IRNON.com
سوگواري در شعر شاعران/4
فاريابي و عطار از سرايندگان عاشورايي بودند
 

ظهيرالدين فاريابي و فريدالدين عطار نيشابوري از شاعراني هستند كه ضمن شيعه بودن به سرودن ابياتي در باب واقعه كربلا همت گمارده‌اند.


 

ظهيرالدين فاريابي از شاعراني است كه ديوان اشعار او در نهايت حلاوت سخن و ملاحت معناست؛ محققين و تذكره‌نويسان مذهب وي را شيعه اثني عشري مي‌دانند و شاهد ادعاي خويش را هم ابياتي از او مي‌آورند.
شواهد تاييد مي‌كند كه او شيعه 12 امامي بوده و مورخان وفات او را 598 ذكر كرده‌اند.
ابيات دلبراي زير بخشي از اشعار ظهيرالدين فاريابي درباره امام حسين (ع) و واقعه كربلا است:

اي ظهير از گور نقبي مي‌زنم تا كربلا
مي‌روم گريان به پابوس حسين تشنه لب

يا

بس كه چشم غم سرشكم با بلا آميخته است
خاك من دارد شرف مانند خاك كربلا

از ديگر شاعران شيعي شيخ فريدالدين عطار نيشابوري شاعر و نويسنده قرن ششم هجري قمري است.
نام اصلي او «فريدالدين ابوحامد» بوده است و اطلاع دقيقي از سال تولد او در دست نيست و تاريخ ولادتش را از سال 513 هجري قمري تا 537 هجري قمري دانسته‌اند.
عطار در روستاي «كدكن» كه يكي از دهات نيشابور بود به دنيا آمد و از دوران كودكي او جزئيات خاصي در دست نيست.
پدر عطار به شغل عطاري (داروفروشي) مشغول بوده و «فريدالدين» هم پس از مرگ پدرش به همين شغل روي آورد.
آنچه مسلم است عطار در اواسط عمر خود دچار تحولي روحي شد و به عرفان روي آورده است كه قتل وي را 627 در خلال حمله مغولان به نيشابور گزارش كرده‌اند. او دو مثنوي درباره امام حسين عليه السلام گفته است:

كيست حق را و پيمبر را ولي؟
آن حسن سيرت، حسين بن علي

آفتاب آسمان معرفت
آن محمّد صورت و حيدر صفت

نُه فلك را تا ابد مخدوم بود
زان كه او سلطان ده معصوم بود

قرَّةالعين امام مجتبي
شاهد زهرا، شهيد كربلا

تشنه، او را دشنه آغشته به خون
نيم كشته گشته، سرگشته به خون

آن چنان سر خود كه بُرَّد بي‌دريغ؟
كافتاب از درد آن شد زير ميغ

گيسوي او تا به خون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد

كي كنند اين كافران با اين همه
كو محمّد؟ كو علي؟ كو فاطمه؟

صد هزاران جان پاك انبيا
صف زده بينم به خاك كربلا

در تموز كربلا، تشنه جگر
سربريدندنش، چه باشد زين بتر؟

با جگر گوش پيمبر اين كنند
وانگهي دعوي داد و دين كنند!

كفرم آيد، هر‌كه اين را دين شمرد
قطع باد از بن، زفاني كاين شمرد

هركه در رويي چنين آورد تيغ
لعنتم از حق بدو آيد دريغ

كاشكي، اي من سگ هندوي او
كمترين سگ بودمي در كوي او

يا در آن تشوير، آبي گشتمي
در جگر او را شرابي گشتمي