پس از تو خاك بر سر اين دنيا! ؛ به مناسبت هشتم محرم و توسل به حضرت علياكبر (ع)

روز عاشورا پس از آنكه علي اكبر (ع) عزم ميدان كرد، مبارزه چشمگيري داشت تا اينكه با فريادش، امام حسين (ع) به ميدان آمد، بر بالين او نشست و فرمود: «پسرم! خدا بكشد، كساني كه تو را كشتند. پس از تو خاك بر سر دنيا.»
حضرت علي اكبر (ع) روز 12 شعبانالمعظم متولد شد؛ اين علي هم مانند مولاي متقيان بوي مظلوميت ميداد؛ زماني كه پدر بزرگوارش بر چشمان علي اكبرش (ع) نگريست، جذبه نگاه جد خود رسول الله (ص) را در آن يافت.
اين نوزاد همان جواني بود كه در قربانگاه عشق تمام آمال و آرزوهايش را بر رود فرات ريخت تا به بزرگترين آرزويش برسد.
علي ابن الحسين (ع) رمز شهادت را يافت و باب شهادت را برگزيد تا پيروزمندانه و پرافتخار به وصل الهي برسد؛ او با ريخته شدن خونش، دعوت پروردگار را براي آبياري ريشههاي اسلام لبيك گفت و در هنگامه شهادت با لبهايي خشكيده از جور ظالمان بر دامان پدر بزرگوارش آرميد؛ دامان پدر به وسعت آسمان بود طوري كه درد خنجرها و نيزهها را از دردانهاش دور كرد.
*احوال عروةابن مسعود، جد مادري حضرت علي اكبر (ع)
عروةابن مسعود يكي از 4 بزرگوار عالم اسلام و يكي از 2 بزرگمردي است كه قرآن از زبان كفار قريش حكايت كرده است «گفتند چرا اين قرآن بر يكي از 2 مرد بزرگ مكه يا طائف فرود نيامد» و همان كسي است كه قريش در حديبيه فرستادند تا قرارداد صلح ميان آنها و پيغمبر (ص) ببندد وقتي كه هنوز كافر بود.
در سال نهم هجرت كه پيغمبر (ص) از جنگ طائف برگشت، اسلام آورد و اجازه خواست كه به وطن خود برگردد و آنها را به اسلام دعوت كند، برگشت و آنها را به اسلام دعوت كرد و هنگامي كه اذان نماز را ميگفت، يكي از عشيرهاش به او تيري زد و او را كشت. چون خبر به رسول خدا (ص) رسيد، ايشان فرمودند «مَثل عروة مثل صاحب يس است كه قوم خود را به پرستش خدا خواند و او را كشتند.»
در «شرح شمايل محمديه» در توضيح فرمايش پيغمبر عيسيابن مريم (ع) را كه ديده به عروة ابن مسعود از همه شبيهتر بود، چنين گفته است «جزري در «اسدالغابه» از ابن عباس روايت كرده كه رسول خدا (ص) فرمودند سادات در اسلام 4 كساند، بشر ابن بلال عبدي، عدي بن حاتم، سراقةبن مالك مدلجي و عروةبن مسعود ثقفي.»
*جان دادن براي ياران امام حسين (ع) سهل و آسان بود
راوي در اين خصوص ميگويد: اصحاب امام حسين (ع) براي رسيدن به فوز عظيم شهادت از يكديگر سبقت ميگرفتند، چنانكه در حالت ايشان آمده: «ياران حسين (ع) گروهي بودند، كه گاه جنگ و گرفتاري و هنگام رويارويي با خيل دشمنان نيزهدار و مسلح، قلوب خود را زره پوش ميكردند و خويشتن را در دهان مرگ ميافكندند و جان دادن براي آنها امري سهل و آسان بود.»
شيخ عباس قمي نيز در كتاب «در كربلا چه گذشت»، اظهار ميدارد: چون ياران حسين (ع) كشته شدند و جز خانوادهاش كسي با او نماند كه عبارت از اولاد علي (ع) و اولاد جعفر (ع) و عقيل (ع) و امام حسن (ع) باشد، گرد هم آمدند؛ يكديگر را وداع كردند و تصميم جنگ گرفتند؛ شيخ فاضلالمعي علي بن عيسي در «كشفالغمه» روايت كرده است از كتاب «عترةالطاهره» از عوام بن حوشب ميگويد: به من رسيده كه رسول خدا (ص) به دستهاي از جوانان قريش كه چهرهشان چون تيغ، درخشان بود نگريست تا غم بر رويش نمايان شد؛ به ايشان عرض شد «يا رسولالله (ص) شما را چه شد»؛ ايشان فرمود «ما خانداني هستيم كه خدا آخرت را براي ما در دنيا اختيار كرده، به يادم آمد كه خاندانم پس از من چه كشتار، آوارگي و راندگي از دست امتم بكشند.»
*بدرقه حضرت علي اكبر(ع) به ميدان با اشك چشمان پدر بزرگوارش
ياران امام حسين (ع)، يكي پس از ديگري به شهادت رسيدند و فقط اهل بيت حضرت باقي مانده بودند؛ در اين حال عليبن الحسين (ع) كه از زيباترين و نيكو سيرتترين مردم بود، از خيمه خارج شد و از پدرش اجازه ميدان طلبيد.
امام حسين (ع) به او اجازه ميدان داد، بعد در حالي كه با نگاهي مأيوسوار او را بدرقه ميكرد، چشمان خود را به زير افكنده و شروع به گريستن كرد، سپس فرمودند «بار خدايا! تو شاهد باش كه جواني به جنگ اين مردم رفت كه از لحاظ اندام و اخلاق و گفتار، شبيهترين مردم به پيامبر (ص) تو بود و ما هرگاه مشتاق زيارت پيامبر تو ميشديم، به اين جوان نگاه ميكرديم.»
سپس امام (ع) با صدايي رسا فرياد برآورد: «اي پسر سعد! خدا رحم تو را قطع كند، همان گونه كه تو رحم مرا قطع كردي!»
* پدرجان! تشنگي مرا كشت
حضرت علي اكبر (ع) به لشكر ابن سعد نزديك شده و جنگ سختي كرد؛ عده زيادي را كشت، سپس نزد پدر آمده و فرمود: «پدرجان! از شدت عطش چيزي نمانده كه كشته شوم و سنگيني سلاح جنگ مرا به سختي انداخته، آيا ميتواني جرعهاي آب براي من تهيه كني؟»
امام حسين (ع) به شدت گريه كرد و فرمود «واغوثاه! پسرم! به ميدان جنگ بازگرد و اندكي ديگر جنگ نما؛ زيرا چه نزديك است كه ساعتي ديگر جدت پيامبر (ص) را ملاقات كني و از دست او جامي از آب نوشيده و سيراب شوي، به گونهاي كه ديگر هرگز تشنه نگردي!»
در كتاب «در كربلا چه گذشت» نيز در اين خصوص آمده است: گفتهاند كه امام حسين (ع) به فرزندش فرمودند: «اي پسرجانم! زبانت را بيرون آور.» زبانش را گرفت و مكيد و انگشتر خود به دهانش نهاد و فرمود «به ميدان برگرد كه اميدوارم به شب نرسي تا جدت از جام لبالب خود شربتي به تو بنوشاند كه بعد از آن هرگز تشنه نشوي.»
بعضي گفتهاند حسين (ع) زبان علي اكبر (ع) را در كام گرفت تا به او بنمايد كه كام وي از كام او خشكتر است و با اين همدردي او را تسكين دهد ولي ممكن است منظور امام حسين (ع) اين بوده است كه در اين دم آخر او را به حقايقي آگاه كند كه درجات معنوي او ارتقاء يابد، چنانچه در حديث آمده است، پيغمبر اكرم (ص) در آخرين دم زندگاني، علي (ع) را در زير بستر خود خواست و زبان در كام او نهاد و به او حقايقي آموخت كه هزار هزار باب علم بود.
*شهادت حضرت علياكبر (ع)
حضرت علي اكبر (ع) به ميدان بازگشت و جنگ چشمگيري كرد تا آن كه «منقذ بن مرة عبدي» ملعون تيري را به سوي آن جناب پرتاب كرد كه بر اثر آن تير حضرت علي اكبر (ع) از پاي درآمده و فرياد زد: «پدر جان! سلام من بر تو باد! اينك اين جد من پيامبر است كه به تو سلام ميرساند و ميگويد «حسينجان! براي آمدن نزد ما عجله كن و بشتاب!». سپس فريادي از دل برآورد و جان به جان آفرين تسليم كرد.
شيخ عباس قمي در اين خصوص بيان ميكند: علياكبر به ميدان برگشت و جنگ را ادامه داد. مردم كوفه از كشتن او خودداري ميكردند چشم مرة ابن منقذ عبدي ليثي به او افتاد و گفت: «گناه عرب به گردن من باشد اگر با چنين كشتاري بر من گذارد و داغش را به دل مادرش نگذارد.» در اين ميان كه به مردم حمله ميكرد «مرة بن منقذ عبدي» ملعون سر راه او را گرفت و نيزهاي به او نواخت و او را به خاك انداخت و لشكر دورش را گرفتند و با شمشير ايشان را پاره پاره كردند.
ضمن اينكه در كتاب «لهوف» و «در كربلا چه گذشت» 2 اسم متفاوت در خصوص كسي كه تير را به سوي
حضرت علي اكبر (ع) پرتاب كرد، وجود دارد.
* تا قبل از شهادت علي اكبر (ع) كسي صداي گريه امام حسين (ع) را نشنيده بود
امام حسين (ع) پس از شنيدن فرياد علياكبر (ع) به ميدان آمد، بر بالين حضرت علياكبر (ع) نشست، صورت خود را بر صورت او نهاده و فرمود: «پسرم! خدا بكشد، كساني كه تو را كشتند؛ اينها نسبت به خدا و هتك حرمت رسول او، چه گستاخ مردمي هستند؛ پس از تو خاك بر سر دنيا!»
در «روضةالصفا» آمده است: امام حسين (ع) بر بالين حضرت علي اكبر (ع) بلند گريست و تا آن زمان كسي گريهاش را نشنيده بود.
*زينب (س) روي جنازه مطهر علياكبر (ع)
راوي اظهار ميدارد: در اين حال بود كه حضرت زينب (س)، دختر اميرالمؤمنين علي (ع) از خيام خارج شد، در حالي كه فرياد ميزد: «اي عزيزم! اي دلبندم! اي پسر برادرم!»؛ اين سخنان را پيوسته ميگفت تا آنكه خود را روي كشته حضرت علي اكبر (ع) انداخت؛ امام حسين (ع) جلو آمد، او را از روي جنازه حضرت علي اكبر (ع) بلند كرده و به سوي خيام زنان برد.
در كتاب در كربلا چه گذشت نوشته شيخ عباس قمي آمده است: شايد سبب آمدن مخدره زينب (س) بر سر نعش علي اكبر (ع) براي دلداري و تسلي و حفظ امام حسين (ع) بوده است؛ گويا حضرت بر بالين علي (ع) ديري پاييده و زينب (س) را نگران كرده كه مبادا در بالين نعش او دق كرده باشد؛ شايد هم از كثرت محبت به علي اكبر (ع) بوده و به مناسبت علاقه مفرط زنان حرم به ايشان، حضرت دستور داد نعش حضرت علي اكبر (ع) را به خيمهها آوردند كه در دسترس آنها باشد.
*زيارت حضرت علي اكبر (ع) به روايت امام صادق (ع)
در زيارت او كه از امام صادق (ع) روايت شده، آمده است: «پدر و مادرم قربان سر بريده و كشتهاي بيجرم؛ پدر و مادرم قربان خونت كه تا نزد حبيب خدا بالا رفت؛ پدر و مادرم قربانت كه در برابر پدر به ميدان شتافتي و او تو را در راه خدا داد و بر تو ميگريست. دلش بر تو ميسوخت و خونت را تا دل آسمان ميپاشيد و قطرهاي از آن برنميگشت و نالهاش براي تو خاموش نميشد.»
گزارش خبرنگار باشگاه خبري فارس «توانا»