IRNON.com
بازخواني بيانات رهبري درباره محرم و عاشورا - قسمت اول
حادثه عاشورا با عاطفه، عشق، محبت، ترحم و گريه همراه است
 

حادثه‏ عاشورا، خشك و صرفاً استدلالى نيست، بلكه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گريه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظيمى است، لذا ما را امر مى‏كنند به گريستن، گرياندن و حادثه را تشريح كردن.


 

جمله معروف و تاريخي «اين محرم و صفر است كه اسلام را زنده نگه داشته است» خاطرات ما را از مجاهدي از سلاله پاك سيدالشهداء در يادها زنده مي‌كند، اما پس از اهانت به رهبر كبير انقلاب كه دل دوست‌داران آن پير سفر كرده را داغدار كرد، تنها اين جمله خلف صالحش التيام‌بخش اين داغ است: «امام در همه‏ احوال همين‏طور بود؛ تنها، بى‏كس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزيز. اين چهره‏ امام بزرگوار ما بود»
رهبر انقلاب، اين عزت امام (ره) را در ادامه عزت حسيني مي‌دانند كه در يك بازخواني به تحليلي از واقعه عاشورا از زبان رهبر فرزانه انقلاب مي‌پردازيم:
«در باب عاشورا آنچه كه عرض مى‏كنم ـ البته يك سطر از يك كتاب قطور است ـ اين است كه عاشورا يك حادثه‏ تاريخىِ صرف نبود؛ عاشورا يك فرهنگ، يك جريان مستمر و يك سرمشق دائمى براى امت اسلام بود. حضرت ابى‏عبداللَّه (عليه‏السّلام) با اين حركت ـ كه در زمان خود داراى توجيه عقلانى و منطقى كاملاً روشنى بود ـ يك سرمشق را براى امت اسلامى نوشت و گذاشت. اين سرمشق فقط شهيد شدن هم نيست؛ يك چيزِ مركب و پيچيده و بسيار عميق است. سه عنصر در حركت حضرت ابى‏عبداللَّه (عليه‏السّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.
عنصر منطق و عقل در اين حركت، در بيانات آن بزرگوار متجلى است؛ قبل از شروع اين حركت، از هنگام حضور در مدينه تا روز شهادت. جمله، جمله‏ اين بيانات نورانى، بيان‏كننده‏ يك منطق مستحكم است. خلاصه‏ اين منطق هم اين است كه وقتى شرايط وجود داشت و متناسب بود، وظيفه‏ مسلمان، «اقدام» است؛ اين اقدام خطر داشته باشد در عالى‏ترين مراحل، يا نداشته باشد. خطرِ بالاترين، آن است كه انسان جان خود و عزيزان و نواميس نزديك خود ـ همسر، خواهر، فرزندان و دختران ـ را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اينها چيزهايى است كه از بس تكرار شده، براى ما عادى شده، در حالى كه هر يك از اين كلمات، تكان‏دهنده است. بنابراين، حتى اگر خطر در اين حد هم وجود داشته باشد، وقتى شرايط براى اقدام متناسبِ با اين خطر وجود دارد، انسان بايد اقدام كند و دنيا نبايد جلوى انسان را بگيرد؛ ملاحظه‌كارى و محافظه‏كارى نبايد مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافيتِ جسمانى نبايد مانع راهِ انسان شود؛ انسان بايد حركت كند.
اگر حركت نكرد، اركان ايمان و اسلام او بر جا نيست. «انّ رسول‏اللَّه (صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله) قال: من رأى سلطانا جائراً مستحلّا لحرم اللَّه و لم يغيّر عليه بفعل و لاقول كان حقّا على‏اللَّه ان يدخله مدخله»؛ منطق، اين است. وقتى اساس دين در خطر است، اگر شما در مقابل اين حادثه‏ فزيع، با قول و فعل وارد نشويد، حقِ على‏اللَّه است كه انسان بى‏مسؤوليت و بى‏تعهد را با همان وضعيتى كه آن طرف مقابل ـ آن مستكبر و آن ظالم ـ را با آن روبه‏رو مى‏كند، مواجه كند.
حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) در خلال بيانات گوناگون ـ در مكه و مدينه و در بخش‏هاى مختلف راه ـ و در وصيت به محمدبن‏حنفيه اين وظيفه را تبيين كرده و آن را بيان فرموده است. حسين‏بن‏على (عليه‏السلام) عاقبتِ اين كار را مى‏دانست؛ نبايد تصور كرد كه حضرت براى رسيدن به قدرت ـ كه البته هدف آن قدرت، مقدس است ـ چشمش را بست و براى آن قدرت حركت كرد؛ نه، هيچ لزومى ندارد كه يك نگاه روشنفكرانه ما را به اين‏جا بكشاند. نخير، عاقبت اين راه هم بر حسب محاسبات دقيق براى امام حسين (عليه‏السّلام) با روشن‏بينى امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آن‏قدر اهميت دارد كه وقتى شخصى با نفاستِ جان حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) در مقابل اين مسأله قرار مى‏گيرد، بايد جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد؛ اين براى مسلمان‏ها تا روز قيامت درس است و اين درس عمل هم شده است و فقط اين‏طور نبوده كه درسى براى سرمشق دادن روى تخته‏ سياه بنويسند، كه بعد هم پاك بشود؛ نه، اين با رنگ الهى در پيشانى تاريخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.
در محرّم سال 42، امامِ بزرگوار ما از اين منشاء استفاده كرد و آن حادثه عظيم 15 خرداد به وجود آمد. در محرّم سال 1357 هم امام عزيز ما باز از همين حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشير پيروز است» و آن حادثه‏ تاريخى بى‏نظير ـ يعنى انقلاب اسلامى ـ پديد آمد. اين، مالِ زمان خود ماست؛ جلوى چشم خود ماست؛ ولى در طول تاريخ هم اين پرچم براى ملت‏ها پرچمِ فتح و ظفر بوده است و در آينده هم بايد همين‏طور باشد و همين‏طور خواهد بود. اين بخشِ «منطق»، كه عقلانى است و استدلال در آن هست. بنابراين، صرفِ يك نگاه عاطفى، حركت امام حسين را تفسير نمى‏كند و بر تحليل جوانب اين مسأله قادر نيست.
عنصر دوم، حماسه است؛ يعنى اين مجاهدتى كه بايد انجام بگيرد، بايد با عزت اسلامى انجام بگيرد؛ چون «العزّةللَّه و لرسوله و للمؤمنين». مسلمان در راهِ همين حركت و اين مجاهدت هم، بايستى از عزت خود و اسلام حفاظت كند. در اوج مظلوميت، چهره را كه نگاه مى‏كنى، يك چهره‏ حماسى و عزتمند است.
اگر به مبارزات سياسى، نظامىِ گوناگونِ تاريخ معاصر خودمان نگاه كنيد، حتى آنهايى كه تفنگ گرفته‏اند و به جنگ روياروى جسمى اقدام كرده‏اند، مى‏بينيد كه گاهى اوقات خودشان را ذليل كردند! اما در منطق عاشورا، اين مسأله وجود ندارد؛ همان جايى هم كه حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) يك شب را مهلت مى‏گيرد، عزتمندانه مهلت مى‏گيرد؛ همان جايى هم كه مى‏گويد: «هل من ناصرٍ» ـ استنصار مى‏كند ـ از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جايى كه در بين راه مدينه تا كوفه با آدم‏هاى گوناگون برخورد مى‏كند و با آنها حرف مى‏زند و از بعضى از آنها يارى مى‏گيرد، از موضع ضعف و ناتوانى نيست؛ اين هم يك عنصر برجسته‏ ديگر است. اين عنصر در همه‏ مجاهداتى كه رهروان عاشورايى در برنامه‏ خود مى‏گنجانند، بايد ديده شود. همه‏ اقدام‏هاى مجاهدت‏آميز ـ چه سياسى، چه تبليغى، چه آن‏جايى كه جاى فداكارى جانى است ـ بايد از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسه‏ فيضيه، چهره‏ امام را نگاه كنيد: يك روحانى‏اى كه نه سرباز مسلح دارد و نه يك فشنگ در همه‏ موجودى خود دارد، آن‏چنان با عزت حرف مى‏زند كه سنگينى عزت او، زانوى دشمن را خم مى‏كند؛ اين موضع عزت است. امام در همه‏ احوال همين‏طور بود؛ تنها، بى‏كس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزيز؛ اين چهره‏ امام بزرگوار ما بود.
خدا را شكر كنيم كه ما در زمانى قرار گرفتيم كه يك نمونه‏ عينى از آنچه را كه بارها و سال‏ها گفته‏ايم و خوانده‏ايم و شنيده‏ايم، جلوى چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را ديديم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.
عنصر سوم، عاطفه است؛ يعنى هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه يك نقش تعيين‏كننده‏اى ايجاد كرده است كه باعث شد مرزى بين جريان عاشورايى و جريان شيعى با جريان‏هاى ديگر پيدا شود. حادثه‏ عاشورا، خشك و صرفاً استدلالى نيست، بلكه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گريه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظيمى است، لذا ما را امر مى‏كنند به گريستن، گرياندن و حادثه را تشريح كردن.
زينب كبرى (سلام‏اللَّه‏عليها) در كوفه و شام منطقى حرف مى‏زند، اما مرثيه مى‏خواند؛ امام سجاد بر روى منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حكومت اموى مى‏كوبد، اما مرثيه مى‏خواند. اين مرثيه‏خوانى تا امروز ادامه دارد و بايد تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضاى عاطفى و در فضاى عشق و محبت است كه مى‏توان خيلى از حقايق را فهميد، كه در خارج از اين فضاها نمى‏توان فهميد. اين سه عنصر، سه عنصر اصلىِ تشكيل‏دهنده‏ حركت عاشورايى حسين‏بن‏على (ارواحنافداه) است كه يك كتاب حرف است و گوشه‏اى از مسائل عاشوراى حسينى است؛ اما همين يك گوشه براى ما درس‏هاى فراوانى دارد.
ما مبلّغان، زير نام حسين‏بن‏على تبليغ مى‏كنيم. اين فرصت بزرگ را يادِ اين بزرگوار به مبلّغان دين بخشيده است، كه بتوانند تبليغ دين را در سطوح مختلف انجام بدهند. هر يك از آن سه عنصر بايد در تبليغ ما نقش داشته باشد؛ هم صِرف پرداختن به عاطفه و فراموش كردن جنبه‏ منطق و عقل كه در ماجراى حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) نهفته است، كوچك كردن حادثه است، هم فراموش كردن جنبه‏ حماسه و عزت، ناقص كردن اين حادثه‏ عظيم و شكستن يك جواهر گرانبهاست؛ اين مسأله را بايد همه ـ روضه‏خوان، منبرى و مداح ـ مراقب باشيم.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار روحانيون و مبلّغان، در آستانه «ماه محرم» 26 ارديبهشت 1375