IRNON.com
آقاسي، رسانه مظلوم شهيدان
 

محمد رضا آقاسي شاعري است كه در زمانه خودش به اقبالي عجيب در ميان مخاطبان دست يافته است، به‎گونه‎اي كه همه او را مي‎شناسند و شعرش را با صداي خودش شنيده اند.


 

محمد رضا آقاسي شاعري است كه در زمانه خودش به اقبالي عجيب در ميان مخاطبان دست يافته است، به‎گونه‎اي كه همه او را مي‎شناسند و شعرش را با صداي خودش شنيده اند.
چنين اقبالي، آن هم در دوراني كه شمارگان بهترين كتاب ‎هاي شعر به زحمت از ده هزار مي گذرد، الحق كه نعمتي است براي شعر، چرا‎كه آقاسي هر چه كرد و هر كه بود، به هر حال فعاليت او ذيل شعر تعريف مي‎شود. آقاسي با ويژگي ‎هاي خاص خودش توانست اين اقبال را به‎دست آورد و به دليل برخورداري از همين اقبال بيشتر، مورد حسد حاسدان و طعن بدگويان نيز قرار گيرد.در سفري به دانشگاهي در محلات، با آقاسي همراه بودم، تا رسيديم آقاسي ناپديد شد و در انتهاي مراسم، زماني‎كه چند دقيقه به نوبت شعرخواني خود او مانده بود، وارد سالن شد تا عطش مخاطبانش با ديدن چهره او بيشتر شود. در مورد دكلمه و ويژگي هاي‎ ظاهري آقاسي، بسيار نوشته‎ و گفته اند،‎ از جمله مهارت او در ‎استفاده از ويژگي ‎هاي ظاهري‎ و صداي تأثيرگذارش كه در شهرت او بي تأثير نيست و شايد يك مؤلفه‎ بسيار مهم باشد، اما آقاسي توانايي ‎ها و شاخصه ‎هاي ديگري داشت كه باعث اين همه نفوذ او در دل ‎هاي مردم مي شد، هر شاعر بزرگي از چند ويژگي برخوردار است، كه يكي از آن‎‎ها دانش و ميزان شناخت او از توانايي‎هاي خودش است،‎ اما چرا آقاسي توانست اين همه موفق شود، و چرا كساني با ويژگي هايي مشابه او با همان ظاهر و صدا، نتوانستند و نمي‎توانند، اين موفقيت را تكرار كنند؟ زماني‎كه مريم حيدرزاده تازه كارش را شروع كرده بود و به دليل محبوبيت فراوانش از هر طرف، مورد طعن شاعران حرفه‎اي بود، در روزنامه ابرار درباره او نوشتم كه نبايد به او تاخت و بايد او را شناخت. چرا مريم حيدرزاده از اقبال برخوردار شد، قطعا ويژگي‎هاي‎ ظاهري و صدايش تأثير داشت، اما اين همه ماجرا نبود. حيدرزاده توانست در غياب شاعران حرفه‎اي، ميدان بيان مسايل‎ عاطفي و تغزلي را از آن خود كند و نماينده جنبه ‎هاي فراموش شد‎ه‎اي از زيست مردم باشد كه به همين دليل تا امروز هم مخاطبان خودش را دارد. به تعبيري خواسته يا ناخواسته او به نياز بازار پاسخ داد و به آن نفوذ عجيب رسيد كه براي هر دختر نابيناي خوش صدايي، تكرار نخواهد شد.آن ‎ها كه خيلي مي دانند، درباره پديده هايي اين چنين، به انكار آن پديده و مهمتر از آن انكار و تقبيح مردم و وجود و علايقشان ناچار مي شوند. اما آن‎‎ها كه كمي مي‎فهمند با تحليل و شناخت درست، ريشه ‎هاي واقعي پديده را با احترام به مردم پيدا مي‎كنند.
مريم حيدرزاده با شناخت و شكار جنبه عاطفي وجود مخاطبان، تبديل به چهر‎ه‎اي محبوب شد، در سطحي بسيار متفاوت و در حيطه‎اي جليل، محمدرضا آقاسي اين درويش پاك باخته، به جنبه ‎هاي ديگري از وجود ايراني توجه كرد و به اعتراضي حماسي و عرفاني، با نگاهي ولايي روي آورد و جالب اين است كه او هم موفق شد.
همان انساني كه پاسخ نيازش به تغزل را در شعر و صداي مريم حيدرزاده مي يابد، پاسخ نيازش به‎نوعي شعر روزآمد معترض و حماسي و عرفاني را در شعر و صدا و تصوير آقاسي مي يابند. آن هم در عصري كه برنامه ريزان و سياست گذاران هم زمان از هر دوي اين جنبه ‎ها غفلت كرده اند. و اگر درست بررسي كنيم اين دو جنبه با هم هيچ تعارضي ندارند، بلكه اين درشتي و آن نرمي به هم در به است و طينت انساني چنين است كه اگر تغزل و عاطفه درست نداشته باشد، حماسه و عرفان درست هم نخواهد داشت.اين نياز بايد به‎درستي در رسانه و هنر و از آن مهمتر در برنامه ريزي ‎هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي ديده مي شد كه متأسفانه اين‎گونه نشد، اين لنگي بيش از هرچيز، نتيجه نقص عضو و فقري دردناك در دانشگاه و به ويژه حوزه، يعني در جريان توليد فكر بومي ما بود و البته چشم اسفنديار ما از ديد آن‎ها پنهان نماند. سرداران سازندگي با واردات مدل ‎هاي توسعه غربي و سخت افزار‎هاي ملايم آن، شالوده خانواده را به هم ريختند[1] و اصلاحات چي ‎ها با ترويج مدل ‎هاي جديد تعامل عاطفي و نصب نرم افزار‎هاي تساهل و تجاهل، پروژه را تكميل كردند، تا جايي كه امروزه مهمترين آسيب ‎هاي جامعه ما ناشي از عدم توجه عادلانه به همين جنبه ‎هاي متفاوت انسان ايراني است. تشكيل خانواده بسيار به تأخير افتاده است و طبيعي است كه آدم هايي كه تا سنين نزديك چهل سالگي، با تمنيات و رؤياپردازي ‎هاي نوجواني و جواني و بعد عقده ‎هاي روحي ناشي از آن سر مي كنند، هر چه بشوند، انسان درست و درماني نخواهند شد تا بتوانند متصف به صفت مسلمان ايراني شوند و در برابر تهاجم ‎هاي مختلف از آن هويت دفاع كنند.آقاسي در زمانه توسعه و غلبه همه جانبه گفتمان غرب گرايي و انكار تدريجي امام خميني و در زمانه‎اي كه شهرداري كم كم عكس شهيدان را از ديوار‎ها پاك مي كرد، با استفاده صحيح از مجموعه قابليت هايش، حنجره ميليون ‎ها مردمي شد كه دل باخته خميني عزيز و شهيدان راه او بودند.
آقاسي جاي خالي رسانه اين مردم را شناخت و خود را به رسانه‎اي براي اين مردم تبديل كرد. آن هم در زماني‎كه همه متوليان مباحث فرهنگي و رسانه ‎ها به‎دنبال ترويج الگو‎هاي غربي و جذب جمعيت علاقمند به اين الگو‎ها بودند! پديده آقاسي شاخص خوبي براي شناخت ميزان غفلت يا خيانت متوليان فرهنگي دوران پس از جنگ، در حق امام خميني و آرمان ‎هاي اوست.زماني‎كه صدا و سيما فوتبال و خوش باشي و شنگولي را ترويج مي كرد و مجلات زرد و شيك آقازاده ‎هاي فرهنگي، نوعي غرب گرايي با لعاب سلام و صلوات را جا مي انداختند، آقاسي برخلاف جريان رسمي مديران و بوروكرات ‎ها خوش اشتهاي از راه رسيده و البته هم صدا با جمعيتي عظيم از مردمان فراموش شده، از امام و اسلام انقلابي او گفت و محبوب شد، آن قدر كه همان مديران و نوچه ‎هاي فرهنگي شان با آن همه بودجه و دفتر و دستك، از حقد و حسد به او كه از لحاظ فن شاعري، شاعر خيلي بزرگي هم نبود، اما نماد‎گروه بزرگي از مردم شده بود، بتازند! شايد نام و وضعيت ميثم تمار كه در برخي از شعر‎هاي او تكرار شده است، بهترين توصيف براي شعر و شخصيت آقاسي باشد. گفتي پيوسته و دردآلود از محبوبي از دست رفته مي‎سرايد، در حالي‎كه تمام تن در گلوي دار به حرف بدل شده است.[2]
مهارت ‎هاي بيان تني و كيفيت ادبي متوسط به بالاي آقاسي، به‎علاوه توجه او به موضوعات متنوع روز و شجاعت او در تاختن و اعتراض به آن‎چه او و جمعيت عظيم مخاطبانش ناصواب مي‎دانستند، مانند تشبيه دوچرخه به جمل در زماني‎كه دختر رييس جمهور آن را براي زنان ترويج مي كرد، اشتهار بي مانند آقاسي را موجب شد. او درويشي رند و لاابالي بود كه شهر به شهر مي‎چرخيد و بر سفره ‎هاي چرب و چيل صوفيان مي شوريد. محمدرضا آقاسي را نمي توان صرفا ذيل شعر بررسي كرد، او رسانه مظلوم شهيدان و قشر عظيمي از دوستداران خميني بود كه همچون آرمان ‎هاي آن مردم سوخت و سوخت و به جوان مرگي دچار شد. و ميزان محبوبيت او هنوز هم نشانه‎ و نماديست از غفلت و خيانت مديران فرهنگي و حتي ما جماعت مثلا اهل فرهنگ!

پي‎نوشت:
1- در سال ‎هاي پاياني آن دوره، يكي از مديران ارشد آن سيستم، در مصاحبه‎اي با محمدحسين بدري خبرنگار روزنامه ابرار، به‎طور رسمي سخن از طبيعي بودن فروپاشي خانواده ‎ها بر اثر سياست ‎هاي توسعه‎اي گفت و همين منتشر شد و آب هم از آب تكان نخورد!
2- زنده ياد احمد زارعي نيز در وضعيتي مشابه از ميثم تمار سخن گفته است: (گل با شكفتني كه سر دار مي كند/ تكرار كار ميثم تمار مي كند). جالب است كه او هم از معترضان به سياست‎هاي عصر سازندگي بود. يكي از دوستان تعريف مي كرد كه در دوران نخست سازندگي و در اوج قدرت تبليغي آن، من تحت تأثير مرحوم احمد زارعي و دوستان اصفهاني‎اش، به سردار سازندگي رأي ندادم.


 


نويسنده: علي محمد مودب

منبع: پنجره - شماره 19