IRNON.com
بازخواني بيانات رهبري درباره محرم و عاشورا - قسمت ششم
حقيقت قيام حسيني حركت عليه جهل و زبوني انسان است
 

در حقيقت، امام حسين (ع) اگرچه با يزيد مبارزه مى‏كند، اما مبارزه گسترده تاريخى وى با يزيد كوته‏عمرِ بى‏ارزش نيست، بلكه با جهل و پستى و گمراهى و زبونى و ذلّت انسان است؛ امام حسين (ع) با اينها مبارزه مى‏كند.


 

رهبر معظم انقلاب اسلامي در بياناتي به مناسبت تاسوعاي حسيني در سال 79 به بررسي ابعاد مختلف قيام امام حسين (ع) پرداختند و مي‌فرمايند: «... يك جمله در زيارت اربعين امام حسين (عليه‏الصّلاةوالسّلام) ذكر شده است كه مانند بسيارى از جملات اين زيارت‌ها و دعاها، بسيار پرمغز و در خور تأمل و تدبر است.
امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزاست،‌ عرايضى عرض مى‏كنيم. آن جمله اين است: «و بذل مهجته فيك»؛ اين زيارت اربعين است. منتها فقره‏هاى اول آن، دعاست كه گوينده اين جملات خطاب به خداوند متعال عرض مى‏كند: «و بذل مهجته فيك»؛ يعنى حسين‏بن‏على (ع)، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «ليستنقذ عبادك من الجهالة»؛ تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حيرة الضّلالة»؛ و آنها را از سرگردانى ناشى از ضلالت و گمراهى برهاند.
اين يك طرف قضيه يعنى طرفِ قيام كننده؛ حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) است. طرف ديگر قضيه در فقره بعدى معرفى مى‏شود: «و قد توازر عليه من غرّته الدنيا و باع حظّه بالارذل الأدنى»؛ نقطه مقابل، كسانى بودند كه فريب زندگى، آنها را به خود مشغول و دنياى مادى، زخارف دنيايى، شهوات و هواهاى نفس از خود بي‌خودشان كرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدنى»؛ سهمى را كه خداى متعال براى هر انسانى در آفرينش عظيم خود قرار داده است - اين سهم عبارت است از سعادت و خوش‌بختى دنيا و آخرت - به بهاى پست و ناچيز و غير قابل اعتنايى فروخته بودند. اين، خلاصه نهضت حسينى است.
با مداقه در اين بيان، انسان احساس مى‏كند كه نهضت حسينى در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است كه هر دو هم درست است اما مجموع دو نگاه، نشان‌دهنده‏ ابعاد عظيم اين نهضت است. يك نگاه، حركت ظاهرى حسين‏بن‏على(ع) است كه حركت عليه يك حكومت فاسد و منحرف و ظالم و سركوب‌گر - يعنى حكومت يزيد - است اما باطن اين قضيه، حركت بزرگ‌ترى است كه نگاه دوم، انسان را به آن مى‏رساند و آن حركت عليه جهل و زبونى انسان است.
در حقيقت، امام حسين (ع) اگر چه با يزيد مبارزه مى‏كند اما مبارزه گسترده تاريخى وى با يزيد كوته‏عمرِ بى‏ارزش نيست؛ بلكه با جهل و پستى و گمراهى و زبونى و ذلّت انسان است. امام حسين (ع) با اينها مبارزه مى‏كند.

*اگر اسلام مانند دوران حيات پيامبر گسترش مي‌يافت، تاريخ عوض مي‌شد

يك حكومت آرمانى به وسيله اسلام به وجود آمد اگر بخواهيم ماجراى امام حسين (ع) را در سطورى خلاصه كنيم، اين‏طور مى‏شود: بشريت، دچار ظلم و جهل و تبعيض بود. حكومت‌هاى بزرگ دنيا، كه حكومت قيصر و كسراى آن زمان است - چه در ايران آن روز، چه در امپراتورى روم آن روز - حكومت اشرافي‌گرى و حكومت غيرمردمى و حكومت شمشير بى‏منطق و حكومت جهالت و فساد بود. حكومت‌هاى كوچك‌تر هم -مثل آنچه كه در جزيرةالعرب بود- از آنها بدتر بودند و مجموعاً جاهليتى دنيا را فرا گرفته بود. در اين ميان، نور اسلام به وسيله پيامبر خدا (ص) و با مدد الهى و مبارزات عظيم و توان‌فرساى مردمى توانست اول يك منطقه از جزيرةالعرب را روشن كند و بعد به تدريج گسترش يابد و شعاع آن همه جا را فرا گيرد.
وقتى پيامبر از دنيا مى‏رفت، اين حكومت، حكومت مستقرى بود كه مى‏توانست الگوى همه بشريت در طول تاريخ باشد و اگر آن حكومت با همان جهت ادامه پيدا مى‏كرد، بدون ترديد تاريخ عوض مى‏شد؛ يعنى آنچه كه بنا بود در قرن‌ها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان(عج) در وضعيت فعلى- پديد آيد، در همان زمان پديد آمده بود. دنياى سرشار از عدالت و پاكى و راستى و معرفت و محبت، دنياى دوران امام زمان (عج) است كه زندگى بشر هم از آنجا به بعد است.
زندگى حقيقى انسان در اين عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان (عج) است كه خدا مى‏داند بشر در آنجا به چه عظمت‌هايى نايل خواهد شد. بنابراين، اگر ادامه حكومت پيامبر (ص) ميسر مى‏شد و در همان دوره‏هاى اول پديد مى‏آمد و تاريخ بشريت عوض مى‏شد، فرجام كار بشرى مدت‌ها جلو مى‏افتاد اما اين كار به دلايلى نشد.

*پس از پنجاه سال امامت به سلطنت تبديل شد

خصوصيت حكومت پيامبر (ص) اين بود كه به جاى ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت. به جاى شرك و تفرقه فكرى انسان، متكى بر توحيد و تمركز بر عبوديت ذات مقدس پروردگار بود. به جاى جهل، متكى بر علم و معرفت بود. به جاى كينه‏ورزى انسان‌ها با هم، متكى بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و مدارا بود؛ يعنى يك حكومت از ظاهر و باطن آراسته. انسانى كه در چنين حكومتى پرورش پيدا مى‏كند، انسانى باتقوا، پاكدامن، عالم، بابصيرت، فعال، پرنشاط، متحرك و رو به كمال است.
با گذشت پنجاه سال، قضايا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامى بود اما باطن ديگر اسلامى نبود. به جاى حكومت عدل، باز حكومت ظلم بر سر كار آمد. به جاى برابرى و برادرى، تبعيض و دودستگى و شكاف طبقاتى به وجود آمد. به جاى معرفت، جهل حاكم شد. در اين دوره پنجاه ساله، هرچه به طرف پايين مى‏آييم اگر انسان بخواهد از اين سرفصل‌ها بيشتر پيدا كند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد كه اهل تحقيق بايد اينها را براى ذهن‌هاى جوان و جوينده روشن كنند.
امامت به سلطنت تبديل شد! ماهيت امامت، با ماهيت سلطنت، مغاير و متفاوت و مناقض است. اين دو ضد همند. امامت، يعنى پيشوايى روحى و معنوى و پيوند عاطفى و اعتقادى با مردم اما سلطنت يعنى حكومت با زور و قدرت و فريب؛ بدون هيچ‏گونه علقه معنوى و عاطفى و ايمانى. اين دو، درست نقطه مقابل هم است. امامت، حركتى در ميان امت، براى امت و در جهت خير است. سلطنت، يعنى يك سلطه مقتدرانه عليه مصالح مردم و براى طبقات خاص؛ براى ثروت‏اندوزى و براى شهوت‌رانى گروه حاكم. آنچه كه ما در زمان قيام امام حسين (ع) مى‏بينيم، دومى است، نه آن اولى. يعنى يزيدى كه بر سر كار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهيزگارى و پاكدامنى و پارسايى داشت، نه سابقه جهاد در راه خدا داشت، نه ذره‏اى به معنويات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار يك مؤمن و نه گفتار او گفتار يك حكيم بود. هيچ چيزش به پيامبر (ص) شباهت نداشت. در چنين شرايطى، براى كسى مثل حسين‏بن‏على (ع) - كه خود او همان امامى است كه بايد به جاى پيامبر (ص) قرار گيرد - فرصتى پيش آمد و قيام كرد.

*قيام امام حسين (ع) در باطن قيام براي ارزش‌هاي اسلام است

اگر به تحليل ظاهرى قضيه نگاه كنيم، اين قيام، قيام عليه حكومت فاسد و ضد مردمى يزيد است اما در باطن، يك قيام براى ارزش‌هاى اسلامى و براى معرفت و براى ايمان و براى عزت است. براى اين است كه مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پيدا كنند لذا ابتدا كه از مدينه خارج شد، در پيام به برادرش محمّدبن‏حنفيه - و در واقع در پيام به تاريخ - چنين گفت: «انّى لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما»؛ من با تكبر، با غرور، از روى فخرفروشى، از روى ميل به قدرت و تشنه قدرت بودن قيام نكردم؛ «انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى»؛ من مى‏بينم كه اوضاع در ميان امت پيامبر (ص) دگرگون شده است؛ حركت، حركت غلطى است؛ حركت، حركتي به سمت انحطاط است؛ در ضد جهتى است كه اسلام مى‏خواست و پيامبر (ص) آورده بود؛ قيام كردم براى اينكه با اينها مبارزه كنم.
مبارزه امام حسين (ع) دو وجه دارد و ممكن است دو نتيجه به بار بياورد اما هر دو نتيجه خوب است. يك نتيجه اين بود كه امام حسين عليه‏السّلام بتواند بر حكومت يزيد پيروز شود و قدرت را از چنگ كسانى كه با زور بر سر مردم مى‏كوبيدند و سرنوشت مردم را تباه مى‏كردند، خارج كند و كار را در مسير صحيح خود بيندازد. اگر اين كار صورت مى‏گرفت، البته باز مسير تاريخ عوض مى‏شد. يك وجه ديگر اين بود كه امام حسين(ع) نتواند به هر دليلى اين پيروزى سياسى و نظامى را به دست بياورد؛ آن وقت امام حسين (ع) در اين‏جا ديگر نه با زبان، بلكه با خون، با مظلوميت، با زبانى كه تاريخ تا ابد آن را فراموش نخواهد كرد، حرف خود را مثل يك جريان مداوم و غيرقابل انقطاع در تاريخ به جريان مى‏اندازد و اين كار را امام حسين كرد.
البته كسانى كه دم از ايمان مى‏زدند اگر رفتارى غير از آن داشتند كه به امام حسين (ع) نشان دادند، شقّ اوّل پيش مى‏آمد و امام حسين (ع) مى‏توانست دنيا و آخرت را در همان زمان اصلاح كند؛ اما كوتاهى كردند! البته بحث اين‏كه چرا و چطور كوتاهى كردند، از آن بحث‌هاى بسيار طولانى و مرارت‌بارى است كه بنده در چند سال قبل از اين تحت عنوان «خواص و عوام» آن را مقدارى مطرح كردم - يعنى چه كسانى كوتاهى كردند، گناه و تقصير به گردن چه كسانى بود؛ چطور كوتاهى كردند، كجا كوتاهى كردند - كه من نمى‏خواهم آن حرف‌ها را مجدداً بگويم. بنابراين، كوتاهى شد و به خاطر كوتاهى ديگران، مقصود اوّل حاصل نشد اما مقصود دوم حاصل گرديد.
اين ديگر چيزى است كه هيچ قدرتى نمى‏تواند آن را از امام حسين (ع) بگيرد. قدرتِ رفتن به ميدان شهادت؛ دادن جان و دادن عزيزان؛ آن گذشت بزرگى كه از بس عظيم است، هر عظمتى كه دشمن داشته باشد در مقابلش، كوچك و محو مى‏شود و اين خورشيد درخشان، روزبه‏روز در دنياى اسلام به نورافشانى بيشترى مى‏پردازد و بشريت را احاطه مى‏كند.
امروز بيش از پنج قرن و ده قرن پيش، حسين‏بن‏على (ع) اسلام و شما، در دنيا شناخته شده است. امروز وضع به گونه‏اى است كه متفكّران و روشنفكران و آنهايى كه بى‏غرضند، وقتى به تاريخ اسلام بر مى‏خورند و ماجراى امام حسين (ع) را مى‏بينند، احساس خضوع مى‏كنند. آنهايى كه از اسلام سر در نمى‏آورند اما مفاهيم آزادى، عدالت، عزّت، اعتلا و ارزش‌هاى والاى انسانى را مى‏فهمند با اين ديد نگاه مى‏كنند و امام حسين (ع)، امام آنها در آزادي‌خواهى، در عدالت‏طلبى، در مبارزه با بدي‌ها و زشتي‌ها و در مبارزه با جهل و زبونى انسان است.
امروز هم هرجايى كه بشر در دنيا ضربه خورده است - چه ضربه سياسى، چه ضربه نظامى و چه ضربه اقتصادى - اگر ريشه‏اش را كاوش كنيد يا در جهل است يا در زبونى يعنى يا نمى‏دانند و معرفت لازم را به آنچه كه بايد معرفت داشته باشند، ندارند يا اينكه معرفت دارند اما خود را ارزان فروخته‏اند؛ زبونى را خريده‏اند و حاضر به پستى و دنائت شده‏اند! امام سجّاد و اميرالمؤمنين (ع) - بنابر آنچه كه از آنها نقل شده - فرموده‏اند: «ليس لانفسكم ثمن الّا الجنّة فلاتبيعوها بغيرها»؛ اى انسان! اگر بناست هستى و هويت و موجوديت تو فروخته شود، فقط يك بها دارد و بس و آن بهشت الهى است. به هرچه كمتر از بهشت بفروشى، سرت كلاه رفته است. اگر همه دنيا را هم به قيمت قبول پستى و ذلّت و زبونى روح به شما بدهند، جايز نيست.
همه كسانى كه در اطراف دنيا تسليم زر و زور صاحبان زر و زور شده‏اند و اين زبونى را قبول كرده‏اند - چه عالم، چه سياستمدار، چه فعّال سياسى و اجتماعى و چه روشنفكر - به خاطر اين است كه ارزش خود را نشناختند و خود را فروختند. بسيارى از سياست‌مداران دنيا خودشان را فروخته‏اند. عزّت فقط اين نيست كه انسان روى تخت سلطنت يا رياست بنشيند. گاهى يك نفر بر تخت سلطنت نشسته است؛ به هزاران نفر هم با تكبّر فخرفروشى مى‏كند و زور مى‏گويد اما در عين‏حال زبون و اسير يك قدرت و يك مركز ديگر است؛ اسير تمايلات نفسانى خود است كه البته اسراى سياسى امروز دنيا به اين آخرى نمى‏رسند، چون اسير قدرت‌ها و اسير مراكزند!

*امامت، يعنى دستگاهى كه عزت خدايى را براى مردم به وجود مى‏آورد

اگر امروز شما به اين كشور بزرگ نگاه كنيد، مى‏بينيد كه چهره جوانان اين كشور، از احساس استقلال و عزّت، برافروخته و شادمان است. هيچ كس نمى‏تواند ادّعا كند كه دستگاه‌هاى سياسى اين كشور، از قدرتى در دنيا كمترين فرمانى مى‏برند. همه دنيا هم اين را قبول دارند كه در همين كشورِ باعزّت و باعظمت، قبل از انقلاب حكومتى بر سرِ كار بود كه افرادش تفرعن و تكبّر داشتند و براى خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بايستى در مقابلشان تعظيم مى‏كردند و خم مى‏شدند اما همان‌ها اسير و زبون ديگران بودند! در همين تهران، هر وقت سفير امريكا مى‏خواست، مى‏توانست با شاه ملاقات كند و هر مسأله‏اى را بر او ديكته كند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او تغيّر كند! ظاهرشان براى مردم و ضعفا، جلال و جبروت داشت امّا زبون بودند. امام حسين (ع) خواست اين زبونى را از انسان‌ها بگيرد.
پيامبر (ص) در مقابل مردم مثل بندگان غذا مى‏خورد و مثل بندگان مى‏نشست؛ نه مثل اشراف‏زاده‏ها: «كان رسول‏اللَّه(ص) يأكل اكل العبد و يجلس جلوس العبد»؛ پيامبر (ص) جزو فاميل‌هاى اشراف‏زاده بود اما رفتار او با مردم خود، رفتار متواضعانه‏اى بود. به آنها احترام مى‏كرد؛ به آنها فخر نمى‏فروخت اما اشاره و نگاه مباركش بر تن امپراتوران آن روز عالم - در سال‌هاى آخر عمرش - لرزه مى‏انداخت. اين عزت است.
امامت، يعنى دستگاهى كه عزت خدايى را براى مردم به وجود مى‏آورد. علم و معرفت به مردم مى‏دهد. رفق و مدارا را ميان آنها ترويج مى‏كند. ابهت اسلام و مسلمين را در مقابل دشمن حفظ مى‏كند اما سلطنت و حكومت‌هاى جائرانه، نقطه مقابل آن است.
امروز در بسيارى از كشورهاى دنيا اسم زمامداران پادشاه نيست اما در واقع پادشاهند. اسمشان سلطان نيست و ظواهر دموكراسى هم در آنجاها جارى است اما در باطن، همان سلطنت است؛ يعنى رفتار تعندآميز با مردم و رفتار ذلّت‏آميز با هر قدرتى كه بالاسر آنها باشد! حتى شما مى‏بينيد كه در يك كشور بزرگ و مقتدر، رؤساى سياسى آنها باز به نوبه خود مقهور و اسير دست صاحبان كمپاني‌ها، مراكز شبكه‏اى پنهان جهانى، مراكز مافيايى و مراكز صهيونيستى هستند. مجبورند طبق ميل دل آن‌ها حرف بزنند و موضع‌گيرى كنند؛ براى اينكه آنها نرنجند. اين سلطنت است. وقتى كه در رأس، ذلّت و زبونى وجود داشت، در قاعده و بدنه هم ذلّت و زبونى وجود خواهد داشت. امام حسين (ع) عليه اين قيام كرد.
در رفتار امام حسين (ع) از اوّلى كه از مدينه حركت كرد تا مثل فردايى كه در كربلا به شهادت رسيد، همان معنويت و عزّت و سرافرازى و درعين‏ حال عبوديّت و تسليم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همه مراحل هم اين‏طور است. آن روز كه صدها نامه و شايد هزارها نامه با اين مضمون براى او آوردند كه ما شيعيان و مخلصان توايم و در كوفه و در عراق منتظرت هستيم، دچار غرور نشد. آنجا كه سخنرانى كرد و فرمود: «خط الموت على ولد آدم مخط القلاده فى جيد الفتاة»، صحبت از مرگ كرد. نگفت چنان و چنين مى‏كنيم. دشمنانش را تهديد و دوستانش را تطميع به تقسيم مناصب كوفه نكرد.
حركت مسلمانانه همراه با معرفت، همراه با عبوديّت و همراه با تواضع، آن وقتى‏است كه همه دست‌ها را به طرفش دراز كرده‏اند و نسبت به او اظهار ارادت مى‏كنند. آن روز هم كه در كربلا همراه يك جمع كمتر از صد نفر، توسط سى هزار جميعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهديد كردند، عزيزانش را تهديد كردند، زنها و حرمش را تهديد به اسارت كردند، ذره‏اى اضطراب در اين مرد خدا و اين بنده خدا و اين عزيز اسلام مشاهده نشد.
آن راوى‏اى كه حوادث روز عاشورا را نقل كرده و در كتاب‌ها دهن به دهن منتقل شده است، مى‏گويد: «فواللَّه ما رأيت مكثورا». مكثور، يعنى كسى كه امواج غم و اندوه بر سرش بريزد؛ بچه‏اش بميرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بين برود و همه امواج بلا به طرفش بيايد. راوى مى‏گويد من هيچ كس را در چهار موجه بلا مثل حسين‏بن‏على محكم‏دل‏تر و استوارتر نديدم؛ «اربط جاشا». در ميدان‌هاى گوناگون جنگ‌ها، در ميدان‌هاى اجتماعى، در ميدان سياست، انسان به آدم‌هاى گوناگونى برخورد مى‏كند؛ كسانى كه دچار غم‌هاى گوناگونند. راوى مى‏گويد هرگز نديدم كسى در چنين هنگامه‏اى با اين همه مصيبت، مثل حسين‏بن‏على، چهره‏اى شاد، مصمّم، حاكى از عزم و اراده و متوكل به خدا داشته باشد. اين همان عزت الهى است. اين جريان را امام حسين(ع) در تاريخ گذاشت و بشر فهميد كه بايد براى چنان حكومت و جامعه‏اى مبارزه كند؛ جامعه‏اى كه در آن پستى و جهالت و اسارت انسان و تبعيض نباشد. همه بايد براى چنان اجتماعى جهاد كنند كه به وجود بيايد و مى‏آيد و ممكن است.
يك روز بود كه بشر مأيوس بود اما انقلاب اسلامى و نظام اسلامى نشان داد كه همه چيز ممكن است. نظام اسلامى به آن حد نرسيده است اما بزرگترين موانع را در راه رسيدن به آن مرحله از سر راه برداشت. وجود حكومت طاغوتى، حكومت ديكتاتورى، حكومت انسان‌هايى كه بر مردم شير بودند ولى در مقابل قدرت‌ها روباه مى‏نمودند؛ در مقابل مردم خودشان با تفرعن و تكبر بودند اما در مقابل بيگانگان تسليم و خاضع بودند، بزرگترين مانع براى يك ملت است؛ آن هم حكومتى كه همه قدرت‌هاى جهانى از او حمايت مى‏كردند. ملت ايران نشان داد كه اين كار، عملى و ممكن است؛ اين مانع را برداشت و در اين راه حركت كرد.
به لطف و فضل الهى، در اين راه گام‌هاى زيادى برداشته شده است.

* نام امام حسين عليه‏السّلام را خدا بزرگ كرده است

اما برادران و عزيزان! ما در نيمه راهيم. اگر پيام امام حسين (ع) را زنده نگه مى‏داريم، اگر نام امام حسين(ع) را بزرگ مى‏شماريم، اگر اين نهضت را حادثه عظيم انسانى در طول تاريخ مى‏دانيم و بر آن ارج مى‏نهيم، براى اين است كه يادآورى اين حادثه به ما كمك خواهد كرد كه حركت كنيم و جلو برويم و انگشت اشاره امام حسين(ع) را تعقيب كنيم و به لطف خدا به آن هدف‌ها برسيم و ملت ايران ان‏شاءاللَّه خواهد رسيد. نام امام حسين عليه‏السّلام را خدا بزرگ كرده است و حادثه كربلا را در تاريخ نگه داشته است. اينكه مى‏گويم ما بزرگ نگه‏داريم، معنايش اين نيست كه ما اين كار را مى‏كنيم؛ نه. اين حادثه عظيم‌تر از آن است كه حوادث گوناگون دنيا بتواند آن را كمرنگ كند و از بين ببرد.
امروز، روز تاسوعا و فردا، روز عاشوراست. روز عاشورا، اوج همين حادثه عظيم و بزرگ است. حسين‏بن‏على عليه‏السّلام با ساز و برگ جنگ به كربلا نيامده بود. كسى كه مى‏خواهد به ميدان جنگ برود، سرباز لازم دارد؛ اما امام حسين‏بن‏على عليه‏السّلام زنان و فرزندان خود را هم با خود آورده است. اين به معناى آن است كه اينجا بايد حادثه‏اى اتفاق بيفتد كه عواطف انسان‌ها را در طول تاريخ همواره به خود متوجّه كند؛ تا عظمت كار امام حسين(ع) معلوم شود. امام حسين (ع) مى‏داند كه دشمن پست و رذل است. مى‏بيند كسانى كه به جنگ او آمده‏اند، عدّه‏اى جزو اراذل و اوباش كوفه‏اند كه در مقابل يك پاداش كوچك و حقير، حاضر شده‏اند به چنين جنايت بزرگى دست بزنند. مى‏داند كه بر سر زن و فرزند او چه خواهند آورد. امام حسين(ع) از اينها غافل نيست اما درعين‏حال تسليم نمى‏شود؛ از راه خود برنمى‏گردد؛ بر حركت در اين راه پافشارى مى‏كند. پيداست كه اين راه چقدر مهم است؛ اين كار چقدر بزرگ است.