عاشورا و جريان شناسى نفاق

مـشـكـل اصلى نفاق مخفى و پنهان بودن انگيزه ها و شيوه ها و عملكردهاست كه مردم ، دشمن آشكار را مى شناسند، با او مى جنگند؛ اما وقتى دشمن در لباس دوست درآمد تاكتيك و شـيـوه هـا را عوض كرد و شعار همراهى را سر داد در اين صورت شناسايى و مقابله با او مـشـكـل اسـت .
بيمارى نفاق و علائم آن
نفاق بيمارى جان و دل است و آيات قرآن اين نكته را تاءكيد كرده است .
دل سـالم از آن رو كـه عـرش خـدا و حـرم الهـى است ،(197) غير خدا در او راه ندارد؛ ولى دل بيمار جايگاه غير اوست . پر از هوى و هوس و عرش شيطان است .
قرآن كريم صريحاً منافقان را بيمار دل مى داند: (فِى قُلُوبِهِم مَرَض )(198)
بـيـمـارى پر خطر نفاق مبتلايان به آن را دچار بزرگ ترين زيان ها مى كند؛ چرا كه در آخـرت تـنـها عامل نجات بخش قلب سليم است ، نه قلب پر از هوى و هوس و محبت و علاقه به غير خدا؛
يَومَ لا يَنفَع مالٌ وَ لا بَنونَ الاّ مَن اءَتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَليمٍ (شعراء / 88 و 89)
در آن روز مال و فرزندان سودى نمى بخشد؛ مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد
نفاق خطرناك ترين عامل انحراف
پـس از پـيـروزى هـر انـقـلابـى خـطـر اصـلى ، نـفـوذ عـنـاصـر تحول ناپذيرفته در درون جبهه انقلابيون و خودى ها به منظور حفظ نفرات و دستيابى بـه پست ها و مشاغل حساس و ايجاد زمينه مناسب براى استحاله نظام و دستيابى به قدرت اسـت . مـشـكـل اصلى نفاق مخفى و پنهان بودن انگيزه ها و شيوه ها و عملكردهاست كه مردم ، دشمن آشكار را مى شناسند، با او مى جنگند؛ اما وقتى دشمن در لباس دوست درآمد تاكتيك و شـيـوه هـا را عوض كرد و شعار همراهى را سر داد در اين صورت شناسايى و مقابله با او مـشـكـل اسـت . چه بسا ملتى مدت زمان طولانى با دشمن جنگيده و با سربلندى به موفقيت دسـت يـافته است لكن با چهره و تاكتيك ديگرى زمينگير شده و در دام دشمن قرار گرفته اسـت . بـيـش از 300 آيـه قـرآن پـيـرامون نفاق و شناسايى شيوه هاى منافقان نشان دهنده پـيـچـيـدگـى جـريـان نـفـاق اسـت . امـيـرالمـؤ مـنـيـن (ع ) مى فرمايد: (اَكبَرُ الاَعْداءِ اَخْفاهُمْ مـَكـِيدَةً)(199) (بزرگ ترين دشمنان كسانى هستند كه نقشه ها و توطئه هاى آنان پنهانى و مخفى است .)
فـلسـفـه شـكـل گـيـرى جـريـان نـفـاق و اهـداف آن تـابـع شـرايـط شكل گيرى نهضت و اقتدار و توان حكومت انقلاب است . هميشه منشاء نفاق ، ترس و حفظ جان نيست زيرا افرادى كه براى حفظ جانشان در كسوت خودى ها در مى آيند و به زندگى خود ادامـه مـى دهـنـد خـطـر عـمـده اى ندارند. خطر عمده از آن دشمنان و جريان هاى اصلى مخالف حـركـت انـقلاب است كه تا آخرين لحظه مقاومت مى كنند و در شرايط ناخواسته قدرت را از دسـت مـى دهـنـد. در ايـن شـرايـط جـريـان ضد انقلاب با يك تغيير تاكتيك و به اميد زمينه سازى و دست يابى مجدد به قدرت به صورت مقطعى دست از مبارزه آشكار بر مى دارد و بـا تـجـديـد قـوا بـا شيوه هاى غير محسوسى در مسير تضعيف بنياد و بيان نظام برنامه ريزى مى كنند.
پديده نفاق در عصر نبوى (ص )
بـا تـجزيه و تحليل و كالبد شكافى حادثه عاشورا و توجه به كلمات رهبرى و چهره هاى هدايتگر نهضت روشن مى شود كه حادثه خونين كربلا و صدها حادثه و ضايعه ديگر در تـاريـخ اسلام معلول و نتيجه يك جريان پيچيده نفاقى است كه در عصر پيامبر(ص ) و حـاكـمـيـت اسـلام ، در دورن جـامـعه انقلابى شكل گرفت . كلام امام حسين (ع ) كه خطاب به لشـكـريـان حـاضـر در كـربـلا مـى فـرمـايـد: (يـا شـيـعـة آل ابـى سـفيان ) و خطبه زينب كبرى (س ) خطاب به يزيد كه فرمود: (يابن الطلّقاء) رمـز و اشـاره بـه ريـشـه و مـبـداء ايـن جـريـان انـحـرافـى و بـسـتـر شـكـل گـيرى آن است . آن روز كه مكه به دست سربازان اسلام فتح شد و انقلاب اسلامى به رهبرى پيامبر(ص ) به پيروزى رسيد، همه مردم به جمع مسلمانان پيوستند و مديريت ديـنـى جـايـگـزيـن حكومت جاهلى شد، آرام آرام عناصر ضد حاكميت دينى كه به ظاهر مسلمان شـده بـودنـد بـه رهـبـرى ابـوسـفـيـان اوليـن هـسـتـه جـريـان انـحـرافـى را شـكـل دادنـد و بـنـاى حـزب اموى را در درون جامعه اسلامى پايه گذارى كردند. جمله زينب كـبـرى (س ) اشـاره بـه همان عناصر ارتجاعى جاهلى بود كه تا آخرين لحظه در برابر حـركـت انقلاب مقاومت كردند و پس از فتح مكه در حالى كه استحقاق شديدترين مجازات ها را داشتند در جهت اتمام حجت مورد لطف پيامبر(ص ) قرار گرفته و خطاب به آنها فرمود: (اِذْهَبُوا اَنْتُمُ الطُّلَقاء)(200) (برويد كه شما آزاد شدگان هستيد.)
حـزب امـوى كـه دنـبال براندازى نظام اسلامى و دست يابى به قدرت بود پس از رحلت پـيـامـبـر(ص ) و پـيـدايـش زاويـه انـحـرافـى در مـديـريـت جـامـعـه و انـتـقـال مـديـريـت ديـنى از جايگاه اصلى خود كه توسط پيامبر(ص ) تعيين شده بود، با سـوء اسـتـفـاده از ايـن زوايـه انحرافى و اختلاف ايجاد شده در شاكله نظام و دامن زدن به اخـتـلافـات و جذب عناصر بريده و زخم خورده و مطرود توانست در حاكميت خليفه سوم با دسـتـيـابـى بـه پـسـت هـاى حـسـاس اولين گام ها را در تحقق و اجراى طرح هاى براندازى بـرداشـتـه و جـاپـايـى در حـاكـمـيـت بـه دسـت آوردنـد و بـديـن وسـيـله عـنـاصـر نـا اهـل و غـيـر مـعـتـقـد بـه مبانى دينى به بخش هايى از قدرت اجرايى دست يافتند. در حقيقت جـريـان سقيفه و حركت سياست بازان كه فرمان صريح و روشن پيامبر(ص ) را پيرامون رهـبـرى امـت پـس از او، كـنـار گـذاشـتـنـد زمـيـنـه سـاز و واسـطـه انـتـقـال قـدرت بـه بـنـى اميه شدند و مسئوليت اصلى انحراف در حركت اسلامى و حوادث دردناك آن به ويژه حادثه عاشورا در درجه اول متوجه آنان است .
مـروج الذهـب نـقـل مـى كـنـد: (لَمـّا بـُويـِع عـُثـْمـان ) (هـنـگـامى كه عثمان به خلافت رسيد ابوسفيان بر سر قبر حمزه آمد) (وَ ضَرَبَ بِرِجْلِهِ) (با پايش روى قبر حمزه كوبيد) و گـفـت : (يـا اَبـا عـَمـارَه اَنّ الاَمـْرَ الَّذى اجـْتـَلَدنا عَلَيْهِ بِالسَّيفِ، اليَومَ فى يَدِ غِلماتَنا يـَتـلَعَّبـُونَ)(201) (اى ابـا عـماره امرى كه به خاطر آن روى يكديگر شمشير مى كـشـيـديـم امـروز در دسـت جـوان هـاى مـاسـت . و بـا آن بـازى مـى كـنـنـد و هر طور بخواهند عـمـل خـواهـنـد كـرد.) در حـقـيقت جريان نفاق دو لايه داشت لايه رويى همان جريانى بود كه افـرادى پـس از پـيـامـبـر(ص ) رهـبـرى امـت اسـلامى را از خاندان وحى جدا كردند و در جاى ديـگـرى قـرار دادنـد و زمـينه ساز حاكميت لايه زيرين شدند كه جريان اصلى براندازى هـمـان لايه زيرين يعنى حزب اموى بود كه در دوران خليفه سوم به مراكز قدرت از جمله شـام دسـت يـافـتـه و بعدها بر كل قلمرو اسلامى مسلط شدند. جريان نفاق در درون قلمرو حكومت اميرالمؤ منين (ع ) با طراحى پيچيده ترين توطئه ها و با سوء استفاده از مرگ عثمان سـه جـنـگ جـمـل ، صـفـيـن و نـهـروان را بـر حـكـومـت ديـنـى تـحميل كرد كه خسارت هاى غير قابل جبرانى را براى عالم اسلام از خود به جاى گذاشت و سـرانـجـام امـت اسـلامـى قـربـانـى اين توطئه ها شد و با شهادت اميرالمؤ منين به دست مـتـحـجـرتـريـن عـنـاصـر ابـزار دسـت نـفـاق ، زمـيـنـه حـاكـمـيـت مـعـاويـه در سال 40 هجرى فراهم شد و در نتيجه پس از سه دهه از رحلت پيامبر اسلام ، حكومت دينى تـبـديل شد به حكومت سلطنتى و مديريت الهى مبدل شد به حكومت طاغوتى ـ موروثى . از سـال 40 هـجـرى تـا سـال 61 كـه حـادثـه خـونـبـار كـربـلا پـيـش آمـد در طـول دو دهـه ، حـكومت معاويه بزرگ ترين ضربات را بر پيكر اسلام و امت اسلامى وارد كـرد كـه ايـجـاد انـسـداد فـرهـنـگـى و جـلوگـيـرى از تـفـسـيـر قـرآن و نـقـل حـديـث و زيـر پا گذاشتن اصول و محكمات مورد تاءكيد قرآن و پيامبر اسلام (ص )، گسترش فرهنگ تساهل و تسامح و اباحه گرى ، ترويج و تحكيم جدايى دين از سياست ، تـغـيـيـر ذايـقـه مـردم در جـهت عدول از ارزش هاى دينى و جايگزين كردن ارزش هاى جاهلى و تـصـنـعـى ، تـخـريـب باورها و معتقدات مردم ، حذف نيروهاى ارزشى و متدين و انقلابى از صـحنه سياسى ، تشويق و گسترش فرهنگ بى بند و بارى و لاابالى گرى و بالاخره تـبديل كردن سيستم نظام اسلامى و مديريت الهى به حكومت استبدادى ـ سلطنتى ـ موروثى بخشى از دستاوردهاى شوم اين جريان نفاق بود.
در اينجا پيامبر اسلام (ص ) از ناحيه نفاق و منافق اعلام خطر مى كند، زيرا عامه مردم بى خـبـر و نـاآگـاهـنـد و از ظـاهـرهـا فـريـب مـى خـورنـد، و لذا در طول تاريخ اسلام مى بينيم هروقت مصلحى به خاطر مردم و اصلاح وضع اجتماعى و دينى آنـان قـيـام كـرده اسـت و مـنـافـع سـودجـويـان و بـيـدادگران به مخاطره افتاده است ، آنها بلافاصله لباس قدس پوشيده اند و به تقوى و دين تظاهر كرده اند.(202)
اهداف منافقانه در ساخت مسجد ضرار
در قضيه بناى مسجد ضرار نيز نقل مى كنند: گروهى از منافقين نزد پيامبر آمدند وعرض كردند به ما اجازه ده مسجدى در ميان قبيله بنى سالم (نزديك مسجد قبا) بسازيم تا افراد نـاتـوان و بـيـمـار و پـيـرمـردان از كـار افـتـاده در آن نـماز بگزارند و همچنين در شب هاى بـارانـى ، كـه گـروهـى از مردم توانايى آمدن به مسجد قبا را ندارند، فريضه اسلامى خود را در آن انجام دهند. پس از كسب اجازه از پيامبر گفتند: آيا ممكن است شخصاً بيايد و در آن نماز بگذاريد؟
پـيـامبر فرمود: من فعلاً عازم سفرم و هنگام بازگشت به خواست خدا به آن مسجد مى آيم و در آن نماز مى گذارم .
هـنـگـام بـازگشت پيامبر از تبوك ، نزد او آمدند و گفتند: اكنون تقاضا داريم به مسجد ما بيايى و آن را افتتاح كنى . اين درخواست در حالى طرح مى شد كه هنوز پيامبر وارد مدينه نشده بود.
در ايـن هـنـگـام آيـات 107 بـه بـعـد سـوره تـوبـه نـازل شـد و پـرده از اسـرار آنـهـا بـرداشـت . بـه دبنال آن ، پيامبر دستور داد سقف مسجد مزبور را، كه از شاخه هاى خرما بود، آتش بزنند و بقاياى آن را ويران كنند و جاى آن را محل ريختن زباله هاى شهر سازند. اگر به چهره ظـاهـرى كـار ايـن گـروه نگاه كنيم از چنين دستورى دچار حيرت خواهيم شد. اما با بررسى باطن مسئله ، حقيقت روشن مى شود.
ايـن مـسـجـد ـ كـه بـعـد از تخريب به مسجد ضرار مشهور شد ـ با توصيه (ابوعامر) و بـراى ايـجـاد پـايـگـاهـى در مـديـنه براى جاسوسى و تبليغ عليه آنها نويد داد كه با لشكرى از روم به كمكشان خواهد آمد. مخصوصاً توصيه و تاءكيد كرد كه مركزى براى او در مـديـنـه بسازند تا كانون فعاليت هاى آينده اش باشد. ولى از آنجا كه ساختن چنين مـركـزى براى او در مدينه به نام دشمنان اسلام عملاً امكان پذير نبود، منافقان صلاح را در آن ديـدنـد كه در زير نقاب مسجد و به عنوان كمك به بيماران و معذوران ، اين برنامه را عملى سازند.
سرانجام مسجد ساخته شد و با نصب جوان صالحى به نام (مجمع بن حارثه ) توانستند توجه گروهى از مردم ، از جمله عده اى از نمازگزاران مسجد قبا را به خود جلب كنند.
بـعـد از نـزول آيـات مـورد اشـاره ، پـيـامـبـر دسـتـور تـخـريـب اين پايگاه نفاق را صادر كرد.(203)
نقش پديده نفاق در ايجاد انحراف پس از رحلت پيامبر(ص )
تكذيب رحلت پيامبر(ص )
پـس از رحـلت پـيـامـبر گرامى (ص ) نخستين واقعه اى كه مسلمانان با آن روبه رو شدند مـوضـوع تـكـذيـب رحـلت آن حـضـرت تـوسـط عـمـر بـود. كـه در بـرابـر خـانـه رسـول خـدا(ص ) فـرياد زد: هر كس بگويد پيامبر(ص ) رحلت كرده است ، با اين شمشير گـردنش را مى زنم . و سخنان ابن عباس و ديگران ، و قرائت آيه اى كه حاكى از اين بود كـه پـيـامـبـر(ص ) مـانـنـد هـمـه مـى مـيرد،(204) در وى اثر نكرد، تا لحظه اى كه ابـوبـكـر ـ كـه در بـيرون مدينه بود ـ سررسيد. وى بدون اعتنا به فريادهاى عمر وارد خـانـه پـيامبر(ص ) شد، و پس از اين كه روى آن حضرت را باز كرد و بوسيد، به مسجد بازگشت و اعلام كرد كه رسول خدا(ص ) رحلت كرده است ، سپس همان آيه را تلاوت نمود. عمر گفت : مثل اين كه من تا كنون اين آيه را نشنيده بودم .(205)
حادثه غير منتظره
لحـظـاتـى كـه عـلى (ع ) مـشـغـول غـسـل پـيـامـبـر(ص ) بـود و مـسـلمـانـان در انـتـظـار پـايـان يـافـتـن مـراسـم غـسـل و كـفـن بـودنـد و خـود را براى خواندن نماز بر پيكر مطهّر وى آماده مى كردند، خبر آوردنـد كـه جـمـعـيـتـى در (سـقـيفه بنى ساعده )(206) جمع شده و درباره انتخاب خليفه بحث مى كنند و نام سعد بن عباده (رئيس خزرجيان ) براى خلافت برده مى شود.
عمر و ابوبكر توسط دو نفر از اوسى ها به نام هاى (معن بن عدى ) و (عويم بن ساعده ) كه با سعد بن عباده خزرجى كدورتى داشتند از اجتماع انصار در سقيفه بنى ساعده خبر دار شدند، سپس با عجله ، در حالى كه نگران بودند به همراه ابوعبيده وارد سقيفه شدند. عـمـر خواست سخن آغاز كند و زمينه را براى خلافت ابوبكر آماده سازد ولى ابوبكر مانع شد و گفت : اگر من چيزى را فرو گذاشتم تو جبران كن . آنگاه خود شروع به سخن كرد و بعد از شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر(ص ) گفت :
(ما مهاجرين ، اولين كسانى بوديم كه اسلام آورديم و ساير مردم در اين قسمت پيرو ما مى بـاشـنـد. مـا طـايـفه رسول خدا(ص )، مركز قبايل عرب ، و نقطه ارتباط آنان هستيم . شما انـصار نيز ياران خدا و رسول او هستيد، پشتيبان پيامبر(ص ) و سرداران ما هستيد و در دين و مـنـافـع آن بـا مـا شـريـك مـى بـاشـيـد. شـمـا سزاوارترين مردم به راضى بودن ، در مقابل خواسته خدا و تسليم در برابر آنچه كه خداوند براى برادران مهاجر شما خواسته ، مـى بـاشـيـد و نـبـايـد دربـاره آنها حسادت ورزيد. شما در سختى ها نيروهاى خود را جهت پيشبرد اسلام به كار گرفتيد، پس نبايد به دست خود اين دين را از بين ببريد. من شما را به سوى ابوعبيده و عمر مى خوانم ، و هر دو را شايسته مى دانم ...)(207)
در اين هنگام آن دو گفتند:
(سزاوار نيست احدى از مردم بر تو تقدّم جويد، تو يار غار پيامبر(ص ) هستى ...)
نقش اميرالمؤ منين در افشاى پديده نفاق
اجـتـمـاع سقيفه با بيعت عده اى از انصار و مهاجران با ابوبكر، به پايان رسيد و براى گرفتن بيعت عمومى رهسپار مسجد شدند. در بين راه عمر در پيشاپيش جمعيت حركت مى كرد و به هركس مى رسيد او را وادار به بيعت با ابوبكر مى نمود.(208)
حـضـرت عـلى (ع ) كـه هـنـوز مـشغول مراسم كفن و دفن پيغمبر(ص ) بود، از سر و صداى جـمعيت از جريان مطلع شد، و پس از آنكه استدلال و حجت مهاجران براى شايستگى خلافت ، به او گفته شد (كه آنها به خويشاوندى پيامبر(ص ) و اينكه خليفه بايد از قريش و از شاخه هاى درخت نبوت باشد، احتجاج كرده اند) فرمود:
(اينها به درخت استناد كردند، ولى ميوه و ثمره آن را نابود ساختند.)(209)
دومين عكس العمل امام (ع ) پس از دفن پيامبر(ص ) بود. حضرت على (ع ) و تعداد زيادى از بنى هاشم و ديگران در مسجد نشسته بودند. برخى از كسانى كه با ابوبكر بيعت كرده بودند به دور آن حضرت و بنى هاشم جمع شدند و گفتند:
(طـايـفـه انـصـار و كـسـان ديـگـر بـا ابـوبـكر بيعت كرده اند، شما نيز با او بيعت كنيد وگرنه درباره شما با شمشير حكم مى كنيم .)
حضرت على (ع ) در جواب آنان فرمود:
(مـن بـراى ايـن بـيـعـت سزاوارترم ، شما بايد با من بيعت كنيد، شما به موجب قرابت با رسول خدا(ص ) خلافت را از انصار گرفتيد، آنها هم اين حق را به شما تسليم كردند. من نـيـز بـا شـمـا چـنـيـن اسـتـدلال مـى كـنـم . مـن در زمـان حـيـات رسـول خـدا و نـيـز هـنـگـام رحـلت او نـزديـك ترين فرد به او بودم ، من وصى و وزير و حـامـل عـلم او هـستم ... من به كتاب خدا و سنت پيامبر(ص ) از همه آشناترم ، و عواقب امور را بـهـتـر از هـمـه شـما مى دانم و ثبات قدمم از شما بيشتر است . پس بر سر چه چيز نزاع داريد؟!)(210)
عـمـر گـفـت : (تو را رها نمى كنيم مگر اين كه خواه و ناخواه بيعت كنى .) اميرمؤ منان (ع ) با لحنى قاطع پاسخ وى را داد و فرمود:
(شيرى بدوش كه قسمتى از آن براى توست . امروز كمربند خلافت را محكم بر او ببند، كه فردا به تو برگرداند.)(211)
در اين هنگام ، ابوعبيده خطاب به امام (ع ) گفت :
(اى پـسـرعمو! خويشاوندى تو با رسول خدا(ص ) و سابقه ات در اسلام و يارى تو آن را وهمچنين علم تو مورد انكار ما نيست ، و لكن تو هنوز جوانى و ابوبكر از پيرمردان قبيله تو مى باشد. او براى برداشتن اين بار بهتر است . اگر خدا عمرت دهد پس از او خلافت را بـه تـو تـسـليـم خـواهـند كرد... لذا در اين موقع فتنه و آشوب برپامكن . تو خود مى دانى دل هاى عرب با تو چگونه كينه و دشمنى دارد.)(212)
سـومين عكس العمل آن حضرت ، خطابه اى است كه در برابر مهاجر و انصار ايراد فرموده است . در قسمتى از اين خطابه مى فرمايد:
(اى گروه مهاجر و انصار خدا را در نظر بياوريد و عهد و پيمان پيامبر(ص ) را درباره من فراموش نكنيد. و حكومت محمد(ص ) را از خانه او به خانه هاى خود مبريد...)
(... شـمـا مى دانيد كه ما اهل بيت به اين امر از شما سزاوارتريم . مگر شما كسى را نمى خـواهـيـد. كـه بـه مـفـاهـيـم قرآن ، و اصول و فروع دين و به سنت هاى پيامبر(ص ) احاطه كامل داشته باشد، و جامعه اسلامى را به خوبى بتواند اداره كند...؟ به خدا سوگند چنين فـردى در بـيـن مـاسـت نـه در مـيـان شما، پيروى از هواى نفس نكنيد، و از حق دور نشويد، و اعمال گذشته خود را با اعمال بد فاسد نكيند)
بـشـيـر بـن سـعد با جماعتى از انصار گفتند: (اى ابوالحسن ! اگر انصار اين سخنان را قـبـل از بـيـعـت بـا ابـوبـكـر شـنـيـده بـودنـد، حـتـى دو نـفـر دربـاره تـو اخـتـلاف نـمـى كرد.)(213)
نقش فاطمه (س ) در افشاى پديده نفاق
دخت گرامى پيامبر مكرم اسلام ، با ديدن آن همه ظلم و ستم و اجحاف نسبت به خاندان ولايت بارها لب به سخن گشود و چهره كريه نفاق و منافقان را افشا و رسوا نمود. در بخشى از خطبه خويش خطاب به زنان مدينه فرمودند:
مـن صـبـح كـردم در حـالى كـه نـسـبت به دنياى شما كاره و به مردانتان خشمگينم . آنان را ازدهان خويش به دور انداخته و در اثر تعمّق در افكار و حركتشان به شدت بغضشان را در دل گرفتم ... آنان در عذاب الهى پيوسته در آتش خواهند بود.
واى بـر آنـان ، چـگونه خلافت رسول خدا را از مواضع اصلى دور ساختند؟! و از خانه اى كه جبرئيل امين در آنجا فرود مى آمد به خانه ديگرى بروند؟! اين كار زيان بزرگى را متوجه آنان خواهد ساخت .
مـى دانـيد چرا به شوهرم اميرالمؤ منين توجه نكردند؟ و چرا وى را رها نموده ، به ديگرى رو آوردنـد؟ از شمشير او دل پرى داشتند، زيرا على قهرمانان و شجاعان اينان را به خاك هلاكت افكند و از مرگ نهراسيد و در راه خدا با دشمنان او سازش نكرد...
اگـر مـردان شـمـا به او جفا نمى كردند و اجازه مى دادند كه او به كرسى خلافت بر حق خـود بـنشيند، به سود شما حركت مى نمود و با آرامش تمام مركب خلافت را سالم به مقصد نـهـايـى مى رسانيد و هيچ رنج و زحمتى به كسى متوجه نمى شد... و خود نيز از آن سوء اسـتفاده نمى كرد و جز به اندازه نياز از آن بهره مند نمى شد. در حكومت او منافق و مؤ من ، درسـتـكـار و خـائن ، زاهـد و حـريـص ... روشن و مشخص مى گرديد و زمين و آسمان بركات خـويـش را بـرشـمـا ظـاهـر مـى سـاخت ولى مردان شما، ره به بيراهه رفته و بزودى به سزاى اعمالشان خواهند رسيد... نمى دانم آنان چرا دوست بدى انتخاب كردند و سرپرست نامناسبى براى خويش گماردند؟! بدانيد كه آنان فاسدانند ولى نمى دانند.
واى بـر آنـان . كـسـى كـه بـه راه حـق حـركـت مى كند سزاوار پيروى است يا آنكس كه راه نيافته بايد از ديگرى راهنمايى بگيرد؟!
شـمـا در اثـر اين انتخاب بد، به جاى شير از پستان شتر خلافت ، بايد خون بدوشيد و با زهر زندگى مسموم گرديد و گرفتار استبداد و ستمگرى باشيد...
سـويـد بـن غـفـله كـه راوى ايـن خطبه است مى گويد: زنان مدينه به خانه هايشان مراجعت نـموده و شوهران خويش را از سخنان آن حضرت با خبر ساختند و لذا گروه زيادى از مردم مـديـنـه بـه حضور فاطمه زهرا(س ) آمده و اعتذار نمودند... ولى حضرت آنان را نبخشيد و فـرمـود: از نـزد مـن دور شـويـد پـس از آنـكـه مـرتـكـب ايـن گـنـاه بزرگ شديد به دروغ عذرخواهى مى كنيد؟ شما كه عذر نداريد.(214)
نقش حادثه عاشورا در افشاى پديده نفاق
حادثه عاشورا در افشاى چهره نفاق نقش به سزايى را ايفا كرد، امام حسين (ع ) با آگاهى كـامـل از وجـود نـفـاق در بـدنه نظام و خطر انحراف اسلام توسط منافقان و مدعيان دروغين حمايت از اسلام و سيره جدش ، قيام خويش را آغاز كرد.
رخداد تاريخى عاشورا بزرگ ترين افشا كننده ماهيت اصلى جريان نفاق بود كه گستره و عـمـق و كـيـفـيـت وقـوع آن تـوانـسـت اسـاس حـكـومـت نـفـاق را متنزل كند و بنياد آن را نابود سازد.
گاهى جامعه اى و نظامى آن قدر از مبداء اصلى خود منحرف مى شود و ماهيت آن با خرافات و بـدعـت ها آميخته مى گردد كه با سخنرانى و خطابه و فرياد نمى توان آن جامعه خفته را بيدار كرد. تنها با يك قيام خونين مى توان افكار خفته مردم را بيدار نمود.
امـام حـسـين (ع ) راهى براى بيعت با يزيد نداشت و لذا در صدد برآمد تا افكار عمومى را روشـن كـند يا مردم متوجه شده با او همراهى مى كنند و حكومت طاغوت از بين مى رود يا به تـكـليـف خود يعنى جهاد و مبارزه با حكومت فاسد بنى اميه بر مى خيزد و تكليفش را انجام مى دهد. لذا در مسير حركت خود در هر مقطعى به افشاى ماهيت حكومت پرداخت و به نقاط ضعف مـردم اشـاره كـرد. از حـساس ترين فرازهاى كلام امام حسين (ع ) در آخرين لحظات زندگى بـه مـردمـى كـه اكـثـراً از مـنـطـقـه جـغـرافـيـايـى عـراق بـودنـد خطاب مى كند (يا شيعه آل ابـى سـفـيـان ) يـعنى مردمى كه دهها سال بعد از ابوسفيان زندگى مى كنند و محدوده زندگى آنها با محدوده زندگى ابوسفيان فاصله دارد؛ باتوجه به اين كه بر محوريت جـريـانـى كـه ابـوسـفيان پايه گذار آن بوده حركت مى كنند. نه جزء مؤ منان هستند و نه جـزء امـت پـيـامـبـر(ص ) بـه شـمار مى آيند و نه از پيروان على (ع ) هستند بلكه شيعه و پـيـرو ابـوسـفـيـان مـى بـاشـند و زينب كبرى (س ) هم يكى از افشاگران جريان نفاق در حساس ترين شرايط در برابر نسل سوم شجره خبيثه اموى براى روشن شدن اذهان جامعه بـا خـطـاب به يزيد با بيان شجره نامه او جمله (يابن الطلقاء) را به كار مى برد و با يك جمله تبار جريان فاسد نفاق را معرفى مى كند.
امام حسين (ع ) و جريان نفاق
در زمـان ابـاعبدالله الحسين (ع ) نيز بيشتر كسانى كه در روز عاشورا جمع شدند و پسر پـيـامـبـر را بـه شـهـادت رسـانـدند، افراد نادانى بودند كه بازيچه دست عده اى منافق سودجو و رياست طلب قرار گرفتند. (عمر سعد) در روز تاسوعا سپاهيانش را با عنوان (جيش الله ) ـ لكشر خدا ـ مخاطب ساخته و آنان را با بشارت به بهشت براى جنگ با امام (ع ) تحريك و تشويق مى كند و به تعبير علامه شهيد استاد مطهرى :
(وقـتـى مـقـدس احـمـق مى شود، اين جور از آب در مى آيد. يك عده قليلى منافق توانستند از تـوده هـاى مسلمان جاهل و احمق ، لشگرى انبوه عليه پسر پيامبر(ص ) به وجود بياورند... خـود امام حسين (ع ) متوجه نفاق و دورويى مردم عراق و كوفه بود و در روز عاشورا خطاب بـه لشـگـريـان (عـبيدالله بن زياد) مى فرمايد: شما ما را دعوت كرديد و ما آمديم ... و حَشَشْتُم عَلَينا ناراً اِقتَدَحناها عَلى عَدُوِّنا وَ عَدُوِّكُم ؛ آتشى كه براى نابودى دشمن شما و خود برافروختيم ، شما اين آتش را عليه خود ما به كار مى بريد. سَلَلتُم عَلَينا سَيْفاً لَنا فِى ايمانِكُم ؛(215) و شمشيرى كه ما به دست شما داديم ـ كه شمشير ايمان و اسلام است ـ با همان شمشير مى خواهيد ما را بكشيد.)(216)
نفاق در نهضت ملى ايران
بـعـد از شـهريور 1320 ـ با خروج اجبارى رضاخان از كشور ـ و با توجه به خلا پيش آمـده در دوره انـتـقـالى حـكـومـت بـه پـهـلوى دوم ، شـاهـد رشـد، ظـهـور و شـكـل گـيـرى احـزاب ، جـمـعـيـت هـا، گـروه هـا و انـجـمـن هـاى زيـادى هـسـتـيـم كـه در سال هاى بعد نقش مهمى در جريانات سياسى و اجتماعى كشور ايفا كردند.
بـا پـيـدايـش گـروه هـاى مـخـتلف ، رجال سياسى نيز سر برآوردند كه اين امر به همراه جابجايى استعمار خارجى موجد شكل جديدى در سياست و از جمله تقسيم بندى جريان ها به مذهبى و غير مذهبى گرديد.
در ايـن ميان ، برخى افراد و گروه ها با توجه به پايبندى و اعتقاد مردم به دين و آموزه هاى دينى ، با تظاهر و نفاق در لباس دين ظاهر شده و گاهاً توانستند پشتيبانى و حمايت مردمى را كسب كنند. البته جريان نفاق در حكومت پهلوى مربوط به اين دوره خاص نيست . كما اين كه رضاخان ، قبل از رسيدن به حكومت با تظاهر و نفاق در مراسمات مذهبى شركت مى كرد و از خود چهره مذهبى نشان مى داد و چه بسا همين امر باعث اعتماد مردم به ايشان شد.
شـنـاخـت جـريان نفاق در نهضت ملى شدن نفت ايران مستلزم و درخور تحقيقى گسترده و عميق اسـت كـه از حـوصـله ايـن مـقـال خـارج اسـت . ايـن نـوشـتـار بـه طـور اجـمال به معرفى جريان ها و گروه هاى دخيل در نهضت ملى شدن صنعت نفت مى پردازد كه هركدام به نوعى به نفاق و تظاهر پناه برده بودند:
1 ـ جـبـهـه مـلى ايـران : كـه مـاهـيـت ناسيوناليستى ، ملى گرايى ، غربگرايى ، دفاع از جـدايـى ديـانت از سياست ، كناره گيرى روحانيت از سياست و بالاخره معتقد بودن به چهره مـلى و دمـوكـراسـى خـواه دكـتـر مـحـمـد مـصدق .اصول فكرى اين جريان ناسيوناليستى ، دموكراسى طلبى و جدايى دين از سياست مى باشد. اين گروه مصدق و آية الله كاشانى را متضاد هم و وجود هر كدام را نافى ديگرى مى دانستند. به همين علت به دور از عدالت و انـصـاف و وجـدان ، هـمـه نـوع اتهام را به شخصيت والاى اين روحانى زده و مى زنند. حتى نـويـسندگان نسل چهارم و پنجم اين طايفه بنا به سنت ديرينه اسلاف خود كمين مى كنند. نـوشـتـه هـاى بـعـد از انـقلاب اين جريان چه در داخل و چه در خارج مملو از اتهامات و بى انصافى است .
وجـه مـنـافـقـانـه اين جريان ، تظاهر به ملى گرايى است و در پشت نقاب ملت و مليت به دنبال اهداف خود هستند.
2 ـ درباريان و طيف سلطنت طلب : اين دسته به نوعى از چپگراها و ملى گراها بيشتر ضد مـذهـب و ضـد روحانيت بودند، اما به خاطر حفظ منافع و قدرت شيطانى خود، سعى داشتند چـهـره ضـد اسـلامـى و ضـد ديـنـى خـود را پـنـهـان نـمـايـنـد. ايـن طـايـفـه بـه دليـل مـاهـيـت ضـد اسـلامـى و ضد انسانى شاه و دربار، وجود و حضور روحانيت و تعاليم والاى اسلامى را منافى و مخالف حضور خود مى دانستند.
بديهى است كه مصاديق عينى و واقعى جريان نفاق در نهضت ملى شدن ايران اين گروه مى باشند.
3 ـ جـريان چپ : كه على رغم مخالفت با اسلام و دين و اعتقاد به انديشه هاى ماركسيستى ، كمونيستى و سوسياليستى بعضاً براى مشروعيت بخشى به ديدگاه هاى خود به انديشه هـاى التـقـاطـى روى آورده و مـسـايـل و احـكـام اسـلامـى را تـفـسـيـر مـاركـسـيـسـتـى مـى نمودند.(217)
زمينه هاى شكل گيرى نفاق در انقلاب اسلامى
جـريان پيش گفته نفاق هم چنان از شرايط سياسى ، اجتماعى جامعه استفاده كرد و راه خود را پـيـش مى برد و اين بار تحت عنوان (مجاهدين خلق ايران ) در آستانه انقلاب و بعد از آن ظهور نمود.
تـاكـتـيـك طـرفـدارى از انـقـلاب و پـيـروى بـى چون و چراى از امام (ره ) از اصلى ترين راهـبـردهـاى مـنافقين قبل از انقلاب بوده است . با توجه به مشروعيت حضرت امام (ره )، اين گروه ها در جهت سوق دادن انقلاب به سمت اميال و آرزوهاى خود، ظاهرى اسلامى و طرفدار امام به خود گرفته بودند.
براى بازشناسى اين جريان قدرى به بررسى مواضع آنها مى پردازيم :
شـكـى نيست كه (سازمان مجاهدين ) تجسم عينى منافقين در جامعه ما بوده و مى باشد. اين سازمان كه با هدف مبارزه با امپرياليزم و نوكر داخلى آن رژيم شاه تاءسيس شد، همواره بـه عـلت ضـعـف و التقاط ايدئولوژيك دچار فراز و نشيب هايى در اصلى و فرعى كردن مـسـائل خـود گـرديـده اسـت و حـتـى در عـمـل دچـار تـغيير هدف شده درحالى كه يك حزب يا سـازمـانـى كـه بر مبناى اصول محكم اسلام و احكام شريعت حق بنا شده باشد هيچگاه و در هيچ شرايطى ، هدف خود را تغيير نمى دهد زيرا فقط تاكتيك ها هستند كه آن هم بر اساس اصـول اسـلامـى قابل تغيير و تعويضند و هدف براى هر گروه و يا فرد مسلمان ، هميشه يـكـى اسـت و آن (بـنـدگـى خـدا) براى رسيدن به (خداگونگى ) است و كوشش در راه ايجاد يك جامعه عدل اسلامى مى باشد. در حالى كه (سازمان مجاهدين ) هيچگاه چنين هدفى نـداشـتـه و پـيـوسته (مبارزه ) برايش هدف و استراتژى بوده و مى دانيم كه از نظر ما مـسـلمـان هـا، (مـبـارزه ) خـود وسـيـله اى اسـت بـراى رسـيـدن بـه هـدف نـهـايـى و وسايل نيز دست خوش تغيير و تحول ، رشد و تكاملند و بالنتيجه (وسيله ) نمى تواند بعنوان (هدف ) و (استراتژى ) بكار گرفته شود.
در بـررسـى (سـازمـان مـجـاهـديـن ) يا به تعبير ملموس وعينى تر، (سازمان منافقين ) بـايـد بـه بـرخى صفات منافقين كه در قران بدانها اشاره شده است توجه كنيم . اولين صـفـتى كه قران براى منافقين ذكر مى كند (دروغگويى ) است . و دروغگو كسى است كه نـقـطـه ضـعـفـى داشـتـه بـاشـد و يـا از چـيـزى بـتـرسـد. در آيـه اول سوره (منافقون ) چنين آمده است كه (هرگاه منافقين و دورويان بنزد تو آيند، گويند گـواهـى مـى دهـيم كه تو رسول و فرستاده خدايى و خدا شهادت مى دهد كه تو فرستاده اويى و خدا گواهى مى دهد كه منافقين همانا دروغگويانند.)
(سـازمـان مـجـاهـديـن ) بـنـا بـه مـاهيت منافقانه خود بعد از پيروزى انقلاب اسلامى خون رنـگـمـان بـه رهـبـرى قـائد عـظـيـم الشـاءن امـام خـمـيـنـى ، در قـبـال حـضـرتـشـان مـواضـع مـخـتـلف و گـونـاگـونـى اتـخـاذ كـردنـد. ايـن مـنـافـقـيـن كـوردل كـوشيدند ابتدا با خدعه و نيرنگ و دوروئى خود را حامى اسلام و تحت فرمان امام خمينى معرفى كنند، در حالى كه امام خمينى و همه آنان كه به خدعه و نيرنگ منافقين آگاه بودند، مى دانستند كه (منافقين دروغگويانند)
صـفـت بـارز و مـشـخـص ديـگـرى كـه دربـاره مـنـافقين صدق مى كند، (توجه به خود) و (خـودبـزرگ بـينى ) است . قرآن اين صفت منافقين را با لفظ (مستكبرين ) بيان داشته مى فرمايد:
(وَ اِذا قـيـلَ لَهـُم تَعالُوا يَسْتَغْفِر لَكُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَاَيْتَهُم يَصُدُّونَ وَ هُم مُسْتَكبِرُونَ) (منافقون ، آيه 5)
(و هـنـگـامـى كـه بـدانـان گـفـتـه مـى شـود بـيـايـيـد آمـرزش خـواهـد بـراى شـمـا رسـول خـدا، سـرهـاى خـويـش را بـر مـى گـردانند و مى بينيشان كه دورى مى گزينند (و ديگران را از راه خدا باز مى دارند) و آنانند كبر ورزندگان )
ايـن صـفـت (خـود مـحـورى ) و (كـبـر ورزى ) صـفـت بـارز (سـازمـان مـجـاهـديـن ) را تشكيل مى دهد. چه ، سازمان بيش از هر چيز به موجوديت خويش توجه دارد نه به موجوديت اسـلام . افـتـخـارش ايـن اسـت كـه تـوانـسـتـه طـى 16 سـال سـازمـان را هـرچـه بـهـتـر و بـيـشـتـر مـتـشـكـل بـكـنـد امـا ايـن تـشـكـل بـراى چـه هـدفـى اسـت ، ايـن ديـگـر جـدا از مـسـائل اصـلى (سازمان ) است و به صورت فرعى مطرح مى شود. پس آن مبارزه اى را هم كـه بـه عـنوان استراتژى و هدف خود انجام مى دهد در واقع براى (حفظ سازمان ) است و نه پيشبرد مكتب .(218)
بنى صدر و نفاق او
از ديـگـر عـنـاصـر مـنـافق در اوايل انقلاب بنى صدر بود ـ او منافقانه و با شعار مبارزه بـامـنـافـقـيـن بـه ريـاسـت جـمـهـورى ايران برگزيده شده بود؛ چرا كه وى در تبليغات انـتخاباتى اش بارها تبليغ نموده بود كه او اولين كسى است كه در خارج از كشور بر عـليـه مـنـافقين بپا خاسته است . بنابراين در واقع مخالفت آشكار و علنى بنى صدر با انـديـشـه التـقـاطى منافقين علت راءى آوردن او بود ولكن ايشان بعد از انتخابش توسط مردم به منافقين پيوست و علناً حمايت و نياز خود به آنها را بيان داشت تا جايى كه دقيقاً خط سياسى مقابله با امام (ره ) را از مجاهدين خلق مى گرفت .
چهره منافقانه بنى صدر و منافقين وقتى آشكار شد كه امام (ره ) در جواب نامه آنها كه در پـى تـبـرئه خـويـش و مظلوم نمايى بودند، پرده از چهره منافقانه آنها برداشته و ماهيت آنها را در معرض افكار عمومى امت بيدار قرار داد.
پديده نفاق در درون حاكميت نظام پس از شكل گيرى دوم خرداد
بعد از شكل گيرى دوم خرداد جريان نفاق ـ كه با زيركى حضرت امام (ره ) و بيدارى ملت آگاه و مسلمان به انزوا كشيده شده بود ـ جانى تازه گرفت و فرصتى دوباره يافت تا در چـهـره هـاى گوناگون خود را براى رويارويى مجدد و جدى با نظام و انقلاب آماده كند تـا جـايى كه در نهايت تحت عنوان (براندازى ) چهره منافقانه شان برملا شد و البته هـنـوز در درون جـريـان اصـلاح طـلبـى نـفـوذ دارد. بـه طـور اجمال جريان نفاق بعد از دوم خرداد به طرق زير نمايان شده است :
الف ) روشـنفكرى دينى : اين جريان نوظهور كه هنوز ماهيت و باورهاى جديد خود را براى جـامـعـه آشـكـار نـكـرده و در واقـع ادامـه جـريـان بـه انزوا كشيده شده نهضت آزادى در دهه چهل و پنجاه است داراى اين شاخصه ها است .
1 ـ بـه لحـاظ مـعـرفـت شـنـاسـى بـه شـدت نـئوپـوزيـتـيـويـسـت و آشـكـارا مـروج آراء (كارل پوپر) است .
2 ـ بـه لحـاظ سـيـاسـى مـخـالف آرمـان گـرايـى ، انـقـلابـى گـرايـى و بـه اصـطـلاح راديكاليسم است و آشكار و پنهان ايده هاى نئوليبراليسم را ترويج مى كند.
3 ـ شـبـكه هاى اجرايى و سياسى تر اين جريان در قالب تكنوكرات ها و مديران حكومتى مـدافـع آشـكـار بـازسـازى سـرمـايـه دارى در ايـران بر اساس نظريات صندوق جهانى پـول ، بانك جهانى بوده و عميقاً معتقد به سازش و برقرارى رابطه و مذاكره با آمريكا و هضم در نظام جهانى سلطه هستند.
4 ـ بـسـيـار صـريـح تـر از (نـهـضت آزادى ) به عنوان سلف فكرى خود، سكولاريست و مـخـالف آرامـان گـرايى انقلابى ـ دينى و نقاد آشكار و پنهان تئورى سياسى امام خمينى (ره ) بوده و هستند.
5 ـ اين جريان در تلاش است تا به هر صورت كه شده مرزبندى روشن ميان (خودى ) و (غير خودى ) را خدشه دار سازد.
6 ـ بـه طـرح مـبـاحـث كـلامـى ليـبرال ـ پروتستانى همچون (پلوراليسم دينى ) (صامت بـودن و نـسبيت معرفت دينى )، (ذاتى و عرضى در دين ) و تئوريزه كردن و ارائه آنها در جامعه مى پردازد.
ايـن جـريـان در سـال هـاى آغـازيـن دهـه هـفـتـاد پس از آن به صورت وجه غالب و هژمونيك روشـنـفـكرى دينى ايران در آمد و تلاش كرد تا فضا را براى فعاليت گسترده و رسمى (نـهـضـت آزادى ) و روشـنـفـكـران لائيـك فراهم آورد و تا حدود بسيار زيادى هم در اين امر موفق بود.
جـريـان روشـن فـكـرى نـئوليـبـرال بـه اصـطـلاح ديـنى ، امروز به اصلى ترين اميد و آلرنـاتيو مطلوب امپرياليسم و سرمايه سالارى جهانى در مسير استحاله حاكميت اسلامى ـ انـقـلابـى در ايـران تـبـديـل شـده و بـا تـكـيـه بـر بـهـره گـيرى از تاكتيك هاى پيچيده تبليغاتى و جنگ روانى براى خود پايگاه حمايتى گسترده اى بويژه در ميان دانشجويان فـراهـم كـرده اسـت . ايـن جـريـان كـانـون اصـلى سـازمـان دهـى و حمايت و هدايت تئوريك ، تبليغاتى و اجرايى تهاجم فرهنگى ، در ايران دهه هفتاد بوده است .(219)
ب ) جـريـان مـنـتـظرى : على رغم توصيه حضرت امام (ره ) به آقاى منتظرى مبنى بر عدم دخـالت در مـسـايل سياسى ، هنوز به اشتباهات خود ادامه داده است . منافقين نيز از سادگى آقاى منتظرى حداكثر استفاده كرده و براى رسيدگى به اهداف پيدا و پنهان خويش ايشان را گزينه مناسبى يافته اند.
مـهـم تـريـن اهـداف منافقين و به طور كلى دشمنان انقلاب در طرح مجدد منتظرى در عرصه سـيـاسـى كـشـور ـ كـه خـود پـشـت نـقـاب او سـنـگـر گـرفـتـه اند ـ را مى توان به طور اجمال چنين بيان كرد:
الف ) استقبال از جريانات ملى ـ مذهبى از آقاى منتظرى بيشتر از اين منظر است كه ديدگاه هـاى جـديد وى ابزار مناسبى را براى سست كردن مبانى استدلالى نظام دينى در اختيار آن جـريـان قـرار داده اسـت بـه نـحـوى كـه در يك تعامل هماهنگ از بيرون و درون نظام را هدف گرفته اند.
در ايـن رابطه يكى از متهمان جريان ملى ـ مذهبى ، ارزيابى خود را از ديدگاه هاى يكى از نظريه پردازان اين تشكل نسبت به آقاى منتظرى ، اين گونه بيان مى كند:
(بـا تـوجـه بـه ايـن كـه سـمـت گـيـرى تـدريـجـى ديـدگـاه هـاى ايـشـان را از يـك مـدل ولايـت فـقـيـه صـرف به يك مدل حكومتى ولايت فقيهى مشروطه اى و متكى بر انتخاب مردم و تلاش از راءى و خواست مردم ، با مطالبات دموكراتيك مردم در نزديكى و همسويى بـيـشـتـر و تـدريـجـى مـى دانند و نيز با توجه به اين كه نظرات فقهى ايشان را نو و داراى تـوان اقـبـال اجـتـمـاعـى بـيشترى نسبت به مراجع و مجتهدان موجود مى دانند (مجموعه نـظـرات آقـاى پـيـمـان ) لذا در مورد نقش ايشان در تكوين جنبش اجتماعى چه با توجه به نـيـروى مردمى و طيف هوادار و علاقمند بالفعل و چه با توجه به اين كه امكان آزاد كردن نـيـروهـاى تـازه بـا تـوجـه بـه روح ديندارى در جامعه و تاءسى به احكام يك مجتهد، مى تـوانـد تـاءثـيرات مضاعفى داشته باشد، طبيعتاً نقش ايشان را مؤ ثر و مهم دانسته و به نوعى ايشان همپاى ديگر احزاب و گروه هاى فكرى ـ سياسى مى تواند ايفاى نقش كنند.)
وى سپس نقش آقاى منتظرى را در اين ميان نقش واسطه اى با تاريخ مصرف محدود دانسته ، مـعتقد است چون او به هر حال به حكومت ولايت فقيه (ولو به گونه مشروطه و انتخابى ) معتقد است نقش مرحله اى دارد:
البـتـه بـه نـظـر مـى رسـد بـا تـوجه به اين كه سمت و سوى تكوين يك جنبش اجتماعى شـكل گيرى يك حاكميت دموكراتيك و ملى است ، نقش آيت ا... منتظرى در تكوين جنبش اجتماعى و خـواسـت عـمـومـى بـراى تـغـيير مدل حكومتى نقش مرحله اى ارزيابى شود چرا كه به هر حال ايشان به نظريه ولايت فقيه (ولو به گونه مشروط و انتخابى ) معتقد هستند و دقيقاً براى بنده نظر آقاى ... در مورد تبيين نقش مشخص آيت ا... منتظرى در فرآيند نهايى جنبش اجـتـمـاعـى ، مـشـخـص نـيـسـت و بـايـد ايـشـان تـنـهـا بـه نـقـش مـرحـله اى ايـن مـجـتـهـد قايل باشند.
ب ) بـا تـوجـه بـه ايـن كـه اعـتـقـاد مـردم مـسـلمـان ايـران بـه مـرجـعـيـت خـلل نـاپـذيـر است ، جريان هايى در كشور تلاش دارند تا با طرح و تقويت و تبليغ او بـه عـنـوان مـرجـع تـقـليـد، مـقـلّدان سـنـتـى گـذشـتـه وى را حـفـظ و نـسـل جـديد را نيز به وى جذب نمايد و محملى براى جذب و سازماندهى هواداران معتقد به مـبـانى دينى داشته باشند. در اين زمينه استفتاء مكرر افرادى نظير كديور و يا راديوهاى بـيـگـانـه و... از آقـاى مـنـتـظـرى و انعكاس آن در اينترنت و ديگر رسانه هاى بين المللى قابل توجه است .
ج ) بـه دليـل مـسـئوليـت آقـاى مـنـتـظـرى در سـمـت قـائم مـقـامـى رهـبـرى در سـال هـاى اوليـه پـيـروزى و آگـاهـى او از فـرآيـنـد تـصـمـيـم گـيـرى نـظـام اسلامى و مـسـائل داخلى نظام ، سخنان و مطالب وى مى تواند به عنوان مستندات قانونى عليه نظام اسـلامـى در مـراجـع حـقـوقـى جـهـانـى مـورد بـهـره بـردارى قـرار گـيـرد. بـه هـمـيـن دليل است كه پس از انتشار خاطرات ، مطالب كذب اين كتاب بيش از همه از سوى منافقين و ديگر جريان ضد انقلاب مورد بهره بردارى قرار گرفت .
در بخشى از اطلاعيه منافقين در مورد مطالب اين كتاب آمده است :
(كـتـاب خـاطـرات مـنـتـظـرى جـانـشـيـن سـابـق (امـام ) خـمـيـنـى ، در فصل دهم خود تحت عنوان (غوغاى بركنارى ) حاوى برخى اطلاعات وا سناد تازه درباره جـنـايـات هولناك قتل عام 30 هزار زندانى سياسى به دستور مستقيم (امام ) خمينى است كه گـوشـه اى از اين فاجعه را البته با تاءخيرى 12 ساله در معرض اطلاع عموم قرار مى دهد...)
د) نـظـرات جـديـد آقـاى مـنـتـظـرى در مـورد اخـتـيـارات ولايـت فـقـيـه و قـائل شـدن نـقـش نـظـارتـى بـراى رهـبـر نـظـام اسلامى ، از سوى طيف خاصى از عناصر سـيـاسـى كـشـور مورد استقبال قرار گرفته است . اين گروه كه ديدگاه اخير منتظرى را مـطـلوب و هـمـاهـنـگ با ديدگاه هاى خود نسبت به اختيارات رهبرى مى بينند، در فرصت هاى مـنـاسـب نـسـبـت بـه تبليغ او پرداخته و حتى توسط عناصر دست دوم خود از او به عنوان آلترناتيو رهبرى ياد مى كنند.
ه ) نگاه به متحجرين (كسانى كه به طور سنتى با نظريه حكومت اسلامى مخالفند) نيز يـكـى از انـگـيـزه هاى بزرگنمايى تحركات منتظرى است . مبلغين ديدگاه منتظرى تلاش دارنـد تـا از دگرديسى فكرى آقاى منتظرى نسبت به مبانى حكومت اسلامى در جهت (ثبات قدم متحجرين ) در مقابله با نظام حكومتى اسلامى استفاده كنند.
راديـو دولتـى انـگـليس در تاريخ 3/10/79 در تحليلى درباره موقعيت منتظرى در جامعه سياسى كنونى ايران و ساختار روحانيت مى گويد:
(نـقـش مـهـم آقـاى مـنتظرى ، بسيج كردن نيروهاى خفته و بيكار سنتگرايان براى فاصله گرفتن از حكومت دينى به نيت حفظ دين است .)
و) دشمنان خارجى نظام اسلامى از ماجراى متنظرى بيش از همه بهره مى برند، از ديد آنها منتظرى يك آلترناتيو براى نفى داشته هاى نظام حكومت اسلامى است . تبليغات فراگير آنها روى كتاب خاطرات منتظرى ، تلاش هماهنگ در بزرگنمايى منتظرى و... و بهره گيرى از امـكانات او در مقابله با رهبرى نظام همگى بيانگر آن است كه عملكرد چند ساله منتظرى بـهـترين خوراك تبليغاتى را براى رسانه هاى بيگانه عليه نظام حكومتى اسلام فراهم كرده است .(220)
شاخص هاى نفاق معاصر
نـفـاق مـعـاصـر در چـهـره هاى مختلفى نمايان مى شود كه از جمله آن مى توان به نفاق در چـهـره روشنفكرى ، نفاق در چهره ديندارى و نفاق در چهره ملى گرايى نام برد. امام خمينى (ره ) در تـبـيين نفاق در چهره ديندارى مى فرمايد: (... در ظاهر فرياد مى كنند و اسلام را ترويج مى كنند و رژيم سابق را طاغوت مى گويند و رژيم فعلى را جمهورى اسلامى مى گـويـنـد. لكـن در زيـر پـرده ، مـخـالفت مى كنند با اسلام ، مخالفت مى كنند با جمهورى اسـلامى . اگر امروز كارتر پيش بيايد، اينها سينه زن براى كارترند، حالا هم در زير دارنـد سينه مى زنند برايش . الا ن هم روابط با آمريكا، هم مستقيم هست و هم مع الواسطه ، هـركـس پـيـش بـيـايـد آن طـورى اسـت . مـنـافـقـيـن ايـن طـورنـد، اصلاً اين صفت منافقين است .)(221)
فرصت طلبان منافق : امام خمينى (ره ) در مورد اين گونه افراد مى فرمايد: (آنهايى كه بـه فـرصـت طـلبـى امـروز در ميدان آمده [اند]، آن هايى كه با اين نهضت موافقت نداشتند، آنـهـايى كه مسيرشان بر خلاف اين نهضت بود، براى فرصت طلبى به ميدان آمده اند... در صـدر مـشـروطـيـت هم با ايجاد گروه هاى مختلف نگذاشتند كه مشروطه به ثمر خودش بـرسـد. آن را بر خلاف مسير خودش راندند. امروز هم همان شياطين ، همانها كه مخالف با اين نهضت بودند، مى خواهند نگذارند.)(222)
برخى از نمودها و شاخص هاى نفاق معاصر عبارت است از:
1 ـ تظاهر اعتقاد به قانون اساسى ولى تلاش در جهت تفكيك دين از سياست .
2 ـ مخالفت با اصل ولايت فقيه و تلاش در جهت محدودساختن حيطه اختيارات ولى فقيه .
3 ـ ارتـبـاط و هـمـبـسـتـگـى بـا مـحـافـل بيگانه ليكن تلاش در جهت تشديد اختلاف در درون مجموعه نظام .
4 ـ تـرويـج تـسـاهـل و تـسـامـح و ابـاحـى گـرى بـه جـاى تـكـيـه بـر اصول و ارزش هاى نظام .
5 ـ ترويج نگرش قرائت گرايى از دين و تلاش در جهت حذف نگرش اجتهاد گرايى .
جريان نفاق خارجى :
اين جريان تحت عنوان حمايت از مراجع ، تحريك ساده لوحان ، ايجاد اختلاف ميان كانديداها و جناح ها در صدد دستيابى به اهداف خويش است