IRNON.com
سير تاريخي مواضع سياسي منتظري - قسمت پنجم
ماجراي لب‌گشودن مهدي هاشمي درباره جناياتش و نامه ري‌شهري به منتظري
 

روزي يكي از مامورين متوجه شد كه مهدي هاشمي، چيزي را در سوراخي كه زير دستشويي بود قرار داد. آن، نامه اي كوتاه بود كه خطاب به رضا مرادي نوشته شده بود.كشف اين رابطه و آگاهي از مفاد آن نامه و نامه هاي بعدي، بهترين سرنخ براي حل معماي او شد.


 

فصل ششم: كشف جناياتي هولناك

مهدي هاشمي با مصاحبه اي كه انجام داد، همه اتهامات خود را به استثناي «قتل و آدم ربايي پس از پيروزي انقلاب» پذيرفت. اما در اين مورد به هيچ وجه حاضر به همكاري نبود. دلايل و قرائن اطلاعاتي، وقوع چنين جرمي را تاييد مي كرد و در صورت اثبات آن، مي توانست چهره واقعي مخوف جنايتكاراني را كه خود را در پشت قائم مقام رهبري پنهان كرده بودند، آشكار كند. در واقع مهدي هاشمي با همه توان، تلاش مي كرد كه با اظهارات خود در مورد ساير اتهامات مربوط به پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، وزارت اطلاعات را فريب دهد تا جنايات پس از پيروزي انقلاب، در بوته ابهام بماند و اين همان نكته اي بود كه امام خميني(ره) با فراست الهي، از چگونگي اظهاراتش دريافته بود.

ديدار وزير اطلاعات با مهدي هاشمي

مهدي هاشمي از بازجوي خود تقاضا مي كند تا با وزير اطلاعات ديداري داشته باشد. هدف او از اين ديدار اين بود كه وي را قانع كند كه همه گفتني ها را گفته و ديگر سخني براي گفتن ندارد. وي در اين ديدار به وزير اطلاعات مي گويد: "شما در ملاقات قبلي، به من وعده داده بوديد كه اگر مسائلي را كه دارم بگويم، به من كمك مي كنيد تا از اين وضع نجات پيدا كنم. ولي خبري نشده است. تا كي اين وضع بايد ادامه پيدا كند؟ "

آقاي ري شهري در پاسخ مي گويد: "وعده من مشروط به بيان همه نادرستي ها بود، ولي تو هنوز در مورد چند موضوع، مانند قتل، آدم ربايي، ارتباط با بيگانگان و... سكوت كرده اي! ما مداركي در اختيار داريم كه دست كم، آگاهي تو از ماجراي ناپديد شدن حشمت و فرزندانش را اثبات مي كند. تو بايد آنچه را مي داني، بگويي... و در ادامه به نكته اي اشاره كردم كه ناخودآگاه ضمير خود را آشكار كرد. گفتم: وقتي حضرت امام، نوار مصاحبه شما و گريه و ندبه انتهاي آن را ملاحظه كردند، فرمودند: «فريب نخوريد. او دروغ مي گويد».

به اينجا كه رسيدم، چهره اش به شدت دگرگون شد و با اضطراب پرسيد: «امام فرموده: دروغ مي گه؟».

گفتم: «بله».

اينجا بود كه رازهاي دروني او ناخودآگاه در چهره اش اشكار شد و من احساس كردم كه مطالبي در دل دارد كه نمي خواهد بيان كند... لذا كمي او را نصيحت كردم. "

بعد از اين ديدار مهدي هاشمي در حالي كه آمادگي پيدا مي كند تا بخشي از حقايق را بگويد ولي باز هم مقاومت مي كند و چيزي نمي گويد.

امداد الهي در كشف رويدادي هولناك

جريان بازجويي از مهدي هاشمي مجددا به بن بست كشيده مي شود كه عنايت الهي به كمك وزارت اطلاعات مي آيد و پرده از راز رويدادي هولناك و جان خراش برمي دارد:

روزي يكي از مامورين، متوجه رفتار غيرعادي مهدي هاشمي هنگام استفاده از دستشويي شد. او متوجه شد كه مهدي هاشمي، چيزي را در سوراخي كه زير دستشويي بود قرار داد. آن، نامه اي كوتاه بود كه در تكه كاغذي، خطاب به رضا مرادي (يكي از متهمان اين پرونده و از عوامل اصلي مهدي هاشمي در جريان قتل و آدم ربايي) نوشته شده بود.

كشف اين رابطه و آگاهي از مفاد آن نامه و نامه هاي بعدي، بهترين سرنخ براي حل معماي مهدي هاشمي و فجايع او شد. مكاتبات اين دو مدتي ادامه داشت. موضوع اصلي اين ارتباط، تبادل اطلاعات درباره بازجويي، موارد اعتراف شده، موارد مكتوم، دعوت به سكوت در موارد افشا نشده و جلوگيري از احساس تنهايي بود. اين اوراق، به تدريج زياد شدند و پرونده نسبتا قطوري از آنها تشكيل شد.

بخشي از مكاتبات مرموز

اينك به بخشي از مكاتبات مرموزي كه پرده از ماجرايي هولناك برداشت، توجه فرماييد. گفتني است كه طرف خطاب در اين نامه ها رضا مرادي است:

* اين يك خبر خوش احتمالي است؛ زيرا چند احتمال وجود دارد: يكي اينكه واقعا فريب خورده باشند و حرفهايمان را باور كرده باشند. ديگر اينكه چون من به آيت الله منتظري خبر داده ام كه دارند مرا شكنجه مي كنند، بعيد نيست آقا اقدام كرده باشند و احتمال هم هست كه يك دام باشد. در هر صورت، روحيه ام امروز خيلي خوب است و جبران مطالبي كه در نامه صبح برايت نوشته بودم كرد. هرچند جنابعالي خيلي اطلاعاتي برخورد كرده بوديد، ولي ما لاي سبيل گذاشتيم و يك آدرس ناقصي كه داشتيم، داديم به رفيقمان تا ببينيم چه مي شود.

در مورد رفيق قد بلند، شماره اطاقش، پهلوي همان جايي است كه قبلا شما بوديد و من يك نامه برايش فرستاده ام تا مفصل جرياناتي كه از او خواستند را بنويسد. نمي دانم قلم دارد يا نه. حالا چون روابطمان با بازجو خوب شده، من تقاضا كرده ام مرا به جاي سابقم برگردانند. اگر موافقت كردند و شرفياب خدمت شما شديم، ارتباطات سهل و آسان مي شود.

** به من گفته اند تكنويس راجع به بچه هاي سپاه بكنم، مانند شوراي فرماندهي و امثال شماها و از امشب، من بايد انحرافات شماها را بنويسم!. اگر يكدستي زدند، وحشت نكن. من مسائلي از قبيل نزاع فلاورجان، پادگان ميمه، مسئله اختلاف با سپاه اصفهان و اين قبيل مسائل را براي تو مي نويسم. هر مسئله اي داري، به اضافه پاسخ سوالات، امشب بنويس بگذار. من بعد از نيمه شب برمي دارم. همين كه امانت را گذاردي، چند تا سرفه بلند بكن. من بر مي‌دارم.

***من دو راه را پيشنهاد كرده ام. گفته ام هر كس از بچه هاي سپاه و محافظين، هر چه روي من اعتراف كند، مي پذيرم و كتبا امضا مي كنم.

راه دوم، اين است كه اين بچه هاي سپاه را بياورند پيش من تا روي آنان اعمال فشار كنم، اگر اطلاعي دارند از آنها دربياورم.

ممكن است فردا يا پس فردا من درخواست كنم با تو روبرو شوم. اگر مي تواني يك راه انحرافي بتراشي خوب است و من تو را قسمت مي دهم و خيلي شلوغ مي كنم و تو بالاخره بگويي و يك راه انحرافي خوبي جلو آنان بگذاري. من به تو مي گويم هر انحرافي از من سراغ داري بگو. اگر به تو چيزي گفته ام، دستوري داده ام بگو و مواظب باش حرف حسابي نزني؛ زيرا ضبط مخفي مي گذارند كه ببينند ما با هم چه مي گوييم. در صحبت ها خيلي مراقب باش. حالا امشب فكر كن و در جوابي كه امشب بايد به من بدهي، نظريه نهايي ات را اعلام كن.

سوال ديگرم اين است كه: چند قبضه اسلحه اي كه دست بچه ها بود، مثل محمد اسماعيل و حسين و غلامحسين و... چيست؟ آيا احتمال نمي دهي كه ابراهيمي چيزي گفته باشد؟ سوال ديگر اينكه حبيب الله و مرتضي و ابراهيمي توي كدام اطاق ها هستند؟

باز سفارش مي كنم در تماس گرفتن ها مراقب باش. مامورين روي تو حساس شده اند و من مي ترسم كه فردا گزارش كنند و تو را از اينجا بردارند. بيخودي سركشي نكن. هر وقت مناسب باشد، من با سرفه اعلام موقعيت خواهم كرد؛ ولي در ساير مواقع به سيم برق نگاه كن.

تحولات قابل پيش بيني است. بايد جسور باشيد... در خاتمه، چند نكته را در نظر داشته باش:

1-حالا كه م-ح بعضي مطالب را راجع به من گفته، تو بايد چه سياستي در پيش بگيري و من چگونه برخورد كنم؟

2-مواظب باش واسطه، لو نرود كه موقعيت خيلي حساس است.

3-از آقاي اميد، هر چه خبر و تحليل دارد بگير برايمان بفرست.

جواب را همين امروز منتظرم. فراموش نكن تا به خواست خدا قضيه خيلي خراب نشده، يك چاره اي بينديشيم. توضيح اينكه راجع به اسلحه ها مي گفت: " زنم اطلاع دارد كه كجاست " و بايد يك طوري به او خبر داد تا جابجا كند. اما خود اين جناب، روحيه اش متزلزل بود. هنوز چيزي نگفته راجع به "ش " ولي روحيه اش خيلي خراب بود. خدا رحم كند.

در مورد آن مسئله سه نفري نيز چيزي نگفته ام و خيلي روي من فشار آورده اند و دارند مي آورند و نبايد شل آمد. استقامت كن حل مي شود. من احتمال مي دهم اسماعيل ابراهيمي، راجع به پادگان ميمه، چيزهايي گفته باشد.

حالا برادر عزيز، صادقانه مسائل زير را پاسخ بده:

1- از تو چه مي خواهند و تو چه گفتي؟

2- چه مسائلي لو رفته است؟

3- چه افرادي فراري هستند؟

4- از بچه هاي محل، چه كساني دستگير شده اند؟

5- از محافظين ما، چه كسي دستگير شده؟ آقا مرتضي را مي دانم ولي بقيه را نمي دانم.

در خاتمه، مواظب باش! اين بازجو ها خيلي زرنگ اند. بپا فريب نخوري. صحنه بازي مي كنند. ارفاق مي كنند. دروغ مي گويند تا تو را به حرف زدن درآورند. گول نخور. از تو خواهش مي كنم به محض خواندن نامه، جواب مفصل بنويس و كنار درب چسبيده به ديوار سمت چپ، پايين در بگذار تا از نظريات تو مطلع گردم. وقتي جواب نامه را دادي، باز برايت نامه مي نويسم و همان جا مي گذارم: دستشوئي سمت راست.

**** پسر حاج برات! اين چه بازي است كه در آوردي؟ چرا جواب نمي دهي؟ چه اشكالي دارد؟ به من بگو تا چاره جويي كنيم. چرا خاموش شده اي؟ كجا رفت آن رفاقت ها و زرنگي ها؟ قوي باش. باز سفارش مي كنم اينها چيزي از جريانات نمي دانند؛ ولي از روي زرنگي،حقه بازي مي كنند. ولي وقتي محكم ايستادي حل مي شود، الا اينكه خودت چيزي گفته باشي. مدتي به من مي گفتند " رضا همه چيز را گفته "، مي گفتم " خوب، اگر گفته، به من چه كار داريد؟ " آن وقت رها كردند. به فرض اينكه چيزي هم گفته باشي.

اين مكاتبات مبهم و مرموز نشان مي داد كه مهدي هاشمي و رضا مرادي حداقل از ماجراي قتل و آدم ربايي اطلاع دارند. با دستور وزير اطلاعات، اطلاعات موجود از ارتباطات و مكاتبات پنهاني ميان مهدي هاشمي و رضا مرادي به مهدي هاشمي ارائه شد. وقتي كه ماجراي مكاتبات پنهاني به مهدي هاشمي عرضه شد، وي مبهوت و منفعل گشت اما همچنان با لجاجت و سماجت از افشاي حقيقت سرپيچي كرد و اتهامات را نپذيرفت. بر اين مبنا، قاضي پرونده، مهدي هاشمي را براي نخستين بار در طول بازجويي، محكوم به هفتاد ضربه شلاق مي كند.

كشف ماجرايي هولناك

مهدي هاشمي، پيش از اجراي كامل حكم، براي افشاي حقيقت، اعلام آمادگي كرد. لذا از اجراي بقيه حكم خودداري شد. وي به بازگويي مطالبي درباره آدم ربايي و قتل، از هنگام اخذ تصميم در مورد حشمت و فرزندانش تا ربودن و قتل او، پرداخت. با كمك او، رضا مرادي به حرف آمد و اطلاعات و اقدامات و نقش خود را در اين جنايت روشن كرد. او توضيح داد كه چگونه به دستور مهدي هاشمي و به همراهي و همكاري فردي به نام محمد كاظم زاده، پس از تعقيب و مراقبت و زير نظر گرفتن رفت و آمد هاي حشمت و فرزندانش، آنان را ربودند و به قتل رساندند.

ماموران وزارت اطلاعات، بر اساس دانسته هاي جديد، براي دستگيري كاظم زاده و نيز كشف جنازه هاي افراد مقتول، به اصفهان رفتند؛ ولي به سبب عدم كشف اجساد، به تهران بازگشتند و رضا مرادي را براي تعيين محل دقيق دفن اجساد به همراه بردند. در اين سفر كاظم زاده دستگير و يك انبار اسلحه از منزل او كشف شد؛ اما جنازه ها پيدا نشدند. محل دقيق دفن اجساد را تنها كاظم زاده مي دانست و او نيز حاضر نبود در اين مورد حرفي بزند.

پس از تلاش هاي فراوان، صحبت هاي طولاني ماموران وزارت خانه با او و روبرو شدن وي با مهدي هاشمي و در ميان آمدن اعترافات و صحبت هاي ديگر او، سرانجام كاظم زاده هم بريد و به همدستي خود در ربودن و قتل حشمت و فرزندانش اعتراف كرد. او گفت كه جنازه ها را در قنات متروكه اي، در گوشه اي از باغ خود انداخته و روي آن را با لودر هموار كرده است. با حضور وي، محل مورد نظر كنده شد و جستجو براي يافتن اجساد كشته ها آغاز شد. پس از اندكي، جنازه ها كه حاكي از كشته شدن صاحبانشان به گونه اي فجيع بودند، از درون خاك بيرون كشيده شدند.

كشف مخفيگاه اسلحه و مهمات در اطراف اصفهان

در بازجويي از رضا مرادي معلوم شد كه وي تعداد قابل ملاحظه اي اسلحه و لوازم آن را در باغي در اطراف اصفهان پنهان كرده است كه برخي از آنها به شرح زير است:

1- كلاشينك 67 قبضه

2- ژ3، 10 قبضه

3- برنو، 1 قبضه

4- ام پي 40، 2 قبضه

5- مسلسل برتا، 9 قبضه

6- تفنگ شكاري دوربين دار، 1 قبضه

7- كلت هيكر آلماني، 8 قبضه

8- كلت برتا، 7 قبضه

9- كلت استار، 13 قبضه

10- بي سيم دستي، 1 عدد

و......

كشف مخفيگاه سلاح در منزل كاظم زاده

در بازجويي از كاظم زاده مشخص شد كه وي نيز مقدار قابل توجهي سلاح و لوازم آن را در منزل خود جاسازي و مخفي كرده است. برخي از سلاح ها و مهمات مكشوفه بدين شرح اند:

1- كلاشينكف، 39 قبضه

2- ژ3، 29 قبضه

3- آر پي جي، 7 قبضه

4- تيربار كلاشينكف، 2 قبضه

5- تفنگ 21، 4 قبضه

6- مسلسل برنو سبك نمونه، 1 قبضه

7- ام پي 40، 5 قبضه

8- تفنگ كارابين، 2 قبضه

9- سيمينوف، 1 قبضه

10- مسلسل CMS، 1 قبضه

11- تيربار MBS، 1 قبضه

12- مسلسل برتا، 2 قبضه

13- خمپاره 60 و 80، 2 عدد

و.......

ماجراي آدم ربايي و قتل از زبان مهدي هاشمي و همدستانش

متن مصاحبه مهدي هاشمي، كاظم زاده و رضا مرادي در خصوص چگونگي ربودن و قتل عباسقلي حشمت و دو تن از فرزندانش – كه از رسانه ها منتشر شد- بدين شرح است:

س: ابتدا خودتان را معرفي كنيد.

ج: 1. من سيد مهدي هاشمي، فرزند مرحوم سيد محمد

2. رضا مرادي، فرزند براتعلي

3. محمد كاظم زاده، فرزند حسن

س: آقاي هاشمي انگيزه خود را در مورد اين عمل توضيح دهيد.

ج: در سال 63 از طرق مختلفي، گزارش به من رسيد كه عباسقلي حشمت و عده اي از عوامل وي، دور هم جمع شده و طرح ترور مرا ريخته اند و ما مشاهده كرديم كه آنها، اقدامات عملي خود را هم شروع كرده اند. وقتي منزل مسكوني من در قم تحت تعقيب بود و شواهد بر اين بود كه تصميم آنها جدي است، پيغامي فرستادم براي رضا مرادي و گفتم اين توطئه است و محور آن، عباسقلي حشمت است و بايد كشته شود، كه اين كار توسط رضا مرادي و محمد كاظم زاده اجرا شد.

س: آقاي رضا مرادي! نحوه تصميم گيري و اقدامات خودتان بعد از پيغام آقاي هاشمي را توضيح دهيد.

ج: همانطور كه برادرم آقاي هاشمي گفتند، در اوائل سال 64، پيغام به من رسيد كه عباسقلي حشمت، قصد ترور آقاي هاشمي را دارند و من هم موضوع را با برادرم، آقاي كاظم زاده، در ميان گذاشتم و گفتم: " عباسقلي حشمت، طرح ترور آقاي هاشمي را دارند و ما وظيفه داريم او را ترور كنيم " و برادرمان كاظم زاده مامور رسيدگي شد كه رفت و آمد آنها را كنترل كند. راه باغ ايشان شناسايي شد. يك روز گفت: "امروز، عباسقلي حشمت به باغ خود رفته است " فلذا ما هم با ماشين شخصي خود – كه يك پيكان قرمز است- به باغ روبروي آنها رفتيم و مخفي شديم و موقعي كه عباسقلي و دو پسرش با تويوتا مي خواستند به منزلشان بروند، در بين راه، يك جاي خلوتي جلوي آنها پيچيديم و با اسلحه هايي كه در اختيار داشتيم (من يك كلت داشتم و برادر كاظم زاده يك كلاشينكف)، با تهديد آنها را سوار كرديم و چادري كه براي ماشين تهيه كرده بودم، روي سرشان كشيديم و نزديك غروب رفتيم در باغ محمد كاظم زاده و آنها را در فاصله 25-30 متري از هم جدا نشانده، با پارچه چشم هاي آنها را بستيم تا اينكه مطمئن شديم كسي ما را تعقيب نكرده و هوا هم تاريك شده. قطئه طنابي برادرمان كاظم زاده تهيه كرده بود؛ آن را به گردن عباسقلي حشمت انداخته، دو نفري آن را آن قدر كشيديم تا خفه شد و بعد سراغ همايون رفتيم و بعد سراغ سعيد و بعد از اينكه كارمان تمام شد، اول همايون را به داخل قنات انداختيم. برگشتيم، سعيد را به همان جا برديم و بعد عباسقلي را به همان شكل، پهلوي همان دو نفر انداختيم و به وسيله بيلي روي آنها خاك پوشانديم و ساعت يازده شب، به منزل برگشتيم.

س: آقاي محمد كاظم زاده! شما بفرماييد علت اينكه دو فرزند عباسقلي را كشتيد چه بود؟

ج: ما ابتدا نمي خواستيم آنها را بكشيم، بعد ترسيديم ما را لو بدهند. به خاطر اينكه ترسيديم لومان بدهند، به ناچار، اين كار را كرديم.

س: آقاي هاشمي! علت اينكه از بازگو نمودن اين مورد خودداري مي كرديد را بفرماييد.

ج: بي گناهي دو فرزند عباسقلي حشمت، احساس تلخي در من بوجود آورده بود. اين احساس عميق در من سايه افكنده بود و من احساس مي كردم دو فرزند او، واقعا بي گناه هستند و اين عمل محكوم بوده و من فكر مي كردم اگر بگويم مسائل را، پرونده من سنگين تر مي شود. مجموعا مرا از گفتن حقايق باز داشت.

س: جاي اين سوال باقي است كه بفرماييد گفتيد عباسقلي حشمت، قصد ترور شما را داشت. آيا صرف اطلاع از اين نوع مي تواند مجوز قتل باشد؟

ج: هرگز در اسلام، صرف اطلاع از يك جريان، نمي تواند مجوز باشد و اسلام، قصاص قبل از جنايت را محكوم مي داند. من اين پيغام را در يك حالت خشم و عصبانيت كه بر من حاكم بود، از فرط تعقيب ها و مراقبت ها كه از من مي شد، هيچ چاره اي نداشتم. من مرعوب شدم و اين پيغام را فرستادم براي آقاي مرادي.

در مورد سلاح هاي كشف شده مهدي هاشمي گفت:

اين سلاح ها متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است و به محض جدايي و انحلال واحد نهضت ها در سپاه، ما و مرتبطين با ما اين سلاح ها را از سپاه خارج كرده و آنها را در نقاط مختلف مخفي كرديم.

س: آقاي رضا مرادي! تعدادي از اين سلاح ها توسط شما جاسازي شده بود. توضيح دهيد.

ج: بعد از انحلال واحد نهضت هاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و دفتر آن در اصفهان، تعدادي سلاح و مهمات، زير نظر برادرم هاشمي، در منزلي مخفي شده بود و در سال 65، پيغامي از طرف آقاي هاشمي به من رسيد كه آن اسلحه ها را جا به جا نماييد و به دنبال آن پيغام، به اتفاق يكي از دوستان، شبانه به اصفهان رفته، در منزلي كه اسلحه ها در آنجا مخفي شده بود، آنها را بيرون آورده، با يك وانت نيسان شبانه به قهدريجان آورده، در منزل خودم جاسازي كرديم تا اينكه آقاي هاشمي و تعدادي از بچه ها دستگير شدند. من احساس كردم در اين رابطه ها، مرا هم دستگير مي كنند و اسلحه ها را در منزل خودم، در قهدريجان، زير علوفه ها مخفي كردم و بعد از آن انتقال دادم به اطراف قهدريجان، به باغي، و در زير خاك مخفي كردم و روي آنها را پوشاندم تا اينكه بعد از دستگيري، اعتراف كردم و آدرس اسلحه ها و مهمات را دادم به برادران و آنها هم رفتند پيدا كردند.

س: خوب، آقاي محمد كاظم زاده! بفرماييد اسلحه هايي كه در منزل خود جا به جا كرده ايد از كجا آورده ايد و در چه زماني؟

ج: در واحد نهضت هاي سپاه كار مي كردم و بعد از انحلال آن، زير نظر آقاي هاشمي، به قهدريجان برده و در زير زمين، مخفي كردم تا اينكه بعد از دستگيري، محل آنها را فاش كردم.

س: آقاي هاشمي! در خاتمه اگر مطلبي داريد بفرماييد.

ج: ما وقتي تعمق مي كنيم در اعمال و رفتار گذشته، به حالت لغزش و انحرافي كه سراسر وجود ما را گرفته بود پي مي بريم. ما بايد از خود اين سوال را مي كرديم كه اگر عباسقلي حشمت در توطئه اي عليه من متهم است، دو فرزند بي گناه وي چه تقصيري دارند؟ چرا كشته شدند؟ ما بايد اين سوال را مي كرديم. كشتن دو انسان بي گناه، با چه معيار و ضابطه اي منطبق است؟ و با كدام موازين اسلامي و انساني منطبق است؟ و اينها گوشه اي از انحرافي بود كه بر وجود ما سايه افكنده بود.

نامه اي ديگر به آقاي منتظري پس از روشن شدن اتهامات مهدي هاشمي

آقاي ري شهري وزير اطلاعات وقت در اين باره مي نويسد: پس از پخش اعترافات مهدي هاشمي، چند بار از آقاي فلاحيان خواستم كه به ملاقات ايشان (منتظري) بروند. با تاسف، نتيجه ارزيابي از نظرهاي ايشان، حاكي از عدم تاثير واقعيت هاي عريان و صريح بر بنيان اعتماد كاذب او به جريان مهدي هاشمي و برادرش بود. مسائلي مانند جنايات مهدي هاشمي و همفكرانش، هوشياري و محبت و بزرگواري حضرت امام ره، اخلاص و قاطعيت وزارت اطلاعات در اطاعت از امام و... مورد توجه جدي آقاي منتظري قرار نگرفت و ايشان همچنان در فضاي مسموم حاكم بر انديشه هاي خود به سر مي برد. واقعيت ها نشان مي داد كه آقاي منتظري، همچنان حرف هاي مستند و مستدل ما را نپذيرفته است... به هر حال به اين اميد كه اعترافات روشن مهدي هاشمي و همدستانش و مهم تر، ملاحظه صحنه هاي جان خراش باقي مانده جنازه هاي ربوده شدگان از سيماي جمهوري اسلامي، زمينه را براي اثر گذاري نامه اينجانب به آقاي منتظري فراهم كرده باشد، دست به قلم بردم و نامه ذيل را براي ايشان نوشتم: (قسمت هايي از نامه ايشان)

بسمه تعالي

حضرت آيت الله منتظري دامت بركاته

سلام عليكم

خدا را شاكريم كه در حكومتي زندگي مي كنيم كه رهبري آن، با بصيرت الهي، حق را آنگونه كه بايد تشخيص مي دهد و در اجراي آن، ملاحظه هيچ چيز و هيچ كس را نمي كند.

خدا را سپاس كه به اين بنده ضعيف منت نهاد و او را وسيله اي قرار داد كه با پرده برداري از خطرناك ترين خط انحرافي، عملا پاسخگوي نامه يا نامه هايي باشد كه درخشان ترين چهره هاي الهي در عصر حاضر را در پس ابر ابهام، لا اقل نزد عده اي ساده انديش فرو مي برد. و او را سپاس كه توانايي داد از جو سازي ها وحشت نكنم و در اجراي فرمان رهبري قاطع باشم.

و بعد در تاريخ 6/8/1365 نامه اي به حضورتان ارسال نمودم كه متاسفانه با بي اعتنايي روبرو شد و آن همه خيرخواهي و پيشنهادهايي كه به مصلحت شما و جامعه اسلامي بود، با سكوت، پاسخ داده شد. هرچند كه بالاخره برخي از پيشنهادها نه براي عمل به پيشنهاد – كه ديگر خيلي دير بود – بلكه ظاهرا به حكم اجبار مورد عمل قرار گرفت.

مقارن ارسال نامه فوق الذكر، نوشته اي از جناب عالي توسط آقاي مشكيني به دست بنده رسيد كه لازم بود آن را پاسخ بدهم كه تاكنون موفق نشدم و شايد مصلحت چنين بود كه لااقل قسمتي از آن نامه نياز به پاسخ نداشته باشد يا پاسخ آن آسان تر باشد.

نوشته ايد: " اولا دستور امام – مد ظله العالي- مبني بر رسيدگي به كارهاي آقاي سيد مهدي هاشمي، نياز به بازداشت وسيع با وضع زننده و تند – كه خاطره بد ساواك را در اذهان تجديد مي كرد – نداشت ".

1- آيا تشخيص اينكه بازداشت بايد وسيع باشد يا غير وسيع، با كيست؟ با بنده يا با جناب عالي كه به خودم فرموديد كه: "سيد مهدي با ما هم پياله بود و من به او اعتماد دارم و شما هم در مورد او شك نكن "؟ منظور اينكه اگر تشخيص جناب عالي ملاك بود، حتي دستگيري مهدي هم خلاف بود و اگر تشخيص ما ملاك باشد، براي كشف جرم، آن هم مجرمي با آن پيچيدگي، لازم است كليه افرادي كه به نحوي با او در ارتباط اند دستگير شوند.

2- در نامه اي كه خدمتتان فرستادم، پيشنهاد كردم: " فردي كه از خط مهدي هاشمي نباشد و قدري هم تعهد و تقوا داشته باشد را مامور نماييد درباره آنچه نوشته ايد، تحقيق كند... ". چرا نپذيرفتيد تا اگر ماموري خطا كرده و متهم را با وضع زننده اي دستگير كرده، مجازات شود و اگر ثابت نشد، سربازان گمنام امام ولي عصر – روحي له الفداء – را به ساواكي هاي زمان شاه، تشبيه نفرماييد؟

نوشته ايد: " ثانيا، من به جناب عالي گفتم و به حضرت امام –مدظله – هم نوشتم و هم گفتم كه نهضت هاي رهايي بخش اسلامي، خوب يا بد، به دستور من و زير نظر من بوده است. مزاحمت اشخاص ديگر براي احضار آنان به خاطر آن، خلاف شرع است ".

ظاهرا اين بند، ديگر نيازي به پاسخ نداشته باشد. اگر با آن همه گفته و نوشته اين جانب و ديگران، قانع نشديد كه دستگيري مهدي هاشمي و مرتبطين با او، در رابطه با مسائل نهضت ها نيست، حتما فيلم دل خراش جسدهاي حشمت و فرزندانش – كه به گفته قاتلين بي گناه بودند، و با امكانات و پوشش نهضت ها به قتل رسيدند – شما را قانع كرده است كه اين دستگيري ها هدف ديگري تعقيب مي كرد.

نوشته ايد: " ثالثا، عمل به دستور امام – مد ظله العالي – مبني بر رسيدگي، لازم، ولي هتك حيثيت اشخاص قبل از رسيدگي و ثبوت در دادگاه اسلامي و پخش آن، خلاف شرع بين است و با حكومت عدل اسلامي سازگار نيست ".

ظاهرا منظور شما، كسب تكليف بنده از حضرت امام و پاسخ ايشان و انتشار اين سوال و پاسخ در رسانه هاست. چون در آن تاريخ هنوز فيلم اعترافات مهدي هاشمي پخش نشده بود؛ ولي پس از پخش فيلم، شنيدم كه آن را هم به عنوان خلاف شرع، محكوم كرده ايد. بنده درباره اصل اين فتوا و اينكه نشر پاسخ امام به سوال اينجانب و يا پخش فيلم اعترافات مهدي، خلاف شرع هست يا نيست، حرفي ندارم و اينكه اگر اين كارها خلاف شرع است، چرا تاكنون جنابعالي به اين محكمي، با آن برخورد نكرده ايد هم اعتراضي نمي كنم؛ ولي در دفاع از آنچه انجام شده، بايد عرض كنم كه لابد توجه داريد كه نظر امام، بدون اجازه او پخش نمي شود و فيلم اعترافات هم با نظر امام پخش شده. لابد نظر حضرت امام با جناب عالي فرق دارد. بنابراين شما شما نمي توانيد مسئولين را، متهم به ارتكاب خلاف شرع بين نماييد. اكنون سوال اينجانب اين است كه آيا كسب تكليف از امام و نشر آن به خاطر مقابله با جوسازي هايي كه هواداران مهدي هاشمي، با كمك تعطيل ملاقات هاي جنابعالي مي كردند و مانع از اقدامات قاطع بود، و پخش فيلم اعترافات مهدي، به خاطر هتك حيثيتي كه از او و هم پرونده هايش شده، خلاف شرع بين است، ولي هتك حيثيت كساني كه مي خواستند به اتهامات آنها رسيدگي كنند، و تشبيه نمودن آنها به ساواكي هاي زمان شاه و تعطيل نمودن ملاقات ها براي حمايت از آنها در مقابل دستور قاطع امام بر رسيدگي، موافق شرع بين است؟! و موافق است با حكومت عدل اسلامي؟!....

نوشته ايد: " رابعا، بر حسب اطلاع از بعضي از منابع موثق، مسائل مهم تري در پشت اين صحنه وجود دارد و محتمل است جناب عالي، وجه المصالحه شده باشيد و در امور مهمه، احتمال هم منجز است. مواظب مسئوليت شرعي خود باشيد ".

نمي دانم آن منبع موثق كيست و آيا اعتماد شما به او، همانند اعتماد به مهدي هاشمي است يا بيشتر يا كمتر؛ ولي تصور مي كنم هر كه هست، از همان خط است. استاد بزرگوار! براي اينجانب از همان ابتدا مشخص بود كه چه مي كنم و دقيقا به حول قوه الهي، بر مرز شرع حركت مي نمايم. شما هم علي القاعده بايد حالا ديگر متوجه شده باشيد كه بر خلاف آنچه تصور مي فرموديد در رابطه با دستگيري مهدي، نه خطي عمل شده و نه مسئله اي جز جنايت ها و خيانت ها ي آنها پشت پرده بوده و نه كسي بنده را وجه المصالحه قرار داده است....

از ايمان و عطوفت و علاقه جناب عالي به حق و عدل انتظار مي رفت كه با ملاحظه فيلم تكان دهنده اعترافات مهدي هاشمي و جسدهاي جان خراش، برادراني را كه در اين زمينه تلاش كرده اند بخواهيد و از آنها تقدير كنيد؛ ولي نه تنها چنين نشد، كه با كمال تاسف به من خبر دادند موضع شما نسبت به وزارت اطلاعات، همان موضع گذشته است و همين امر باعث شد كه در نوشتن اين نامه تعجيل كنم، شايد خداوند اثري در اين نوشته ها قرار دهد و حضرت عالي كه ذخيره حوزه و اميد اين انقلاب هستيد، به خاطر اين افراد منحرف و خطرناك، بيش از اين صدمه نبينيد.

استاد بزرگوار! اگر آنچه نقل مي شود واقيت ندارد، و شما هنوز متوجه اشتباه خود در مورد مهدي نشده ايد، كه حرفي براي زدن نيست؛ ولي اگر متوجه اشتباه خود شده ايد، لااقل احتمال بدهيدكه در مورد آقاي سيد هادي هم اشتباه كنيد، در مورد ديگران نيز اشتباه كنيد، در قضاوت خود در مورد وزارت اطلاعات هم اشتباه كنيد و در آينده متوجه اشتباه خود شويد؛ ولي خدا كند وقتي متوجه شويد كه قابل جبران باشد. من در رابطه با اين جريان، مكرر ياد نامه ابن عربي به فخر رازي مي افتم كه نوشت: " شنيده ام كه يكي از دوستانت در حضور جمع، تو را گريان يافته. وقتي علت مي پرسند، گفته اي: « مسئله اي را كه سي سال به آن معتقد بوده ام،امروز برايم ثابت شده كه اعتقادم درست نبوده. گريه ام براي آن نيست كه چرا سي سال اشتباه فهميده ام، گريه ام براي اين است كه مي ترسم راي كنوني هم، چون اعتقاد گذشته، پس از مدتي بطلانش ثابت گردد...» ".

استاد بزرگوار! جرياني كه پيش آمد سخت تلخ بود؛ ولي براي شما، در اين تلخي نعمتي بزرگ از خداي تعالي نهفته بود. نعمت كشف اشتباهي بزرگ، نعمت متزلزل شدن اعتماد به عنصري بي باك و خطرناك كه در سِمَتِ مسئول نهضت هاي آزادي بخش، آن همه پول و امكانات در اختيار داشت و در سايه اين اعتماد، صدها قبضه سلاح سبك و نيمه سنگين و ده ها هزار تير فشنگ و مواد منفجره و پودر سرطانزا، در زيرزمين ها و خانه هاي تيمي، در جهت اهداف شوم خود، جاسازي و مخفي كرده بود و خدا مي داند چقدر از مخالفين خود را، مانند حشمت و فرزندانش، بي سر و صدا و مخفي نابود كرده است؛ ولي به جاي سپاس اين نعمت و تشكر از كساني كه وسيله اين عنايت الهي بوده اند و اين جاني خطرناك را از شما جدا كرده اند، متاسفانه، آنگونه كه جناب فلاحيان از برخورد جناب عالي نقل مي كند، هنوز سر موضع اول هستيد و انتقاد مي كنيد كه چرا بنده در مصاحبه گفته ام: " امام از وضع مدارس نگران بوده است " يا چرا آقاي سيد هادي هاشمي، با موافقت كتبي امام، تبعيد شده است و امثال اين امور. تاسف مي خورم كه هر كس آقا هادي و مهدي را مي شناسد و از جمله، مسئولين رده اول كشور، مي دانند كه مهدي و هادي يكي هستند؛ بلكه راس فتنه ها هادي است وبودن وي در كنار شما خطرناك است و به همين جهت، حضرت امام با تبعيد وي موافقت فرمود؛ ولي شما نمي دانيد و اصرار مي كنيد به قم بازگردد و حتي در سمت تنظيم كننده پيام ها و سخنراني هاي جناب عالي.

و در پايان، چند پيشنهاد دارم و اميدوارم كه مانند پيشنهادهاي قبلي، مورد بي مهري قرار نگيرد و كار به قيامت نيفتد.

1- نظر خود را در رابطه با اين جريان، با ديده اتهام، مورد بازنگري و دقت قرار دهيد و در موضعگيري، با امام و افراد متعهد و متقي و خط شناس مشورت كنيد.

2- مرتبطين با مهدي هاشمي هنوز در دفتر شما هستند و هنوز اين خط، به طور كامل از دفتر شما ريشه كن نشده. براي خدا و شادي دل امام و مردم شهيد داده و همه كساني كه دلشان براي آينده اين انقلاب مي تپد، شخصا براي پاك سازي اين خط از بيت شريف خود اقدام كنيد. اگر تصميم گرفتيد، اسامي اين افراد خدمتتان ارسال خواهد شد.

3- برادراني را كه در رابطه با كشف اين جريان خطرناك تلاش كرده اند را بخواهيد و حضورا از آنها تقدير كنيد و دستور دهيد تشكر شما از رسانه ها پخش شود كه اين عمل، به سود شما و اسلام و جامعه اسلامي است.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

محمد ري شهري 10/1/66

آقاي ري شهري در ادامه مي نويسد: " اين نامه كه نسخه اي از آن را براي حضرت امام نيز ارسال كردم، توسط آقاي فلاحيان، حضورا، تقديم آقاي منتظري شد. اما ايشان، دقايقي پس از دريافت نامه، ما را شديدا مورد حمله قرار داد كه چرا فيلم جنازه حشمت و فرزندانش را از تلويزيون پخش كرديد؟ اين چه كاري بود؟ با اين كار، شما آنان (مقتولين) را مظلوم و حزب اللهي معرفي كرديد و عده اي حزب اللهي را منزوي نموديد... "

لازم به ذكر است كه هادي هاشمي (برادر مهدي هاشمي و داماد منتظري) در بخشي از اتهامات برادرش سهيم و در مواردي متهم اصلي بود. او پس از دستگيري برادرش نيز مرتكب جرايمي از جمله شركت در تهيه و توزيع اعلاميه هاي كذب بر ضد مسئولان شد. با اين همه چون هادي هاشمي داماد و رئيس دفتر منتظري بود، در صورت دستگيري هادي هاشمي، واكنش تند منتظري قطعي به نظر مي رسيد.

ان شاء الله در قسمت بعد به نحوه برخورد با هادي هاشمي اشاره خواهم كرد.

 

 

خبرگزاري فارس
نويسنده: محمد شاكري

ادامه دارد...

 

مطالب مرتبط:

سير تاريخي مواضع سياسي منتظري - قسمت چهار - شنبه بیست و یکم آذر 1388

سير تاريخي مواضع سياسي منتظري - قسمت سوم - سه شنبه هفدهم آذر 1388

 

سير تاريخي مواضع سياسي منتظري - قسمت دوم - دوشنبه شانزدهم آذر 1388

 

سير تاريخي مواضع سياسي منتظري - قسمت اول - دوشنبه شانزدهم آذر 1388