IRNON.com
امام و ريزش‌هاي انقلاب؛
ميوه‌هاي پوسيده از درخت مي‌ريزد
 

انقلاب به پيروزي مي رسد و امام با بزرگ‌منشي تمام از كنار همة موضع‌گيري‌هاي دوستان و خواص ناآگاه يا مغرض و معاند با چشم پوشي مي كنند اما اين افراد به جاي همراهي و همگامي با امت مسلمان و رهبري آن، موضع‌گيري‌هايي را بر ضد امام و نظام اسلامي مي گيرند و سرانجام...


 

آقاي بازرگان
در مكتب سياسي – اخلاقي امام در مبارزه عليه رژيم طاغوت، نه شيوة جبهه ملي(پارلمانتاريستي) جايي داشت و نه شيوه و حركت مسلحانة گروه‌هاي چپ‌گرا. ازاين رو، امام در قبل از انقلاب، حتي در سخت‌ترين شرايط، حاضر به ائتلاف با آن‌ها نبود. امام در پاسخ به سؤال خبرنگار راديو - تلويزيون آلماني زبان سوييس – در سال 1357 – در مورد گفت‌وگو با كريم سنجابي به صراحت اعلام داشت: «من مسائل و مطالبي كه داشتم و امكان ندارد يك قدم از آن‌ها برگردم به ايشان گفتم و ما با جبهه خاصي ائتلاف نداريم. همة ملت با ما و ما با همة ملت هستيم و هر كس اين مطالبي كه ما داريم و عبارت است از استقلال مملكت با آزادي همه جانبه و جمهوري اسلامي كه قائم مقام رژيم سلطنتي است. هر كس با اين‌ها موافقت كند، از گروه ماست و از ملت است و اگر موافقت نكند، بر خلاف مصالح اسلام و ملت گام برداشته است و ما هيچ ربطي با او نخواهيم داشت و آن‌هايي كه با ما موافقت كنند، ما هم با آن‌ها همصدا خواهيم بود؛ لكن ربط خاصي با كسي نداريم.»1

امام به خوبي مي‌دانست جبهه ملي، نهضت آزادي و ديگر عناصر موسوم به ملي – مذهبي اگر موفّق به ابقا و حفظ شاه در مقام خود نشوند، به يقين مردم و انقلاب را به سازش با آمريكا سوق خواهند داد. از اين رو، قلباً با نخست‌وزيري شخص بازرگان موافق نبود.2 اما پيشنهاد شوراي انقلاب را پذيرفت؛ ولي در آغاز نخست‌وزيري مهندس مهدي بازرگان، رهنمودهايي ايراد كرد تا دولت موقت از خط اسلام و انقلاب و آرمان‌هايي كه مردم براي به دست آوردن آن هزاران شهيد و مجروح به انقلاب تقديم كرده بودند، منحرف نشوند. امام فرمود: «جناب آقاي مهندس مهدي بازرگان! بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب ... جناب عالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و بستگي به گروهي خاص، مأمور تشكيل دولت موقت مي‌نمايم تا ترتيب ادارة امور مملكت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آراي عمومي ملت دربارة تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و تشكيل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم، جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت بر طبق قانون اساسي جديد را بدهيد.»3

دولت موقت در مسير حركت خود و در گام نخست – بر خلاف نظر امام و مردم – با نگرشي كاملاً خطي و حزبي، تمامي اعضاي كابينه خود را از وابستگان به نهضت آزادي و جبهة ملي انتخاب كرد و با ناديده گرفتن شعار «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» به تشويق و حمايت از روزنامه‌ها و سخنراناني پرداخت كه شعار «جمهوري دموكراتيك اسلامي» را سر مي‌دادند. حضرت امام در واكنشي، خواستة هزاران هزار مرد و زني را كه در مقابل گلوله‌هاي رژيم شاه مطرح كرده بودند، اين‌گونه بيان كردند: «من رأي به جمهوري اسلامي مي‌دهم،... نه يك كلمه كم، نه يك كلمه زياد.»4

حركت ديگر دولت موقت كه با هدفي طراحي شده و بس خطرناك مي‌نمود، حذف مردم و روحانيت از صحنة سياست بود. آنان با اين توجيه كه وقت آن رسيده روحانيت به حوزه‌هاي علميه و مردم به زندگي عادي بازگردند و زمينه را براي كار دولت موقت فراهم سازند، طلب‌كارانه و قيّم مآبانه برخورد كردند كه گويي همه رشادت‌ها و تلاش مردم به خاطر حاكميت چند تكنوكرات بود كه در مسير پيروزي انقلاب، جز مبارزه پارلماني و ميتينگ‌هاي چند صد نفري(!) و باور به ابقاي شاه و تغيير در ساختارهاي ديگرِ ايران، هنري نداشتند.

امام تمام حركات و سكنات دولت موقت را زير نظر داشت، اما در صدد تضعيف آنان برنيامد تا شايد اين دولت وظيفه‌اي را كه بر عهده دارد به سر منزل مقصود برساند. رفتار كاملاً ضعيف دولت موقت با حركت‌هاي تجزيه‌طلبانة‌عناصر باقي مانده از رژيم سابق و گروهك‌هاي وابسته در مناطقي چون كردستان، خوزستان و گنبد، همچنين دخالت در امور قضايي و رأي دادگاه هاي انقلاب، تلاش براي جلوگيري از اعدام افرادي چون امير عباس هويدا، عدم ايجاد تحوّل جدّي در ساختار اداري كشور و از همه نگران كننده‌تر، اعتقاد به ايجاد رابطه با آمريكا در همة حوزه‌ها، مردم را به شدت نگران آيندة انقلاب ساخت.

اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي، گوياي اين واقعيت بود كه سازمان سيا در صدد برآمده بود تا با همكاري عناصري از دولت موقت، انقلاب را از مسير اصلي خود خارج سازد. متن يكي از اسناد كشف شده چنين است: «از تهران 53166(به كفالت گلگروف) 31 ارديبهشت 58؛ ج. اقدام سياسي اس. دي. راتر / 4 را هدايت كنيم تا تأثيري را كه مي‌توان بر جناح مخالف سازنده داشته باشد به حداكثر برسانيم و ارزش‌هايي را كه براي ما از لحاظ دادن خبرهاي خارجي و عمليات مخفي دارد، به حداكثر برسانيم. در اين رابطه تاكنون به ر/4 توصيه كرده‌ايم كه جبهه ملي را بيازمايد؛ به شرط آن‌كه جبهة ملي موقعيت با نفوذي در اختيار وي بگذارد. ر/4 در جبهة ملي بايد در راه ايجاد نيرويي كه ميانه‌رو و طرفدار آمريكا باشد، تلاش كند و در همان ضمن، مرتب دربارة‌ تحولات گزارش بدهد. فعلاً قرارگاه به ر/4 پيشنهاد كرده كه هم اكنون شروع به فعاليت تمام عيار سياسي نمايد. ما پيشنهاد كرده‌ايم كه او: الف) با احمد صدر حاج سيد جوادي، وزير كشور، ملاقات كند تا اطلاع بهتري درباره طرح‌هاي دولت موقت براي انتخابات به دست آورد.»5

درگيري نيروهاي انقلابي با دولت موقت و افشاي روابط پنهان و آشكار دولت موقت با آمريكا، خشم مردم را دو چندان كرد و موجب بالا گرفتن اعتراضات مردمي شد. امام در اين مقطع، بار ديگر بر اصلاح امور و ايجاد همدلي و مودت تا زمان آغاز انتخابات رياست جمهوري تكيه داشت كه مسئلة دخالت‌هاي لانه جاسوسي آمريكا در تدارك كودتا و ايجاد آشوب و بلوا در تمام نقاط ايران، دانشجويان پيرو خط امام را بر آن داشت تا با فتح اين دژ توطئه، پرده از سالوس مَنِشي لانه جاسوسي و دوستان آنان در دولت موقت برداشته شود. اشغال لانه جاسوسي در 13 آبان 1358 صورت گرفت و درست يك روز بعد از فروپاشي سنگر آمريكايي‌ها، يعني در روز 14 آبان، دولت موقت استعفا داد.

نكته قابل توجه در اين مقطع از تاريخ انقلاب، استعفاي دولت موقت بود، نه انحلال آن توسط امام و نكته دوم، عدم پيگرد قانوني و قضايي دولت موقت و برخي از اعضاي آن بود كه مظنون به جاسوسي، ارتباط با بيگانه، ميدان دادن به ضد انقلاب در نقاط مختلف ايران و داشتن انديشة براندازي بودند.6

مهرباني و رأفت و گذشت امام، شامل حال آن‌ها هم شد، اما افسوس كه بسياري از آنان باز به توطئه و هم‌سويي با دشمن ادامه دادند. اعتراف به خطا بودن انتخاب آقاي بازرگان و اعضاي موقت از سوي امام در پيشگاه مردم، يك رفتار اخلاقي از امام در سيرة سياسي بود:

- از اول هم كه ما – به حساب الزامي كه من تصور مي‌كردم – دولت موقت را قرار داديم، خطا كرديم. از اول بايد يك دولتي كه قاطع باشد و جوان باشد، قاطع باشد، بتواند مملكت را اداره كند [قرار مي‌داديم] نه يك دولتي كه نتواند. منتها آن وقت ما نداشتيم فردي را كه بتوانيم، آشنا نبوديم [تا] بتوانيم انتخاب كنيم. انتخاب شد و خطا شد.7

محمدكاظم شريعتمداري

بوي رويارويي آقاي شريعتمداري در مقابل نظام و امام، از همان آغاز نهضت در سال 1342 به مشام مي‌رسيد؛ چرا كه حركت سياسي – اجتماعي آقاي شريعتمداري به گونه‌اي بود كه حتي مورد قبول علماي سنّتي و روحانيت بي‌طرف هم نبود. در حدود 30 سال قبل از پيروزي انقلاب، هنگام ورود شاه به شهر تبريز، در حالي كه بزرگاني چون آيت الله مدني، خسروشاهي و دوزدوزاني حاضر به استقبال از شاه نبودند، وي در مدرسه طالبيه پذيراي شاه شد و طلبه‌اي خود فروخته را وادار كرد تا با ورود شاه به اين مدرسه، آية نور را قرائت كند. ورود آقاي شريعتمداري به قم و آغاز تثبيت مرجعيت وي از سوي دستگاه،8واكنش‌هاي بسياري را در پي داشت. موضع‌گيري‌هاي جانب‌دارانه از دستگاه حكومتي شاه، تأسيس دارالتبليغ به منظور كاناليزه شدن مسئلة تبليغ و استقبال گرم از مسئولان رژيم، چهرة ديگري از وي و عملكردهايش در انظار علما و مردم به تصوير كشيده بود؛ تا جايي كه در همان آغاز نهضت روحانيت، امام خميني(ره) در سخني نصيحت‌آميز به او فرمود: «اين راه كه انتخاب كرده‌اي براي شما روزي پيش خواهد آمد كه هيچ كس نتواند از شما دفاع كند.»9

ارتباط بيت آقاي شريعتمداري با عوامل ساواك، در مقطعي كه ياران امام در كنج زندان‌ها و تبعيدگاه‌ها و زير شديدترين شكنجه‌هاي قرون وسطايي روزگار مي‌گذراندند، از سخت‌ترين دوران روحانيت مبارز بود. تعدي، توهين و حتي ضرب و شتم ياران امام توسط طرفداران آقاي شريعتمداري(حتي گاه در حضور ايشان) از خاطرات دردناك تاريخ روحانيت است؛ اما امام نه تنها عليه ايشان موضعي نگرفت، بلكه ياران خود را به مماشات و حفظ وحدت در حوزه فرا مي‌خواند.

ارتباط بيت آقاي شريعتمداري با ساواك، حتي تا زمان اوج‌گيري تظاهرات مردمي و نزديك شدن صبح پيروزي نهضت حضرت روح الله ادامه داشت. در گزارش ملاقات يكي از عناصر ساواك با آقاي شريعتمداري به تاريخ 1/7/1357 ضمن اشاره به مخالفت صريح آقاي شريعتمداري با پايگاه نجف و نيز صيانت از تخت و تاج، آمده است: «سلام مرا به پيشگاه اعلي حضرت برسانيد و به عرض برسانيد كه اعلي حضرت اطمينان داشته باشند همان مشكلاتي كه امروز ايشان دارند، ما هم داريم... من صريحاً به آن‌ها گفتم تمام تلاش من براي حفظ مقام سلطنت است و از آن‌ها خواستم كه به مَلِك حسن پيغام مرا بدهند و بگويند كه ملك حسن به شاهنشاه قوت قلب بدهند كه در مقابل مشكلات مملكتي استقامت بيشتري داشته باشد.»10

انقلاب به پيروزي رسيد و امام با تمام بزرگ‌منشي خود از كنار همة موضع‌گيري‌هاي آقاي شريعتمداري و توهين و پرده‌دري‌هاي اطرافيان و طرفدارانش گذشت؛ اما شخص آقاي شريعتمداري و بيت ايشان به جاي همراهي و همگامي با امت مسلمان و رهبري آن، موضع‌گيري‌هايي را بر ضد امام و نظام اسلامي به گونه‌اي ديگر تعقيب كردند.

اسناد به دست آمده از لانة جاسوسي، از اين مسئله پرده برداشت كه عوامل جاسوسي آمريكا، از طريق چهار كانال با آقاي شريعتمداري و بيت ايشان ارتباط برقرارمي‌كردند. شش سند بازخواني شده و رشته رشته شده لانه جاسوسي آمريكا، نشان داد كه بيت آقاي شريعتمدراي توسط اين كانال‌هاي ارتباطي، در صدد روي كار آوردن دولتي موافق با سياست‌هاي آمريكا در ايران و براندازي نظام بوده‌اند. اولين كانال ارتباطي آقاي شريعتمداري، فردي به نام «باروز» بازرگان آمريكايي بود كه پس از چندي، از گردونه جاسوسي حذف شد و جاي خود را به طور غير مستقيم، به فرد ديگري به نام «سرتيپ فرازيان» - از اعضاي سابق ساواك – با رمز «اس. ديجانوس/13» داد. نفر سوم، جاسوسي ايراني به نام منوچهر نيك‌پور، با اسم رمز «اس.دي.بپ/1» بود. همچنين يك سرمايه‌دار فراري به نام «علي‌اكبر شهلو» كه جلسات هفتگي با شريعتمداري برپا مي‌كرد، عامل ديگر شبكه جاسوسي بود؛ اما كانال اصلي ارتباط با شريعتمداري، جاسوسي به نام «اس.دي.وليد/1» بود كه در تاريخ دهم ارديبهشت سال 1358 پيام دوستي آمريكا را به وي ابلاغ كرد.11

فرزند آقاي شريعتمداري(حسن) در تاريخ بيستم خرداد همان سال با «گلگروف» - كفيل قرارگاه سيا در تهران – ديدار كرد.12 علاوه بر آن، گفت‌وگو و ارتباط وي با احمد صدر حاج سيدجوادي(وزير كشور وقت) و نيز تيمسار جم در لندن براي تغييرات در ايران،13 نظام نوپاي اسلامي را با چالشي جدي روبه‌رو مي‌ساخت.

ارتباطات پنهان و ارائه پيشنهادي براي كمك مالي به آقاي شريعتمداري توسط سازمان سيا14 و معرفي او به آمريكا به عنوان بهترين اميد تجارت آمريكا در ايران15 موجب شد تا شريعتمداري، در محافل خصوصي در برابر امام موضع تهاجمي بگيرد؛ اما امام با بزرگ‌منشي و تدبير از كنار سخنان وي مي‌گذشت.

حجت الاسلام ري شهري در كتاب خود، به نقل از آقاي علي‌محمد بشارتي، وزير اسبق كشور مي‌نويسد: «در تابستان سال 1358 هنگامي كه مسئول اطلاعات سپاه بودم، گزارشي داشتم كه آقاي شريعتمداري در مشهد گفته است: من بالاخره عليه امام اعلام جنگ مي‌كنم. خدمت امام رسيدم و ضمن ارائه گزارشي، خبر مذكور را هم گفتم. ايشان سرش پايين بود و گوش مي‌داد. اين جمله را كه گفتم، سر بلند كرد و فرمود: اين‌ها چه مي‌گويند؟ پيروزي ما را خدا تضمين كرده است. ما موفق مي‌شويم. در اين‌‌جا حكومت اسلامي تشكيل مي‌دهيم و پرچم را به صاحب پرچم مي‌سپاريم. پرسيدم: خودتان! امام سكوت كردند و جواب ندادند.»16

تأسيس حزب خلق مسلمان براي رويارويي با حزب جمهوري و درخواست از آمريكا براي كمك به حزب خلق مسلمان17 و حركت‌هاي تجزيه‌طلبانة‌ اين حزب كه به تصرف صدا و سيماي مركز تبريز و نير گروگان گرفتن چند ساعتة‌ شهيد مدني و ايجاد آشوب در قم انجاميد، از دردناك‌ترين لحظات عمر امام بود كه از آن به «مصيبتي بزرگ» ياد كرد و از ياران خود خواست تا در صورت مشاهدة پاره كردن عكس‌ها و توهين به شخص او، هيچ واكنشي از خود نشان ندهند. اين رخداد در قم به گونه‌اي بود كه بسياري از مردم انقلابي، دستانشان در جيب‌شان بود و سيلي و كتك را به جان خريدند و در برابر هجوم چماق‌داران تنها به اين جمله بسنده كردند كه امام امر به سكوت كرده‌اند و ما تكليفي جز سكوت نداشته و نداريم.

درايت، عفو و اغماض امام موجب شد تا نه تنها آشوبِ حزب خلق مسلمان پايان يابد، بلكه بسياري از طلّاب و فضلاي آذري‌زبان و جوانان احساسي، متوجه تفاوت مشي اخلاقي امام و حركت‌هاي غير اخلاقي برخي مدعيان حامي بيوت مراجع شده و به دامان انقلاب و آغوش مردم هميشه قهرمان تبريز و خطّة خون رنگ و ولايت‌مدار آذربايجان باز گردند. امام بار ديگر براي حفظ وحدت، عدم تنش در حوزة‌ علميه قم و احترام به آن دسته از مقلّدين آقاي شريعتمداري كه از واقعيت‌هاي پشت پرده بي‌خبر بودند، از اين مقطع نيز گذشت كرد و چشم‌پوشي نمود.

ابوالحسن بني‌صدر

امام با انتخاب بني‌صدر به رياست جمهوري موافق نبود؛18 اما در اخلاق سياسي امام، اِعمال نظر در روند قانوني كشور جايي نداشت. او مي‌توانست به صراحت مكنونات قلبي و نگاه عالمانه و عارفانه خود را نسبت به شخصيت اخلاقي و سياسي بني‌صدر بازگو كند و مانع پيروزي او در انتخابات شود؛ اما هيچ‌گاه نظر شخصي خود را به مردم تحميل نكرد.

امام در بيمارستان قلب، هنگام تنفيذ حكم رياست جمهوري به بني‌صدر، مطالبي را بيان كرد كه در حقيقت، منشوري «اخلاقي – سياسي» براي همة كساني بود كه در صدد بودند وارد حوزة ‌سياست شوند؛ امام در بياناتي كوتاه اما جامع و صريح با استناد به حديث شريف «حب الدنيا رأس كلّ خَطيئة» از مسئولان خواست تا با پرهيز از غرور، براي اعتلاي اسلام و ايران، پرهيز از تفرقه، پرهيز از انزوا و عزلت‌گزيني در صورت اختلاف و دل نبستن به ابرقدرت‌ها تلاش كنند و راه سعادت و صلاح خود و مملكت را در پيش گيرند:

- من يك كلمه به آقاي بني‌صدر تذكر مي‌دهم كه آن يك كلمه، تذكر براي همه است: «حب الدنيا رأس كلّ خَطيئةٍ».هر مقامي كه براي بشر حاصل مي‌شود؛ چه مقام‌هاي معنوي و چه مقام‌هاي مادي، روزي گرفته خواهد شد و آن روز هم نامعلوم است. توجه داشته باشند همه كساني كه براي بشر خدمت مي‌كنند، كساني كه داراي مقامي هستند، داراي پستي هستند، كه مقام، آن‌ها را مغرور نكند؛ مقام رفتني است و انسان در حضور خداي تبارك و تعالي ماندني است. من از آقاي بني‌صدر مي‌خواهم كه ما بين قبل از رياست جمهور[ي] و بعد از رياست جمهور[ي] در اخلاق روحي‌شان تفاوتي نباشد. تفاوت بودن، دليل بر ضعف نفس است و من از همة كساني كه در مقامي هستند – چه مقام‌هاي كشوري و چه مقام‌هاي لشكري – مي‌خواهم كه به مقامات خودشان مغرور نباشند و در راه اعتلاي اسلام و اعتلاي ملت مسلمان و اعتلاي كشور ايران كوشا باشند. و اين طور نباشد كه به واسطة تقدم و تأخّر يك نفر يا چند نفر، موقتاً اسباب اين بشود كه كناره‌گيري كنند و يا خداي نخواسته مخالفت و كارشكني. از خداوند تعالي مسئلت مي‌كنم كه همة ما را به راه خدا، به راه راست هدايت كند و از گرايش به شرق و غرب حفظ كند و از خوف از ابرقدرت‌ها حفظ كند.19

امام با آگاهي از شخصيت اخلاقي و سياسي بني‌صدر، ملاك اعطاي نمايندگي فرماندهي كل قوا به او را درك وضعيت حساس و جنگي كشور و دل‌سوزي نسبت به فرزندان ارتشي، بسيجي و سپاهي خود قرار داد و اين سِمَت را براي هماهنگي‌هاي لازم و پشتيباني از رزمندگان به وي واگذار نمود.

امام كه مي‌ديد بني‌صدر ساز جدايي از مردم و مسئولان را به صدا درآورده است، در حركتي دل‌سوزانه و اخلاقي، تلاش خود را براي باورمند كردن بني‌صدر به خاستگاه مذهبي و مردمي او نمود. همو در سخناني از بني‌صدر چنين ياد كرد: «آقاي بني‌صدر از خارج نيامده تحميل به شما بشود. يك قدرتي نداشته است كه آن قدرت را به شما تحميل بكند. يك نفر آدم مثل همة شما بوده، بدون اين‌كه قدرتي داشته باشد، لكن بيان كرده، صحبت كرده، مردم را متوجه كرده، مردم به او رأي داده‌اند. اين از ملت است؛ وقتي يك چيزي از ملت شد، همة ملت همراهش هستند.»20 امام همچنين در جايي ديگر بني‌صدر را برادر مردم و مردم را برادر و پشتيبان وي خواند و فرمود: «رئيس جمهور با ادني شخصي كه در ايران زندگي مي‌كند، برادر است و مردم با هم برادرند و پشتيباني مي‌كنند.»21

وقتي امام مي‌ديد بني‌صدر در حساس‌ترين مقطع تاريخي انقلاب و شكل‌گيري اولين قوة مجريه، روحية منيّت و حركت‌هاي خودمحورانه دارد، اما باز هم سخنان پدرانه خود را براي اصلاح او و حفظ مسير انقلاب ادامه مي‌داد و مردم را به همكاري دعوت مي‌كرد: «رئيس جمهور از خود شماست و همه خدمت‌گزار به اين ملت هستند.»22

گرفتار آمدن بني‌صدر در حلقة گروهك‌هاي معارض اسلام و انقلاب و نيز نفوذ و تأثيرگذاري ملي‌گراها بر شخصيت وي، امام را بر آن داشت تا در رهنمودهاي خود، ضمن اشاره به ضربات وارد شده به اسلام و ايران توسط ملّي‌گراها، خواهان جلوگيري از ورود آنان به كابينة بني‌صدر شد.23

توهين و تخريب ياران صديق امام و ترور شخصيتي آنان توسط روزنامه‌هاي ليبرال، در كنار ضرب و جرح نيروهاي حزب‌اللهي توسط عناصر سازمان منافقين، امام را بر آن داشت تا به عنوان وظيفة شرعي و اخلاقي به دفاع از ياران خود برخيرد؛ حتي در اين راه توهين‌هايي هم به خود وي مي‌شد كه امام مهر سكوت بر لب مي‌زد و تحمل مي‌كرد.

- من آقاي خامنه‌اي را بزرگش كردم، من آقاي هاشمي را بزرگ كردم، من آقاي بهشتي را بزرگش كردم.24

بركناري شهيد صياد شيرازي از فرماندهي، فشار بي‌امان بر نيروهاي حزب‌اللهي در نقاط مختلف ايران و حاكم كردن روح غوغاسالاري بر جامعه، ياران امام را كه بر صبر و تحمل در دوران مبارزه شهره بودند، واداشت تا ديگر خاموشي را به صلاح ندانند. نامة‌ دردمندانه شهيد بهشتي به امام و نشست‌هاي ياران ديگر امام با وي، هرگز تأثيري در تصميم امام نگذاشت.

برخورد عادلانه

نگاه عدالت محور امام به ياران خود و شخص بني‌صدر، يكي ديگر از ويژگي‌هاي اخلاق سياسي امام است كه نه تنها در اين برهه از انقلاب، بلكه در تمام مقاطع زندگي او به وضوح آشكار است. براساس همين نگاه بود كه امام امر به سكوت و سخنراني نكردن شهيد رجايي، شهيد بهشتي، آيت الله خامنه‌اي، حجت الاسلام و المسلمين هاشمي و بني‌صدر كرد و خواستار تشكيل هيئتي متشكل از نمايندة تمام افراد شدند تا هر يك از تخلفات را بررسي كنند. در حقيقت، از اين تاريخ به بعد، امام وارد مرحلة برخورد قانوني مي‌شود؛ و اين به معني پايان نقش هدايتي و اخلاقي و انساني نيست. امام طي حكمي، آيت الله مهدوي كني را نيز به نمايندگي خود براي نظارت بر حل اختلاف تعيين كرد: «جناب عالي را به نمايندگي خويش تعيين نموده تا با نماينده‌اي كه جناب آقاي بني‌صدر و نمايندة‌ديگري كه جناب حجت الاسلام آقاي بهشتي و جناب حجت الاسلام آقاي هاشمي رفسنجاني و جناب آقاي رجايي تعيين مي‌نمايند، موارد تخلّفات از حقوق قانوني هر يك رسيدگي بنمايند. و نيز در زمان جنگ كه زماني استثنايي است، به اقوال و اعمال هر كس كه موجب اختلاف و تشنج در كشور مي‌شود، رسيدگي بنمايند. انتظار مي‌رود كه آنچه را به عهدة آقايان گذاشته شده است كه يك تكليف شرعي است، قاطعانه و بدون غمض عين عمل نمايند.»25

سخنراني تحريك‌آميز بني‌صدر در جمع پرسنل نيروي هوايي در شيراز و مصاحبه‌هاي جنجالي مطبوعاتي و راديو – تلويزيوني وي موجب شد تا هيأت حل اختلاف، بني‌صدر را به عنوان تخطّي از بيانية امام و قانون اساسي محكوم نمايد. تخلفات بني‌صدر به قدري بود كه مرحوم شهاب الدين اشراقي، نماينده آقاي بني‌صدر هم طي نامه‌اي، استعفاي خود را از نمايندگي وي اعلام نمود. تعطيل شدن برخي از مطبوعاتِ آشوب‌طلب توسط دادستاني، حمايت مردمي را در پي داشت و برخورد مردم ايلام با بني‌صدر در ممانعت آنان از ورود وي به اين شهر با شعار «مرگ بر منافق» و ... موجب شد تا امام او را از فرماندهي كل قوا بر كنار نمايد؛ «آقاي ابوالحسن بني‌ صدر از فرماندهي نيروهاي مسلح بر كنار شده‌اند.»26 و مجلس در پي اين حركت بنا بر وظيفة قانوني، رأي به عدم كفايت سياسي بني‌صدر داد و امام هم بنا بر احترام به رأي نمايندگان مردم طي حكمي دستور به عزل بني‌صدر دادند:

«بسم الله الرحمن الرحيم

پس از رأي اكثريت قاطع نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي مبني بر اين‌كه آقاي ابوالحسن بني‌صدر براي رياست جمهوري اسلامي ايران كفايت سياسي ندارد، ايشان را از رياست جمهوري اسلامي ايران عزل نمودم.»27

اول تير ماه 60

برخورد قانوني امام با شخص بني‌صدر، هرگز مانع نشد تا رفتار اخلاقي و الهي را با اين فرد كنار بگذارد. امام دوست داشت بني‌صدر به دامان اسلام و ايران و به آغوش پر مهر و محبت مردم بازگردد و قرباني دسيسه‌هاي دشمنان داخلي و خارجي نشود. او هدايت‌گرانه و همچون طبيبي دردشناس، نگران حال بيمار خود بود. ايشان نگران آخرت بني‌صدر هم بود و حتي پس از فرار بني‌صدر نيز او را نصيحت كرد. سخنان امام در حقيقت، يك منشور اخلاقي براي همة مسئولان سياسي كشور است. امام از حق خود گذشت تا كسي براي بازگشت بني‌صدر به دامان اسلام و انقلاب، او را مورد تعرّض قرار ندهد: «من الآن هم نصيحت مي‌كنم آقاي بني‌صدر را به اين‌كه مبادا در دام اين گرگ‌هايي كه در خارج كشور نشستند و كمين كردند، بيفتيد و اين آبرويي كه از دست داديد، بدتر بشود. من علاقه دارم كه تو بيشتر از اين خودت را تباه نكني. من علاقه دارم كه همة اشخاصي كه در اين مملكت زندگي مي‌كنند، يك زندگي انساني – الهي باشد... چنانچه توبه كني و برگردي و علاقة خودت را از اين گروه‌هاي مفسد، فاسد جنايت‌كار سلب كني و در يك كناري بنشيني، مشغول تصنيف و تأليف بشوي، صلاح تو است. اگر شما آن نصيحتي را كه آن روز با حال بيماري در بيمارستان به شما كردم گوش كرده بوديد، امروز اين طور نبود و من نمي‌خواستم باشد. آن روز من [در] يكي از حرف‌ها كه اساس همه گرفتاري هاي بشر است، تنبّه دادم كه «حُبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة»؛ تمام خطاهايي كه از ماها صادر مي‌شود، روي اين حبّ نفس و جاه و مال و منال است. اگر اين كلمه را گوش كرده بوديد و هواهاي نفساني را زير پا گذاشته بوديد، اين طور نمي‌شد... اين گذشت؛ و ناگوار گذشت. من نمي‌خواستم اين طور بشود؛ لكن باز براي هر كس – هر كار بكند – جاي توبه هست. درِ توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه كن و يك قدم طرف خدا برو و پشت به هواي نفساني بكن، خداوند مي‌پذيرد تو را. آبروي تو را اعاده مي‌دهد... من خير شما را مي‌خواهم. من حق خودم را بخشيدم به شما. هر چه بد گفتيد، بخشيدم؛ لكن خير شما را مي‌خواهم كه از اين خطاها كه تاكنون شده است، دست برداريد و با ملت حسابتان را يكي كنيد و با اين گروه‌هاي مختلفي كه مي‌خواهند از حيثيت شما براي خودشان كسب وجاهت كنند... شما وجاهتتان را از دست مي‌دهيد. از اين‌ها ببُريد و به اسلام، به همان چيزي كه عقيده به آن داريد، لكن هواي نفس نمي‌گذارد، برگرديد.»28

حسينعلي منتظري

به جرئت مي‌توان گفت مسئلة كنارنهاده شدن آقاي منتظري از قائم مقامي، يكي از دردناك‌ترين مسائل زندگي امام بود. امام كه به خوبي با روحية اين شاگرد مبارز خود آشنا بود، به اين نكته هم آگاهي داشت كه توان او كم‌تر از آن است كه بتواند كوله بار سنگين رهبري يك جامعه را به سرمنزل مقصود برساند؛ از اين رو، قلباً با تصميم مجلس خبرگان29 در انتخاب وي به عنوان قائم مقام رهبري راضي نبود؛ اما از آن‌جا كه امام قانون‌گرا بود و با اِعمال نظر شخصي بر نهاد‌هاي قانوني مخالف بود، به تصميم اين مجلس رضايت داد، در حالي كه با تمام توان تلاش مي‌كرد تا با بالا بردن تحمل و رفع موانع رهبري آينده آقاي منتظري، او را ياري كند. آنچه امام را بيش از هر چيز ديگري مي‌آزرد، ارتباط مهدي هاشمي30 با آقاي منتظري و بيت او بود. به همين خاطر، امام در مراسم و مناسبت‌هايي كه آقاي منتظري هم حضور داشت به صورت غير مستقيم و تلويحي او را به حساسيت نشان دادن درباره اطرافيان و نظارت وي بر بيت خودش دعوت مي‌كرد.

امام در سال 1362 خطاب به مجلس خبرگان فرمود: «بايد بدانيد كه تبهكاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته‌اند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهره‌هاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممكن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند و با يك عمل انحرافي، نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود! الله الله در تعجيل [در] تصميم‌گيري!»31

برخورد اخلاقي و تحذيري امام در اين مقطع از تاريخ، بيانگر دلسوزي و تلاش وي براي دور نگه داشتن آقاي منتظري از بحراني بود كه نظام با آن دست و پنجه نرم مي‌كرد. سرانجام صبر و مداراي نظام به پايان رسيد و با شناسايي منزلي در يوسف‌آباد تهران و پيدا شدن مهمات، اسناد و وسايل برقراري ارتباط با خارج از كشور توسط مرتبطين اين منزل و اثبات وابستگي آنان به مهدي هاشمي، وي دستگير شد. اعترافات تكان دهنده مهدي هاشمي و دوستانش، پرده از اهداف براندازانه و قتل ده‌ها نفر در داخل و خارج از كشور برداشت. امام به دليل عدم موضع‌گيري آقاي منتظري در برابر عملكردهاي مهدي هاشمي و عمل نكردن به توصيه ايشان در اعلام برائت از او، نامه‌اي دلسوزانه مي‌نويسد و وي را چنين خطاب مي‌كند:

بسم الله الرحمن الرحيم

حضرت حجت الاسلام و المسلمين فقيه عالي‌قدر آقاي منتظري، دامت ايام بركاته

پس از اهداي سلام و تحيت، علاقة اين جانب به جناب عالي بر خود شما روشن‌تر از ديگران است. به حسب قاعدة طول آشنايي صميمانه و معاشرت از نزديك، مقام ارجمند علمي و عملي شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنج‌هاي فراموش نشدني جناب عالي در سال‌هاي طولاني براي اهداف اسلامي، قداست و وجاهت و وارستگي كم‌نظير آن جناب و بالاتر، حيثيت بلند پايه‌اي كه دنبالة اين امور به خواست خداوند تعالي براي شما فعلاً حاصل است و احتياج مبرمي كه جمهوري اسلامي و اسلام به مثل جناب عالي دارد، انگيزة علاقه مبرم است؛ لهذا اين حيثيت مقدس بايد از هر جنبه محفوظ و مصون باشد. حفظ اين حيثيت به جهات عديده بر شما و همة ماها واجب و احتمال خدشه‌دار شدن آن نيز منجز است براي اهميت بسيار آن. با اين مقدمه بايد عرض كنم اين حيثيت واجب المراعات، به احتمال قوي بلكه ظن نزديك به قطع در معرض خطر است؛ خصوصاً با داشتن مخالفين مؤثر در حوزة قم كه ممكن است دنبال بهانه اي باشند. اين خطر بسيار مهم از ناحية انتساب آقاي سيدمهدي هاشمي است به شما. من نمي‌خواهم بگويم كه ايشان حقيقتاً مرتكب چيزهايي شدند، بلكه مي‌خواهم عرض كنم ايشان متهم به جنايات بسيار از قبيل قتل – مباشرت يا تسبيباً – و امثال آن مي‌باشند و چنين شخصي، ولو مبرّا باشد، ارتباطش موجب شكستن قداست مقام جناب عالي است كه بر همه حفظش واجب مؤكد است.»32

امام پس از بيان رهنمودهاي لازم براي پرهيز از ورود به اين مقوله، حتي با سكوت و تأكيد دوباره به گره خوردن حيثيت شخصيتي آقاي منتظري به نظام مقدس اسلامي، خواستار كوچك‌ترين كار ممكن از آقاي منتظري مي‌شود: «من تأكيد مي‌كنم كه شما دامن خود را از ارتباط با سيدمهدي پاك كنيد كه اين راه بهتر است، و الا هيچ عكس العملي در رسيدگي به امر او از خود نشان ندهيد كه رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام، حتمي است. سلامت و توفيق جناب عالي را خواهانم.»33

امام در تمام مراحل پي‌گيري پروندة‌ مهدي هاشمي بر رعايت انصاف و عدل و پرهيز از مچ‌گيري و يا برخورد خطي و جناحي تأكيد مي‌كرد؛ حتي در موافقت با تبعيد سيدهادي هاشمي، برادر مهدي هاشمي كه جزو عناصر محوري در اين ماجرا به شمار مي‌رفت، خواهان رعايت عدالت بود:

بسمه تعالي

با حفظ تمام موازين عدل و انصاف، موافقت مي‌شود. ان شاء الله موفق باشيد.

«28/10/65 روح الله الموسوي الخميني»34

با اين‌كه بسياري گمان مي‌كردند موضع‌گيري‌هاي آقاي منتظري در برابر امام، كار آقاي منتظري را در صحنه سياسي كشور به پايان رسانده است، اما امام با بزرگ‌منشي از بي‌مهري‌هاي وي گذشت. حدود دو سال از ماجراي غم‌انگيز آقاي منتظري و امام و دوران پر التهاب مسئله مهدي هاشمي – كه بسياري از آن به حساس‌ترين دوران نهضت اسلامي و حوزه‌هاي علميه ياد كردند – گذشت تا اين‌كه در تاريخ 22/11/1367 آقاي منتظري با زير سؤال بردن موضع‌گيري نظام در داخل و خارج و پاشيدن بذر يأس و نوميدي، امام را به واكنش در برابر خود واداشت. امام در تاريخ 3/12/1367 در پيامي با عذرخواهي از خانواده‌هاي شهدا براي ارائه برخي تحليل‌هاي غلط، مطالبي را عليه ليبرال‌ها و ساده لوح‌ها بيان كرد و در ضمن آن به مقوله‌اي اشاره كرد كه در واقع، تفاوت نگاه او و آقاي منتظري را نشان مي‌داد؛ مقوله‌اي به نام تكليف‌مداري و اداي وظيفة الهي در حوزة سياست. امام با بيان اين نكته كه «راستي، مگر فراموش كرده‌ايد كه ما براي اداي تكليف جنگيده‌ايم و نتيجه، فرع آن بوده است»35 آشكار ساخت كه آقاي منتظري براساس اين نگاه، صلاحيت رهبري يك جامعة تكليف‌مدار را ندارد. ايشان در سال 1365 از جفاهايي كه به خودش شده بود، گذشت؛ اما در بهمن 1367 از جفايي كه به انقلاب و نظام، مسئولان، مردم و شهداي جنگ تحميلي شد، هرگز نگذشت.

آخرين مواضع آقاي منتظري و نامه هاي ايشان به امام خميني(ره) حاكي از عدم پذيرش نصايح مشفقانة امام بوده است. اين واقعيت تلخ را در نامه‌اي كه بعداً امام خميني(ره) خطاب به نمايندگان مجلس و وزرا نوشتند، مي‌توان مشاهده نمود: «... شنيدم در جريان امر حضرت آقاي منتظري نيستيد و نمي‌دانيد قضيه از چه قرار است. همين قدر بدانيد كه پدر پيرتان بيش از دو سال است در اعلاميه‌ها و پيغام‌ها تمام تلاش خود را نموده است تا قضيه بدين جا ختم نگردد، ولي متأسفانه موفق نشد.»36 بالاخره امام خميني(ره) نظر و تصميم خويش را طي نامه‌اي عتاب‌آميز در تاريخ ششم فروردين 1368 به آقاي منتظري منعكس نمود.37

سرانجام با وساطت و اصرار فراوان چهره‌هاي روحاني مؤثر از مسئولان وقت نظام جمهوري اسلامي و يادگار امام در جلسه حضوري، امام خميني(ره) با تعديل مضمون و محتواي نامه 6/1/68 موافقت نموده و آخرين موضع خويش را در موضوع آقاي منتظري در نامة معروفشان به تاريخ هشتم فروردين 1368 ابراز داشتند كه در همان تاريخ به آگاهي عموم مردم نيز رسيد:

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي منتظري، دامت افاضاته

با سلام و آرزوي موفقيت براي شما، همان‌طور كه نوشته‌ايد، رهبري نظام جمهوري اسلامي كار مشكل و مسئوليت سنگين و خطيري است كه تحملي بيش از طاقت شما مي‌خواهد؛ و به همين جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم و در اين زمينه هر دو مثل هم فكر مي‌كرديم، ولي خبرگان به اين نتيجه رسيده بودند و من هم نمي‌خواستم در محدودة قانوني آن‌ها دخالت كنم. از اين‌كه عدم آمادگي خود را براي پست قائم مقامي رهبري اعلام كرده‌ايد، پس از قبول، صميمانه از شما تشكر مي‌نمايم.

همه مي‌دانند كه شما حاصل عمر من بوده‌ايد و من به شما شديداً علاقه‌مندم. براي اين‌كه اشتباهات گذشته تكرار نگردد، به شما نصيحت مي‌كنم كه بيت خود را از افراد ناصالح پاك نماييد و از رفت و آمد مخالفين نظام كه به اسم علاقه به اسلام و جمهوري اسلامي خود را جا مي‌زنند، جداً جلوگيري كنيد. من اين تذكر را در قضية مهدي هاشمي هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در اين مي‌بينم كه شما فقيهي باشيد كه نظام و مردم از نظرات شما استفاده كنند. از پخش دروغ‌هاي راديو بيگانه متأثر نباشيد. مردم ما شما را خوب مي‌شناسند و حيله هاي دشمن را هم خوب درك كرده‌اند كه با نسبتِ هر چيزي به مقامات ايران، كينه خود را به اسلام نشان مي‌دهند.

طلاب عزيز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه‌ها و راديو - تلويزيون بايد براي مردم اين قضيه ساده را روشن كنند كه در اسلام، مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشيم. جناب عالي ان شاء الله با درس و بحث خود، حوزه و نظام را گرمي مي‌بخشيد.

«والسلام عليكم - 8/1/68 – روح الله الموسوي الخميني»38

نگارش آخرين نامة مهربانانه و دلسوزانه امام، بيانگر نگاه اخلاقي و پدرانه امام به همة ريزش‌ها و رويش‌هاي انقلاب است؛ نامه‌اي كه بي‌شك براي آقاي منتظري امنيت و آسايش را به ارمغان آورد.

و اين داستان همچنان ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1. صحيفه امام، ج 4، ص 501 – 502.

2. ر.ك: همان، ج 21، ص 331.

3. همان، ج 6، ص 54.

4. همان، ص 353.

5. اسناد لانه جاسوسي، ش 55، خط ميانه(5)، ص55.

6. از كساني كه به شدت با دولت موقت مخالفت مي‌ورزيد و در افشاي چهرة عناصر آن تلاش كرد، شهيد محمد منتظري بود. او حتي خواستار محاكمه اعضاي دولت موقت به جرم خيانت به مردم و مملكت شد.

7. صحيفه امام، ج 13، ص 47.

8. ر.ك: خاطره‌ها، ص 289.

9. خاطره‌ها، ص 269.

10. همان، ص 299.

11. در چهاردهم ارديبهشت، اس. دي. وليد/1 گزارش داد كه توانسته در ده ارديبهشت در قم ملاقاتي با شريعتمداري داشته باشد. و/1 از نتايج جلسه كه به وضوح فراتر از انتظارات او بوده‌اند به وجد آمده بود.(اسناد لانه جاسوسي، ش 55، ص 38)

12. ر.ك: خاطره‌ها، ص 535.

13. همان، ص 439.

14. همان، ص 462.

15. همان، ص 456.

16. خاطره‌ها، ص 242.

17. ر.ك: همان، ص 441.

18. ر.ك: صحيفه امام، ج 21، ص 331.

19. همان، ج 12، ص 141 – 142.

20. همان، ج 13، ص 141 – 142.

21. همان، ص 94.

22. همان، ص 118.

23. ر.ك: همان، ص 76.

24. همان، ج 15، ص 200.

25. همان، ج 14، ص 248.

26. همان، ص 420.

27. همان، ص 480.

28. همان، ص 492 – 494.

29. ر.ك: همان، ج 21، ص 330.

30. مهدي هاشمي به سال 1323 در شهر اصفهان و در خانواده‌اي روحاني به دنيا آمد. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي در «مدرسه جلالي» و بنا به اصرار پدرش، راهي حوزة علميه «جده بزرگ» شد. پس از شش سال تحصيل در حوزة علميه اصفهان، به دعوت برادرش هادي كه در قم سكونت داشت رهسپار اين شهر شد و تحصيلات خود را در مدرسة حجتيه پي گرفت. حضور مهدي هاشمي در قم مقارن با آغاز نهضت روحانيت و اوج‌گيري آن در سال 1342 است... مهدي هاشمي در اول ارديبهشت 1355 به دنبال چند فقره قتل دستگير و روانه زندان شد.(بن‌بست، ج 1 «مهدي هاشمي ريشه‌هاي انحراف»، ص 16 – 20)

31. صحيفه امام، ج 18، ص 6 – 7.

32. همان، ج 20، ص 136 – 137.

33. همان، ص 138.

34. همان، ص 187.

35. همان، ج 21، ص 284.

36. همان، ص 350.

37. ر.ك: همان، ص 330.

38. همان، ج 21، ص 335 – 334.


نويسنده: حسن ابراهيم‌زاده