يادتان هست كه احساس خطر ميكرديد؟

يادتان هست كه احساس خطر مي كرديد؟/از كلامي كه دروغش خوانديد،/از جماران و كلام پيرش كه تو فرياد زدي گم شده است/اين خطر چيست؟ كدامين احساس؟/انعكاس رخ چون آينه روح خدا و آتش؟/هر كلامش كه بريديد و به دلخواه از آن راه بجوييد، خطر ميداني؟.
احسان ترابي با اشاره به فضاي سياسي كشور شعري به شرح زير سروده است.
يادتان هست كه احساس خطر مي كرديد؟
از كلامي كه دروغش خوانديد،
از جماران و كلام پيرش كه تو فرياد زدي گم شده است.
اين خطر چيست؟ كدامين احساس؟
انعكاس رخ چون آينه روح خدا و آتش؟
هر كلامش كه بريديد و به دلخواه از آن راه بجوييد، خطر مي داني؟
هلهله در غم سالار شهيدان، آتش دامن غمبار سياهي عزا هم خطري آيا هست؟
آتش و صفحه قرآن را چه؟
سنگباران عزادار حسين بن علي را تو خطر مي داني؟
با توام مرد! كه انگار به خواب ابدي مهماني.
يادتان هست؟! تبارت به همان خيمه تنهاي غم انگيزترين لحظه تاريخ شباهت دارد؟
يادتان هست چرا چادر خاكي؟ در و ديوار؟ كبودي بر چشم؟
يادتان هست كه صفين، كه قرآن، نيزه؟
يادتان هست كه كربي و بلايي بودست؟
يادتان هست كه لعنت كردند، تا دم صبح ابد، هر كه را "حاربهم " تيغ كشيدست و "ولي " گم كرده است؟
تو اگر يادت نيست،
يادمان هست كه چندين فرسنگ مانده تا داغ ترين هرم عطش، فتنه را بن بكنيم،
خولي و شمر و يزيد و عمر سعد، نه كه در كرب و بلا،
بلكه قبل از حكميت، ما به عمار، به مالك بسپاريم و علي، پور علي، شاد كنيم.
تو اگر يادت نيست، اين به خاطر بسپار.