سيدعلي كه باشد ايمان و عشق و دينم؛ شعري از دانشجوي مهندسي عمران

شعري از دانشجوي مهندسي عمران؛
سيدعلي كه باشد ايمان و عشق و دينم
ميسوخت سبز آتش سبز نظام جانم/ سبزه هرزه سوزد و آوازهي جهانم/غمها فرا گرفته، ديوانه كرده قلبم/لبريز گشته جانم، از نالههاي نهانمصدحيف كز نگارم، حرفي نميشنيدند/هركس نمي شناسد، اين سرو آستانم.
محمد حسين لوافزاده دانشجوي مهندسي عمران در آخرين سروده خود در خصوص رنگ سبز چنين آورده است:
ميسوخت سبز آتش سبز نظام جانم
سبزه هرزه سوزد و آوازهي جهانم
غمها فرا گرفته، ديوانه كرده قلبم
لبريز گشته جانم، از نالههاي نهانم
صدحيف كز نگارم، حرفي نميشنيدند
هركس نمي شناسد، اين سرو آستانم
سبزي نمي پذيرد، آن رنگ خون و نفرت
سبز است اين دل من، از ناله و فغانم
وقتي زگل شنيدم، آواي آسماني
با خود چنين بگفتم، من افسر جوانم
اين گل زباغ دارد، بوي اقاقي و ياس
سيدعلي كه باشد ايمان و عشق و دينم
آن كاخ سبز، هردم مي ريزد آشكارا
تا او در اين جهان هست ، اين نائب زمانم
+ نوشته شده در پنجشنبه ۳ دی ۱۳۸۸ ساعت 11:11 توسط Javad
|