مفهوم است كه ما داريم به دست خودمان در ميان خانواده نظام، گرگهائي را آزاد ميكنيم تا دندانهاي خود را براي حمله به رهبران آتي نظام تيزتر كنند. اين خطر، خطر بسيار عظيمي است و همه بايد نسبت به اين خطر هوشيار باشند.
برخي معتقدند كه لجاحتهاي موسوي پس از انتخابات در برابر مقام معظم رهبري، نوعي تسويه حساب قديمي است و چندان ربطي به انتخابات ندارد. تحليل شما از اين رويكرد چيست؟
حقير اصلا اين موضوع را فردي و شخصي نميدانم. شما اجلاس چند روز گذشته برلين را كه جمهوري خواهان به اصطلاح مخالف جمهوري اسلامي تشكيل دادند، ببينيد. چه كساني دارند از موسوي حمايت ميكنند؟ كساني كه در دوره دولت موسوي و پس از انقلاب، ذرهاي او را به رسميت نميشناختند و قبولش نداشتند. به نظر من امروز غرب دارد از شخص موسوي يك جور الگوسازي و اسوهسازي براي جريان مخالف ميكند و بسيار بعيد نيست كه عن قريب او را از ايران ببرند و در خارج، بزرگش كنند، اما ما بايد هوشيار باشيم. اصلاً بحث، بحث شخصي نيست. چطور در اين 20 سال كه مقام معظم رهبري، نظام را اداره كردند، موسوي يك كلمه هم راجع به ايشان حرف نزد، ولي امروز و در اين فضائي كه يك باختة شكست خوردة افشا شدة غربي است، مواضع لجبازانه گرفته است؟ اين يك نوع ساده انگاري است. مواضع ظاهري وي هم نوعي پنهانكاري و فريب است تا ارتباطات نهاني، همچنان پنهان بمانند. اين شيوههاي نخنما شده در واقع نوعي سرپوش گذاشتن شخصي بر مقاصد كلان و پنهان است، والا اگر چنين چيزي بود، او كه ميداند چه ضربهاي به نظام جمهوري اسلامي زده، بنابراين بايد توبه ميكرد و ميآمد و ميگفت اشتباه كردهام، بايد ميگفت حمايت غرب از او، ناخواسته بوده و ارتباطي به او نداشته است، اما او اين حرف را نميزند. او هنوز هم كه هنوز است از امكانات اينترنتي و غيره و ذالك استفاده و خود را به عنوان رهبر اپوزيسيون، مطرح ميكند.
به نظر بنده بايد هر چه سريعتر و صريحتر در فضاي سياسي كشور ماهيت ماجرا افشاگري شود. والله براي حفظ دستاورد امام رودربايستي جايز نيست. بايد كاملاً واضح و آشكار تبيين شود كه اين يك جريان غربي و كاملا مورد حمايت غرب و مورد عنايت منافقانه بعضي از كشورهاي غربي است. آنان از موسوي و جريان منتسب به او حمايت ميكنند تا نظام جمهوري اسلامي در فضاي خود مخالفي را داشته باشد و غرب بتواند در زمان مناسب به دست آن جريان ضربه لازم را به نظام بزند. اگر هم در داخل، كساني به دنبال اين قضيه هستند كه بر موضوع، سرپوش تسويه حساب فردي و شخصي بگذارند، درست در جهت حفظ موقعيت موسوي و فرار از افشاي ماهيت حقيقي اين جريان حركت ميكنند كه انگيزهها و ديدگاههاي آنها هم قابل تحليل و بررسي است.
به عنوان سئوال آخر، شما در فعاليتهاي زيرزميني منتهي به پيروزي انقلاب حضور پررنگي داشتيد. مقام معظم رهبري در تنفيذ حكم رياست جمهوري آقاي احمدينژاد فرمودند اينها با ريختن مردم به خيابانها و دادن شعار اللهاكبر در صدد ترسيم يك چهره بدلي و تقلبي از انقلاب و در پي باز توليد تصوير مغلوطي از آن بودند. چه شد كه اين گرتهبرداري، ناموفق از كار درآمد؟ آينده اين جنبش را كه بعضي از افراد به آن اميد بستهاند، چطور ميبينيد؟
يكي از اركان اين كودتاي شبه 28 مردادي، چماقداري شعبان بيمخها بود. شعبان بيمخهاي متعددي به خيابانها آمدند، شيشههاي مغازهها و خانههاي مردم را شكستند، مغازهها و ماشينهاي مردم را آتش زدند. اگر شعبان بيمخ در خيابان وليعصر ميايستاد ونماز جماعت بر پا ميكرد، شما چقدر باور ميكرديد؟ آيا او را مسخره نميكرديد؟ اين مينياتوري كه اينها از انقلاب نشان دادند، درست مثل نماز خواندن شعبان بيمخ در خيابان انقلاب بود! براي اينكه كساني اللهاكبر ميگفتند كه در عمرشان دو ركعت نماز نخوانده بودند و قيافههايشان نشان ميداد كه اساساً با دين مخالفند. يا مثل دعاي كميل سه چهار شب پيش اين مخالفين نظام جمهوري در خانه خانواده زندانيان! اينها جمع شده بودند تا توطئهاي را راه بيندازند. وقتي هم كه سپاه و وزارت اطلاعات براي دستگيريشان ميرود، داد و فغان برميآورند كه ما دعاي كميل داشتيم. شما اصلا اعتقاد به دعاي كميل نداريد. با اين تفكر، طبيعي است كه اللهاكبر گفتنها، تمسك به اسلام جستنها، تظاهر به گرايش به انقلابكردنها همهاش دروغ بود و مردم اين را ميفهميدند و به همين دليل هم اينها در اين ترفندشان موفق نشدند.
مردم ما در30 سال بعد از انقلاب، مبارزه با جريانات مختلفي چون كومله و حزب كمونيست كردستان و جريانات بلوچستان و گنبد و بعد بنيصدر و فرقان و فرآيند 8 ساله جنگ و دهها رويداد عظيم ديگر را از سر گذرانده و آبديده شدهاند و لذا در حد بسيار بالائي، قدرت تميز سره از ناسره را دارند. با وجود و حضور چنين مردمي، اين جور تمسكها رنگي نخواهند داشت و نهايتا پيروزي با مردمي است كه گرايش واقعي به اسلام دارند. به نظر من همانگونه كه مقام معظم رهبري فرمودند مينياتوري كه اينها ميخواهند از انقلاب نشان بدهند، به دليل آنكه با شخصيت و ذات و ظاهرشان همخواني ندارد، جا نخواهد افتاد.
خبرگزاري فارس