جيمز پتراس: حمايت دولت اوباما از تلاش براي بيثباتسازي در ايران و آمريكاي لاتين

يك استاد دانشگاه در آمريكا، روحانيون مخالفِ حكومت ايران و ژنرالهاي نظامي در هندوراس را مجري سياستهاي بيثبات سازي معرفي كرد كه از سوي واشنگتن طراحي شده بود.
"جيمز پتراس "، استاد جامعهشناسي دانشگاه "بنيگامتون " در ايالت نيويورك آمريكا، با انتشار مقالهاي در پايگاه "گلوبال ريسرچ "، از استراتژي باراك اوباما براي "عقبنشاندن " (rolling back) رژيمهاي مخالف دولت آمريكا پرده برداشت. به عقيده پتراس، كودتاي هندوراس توسط آمريكا و تلاشهاي بيثبات سازي در ايران كه توسط آمريكا تامين مالي شده داراي نقاط اشتراك زيادي هستند. هر دو اين اقدامات عليه فرايندهاي دموكراتيكي انجام شدند كه طي آن، منتقدين سياستهاي آمريكا، نيروهاي اجتماعي طرفدار آمريكا را شكست دادند.
استاد دانشگاه بنيگامتون آمريكا با اشاره به موضوع ايران مينويسد: اپبا از دست دادن شانس "پيروزي در انتخابات "، مجريان سياست "عقبنشاندن " اوباما در پي پياده كردن "سياست تودهاي " فوق ارلماني بر آمدند تا تلاش نخبگان را براي تصرف قدرت مشروعيت بخشند. اين نخبگان در ايران روحانيون مخالف بودند و در هندوراس ژنرالها و اليگارشي آن كشور.
روز گذشته بخش اول مقاله مذكور در خبرگزاري فارس منتشر شد و اكنون بخش پاياني آن از معرض ديد خوانندگان ميگذرد./
* * * * *
استراتژي اوباما براي "عقبنشاندن " رژيمهاي مخالف روي تجديد حيات سياست تودهاي دستِ راستي حساب ميكند تا بتواند پافشاري مجدد بر سلطه آمريكا را "مشروعيت ببخشد ". در آرژانتين، در سراسر سال 2008، صدها هزار نفر از اقشار مياني و تحتاني طبقه متوسط در خيابانهاي آن كشور تحت رهبري انجمن ملاكين بزرگ ـ هوادار آمريكا ـ دست به تظاهرات زدند تا رژيم "چپ ميانه " فرناندز را بيثبات كنند. در بوليوي، صدها هزار دانشجو از طبقه متوسط، كسبه و تجار، زمينداران و اعضاء سازمانهاي غير دولتي(NGO's) در "سانتا كروز " و چهار ايالت ثروتمند ديگر كه به شدت توسط سفير آمريكا "گلدبرگ "، "بنياد توسعه بينالمللي " و "بنياد ملي براي دموكراسي " حمايت مالي ميشدند به خيابانها ريختند، دست به تخريب و كشتار بيش از 30 سرخپوست طرفدار رئيسجمهور "اوو مورالس " زدند تا او را سرنگون كنند. تظاهرات مشابه دستِراستيها در گذشته در ونزوئلا و اخيرا در هندوراس و ايران صورت گرفته است.
اين نظريه كه تظاهرات تودهاي مردم مرفه كه فرياد "دموكراسي " سر ميدهند به تلاشهاي مورد حمايت آمريكا براي بيثبات سازي رژيمهاي منتخب مخالف آمريكا مشروعيت ميبخشد، نظريهاي است كه از طرف تبليغاتچيهاي كَلبيمسلك در رسانههاي جمعي ابداع شده و ژورناليستهاي آزاد و "مترقيِ " زودباور، كه هيچگاه پايگاه طبقاتي سياست تودهاي را نفهميدهاند، طوطيوار تكرار شده است.
كودتاي هندوراس توسط آمريكا و تلاشهاي بيثبات سازي در ايران كه توسط آمريكا تامين مالي شده داراي نقاط اشتراك زيادي هستند. هر دو اين اقدامات عليه فرايندهاي دموكراتيكي انجام شدند كه طي آن، منتقدين سياستهاي آمريكا، نيروهاي اجتماعي طرفدار آمريكا را شكست دادند. با از دست دادن شانس "پيروزي در انتخابات "، مجريان سياست "عقبنشاندن " اوباما در پي پياده كردن "سياست تودهاي " فوق ارلماني بر آمدند تا تلاش نخبگان را براي تصرف قدرت مشروعيت بخشند. اين نخبگان در ايران روحانيون مخالف بودند و در هندوراس ژنرالها و اليگارشي آن كشور.
در هر دو كشور هندوراس و ايران، اهداف سياست خارجي واشنگتن يكسان بود: "عقب راندن " رژيمهائي كه رهبران آنها قيموميت آمريكا را رد كردند:
- در هندوراس، كودتا "درس عبرتي " بود براي كشورهاي آمريكاي مركزي و كارائيب كه از اردوي آمريكا خارج شده و به برنامه اتحاد و يكپارچگي اقتصادي به رهبري ونزوئلا ميپيوندند. پيام اوباما به آنها بسيار واضح بود. چنين حركاتي منتج به انتقام و خرابكاري كشور به رهبري آمريكا خواهد شد. واشنگتن، از طريق حمايت از كودتاي نظامي، به تمام كشورهاي آمريكاي لاتين يادآوري نمود كه آمريكا هنوز قادر است سياستهاي خود را از طريق رهبران نظامي آمريكاي لاتين به اجرا بگذارد؛ حتي اگر نيروهاي مسلحاش در جنگ و اشغال كشورها در آسيا و خاورميانه گرفتار باشند و اقتصادش در حال حاضر رو به افول باشد.
- به همين ترتيب در خاورميانه نيز، بيثبات كردن رژيم ايران توسط اوباما براي اينست كه سوريه و ساير منتقدان سياست امپرياليستي آمريكا را مرعوب نمايد و به اسرائيل (و نهادهاي قدرت صهيونيستي در آمريكا) اطمينان دهد كه ايران در صدر ليست برنامه "عقبراني " آمريكا قرار دارد.
سياستهاي "عقبراني " اوباما، از لحاظ بسياري از جوانب مهم آن، مشابه اقدامات رئيسجمهور "رونالد ريگان " (89 ـ 1981) است. رياستجمهوري اوباما، درست مانند رياست جمهوري ريگان، درست در زمان عقبنشيني، افول قدرت و بالا گرفتن سياستهاي ضد امپرياليستي اتفاق ميافتد. ريگان با مسائل پس از شكست آمريكا در هند و چين، گسترش پيروزمند انقلابات ضد استعماري در جنوب آفريقا (به خصوص در آنگولا و موزامبيك)، انقلاب پيروز دموكراتيك در افغانستان و پيروزي انقلاب اجتماعي در نيكاراگوئه و حضور جنبشهاي انقلابي مهم در السالوادورو گواتمالا مواجه بود. ريگان نيز، مانند اوباماي امروز، دست به اجراي يك استراتژي نظامي جنايتبار زد تا اين انقلابات و جنبشها را عقب رانده و دشمنان امپراطوري آمريكا را تضعيف، بيثبات و نابود كند.
اوباما نيز با يك سري از شرايط مخالفتآميز در دوران پس از دولت بوش مواجه است: پيشرفتهاي دموكراتيك در سرتاسر آمريكاي لاتين و پروژههاي جديد براي اتحاد و يكپارچگي و طرد آمريكا؛ شكستها و مات شدنها در صحنه خاورميانه و آسياي جنوبي؛ تجديد حيات و بالا گرفتن قدرت روسيه در جمهوريهاي سابق شوري؛ افول نفوذ آمريكا در تعهدات نظامي ناتو، و از دست دادن اعتبار سياسي، اقتصادي، نظامي و ديپلماتيك در اثر ركود اقتصادي جهاني كه حاصل سياستهاي والاستريت و نيز جنگهاي ناموفق و ديرپاي منطقهاي است.
بر خلاف اوباما، سياست "عقب راندن " رونالد ريگان در شرايط مناسب و مطلوبي صورت ميگرفت. در افغانستان، ريگان حمايت تمامي جهان اسلام محافظهكار را جلب كرد و از طريق رهبران كليدي قبايل و فئودال افغان عليه رژيم مورد حمايت شوروي، و رژيم رفُرميست كابل كه از حمايت جمعيت شهرها برخوردار بود، دست به عمليات زد. اوباما در موقعيتي كاملا بر عكس در افغانستان قرار دارد. اشغال نظامي اين كشور با مخالفت اكثريت عظيم افغانها و اكثر جمعيت مسلمان آسيا مواجه شده است.
سياست "عقبراني " ريگان در آمريكاي مركزي، به خصوص حمله مزدوران "كُنترا "ي او به نيكاراگوئه از حمايت هندوراس و تمام ديكتاتوريهاي طرفدار آمريكا در آرژانتين، شيلي، بوليوي و برزيل، و همچنين دولتهاي غير نظامي راستگرا در منطقه برخوردار بود. بر عكس، كودتاي اوباما در هندوراس براي "عقب راندن " اين كشور و سايرين با مخالفت رژيمهاي منتخب و دموكراتيك در سراسر منطقه و اتحاديهاي از رژيمهاي مليگراي چپگرا به رهبري ونزوئلا، و همچنين سازمانهاي اقتصادي و سياسي منطقه كه به شدت مخالف بازگشت سلطه آمريكا و دخالتهاي آن هستند مواجه گشته است. استراتژي "عقبراني " اوباما با انزواي كامل در سرتاسر منطقه مواجه گشته است.
سياستهاي اوباما براي "عقب نشاندن " مخالفين نميتواند از سياست اقتصادي "چماق بزرگ " براي جلب حمايت رژيمهاي موجود در خاورميانه و آسيا استفاده كند. اكنون در كنار آمريكا، بازارهاي آسيائي و سرمايهگذاريهاي خارجي چيني وجود دارند و به همراه آن، ركود عميق اقتصادي آمريكا و عقب كشيدن بانكها و شركتهاي چند مليتي آمريكا از سرمايهگذاري در كشورهاي ماورا بحار راينز بايد به حساب آورد. بر خلاف ريگان، اوباما نميتواند هويج اقتصادي را با چماق نظامي تركيب كند. اوباما بايد به استفاده از نظاميگري پرهزينه و كمتر موثر اتكا كند، آن هم در زماني كه ساير كشورهاي جهان نه علاقه و نه اراده لازم براي استفاده از نيروهاي نظامي در منطقهاي دارند كه نه تنها اهميت اقتصادي زيادي ندارد بلكه كشورها به سادگي ميتوانند با امضاء توافقنامههاي اقتصادي به آن بازارها دسترسي پيدا كنند.
استراتژي جهاني "عقبراني " اوباما، همچون بومرنگ كمانه كرده، حتي در همان مراحل اوليه اجرايش، به سوي خود او بر گشته است. در افغانستان لشگركشي عظيم و تهاجم تودهاي به نقاط قوت "طالبان " به هيچ پيروزي نظامي و حتي مقابله نظامي منجر نشده است. طالبان دست از مقابله كشيده با جمعيت محلي قاطي شده و انتظار ميرود كه به جنگي مطول و نامتمركز و درگيريهاي كوچك فرسايشي دست زند كه هدف آن گرفتار نمودن چند هزار نيرو در دريائي از افغانهاي مخاصم، تحليل بردن اقتصاد آمريكا و افزايش تلفات است كه هيچ نتيجهاي نداشته و نهايتا صبر و تحمل مردم آمريكا را كه اكنون در گرداب بيكاري فرو رفته و سطح زندگي آن به سرعت در حال سقوط است، به آزمايش گذارده و آنها را به ستوه آورد.
كودتائي كه توسط ارتش هندوراس -كه مورد حمايت آمريكاست- انجام گرفت تا همين حالا انزواي سياسي و ديپلماتيك آمريكا در منطقه را تشديد كرده است. رژيم اوباما تنها كشور مهمي است كه سفير خود را در هندوراس حفظ كرده، تنها كشوري است كه از "كودتا " خواندن تصرف نظامي قدرت، سرباز زده و تنها كشوري است كه به كمكهاي اقتصادي و نظامي خود به اين كشور ادامه ميدهد. اين وضعيت به جاي اينكه نمادي از قدرت آمريكا براي مرعوب ساختن كشورهاي همسايه هندوراس باشد، اين نظريه را در ميان كليه كشورهاي آمريكاي مركزي و جنوبي تقويت كرده است كه واشنگتن سعي دارد به "ايام بد گذشته "، يعني حمايت از رژيمهاي نظامي، غارت اقتصادي و انحصار كردن بازارها باز گردد.
آنچه كه مشاوران سياست خارجي اوباما قادر به درك آن نيستند اينست كه آنها ديگر نميتواند هيكل "خپل و گنده " خود را از نو جمع و جور كنند، اينكه آنها ديگر نميتوانند به ايام ريگان، بمباران يكجانبه عراق، يوگسلاوي و سومالي و غارت آمريكاي لاتين در زمان (رياستجمهوري) كلينتون باز گردند.
هيچ منطقه، اتحاديه و يا كشور مهمي از آمريكا در اشغال مسلحانه و استعماري كشورهاي حاشيهاي مانند افغانستان و پاكستان و يا حتي كشورهاي مهم مانند ايران پيروي نخواهد كرد؛ حتي اگر آنها به تحريم اقتصادي، جنگهاي تبليغاتي و تلاشهاي بيثباتسازي آمريكا عليه ايران بپيوندند.
هيچ كشور آمريكاي لاتين ديگر هيچ كودتاي نظامي آمريكا عليه يك رئيسجمهور منتخب، حتي رژيمهاي پوپوليست ملي را، كه از خطوط سياسي و اقتصادي آمريكا عدول كنند، نميپذيرد. وحشت فراوان و تنفر و انزجار از كودتاهاي مورد حمايت آمريكا از خاطرات طبقاتي و سياسي آمريكا لاتين سرچشمه ميگيرد كه كابوسهاي زمان ديكتاتورهاي نظامي مورد حمايت آمريكا را بياد ميآورند.
تهاجم نظامي اوباما، استراتژي "عقبراني " او براي بازيابي مجدد قدرت امپراطوري آمريكا، افول جمهوري آمريكا را تشديد كرده است. انزواي دولت او به طور فزايندهاي از اتكاء او به طرفداران سفت و سخت اسرائيل مشهود است كه كابينه او و كنگره را پر كردهاند و همچنين از اتكاء او به كارشناس طرفدار اسرائيل در رسانههاي جمعي معلوم است كه استراتژي "عقب راندن " را با اشغال سرزمين فلسطين توسط اسرائيل و تهديد نظامي ايران مترادف ميدانند.
استراتژي "عقب نشاندن " همچون بومرنگ كمانه كرده است: اوباما، بجاي اينكه جايگاه امپراطوري را از نو تصرف كند، جمهوري آمريكا، و به همراه آن، مردم آمريكا را در گرداب فقر و بينوائي و بيثباتي فرو برده است.
گزارش فارس
مترجم: علي مفرح
