پاسخ سليمي نمين به دومين جوابيه هاشمي رفسنجاني - 2 و پاياني

مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران در پاسخ به دفتر نشر معارف انقلاب تاكيد كرد:درست است كه مردم به جنابعالي در انتخابات مجلس خبرگان رهبري رأي دادند، اما همين مردم در انتخابات رياستجمهوري نهم با رأيي چشمگير به رقيب نه چندان معروفتان، به شما پيامي دادند كه اي كاش در آن تأمل ميشد.
خوانندهاي كه ميتواند به سهولت در مقام مقايسه آنچه در آن نامه انتقادي در مورد مرحوم سيداحمدآقا مطرح شد و اين جملات برآيد، به خوبي درمييابد كه براي فرار از پاسخگويي به انتقادات، چه شيوههايي به كار رفته است. براي درك اين مطلب تنها عبارتي را كه در آن نامي از احمدآقا برده شده است مرور ميكنيم: "امام از فراهم شدن و تقويت زمينه حاكميت اين جريان پرمسئله بر امورات كشور از طريق انتخاب آقاي منتظري به شدت نگران بودند. با وجود اين نگراني بحق امام، شما بعد از اطلاع از نهي ايشان حتي سران قوا را در جريان قرار نميدهيد، بلكه صرفاً روز قبل از جلسه خبرگان در نشستي با احمدآقا (به اين دليل كه ايشان نيز با نظر شما كاملاً همراه بود) در مورد نظر امام مذاكره ميكنيد كه اين بدين معناست كه امام همچنان بر مخالفتشان باقي بودند: "عصراحمدآقا آمد و راجع به برنامه مجلس خبرگان در خصوص رهبري آقاي منتظري و نظر امام مذاكره كرديم " (اميد ودلواپسي، كارنامه و خاطرات هاشميرفسنجاني در سال 64، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1387، ص316) "
اين عبارت نيز دقيقاً منطبق بر نظر شخص حضرت امام بيان شده بود: "امام، گلههاي سوزاني از آقاي منتظري را آغاز كرد كه كجا چه كرده و كجا چه...! و اضافه فرمود: "احمدهم از او دفاع ميكند! از منزل سيدمهدي هاشمي دستنويسهاي او را آوردهاند. من ديدم نامههاي آقاي منتظري از نوشتههاي مهدي هاشمي الهام گرفته! " (سنجه انصاف، محمديريشهري، به نقل از سخنراني محمديگيلاني، سازمان چاپ و نشر دارالحديث قم، سال 1386، صص16 الي 18) بنابراين "احمد هم از او دفاع ميكند " عين جمله امام است و هيچگونه مطلبي به آن اضافه نشده است؛ حال خواننده ميماند كه تكرار اين نظر صريح امام چه ارتباطي به "نجاست ظرف غذاي حاجآقا مصطفي و گل انداختن صورت حاجحسن آقا " دارد؟ اينگونه تمسك جستن به مسائل انحرافي در كنار هتك شخصيت، صرفاً اوج استيصال در برابر نقد منتقد را به نمايش ميگذارد.
ادعاي خلاف واقع ديگر جوابيهنويسان اين است كه در نامه انتقادي اينجانب، حضرتعالي عامل نفوذ بيشتر باند مهدي هاشمي در بيت آقاي منتظري مطرح شدهايد:
"براي تحريف بيشتر تاريخ نه تنها از نگراني آيتالله هاشمي رفسنجاني از بيت آيتالله منتظري سخن نميگوييد بلكه اينگونه القاء مينماييد كه ايشان عامل نفوذ بيشتر باند مهدي هاشمي در بيت آيتالله منتظري بودند، در حالي كه مستندات تاريخي موجود است: - شب آقاي منتظري تلفن كردند و راجع به مطالبي بحث كرديم و تذكراتي داشتند. قرار شد احمد منتظري در بيت ايشان باشند براي نظارت برحسن اجراي امور (عبور از بحران، خاطرات سال 60، ص491) " (جوابيه، ص9).
جناب آقاي هاشميرفسنجاني! آيا اطرافيانتان را در طرح اين ادعا صادق مييابيد، در حالي كه انتقاد اينجانب، صرفاً از تلاش جنابعالي براي كند كردن قاطعيت امام در برخورد با افراد نزديك به آقاي منتظري بود: "به راستي براساس كدام الگو و مبتني بركدام اصول تلاش داشتهايد مشي و قاطعيت امام را در برخورد با ناراستيها كند كنيد؟ " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور88، ص27) قضاوت بفرماييد با مستنداتي كه خدمتتان ارائه نمودم آيا اين انتقاد منصفانه نبود: "روزي آقاي هاشميرفسنجاني از باب خيرخواهي به اين جانب گفت: چه بسا امشب، امام از دنيا برود و فردا آقاي منتظري رهبر باشد؛ در آن صورت، تو نميتواني در داخل ايران زندگي كني. بنابراين، مصلحت نيست موضوع مهدي هاشمي را اينطور دنبال كني... " (سنجه انصاف، بررسي برههاي حساس از تاريخ رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران، محمديريشهري، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، قم، سال 1386، ص36) امام با قاطعيت به آقاي ريشهري دستور محاكمه مهديهاشمي را ميدهند و جنابعالي، ايشان را از اين كار منع ميكنيد. آيا اين حركت، كند كردن مشي رهبري نيست؟ شما در فرازي از خاطراتتان اين عدم همراهي را بهگونه ديگري بيان ميكنيد: "پنجشنبه 11 ارديبهشت... سيدمهدي هاشمي آمد. از خودش دفاع كرد و داشتن گروه مخفي و اسلحه و تندروي و پخش اعلاميه عليه بعضي از مسئولان را تكذيب كرد. گفتم به خاطر حفظ اعتبار آيتالله منتظري بايد جنبه اثباتي قضيه درست شود. من پيشنهاد كردهام كه به عنوان سفير به خارج برود؛ او اين را تبعيد تلقي ميكند. " (اوج دفاع، كارنامه و خاطرات هاشميرفسنجاني در سال 1365، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388 ص86)
جناب آقاي هاشميرفسنجاني! آيا تلاش براي اعزام مهدي هاشمي به عنوان سفير به خارج كشور در حاليكه متهم به 27 فقره قتل و تخلفات عديده بود (سنجه انصاف، ص68) و امام بر محاكمه وي تأكيد داشت، كند كردن قاطعيت رهبري در برخورد با انحرافات و تخلفات در كشور نيست؟ پيشنهاد سفيري به متهم به 27 قتل را، آن هم در نظام اسلامي و در شرايطي كه رهبري اصرار بر مجازات وي داشته است، جز تلاش براي حفظ حريمهاي كاذب چه ميتوان ناميد؟
جناب آقاي هاشميرفسنجاني! معلوم نيست كه جوابيهنويسان محترم از چه رو ميخواهند بحث را، هم براي خود و هم براي خوانندگان غامض سازند؛ در حالي كه اينجانب در نقد خود توجه نمايندگان خبرگان به آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده را مورد تأييد قرار داده بودم، از چه رو اين مسئله با منع امام، آن هم يك روز قبل از اجلاس خبرگان، درهم آميخته ميشود:
"از يك طرف از فردمحوري آيتالله هاشميرفسنجاني در مسائل گله ميكنيد و از طرف ديگر مصوبات نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان را به ايشان مرتبط ميكنيد. آيا اين تلاش در راستاي مستند كردن آن اتهام نيست؟ يا از واقعيتهاي تاريخي بياطلاعيد؟! - طرح تعيين آقاي منتظري به عنوان جانشين امام با حدود 50 امضاء تقديم شد (اوج دفاع، ص171) حتماً خبر داريد كه در اين زمان تعداد نمايندگان خبرگان 84 نفر بوده است. - منتظري با راي بيش از دو سوم حضار تصويب شد (همان، ص282) - در جلسه خبرگان متن عبارت رهبري آيتالله منتظري مطرح بود. بعد از بحث زياد پيشنهاد آيتالله خامنهاي با اصلاحات جزئي به تصويب رسيد. ايشان به عنوان منتخب مردم براي جانشيني امام و مورد تأييد مجلس خبرگان معرفي شدند. (همان، ص284) ". (جوابيه، صص11-10)
تهيهكنندگان محترم تصور كردهاند كه با اشاره به تعداد نمايندگان امضا كننده طرح و رأي دادن بيش از دو سوم اعضاي مجلس خبرگان و تصويب شدن پيشنهاد آيتالله خامنهاي با اصلاحات جزئي، ميتوانند خودمحوري جنابعالي را در اين فراز مهم تاريخي كمرنگ سازند. پاسخ به اينهمه جملهپردازي يك جمله است و آن اين كه دستكم به استناد روايت شخص شما، آن عزيزان از منع امام در اين زمينه هيچگونه اطلاعي نداشتند و به طور طبيعي بر اساس استنباط خويش عمل ميكردند. همين عزيزان بعدها پس از اطلاع از عدم رضايت امام به صراحت اعلام داشتند كه در صورت آگاهي از اين مخالفت، قطعاً آقاي منتظري را به عنوان رهبر آينده انتخاب نميكردند؛ بنابراين انتقاد به كسي وارد است كه با وجود آگاهي از موضع امام، نه تنها ديگران را مطلع نميسازد، بلكه خود نيز در جهت رفع نگراني رهبري گام برنميدارد. نكته ديگري كه براي بيارتباط نشان دادن انتقاد طرح شده در لابلاي جملات گنجانيده شده است بحث مرتبط دانستن مصوبات مجلس شوراي اسلامي با جنابعالي است. بايد عرض كنم چنين مطلبي اصولاً در نامه اينجانب مطرح نشده است.
جناب آقاي هاشميرفسنجاني! دوستان شما به نحو تمسخرآميز و با كمك گرفتن از طنازي خود ميفرمايند:
"مطمئناً در اسناد تاريخي خويش داريد كه انتخابات دو مرحلهاي دور نهم رياستجمهوري در خرداد و تير 1384 و انتخابات دوره چهارم مجلس خبرگان در اسفندماه 1385 برگزار شد و اگر نتايج انتخابات رياستجمهوري را آنگونه كه ميگوييد ادبار مردم به آيتالله هاشميرفسنجاني بدانيم، رأي بسيار بالاي ايشان آن هم با تفاوتي بسيار معنادار با شخصيتي بسيار موجه چون آيتالله مشكيني، پشيماني مردم از آن انتخاب و اقبال آنان به آيتالله هاشميرفسنجاني براي حضور در جايگاهي است كه به لحاظ سياسي و عقيدتي بسيار فراتر از رياستجمهوري است. اما جنابعالي مانند آن گزارشگر متعصب جاي آن دو را عوض كردهايد تا به خوانندگان اينگونه القا كنيد كه مردم بعد از انتخاب ايشان براي خبرگان، فوراً پشيمان شدهاند و در انتخابات رياستجمهوري به قول شما "نه بزرگ " گفتهاند!!! " (جوابيه، ص11)
اجازه ميخواهم قبل از پرداختن به ذوق خلاق اين عزيزان، اصل آنچه در نقد اينجانب درج شده بود - كه در آن ابتدا جمله حضرتعالي و سپس توضيحات بنده آمده است - را يك بار ديگر مرور كنيم:
"در نامه اخيرتان به رهبري مينويسيد: "تاريخ گواه است كه اكثريت مردم متعهد و انقلابيمان كمتر تحت تاثير خلافگوئيها قرار ميگيرند و دليل آن آراء افتخارآميز مردم به اينجانب در آخرين انتخابات مجلس خبرگان رهبري است ". (روزنامه جمهوري اسلامي، 20 خرداد 1388، ص3) اين درست است كه مردم به جنابعالي در انتخابات مجلس خبرگان رهبري رأي دادند، اما همين مردم در انتخابات رياستجمهوري نهم با رأيي چشمگير به رقيب نه چندان معروفتان، به شما پيامي دادند كه اي كاش در آن تأمل ميشد. درست يا غلط، اكثريت جامعه، حضرتعالي را در عرصه اجرايي مديري منضبط در مسائل اقتصادي نيافت؛ بر اساس همين نگاه تيزبين، عدم حساسيت درخور مديران عاليرتبه اجرايي در زمينه فعاليتهاي مالي اطرافيان و منسوبان، باب انحرافات و لغزشها را در سطوحي ميگشايد كه امكان مقابله با آن بسيار دشوار خواهد بود. شايد به همين دليل امام راحل و مقام معظم رهبري اطرافيان خود را از ورود به عرصه فعاليتهاي اقتصادي به شدت نفي كردند. " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور88، ص18)
در اين زمينه بايد معروض دارم: اولاً در اين مقايسه، بحث تقدم و تأخر زماني مطرح نيست والا نه تنها جوابيهنويسان بلكه همه ميدانند كه انتخابات خبرگان بعد از رياستجمهوري برگزار شد؛ ثانياً آن چه در ادامه بحث آمده است به خوبي روشن ميسازد كه مراد چيست. اجمالاً اين كه مردم با شناخت از حضرتعالي وجودتان را در جايگاهي كه با مسائل اقتصادي عجين است غيرمفيد يافتند، اما براي جايگاهي كه با تصميمسازيهاي كلان مرتبط است مفيد تشخيص دادند، كما اين كه در انتخابات دهم رياستجمهوري نيز به درست يا غلط، به محض آگاهي ملت از صحنهگرداني حركت رقباي آقاي احمدينژاد توسط حضرتعالي، آراي ايشان به شدت افزايش يافت (با وجود وارد بودن برخي انتقادات به وي) همچنين در اين زمينه چند سؤال به ذهنها متبادر ميشود كه روشن شدن پاسخ آنها، از ابهامات خواهد كاست: 1- چگونه است كه حضرتعالي، انتخابات نهم را كه مجري آن دولت آقاي خاتمي بود به دليل واگذاري رقابت زيرسؤال برديد، اما اقدامي از سوي اطرافيانتان براي درگير شدن و به خيابان ريختن صورت نگرفت؟ 2- چرا انتخابات بعدي را كه مجري آن دولت آقاي احمدينژاد بود و جنابعالي در آن موفق به اخذ رأي شديد بسيار قابل تفاخر ميدانيد؟ 3- به چه دليل انتخابات دهم را كه براي آن تدارك بسياري ديده بوديد، هم با ترديد مواجه ساختيد، هم منصوبان و منسوبانتان در خيابانها فعال شدند؟ (لابد براي اينكه پيشبيني حضرتعالي قبل از انتخابات، كه در نامه به رهبري آمد، درست از كار درآيد). به نظر تأمل در همين موارد كافي است و لذا صرفاً اشاراتي براي انتقال مطلب صورت گرفت.
جناب آقاي هاشميرفسنجاني! با آن كه مايل نيستم وارد جزئيات بيشتري به لحاظ تاريخي شوم، اما اصرار اطرافيانتان برخلافگويي مرا ناگزير ميسازد به مصاديق بيشتري بپردازم. جوابيهنويسان در فراز ديگري آوردهاند:
"در ذيل به مستنداتي اشاره ميشود كه آيتالله هاشميرفسنجاني به فراخور دروغهايي كه در جامعه پخش ميشود جواب دادهاند: مخفي كردن مسائل از امام و رهبري: "زدن تهمت آسان است. اولاً هيچ وقت به خودمان اجازه نداديم كه كوچكترين چيزي از امام مخفي باشد. از لحاظ سياسي هم ميگفتيم امام بهتر از ما ميفهمند و مسووليت و ولايت با ايشان است. ما براي خودمان در انقلاب اصالتي قائل نبوديم. اين تفكر ما سياسي و سطحي نيست. عميق است الان هم اينگونه است. همين الان هم فكر ميكنم اگر چيزي از رهبري مخفي بماند، گناه است. ايشان بايد بدانند. شايد با تصميم رهبري يا امام در مسئلهاي مخالف باشيم، اما بايد بدانند. اين جزو عقايد ماست " (... با هاشمي، قدرتالله رحماني، انتشارات كيهان، چاپ اول، ص126)(جوابيه، ص13). "
آيا اطرافيان انتظار دارند محققان و مردم به ادعا بسنده كنند و چشم بر واقعيتهاي پيش روي ببندند؟ البته قبل از ورود به اين بحث يادآوري اين نكته ضروري است كه اگر اعتماد فردي به اطرافيانش به حدي باشد كه حتي سخن خلاف واقع آنان را به عنوان موضع خود به ديگران منعكس سازد مانند آن است كه خود گويندة سخن ناصواب است و نتيجه امر در گمراه كردن ديگران يكي است. براي نمونه، در جريان رخداد تاريخي سفر مكفارلين به ايران بعد از سفر علي هاشمي به آمريكا، روايت اينگونه به حضرتعالي منتقل ميشود و شما آن را علاوه بر انتقال به احمدآقا ـ به عنوان رابط امام ـ در خاطرات خود ميآوريد: "عصر علي- اخويزاده- آمد؛ از خوزستان احضارش كرده بودم. گزارش ديدار و مذاكره مجدد با آمريكاييها را داد، قبل از اقدام او را نهي كرده بودم. به من گفته بودند كه به آمريكا رفته و با ريگان درباره سقوط صدام مذاكره كرده است، گفت به آمريكا نرفته، بلكه به نوعي ادامه همان رشته ارتباطهاي سابق بود... " (اوج دفاع، كارنامه و خاطرات هاشميرفسنجاني در سال 65، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388، ص351) متأسفانه همين سخن خلاف واقع به ديگران منعكس ميشود، اما همين آقاي علي هاشمي بعدها به صراحت سفر به آمريكا را تأييد ميكند: "ه.ا: در چه كشوري اين ارتباطگيري را انجام داديد؟ ابتدا به تركيه رفتم و سپس به آمريكا. اين مذاكرات هم ادامه يافت " (شهروند امروز، شماره 50، سال سوم، 26 خرداد 1387)
البته در روايت ديگري از منسوبان حضرتعالي حتي به نوعي به روايت تاور نيز نزديك ميشويم: "علي هاشمي براي ملاقات بعدي عازم تركيه ميشود و از طريق تركيه پس از ساعتها پرواز با هواپيماي كوچك كه براي سوختگيري توقفي هم داشته است به مكان ناشناخته مورد نظر مذاكره كننده ميرسد، او ابراز ميدارد كه در ابتدا نميدانست واقعاً كجا بوده فقط به نظر ميرسيد كه بعد از چند ساعت پرواز به يكي از شهرهاي اروپايي مانند ژنو رسيده است و از آنجا با پروازي چند ساعته به محلي رسيدند و مجدداً بيآنكه اجازه پياده شدن به او داده شود، پرواز به مكان نهايي صورت ميگيرد. " (ماجراي مكفارلين، فروش سلاح، آزادي گروگانها، نوشته محسن هاشمي، حبيبالله حميدي، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388، صص154-144) حتي اگر روايت گزارش تاور را در مورد مكان ناشناخته يعني اسرائيل نپذيريم دستكم سفر آقاي علي هاشمي به آمريكا براساس دو روايت كاملاً مسجل است، اما گزارش خلاف واقع اوليه به مرحوم سيداحمدآقا منعكس ميشود كه وي نيز قطعاً به امام منتقل ميسازد. آيا دفاع بيچون و چراي حضرتعالي از همه اعمال و رفتار اطرافيان، تفاوتي در نتيجه ايجاد ميكند كه مسئلهاي خلاف واقع به واسطه يا بيواسطه به مردم و رهبري منعكس شود؟
جنابعالي در فراز فوق مدعي شدهايد: "از لحاظ سياسي هم ميگفتيم امام بهتر از ما ميفهمند و مسووليت و ولايت با ايشان است ما براي خودمان در انقلاب اصالتي قائل نبوديم ". جسارتاً اجازه دهيد علاوه بر نكاتي كه حول اثبات خودمحوري بيان داشتم فراز ديگري از تاريخ را خدمتتان يادآور شوم. دستكم امروز بر همه صاحبنظران روشن شده است كه اگر تدبير امام در مورد بنيصدر نبود، در دوران رياستجمهوري او صفبندي كاذب مليون و متدينين به صورت غيرقابل حلي درميآمد و قطعاً اگر ميتوانستند بر اين اساس جامعه را به گونهاي آشتيناپذير دو قطبي كنند، شاهد تكرار تجربه نهضت ملي شدن نفت بوديم. خوشبختانه امام با منع اطرافيانشان از ورود به اين بازي، زمينه و فرصتي را فراهم آورد تا به تدريج جامعه از ماهيت اين جريان متمايل به غرب آگاه شود و اين فتنه - كه صحنهگردان اصلي آن مجاهدين خلق بودند - با كمترين هزينه خنثي گردد.
حضرتعالي در آن زمان با اين تدبير چندان همراه نبوديد و نامه خصوصي تندي خدمت امام نگاشتيد (البته ساير سران حزب جمهوري هم ابهاماتي در اين زمينه داشتند، اما هرگز به خود اجازه طرح چنين اظهاراتي را ندادند). برخي فرازهاي نامه جنابعالي را مرور ميكنيم تا ادعاي شما مبني بر تبعيت محض از امام محك بخورد: "آيا رواست كه به خاطر اجراي نظرات جنابعالي ما درگير باشيم و متهم و جنابعالي در مقابل اينها موضع بيطرف بگيريد؟ آيا بيخط بودن و آسايشطلبي را ميپسنديد؟... آيا رواست كه همه گروه دوستان ما به اضافه اكثريت مدرسين و فضلاي قم و ائمه جمعه و جماعات و ... در يك طرف اختلاف و شخص آقاي بنيصدر در يك طرف و جنابعالي موضع ناصح داشته باشيد؟ مردم چه فكر خواهند كرد؟ و بعداً تاريخ چگونه قضاوت ميكند؟... تحمل ابهام در نظر رهبر برايمان مشكل است. مگر اينكه بفرماييد، همين ابهام صلاح است. احتمال اينكه اين ابهام در رابطه با خطوط سياسي و فكري جاري و خطي كه در ارتش تعقيب ميشود، آثار نامطلوبي در تاريخ انقلابمان بگذارد، وادارم كرد به عنوان وظيفه روي اين مطالب، صراحت و تأكيد داشته باشم و اميدوارم مثل هميشه اين جسارت را ببخشيد. " (انقلاب در بحران، كارنامه و خاطرات هاشميرفسنجاني در سال 59، بكوشش عباس بشيري، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 84، صص4-363)
اولاً در جامعيت تحليل حضرتعالي همان بس كه ميفرماييد: "شخص آقاي بنيصدر در يك طرف ". آيا جريانات مليون، مجاهدين خلق (كه به دليل روشن نشدن ماهيتشان، از نيرو و تشكيلات قابل توجهي برخوردار بودند) و به طور كلي همه جرياناتي كه با انقلاب زاويه داشتند، پشت سر آقاي بنيصدر قرار نداشتند؟ ثانياً نامه شما در آن تاريخ خصوصي بود و چون تدبير رهبري برايتان قابل هضم نبود با تندي نظرات خود را مطرح كرديد؛ به همين دليل هم نامه را در ايام آن دعواي سياسي منتشر نساختيد و موجب تضعيف رهبري نشديد. ثالثاً بعد از سالها، پس از آشكار شدن ماهيت فتنهاي كه آقاي بنيصدر صرفاً نماد آن بود، نامه خود را در سال 84 منتشر ميسازيد، اما هرگز به اين واقعيت معترف نيستيد كه موضع امام بهحق بود و شما به دليل ناپختگي سياسي، بر رهبر خود اينگونه تاختيد. متأسفانه دليل ريشهدار بودن خودمحوري در حضرتعالي، خاطرات اين سال را (كه سال 84 تدوين نهايي شده است) به گونهاي ميخواهيد در تاريخ به ثبت برسانيد كه گويي امام در خطا بودند و شما با اين نامه، ايشان را از خطا بيرون آورديد.
جوابيهنويسان در عبارت بعدي بر سؤاستفاده نكردن اطرافيان از جايگاه رفيع حضرتعالي در كشور تأكيد دارند و مدعياند:
"تأكيد بر عدم سؤاستفاده نزديكان از موقعيت آيتالله هاشميرفسنجاني: در ادارات يا جاهاي ديگر بعضي از افراد مدعي ميشوند كه ارتباط خاصي با ما دارند، ملت ايران بداند كه در رابطه با مسؤوليتهاي مملكتي و كارهاي اجتماعي براي هيچكس حتي بچهها، برادرها، نزديكترين افراد خانواده خودمان هيچ اختصاص و مزيتي وجود ندارد و حتي خود ما هم هيچ مزيتي نداريم (خطبههاي نماز جمعه، جلددوم، دفتر نشرمعارف انقلاب، چاپ اول، ص504) (جوابيه، ص13)
اجازه بفرماييد از برخي مسائل مگو! در مورد چگونگي دفاع از فرزندانتان صرفنظر كنيم؛ زيرا همانگونه كه به كرات صادقانه عرض كردم، شما سرمايهاي مؤثر براي انقلاب هستيد و تلاش براي حفظ حضرتعالي براي همگان ضروري است، اما قبول كنيد كه نپذيرفتن ضعفهاي آشكار، توهين به فهم و درك جامعه است. براي نمونه، آيتالله يزدي ـ رياست اسبق قوه قضاييه ـ يكي از مصاديق دخالت نابجاي حضرتعالي در دفاع از فرزندانتان را اخيراً بيان داشتند. اين اعمال نفوذهاي تلخ زماني تأسفبارتر جلوهگر ميشود كه از موضع بسيار بالا نيز صورت گيرد: "او به بنده ميگفت پرونده را ببندم و من ميگفتم چگونه شما ميخواهيد پرونده را ببندم در حالي كه قوه قضاييه را قبول نداريد و دختر شما در دادگاه حاضر نميشود. " (روزنامه جامجم، 24/9/88)
حال ببينيم واكنش حضرتعالي به انتقاد آيتالله يزدي چيست؛ آيا با سعهصدر همراه با استدلال تلاش براي بسته شدن پرونده دختران را نفي ميكنيد يا خطاي صورت گرفته را ميپذيريد؟ متأسفانه جواب شخص شما به آيتالله يزدي با جوابيه ارسالي براي اينجانب با يك منطق نوشته شده و آن نگاه فرادستان به فرودستان است: "جواب من به آقاي يزدي درخواست شفا براي ايشان است و ارسال سلام. رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام افزود؛ متأسفانه ايشان بر اثر مشكلات جسمي گاهي دچار عصبانيت ميشود و عجولانه اعلام نظر ميكند. آيتالله هاشميرفسنجاني تصريح كرد، افرادي هم هستند كه شهرت خويش را از راه اهانت به ديگران ميخواهند كه جواب اينگونه افراد هم سكوت است و دعا براي هدايتشان " (روزنامه اعتماد، 26/9/88)
آيا انتظار داريد خواننده بعد از مطالعه اهانتهاي مستقيم حضرتعالي به هر كس كه انتقادي را حتي به اطرافيانتان مطرح ميكند، اين نوع برخورد شما را همچون گذشته از موضع قدرت ارزيابي نكند؟ ظاهراً مريض پنداشتن اينجانب، به هر كسي كه جرئت كند كمترين انتقادي را مطرح سازد، تسري مييابد. پس چگونه است كه در مشهد در مقام دفاع از "گفتوگو " برميآييد و از موضع آزاد انديشي سخن ميگوييد: "در مجموع بحث اين است كه بايد فضاي گفتوگو را جدي بگيريم تا مردم باور كنند كه ميتوانند استدلال كنند. " (روزنامه جمهوري اسلامي، 25/9/88) قطعاً اين فضاي باز را صرفاً براي كساني نميخواهيد كه در كنار تعريف و تمجيد از حضرتعالي، به تخريب همه مباني انديشه امام و رهبري ميپردازند. اگر اين حق آزادانديشي مورد نظر حضرتعالي شامل ديگران هم ميشود چرا تحمل كمترين انتقادي را نداريد و از بدترين برچسبها براي خاموش كردن منتقدي كه به صورت مستند بحثي ناخوشايند با مذاق شما را مطرح كرده است، استفاده ميكنيد؟ خوشتر اينكه در موضع مصلح نيز قرار ميگيريد و جامعه را دعوت به تحمل سخنان يكديگر مينماييد؟! آيا براستي اين سؤال براي نكتهسنجان مطرح نخواهد شد كه چرا در صورت عدم وقوع آنچه آيتالله يزدي بيان داشته است بصراحت به نفي آن مبادرت نميشود؟ آيا دليلي جز اين ميتوان اقامه كرد كه در صورت نفي صريح، جزييات بيشتري از سوي رئيس اسبق قوه قضاييه به افكار عمومي ارائه خواهد گرديد؟
جناب آقاي هاشميرفسنجاني! در آخرين فراز از جوابيه آمده است:
"اما نامهاي كه ظاهراً در متن مطول خويش به نقد آن برخاستيد: اولاً؛ آن نامه در فضايي نوشته شده بود كه به خاطر اتهامات غيرمسؤولانه يك مقام مسؤول، مردم نسبت به كليت انقلاب دچار ترديد شده بودند " (جوابيه، ص14)
بايد عرض شود: اولاً اينجانب محكوم ميشوم كه چرا ميگويم برخي محققان اينگونه معتقدند، اما جوابيه نويسان در اين فراز خود از جانب كليت مردم ايران سخن ميرانند! ثانياً چرا بايد انتقاد - حتي به ناحق - از فرزندان حضرتعالي و فرزند آقاي ناطقنوري به مثابه زيرسؤال بردن كليت انقلاب تلقي شود؟ آيا اين جز اعتبار فوقالعاده دادن به حريمهاي كاذب است؟! ثالثاً با اين جمله، جوابيهنويسان به گونهاي نامه حضرتعالي را در شرايط امروز قابل دفاع نميدانند و آن را مربوط به فضايي خاص عنوان ميكنند و در ادامه ميافزايند:
"ثانياً چه شده است كه شما در مخالفت با دانشگاه آزاد اسلامي، برهان قاطع خويش را براي تكفير همه مسؤولان اين دانشگاه قرار داديد و حتي تفكر امام براي تأسيس آن را نتيجه فشارهاي آيتالله هاشميرفسنجاني ميدانيد، اما كسي جلوي چشم حداقل 50 ميليون بيننده براي بقاي چهارساله خويش در صندلي قدرت، تمام فرزندان و خانواده آيتالله هاشميرفسنجاني و ديگر مسؤولان را متهم به فساد مينمايد و براي پدر خانواده هيچ حقي قائل نميشويد؟! نعوذبالله با اين تفكر، اگر علاوه بر تاريخنويسي، قوانين قضائي را هم مينوشتيد، معلوم نبود در ترازوي عدالت خويش چه شمشيرهايي براي قلع و قمع مظلومان تاريخ تيز ميكرديد!! " (جوابيه، ص14)
اين پاراگراف در واقع اوج هنرنمايي جوابيهنويسان را در معرض قضاوت قرار ميدهد. كساني كه مقالات و مصاحبهها و سخنرانيهاي اين منتقد را در مورد عملكرد مديريت دانشگاه آزاد مورد مطالعه و تأمل قرار دادهاند به خوبي واقفند كه انتقاداتم صرفاً متوجه تخلفات آقاي جاسبي بوده است و هرگز در مقامي نبودهام كه به تكفير همه مسئولان اين دانشگاه بپردازم. همچنين اگر كلامي در مورد ادعاي خلاف واقع دوم يعني "حتي تفكر امام براي تأسيس آن را نتيجه فشارهاي آيتالله هاشميرفسنجاني ميدانيد " از اينجانب به ثبت رسيده باشد حاضرم همه سخنانم را در مورد مفسدههاي مديريتي آقاي جاسبي پس بگيرم. امام در سال 61 از طرح تأسيس اين دانشگاه دفاع كردند، زيرا گامي در مسير ضديت با مدركگرايي بود، اما اين دانشگاه به سرعت از اهداف اوليه دور شد و ديگر امام از آن دفاع نكردند. حمايت امام از اين ايده مربوط به زماني بود كه سخن از مطالبه و ارائه مدرك از سوي دانشگاه در ميان نبود و صرفاً ارتقاي سطح دانش اقشار مختلف جامعه مدنظر قرار داشت، اما در سال 64 اساسنامه دانشگاه به طور كلي تغيير كرد و بنا بر آن گذاشته شد كه در زمره مؤسسات آموزش عالي قرار گيرد و مدرك تحصيلي در سطوح مختلف ارائه دهد. اين تصميم، به تغيير ماهيت دانشگاه آزادـ كه قرار بود با مدركگرايي در كشور مقابله كندـ منجر شد. جنابعالي در سال 65 بعد از تصويب اساسنامه جديد در شورايعالي انقلاب فرهنگي، براي كسب حمايت مجدد امام خدمت ايشان ميرسيد: "از امام خواستم دانشگاه آزاد اسلامي را در مقابل مخالفان تندرو تقويت كنند فرمودند موارد مورد اختلاف و نقاط نظر طرفين را بنويسم تا تصميم بگيريم؛ نوشتم و فرستادم ". (اوج دفاع، كارنامه و خاطرات هاشميرفسنجاني در سال 65، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 88، ص113)
عليرغم پيگيريهاي حضرتعالي، امام به اين نامه پاسخي نميدهند (همان، ص120) و ديگر هرگز از مشي جديد دانشگاه آزاد كه جو ناسالم مدركگرايي گذشته را به صورت افراطيتري دامن ميزد به هيچ وجه حمايت نميكنند، اما اين كه اينجانب حق دفاع از فرزندانتان براي حضرتعالي قائل نباشم هرگز منطبق بر واقعيت نيست و در آن نامه انتقادي عرض كردم قراين حكايت از آن دارند كه دفاع از فرزندان بهانهاي براي نامه تند به رهبري نوشتن و ايشان را تهديد كردن بوده است؛ زيرا همانطور كه ذكر شد، اولاً اگر كس ديگري اتهام بدون استنادي را به فرزندان شما وارد ساخته است چرا بايد مخاطب شما رهبري باشد؟ مخاطب ميتوانست بهحق قوه قضائيه يا خود فرد طرح كننده اتهام باشد. حتي اگر صلاح ديديد نامهتان را به رهبري بنويسيد چرا ايشان را تهديد به حركتهاي خياباني كرديد و ... بنابراين افكار عمومي امروز دستكم به اين واقعيت دست يافته است كه دفاع از فرزندان ميتوانست هم از طريق تلويزيون و هم از طريق مجاري قانوني و قضايي سه روز بعد از نگارش نامه صورت گيرد و قوانين و آييننامهها به شما مجوز استفاده از اين حق را ميداد. درست است كه صداوسيما در دوران رقابتهاي انتخاباتي طبق قانون نميتوانست اين امكان را به كساني كه در مناظرات زيرسؤال رفتهاند بدهد، اما بعد از روز جمعه (22 خرداد) اين اقدام به سهولت امكانپذير بود. آيا اين ادعا قابل توجيه است كه فرزندان، مهمتر از مصالح كشور و انقلاباند و به بهانه دفاع از آنان نامهاي تند به رهبري بنويسيم و منتشر سازيم تا بدخواهان كشور كاملاً مطلع شوند كه شكافي ايجاد شده و ميتوانند از آن سوءاستفاده كنند؟ چرا اجازه نميدهيد اين فرزندان از خودشان دفاع كنند؟ اگر خطايي مرتكب شدهاند خودشان بايد پاسخگو باشند. اگر حضرتعالي مدافع اين فرهنگ نيستيد كه شخصيتها بايد از حريم كاذب خانوادگي و منسوبان خود دفاع كنند و خود آنها را پاسخگوي اعمال و رفتارشان ميدانيد، چرا خود را هزينه فرزندانتان ميكنيد؟ دفاع قاطعانه شما از منسوبان، بزرگترين لغزشگاه را براي آنان فراهم ميآورد.
جنابعالي اخيراً گفتهايد اگر فرزندان من تخلفي دارند، مورد پيگرد قضايي قرار گيرند، اما همزمان به صورت مطلق از آنها دفاع ميكنيد و ميفرماييد آنها هيچگونه خطايي مرتكب نشدهاند. نفس اين كه شما خود را سپر آنها ميسازيد از دو جنبه قابل ايراد است؛ اول آن كه مجاري قانوني در صورت خطاكار بودن آنها جرئت بررسي تخلفات را نخواهند داشت (كما اين كه در گذشته همين امر موجب شكلگيري محيطهاي امن براي گريز از قانون شد) دوم اين كه حضرتعالي به عنوان يك شخصيت برجسته و با سابقه درخشان نبايد خود را هزينه برخي خطاهاي احتمالي نماييد. فرزندان مسئولان عاليرتبه و شخصيتها مصون از خطا نيستند و كارنامه سيساله اخير نيز اين واقعيت تلخ را پيشروي ما قرار داده است؛ بنابراين چرا ميبايست حضرتعالي در 30 سال گذشته با اين قاطعيت از آنان پشتيباني كنيد؟ به ويژه اينكه بعضاً خلاف واقعگوييهاي آنها به شما (از جمله مصداقي كه خدمتتان اشاره شد) بايد اثبات شده باشد.
جناب آقاي هاشميرفسنجاني! بنده هرگز در مورد مرزشكني در عرصه بيگانه و خودي كه متأسفانه برخي اطرافيان حضرتعالي خطاهاي بسياري را در كارنامه خود به ثبت رساندهاند سخني به ميان نياوردهام و حتي در مورد گزارش لوموند نيز اينگونه اظهار نظر نمودم: "در مورد مسئله ابراز تمايلات نزد شيوخ عرب بدون اين كه خواسته باشم پيرامون صحت و سقم آن نظري ابراز دارم صرفاً يادآور ميشوم كه منابع ديگري هم در اين زمينه اطلاعرساني كردهاند؛ لذا مناسب بود حضرتعالي در مقام تكذيب مطالب رسانههايي همچون لوموند نيز برميآمديد: "وقتي رفسنجاني به صورت پنهان از موسوي، اين نخستوزير سابق كه كانديداي اصلاحطلبان شد، حمايت كرد، آرزو ميكرد كه موسوي، احمدينژاد را كنار بزند، او به نمايندگان كشورهاي خليج(فارس) قبل از انتخابات گفته بود: "به زودي ديگر حرفي از او نخواهيد شنيد. " (روزنامه لوموند، به قلم موري كلوردو كامپ مورخه 25/6/2009م) البته صرفنظر از ميزان وثوق چنين مطلبي همه ناظران سياسي خارجي، شما را در امر انتخابات بسيار فعال ارزيابي مينمودند. " (وراي نمودها و نمادها، ص37)
بنابراين برخلاف ادعاي جوابيهنويسان، اينجانب هرگز در مقام تأييد خبر لوموند برنيامدهام، بلكه اظهار داشتهام: "جنابعالي كه ادعاي آقاي احمدينژاد را در اين زمينه خلاف واقع ميخوانيد چرا در مقام تكذيب ساير خبرهاي مشابه برنيامدهايد. "
در پايان بايد معروض دارم كه مسائل زيادي در اين جوابيه مطرح شد كه به دليل اجتناب از مطول شدن توضيحات از آنها درميگذرم زيرا اعتقاد راسخ دارم كه خوانندگان مجدداً بحثها را مرور خواهند كرد و خود به قضاوت دقيق خواهند پرداخت. اما جناب آقاي هاشميرفسنجاني! آيا به ثبت رسيدن جوابيهاي به نام جنابعالي در تاريخ با ادبيات سراسر توهين (68 مورد) شايسته شأن شماست؟! اگر پاسختان منفي است، چه كساني شأن حضرت عالي را تنزل ميدهند؛ منتقدان دلسوز يا بهرهجويندگان از چتر حمايتي "تاريخسازان "؟! در يك مقايسه ساده هر صاحبنظري به اين جمعبندي خواهد رسيد كه نقد تبارشناسانه تاريخي براي كمك به شكلگيري استنتاجهاي دقيق است، اما اطرافيانتان از اين شيوه به شدت برافروخته شدهاند؛ زيرا آنان وقايع تاريخ را پارهپاره ميطلبند تا بصيرت لازم در آحاد جامعه شكل نگيرد. جامعهاي كه بتواند سرمايههاي خود را بهخوبي بشناسد قادر خواهد بود از آنان در چارچوب قانون بهرهگيرد؛ در غيراين صورت، زيادهخواهان با امكاناتي كه در حياط خلوتها متجمع ميسازند در پناه شخصيتهاي موجه، موجآفريني خواهند كرد و خود را بر قانون مسلط خواهند ساخت.
باتشكر
مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
عباس سليمي نمين
28/9/88