بيانيه «تغيير ايدئولوژي» موسوي چهزماني منتشر ميشود؟

امروز انكار موسوي نسبت به اهانت به تمثال امام(ره) توسط حاميانش جاي هيچ تعجبي ندارد، چرا كه جريان فتنه خواسته يا ناخواسته با قبول چنين اتفاقي و برعهده گرفتن مسئوليت آن، يكبار براي هميشه از عرصه سياسي جمهوري اسلامي ايران حذف خواهد شد. اتفاقي كه شباهت بسياري با تغيير مواضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق در دهه 50 دارد.
بنابر اسناد موجود و هم چنين روايات نقل شده از اعضاي ارشد سازمان مجاهدين خلق در دهه 50، هم چون عزت شاهي، احمد احمد و حتي حسين احمدي روحاني (از ماركسيست هاي سازمان) اگرچه تغيير رسمي ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق به ماركسيسم در مهرماه 54 و با انتشار جزوه "بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيك " توسط تقي شهرام بهوقوع پيوست اما روند استحاله كادر مركزي اين گروه مبارز مسلح هيچ گاه يك شبه بوجود نيامد و افرادي همچون محسن خاموشي، تقي شهرام، وحيد افراخته و... به مرور زمان و در ابتدا نيز با اين توجيه كه "ماركسيسم علم مبارزه است " كار را تا بدانجا مي رسانند كه يكي از اصلي ترين گروه هاي مبارز عليه رژيم پهلوي كه در بسياري از مواقع نيز از طريق بازار و روحانيت تامين مالي ميشد، رسما به يك گروهك ضد اسلامي تبديل مي شود.
اما نكته جالب توجه در اين ميان، عمق نفاق برخي از اعضاي سازمان طي سالهاي منتهي به اعلام رسمي تغيير ايدئولوژي است، بهگونه اي كه عزت شاهي در قسمتي از خاطرات خود بيان مي دارد برخي از اعضاي سازمان اگر چه از سال 52، بهطور كامل اسلام را كنار گذارده و ماركسيسم را هم علم مبارزه و هم به عنوان مشي زندگي خويش برگزيده بودند اما تا مهرماه سال 54 و اعلام رسمي تغيير ايدئولوژي سازمان، هيچ گاه اين مسئله را ابراز نمي داشتند و حتي در برابر تناقضات نظري و رفتاري خويش در پي فلسفه بافي و توجيهات گوناگون بودند و از همه مهم تر آنكه براي سرپوش گذاردن بر ادعاي مخالفين خود كه رفتارهاي آنها را به نفاق تعبير مي كردند، قريب به 2 سال در زندان و در برابر چشمان بسياري ديگر از زندانيان، نماز را به جماعت برقرار مي كردند، تا كسي متوجه اعتقاد قلبي و دروني آنها نشود.
اعضاي ماركسيست سازمان فقط به يك علت حاضر به اعلام رسمي تغيير ايدوئولوژي خود در مقطع زماني مذكور نبودند و آن هم مطرود واقع شدن از سوي مسلمانان مبارز در زندان و از همه مهم تر ملت مستضعفي بود كه اصلي ترين هدف از مبارزه با سلطنت پهلوي را يك هدف مقدس الهي و ديني مي دانست.
در واقع طبيعي بود اگر اعضاي مرتد سازمان قبل از مهرماه 54 رسما تغيير ايدئولوژي خويش از اسلام به ماركسيسم را اعلام مي كردند، عملا ديگر پايگاهي در ميان سيل عظيم ملت مسلمان و معتقد به اسلام نداشتند و همين موضوع به معناي مرگ رسمي و عملي اين اقليت در فضاي سياسي دهه 50 مي شد.
اگرچه امروز بيش از 34 سال از آن برهه تاريخي مي گذرد اما شواهد و قرائني كه هم اكنون در فضاي سياسي كنوني در كشور رخ داده، ناخودآگاه ذهن را به سمتي ميبرد كه گويي بنا بر قرعه، هر چند وقت يكبار تاريخ عيناً تكرار ميشود و در اين ميان تنها بازيگران آن تغيير مي كنند.
جريان حامي موسوي، اگرچه در ابتدا با محوريت شعارهاي مختلف از جمله بازگشت به آرمانهاي اسلام ناب محمدي(ص) و ارجاع به گفتمان اصيل انقلاب 57 اعلام موجوديت و حتي تلاش جهت مصادره رنگ مقدس سبز را نيز در همين چارچوب تفسير كرد اما گذر زمان نه تنها در عمل نفي همه ادعاهاي مذكور از سوي سران اين جريان را در پي داشت كه در عمل آنچه كه مشاهده مي شود، حركت اين جريان در راستاي نابودي آرمانهايي است كه بر پايه آن گفتمان اسلام ناب توسط خميني كبير بنيان نهاده شد.
فارغ از موضع گيري هاي قبل از انتخابات ميرحسين موسوي در دانشگاه فردوسي مشهد كه رسماً اعلام كرده بود به قانون اساسي و به تبع آن ولايت مطلقه فقيه پايبند است و حتي فراتر از آن اظهار داشته بود اگر طي 30 سال اخير ولايت فقيه در جمهوري اسلامي ايران وجود نداشت، نظام اسلامي با كودتا سرنگون شده بود، اتفاقات اخير كه در پي اهانت هاي مستقيم حاميان موسوي و جريان سبز به تصاوير امام راحل و رهبر معظم انقلاب به وقوع پيوسته است از زواياي گوناگوني قابل تحليل است، اما شايد مهم ترين بعد آن هماني باشد كه در ابتداي همين نوشتار به صورت قرينه وار به آن اشاره شد.
موسوي اگرچه امروز اهانت به تمثال مبارك امام خميني(ره) را توسط هواداران خويش انكار مي كند اما آيا وي مي تواند "شعارهاي نه غزه نه لبنان "، "جمهوري ايراني "، نامه نگاري با حسينعلي منتظري كه امام وي را طرد كرد، ديدارهاي پنهان و نيمه پنهان با سران نهضت آزادي و... را هم انكار كند؟ به عبارت بهتر موسوي بايد پاسخ دهد سرآغاز اهانت به امام از چه زماني آغاز شد؟ و حتي بر فرض آنكه تصوير امام(ره) توسط هواداران وي مورد اهانت قرار نگرفته است اما چه ظرفيتي در اين جنبش به رهبري موسوي وجود دارد كه هيچ كس انكار اين موضوع از سوي وي را بر نمي تابد؟
طي 6 ماه بعد از انتخابات تاكنون چه اتفاقاتي خواسته و ناخواسته از سوي جنبش سبز و شخص موسوي بهوقوع پيوسته است كه انكار اين موضوع از سوي موسوي افكار عمومي را نه تنها توجيه نمي كند كه همگان وي را مقصر اصلي در اين زمينه قلمداد مي كنند؟ پاسخ به اين سوال آشكار است. همان زمان كه در روز قدس به نفع رژيم صهيونيستي شعار داده شد، همان زمان كه موسوي خود را خط امامي مي دانست و همزمان با منتظري نامه نگاري مي كرد، همان لحظه اي كه هواداران وي سرمست و شادمان فرياد جمهوري ايراني و و مرگ بر اصل ولايت فقيه را سر مي دادند، ديگر نيازي نبود تا عكس امام توسط هواداران وي مورد اهانت قرار بگيرد زيرا قبل از هر چيز، انديشه و بينان تفكر اسلام ناب خميني كبير مورد اهانت جريان بي ريشه اي قرار گرفته بود كه ديگر اهانت به يك تصوير نقشي در تكميل اين پازل نداشت.
با اين اوصاف نه تنها امروز انكار موسوي نسبت به اهانت به تمثال امام(ره) توسط حاميانش جاي هيچ تعجبي ندارد، بلكه اگر وي اين اتفاق را انكار نمي كرد، حيرت و تعجب ناظران سياسي و افكار عمومي را موجب مي شد چرا كه جريان سبز خواسته يا ناخواسته با قبول چنين اتفاقي و برعهده گرفتن مسئوليت آن، يكبار براي هميشه از عرصه سياسي جمهوري اسلامي ايران حذف خواهد شد. اتفاقي كه شباهت بسياري با تغيير مواضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق در دهه 50 دارد، برهه اي كه اعلام رسمي عدم پذيرش اسلام و جايگزيني ماركسيسم منجر به طرد گسترده اعضاي ماركسيست سازمان توسط توده ها و بسياري از خواص شد و در نهايت نيز سازمان با ايجاد خشونت و فجايعي كه براي هميشه در تاريخ ثبت شده است، نسبت به بسياري از اعضاي مسلمان خويش از جمله مجيد شريف واقفي سياست تصفيه و حذف فيزيكي را در پيش گرفت و در نهايت نيز پس از پيروزي انقلاب اسلامي با وارد شدن به فاز مسلحانه و جنگ نظامي با ملت ايران، به طور كامل از سوي مردم مسلمان و معتقد به اسلام ناب محمدي (ص) حذف شد.
اما در حال حاضر اگرچه عدم اعتقاد جريان سبز به اسلام ناب محمدي و به خصوص ولايت فقيه و به تبع آن نيز انديشه امام راحل، براي عوام و خواص كاملا روشن گشته است، لكن چه زماني اين جريان به طور رسمي اعلام خواهد داشت مشكل اساسي آن، نه با انتخابات دهم رياست جمهوري و... ، بلكه با اساس انديشه خميني كبير است؟
نويسنده: اميرحسين ثابتي