IRNON.com
كرامات قمر بني‌هاشم در ميان ديگر اديان/1
يك مسيحي: ديدي گفتم اباالفضل شما باب الحوائج است
 

يك مسيحي كه در حال احتضار بود، پس از توسل به قمر بني‌هاشم (ع) شفا يافت و گفت: «ديدي گفتم ابوالفضل (ع) شما باب‌الحوائج است، به من عنايت كرد و خوب شدم.»


 

حجت‌الاسلام حاج شيخ فضل‌الله شفيعي قمي، مروج مكتب اهل بيت عليهم السلام طي نامه‌اي به انتشارات مكتب‌الحسين عليه السلام سه كرامت زير را يادآورد شده‌اند:
حقير در سال 1355 تهران منبر رفتم. يكي از گويندگان برايم نقل كرد: در محلي ده شب منبر مي‌رفتم. يكي از شب‌ها بعد از منبر نوجواني مرا به خانه‌اي دعوت كرد و گفت: «پدرم با شما كار دارد».
پس از ورود به خانه مزبور، شخصي را روي تخت مشاهده كردم كه بيمار بود. وي مرا كنار خود طلبيد و گفت: «آقاي محترم! من شخصي مسيحي هستم و مسلمان نيستم، ولي به ابوالفضل شما اعتقاد دارم. دكتر مرا جواب كرده و اين مرضي كه دارم خوب‌شدني نيست. پدرم با اين مرض مرد، برادرم هم با اين مرض مرد، من هم با همين مرض ساعت آخر عمر را سپري مي‌كنم. اگر شما شفاي مرا از حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بگيريد، قول مي‌دهم مسلمان شوم».
من بدنم لرزيد! با اين بيمار رو به موت چه كنم؟! بالاخره براي شفاي او متوسل به حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام شدم. يكي دو شب از مجلس مانده بود. نوجوان پيدا شد و بعد از منبر مرا به خانه دعوت كرد. پيش خود گفتم: حتما آن مرد مرده است و ما رسوا شده‌ايم! متزلزل و نگران، همراه او رفتم.
داخل خانه كه شدم، ديدم آن مرد از روي تخت پايين آمد. تا چشمش به من افتاد بنا كرد به گريه كردن و گفت: «ديدي گفتم ابوالفضل شما باب‌الحوائج است. به من عنايت كرد و من خوب شدم. الآن شهادتين را بگو تا من مسلمان شوم. از بركت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام من شفا يافته، اسلام اختيار كرده‌ام و شيعه شده‌ام!»

* پسرم را حضرت عباس عليه السلام شفا داده است

به گزارش توانا، يكي ديگر از كرامات قمربني هاشم (ع) اين است: حجت‌الاسلام و المسلمين شيخ رمضان قلي‌زاده بابلي در تاريخ 25 بهمن 76 اظهار داشت: سرهنگ كريمي، از دوستان من و فرمانده ارتش، از استاد خود در دانشگاه نظامي شيراز چنين نقل مي‌كرد: شيخي در كشور آلمان، مردي را مشاهده كرد كه از ماشين پياده شد و بچه‌اش را به اسم عباس صدا ‌زد. مي‌گويد، اين امر برايم تعجب‌آور بود، لذا جلو رفتم و گفتم: «شما كه يك آلماني و مسيحي هستي.‌ چرا اسم بچه‌ات را عباس، كه نامي عربي و اسلامي است، نهاده‌اي؟»
او پاسخ داد: «بچه من مريض شد و بيماري‌اش شدت گرفت؛ به گونه‌اي كه تمام اطبا او را جواب كردند. با پاسخ رد پزشكان، از بهبودي حال وي نااميد شده و بچه را به منزل برديم. سخت نگران حال فرزند بوديم و چاره‌اي هم براي نجات وي به نظرمان نمي‌رسيد. در كوچه نزديك ما مسلمان‌هايي مي‌زيستند كه بعضا با ما آشنايي داشتند. روزي يكي از آنها كه از حال من با خبر بود به من گفت: آقا، نگران نباش. من يك طبيب مي‌شناسم كه اگر به نزد او برويم، شايد (بلكه مطمئنا) به شما جواب مثبت خواهد داد و بچه شما خوب خواهد شد» توضيح خواستم. وي گفت: «در كوچه ما روز تاسوعا براي حضرت عباس قمربني هاشم عليه السلام مجلسي تشكيل مي‌شود، شما هم شركت كنيد.»
من در موعد مقرر، به همراه دوستم به مجلس مزبور رفتم. آنها صحبت كرده، مصيبت خواندند و بر مظلوميت و مصائب حضرت عباس قمر بني هاشم عليه السلام گريستند.
من هم به كمك آن دوست، دل را به آن جهت داده، مرض فرزندم را در نظر گرفتم و حضرت عباس قمر بني هاشم عليه السلام را واسطه قرار داده و از خدا شفاي فرزندم را درخواست كردم. مجلس تمام شد و به سوي منزل حركت كردم. در زدم و برخلاف انتظار، ديدم كه پسرم در را گشود. تعجب كرده و گفتم: «پسرم، مگر مريض نيستي؟ چرا و چگونه توان حركت يافتي؟»
او گفت: «شما كه از منزل رفتيد، ساعتي نگذشت كه در خودم احساس قدرت كردم. ديدم بدنم درد ندارد و مي‌توانم حركت كنم.»
مسيحي در ادامه گفت: «پسرم را پيش اطبا بردم، همه بالاتفاق گفتند: در پسر شما هيچ نوع آثار مرض وجود ندارد. آري، پسرم را حضرت عباس عليه‌السلام شفا داده است و لذا من نام آن بزرگوار را براي پسرم انتخاب كرده و او را به نام آقا صدا مي‌زنم، چون اطمينان دارم كه ايشان در سلامتي و شفاي فرزندم دخالت داشته است.»