بازخواني بيانات رهبري درباره محرم و عاشورا - قسمت ششم

در حقيقت، امام حسين (ع) اگرچه با يزيد مبارزه مىكند، اما مبارزه گسترده تاريخى وى با يزيد كوتهعمرِ بىارزش نيست، بلكه با جهل و پستى و گمراهى و زبونى و ذلّت انسان است؛ امام حسين (ع) با اينها مبارزه مىكند.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در بياناتي به مناسبت تاسوعاي حسيني در سال 79 به بررسي ابعاد مختلف قيام امام حسين (ع) پرداختند و ميفرمايند: «... يك جمله در زيارت اربعين امام حسين (عليهالصّلاةوالسّلام) ذكر شده است كه مانند بسيارى از جملات اين زيارتها و دعاها، بسيار پرمغز و در خور تأمل و تدبر است.
امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزاست، عرايضى عرض مىكنيم. آن جمله اين است: «و بذل مهجته فيك»؛ اين زيارت اربعين است. منتها فقرههاى اول آن، دعاست كه گوينده اين جملات خطاب به خداوند متعال عرض مىكند: «و بذل مهجته فيك»؛ يعنى حسينبنعلى (ع)، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «ليستنقذ عبادك من الجهالة»؛ تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حيرة الضّلالة»؛ و آنها را از سرگردانى ناشى از ضلالت و گمراهى برهاند.
اين يك طرف قضيه يعنى طرفِ قيام كننده؛ حسينبنعلى (عليهالسّلام) است. طرف ديگر قضيه در فقره بعدى معرفى مىشود: «و قد توازر عليه من غرّته الدنيا و باع حظّه بالارذل الأدنى»؛ نقطه مقابل، كسانى بودند كه فريب زندگى، آنها را به خود مشغول و دنياى مادى، زخارف دنيايى، شهوات و هواهاى نفس از خود بيخودشان كرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدنى»؛ سهمى را كه خداى متعال براى هر انسانى در آفرينش عظيم خود قرار داده است - اين سهم عبارت است از سعادت و خوشبختى دنيا و آخرت - به بهاى پست و ناچيز و غير قابل اعتنايى فروخته بودند. اين، خلاصه نهضت حسينى است.
با مداقه در اين بيان، انسان احساس مىكند كه نهضت حسينى در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است كه هر دو هم درست است اما مجموع دو نگاه، نشاندهنده ابعاد عظيم اين نهضت است. يك نگاه، حركت ظاهرى حسينبنعلى(ع) است كه حركت عليه يك حكومت فاسد و منحرف و ظالم و سركوبگر - يعنى حكومت يزيد - است اما باطن اين قضيه، حركت بزرگترى است كه نگاه دوم، انسان را به آن مىرساند و آن حركت عليه جهل و زبونى انسان است.
در حقيقت، امام حسين (ع) اگر چه با يزيد مبارزه مىكند اما مبارزه گسترده تاريخى وى با يزيد كوتهعمرِ بىارزش نيست؛ بلكه با جهل و پستى و گمراهى و زبونى و ذلّت انسان است. امام حسين (ع) با اينها مبارزه مىكند.
*اگر اسلام مانند دوران حيات پيامبر گسترش مييافت، تاريخ عوض ميشد
يك حكومت آرمانى به وسيله اسلام به وجود آمد اگر بخواهيم ماجراى امام حسين (ع) را در سطورى خلاصه كنيم، اينطور مىشود: بشريت، دچار ظلم و جهل و تبعيض بود. حكومتهاى بزرگ دنيا، كه حكومت قيصر و كسراى آن زمان است - چه در ايران آن روز، چه در امپراتورى روم آن روز - حكومت اشرافيگرى و حكومت غيرمردمى و حكومت شمشير بىمنطق و حكومت جهالت و فساد بود. حكومتهاى كوچكتر هم -مثل آنچه كه در جزيرةالعرب بود- از آنها بدتر بودند و مجموعاً جاهليتى دنيا را فرا گرفته بود. در اين ميان، نور اسلام به وسيله پيامبر خدا (ص) و با مدد الهى و مبارزات عظيم و توانفرساى مردمى توانست اول يك منطقه از جزيرةالعرب را روشن كند و بعد به تدريج گسترش يابد و شعاع آن همه جا را فرا گيرد.
وقتى پيامبر از دنيا مىرفت، اين حكومت، حكومت مستقرى بود كه مىتوانست الگوى همه بشريت در طول تاريخ باشد و اگر آن حكومت با همان جهت ادامه پيدا مىكرد، بدون ترديد تاريخ عوض مىشد؛ يعنى آنچه كه بنا بود در قرنها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان(عج) در وضعيت فعلى- پديد آيد، در همان زمان پديد آمده بود. دنياى سرشار از عدالت و پاكى و راستى و معرفت و محبت، دنياى دوران امام زمان (عج) است كه زندگى بشر هم از آنجا به بعد است.
زندگى حقيقى انسان در اين عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان (عج) است كه خدا مىداند بشر در آنجا به چه عظمتهايى نايل خواهد شد. بنابراين، اگر ادامه حكومت پيامبر (ص) ميسر مىشد و در همان دورههاى اول پديد مىآمد و تاريخ بشريت عوض مىشد، فرجام كار بشرى مدتها جلو مىافتاد اما اين كار به دلايلى نشد.
*پس از پنجاه سال امامت به سلطنت تبديل شد
خصوصيت حكومت پيامبر (ص) اين بود كه به جاى ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت. به جاى شرك و تفرقه فكرى انسان، متكى بر توحيد و تمركز بر عبوديت ذات مقدس پروردگار بود. به جاى جهل، متكى بر علم و معرفت بود. به جاى كينهورزى انسانها با هم، متكى بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و مدارا بود؛ يعنى يك حكومت از ظاهر و باطن آراسته. انسانى كه در چنين حكومتى پرورش پيدا مىكند، انسانى باتقوا، پاكدامن، عالم، بابصيرت، فعال، پرنشاط، متحرك و رو به كمال است.
با گذشت پنجاه سال، قضايا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامى بود اما باطن ديگر اسلامى نبود. به جاى حكومت عدل، باز حكومت ظلم بر سر كار آمد. به جاى برابرى و برادرى، تبعيض و دودستگى و شكاف طبقاتى به وجود آمد. به جاى معرفت، جهل حاكم شد. در اين دوره پنجاه ساله، هرچه به طرف پايين مىآييم اگر انسان بخواهد از اين سرفصلها بيشتر پيدا كند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد كه اهل تحقيق بايد اينها را براى ذهنهاى جوان و جوينده روشن كنند.
امامت به سلطنت تبديل شد! ماهيت امامت، با ماهيت سلطنت، مغاير و متفاوت و مناقض است. اين دو ضد همند. امامت، يعنى پيشوايى روحى و معنوى و پيوند عاطفى و اعتقادى با مردم اما سلطنت يعنى حكومت با زور و قدرت و فريب؛ بدون هيچگونه علقه معنوى و عاطفى و ايمانى. اين دو، درست نقطه مقابل هم است. امامت، حركتى در ميان امت، براى امت و در جهت خير است. سلطنت، يعنى يك سلطه مقتدرانه عليه مصالح مردم و براى طبقات خاص؛ براى ثروتاندوزى و براى شهوترانى گروه حاكم. آنچه كه ما در زمان قيام امام حسين (ع) مىبينيم، دومى است، نه آن اولى. يعنى يزيدى كه بر سر كار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهيزگارى و پاكدامنى و پارسايى داشت، نه سابقه جهاد در راه خدا داشت، نه ذرهاى به معنويات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار يك مؤمن و نه گفتار او گفتار يك حكيم بود. هيچ چيزش به پيامبر (ص) شباهت نداشت. در چنين شرايطى، براى كسى مثل حسينبنعلى (ع) - كه خود او همان امامى است كه بايد به جاى پيامبر (ص) قرار گيرد - فرصتى پيش آمد و قيام كرد.
*قيام امام حسين (ع) در باطن قيام براي ارزشهاي اسلام است
اگر به تحليل ظاهرى قضيه نگاه كنيم، اين قيام، قيام عليه حكومت فاسد و ضد مردمى يزيد است اما در باطن، يك قيام براى ارزشهاى اسلامى و براى معرفت و براى ايمان و براى عزت است. براى اين است كه مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پيدا كنند لذا ابتدا كه از مدينه خارج شد، در پيام به برادرش محمّدبنحنفيه - و در واقع در پيام به تاريخ - چنين گفت: «انّى لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما»؛ من با تكبر، با غرور، از روى فخرفروشى، از روى ميل به قدرت و تشنه قدرت بودن قيام نكردم؛ «انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى»؛ من مىبينم كه اوضاع در ميان امت پيامبر (ص) دگرگون شده است؛ حركت، حركت غلطى است؛ حركت، حركتي به سمت انحطاط است؛ در ضد جهتى است كه اسلام مىخواست و پيامبر (ص) آورده بود؛ قيام كردم براى اينكه با اينها مبارزه كنم.
مبارزه امام حسين (ع) دو وجه دارد و ممكن است دو نتيجه به بار بياورد اما هر دو نتيجه خوب است. يك نتيجه اين بود كه امام حسين عليهالسّلام بتواند بر حكومت يزيد پيروز شود و قدرت را از چنگ كسانى كه با زور بر سر مردم مىكوبيدند و سرنوشت مردم را تباه مىكردند، خارج كند و كار را در مسير صحيح خود بيندازد. اگر اين كار صورت مىگرفت، البته باز مسير تاريخ عوض مىشد. يك وجه ديگر اين بود كه امام حسين(ع) نتواند به هر دليلى اين پيروزى سياسى و نظامى را به دست بياورد؛ آن وقت امام حسين (ع) در اينجا ديگر نه با زبان، بلكه با خون، با مظلوميت، با زبانى كه تاريخ تا ابد آن را فراموش نخواهد كرد، حرف خود را مثل يك جريان مداوم و غيرقابل انقطاع در تاريخ به جريان مىاندازد و اين كار را امام حسين كرد.
البته كسانى كه دم از ايمان مىزدند اگر رفتارى غير از آن داشتند كه به امام حسين (ع) نشان دادند، شقّ اوّل پيش مىآمد و امام حسين (ع) مىتوانست دنيا و آخرت را در همان زمان اصلاح كند؛ اما كوتاهى كردند! البته بحث اينكه چرا و چطور كوتاهى كردند، از آن بحثهاى بسيار طولانى و مرارتبارى است كه بنده در چند سال قبل از اين تحت عنوان «خواص و عوام» آن را مقدارى مطرح كردم - يعنى چه كسانى كوتاهى كردند، گناه و تقصير به گردن چه كسانى بود؛ چطور كوتاهى كردند، كجا كوتاهى كردند - كه من نمىخواهم آن حرفها را مجدداً بگويم. بنابراين، كوتاهى شد و به خاطر كوتاهى ديگران، مقصود اوّل حاصل نشد اما مقصود دوم حاصل گرديد.
اين ديگر چيزى است كه هيچ قدرتى نمىتواند آن را از امام حسين (ع) بگيرد. قدرتِ رفتن به ميدان شهادت؛ دادن جان و دادن عزيزان؛ آن گذشت بزرگى كه از بس عظيم است، هر عظمتى كه دشمن داشته باشد در مقابلش، كوچك و محو مىشود و اين خورشيد درخشان، روزبهروز در دنياى اسلام به نورافشانى بيشترى مىپردازد و بشريت را احاطه مىكند.
امروز بيش از پنج قرن و ده قرن پيش، حسينبنعلى (ع) اسلام و شما، در دنيا شناخته شده است. امروز وضع به گونهاى است كه متفكّران و روشنفكران و آنهايى كه بىغرضند، وقتى به تاريخ اسلام بر مىخورند و ماجراى امام حسين (ع) را مىبينند، احساس خضوع مىكنند. آنهايى كه از اسلام سر در نمىآورند اما مفاهيم آزادى، عدالت، عزّت، اعتلا و ارزشهاى والاى انسانى را مىفهمند با اين ديد نگاه مىكنند و امام حسين (ع)، امام آنها در آزاديخواهى، در عدالتطلبى، در مبارزه با بديها و زشتيها و در مبارزه با جهل و زبونى انسان است.
امروز هم هرجايى كه بشر در دنيا ضربه خورده است - چه ضربه سياسى، چه ضربه نظامى و چه ضربه اقتصادى - اگر ريشهاش را كاوش كنيد يا در جهل است يا در زبونى يعنى يا نمىدانند و معرفت لازم را به آنچه كه بايد معرفت داشته باشند، ندارند يا اينكه معرفت دارند اما خود را ارزان فروختهاند؛ زبونى را خريدهاند و حاضر به پستى و دنائت شدهاند! امام سجّاد و اميرالمؤمنين (ع) - بنابر آنچه كه از آنها نقل شده - فرمودهاند: «ليس لانفسكم ثمن الّا الجنّة فلاتبيعوها بغيرها»؛ اى انسان! اگر بناست هستى و هويت و موجوديت تو فروخته شود، فقط يك بها دارد و بس و آن بهشت الهى است. به هرچه كمتر از بهشت بفروشى، سرت كلاه رفته است. اگر همه دنيا را هم به قيمت قبول پستى و ذلّت و زبونى روح به شما بدهند، جايز نيست.
همه كسانى كه در اطراف دنيا تسليم زر و زور صاحبان زر و زور شدهاند و اين زبونى را قبول كردهاند - چه عالم، چه سياستمدار، چه فعّال سياسى و اجتماعى و چه روشنفكر - به خاطر اين است كه ارزش خود را نشناختند و خود را فروختند. بسيارى از سياستمداران دنيا خودشان را فروختهاند. عزّت فقط اين نيست كه انسان روى تخت سلطنت يا رياست بنشيند. گاهى يك نفر بر تخت سلطنت نشسته است؛ به هزاران نفر هم با تكبّر فخرفروشى مىكند و زور مىگويد اما در عينحال زبون و اسير يك قدرت و يك مركز ديگر است؛ اسير تمايلات نفسانى خود است كه البته اسراى سياسى امروز دنيا به اين آخرى نمىرسند، چون اسير قدرتها و اسير مراكزند!
*امامت، يعنى دستگاهى كه عزت خدايى را براى مردم به وجود مىآورد
اگر امروز شما به اين كشور بزرگ نگاه كنيد، مىبينيد كه چهره جوانان اين كشور، از احساس استقلال و عزّت، برافروخته و شادمان است. هيچ كس نمىتواند ادّعا كند كه دستگاههاى سياسى اين كشور، از قدرتى در دنيا كمترين فرمانى مىبرند. همه دنيا هم اين را قبول دارند كه در همين كشورِ باعزّت و باعظمت، قبل از انقلاب حكومتى بر سرِ كار بود كه افرادش تفرعن و تكبّر داشتند و براى خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بايستى در مقابلشان تعظيم مىكردند و خم مىشدند اما همانها اسير و زبون ديگران بودند! در همين تهران، هر وقت سفير امريكا مىخواست، مىتوانست با شاه ملاقات كند و هر مسألهاى را بر او ديكته كند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او تغيّر كند! ظاهرشان براى مردم و ضعفا، جلال و جبروت داشت امّا زبون بودند. امام حسين (ع) خواست اين زبونى را از انسانها بگيرد.
پيامبر (ص) در مقابل مردم مثل بندگان غذا مىخورد و مثل بندگان مىنشست؛ نه مثل اشرافزادهها: «كان رسولاللَّه(ص) يأكل اكل العبد و يجلس جلوس العبد»؛ پيامبر (ص) جزو فاميلهاى اشرافزاده بود اما رفتار او با مردم خود، رفتار متواضعانهاى بود. به آنها احترام مىكرد؛ به آنها فخر نمىفروخت اما اشاره و نگاه مباركش بر تن امپراتوران آن روز عالم - در سالهاى آخر عمرش - لرزه مىانداخت. اين عزت است.
امامت، يعنى دستگاهى كه عزت خدايى را براى مردم به وجود مىآورد. علم و معرفت به مردم مىدهد. رفق و مدارا را ميان آنها ترويج مىكند. ابهت اسلام و مسلمين را در مقابل دشمن حفظ مىكند اما سلطنت و حكومتهاى جائرانه، نقطه مقابل آن است.
امروز در بسيارى از كشورهاى دنيا اسم زمامداران پادشاه نيست اما در واقع پادشاهند. اسمشان سلطان نيست و ظواهر دموكراسى هم در آنجاها جارى است اما در باطن، همان سلطنت است؛ يعنى رفتار تعندآميز با مردم و رفتار ذلّتآميز با هر قدرتى كه بالاسر آنها باشد! حتى شما مىبينيد كه در يك كشور بزرگ و مقتدر، رؤساى سياسى آنها باز به نوبه خود مقهور و اسير دست صاحبان كمپانيها، مراكز شبكهاى پنهان جهانى، مراكز مافيايى و مراكز صهيونيستى هستند. مجبورند طبق ميل دل آنها حرف بزنند و موضعگيرى كنند؛ براى اينكه آنها نرنجند. اين سلطنت است. وقتى كه در رأس، ذلّت و زبونى وجود داشت، در قاعده و بدنه هم ذلّت و زبونى وجود خواهد داشت. امام حسين (ع) عليه اين قيام كرد.
در رفتار امام حسين (ع) از اوّلى كه از مدينه حركت كرد تا مثل فردايى كه در كربلا به شهادت رسيد، همان معنويت و عزّت و سرافرازى و درعين حال عبوديّت و تسليم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همه مراحل هم اينطور است. آن روز كه صدها نامه و شايد هزارها نامه با اين مضمون براى او آوردند كه ما شيعيان و مخلصان توايم و در كوفه و در عراق منتظرت هستيم، دچار غرور نشد. آنجا كه سخنرانى كرد و فرمود: «خط الموت على ولد آدم مخط القلاده فى جيد الفتاة»، صحبت از مرگ كرد. نگفت چنان و چنين مىكنيم. دشمنانش را تهديد و دوستانش را تطميع به تقسيم مناصب كوفه نكرد.
حركت مسلمانانه همراه با معرفت، همراه با عبوديّت و همراه با تواضع، آن وقتىاست كه همه دستها را به طرفش دراز كردهاند و نسبت به او اظهار ارادت مىكنند. آن روز هم كه در كربلا همراه يك جمع كمتر از صد نفر، توسط سى هزار جميعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهديد كردند، عزيزانش را تهديد كردند، زنها و حرمش را تهديد به اسارت كردند، ذرهاى اضطراب در اين مرد خدا و اين بنده خدا و اين عزيز اسلام مشاهده نشد.
آن راوىاى كه حوادث روز عاشورا را نقل كرده و در كتابها دهن به دهن منتقل شده است، مىگويد: «فواللَّه ما رأيت مكثورا». مكثور، يعنى كسى كه امواج غم و اندوه بر سرش بريزد؛ بچهاش بميرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بين برود و همه امواج بلا به طرفش بيايد. راوى مىگويد من هيچ كس را در چهار موجه بلا مثل حسينبنعلى محكمدلتر و استوارتر نديدم؛ «اربط جاشا». در ميدانهاى گوناگون جنگها، در ميدانهاى اجتماعى، در ميدان سياست، انسان به آدمهاى گوناگونى برخورد مىكند؛ كسانى كه دچار غمهاى گوناگونند. راوى مىگويد هرگز نديدم كسى در چنين هنگامهاى با اين همه مصيبت، مثل حسينبنعلى، چهرهاى شاد، مصمّم، حاكى از عزم و اراده و متوكل به خدا داشته باشد. اين همان عزت الهى است. اين جريان را امام حسين(ع) در تاريخ گذاشت و بشر فهميد كه بايد براى چنان حكومت و جامعهاى مبارزه كند؛ جامعهاى كه در آن پستى و جهالت و اسارت انسان و تبعيض نباشد. همه بايد براى چنان اجتماعى جهاد كنند كه به وجود بيايد و مىآيد و ممكن است.
يك روز بود كه بشر مأيوس بود اما انقلاب اسلامى و نظام اسلامى نشان داد كه همه چيز ممكن است. نظام اسلامى به آن حد نرسيده است اما بزرگترين موانع را در راه رسيدن به آن مرحله از سر راه برداشت. وجود حكومت طاغوتى، حكومت ديكتاتورى، حكومت انسانهايى كه بر مردم شير بودند ولى در مقابل قدرتها روباه مىنمودند؛ در مقابل مردم خودشان با تفرعن و تكبر بودند اما در مقابل بيگانگان تسليم و خاضع بودند، بزرگترين مانع براى يك ملت است؛ آن هم حكومتى كه همه قدرتهاى جهانى از او حمايت مىكردند. ملت ايران نشان داد كه اين كار، عملى و ممكن است؛ اين مانع را برداشت و در اين راه حركت كرد.
به لطف و فضل الهى، در اين راه گامهاى زيادى برداشته شده است.
* نام امام حسين عليهالسّلام را خدا بزرگ كرده است
اما برادران و عزيزان! ما در نيمه راهيم. اگر پيام امام حسين (ع) را زنده نگه مىداريم، اگر نام امام حسين(ع) را بزرگ مىشماريم، اگر اين نهضت را حادثه عظيم انسانى در طول تاريخ مىدانيم و بر آن ارج مىنهيم، براى اين است كه يادآورى اين حادثه به ما كمك خواهد كرد كه حركت كنيم و جلو برويم و انگشت اشاره امام حسين(ع) را تعقيب كنيم و به لطف خدا به آن هدفها برسيم و ملت ايران انشاءاللَّه خواهد رسيد. نام امام حسين عليهالسّلام را خدا بزرگ كرده است و حادثه كربلا را در تاريخ نگه داشته است. اينكه مىگويم ما بزرگ نگهداريم، معنايش اين نيست كه ما اين كار را مىكنيم؛ نه. اين حادثه عظيمتر از آن است كه حوادث گوناگون دنيا بتواند آن را كمرنگ كند و از بين ببرد.
امروز، روز تاسوعا و فردا، روز عاشوراست. روز عاشورا، اوج همين حادثه عظيم و بزرگ است. حسينبنعلى عليهالسّلام با ساز و برگ جنگ به كربلا نيامده بود. كسى كه مىخواهد به ميدان جنگ برود، سرباز لازم دارد؛ اما امام حسينبنعلى عليهالسّلام زنان و فرزندان خود را هم با خود آورده است. اين به معناى آن است كه اينجا بايد حادثهاى اتفاق بيفتد كه عواطف انسانها را در طول تاريخ همواره به خود متوجّه كند؛ تا عظمت كار امام حسين(ع) معلوم شود. امام حسين (ع) مىداند كه دشمن پست و رذل است. مىبيند كسانى كه به جنگ او آمدهاند، عدّهاى جزو اراذل و اوباش كوفهاند كه در مقابل يك پاداش كوچك و حقير، حاضر شدهاند به چنين جنايت بزرگى دست بزنند. مىداند كه بر سر زن و فرزند او چه خواهند آورد. امام حسين(ع) از اينها غافل نيست اما درعينحال تسليم نمىشود؛ از راه خود برنمىگردد؛ بر حركت در اين راه پافشارى مىكند. پيداست كه اين راه چقدر مهم است؛ اين كار چقدر بزرگ است.