IRNON.com
بايدها و نبايدهاي نخبگان سياسي از منظر مقام معظم رهبرى
 

تجربه تاريخي معاصرنشان مي‌دهد كه نخبگان سياسي كشور، همواره دريك مسيرحركت نكرده‌اند، بلكه هميشه در نوسان بوده‌اند؛ به طوري كه بنا به فرمايشات مقام معظم رهبرى، بعضي ازنخبگان با "زاويه گرفتن ازنظام " همواره درطول زمان، اين رفتار را بروز داده‌اند. اين نخبگان در كلام رهبرى، بعضي وقت‌ها تعبير به "خواص " نيز مي‌شود.


 

مقدمه:

واژه( elite نخبه) در قرن هفدهم براي توصيف كالاهايي با مرغوبيت خاص به كار مي‌رفت و بعدها كاربرد آن براي اشاره به گروه‌هاي اجتماعي برتر، مانند واحدهاي ضربت نظامي يا مراتب عالي‌تر اشرافيت هم تعميم يافت. درادامه براي اولين بار در قرن 19 بود كه نخبه‌گرايي به عنوان يك مكتب فكري در علم سياست و جامعه شناسي سياسي با انديشه‌هاي اشخاصي چون: پاره تو و موسكا مطرح شد و به تدريج رواج پيدا كرد و امروزه نخبه‌ گرايي يكي از الگوهاي رايج در جامعه شناسي سياسي و از شاخصه‌هاي تاثيرگذار بر فرآيند تصميم سازي و راهبردي در حكومت‌ها به شمار مي‌آيد.

اين مفهوم با پيروزي انقلاب اسلامي و اصلاح ساختار حكومت و مشي سياسي در معناي واقعي خود تفسير شد و بكارگيري نخبگان در بيانات امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري(مدظله) مورد توجه واقع شد.

در سال 1385 به منظور تحقق بخشيدن به تأكيد مقام معظم رهبري در "استفاده صحيح و مناسب از ظرفيت‌هاي علمي نخبگان در راستاي توسعه همه جانبه كشور " و در اجراي ماده 4 اساسنامه بنياد ملي نخبگان درباره "تعريف نخبه و احراز استعدادهاي برتر و نخبگي افراد " آيين نامه احراز نخبگي با هدف منطقي كردن و تعريف شاخص‌هاي علمى، استانداردسازي معيارها و فرآيندهاي شناسايي و معرفي نخبگان و استعدادهاي برتر، تصويب شد. در ماده 2 اين آيين نامه نخبه چنين تعريف مي‌شود: "نخبه " به استناد ماده 4 اساسنامه بنياد به فرد برجسته و كارآمدي اطلاق مي‌شود كه اثرگذاري وي در توليد و گسترش علم و هنر و فناوري و فرهنگ سازي و مديريت كشور محسوس باشد و هوش، خلاقيت، كارآفريني و نبوغ فكري وي در راستاي توليد و گسترش دانش و نوآوري موجب سرعت بخشيدن به رشد و توسعه علمي و اعتلاي جامعه انساني كشور گردد.

با سرلوحه قرار دادن تعريف كلي فوق از نخبگان مي‌توان نخبه سياسي را چنين تعريف كرد: "نخبه سياسي " به شخصي اطلاق مي‌شود كه پديده‌هاي سياسي را در دو سطح داخلي و بين‌المللي بررسي كند و با نگاه آينده نگرانه، حوادث سياسي را پيش بيني و در بالاترين سطح مورد نظر، راهكاري جهت مديريت هوشمندانه وقايع به منظور ارتقاي زندگي بشري ارائه دهد.
يكم؛ تعريف نخبگان(خواص) ازمنظر رهبرى

تجربه تاريخي معاصرنشان مي‌دهد كه نخبه گان سياسي كشور، همواره دريك مسيرحركت نكرده‌اند، بلكه هميشه در نوسان بوده‌اند؛ به طوري كه بنا به فرمايشات مقام معظم رهبرى، بعضي ازنخبگان با "زاويه گرفتن ازنظام " همواره درطول زمان، اين رفتار را بروز داده‌اند. اين نخبگان در كلام رهبرى، بعضي وقت‌ها تعبير به "خواص " نيز مي‌شود. ايشان خواص را كساني مي‌دانند كه "نسبت به قضايا از فهم برخوردار هستند. " ايشان مي‌فرمايند: "خواص چه كساني هستند؟ آيا قشر خاصّي هستند؟ جواب، منفي است. زيرا در بين خواص، كنار افراد با سواد، آدم‌هاي بي‌سواد هم هستند. گاهي كسي بي‌سواد است؛ اما جزو خواص است. يعني مي‌فهمد چه كار مي‌كند. از روي تصميم‌گيري و تشخيص عمل مي‌كند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرك ندارد و لباس روحاني نپوشيده است. به‌ هر حال، نسبت به قضايا از فهم برخوردار است. "[1] ايشان ضمن تقسيم افراد جامعه به دو قسمت عوام و خواص، خواص را افراد آگاه به مباحث روز مي‌دانند كه در امور تصميم‌گيري بيشترين نقش را ايفاء مي‌نمايند. "در هر جامعه و شهر و كشورى، از يك ديدگاه، مردم به دو قسم تقسيم مي‌شوند: يك قسمْ كساني هستند كه بر مبناي فكر خود، از روي فهميدگي و آگاهي و تصميم‌گيري كار مي‌كنند. راهي را مي‌شناسند و در آن راه كه به خوب و بدش كار نداريم گام برمي‌دارند. يك قِسم اينهايند كه اسمشان را خواص مي‌گذاريم. قسم ديگر، كساني هستند كه نمي‌خواهند بدانند چه راهي درست و چه حركتي صحيح است. در واقع نمي‌خواهند بفهمند، بسنجند، به تحليل بپردازند و درك كنند. به تعبيري ديگر، تابع جَوّند. به چگونگي جوّ نگاه مي‌كنند و دنبال آن جوّ به حركت در مي‌آيند. اسم اين قسم از مردم را عوام مي‌گذاريم. پس، جامعه را مي‌شود به خواص و عوام تقسيم كرد. "[2]

بنابراين از منظر رهبري خواص كساني هستند كه به مباحث روز آگاهي دارند و قضايا را به خوبي درك مي‌كنند، اگرچه شايد فرد خاص و باسوادي نباشد، ولي چون رفتاراجتماعي را درك مي‌كند، مي‌توان او را خواص ناميد؛ هرچند كه و اگر كسي باسواد باشد ولي درك درستي از زمانه خود نداشته باشد، اين عوام است. ايشان جهت تبيين اين مسئله، مثالي را مي‌زند: "در دوران پيش از پيروزي انقلاب، بنده در ايرانشهر تبعيد بودم. در يكي از شهرهاي همجوار، چند نفر آشنا داشتيم كه يكي از آنها راننده بود، يكي شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معناي خاص كلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامي اطلاق مي‌شد. با اين حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب براي ديدن ما به ايرانشهر مي‌آمدند و از قضاياي مذاكرات خود با روحاني شهرشان مي‌گفتند. روحاني شهرشان هم آدم خوبي بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه مي‌كنيد! رانندة كمپرسي جزو خواص، ولي روحاني و پيش‌نماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحاني مي‌گفت: "چرا وقتي اسم پيغمبر مي‌آيد يك صلوات مي‌فرستيد، ولي اسم "آقا " كه مي‌آيد، سه صلوات مي‌فرستيد؟! " نمي‌فهميد. راننده به او جواب مي‌داد: روزي كه ديگر مبارزه‌اي نداشته باشيم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پيروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، كه يك صلوات هم نمي‌فرستيم! امروز اين سه صلوات، مبارزه است! راننده مي‌فهميد، روحاني نمي‌فهميد! "[3]

بنابراين مراد رهبري ازخواص به معني صاحب لباس و يا داراي جنسيت خاص نيست، بلكه خواص به كساني گفته مي‌شود كه قضايا را مي‌فهمند و تصميم مي‌گيرند و عمل مي‌كنند؛ "اين را مثال زدم تا بدانيد خواص كه مي‌گوييم، معنايش صاحب لباسِ خاصي نيست. ممكن است مرد باشد، ممكن است زن باشد. ممكن است تحصيل‌كرده باشد، ممكن است تحصيل نكرده باشد. ممكن است ثروتمند باشد، ممكن است فقير باشد. ممكن است انساني باشد كه در دستگاه‌هاي دولتي خدمت مي‌كند، ممكن است جزو مخالفين دستگاههاي دولتي طاغوت باشد. خواص كه مي‌گوييم از خوب و بدش (خواص را هم باز تقسيم خواهيم كرد) يعني كساني كه وقتي عملي انجام مي‌دهند، موضعگيري‌اي مي‌كنند و راهي انتخاب مي‌كنند، از روي فكر و تحليل است. مي‌فهمند و تصميم مي‌گيرند و عمل مي‌كنند. اينها خواصند. نقطة مقابلش هم عوام است. عوام يعني كساني كه وقتي جوّ به سمتي مي‌رود، آنها هم دنبالش مي‌روند و تحليلي ندارند. يك وقت مردم مي‌گويند "زنده باد! " اين هم نگاه مي‌كند، مي‌گويد "زنده باد! " يك وقت مردم مي‌گويند "مرده باد! " نگاه مي‌كند، مي‌گويد "مرده باد! " يك وقت جوّ اين طور است؛ اين‌جا مي‌آيد. يك وقت جو آن طور است؛ آن‌جا مي‌رود! "[4]

دوم؛ انواع خواص ازمنظر رهبرى:

رهبري خواص را به دو دسته تقسيم مي‌نمايند.

1. خواص جبهه حق: عدّه‌اي اهل فكر و فرهنگ و معرفتند و براي جبهة حق كار مي‌كنند. فهميده‌اند حق با كدام جبهه است. حق را شناخته‌اند و بر اساس تشخيص خود، براي آن، كار و حركت مي‌كنند.[5]

اين نوع از خواص نيز خود به دودسته قابل تقسيم است:

الف: يك نوع كساني هستند كه در مقابله با دنيا، زندگى، مقام، شهوت، پول، لذّت، راحت، نام و همة متاعهاي خوبْ قرار دارند. و به راحتي مي‌توانند ازآن دست بكشند. "منتها اگر در مقابل اين متاعها و بهره‌هاي زندگى، خداي ناخواسته آن قدر مجذوب شديد كه وقتي پاي تكليفِ سخت به ميان آمد، نتوانستيد دست برداريد، واويلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاعهاي دنيوى، آن‌جا كه پاي امتحان سخت پيش مي‌آيد، مي‌توانيد از آن متاع‌ها به راحتي دست برداريد، آن وقتْ حساب است. "[6] از منظررهبرى، اگر اين نوع از خواص درجامعه در اكثريت باشند، هيچ وقت جامعة اسلامي به سرنوشت جامعة دوران امام حسين(ع) مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بيمه است.

ب: يك نوع كساني هستند كه درمقابله با دنيا و زندگى، پايشان مي‌لرزد و به راحتي نمي‌توانند ازآن دست بكشند. اگر اين نوع از خواص در جامعه در اكثريت باشند،جامعه به سرنوشت بدي دچار خواهد شد. "اما اگر قضيه به عكس شد و نوع ديگرِ خواصِ طرفدار حق دل سپردگان به متاع دنيا. آنان كه حق شناسند، ولي در عين ‌حال مقابل متاع دنيا، پايشان مي‌لرزد در اكثريت بودند، وامصيبتاست! "[7]

وجود اين نوع ازخواص، باعث مي‌شود كه جامعه شاهد، فاجعه‌اي بنام شهادت امام حسين(ع) باشد. "وقتي خواصِ طرفدارِ حق، يا اكثريت قاطعشان، در يك جامعه، چنان تغيير ماهيت مي‌دهند كه فقط دنياي خودشان برايشان اهميت پيدا مي‌كند؛ وقتي از ترس جان، از ترس تحليل و تقليل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر مي‌شوند حاكميت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نمي‌ايستند و از حق طرفداري نمي‌كنند و جانشان را به خطر نمي‌اندازند؛ آن گاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسين‌بن‌علي(ع) با آن وضع آغاز مي‌شود. حكومت به بني‌اميه و شاخة مروان " و بعد به بني‌عبّاس و آخرش هم به سلسلة سلاطين در دنياي اسلام، تا امروز مي‌رسد! "[8]

2. خواص جبهه باطل؛ اين عده كساني هستند كه افراد جامعه را به قرآن، به سنّت، به عترت، به راه خدا و به ارزش‌هاي اسلامي دعوت نمي‌كنند؛ بلكه و در مقابل حق هستند و زير لواي باطل به خدمت مشغولند. اينها كساني هستند كه امامت را در اسلام به سلطنت و پادشاهي تبديل كردند و هزار ماه يعني نود سال! در دولت بزرگ اسلامى، حاكميت داشتند.
سوم: قبولي و مردودي نخبگان

مهمترين عوامل مردودى[9] و قبولي نخبگان را مي‌توان چنين برشمرد:

الف) عوامل مردودي نخبگان: از منظر رهبري عوامل ذيل باعث مي‌شود، نخبگان و خواصي كه براي مدتي حتي مدت طولاني در جبهه حق بودند، از دايره حق خارج شوند و در جبهه ديگر سير نمايند. به تعبير رهبري "يك دسته كساني هستند كه خدا به آنها نعمت داد، اما نعمت خدا را تبديل كردند و خراب نمودند. لذا مورد غضب قرار گرفتند؛ يا دنبال آنها راه افتادند، گمراه شدند. "[10] از مهمترين عوامل خروج از دايره حق عبارتنداز؛

1. غرب گرايى: وجود آرا و تفكرات مختلف و پراكندگي آن و عدم سازگاري اين انديشه‌ها با مباني مقدس جمهوري اسلامي ايران مي‌باشد. درايران به جهت پراكندگي و ارتباط با كشورهاي ديگر، ورود انديشه‌اي مختلفى، گاها معارض با انديشه‌هاي اسلام، توسط نخبگان، باعث سردرگمي نخبگان مي‌شود. اگرچه، وجود آرا و تفكرات مختلف خود به خود يك مشكل نيست، بلكه نشانه تحرك و پويايي است اما زماني كه قرار است علم در خدمت عمل سياسي قرار بگيرد وجود اجماع نخبگان فكري و ابزاري امري لازم و ضروري است. و اين اجماع درجامعه صورت نمي‌گيرد.

2. پايان خود فراموشي و آغاز بحران هويت: نخبگان سياسي كشور درحركت به سوي پيشرفت، بجاي توجه به غناي فرهنگي ايراني و اسلامى، فرهنگ ايران و اسلام را به كلي سنتي و عقب مانده مي‌‌دانند كه هيچ نقطه قابل اتكايي ندارد و برخي ديگر به رغم اذعان به غناي فرهنگي خويش، مرعوب غرب شدند و به اقتباس از آن روي مي‌‌آورند.اين دسته گرچه درپي اصلاح بودند و تعلقي به ايران و داشته‌هاي فرهنگي‌اش دارند، اما نسخه درمان عقب ماندگي را در خارج جستجو مي‌‌نمايند و خودي آنان درآنجا تعريف مي‌شود.

3. عدم تمكين به قوانين و نپذيرفتن قواعد بازى:كساني كه پس از اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوري به قانون تمكين نكرده و حوادث بعد از انتخابات را آفريدند، در امتحان انتخابات مردود شدند. كساني كه پس از انتخابات قواعد دمكراسي را رعايت نكرده و نتيجه انتخابات را نپذيرفتند و با انجام كارهاي غيرقانوني موجب اغتشاش در جامعه شدند، مخاطب بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي هستند.

4. عدم اعتقاد به ولايت و رهبرى: عدم اعتقاد به اين نيست كه شما فقط به ولايت معتقد نباشيد، بلكه يك زماني حاكم اسلامي و دولت اسلامي بناء خوبي را مي‌گذارد و خواص بيايند، اين بنا را ناديده بگيرند. به عنوان نمونه، پيامبر اكرم(ص) نظامي را به وجود آورد كه خطوط اصلي آن چند چيز بود. در ميان اين خطوط اصلى، چهار چيز وجود داشت:

الف) معرفت شفّاف و بي ابهام؛ معرفت نسبت به دين، معرفت نسبت به احكام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تكليف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پيامبر، معرفت نسبت به طبيعت. همين معرفت بود كه به علم و علم اندوزي منتهي شد و جامعه اسلامي را در قرن چهارم هجري به اوج تمدّن علمي رساند.

ب) عدالت مطلق و بي اغماض؛ عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداري‌هاي عمومي و نه خصوصي امكاناتي كه متعلّق به همه مردم است و بايد بين آنها با عدالت تقسيم شود عدالت در اجراي حدود الهى، عدالت در مناصب و مسئوليت دهي و مسؤوليت پذيرى.

ج) عبوديت كامل و بي شريك در مقابل پروردگار؛ يعني عبوديت خدا در كار و عمل فردى، عبوديت در نماز كه بايد قصد قربت داشته باشد،

د) عشق و عاطفه جوشان؛ اين هم از خصوصيات اصلي جامعه اسلامي است؛ عشق به خدا، عشق خدا به مردم؛ محبّت به پيامبر، محبّت به اهل بيت؛ اما سوالي كه مطرح است اين است كه خواص در اين پنجاه سال (از زمان پيامبر تا شهادت امام حسين(ع) چگونه شدند كه كار به اين جا رسيدند؟ رهبري معقتداست، علت دورشدند نخبگان، به جهت فاصله گرفتن از اين چهار چيز است. "من دقّت كه مي كنم، مي بينم همه آن چهار چيز تكان خورد: هم عبوديت، هم معرفت، هم عدالت، هم محبّت.[11] "

5. توجه به نيروي خارجي و عدم مبارزه با استكبارجهانى: يكي از ديگر ويژگي نخبگان، داشتن اعتماد به نفس و اعتقاد به خود و درون جامعه است. خواص بايد به مردم خود اعتماد نمايند، در واقع همان كاري نمايند كه امام را حل نمود. "آن بزرگوار به مردم باهمان چشمي نگاه مي كرد كه پيامبران نگاه كرده بودند. پيامبران دنبال آدمهاي برجسته و ممتاز نبودند؛ بلكه در پي انسانهاي مؤمن و تودة مردم مي گشتند؛. امام دنبال خواص نمي گشت، به توده ي مردم دل مي داد، با آنها حرف مي زد و با آنها رابطه داشت؛ دل دادن به توده و متن مردم و همان كساني كه سنگين‌ترين بارهاي دفاع از انقلاب و كشور بر دوش آنهاست، از ويژگي‌هاي امام(ره) بود. مردم هم به آن بزرگوار پاسخ مناسب مي دادند و به همين خاطر توانستند اين انقلاب را از راههاي صعب العبور و خطرناك عبور دهند و بگذرانند[12] " بنابراين اگرخواص حرفي مي‌زند كه غرب‌زده باشد و حرفي را قبول كند كه دشمن گفته باشد، اين اشتباه خواهد بود، زيرا دشمن درصدد ضربه زدن به انقلاب است و شما مطمن باشيد، كه دل دشمن براي ملت ايران نسوخته است. "الان شما اگر رسانه هاي دنيا و حرفهاي محافل خبري دنيا و محافل سياسي دنيا را نگاه كنيد، مي بينيد همه شان واقعاً مثل جنگ احزاب دست به دست هم داده اند و دارند فشار مي آورند "[13]

6. عدم داشتن بصيرت سياسى: نخبگان سياسي بايد فهم درستي از مسايل جامعه داشته باشند و در تحليل هاي خود بايد همه جوانب را لحاظ نمايند كه اين حرفي را كه مي‌زنند، آيا به نفع جامعه است يا خير و در اين صورت است كه بايد تشخيص دهند "بعضي از حرفهاي كه نبايد بزنند، اگر بزنند اشتباه خواهد بود و برعكس " رهبري علاوه براين نكته، بر داشتن بصيرت سياسي خواص نيزتاكيد مي‌فرمايند و مي‌گويند "يكي از كارهاي مهم نخبگان و خواص، تبيين است؛ حقايق را بدون تعصب و بدون حاكميت تعلقات جناحي و گروهي روشن كنند واين بصيرت را نه تنها در خودشان، بلكه در ديگران هم پديد آورند. آدم گاهي مي بيند كه متأسفانه برخي از نخبگان، خودشان هم دچار بي بصيرتي اند؛ "[14] بنابراين رهبري بصيرت را اصلي‌ترين نياز امروز جامعه عنوان كرده و فرمودند: "اگر من بخواهم يك توصيه به شما بكنم، آن توصيه اين خواهد بود كه بصيرت خودتان را زياد كنيد؛ بلاهايي كه بر ملت‌ها وارد مي‌شود، در بسياري از موارد بر اثر بي بصيرتي است. نمي‌فهمند؛ اصلاً ملتفت نيستند. يك حرفي يكهو به نفع دشمن مي‌گويند؛ به نفع جبهه اي كه همتش به گونه‌اي نابودي بناي جمهوري اسلامي است. " [15]

ب) عوامل قبولي نخبگان سياسي در عرصه جامعه: از منظر رهبري خواص، كساني هستند كه دردايره حق باقي مي‌‌مانند و به تعبيررهبري "يك عدّه كساني كه وقتي نعمت الهي را دريافت كردند، نمي گذارند كه خداي متعال بر آنها غضب كند و نمي گذارند گمراه شوند.[16] " از مهمترين عوامل باقي مانده در دايره حق مي‌‌توان به موارد ذيل اشاره نمود.

1. داشتن سعه صدر: يكي از وظايف نخبگان و خواص داشتن تحمل و تحمل شنيدن انتقادات مي‌‌باشد. مخصوصاً زماني كه انتقادات موجود، يك انتقاد منصفانه باشد. رهبري در تاكيد بر اين مسئله مي‌‌فرمايند "البته شما در شنيدن انتقادها سعة صدر داشته باشيد. يعني واقعاً اگر انتقادي منصفانه است، با روي باز بپذيريد. حتّي من مي‌خواهم به شما توصيه كنم كه تخريبها را هم تحمل كنيد. "[17]

2. وحدت گرايى. از ديگر شرايط خواص در اين دوره، داشتن وحدت و روحيه برادري و عدم تخريب همديگراست. اگراين امرصورت بگيرد، نقشه دشمنان خنثي خواهد شد. "نخبگان و خواص سياسي بايستي مراقب كار خودشان، حرف زدن خودشان باشند؛ اين خطاب به همة نخبگان است، خطاب به يك طرفِ خاصى، جناح خاصي نيست. همه بايد مراقب باشند. همه بدانند اين ملت، يك ملت يكپارچه است. وقتي شما متحد بوديد، وقتي شما همدل بوديد، وقتي شما احساس و ابراز اعتماد به كشورتان و نظامتان كرديد، آن وقت اين وسوسه هاي خناسان بين المللى، اين سياستمداران ظالم، مداخله گر، دور از انسانيت، خنثي خواهد شد[18] " "علاج اصلى، داروي اصلي براي امروزِ دنياي اسلام، داروي "اتحاد " است؛ بايد با هم متحد بشوند. "[19]

3. پيروي ازعقل و قانون: يكي ازسفارش‌هاي مهم رهبري نسبت به خواص، مسئله قانون گرايي و اطاعت پذيري از قانون مي‌‌باشد. ايشان معتقداست "آن چيزي كه در اختيار عموم و حتّي خواص مردم است و در مسايل عمومي و مشترك و جامع، ملاك عمل مي باشد، همان چيزي است كه تصويب شده است. شما بر طبق اين بايد عمل كنيد. بگذاريد دشمنان و بدخواهان نتوانند دربارة انتخاباتي به اين اهميت و عظمت، كمترين حرفي بگويند. " [20]

4. غفلت نورزيدن: يكي ازتوصيه مهم رهبري به خواص، مسئله توجه داشتن به مباحث حكومت و دولت و عدم غفلت ورزيدن است. "اگر غفلت كرديم، در همان لحظة غفلت، ضربه را خواهيم خورد. دشمن از ضربه زدن و هجمه كردن و توطئه كردن عليه اين بساط ديني و اسلامى، هيچ وقت منصرف نخواهد شد؛ منتها آن وقتي كه ما قاعدة كار را محكم كرده باشيم، دشمن مأيوس خواهد شد. اگرچه در حال يأس هم بتواند، ضربه مي زند، منتها وقتي اميد دشمن از او گرفته شد، طبعاً تلاش و تحرك او هم كم خواهدشد.[21]. " از منظررهبرى يكي ازعوامل غفلت، اشتباه فهميدن مسئله است. ايشان مي‌‌فرمايند "بعضي از خواص و بعضي از كساني كه ادعا مي كنند مسايل كشور يا مسايل سياسي را مي شناسند، گاهي اشتباه مي كنند و غلط مي فهمند و كج تشخيص مي دهند و بد عمل مي كنند. كساني كه ادعا مي كردند مسايل سياسي ايران را مثلاً از چهل سال پيش آگاهند، گاهي در مسايلِ واضحِ امروز، در مي مانند. چيزي را كه مردم بروشني مي فهمند، بعضي از اين افرادِ به اصطلاح صاحب نظر و فهيم، تشخيص نمي دهند! معلوم مي شود چنين فهمي مشكلاتي دارد و خيلي هم آسان نيست. "[22]

5. دوري از عشرت طلبي و خوش گذرانى: فاصله گرفتن خواص از رفاه‌طلبي و خوش‌گذراني و عدم فاصله گرفتن آنان ازاخلاق و سجاياي انساني و معنويت و ارزش‌هاي الهى، از يكي از مباحث مورد تأكيد رهبري است. ايشان مي‌‌فرمايند. "اگر خواص يك كشور يعني نيروهايي كه با زبانشان، با قلمشان، با رفتارشان، با امضايشان، بر روي مسير يك ملت اثر مي گذارند ميل به سازش و راحت طلبي و زندگى مرفه و خوشگذراني پيدا كنند و از حضور در ميدانهاي خطر خسته شوند، آن وقت خطر تهديد مي كند. " [23]

6. تطبيق با زمان و نيازهاي زمان: يكي از وظايف نخبگان اين است كه درك درستي اززمان خود داشته باشند. اين چيزي است كه رهبري برآن تاكيد بسياري مي‌نمايد "بخش ديگري كه بايد روي آن كار شود، تطبيق با وضع هر زمان است. نه فقط زمان ما، بلكه هر زمان. بايد معلوم شود كه در هر زمان، طبقة خواص، چگونه بايد عمل كنند تا به وظيفه‌شان عمل كرده باشند. " [24]

7. داشتن اميد و توكل به خداوند: يكي ديگرازوظايف خواص، مسئله ايمان و داشتن توكل به خداوند است. رهبري معتقداست "آنچه كه مايه پيشرفت است، رسوخ ايمان و اميد و اطمينان است. دشمن مي خواهد اين را متزلزل كند. مراقب باشيد؛ به خصوص شما خواص، شما مسؤولان، شما روشنفكران، شما گويندگان، شما علماي محترم و دانشگاهيان محترم. ببينيد كه دشمن مي خواهد ايمان و اميد و اطمينان را متزلزل كند. شما وظيفه تان اين است كه ايمان و اميد و اطمينان را مستحكم كنيد؛ بقيه كار را خودِ اين دين با آن قدرت و اين ايمان اسلامي با آن توانايى، انجام مي دهد. " [25]

8. اصلاح و خودسازى: يكي از ديگر وظايف خواص، خودسازي خود است و تا اين امر صورت نگيرد، اصلاح جامعه و مردم ممكن نخواهد بود. "اصلاح توده مردم، به اصلاح زبدگان و نخبگان هر كشور و جامعه بستگي دارد. از پيغمبر پرسيدند زبدگان چه كساني هستند "قيل يا رسول اللَّه و ما خواصّ امّتك؟ " فرمود: "خواصّ امّتي العلماء و الأمراء "؛ دانشمندان، روشنفكران، آگاهان، امرا و زمامداران، خواص و نخبگان امتند... اگر در جمهوري اسلامى، مسؤولان، زبدگان و نخبگان اعم از علما و امرايشان به اين حقايق توجّه و خويشتنداري كنند؛ خود را اسير هواها و هوس‌ها و مطامع دنيوي نسازند؛ جاذبه هاي گمراه كننده دنيا آنها را مفتون خود نكند؛ ارعاب و تهديد دشمنان، آنها را از ميدان خارج نكند و در اراده آنها تزلزلي به وجود نياورد، هيچ قدرتي نخواهد توانست عزم و اراده عظيم ملي را كه در اين كشور وجود دارد، اندكي مخدوش كند. " [26]
نتيجه

نخبگان سياسي و خواص از منظر رهبرى، بايد در بالا رفتن سطح آگاهي سياسي جامعه و افزايش حس مسئوليت و مشاركت مردم به ويژه جوانان در امور سياسي و به طور كلي توسعه سياسي تأثير زيادي داشته باشند. احترام متقابل، محاسبه‌گرى، عقلانيت، توجه به زمان و فرصت‌ها، آينده نگرى، شفافيت دقّت، حساس بودن به آينده خويش و جامعه، داشتن استعداد همكارى، توان تسلط بر احساسات، داشتن روحيه علمي و مطالعاتي و آميخته بودن با قانون و آزادى، از مهمترين فاكتورهاي است كه نخبگان سياسي بايد همواره به آن توجه داشته باشند.

از ديگر آموزه‌ها و محورهاي مدنظر در منويات امام راحل و مقام معظم رهبري مي‌توان به: قيام و حركت براي خدا، اخلاص، خودباورى، اعتماد به نفس، ساده زيستى، خدمت به مردم، قاطعيت در برابر دشمنان اسلام، دفاع از هويت اسلامي و بومى، دفاع از حق، تلاش براي استقرار آزادي و عدالت، مبارزه با استبداد و استعمار و انجام تكليف الهي و همگرايي و تعامل سازنده، اشاره كرد.

[1]. بيانات در ديدار فرماندهان لشكر 27 محمد رسول‌الله(ص) / عوام و خواص 1375/3/20.

[2]. همان

[3].همان

[4]. همان

[5]. همان.

[6]. همان

[7]. همان

[8]. همان

[9]. اين انتخابات برخي خواص را مردود كرد و برخي جوانان هم كه با صداقت و سلامت وارد ميدان شده بودند در مواردي اشتباه كردند.

[10]. بيانات مقام معظّم رهبرى در خطبه هاى نمازجمعه تهران 18/2/1377.

[11]. همان.

[12] سخنرانى در مراسم بيعت امام جمعه ونمايندة ولىّ فقيه و قشرهاى مختلف مردم سمنان، ائمة جمعه و قشرهاى مختلف مردم كرج، شيروان، قوچان، كازرون و جمعى از بسيجيان نيشابور:1364./4/4

[13]. ديدار رئيس جمهوري و اعضاى هيئت دولت 2/6/1378.

[14]. در جمع اعضاي دفتر رهبري، 5/5/1388

[15]. همان.

[16]. بيانات مقام معظّم رهبرى در خطبه هاى نمازجمعه تهران 18/2/1377.

[17]. ديدار رئيس جمهوري و اعضاى هيئت دولت 2/6/1387.

[18]. بيانات در ديدار رئيس و مسئولان قوة قضائيه7/4/1388.

[19]. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران نظام: 17/1/1386.

[20]. سخنرانى در ديدار با مسؤولان دفاتر نهضت سوادآموزى، رئيس و جمعى از مسؤولان ادارات شهربانى، جمعى از ناظران و اعضاى هيأت نظارت شوراى نگهبان و هيأت اجرايى در انتخابات مجلس خبرگان و مسؤولان وزارت كشور، به همراه گروهى از مردم استان لرستان و شهرهاى آبادان، لاهيجان و شوشتر: 4/7/1369.

[21]. سخنرانى در مراسم بيعت ائمه ى جمعه ى سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان: 12/4/1368.

[22]. سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم آباده، شال و تاكستان، هرسين و صحنه، بويين زهرا، سلماس، كنگان، چالوس، گرمسار، بيدگل و آران كاشان: 22/6/1368.

[23]. متن كامل بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ عزاداران در صحن مطهر امام خمينى(ره)14/3/1379.

[24]. بيانات در ديدار فرماندهان لشكر 27 محمد رسول‌الله(ص) / عوام و خواص 20/3/1375.

[25]. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى به مناسبت ميلاد پيامبر اكرم(ص) و امام جعفر صادق(ع): 10/4/1378.

[26]. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام در سالروز عيد سعيد مبعث : 2/7/1382.

 



منبع: نشريه معارف- شماره 68