يادداشتي درباره "زهرا رهنورد " روشنفكرترين زن ايراني!

زهرا رهنورد را ميشناختيم. لااقل با آثار مكتوباش آشنا بوديم، هرچندگاهي كم مايگي، شتاب و حرفهاي تأليفي و جمعآوري شده، كتابهاي او را برايمان از سنخ كتابهاي علمي خارج ميكرد ولي خودمان را با اين اميد كه بالاخره زن ايراني مينويسد و ميانديشد، راضي نگاه ميداشتيم.
حامد يكي از كاربران خبرگزاري فارس با ارسال يك نامه الكترونيكي به cyber@farsnews.ir خواستار انتشار يادداشتي درباره "زهرا رهنورد " به قلم "وحيد يامينپور " شده است.
برپايه اين خبر در اين نامه الكترونيكي آمده است:
زهرا رهنورد را مي شناختيم. لااقل با آثار مكتوباش آشنا بوديم، هرچند گاهي كم مايگي، شتاب و حرف هاي تأليفي و جمع آوري شده، كتاب هاي او را برايمان از سنخ كتاب هاي علمي خارج مي كرد ولي خودمان را با اين اميد كه بالاخره زن ايراني مي نويسد و مي انديشد، راضي نگاه مي داشتيم و گاهگاهي مطالعهي برخي كتاب هايش مانند "حكمت هنر اسلامي " را بهخاطر نثر روزنامه اي و ساده اش براي نوآموزان رشتهي هنر توصيه مي كرديم.
آن هنگام كه ديديم مهندس موسوي در معركهي انتخابات، خود را پشت چهره اي حقوق بشري و در پوششي كليشه اي از تبليغات زنانه مخفي كرده و دست در دست همسر شادمانش، پيام هاي عاطفي به هوادارانش مي پراكند، مسأله برايمان جذابتر شد. كار به جايي رسيد كه مهندس موسوي، همسرش را "روشنفكرترين زن ايراني " معرفي كرد و شگفتي ما را بر انگيخت. براي حرفه اي هاي كار تبليغات سياسي، سوءاستفادهي اينچنيني از زنانگي البته حركتي منطقي، مدرن و هوشمندانه بود اما بسياري از انقلابي هاي با سابقه از اين رفتار موسوي شگفت زده بودند. اين كار را حتي اصلاحطلبان پيشين نيز انجام نداده بودند و حتي از سيد محمد خاتمي هم چنين فرافكني تبليغاتي نديده بوديم.
آخرين فيلم تبليغاتي مهندس موسوي اما حاوي نكتهي مهمي بود. او نياز داشت به همگان اثبات كند كه همسرش "روشنفكرترين زن ايراني " است. مشاوران مهندس موسوي براي اثبات اين مدعا، پوپوليستيترين روش را انتخاب كردند. اين فيلم حاوي سكانسي شعاري بود كه در آن زهرا رهنورد به همراه فاطمه معتمد آريا -هنرپيشهي محبوب ايراني!- در ميزگردي مشغول احصاء مسائل مربوط به زنان بودند.
اما شنبهي پس از انتخابات، شايد مهمترين بزنگاه براي كشف چگالي روشنفكري "روشنفكرترين زن ايراني " بود. من هم مانند بسياري از رفقاي دانشگاهيام اگر به رأي العين مصاحبهي رهنورد را با بيبيسي پرشين نمي ديدم، باور نمي كردم كه او، در اين مختصات زماني، هزار و چهارصد و اندي پس از بعثت رسول الله و تولد اسلام، سي سال پس از انقلاب اسلامي ايران، در عصر ديجيتال، در حالي كه كشور مان نزديك به چهار ميليون دانشجو و چندين هزار محقق و استاد دانشگاه دارد، در حالي كه قرار است در 1404 كشور اول منطقه در علم و فناوري باشيم، در حالي كه همسرش -مهندس موسوي- رقيب انتخاباتياش را به نخبهگريزي، تعصب و خرافاتي بودن متهم كرده است و... چنين سخنان عجيبي بر زبان بياورد. هنگام شنيدنش سرم را به زير انداختم و بهحال روشنفكري ايراني، بهحال سياست ايراني، بهحال مدرك دكتري ايراني، بهحال بازار كتابمان، بهحال خودمان و بهحال همه تأسف خوردم.
مغز استدلال "روشنفكرترين زن ايراني " براي اثبات تقلب در انتخابات و پيروزي همسرش اين بود:
"يك سري نقاطي هستند كه اصلاً مشخص است كه خودش ملاك تشخيص نادرست بودن نتايجي است كه وزارت كشور اعلام كرده است، مثلاً آذربايجان و ترك زبانها هيچ وقت فرزند خودشان را نمي گذارند كه به كس ديگري رأي بدهند... خود من لر هستم و موسوي هم بارها گفته من داماد لرستان هستم. بنابراين، اهالي لرستان موسوي را نمي گذارند به آقاي احمدينژاد رأي بدهند. اين دو تا ملاك است و باقي موارد هم شبيه همين است. "
در همان ايام به طنز مطايبه مي گفتند كه معلوم نيست لرها بايد به دامادشان -موسوي- رأي بدهند يا به فرزندانشان -كروبي و رضايي-؛ و مي گفتند احمدينژاد به آمار تهران اعتراض كرده و گفته من داماد تهرانيها هستم و تهرانيها هيچ وقت دامادشان را رها نمي كنند و به يك ترك زبان رأي بدهند!... و من با خود انديشيدم كه اگر چنين مهملاتي از زبان يكي از طرفداران احمدينژاد شنيده مي شد با شامورتيبازيهاي تبليغاتي روزنامه ها و سايت هاي "آينده "ساز دوم خردادي چه بلاي خانمان براندازي بر سر او و تمام جريان اصيل انقلاب اسلامي نازل مي شد.
به يادآوردم كه از كسي شنيده بودم "فقط انگل ها به جهل و تعصب توده دامن ميزنند "؛ و اين بار هم تمام انبان فرهنگي و فكري ايران زمين و ميراث متعالي و مترقي خميني كبير(ره) توسط "روشنفكرترين زن ايراني " به سخره گرفته شده بود تا بار ديگر تاريخ روشنفكري ايران از فرط شرمساري به كنج مطرود خويش بخزد و ادعاي رهبري و نخبگي را به كناري نهد، چه در حالي كه نصاب شكني و حضور 85 درصدي مردم مي توانست دستمايهي سالها تفاخر دموكراسي ايراني در جهان باشد، دخيل دانستن چنين انگيزه هاي جاهلانه و عصر حجري در انتخابات، طعم تلخ و گس عقب ماندگي تاريخي روشنفكري ايراني را در دهان ها باقي گذاشت و تمام رشته ها را پنبه كرد.
روز گذشته در اخبار خوانديم كه مجلهي امريكايي فارين پاليسي Foreign Policy در شمارهي اخير خود (دسامبر 2009)، در گزارشي ويژه فهرستي از 100 متفكر برتر جهان را كه ايدههاي بزرگ آنها، جهان را در سال 2009 تغيير داده، منتشر كرده است و زهرا رهنورد را پس از باراك اوباما در ردهي سوم ليست قرار داده است! اينكه در اين ليست كساني چون اوباما، جرج سوروس، بيل گيتس، ديك چني و والكاو هاول حضور دارند، حقيقت را روشن مي كند اما شگفتي از آن است كه رهنورد براي كدام ايدهي بزرگ جهاني، متفكر برتر شناخته شده است؟! حسي كه پس از شنيدن اين خبر برانگيخته شد، ما را ياد شنيدن خبر اهداي جايزه صلح نوبل به شيرين عبادي انداخت و دوباره ياد اين جمله كه: "فقط انگل ها به جهل و تعصب توده دامن ميزنند "؛ و تا وقتي موجود جانداري باشد كه محمل زيست و تكثير انگل باشد، انگل به حيات خود ادامه مي دهد. انگل ها موجوديت قابل ذكري ندارند. آنها از جهل و هيجان متعصبانهي مردم ارتزاق مي كنند. حيات آنها بالعرض است و تا وقتي محملي براي رواج جهل باشد، به حياتشان ادامه مي دهند. سالهاست روشنفكري مغرور و متبختر ايراني در كنج تاريك جهل از بدن بخشي از اقشار روشنفكرزده ارتزاق كرده و هرگاه فرصتي يافته، مدعي رهبري توده شده است. يادمان باشد امام(ره) بارها گوشزد كردند كه روشنفكري غربزده، مايهي همهي بدبختيها و عقبماندگيهاست.
گزارش خبرنگار "سرويس فضاي مجازي " خبرگزاري فارس
مطالب مرتبط:
يادداشتي درباره "زهرا رهنورد " روشنفكرترين زن ايراني! - دوشنبه نهم آذر 1388
پاداش تحريك به ناآرامي و مخالفت با جمهوري اسلامي؛ رهنورد و سروش در ليست 100 متفكر سال فارينپاليسي - دوشنبه نهم آذر 1388
"زهرا رهنورد" سومين و "هنري كيسينجر" پنجاه و پنجمين متفكر برتر جهان شناخته شد - دوشنبه نهم آذر 1388
اجراي پروژه "مدهآ " در ايران تاييد شد؛ با معرفي رهنورد به عنوان مغز متفكر اغتشاشات اخير - سه شنبه دهم آذر 1388