IRNON.com
بازخواني پيام تاريخي رهبر معظم انقلاب در اولين سالگرد ارتحال امام
نقشه راه جمهوري اسلامي ايران
 

نهضت اسلامى در ايران به رهبرى منجى بزرگ دوران، حضرت امام خمينى رضوان‌ اللَّه ‌عليه، به پيروى از شيوه‌ى نبى أعظم و رسول خاتم و قله‌ى آفرينش عالم و آدم، حضرت محمّد مصطفى صلّى‌اللَّه‌ عليه ‌و اله‌ و سلّم، در قالب يك انقلاب تمام‌عيار ظاهر شد و اين طبيعت انقلاب است كه اگر بر پايه‌اى درست و منطقى استوار باشد، همچون آتشفشان، زلزله در تمام اركان محيط پديد مى‌آورد.


 

اشاره:
امام رفت! اين يعني انقلاب، معمار و رهبر خود را از دست داد. يك‌سال هم گذشت و در اين ميان، فراق يار هنوز در باور اين مردم عاشق نمي‌گنجيد. در و ديوار شهر نه فقط شيون و سوگواري كه پرسش‌ها و ابهام‌ها را هم در خود نگه مي‌داشت:

رهبر جديد چهل سال از امام جوان‌تر است! مي‌دانيد كه... از ياران و مريدان امام بوده...

آيا كوله‌بار تجربه‌هاي امام را دوباره به دوش مي‌گيرد؟ چه كساني را با خود همراه خواهد كرد؟

در حاليكه به نظر، غم آن داغ بي‌پايان در روزمرگي‌ها هضم مي‌شد، رهبر جديد به مناسبت اولين سالگرد ارتحال خميني عزيز پيامي خطاب به ملت صادر كرد... " راه او راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزنده‌ى ماست. " گويي دوباره امام است كه با مردم سخن مي‌گويد.

نه! فراق امام روزمرگي نمي‌شناخت. مردم هنوز با غم امام زندگي مي‌كردند كه با دريافت خط مشي جانشين خميني كبير، از آن توفان پر از ابهام و نگراني به ساحلي آرام و مطمئن رسيدند.

*****
بسم‌اللَّه ‌الرّحمن ‌الرّحيم

«رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكراللَّه و أقام الصّلوة و إيتاء الزكوة يخافون يوماً تتقلّب فيه القلوب و الأبصار. ليجزيهم اللَّه أحسن ما عملوا و يزيدهم من فضله و اللَّه يرزق من يشاء بغير حساب(1)»

در تاريخ پُرماجراى انقلاب، هيچ روزى مانند دوازدهم بهمن نبود كه در آن، مردى از دودمان پيامبران و بر شيوه‌ى آنان، با دستى پُرمعجزه و دلى به عمق و وسعت دريا، در ميان مردمى شايسته و چشم به راه، چون آيه‌ى رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانيد و تا عرش عزت و عظمت بركشيد؛ و هيچ روزى چون چهاردهم خرداد نبود كه در آن، طوفان مصيبت و عزا، بر اين مردم تازيانه‌ى غم و اندوه فرود آورد. ايران يك دل شد و آن دل در حسرتى گدازنده سوخت، و يك چشم شد و آن چشم در مصيبتى عظيم گريست. در آن روز، خورشيدى غروب كرد كه با طلوع آن، هزار چشمه‌ى نور در زندگى ملت ايران جوشيده بود؛ روحى عروج كرد كه با نَفَس روح‌اللهى‌اش، پيكر ملت را جان بخشيده بود؛ حنجره‌اى خاموش شد كه نَفَس گرمش، سردى و افسردگى از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانى بسته شد كه آيات الهى عزت و كرامت را بر مسلمين فروخوانده و افسونِ يأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.

آن روز، روز عزاى بزرگ عالم اسلام شد. سوزش آن غم، به ملت ايران منحصر نماند. در سراسر جهان، هرجا دل روشن و جان بيدارى بود، مصيبت‌زده شد. هرجا مسلمانى آگاه از انقلاب و مسائل آن بود، خود را صاحب عزا شمرد. پس، در روى زمين جايى نماند كه در آن، دل‌هايى از اين حادثه‌ى عظيم، از اندوه لبريز نشود و انسان‌هايى از اين فقدان بى‌جبران، به عزا ننشينند.


مصيبت فقدان امام

و اما ايران، يكسر عزاخانه‌اى شد كه در هر شهر و روستايش، شيون حسرت‌بار از يكايك خانه‌ها سرريز شد و كوى و ميدان و خيابان را پُر كرد. هيچ‌كس نتوانست اين جرعه‌ى درد را خاموش فرو برد؛ از دلاوران ميدان‌هاى نبرد، تا مادران و پدرانى كه غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گره‌ى عجز و اندوه بر جبينشان بيفكند، تا بزرگمردان عرصه‌ى علم و عرفان و سياست و تا يكايك آحاد اين ملت عظيم‌القدر، همه و همه در اين مصيبت عظمى زار زار گريستند، يا صدا به فغان بلند كردند، يا بى‌صبرانه بر سروسينه زدند. مصيبت فقدان امام، همان به بزرگى امام بود و جز خدا و اوليايش كيست كه حد و مرز اين عظمت را بشناسد؟ آن‌جا كه دل‌هاى بزرگ بى‌تاب مى‌شوند، آن‌جا كه انسان‌هاى بزرگ دست‌ و پا گم مى‌كنند، آن‌جا كه صحنه، از بى‌قرارى ميليون‌ها و ميليون‌ها انسان پُر است، كدام زبان و قلم انسانى است كه بتواند نمايشگر و صحنه‌پرداز گردد؟ من كه خود قطره‌ى بى‌تابى در اقيانوس متلاطمِ آن روز- و آن روزها- بوده‌ام، چگونه خواهم توانست آن را شرح كنم؟!



و اما روى ديگر صحنه، يعنى فضاى ملكوت جهان در آن روز، تنها براى اصحاب بصيرت و معرفت مشهود بوده است. شايد چشم‌هاى نافذى كه حجاب ملك را مى‌گشايند و مرغ نگاه را تا ملكوت پرواز مى‌دهند، شگفتي‌هاى بيشتر و صحنه‌هاى تماشايى‌ترى را آن روز در آن عاشوراى خمينى ديده باشند: عروج نفس مطمئنه‌اى را به قرارگاه لطف و رحمت خدا، صعود كلمه‌ى طيبه‌اى و نفس راضيه و مرضيه‌اى را به سوى حق، رجوع جويبارى را به دريا و وصال عاشقى را به معشوق، استقبال خيل عظيم شهدا را از آن روح مطهر و خيرمقدم ارواح طيبه‌ى اوليا را به آن ميهمان تازه وارد، فوز و فلاح جان مزكّايى را كه بر بال ملايك رحمت نشسته و شميم حسنات بى‌شمارش، مشام فرشتگان و خزنه‌ى بهشت نعيم حق را معطر ساخته، عمل صالحى را كه ردايى از نور گشته و بر پيكر ملكوتى آن روح مجرد پوشانيده شده و باران غفران و فضل خداوندى گشته و بر سراپاى آن عبد صالح فروريخته و دارالسّلام ابدى شده و آن مشتاق رضوان حق را در خود جاى داده است.

افسوس كه براى ما خاكيان، از آن آيينه‌بندان جشن ملكوتى، بارقه‌ى تسلايى نمى‌درخشيد و جز اشك ديدگان، نَمى بر آتش هجران آن قبله‌ى دل‌ها افشانده نمى‌شد. شور عزا در غم پدر مهربان، معلم دلسوز و مرشد حكيم و ديدبان هميشه بيدار و طبيب درد و درمان‌شناس و سروش رحمت خدا بر امت و يادگار انبيا و اوليا در زمين، اهل زمين را مى‌گداخت و غمى بى‌تسلا بر آنان فرو مى‌ريخت. زمان، يگانه‌ى خود را از دست داد و زمين، گوهرى يكدانه را در خود گرفت. پرچمدار بزرگ اسلام، پس از عمرى مبارك كه در راه اعتلاى اسلام سپرى شده بود، دنيا را وداع كرد و قطب عالم امكان و ولىّ‌اللَّه ‌الأعظم ارواحنا فداه در مصيبت خليفه‌ى خود سوگوار شد.



جمهوري اسلامي، ميراث امام

اكنون، يك سال از آن روزهاى مالامال درد و رنج مى‌گذرد. سالى كه در آن، ياد و حضور امام، لحظه‌اى ملت ما را ترك نگفته و زنده و برجسته و درخشان در ذهن و زندگى آنان و ديگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان برجا مانده است. آنچه پس از حيات پُربركت امام و در اين يك سال، براى ما و همه‌ى دلسوزان امت اسلام بيشترين اهميت را داشته، ميراث عظيم و تاريخى و بى‌نظير او- جمهورى اسلامى و سلامت و توان و شتاب و جهت‌گيرى صحيح آن در راه و خط امام- بوده است. اين، همان چيزى است كه در دوران زندگى آن بزرگوار نيز مسأله‌ى اول براى ملت ايران و دوستان آن در سراسر جهان، بلكه براى هر مسلمانى به حساب مى‌آمده كه به مجد و عظمت اسلام دل بسته بوده است؛ و حق نيز همين است.

جمهورى اسلامى كه با پيدايش خود، راه نوينى در مقابله با زورگويان طراز اول عالم باز كرد و به ملت‌هاى مستضعف- مخصوصاً مسلمانان- اميدى تازه بخشيده و در مدت ده‌سال و اندى رهبرىِ امام راحل عظيم، بارها قلدران زمان را عملاً تحقير كرده و دروغ شكست‌ناپذيرى آنان را باطل ساخته است، بايد هم بيشترين اهتمام امت اسلام و ملت ستم‌كشيده‌ى ما را به خود جلب كند؛ همچنان‌كه آن پيشواى صالحان نيز هميشه بيشترين همت خود را به همين دو مسأله مى‌گماشت: پاسدارى از جمهورى اسلامى و مراقبت از جهت‌گيرى راست و درست آن. و آن فقيه عظيم‌القدر و اسلام‌شناس بى‌بديل، حفظ جمهورى اسلامى را برتر و با اهميت‌تر از هر واجبى مى‌دانست.

اعتباري افزونتر براي ايران

با رحلت امام خمينى(ره)، طيف وسيع دشمنان اسلام كه در صفوف مقدّم معارضه با جمهورى اسلامى بودند، اين اميد را پنهان نكردند كه جمهورى اسلامى در غياب پديدآورنده و پروراننده‌ى خود، نيروى دفاع و رشد را از دست بدهد و چون كودك بى‌صاحبى، احساس ضعف و درماندگى كند، يا به‌كلى از پاى درآيد و يا به‌ناچار به زير دامان اين و آن پناه گيرد! در محاسبات تنگ‌نظرانه‌ى دشمنان كه همه بى‌استثنا اسير محاسبات صددرصد مادّى و از فهمِ روابط معنوى و بركات ايمان و تقوا بى‌نصيبند، نمى‌گنجيد كه معجزه‌ى الهى در طليعه‌ى قرن پانزدهم هجرى- يعنى حكومت صلاح و دين و حيات دوباره‌ى ارزش‌هاى اسلامى- آن قله‌ى مرتفعى باشد كه دست آلوده‌ى بندگان هوى و هوس به آن نرسد و ديپلماسى زر و زور از به دام افكندن آن عاجز بماند!

اما اراده‌ى الهى اين بود، و همان شد كه اراده‌ى الهى بود. نظام اسلامى، رشد و كارايى خود را در اين مصيبت و ابتلاى عظيم الهى نشان داد و ملت عالى‌قدر و مسؤولان دلسوز و اهل حل و عقد، به پاداش صبر بر اين مصيبت عظمى‌، استحقاق درود و رحمت حق را يافتند و به كمك خداوند و توجهات حضرت ولىّ‌ اللَّه ‌أعظم ارواحنا فداه توانستند با گشودن گره‌هايى كه به‌طور طبيعى در صورت ارتحال امام پديد مى‌آمد، از امتحانى بزرگ سربلند بيرون آيند. نظام اسلامى كه قلب تپنده‌ى خود را از دست داده بود، به بركت ايمان و توكلش و به بركت درس‌هاى جاودانى كه مردمش از آن استاد و مرشد خود آموخته بودند، نه فقط از حركت و حيات و نشاط باز نماند، بلكه با نشان دادن كارآزمودگى و حكمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساخت.

ابراز وفادارى ملت در آن عزادارى بى‌نظير كه در مقياس جهان و تاريخ، فوق‌العاده بود، حل مسأله‌ى رهبرى، اعلام حضور عاشقانه‌ى همه‌جايى و همگانى مردم در دفاع از راه امام و از ميراث معنوى امام در برابر رهزنان كمين‌گرفته و رستاخيز شگفت‌انگيز و به‌يادماندنى چهل روزه‌ى ايران و آن‌گاه تصويب ملّى اصلاحات قانون اساسى و شركت در انتخاب رئيس‌جمهورِ گزيده و تشكيل دولت و جريان يافتن همه‌ى امور كشور در عين تازگى و جاودانگى داغ رحلت امام و ياد ماندگار او، همه و همه اعتبارى افزون‌تر از پيش به ايران و ايرانى و انقلاب و نظام اسلامى بخشيد.

درست در آن هنگام كه از حادثه‌ى ارتحال امام، نفس دنيا در سينه‌اش حبس شده و خواب از چشم دوست و دشمن در سطح جهان گرفته شده بود، ايران اسلامى نمايشى قهرمانانه داد و با عنايات خداوندى، سنگين‌ترين آزمون خود را به سرافرازى طى كرد و كشتى انقلاب از گردابى خطير، با آرامش و اطمينان عبور كرد. و اين خود آيت ديگرى از شمول الطاف الهى بر ملتى شد كه قدم در راه خدا نهاده و به نصرت او قيام كرده است. دوستان، يعنى توده‌هاى مسلمان و مستضعفانِ بسيارى از مناطق عالم، جانى و اميدى دوباره گرفتند و به پايه‌هاى نظام سلطه‌ى جهانى، ضربه‌اى دوباره- پس از ضربه‌ى آغاز پيروزى انقلاب- وارد آمد. يعنى حادثه‌اى كه مى‌پنداشتند انقلاب را درهم خواهد پيچيد، به انقلاب اوج و حيات بخشيد و امام ما- آن برافروزنده‌ى مشعل انقلاب- با رحلت خود، يك بار ديگر شعله‌ى انقلاب را برافروخته كرد. «فرحمه‌اللَّه حياً و ميّتاً و السّلام عليه يوم ولد و يوم قاد الامّة و يوم ارتحل و يوم يبعث حيّاً».



طلسم شكست

در همه‌ى اين حوادث، و با نگاهى وسيع‌تر در سرگذشت يازده ساله‌ى نظام اسلامى و اساساً در پيدايش اين نظام و مقدمات آن و مبارزاتى كه به آن منتهى شد، صحنه‌پرداز اصلى و عامل حقيقى، همانا اسلام و عقيده و ايمان و تربيت اسلامى است. هم ملت ايران كه با قيام شجاعانه‌اش در برابر نظام سلطه‌ى جهانى و برضد ابرقدرت‌هاى شرق و غرب، كارى عظيم و بى‌سابقه انجام داد، هم رهبر و قائد عظيم‌الشأن اين انقلاب كه مثل كوه در برابر همه‌ى بادهاى مخالف ايستاد و هجوم طوفان‌ها را شكست، اما خود كمترين تكانى نخورد؛ هم نظام نوين اسلامى كه توانست كشور را بدون اندك تكيه‌اى به بيگانگان اداره كند و جنگى را كه محل تلاقى نيروهاى شرق و غرب بر ضد او بود و نزديك به سه‌چهارم ساليان پس از پيروزى را فرا گرفت، بدون گرايش به هيچ طرف و فقط با تكيه برخود، شرافتمندانه و با عزت و پيروزى به پايان بَرَد، همه و همه توان خود را از اسلام گرفته‌اند و اسلام جوهر اصلى اين حوادث شگفت‌آور و مايه‌ى حقيقى قدرت و صلابت و عزتى است كه ايران و ايرانى و ملت و رهبر و انقلاب و نظام ما، در تاريخ معاصر از خود بروز داده‌اند.

اسلام، دين توحيد است و توحيد يعنى رهايى انسان از عبوديت و اطاعت و تسليم در برابر هر چيز و هركس به جز خدا؛ يعنى گسستن بندهاى سلطه‌ى نظام‌هاى بشرى؛ يعنى شكستن طلسم ترس از قدرت‌هاى شيطانى و مادّى؛ يعنى تكيه بر اقتدارات بى‌نهايتى كه خداوند در نهاد انسان قرارداده و از او به‌كارگيرى آن‌ها را همچون فريضه‌اى تخلف‌ناپذير، طلب كرده است؛ يعنى اعتماد به وعده‌ى الهى در پيروزى مستضعفين بر ستمگران و مستكبرين به شرط قيام و مبارزه و استقامت؛ يعنى دل‌ بستن به رحمت خدا و نهراسيدن از احتمال شكست؛ يعنى استقبال از زحمات و خطراتى كه در راه تحقق وعده‌ى الهى، آدمى را تهديد مى‌كند؛ يعنى مشكلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پيروزى حتمى و نهايى اميدوار داشتن؛ يعنى در مبارزه، چشم به هدف عالى- كه نجات جامعه از هرگونه ستم و تبعيض و جهل و شرك است- دوختن و عوض ناكامي‌هاى شخصى و ميان راهى را نزد خدا جستن؛ و خلاصه يعنى خود را مرتبط و متصل به اقيانوس لايزال قدرت و حكمت الهى ديدن و به سمت هدف اعلى‌، با اميد و بى‌تشويش شتافتن. همه‌ى عزت و اعتلايى كه به مسلمين وعده داده شده، در سايه‌ى چنين ايمان و درك روشن و عميقى از توحيد است. بدون فهم درست و پايبندى عقيدتى و عملى به توحيد، هيچ‌كدام از وعده‌هاى الهى درباره‌ى مسلمانان عملى نخواهد شد.

در دوران سلطه‌ى استكبار، غفلت از توحيد ناب اسلامى و مفهوم زندگى‌شمول آن بود كه صحنه را براى بُت‌هاى استعمار باز گذارد و به خداوندان زر و زور، فرصت تاخت ‌و تاز داد. دشمنان با نقشه‌هاى از پيش آماده شده، دين را در كشورهاى اسلامى از صحنه‌ى زندگى راندند و شعار جدايى دين از سياست را در اين كشورها تحقق بخشيدند. نتيجه اين شد كه پيشرفت علمى غرب بتواند اين كشورها را يكباره به‌صورت تابعى از كشورهاى صنعتى درآورد و سرنوشت سياسى و اقتصادى آن را براى مدت‌هاى طولانى و جبران‌ناپذير، به دست غارتگران غربى بدهد.



راه علاج

امروزه غالب كشورهاى اسلامى، پس از ده‌سال كه جيب كمپاني‌ها و دولت‌هاى غربى از منابع آن‌ها پُرشده، هنوز در وادى عقب‌ماندگى سرگردانند و هنوز محتاج صنعت و علم و كالاى غربى و هنوز در عالم سياست، طفيلى و پيرو ناگزير آنان. اين، همان خسران عظيمى است كه از روز اول بر اثر عدم توجه به اصل بنيادين اسلام- يعنى توحيد اسلامى- پيش آمده و هرچه زمان پيشتر رفته و علم كاملتر شده و دولت‌ها و كشورهايى را مجهزتر كرده، كشورهاى اسلامى ناتوان‌تر، وابسته‌تر، كم‌جرأت‌تر و بى‌ابتكارتر شده‌اند.

راه علاج آن است كه مسلمانان به اسلام ناب- كه در آن، توحيد و نفى عبوديتِ غيرخدا، از هر چيز برجسته‌تر و درخشنده‌تر است- برگردند و عزت و قدرت خود را در اسلام بجويند. و اين چيزى است كه طراحان توطئه‌هاى ضد اسلامى، هميشه از آن بيمناك بوده و در راه پيدايش آن، موانع جدى مى‌نهاده‌اند. هنگامى كه انقلاب اسلامى در ايران پيروز شد، از آن‌جا كه پيش‌بينى مى‌شد كه جاذبه و محبوبيت انقلاب، ملت‌هاى مسلمان و حتّى بعضى غيرمسلمان‌ها را شيفته‌ى اسلام كند، همه‌ى دست‌هاى استعمارى به كار افتاد، تا از نفوذ معنوى اسلام جلوگيرى كند. تلاش وسيع و همه‌جانبه‌ى استكبار در برابر نفوذ اسلام، هيچ موجبى جز اين ندارد كه گسترش اسلام و مفاهيم اسلامى در هر نقطه‌ى جهان، به معناى جمع شدن بساط استكبار و ايادى آن در آن نقطه است.



اسلام كارآمد

همان‌طور كه همه مى‌دانند، بلافاصله پس از پيروزى انقلاب- كه معناى درست توحيد و نفى عبوديت غيرخدا و عزت در برابر هر كس و هر چيز غير خدا را در عمل و واقعيت به همه نشان داد- مسلمانان در نقاط بسيارى از جهان، احساس شخصيت و عزت نموده، در مقابل قدرتمندان و زورگويان ايستادند و سرفصل جديدى در مبارزات ملل مسلمان به‌وجود آمد؛ از جمله حركت عظيم مردم مسلمان در افغانستان و شروع مبارزات مردمى در سرزمين فلسطين و ايستادن مردم مسلمان و مبارز فلسطين در برابر احزاب معامله‌گر و شروع نهضت‌هاى اسلامى زيادى در كشورهاى مسلمان آفريقايى و آسيايى و حتّى در اروپا كه همه بر اساس جاذبه‌ى اسلام و شوق به تحقق احكام الهى به‌وجود آمده و اسلام را رهايي‌بخش و عزت‌بخش خود مى‌داند.

تا پيش از پيدايش جمهورى اسلامى، به توده‌هاى عظيم مسلمان عالم تفهيم شده بود كه اسلام قادر نيست براى آنان عزت و عظمت بيافريند و آنان در جستجوى سعادت بايد يا به دنبال الگوى غربى و فرهنگ اروپا و امريكا بروند و يا به سمت تئوري‌هاى خيالى و پوچ ماركسيسم گرايش يابند؛ اما پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل جمهورى اسلامى در ايران و عزت و عظمتى كه تحقق اسلام به ملت ايران بخشيد، همه‌ى بافته‌هاى ديرينه‌ى استعمارگران غربى را باطل كرد و در عمل نشان داد كه اسلام مى‌تواند ملتى را از ضعف و بى‌حالى و انظلام نجات بدهد و به اوج عزت و شجاعت و اعتماد به ‌نفس برساند و هم مى‌تواند نظامى استوار و قادر بر زورآزمايى با قدرت‌هاى مادّى جهان بر آنان ببخشد و دست قدرت‌هاى ظالمانه و تحقيركننده‌ى استعمار و استكبار را از سر آنان كوتاه كند. و چنين بود كه جمهورى اسلامى به بركت اسلام، از پشتوانه‌ى مردمىِ نيرومندى در مقياس جهانى برخوردار گشت و اين به نوبه‌ى خود، بر توانايى و آسيب‌ناپذيرى جمهورى اسلامى- كه همه‌ى سلطه‌هاى بزرگ جهانى، با آن سرناسازگارى دارند- افزوده است.

آثار پيروزى ملت ايران در زورآزمايى قدرت‌هاى جهانى با آن، به جهان اسلام منحصر نماند؛ بلكه در كشورهاى غيرمسلمان و در نظام‌هايى كه قفس آهنين استبداد حزبى يا ستم قومى اجازه نداده بود كه مسلمانانِ آن كشورها حتّى مسلمانى خود را احساس كنند، نسيم هويت اسلامى وزيدن گرفت و ايمان‌هاى خفته به جوش آمد و گلبانگ مسلمانى، خواب اهريمنان را برآشفت: «و ترى الأرض هامدة فإذا أنزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت و انبتت من كلّ زوج بهيج».(2) پس، در ماجراى عظيم اين ده‌سال گذشته، قهرمان اصلى اسلام است؛ و اين رستاخيزى اسلامى است كه جان‌هاى مرده را بيدار كرده و زمينه را براى روزى آماده مى‌سازد كه در پاسخ به سؤال «لمن الملك»، در بسيط زمين از چهارگوشه‌ى عالم گفته شود: «للَّه الواحد القهّار»(3).

امروزه گرچه مغزهاى عليل تحليلگران مادّى، هنوز عاجز از فهم و تحليل حوادث اسلامى در ده‌سال اخير است و آنان به درستى نمى‌توانند بفهمند، كه چه شد كه پس از تلاش دويست‌ساله‌ى استعمار در كشورهاى اسلامى و پس از هزاران شيوه‌ى موفق براى راندن اسلام از صحنه‌ى زندگى و حتّى از صفحه‌ى ذهن و دل مردم در اين كشورها و مهم‌تر از آن، پس از قرن‌ها بدآموزىِ قدرت‌هاى استبدادى و ايادىِ آنان و پس از تحريف‌هاى بى‌شمارى كه به وسيله‌ى وعاظ السلاطين و آخوندهاى دربارى در دين پديد آمده و صفا و خلوص آن را مخدوش ساخته و به دارويى بى‌اثر و جسمى بى‌جان بدل كرده بود، امروز دوباره اسلام در قلب ميهن اسلامى پر و بال گشوده و سايه‌ى رحمت خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترده و چون خورشيدى روشنگر در دل همه‌ى مسلمين تافته و به آنان روح و نشاط و اميد بخشيده است؟ و چگونه اسلام كه به‌تدريج به دست فراموشى سپرده مى‌شد و هرگز هيچ اميدى را در دل جستجوگر انسان‌هاى دردمند و بى‌تاب بر نمى‌انگيخت، اكنون به يگانه اميد روشن ملت‌هاى مسلمان، مخصوصاً جوانان و بيداردلان و دردمندان تبديل يافته است؟ آرى، فهم و تحليل درست اين حوادث شگفت‌آور، اگرچه براى مغزها و ذهن‌هاى بيگانه از حقيقتِ اسلام و بى‌خبر از سرگذشتِ واقعى اسلام ناممكن است، ليكن براى صاحبان بصيرت، پاسخ در يك كلمه است: معجزه‌ى انقلاب.



منجي دوران، پيرو نبي خاتم

نهضت اسلامى در ايران به رهبرى منجى بزرگ دوران، حضرت امام خمينى رضوان‌ اللَّه ‌عليه، به پيروى از شيوه‌ى نبى أعظم و رسول خاتم و قله‌ى آفرينش عالم و آدم، حضرت محمّد مصطفى صلّى‌اللَّه‌ عليه ‌و اله‌ و سلّم، در قالب يك انقلاب تمام‌عيار ظاهر شد و اين طبيعت انقلاب است كه اگر بر پايه‌اى درست و منطقى استوار باشد، همچون آتشفشان، زلزله در تمام اركان محيط پديد مى‌آورد و همه چيز و همه‌جا و همه‌كس را از گرمى و اشتعال خود متأثر مى‌سازد.

مصلحان اسلامى و متفكرانى كه در يكصد و پنجاه سال گذشته، تحت تأثير عوامل گوناگون قيام كرده و پرچم دعوت اسلامى و احيا و تفكر اسلامى را بر دوش گرفتند- از قبيل سيد جمال‌الدين و محمّد اقبال و ديگران- با همه‌ى خدمات ارجمند و گران‌بهايشان، همگى اين نقص بزرگ را در كار خود داشتند كه به‌جاى برپا كردن يك انقلاب اسلامى، به يك دعوت اسلامى اكتفا كردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوّت و قدرت انقلاب، كه با تلاش روشنفكرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جستجو كردند. اين شيوه، البته ممدوح و مأجور بوده و هست؛ اما هرگز از آن، توقع نتايجى همچون نتيجه‌ى عمل پيامبران اولوالعزم را- كه سازندگان مقاطع اصلى تاريخ بوده‌اند- نبايد داشت. كار آنان، در صورت صحت و مبرّا ماندن از عيوب سياسى و نفسانى، تنها مى‌توانست زمينه‌ساز يك حركت انقلابى باشد و نه بيشتر؛ و لذا مشاهده مى‌شود كه سعى و تلاش بى‌حد و حصر مخلصان اين گروه، هرگز نتوانسته حركت معكوس و رو به انحطاط ملل مسلمان را متوقف كند، يا عزت و عظمتى را كه آنان از آن نام مى‌آورده و در آرزويش آه و اشك مى‌افشانده‌اند، به مسلمانان برگرداند و يا حتّى اعتقاد و باور اسلامى را در توده‌هاى مردم مسلمان تقويت كرده و نيروى آنان را در خدمت آن به‌كار گيرد و يا دامنه‌ى جغرافيايى اسلام را گسترش دهد. اين، به‌كلى از روش پيامبر عظيم‌الشأن اسلام صلّى‌اللَّه ‌عليه ‌و اله ‌و سلّم جدا است و اين بر هر كس كه اندكى تاريخ بعثت و هجرت رسول معظم (ص) را بداند، آشكار است.

امام ما براى حيات دوباره‌ى اسلام، درست همان راهى را پيمود كه رسول معظم صلّى‌اللَّه ‌عليه‌ و اله ‌و سلّم پيموده بود؛ يعنى راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حركت است؛ حركتى هدفدار، سنجيده، پيوسته، خستگى‌ناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبيين اكتفا نمى‌شود؛ بلكه پيمودن و سنگر به ‌سنگر پيش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار مى‌گيرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همين حركت در مى‌آيد و تا رسيدن به هدف- يعنى حاكميت بخشيدن به دين خدا و متلاشى ساختن قدرت شيطانى طاغوت- ادامه مى‌يابد: «هو الّذى أرسل رسوله بالهدى و دين‌الحقّ ليظهره على‌الدّين كلّه ولو كره المشركون»(4).



خصوصيات انقلاب اسلامي

در انقلاب اسلامى ايران، چند خصوصيت مهم وجود داشت كه همه منطبق بر حركت اسلامى صدر اول بود:

نخست، هدف‌گيرى سياسى؛ يعنى اراده‌ى قاطع بر حاكميت دين خدا و اين‌كه قدرت از دست شيطان‌هاى ظالم و فاسد گرفته شود و حاكميت و قدرت سياسى جامعه بر اساس ارزش‌هاى اسلامى شكل گيرد.

دوم آن‌كه براى تحقق اين هدف، از توده‌هاى مؤمن و آگاه و دردمند و فداكار- و نه از احزاب و گروه‌ها و سازمان‌هاى سياسى- نيروى انسانىِ لازم گرفته شد و رهبر حكيم، نصرت را پس از توكل به خدا، از نيروى لايزال مردم جستجو كرد و در سايه‌ى مجاهدت پانزده ساله، جنود رحمان را از بندگان خدا به‌وجود آورد و در راه خدا به حركت درآورد: «هو الّذى أيّدك بنصره و بالمؤمنين»(5).

سوم آن‌كه خطوط اصلى جامعه‌ى مطلوب، يعنى استقرار شريعت اسلامى كه متضمن عدل اجتماعى و استقلال سياسى و استغناى اقتصادى و رشد علمى و اخلاقى است، در منظر همگان قرار گرفت و شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى» كه به معناى تبديل واقعى و همه‌جانبه‌ى بنيان‌هاى زندگى جاهلى به بنيان‌هاى اسلامى است، مطرح گرديد.

چهارم آن‌كه رهبر حكيم و فقيه كه عبد صالح و الگوى مسلمانى بود، خود پيشاهنگ اين حركت در ايمان و عمل شد و اين ايمان، جان او را چنان لبريز كرده بود كه توانست دل‌هاى بى‌ايمان و ظرف‌هاى تهى را از فيضان ايمان خود در صحنه‌ى عمل، لبريز و سيراب كند و فروغ ايمان و اميد او، ديوارهاى قطور يأس و بى‌ايمانى را بشكافد و فضاى مبارزه و عمل را پُر كند: «امن ‌الرّسول بما انزل إليه من ربّه»(6).

پنجم آن‌كه صدق و صفا و هوشيارى رهبر، هرگونه كج‌روى و سازش و معامله با دشمن را و خلاصه هر آن چيزى را كه موجب انحراف از هدف شود، ناممكن ساخت و صراط مستقيم انقلاب به سمت هدف‌ها، استوار و بى‌اعوجاج باقى ماند.



اين، آن چيزى بود كه در ايران اتفاق افتاد و رهبرى كه با تقوا و صدق عمل، توانسته بود تأييد و هدايت الهى را جلب كند، حركت خود را شروع كرد و در ظرف پانزده سال مجاهدت و تلاش مستمر، توانست توده‌هاى عظيم مردم را به‌تدريج در خدمت هدف- كه همان حكومت اسلامى، تشكيل نظام اسلامى و اجراى احكام اسلامى بود- به حركت درآورد و حكومت طاغوتى و فاسد و وابسته‌ى حاكم بر ايران را كه از سوى قدرت‌هاى استكبارى و غارتگرِ ثروت‌هاى كشور ما حمايت هم مى‌شد، ساقط كرد و در ظرف يازده سال پس از پيروزى، با مجموعه‌ى پيچيده و بى‌نظيرى از توطئه و خصومت و خيانت و تهاجم و تحريم و حمله‌ى نظامى و غوغاى تبليغاتى و غيره دست‌ و پنجه نرم كرد و از اين مصاف تاريخى، مظفر و منصور بيرون آمد و اكنون نظام جمهورى اسلامى كه محصول تلاش عظيم امام و امت است، در اوج اقتدارى كه ناشى از مقاومت و سرسختى در برابر زورگويان و استغناء از غارتگران است، چشم دوست و دشمن را به خود جلب و دل‌هاى مستضعفان و زجرديدگانِ همه‌ى مناطق عالم را مجذوب كرده است.

آرى، راز بزرگ در اعتلاى امروزين اسلام و بيدارى عمومى مسلمين، اين بود كه در كانون اين حركت- يعنى ايران اسلامى- مولود مبارك انقلاب بار ديگر از شجره‌ى طيبه‌ى اسلام به‌وجود آمد و محصول آن- يعنى جمهورى اسلامى- با بنيه‌ى مستحكمى كه از ايمان اسلامى رهبر و ملت يافته بود، در راه و جهت درست پايدار ماند و وسوسه‌ى شيطان‌ها و تيغ خشم و كين آنان بر او كارگر نشد و با مظلوميتى قدرتمندانه و سرافراز، چهره‌ى منوّر خود را در برابر چشم جهانيان قرارداد و با وجود و بقا و استقامت و صلابت خود، مبلّغ اسلام شد.



انقلاب اسلامي

طبيعت اسلام ناب، طبيعتى پُرجاذبه است و دل‌هايى را كه آلوده‌ى غرض‌ورزى و كينه‌توزى نباشد، به خود جلب مى‌كند و اين همان است كه انقلاب ما و امام ما، دوباره در جهان مطرح كردند و بر دل‌ها و چشم‌هاى نيازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسه‌ى انقلاب كه امام ما بنيان گذارد، بساط اسلام سفيانى و مروانى، اسلام مراسم و مناسك ميان‌تهى، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرت‌ها و آفت جان ملت‌ها برچيده شده و اسلام قرآنى و محمّدى صلّى‌اللَّه عليه ‌و اله ‌و سلّم، اسلام عقيده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام ستيزنده با فرعون‌ها و قارون‌ها و خلاصه، اسلام كوبنده‌ى جباران و برپاكننده‌ى حكومت مستضعفان، سر بركشيده است.

در انقلاب اسلامى، اسلام كتاب و سنت، جايگزين اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جايگزين اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جايگزين اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنيا و آخرت، جايگزين اسلام دنياپرستى يا رهبانيت؛ اسلام علم و معرفت، جايگزين اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام ديانت و سياست، جايگزين اسلام بى‌بندوبارى و بى‌تفاوتى؛ اسلام قيام و عمل، جايگزين اسلام بى‌حالى و افسردگى؛ اسلام فرد و جامعه، جايگزين اسلام تشريفاتى و بى‌خاصيت؛ اسلام نجات‌بخش محرومين، جايگزين اسلام بازيچه‌ى دست قدرت‌ها؛ و خلاصه اسلام ناب محمّدى صلّى‌اللَّه ‌عليه ‌و اله ‌و سلّم، جايگزين اسلام امريكايى گرديد؛ و مطرح شدن اسلام بدين صورت و با اين واقعيت و جديت است كه موجب خشم سراسيمه و ديوانه‌وار كسانى شده است كه دل به زوال اسلام در ايران و در همه‌ى كشورهاى اسلامى بسته بودند و يا از اسلام، فقط نامى بى‌محتوا و وسيله‌اى براى تحميق و اغفال مردم را مى‌پسنديدند؛ و لذا از روز اول پيروزى انقلاب تا امروز، هيچ فرصتى را براى تهاجم و ضربه زدن و توطئه و بدخواهى نسبت به جمهورى اسلامى و كانون حركت جهانى اسلام- يعنى ايران- از دست نداده‌اند.



دشمنان

ملت ايران به‌خوبى دانسته است كه نقطه‌ى قوّت و پايدارى او، درست همان است كه دشمن همه‌ى نيروى خود را در مقابله با آن مصروف مى‌كند؛ يعنى توكل به خدا و تمسك به اصول اساسى انقلاب كه همه از مبانى اسلام سرچشمه گرفته و در كلمات رهبر كبير انقلاب رضوان‌اللَّه ‌عليه بر آن تأكيد شده است. خشم و غيظ عنادآميزى كه در به‌كاربردن واژه‌ى «بنيادگرايى» در اظهارات خصمانه‌ى رسانه‌هاى دشمن، از اول انقلاب تا امروز محسوس است، ناشى از درماندگى و سراسيمگى آنان در برابر پايبندى رهبر و ملت و نظام ما به اصول اساسى انقلاب است.

چه‌قدر ساده‌لوح و سطحي‌اند كسانى كه گمان مى‌كنند دشمنىِ امريكا و جبهه‌ى استكبار و دار و دسته‌ى وسيع صهيونيستى كه اكثر خبرگزاري‌ها و رسانه‌هاى خبرى و تبليغى جهان را در اختيار دارند، ناشى از آن است كه جمهورى اسلامى، به‌موقع تلاش لازم را براى كسب دوستان انجام نداده و يا در مسائل جهانى دچار تندروى شده است. اين گمان، حاكى از عدم تعمق در حوادث و جريانات داخلى و جهانى و عدم بصيرت در دشمن‌شناسى است.



ابرقدرت‌ها كه دشمنان سوگندخورده‌ى انقلاب اسلامي‌اند، هرگز علت دشمنى خود با جمهورى اسلامى را به صراحت بيان نكرده‌اند و نخواهند كرد. اگر امريكا اعتراف كند كه انگيزه‌ى دشمنى او با ايران، دشمنى با اسلام است، يك ميليارد مسلمان جهان را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف كند كه انگيزه‌ى او از اين دشمنى آن است كه ايران اسلامى خواسته است مستقل و آزاد و به دور از دخالت امريكا زندگى كند، همه‌ى آزادگان و آزادي‌خواهان عالم را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف كند كه دليل خصومت خباثت‌آميزش با ايران و مسدود كردن اموال ايران و توطئه‌ى دايمي‌اش نسبت به جمهورى اسلامى آن است كه انقلاب ايران، دست او را از منابع غنى اين كشور قطع كرده و جلو ادامه‌ى غارت اقتصادى ملت را كه از سوى رژيم خائن پهلوى، سخاوتمندانه به امريكايي‌ها واگذار شده بود، گرفته است، همه‌ى ملت‌هاى مظلوم جهان و ستمديدگان غارت‌هاى استعمارى، در كنار ملت ايران قرار گرفته و به مبارزه‌ى با امريكا خواهند پيوست.

بنابراين، بسيار طبيعى و بديهى است كه امريكا و ديگر دولت‌هاى جبهه‌ى استكبار و همه‌ى دار و دسته‌ى خبرى و تبليغى و رسانه‌هاى دست‌نشانده‌ى آنان ناگزير باشند كه تمام همّ خود را به تحريف حقايق ايران و انحراف افكار عمومى جهان مصروف بكنند، و گاه به نام حقوق بشر و گاه با تهمت نقض آزادى و گاه به دشنام ارتجاع و واپسگرايى و امثال آن، ملت شجاع و آگاه و آزاده‌ى ايران و نظام مترقى و انقلابى جمهورى اسلامى و مسؤولان صالح و لايق آن را مورد اتهام قرار دهند و نفرت عمومى ملت ايران از سلطه‌گران مستكبر و خبيث، مخصوصاً شيطان بزرگ را بدين‌گونه تلافى كنند.



وصيت جاوداني

اگرچه تجربه‌ى يازده‌ساله‌ى جمهورى اسلامى ثابت كرده است كه استكبار و ارتجاع و ايادى آنان، در اين ترفند نيز موفقيتى كسب نكرده و نتوانسته‌اند نام نيك و چهره‌ى روشن ملت بزرگوار ما را با اين‌گونه تلاش‌ها در جهان و به‌خصوص در ميان توده‌هاى مستضعف عالم مخدوش سازند و سرمايه‌گذارى گزاف آنان در استخدام قلم‌ها و زبان‌هاى مزدور و به‌كار افكندن صدها رسانه‌ى صوتى و تصويرى و مطبوعاتى براى منزوى يا منفعل يا بد نام كردن انقلاب اسلامى، دچار خسران شده است و هم‌اكنون على‌رغم خواستِ آنان در بسيارى از مناطق عالم، ملت‌ها با الگو ساختن حركت نجات‌بخش ملت ايران، به مبارزات مردمى با سلطه‌هاى شيطانى روى آورده و خواب از چشم ستمگران ربوده‌اند و قشرهاى بيدار مسلمان در همه‌جا به‌خوبى تشخيص داده‌اند كه علت دشمنى رأس استكبار- يعنى امريكا- و ايادى آن با ملت ايران، دشمنى آنان با اسلام است: «و ما نقموا منهم إلّا أن يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»(7).

ولى ملت ايران بايد بدانند كه حفظ انقلاب و برپا نگاهداشتن پرچم عزت و شرف و ادامه‌ى راه پُرافتخارى كه مجاهدات اين ملت شريف در برابر ملت‌هاى جهان، مخصوصاً مسلمانان گشود و به عنوان تنها راه غلبه بر فشار و ظلم قلدران شناخته شد، و تنها باطل‌السحر توطئه‌هاى دشمنان بر عليه انقلاب و جمهورى اسلامى، همانا حراست از اصول بنيانىِ انقلاب و پاسدارى از ارزش‌هاى انقلاب است. اين، آن نقطه‌ى روشنى است كه شعار ضديت با سلطه‌ى جهانىِ استكبار را عالمگير ساخته و اركان نظام سلطه‌ى جهانى را متزلزل كرده است و همين است كه از اين پس نيز ملت ايران را بر همه‌ى توطئه‌هاى دشمنان فايق خواهد ساخت؛ و اين همان وصيت جاودانى است كه امام راحل عظيم‌القدر أعلى‌اللَّه كلمته در بيانيه‌ها و اخيراً در وصيتنامه‌ى خود، همه‌ى ما را بدان توصيه فرموده است.



اكنون، يك سال پس از رحلت آن پدر دلسوز و مرشد و معلم آگاه و حكيم، اين‌جانب لازم مى‌دانم اساسي‌ترين معارف انقلاب را كه همه در شمار بينات مكتب انقلاب و برخاسته از اصول و احكام اسلام است، يك‌بار ديگر به برادران و خواهران خود تذكر داده، همه‌ى ملت انقلابى و شجاعمان را به توجه و اهتمام روزافزون نسبت به آن‌ها دعوت كنم:



1)پيش از هر چيز، زنده داشتن ياد و راه و درس جاودانه‌ى امام خمينى أعلى‌اللَّه ‌كلمته است، كه مشعل راه و ترسيم‌كننده‌ى خط اساسى حركت و تعيين‌كننده‌ى شاخص‌هاى اصلى و حياتى اين جاده‌ى مبارك و فرجام تابناك آن است. حيات و شخصيت خمينى كبير، تجسم اسلام ناب محمّدى صلّى‌اللَّه ‌عليه ‌و اله ‌و سلّم و تبلور انقلاب اسلامى بوده و او خود و سخنش و انگشت اشاره‌اش، خضر راه اين حركت الهى و روشنگر نقاط مبهم و برطرف كننده‌ى همه‌ى ترديدها بوده و همچنان خواهد بود. ملت ايران و از همه بيشتر مسؤولان كشور، بايد اين درس بزرگ را هرگز از ياد نبرند.



2)اين نهضت مردمى و انقلاب بى‌نظيرى كه در منتهاى مبارزات پانزده ساله‌ى آن پديد آمد و حماسه‌ى عظيمى كه در عمر يازده ساله‌ى اين نظام به ظهور رسيد و شهادت نفوس طيبه و تحمل آن‌همه دشواري‌ها و شكنجه‌ها و مصيبت‌ها از سوى ملت مؤمن و مبارز ما، همه و همه به‌خاطر اسلام بود. اين ملت بزرگ و امام بزرگوارش، سعادت را در پيروى حقيقى از اسلام دانستند و حاكميت اسلام را وسيله‌ى نجات از سلطه‌ى شيطان‌ها و طاغوت‌ها و ستمگران ديدند و رضاى خدا را در پيگيرى از حاكميت اسلام جستجو كردند. ملت‌هاى مسلمان و مخلصان دلسوز در سراسر جهان اسلام نيز به‌خاطر اسلام بوده و هست كه اين انقلاب و اين نظام را متعلق به خود دانسته و از آن حمايت و دفاع كردند و مى‌كنند. از اين رو، جمهورى اسلامى بزرگ‌ترين وظيفه‌اش آن است كه اسلام را در زندگى مردم تحقق بخشد و جامعه را به‌صورت يك جامعه‌ى نمونه‌ى اسلامى درآورد.

براى عملى شدن اين هدف- كه گام‌هاى اساسى و بلند آن، از آغاز پيروزى به وسيله‌ى همه‌ى دست‌اندركاران و با اشراف و اهتمام شديد امام رضوان‌اللَّه عليه برداشته شده- بايد قواى سه‌گانه‌ى كشور هماهنگ و پيگير عمل كنند و حوزه‌هاى علميه و مراكز فرهنگى و پژوهشى اسلامى، به تلاش وسيع دست زنند و سرچشمه‌ى پايان‌ناپذير تفقه و اجتهاد آگاهانه و بصير را در خدمت عمق و گسترش معارف اسلامى به‌كار گيرند و دستگاه فكرى و عملى نظام جمهورى اسلامى، با هم و در كنار هم، جامعه را در راه اسلامى شدنِ روزافزون و به سمت هدف‌هاى اسلامى پيش ببرند.

تمامى آحاد ملت مسلمان، در حفظ و حراست از احكام نورانى آن و سعى در گسترش و تعميق آن در جامعه، داراى وظيفه‌اى بزرگند. امر به معروف و نهى از منكر كه يكى از اركان اساسى اسلام و ضامن برپا داشتن همه‌ى فرايض اسلامى است، بايد در جامعه‌ى ما احيا شود و هر فردى از آحاد مردم، خود را در گسترش نيكى و صلاح و برچيده شدن زشتى و گمراهى و فساد، مسؤول احساس كند.

ما هنوز تا يك جامعه‌ى كاملاً اسلامى كه نيك‌بختى دنيا و آخرت مردم را به‌طور كامل تأمين كند و تباهى و كج‌روى و ظلم و انحطاط را ريشه‌كن سازد، فاصله‌ى زيادى داريم. اين فاصله، بايد با همت مردم و تلاش مسؤولان طى شود و پيمودن آن، با همگانى شدن امر به معروف و نهى از منكر آسان گردد. مساجد به عنوان پايگاه‌هاى معنويت و تزكيه و هدايت، روزبه‌روز گرم‌تر و پُررونق‌تر شود و نشان ايمان و عمل و اخلاق اسلامى، در گوشه و كنار جامعه، از جمله در مراكز دولتى و ادارات و دانشگاه‌ها، همه را به پيروى از تعاليم نورانى قرآن تشويق نمايد. كتاب خدا در ميان مردم حضور واقعى بيابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، براى همه، به‌خصوص جوانان و نوجوانان، امرى رايج و داير گردد. در اين مورد، مسؤوليت علما و آگاهان و نويسندگان و گويندگان و رسانه‌هاى عمومى، بسى مهم و خطير است.



3)فوريترين هدف تشكيل نظام اسلامى، استقرار عدالت اجتماعى و قسط اسلامى است. قيام پيامبران خدا و نزول كتاب و ميزان الهى، براى همين بود كه مردم از فشار ظلم و تبعيض و تحميل نجات يافته، در سايه‌ى قسط و عدل زندگى كنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به كمالات انسانى نايل آيند. دعوت به نظام اسلامى، منهاى اعتقادى راسخ و عملى پيگير در راه عدالت اجتماعى، دعوتى ناقص، بلكه غلط و دروغ است و هر نظامى هرچند با آرايش اسلامى، اگر تأمين قسط و عدل و نجات ضعفا، و محرومين، در سرلوحه‌ى برنامه‌هاى آن نباشد، غيراسلامى و منافقانه است؛ و از همين‌جاست كه ادعاى سلاطين و حكامى كه با وجود داعيه‌ى مسلمانى و شعار پيروى از قرآن، راه ديگر جباران را پيموده و فاصله‌ى فقير و غنى را بيشتر كرده و خود در صف اغنيا قرار گرفته و از درد فقرا و پابرهنگان غافل مانده‌اند، چه در تاريخ و چه در زمان حاضر، همواره از سوى هوشمندانِ آشنا به معارف قرآن و اسلام، مردود دانسته شده است.

در نظام اسلامى بايد همه‌ى افراد جامعه، در برابر قانون و در استفاده از امكانات خداداد ميهن اسلامى، يكسان و در بهره‌مندى از مواهب حيات، متعادل باشند. هيچ صاحب قدرتى قادر به زورگويى نباشد و هيچ‌كس نتواند برخلاف قانون، ميل و اراده‌ى خود را به ديگران تحميل كند. طبقات محروم و پابرهنگان جامعه، مورد عنايت خاص حكومت باشند و رفع محروميت و دفاع از آنان در برابر قدرتمندان، وظيفه‌ى بزرگ دولت و دستگاه قضايى محسوب شود. هيچ‌كس به خاطر تمكن مالى، قدرت آن را نيابد كه در امور سياسى كشور و در مديريت جامعه دخالت و نفوذ كند و هيچ تدبير و حركتى در جامعه، به افزايش شكاف ميان فقرا و اغنيا نيانجامد. پابرهنگان، حكومت اسلامى را پشتيبان و حامى خود حس كنند و برنامه‌هاى آن را در جهت رفاه و رفع محروميت خود بيابند.

امام بزرگوار ما، اين را يكى از اساسي‌ترين مسائل جمهورى اسلامى دانسته و قوي‌ترين بيانات را در اين‌باره ايراد نموده‌اند و اين، خصوصيت غيرقابل تفكيك جمهورى اسلامى است. هيچ حايلى نبايد بتواند مسؤولين نظام و مديران بخش‌هاى مختلف آن را از اين هدف اساسى غافل كند. پابرهنگان و كوخ‌نشينان و اكثريت مردم ما كه بر اثر سياست‌هاى خائنانه و خانه‌برانداز رژيم ستمشاهى، در فقر و محروميت به‌سر مى‌برند، همواره صادق‌ترين و با اخلاص‌ترين ياوران اين انقلاب و اين نظام بوده‌اند و هستند و نظام اسلامى بايد رفع محروميت از آنان را در صدر برنامه‌هاى سازنده‌ى خود قرار دهد.



4)وحدت كلمه، رمز پيروزى ملت ايران در مراحل مختلف بوده و امروزه نيز مهم‌ترين وسيله‌ى ملت ما براى مقابله با تحريك‌ها و توطئه‌هاست. با توجه به سرگذشت دوران ده‌ساله و تأمل در حوادث آن، كه حاكى از آسيب‌ناپذيرى جمهورى اسلامى در برابر انواع توطئه‌هاى دشمنان داخلى و خارجى است، اهميت وحدت و يكپارچگى ملت و مسؤولان بيشتر آشكار مى‌شود.

ملت ايران و مديران و گردانندگان كشور، بايد بر گرد اصول اساسى نظام جمهورى اسلامى مجتمع گشته و همه‌ى توان و نيروى خود را براى تحقق و حراست از آن متمركز كنند و هيچ خواسته و شعار و هيچ انگيزه‌ى فردى و گروهى و قومى و فرقه‌اى نتواند فرد و يا جمعى را از تلاش براى آن اصول و رسيدن به هدف‌هاى نظام جمهورى اسلامى باز دارد.

همه‌ى ملت رشيد ايران، مخصوصاً آنان كه سخن و عملشان در معرض قضاوت و توجه ديگران است، بايد صفوف خود را متحد و مرصوص ساخته، با وحدت و همكارى و با گام‌هاى استوار، به سوى اهداف عاليه‌ى اسلام، قدرتمندانه حركت كنند و دشمنان كمين‌گرفته را كه مترصد فرصتند، مأيوس سازند.

رسانه‌هاى خبرى بيگانه كه مظهر تمايلات و سياست‌ها و نيات خصمانه و اغراض خبيث سردمداران سياست‌هاى جهاني‌اند، بر روى هر كلمه و هر اشاره‌اى كه از آن، بوى اختلاف و دودستگى استشمام شود و يا بتوان چنين وانمود كرد، شديداً حساسيت نشان داده و با بزرگ كردن نكته‌هاى ريز و مطرح ساختن استنباط‌هاى دروغين از گفته‌ها و نوشته‌ها در ايران، به‌طور دايم در تلاشند كه شايد بتوانند تصويرى مشوّش و آلوده به اختلافات و زد و خورد داخلى از ايران اسلامى- كه بحمداللَّه برخوردار از وحدت و يكپارچگى كم‌نظيرى است- به مردم ايران و جهان ارايه دهند و زمينه‌ى دو دستگى و نفاق را با اين وسوسه‌ها به‌وجود آورند. اين‌ها همه نشانه‌ى آن است كه امروزه دشمن از همه‌ى راه‌ها براى تضعيف جمهورى اسلامى عاجر مانده و بدخواهانه در كمين اختلافات داخلى و شكست وحدت عمومى نشسته است.

ملت رشيد ايران و مسؤولان و متصديان امور كشور و نمايندگان محترم مجلس، گويندگان و نويسندگان، بايد مانند هميشه به اين طمع خام دشمن پاسخ مناسب را بدهند و وحدتى را كه صنع الهى و رحمت شامله‌ى حق بر ملت ايران است، با همه‌ى وجود پاسدارى كنند.



5) حفظ عزت و كرامت انقلابى جمهورى اسلامى و ملت ايران در مناسبات بين‌المللى يكى ديگر از نقاط اصلى است. پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، تحولى ژرف در ارتباطات بين‌المللى از دو نظر به‌وجود آورد:



اول اين‌كه هيمنه‌ى دو ابرقدرتِ آن روز دنيا را در رابطه‌شان با دولت‌هاى ضعيف جهان، شكستى سخت داد و ابهتى را كه به‌ مرور در چشم ملت‌ها و دولت‌ها به‌دست آورده بودند، به‌شدت تضعيف كرد.

دوم آن‌كه به ملت‌ها دلگرمى و شجاعت بخشيد و جرأت و گستاخى در مقابله با دولت‌هاى دست‌نشانده را به آنان تزريق كرد. گرچه اين تأثيرات عميق، به‌تدريج در جهان ظاهر شد و امروز پس از يازده سال، چهره‌ى سياسى عالم را دگرگون كرده است اما همه‌ى چشم‌هاى تيزبين، از همان آغاز تشخيص دادند كه با پيروزى اين انقلاب عظيم، عصر جديدى در مناسبات عالم پديد آمده است. اين عصر را بايد «عصر امام خمينى» ناميد و ويژگى آن، عبارت است از بيدارى و جرأت و اعتماد به نفس ملت‌ها در برابر زورگويى ابرقدرت‌ها و شكستن بت‌هاى قدرت ظالمانه و بالندگى نهال قدرت واقعى انسان‌ها و سر برآوردن ارزش‌هاى معنوى و الهى.

امروز كه با دفن ماركسيسم و تلاشى بلوك شرق و قيام‌هاى مردمى برضد حكومت‌هاى استبدادى كمونيست، پيش‌بيني‌هاى امام بزرگوار تحقق يافته و يكى از دو ابرقدرت از صحنه‌ى سياست عالم حذف و به قدرت درجه‌ى دوم تبديل گرديده و ابرقدرت ديگر هم از سويى با اوج‌گيرى مقاومت‌هاى مردمى در بسيارى از نقاط عالم، از جنوب و شمال آفريقا و فلسطين اشغالى تا اقصا نقاط شرق آسيا و از سوى ديگر، با گسترش روزافزون فساد و بى‌ايمانى و بى‌بند و بارى، خلأ معنويت و تفكر مكتبى در داخل جامعه‌ى امريكايى و گسسته شدن رشته‌ى «مبارزه با كمونيسم» كه همواره سردمداران امريكا مى‌خواستند با آن، خلأ يك عقيده‌ى وحدت‌بخش را در ميان ملت خود پُر كنند و نيز از سوى ديگر، برهم‌ ريختن محاسباتى كه بر روابط اروپا و امريكا حاكم بود، موجب نفوذ دولت امريكا حتّى بر كشورهاى اروپايى مى‌شد، به‌شدت احساس خطر مى‌كند و موقعيت خود را در جهان متزلزل مى‌بيند.

براى حفظ اين روندِ روبه اشتعال و تقويت روحيه‌ى ملت‌هاى اصيل و مظلوم، جمهورى اسلامى موظف است كوچك‌ترين تغييرى در چهره‌ى باصلابت و موضع باعزت خود در مناسبات بين‌المللى ايجاد نكند؛ با قلدران، از موضع قدرت و با دولت‌هاى ضعيف، از موضع حمايت و با ملت‌هاى به‌پاخاسته، از موضع رعايت و هدايت سخن بگويد و عمل كند؛ دولت امريكا را به مثابه‌ى رأس فتنه و استكبار و رمز غدّارى و شيطنت و به خاطر ستمش به كشورهاى ضعيف و حمايتش از صهيونيسم غاصب و دشمنيش با بيدارى و آزادى ملت‌ها و خصومت عميق و جنايت‌بارش با ملت ايران، محكوم و منفور و مطرود دانسته، هيچ فرصتى را براى افشاى چهره‌ى تزويرآلود و رسوا كردن آن مدعيان آزادى و غيره و بيان اين حقايق از دست ندهد.

مسأله‌ى فلسطين، مسأله‌ى اول بين‌الملل اسلامى است. امروز كه مبارزات ملت فلسطين در زير پرچم اسلام، خواب از چشم دولت غاصب صهيونيست و حاميانش ربوده است، بزرگ‌ترين وظيفه‌ى ملت و دولت ما و همه‌ى ملت‌ها و دولت‌هاى مسلمان، حمايت از اين مبارزات است. غده‌ى سرطانى اسرائيل را تنها از طريق همين مبارزات مى‌توان ريشه‌كن ساخت و جهان اسلام را از خطرات مهلك آن نجات داد. سكوت و سازش خيانت‌آلود بسيارى از دولت‌هاى عربى و حتّى تظاهر بعضى از آنان به بى‌تفاوتى و عدم حساسيت نسبت به سرنوشت فلسطين، كار را به جايى رسانده است كه دولت غاصب صهيونيست، پس از سال‌ها كتمان و حتّى انكار، اكنون دوباره داعيه‌ى اسرائيل بزرگ را علناً بر زبان مى‌آورد و با بى‌شرمى و وقاحت، نيت پليد غصب سرزمين‌هاى جديدى از ميهن اسلامى را تكرار مى‌كند.

بعضى از پادشاهان و رؤساى عرب، به‌خاطر جلب نظر معبودشان امريكا، حتّى انگيزه‌هاى عربى و عِرق قوميت را كه دايماً از آن دم مى‌زنند، در برابر اسرائيل به فراموشى مى‌سپارند و به جاى آن، ميدان مسابقه با اسرائيل در گرفتن كمك از امريكا را هرچه بيشتر گرم مى‌كنند. اين داغ ننگ را چه كسى از پيشانى ملت عرب خواهد زدود؟ و آيا جوانان مسلمان بيدار در كشورهاى عربى، اين خيانت را بر خودفروختگان خواهند بخشيد؟!

در نظر اين زمامداران خائن، قوميت و وحدت عربى، فقط هنگامى بايد مورد استفاده قرار گيرد كه امريكا بخواهد از آن در برابر ايران اسلامى و اسلام ناب محمّدى صلّى‌اللَّه ‌عليه ‌و اله بهره‌بردارى كند. اُف بر وجدان‌هاى خفته و دل‌هاى ناپاكى كه لطف و عنايت امريكا را به قيمت از دست دادن همه چيز، هم ثروت‌هاى خداداد طبيعى، هم شأن و كرامت انسانى و ايمان اسلامى و آبرو و اعتبار و تشخص ملت خود طلب كردند و با كفران نعمت‌هاى خدا، خود و ملت‌هايشان را در سراشيب انحطاط و ابتلا به غضب الهى دچار ساختند. «ألم تر إلى الّذين بدّلوا نعمت‌اللَّه كفراً و أحلّوا قومهم دارالبوار جهنّم يصلونها و بئس القرار»(8)

چه شد آن شور و هيجانى كه در برابر اسرائيل غاصب ابراز مى‌شد؟ و چه شد تعهدى كه رؤساى عرب با ملت‌هاى خود درباره‌ى مبارزه با اسرائيل بستند؟ لعنت خدا و بندگان صالحش بر آن دستى كه اولين معاهده‌ى سازش با اسرائيل را امضاء كرد و زندگى سياه دنيوى و سرنوشت اخروى خود را با فرعون قرين ساخت؛ و نفرين بندگان صالح و فرشتگان و انبيا و اوليا بر آنان كه آن راه را ادامه داده‌اند و مى‌دهند؛ مخصوصاً آنان كه اميد كاذبى به ملت مظلوم فلسطين داده و آن‌گاه به بهاى سيه‌روزى آنان، عيش ناپايدارى براى خود فراهم كردند.

ملت فلسطين نبايد و نمى‌تواند آزادى و حقوق حقه‌ى خود را در كنفرانس و گردهمايي‌هاى سران عرب جستجو كند. اين نشست و برخاست‌ها، اگر براى فلسطينى‌هاى مظلوم، شوم و بدفرجام نباشد، حداقل بى‌فايده و بى‌خاصيت است. رؤسايى كه در اين ايام به‌عنوان فلسطين گردهم آمدند، اگر صادقانه در انديشه‌ى نجات فلسطين بودند، بايد در برابر پيشنهاد مزوّرانه‌ى رئيس‌جمهورى امريكا، موضعى سخت و قاطع گرفته، براى كمك مالى و تسليحاتى و سياسى به مبارزان داخل فلسطين اشغالى، تصميم‌هاى عاجل و واقعى مى‌گرفتند و به شعارهاى پوچ اكتفا نمى‌كردند و اگر چنين نشود- كه نشده است و با وضع فعلى جهان عرب و حكّام آن، نخواهد هم شد- مبارزان داخل بايد به خدا و به نيروى مردمى و اسلامى تكيه كنند و بدانند: «كم من فئةٍ قليلة غلبت فئةً كثيرةً بإذن‌اللَّه و اللَّه مع ‌الصّابرين».(9)



6) تكيه بر مردم و حاكميت اراده و خواست و تشخيص آنان، ركن مهم ديگرى است كه روز به‌ روز بايد تحكيم و تقويت شود. مردم آزاده‌ى ما، با اراده‌ى قاطع خود كه از ايمان عميق آنان به اسلام ناشى مى‌شود، مبارزات را تا پيروزى ادامه داده و جمهورى اسلامى را به‌وجود آورده و با فداكارى و ايثارى بى‌نظير، از آن حراست نموده‌اند و از اين پس هم در همه حال، نظام اسلامى متكى به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود. مجلس شوراى اسلامى كه در آزادى و استقلال رأى در جهان بى‌نظير است، مظهر اراده‌ى مردم و رئيس‌جمهور، وكيل و برگزيده‌ى مردم و مديران كشور، آحادى از مردمند و مردم داراى حق رأى و بيان و تصميم در كليه‌ى امور سياسى، اقتصادى و اجتماعي‌اند؛ و اين، يكى از بركات بزرگ اسلام و طرح منحصر به ‌فردى است كه نظام‌هاى شرق و غرب، از ارائه‌ى آن ناتوان بوده‌اند و در هيچ‌يك از سيستم‌هاى حكومتى عالم، نمى‌توان نظير آن را يافت.

علاوه بر نظام‌هاى ورشكسته و متلاشى‌ شده‌ى كمونيستى كه در آن، حزب منحصر به ‌فرد كمونيست، به جاى مردم تصميم مى‌گرفت و علاوه بر نظام‌هاى ارتجاعى مستبدانه كه در آن، سلطنت‌هاى موروثى و رياست‌هاى ناشى از كودتاى نظامى، با آن زندگي‌هاى قارونى و ديكتاتوري‌هاى فرعونى، وبال جان و زندگى مردم محسوب مى‌شوند، در كشورهايى هم كه اسماً داراى نظام دمكراسي‌اند و حكومت‌ها على‌الظاهر با رأى و انتخاب مردم بر سر كار مى‌آيند، باطن كار چيز ديگرى است و زمام همه‌ى كار، در دست كمپاني‌ها و سرمايه‌داران استثمارگر است و اين قدرت پول و سرمايه است كه با در دست داشتن رسانه‌ها و قدرت تبليغات، امر را بر خود مردم هم مشتبه مى‌كند.

در همه‌جاى عالم، فاصله‌ى ميان زندگى رؤساى كشور با مردم كوچه و بازار، فاصله‌ى شاه و گداست و حتّى حكومت‌هايى هم كه داعيه‌ى توده‌اى داشتند، نتوانستند از زندگى مسرفانه‌ى شاهان براى خود صرف‌نظر كنند. افتخار نظام اسلامى آن است كه امام عظيم‌الشأنش تا پايان عمر در زىّ طلبگى زندگى كرد و مسؤولان كشور بدون استثنا، دامان خود را از طرز زندگي‌هاى رايج مسؤولان در ساير كشورها پاكيزه نگهداشتند و مانند قشرهاى متوسط مردم خود زندگى كرده‌اند. مردم ميان خود و مسؤولان، آن فاصله‌ى عميقى را كه در همه‌جاى دنيا ميان مردم و مسؤولان هست، مشاهده نكردند؛ حرف خود را بى‌محابا زده و اگر انتقادى داشته‌اند، به‌راحتى مطرح ساخته‌اند و مطبوعات، حتّى راديو و تلويزيون، همواره نظرات گوناگون را در مسائل كشور منعكس كرده و مردم را در معرض افكار و سليقه‌هاى گوناگون قرار داده‌اند و اين، موضوعى روشن و مشهود است. حتّى ورشكستگان سياسى و دسته‌جاتى كه در امتحانات متعددى از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم سرافكنده و به‌وسيله‌ى آنان مطرود شده‌اند نيز هنگامى كه به تحريك اجانب، مقالات زهرآگين و كينه‌توزانه عليه نظام اسلامى و مسؤولان كشور مى‌نويسند و انواع اتهام را به آنان مى‌زنند، اين نوشته را بدون هيچ مانع و رادعى به چاپ رسانده، تا هرجا كه خواننده‌اى بيابند، منتشر مى‌كنند و على‌رغم ميل خود، عملاً وجود آزادى را اثبات مى‌كنند.

بعضى از اين نويسندگان و گويندگان كه عمر باطل خود را غرقه در فساد و آلودگي‌هاى اخلاقى و سياسى و انواع هرزگي‌ها گذرانيده‌اند، با حكومت اسلامى كه راه را بر اين تباهي‌ها و هرزگي‌ها بسته است و اربابان خارجى آن‌ها را بيرون رانده، مخالفند و آن‌گاه اين مخالفت و عناد را كه مخالفت با اسلام و استقلال و آزادگى ملى و طهارت اخلاقى است، به‌حساب خرده‌گيرى و انتقاد از اوضاع سياسى و اقتصادى مى‌گذارند و درحالى‌كه آزادانه هرچه خواسته‌اند، گفته‌اند، با وقاحت و بى‌شرمى، مطالبه‌ى آزادى مى‌كنند! خواست حقيقى اين‌ها، باز شدن پاى امريكا و فروختن كشور به دشمنان است و خصم آنان، ملت رشيد و آگاه است. ملت ما، حسرت بازگشت به دوران بردگى امريكا را بر دل آنان خواهد گذاشت و با همه‌ى وجود، دستاورد بزرگ خود- يعنى نظام اسلامى و حاكميت اراده و ايمان انسان‌ها- را حراست خواهد كرد.

نظام اسلامى، هرگز نخواسته آزادى را كه پرچمدار آن اسلام و قرآن است، از مدعيان دروغگوى آزادى در نظام‌هاى غربى بياموزد. ما آزادىِ فساد و بى‌بندوبارى و هرزگى و آزادىِ دروغ و تزوير و فريب و آزادىِ ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملت‌ها را كه غرب پرچمدار و مرتكب آن بوده است، صريحاً و قاطعاً رد مى‌كنيم. ما آن آزادى را كه به سلمان رشدى مرتدّ نابه‌كار، اجازه‌ى اهانت به مقدسات يك ميليارد انسان را مى‌دهد، اما به مسلمانان انگليس حتّى حق شكايتِ از او را هم نمى‌دهد؛ به دولت امريكا حق تحريك و سردستگى اوباش مخالف با يك حكومت مردمى را مى‌دهد، اما به آن حكومت مردمى، حق مقابله با آن اوباش را نمى‌دهد؛ به سرمايه‌داران غارتگر، حق ورود نامشروع به كشورهاى ضعيف و چپاولِ هست و نيست آن ملت‌ها را مى‌دهد، و به آن ملت‌ها حق مبارزه‌ى با آنان را نمى‌دهد، مردود و منفور مى‌شماريم و آن را ننگ بشريت مى‌دانيم.

آزادى در منطق ما، آزادى‌اى است كه اسلام به ملت‌ها مى‌بخشد و آنان را به كوه استوارى در برابر سلطه‌گران ظالم و غاصب تبديل مى‌كند؛ همان‌طور كه در مورد ملت ايران اتفاق افتاد و اين معجزه پديد آمد؛ و اين آزادى در كشور ما همواره هست و خواهد بود و همه‌ى آحاد ملت بايد آن را حفظ كنند. مسؤولان كشور بايد مانند هميشه، پاس حضور مردمى و تأثير تعيين‌كننده‌ى آن در استقلال كشور را بدارند و به‌طور روزافزون، مردم را به حضور و فعاليت در صحنه‌هاى سياسى و اقتصادى، فرهنگى و دفاعى و امنيتى تشويق نمايند.



7) همكارى دولت و ملت و پيوند عاطفى و عقيدتى مردم با مسؤولان كشور، يكى از مظاهر اساسى حكومت مردمى است و تاكنون گره‌گشاى مسائل بسيار مهمى بوده است و بايد هميشه با همان قوّت و استحكام باقى بماند. امام بزرگوار ما رضوان‌اللَّه ‌عليه در دوره‌هاى مختلف و نسبت به دولت‌هاى همه‌ى دوران ده‌ساله، همواره مردم را توصيه به همكارى و كمك نموده‌اند و امروز كه دولت جمهورى اسلامى، با مديريت يكى از چهره‌هاى شاخص انقلاب و يكى از شاگردان و ياران ديرين امام امت، با مجموعه‌اى از كارهاى بزرگ براى پيشرفت كشور و رشد و توسعه‌ى ملى و دفاع از ارزش‌هاى انقلاب در سطح جهان رو به ‌رو است، اين پيوند و صميميت، از هميشه بايد مستحكم‌تر باشد و بحمداللَّه همين‌طور نيز هست.

وقتى مديران اصلى كشور مورد اعتماد مردمند و مردم در كار آنان، نشانه‌هاى لياقت و صداقت را مى‌بينند، همه‌ى كارها آسان‌تر و روان‌تر انجام مى‌گيرد و وسوسه‌ها موجب كارشكنى و عدم همكارى نمى‌شود. ممكن است بدخواهانى براى جلوگيرى از پيشرفت كارها، دست به شايعه‌پراكنى زده و دولت يا دستگاه قضايى را زير سؤال ببرند. ملت عزيز بايد بدانند اين‌گونه تلاش‌ها، ناشى از حسن نيت نيست و انتقاد نابه‌جا از مسؤولان زحمتكش و مخلص و ناسپاسى در برابر تلاش‌هاى توانفرساى آنان، هرگز كمكى به پيشرفت امور كشور نكرده و نخواهد كرد.

دولت و دستگاه قضايى نيز بايد خود را به تمام معنا خدمتگزار مردم دانسته، هدفى جز كسب رضاى خدا از راه خدمت به ملت، مخصوصاً قشرهاى محروم و زحمتكش و احقاق حق آنان و رفع ظلم از آنان و بريدن دست متجاوزان به حقوق عمومى و سوء استفاده‌كنندگان و زراندوزانِ از خدا بى‌خبر نداشته باشند. ملت وفادار ما در راه اسلام و انقلاب، از هيچ‌گونه فداكارى دريغ نكرده است و جا دارد كه هركس در هر مسؤوليتى، همه‌ى همت خود را به گشودن گره‌ها و رفع مشكلاتى كه از سوى دشمنان كشور تحميل شده است، بگمارد.



8) سازندگى كشور و آبادسازى اين سرزمين پُربركت و مستعد و جبران عقب‌ماندگي‌هاى تأسف‌بارى كه در دوران حكومت طواغيت، بر اين ملت بااستعداد تحميل شده است، يكى از هدف‌هاى اصلى جمهورى اسلامى است. ملت ما در بهترين فرصت‌هاى تاريخى، يعنى در دورانى كه جهان، تازه به جاده‌ى دانش و صنعت قدم نهاده بود و ايران مى‌توانست با بيدارى و تحرك مناسب، سهم خود را در پيشرفت علمى و صنعتى بشريت ايفا كند و از نتايج آن بهره‌مند شود، در اسارت حكام ظالم و مستبد و بى‌خبر و وابسته، از قافله عقب ماند. پادشاهان پهلوى و قاجار، به جاى سازندگى كشور و زنده كردن استعدادهاى خدادادى بشرى و طبيعى آن، ايران را به خارجيان سوداگر و چپاولگر فروختند و منابع را به غارت بيگانگان دادند و يا راكد و معطل گذاردند و استعدادهاى انسانى را به هدر دادند و به جاى مصلحت ملت، مصالح دولت‌ها و كمپاني‌هاى خارجى را مقصد خود ساختند؛ به‌طورى ‌كه خط آهن وقتى با صدسال تأخير به كشور ما وارد شد، در تعيين مسير آن، به جاى رعايت مصالح ملت و نيازهاى بازرگانى، مصلحت نظامى دشمنان در نظر گرفته شد.

سياست وابسته و سوء تدبير و ضعف نفس و استبداد در رژيم پهلوى و قاجار، در ظرف دويست سال، ايران را كه روزى به بركت اسلام پرچمدار دانش جهان بود، به ويرانه‌اى محتاجِ بيگانگان و تحت سلطه‌ى آنان بدل ساخت. روستاها متروك، شهرها مصرف‌زده، مزارع بى‌ثمر، صنعت مونتاژ و مغزها معطل شدند.

پس از پيروزى اسلام و تشكيل نظام مردمى و انقلابى جمهورى اسلامى، دشمنان خارجى به‌خوبى تشخيص دادند كه اين نظام انقلابى، با پشتوانه‌ى مردمى نيرومند خود و با اعتقاد راسخى كه به نيروى ملى و مردمى خود دارد، خواهد توانست كشور را در جاده‌ى رشد و پيشرفت مادّى بياندازد و عقب‌ماندگي‌ها را با برنامه‌ريزى جبران نمايد و دست بيگانگانِ سودجو و بد نيّت را براى هميشه كوتاه كند. لذا از هر وسيله‌اى براى جلوگيرى از سازندگى كشور استفاده كردند كه يكى از آن‌ها، جنگ ويرانگرى بود كه بر مردم ما تحميل نموده و موجب شدند كه همت مردم و مسؤولان، به جاى سازندگى و پيشرفت علمى و عملى، صرف دفاع از تماميت و استقلال كشور شود.

امروز كه آتش جنگ فرونشسته و برنامه‌ى سازندگى به وسيله‌ى دولت و مجلس تنظيم شده و نيروهاى مخلص، آستين همت بالا زده‌اند، بر همگان واجب است كه سازندگى كشور را بسيار جدى بدانند و موانع را از سر راه آن بردارند. امروز، آبروى اسلام در گرو آن است كه ايران اسلامى به كشورى آباد تبديل شود، كار و ابتكار در آن همه‌گير شود، زندگى مردم سر و سامان يابد، فقر و محروميت ريشه‌كن شود، توليد داخلى با نيازهاى مردم متعادل گردد، كشور در صنعت و كشاورزى به خودكفايى برسد، دشمن از طريق احتياجات زندگى مردم، راهى به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در كنار معنويت، زندگى مادّى مردم را نيز سامان بخشد.

بعضى از رسانه‌هاى مغرض خارجى اصرار دارند وانمود كنند كه پايبندى به اصول انقلاب، به معناى دورى از رفاه عمومى و علاج نكردن مشكلات طبقات ضعيف و مستمند است. اين حرف از كسانى صادر مى‌شود كه ده‌ها سال جوامع خود را در سايه‌ى سنگين تفكر كمونيستى، به راهى بدبختى‌زا سوق داده‌اند. در حالى‌ كه سران آن كشورها مانند كشورهاى سرمايه‌دارى، غرق در زندگى اشرافى بودند، طبقات پايين جامعه در انواع سختي‌هاى مادّى و معنوى به‌سر مى‌بردند. در نظام اسلامى، رفع فقر و محروميت، در شمار هدفهاى طراز اول است و پايبندى به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان و محرومان، سخنى بى‌معنى و ادعايى پوچ است.

دولت و ملت، بايد سازندگى كشور را وظيفه‌اى انقلابى بدانند؛ با همكارى و با بسيج همه‌ى نيروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد و پيشرفته بسازند كه اميد را در دل ملت‌هاى مظلوم زنده كند و راه آسايش مادّى و تعالى معنوى را به آنان ارايه نمايد.



9) گسترش دانش و تحقيق و رشد علمى و شكوفايى استعدادهاى انسانى و گسترش آگاهى و معرفت عمومى، يكى ديگر از نقاط اساسى انقلاب است. جامعه‌ى مطلوب اسلام، جامعه‌اى است كه در آن، گنجينه‌هاى فكر و ذهن انسان‌ها- كه گرانبهاترين ثروت ملى هر جامعه‌اى است- استخراج و به‌كار گرفته شود؛ بى‌سوادى ريشه‌كن گردد؛ مدارس، در برگيرنده‌ى همه‌ى كودكان و نونهالان؛ دانشگاه‌ها و حوزه‌هاى علميه، پُررونق؛ مراكز تحقيق، فعال و پيشرو؛ كتاب، همه‌جا و نزد همه‌كس رايج؛ مطبوعات، پُرمغز و آگاهى‌بخش؛ دانشمندان و اساتيد، با نشاط و پُرانگيزه؛ مبتكران و نوآوران و نويسندگان و هنرمندان، دلگرم و فيض‌بخش باشند.

فاصله‌ى امروزين ما با وضعى كه مطلوب و مقبول اسلام مى‌باشد، فاصله‌اى زياد، اما پيمودنى است. ايران اسلامى بايد ثابت كند كه امروز هم پرورشگاه نبوغ‌ها و استعدادهاى علمى منحصر به‌ فرد است و دو قرن سلطه‌ى استبداد و استعمار، نتوانسته است جوهر ذاتى اين ملت را نابود كند. اگر در دو قرن گذشته، تسلط استعمار و استبداد، مانع شكوفايى استعدادها شده، امروز در دوران آزادى و بيدارى ملت و به بركت انقلاب اسلامى، بايد عقب‌ماندگى جبران شود.

دانشگاه‌ها بايد تلاش علمى و تحقيقى خود را با روحيه‌ى انقلابى و نشاط اسلامى دنبال كنند؛ وگرنه سرنوشت آن‌ها بهتر از دانشگاه‌هاى دوران طاغوت نخواهد بود كه در آن، خودباختگى علمى در برابر بيگانگان و تحقير ارزش‌هاى خودى، راه را بر جوشش استعدادها مى‌بست و مغزهاى مستعد را هم به گريز از مرز و بوم خود تشويق مى‌كرد. اساتيد عالى‌قدر و دلسوز، بايد فضاى انقلابى را براى تربيت نيروهاى مستعد مغتنم بشمارند و دانشجويان ضمن تكريم و احترام به اساتيد- كه فريضه‌اى اسلامى است- نبايد اجازه دهند احياناً كسى بدخواهانه، از علم و تخصص، وسيله‌اى براى هموار كردن راه فرهنگ استعمارى در دانشگاه‌ها درست كند و مانند دوران سلطه‌ى بيگانگان، دانشگاه را پرورشگاه مغزهاى از خود بيگانه و بيگانه‌پرست سازد. روشنفكران دلسوز و صادق بدانند كه امروز، روز آزمايشى بزرگ است و تاريخ درباره‌ى آنان و رفتار امروزيشان، قضاوتى دقيق و افشاگر خواهد داشت.

اگر كسانى از وابستگان به قشر روشنفكر كشور، در دوران سلطه‌ى بيگانگان و حكومت خودفروختگان، توفيق آن را نيافته‌اند كه به اقتضاى مسؤوليت روشنفكران، در صفوف ملت قرار گرفته و در جايگاه خود در جبهه‌ى مبارزه با امريكا و رژيم دست‌نشانده‌اش قرار گيرند، امروز كه روز حكومت مردم و حاكميت ارزش‌هاى اسلامى و انسانى و روز مبارزه با بيگانگان كينه‌ورز و خدعه‌گر است، بايد گذشته را جبران و صفوف مبارزه‌ى ملت ايران را با امريكا و استكبار و امپراتورى خبيثِ زر و زور جهانى، به سهم خود و به قدر نيرو و توان خود مدد برسانند و زبان و قلم و هنر را در خدمت جهاد عظيم اسلامى اين ملت قرار دهند.

زندگى در نظامى كه برپايه‌ى معرفت و فرهنگ و ارزش‌هاى الهى بنيان نهاده شده، براى همه افتخارانگيز است؛ نظامى كه در رأس آن امام خمينى است؛ آن عظيم‌القدرى كه حتّى دشمنانش او را بزرگ و خارق‌العاده مى‌شمارند و به عظمتش كينه مى‌ورزند. هيچ‌كس اعتلاى معنوى او و زهد و پارسايى او و دانش و معرفت او و صفاى روح بزرگ او را انكار نمى‌كند. هيچ‌كس در او، كمترين شائبه‌اى از ضعف و تسليم در برابر دشمنان ملت نمى‌شناسد و قله‌اى برتر از او در عظمت روحى، گمان نمى‌برد.

چقدر كوچك و زبون و بى‌مقدارند كسانى كه خود را دلبسته به نظامى بدانند كه در رأس آن، مردمى فاسد و فاسق و خائن، مانند پادشاهان صدسال اخير قرار داشته باشند و گردانندگان آن، امثال رضاخان و محمّدرضا و عَلَم و اقبال و هويدا و زاهدى و منصور و وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و امريكا و انگليس، ارباب اين‌همه و صاحب‌اختيار ملك و ملت باشند.

آيا روشنفكرنمايانى كه در سايه‌ى آزادى اسلامى، فرصت و امكان آن را يافته‌اند كه صفحاتى را به داعيه‌ى روشنفكرى، از سخنانى خوشايند بيگانگانِ مطرود پُر و منتشر كنند، شهامت آن را دارند كه به صراحت اقرار كنند كه داغ و غصّه‌ى آنان، نه براى علم يا آزادى، بلكه به‌خاطر جمع شدن سفره‌ى ننگين فسق و فساد و كوتاه شدن دست مروّجان فرهنگ تباهگر غربى است؟ و دشمنى آنان با نظام، نه به دليل وجود عيب و نقيصه‌اى در آن، بلكه به انگيزه‌ى بازگشت به همان دنياى شرم‌آورى است كه بيگانگان براى آنان به‌وجود آورده و از خود آنان در راه آن كمك گرفته بودند؟! از مسخ شدگان فرهنگ استعمارى غرب، هيچ انتظارى نيست؛ اميد و انتظار از روشنفكران صادق و دلسوزى است كه تعالى و عزت و پيشرفت معنوى و مادّى ملت و كشور خود را مى‌جويند و سلطه‌ى بيگانه را در همه‌ى اشكالش مردود مى‌شمارند. شايسته است كه اينان نظام اسلامى را- كه مايه‌ى عزت ايران و حيات دوباره‌ى ملت است- قدر بدانند و مسؤوليت خود را در آن بشناسند.



10) روحانيت، عنصر اصلى در مبارزات پانزده ساله‌ى منتهى به پيروزى انقلاب و سپس در تشكيل نظام مقدس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پُرشور ملت ايران در برابر تهاجم‌هاى گوناگون دشمنان و پيش از اين‌ها و در طول قرن‌هاى متمادى، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و ايمان عميق و صادقانه‌ى ملت ايران به مكتب حيات‌بخش اسلام و رشد تفكرات دينى در همه‌جا بوده است. حضور روحانيون متعهد و مبارز در مركز مبارزه با رژيم دست‌نشانده‌ى امريكا بود كه قشرهاى گوناگون مردم را به صحنه‌ى مبارزه كشانيد و مبارزه را شكل عمومى و مردمى بخشيد. در همه‌ى حوادث بزرگى كه ملت ايران يكپارچه در آن شركت جسته‌اند- مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباكو- نيز حضور علماى دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومى بوده است. استعمارگران انگليسى، با درك همين حقيقت بود كه انهدام جامعه‌ى روحانيت را مقدمه‌ى لازم براى ادامه‌ى حضور استعمارى خود در ايران دانستند و به‌وسيله‌ى عامل دست‌نشانده‌شان- رضاخان- در سال‌هاى 1313 به بعد، نقشه‌ى محو روحانيت را شروع كردند و در آن سال‌ها دست به فجايعى نسبت به علماى عالى‌مقام و حوزه‌هاى علميه زدند كه در تاريخ ايران، پيش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراى مقاومت مظلومانه‌ى علما و طلاب در آخرين سال‌هاى حكومت رضاخان قلدر، به‌طور كامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عينى- كه بحمداللَّه هنوز تعداد آنان كم نيست- به‌وسيله‌ى افراد و مؤسسات مسؤول، با همتى مردانه گردآورى شود.

آزادگى روحانيون و علماى دين و عدم نفوذ قدرت‌هاى داخلى و جهانى در آنان، موجب آن بوده است كه قلدران و حكمرانان خودسر، هيچ‌گاه نتوانند اين مجموعه‌ى ربّانى را از سر راه مفسده‌جويي‌ها و خيانت‌هاى خود بردارند و اگر جمعى از معممينِ سرسپرده و آخوندهاى دربارى، به طمع حُطام ناپايدار دنيا، بر سرسفره‌ى ستمگران نشسته و قولاً و عملاً آنان را تأييد كردند، اكثريت علما و روحانيون و فضلا و طلاب جوان، در حصار مناعت و پرهيزگارى و پاكدامنى باقى مانده و اراده و توان مبارزه‌ى صادقانه و قدرتمندانه را حفظ كردند و اعتقاد راسخ به روحانيت شيعه را در دل آحاد مردم، زوال‌ناپذير ساختند.

جامعه‌ى روحانيت به همين دليل، همواره آماج تيرهاى زهرآلود خصومت و غرض‌ورزى دشمنان گوناگون و استعمارگران و بيگانگان و بيگانه‌پرستان بوده و به مثابه‌ى دشمن درجه‌ى يك آنان تلقى شده است. تبليغات خصمانه و برنامه‌ريزى شده‌ى حكومت پهلوى و سياست‌هاى ذى‌نفوذ در ايران در طول پنجاه سال برضد قشر روحانى كه ماهيتى صددرصد استعمارى داشت، در دوران رضاخان و نيمه‌ى اول دوران محمّدرضا، آزمايش سختى براى علماى دين بود و جامعه‌ى روحانيت بحمداللَّه از اين آزمايش سربلند بيرون آمد.

در دوران مبارزات پانزده ساله نيز حوزه‌هاى علميه‌ى قم و ديگر حوزه‌هاى علميه و چهره‌هاى سرشناس روحانيت، كانون‌هاى اصلى مبارزه و بالطبع هدف‌هاى اصلى حملات وحشيانه‌ى دشمن بودند؛ ليكن اين شدت‌عمل‌هاى بى‌حد و حساب، به اراده‌ى الهى موجب آن نشد كه روحانيت از راه پُرافتخار خود- كه پيمودن آن، وظيفه‌ى تخلف‌ناپذير اسلامى او بود- قدم باز پس نهد؛ بلكه در اين دوران، فكر اسلامى شكوفاتر، صيقل‌خورده‌تر و فقه قرآن، پُربارتر و شخصيت روحانيون مبارز، آبديده‌تر شد و زمينه براى تشكيل حكومت اسلامى فراهم آمد.

پس از انقلاب تاكنون نيز روحانيت، به‌خصوص عناصر برجسته‌ى آن- كه مستقيماً در خدمت نظام جمهورى اسلامى بوده‌اند- بى‌وقفه آماج حملات مسموم دشمن بوده‌اند؛ چه در عرصه‌ى تبليغات و چه در عرصه‌ى تروريزم خائنانه و آلت دست دشمن؛ و شهداى گرانقدرى، هم در جبهه‌ى جنگ تحميلى و هم در جبهه‌هاى فعاليت‌هاى جهادىِ خود تقديم داشته‌اند و محراب نماز جمعه و عرصه‌ى علم و سياست و تبليغ دين را با خون مطهر خود رنگين ساخته‌اند.

ملت عزيز ما مى‌دانند كه انگيزه‌ى دشمن از اين حملات همه‌جانبه به علماى دين، جز اين نيست كه به‌وضوح مى‌دانند روحانيت نقش تعيين‌كننده و بى‌بديلى داشته و دارند و آنان حمله به روحانيت را با هدف تضعيف و محو انقلاب انجام مى‌دهند.

امروزه قلم‌هاى مزدور و دست‌هاى فروخته شده به دشمن، در كار آنند كه اين پشتوانه‌ى معنوى انقلاب را در چشم مردم تضعيف كنند. دشمن انقلاب، جامعه‌ى روحانيت را در صورتى تحمل مى‌كند كه روحانيون از دخالت در امور سياست و حضور در صحنه‌هاى انقلاب كنار بكشند و مانند جمعى از روحانيون بى‌خبر و متحجرِ گذشته و حال، به كنج مدارس و مساجد اكتفا كنند و كشور و زندگى مردم را به آنان بسپارند و از جمله‌ى پديده‌هاى پُرمعنى آن است كه در تمام مدت مبارزات و نيز سال‌هاى پس از پيروزى، علماى متحجر و بى‌خبر از حوادث كشور و دور از جريان‌هاى سياسى، هيچ‌گاه در معرض تهاجم دشمنان قرار نگرفتند؛ بلكه حتّى گاه مورد ستايش و تمجيد نيز واقع شدند و حملات جسمى و تبليغى و حتّى تهمت ارتجاع و واپسگرايى از سوى روشنفكرنمايان عامل بيگانه، تنها متوجه علما و روحانيونى شد كه از لحاظ انديشه‌ى سياسى و نوآوري‌هاى عرصه‌ى علم و عمل، درخشيده و به‌عنوان قشرى پيشرو و مترقى و آگاه، شناخته شده‌اند.

موضعگيري‌هاى دشمنان، به‌درستى همان حقيقتى را براى مردم آگاه و جامعه‌ى روحانيت متعهد و انقلابى آشكار مى‌سازد كه امام حكيم و روشن‌بين ما بارها آن را بيان كرده‌اند. يعنى اولاً اين‌كه قدرشناسى از روحانيون بزرگوار و تبعيت از آنان، وظيفه‌اى دينى و ملى و انقلابى است كه هيچ‌گونه غفلت از آن جايز نيست. ثانياً اين‌كه تحجر و واپسگرايى در ميان روحانيون و يا خداى نخواسته توجه به منافع شخصى و دنياطلبى و روى آوردن به زيورهاى مادّى و سوء استفاده از مكانت اجتماعى، خطرش براى روحانيت، كمتر از حملات دشمن نيست؛ بلكه به مراتب از آن بيشتر است. و ثالثاً وضعيت دوران انقلاب و توجه روزافزون به اسلام در خارج از مرزهاى كشور اسلامى، ايجاب مى‌كند كه علماى دين، با بينشى كاملاً نو و با استفاده از ذخيره‌ى بى‌پايان معارف دين و با اسلوب فقاهت سنتى و اجتهاد زنده و پويا، راه جامعه‌ى اسلامى را هموار نمايند و حوزه‌هاى علميه با تحولى اساسى، خود را با نيازهاى امروز جهان تطبيق دهند و نوآورى را جهت و سمت برنامه‌هاى خود قرار دهند و البته با اعمال دقت لازم و برجسته كردن اصول و مبانى فقاهت، راه را بر التقاط و كج‌روى ببندند. رابعاً انزوا و دورى از فعاليت سياسى را- كه خواستِ دشمنان و خلاف وظيفه‌ى اسلامى است- به‌هيچ‌وجه در زندگى خود و حوزه‌هاى علميه راه ندهند و همواره مخصوصاً در مواقع خطر، پيشاپيش صفوف مردم، به تلاشى مخلصانه و خستگى‌ناپذير مشغول باشند و علم را با عمل و تفقه را با جهاد و معرفت را با تبليغ قولى و عملى همراه سازند و هر سه سنگر: مدرسه، مسجد و جبهه را پُر كنند.



11) در اين مقال، لازم است بزرگداشت وفاداران فداكار نيز به‌عنوان يكى از نقاط عمده‌ى معارف انقلاب ذكر شود. مقصود از وفاداران انقلاب، آن‌هايند كه با نثار جان خود يا عزيزان خود يا سلامتى خود، پايه‌هاى انقلاب را استحكام بخشيدند و دست دشمنان را از كشور و نظام اسلامى كوتاه كردند: خانواده‌هاى مكرّم شهيدان، دليرمردان جانباز و اسير و مفقود و خانواده‌هاى بزرگوار آنان، رزمندگان نيروهاى مسلح و عناصر پاكباز بسيج كه عمر خود را در جبهه‌ها گذرانيده‌اند، جهادگرانى كه نيروى خود را در دو جبهه‌ى جنگ و سازندگى صرف كردند... و همه‌ى كسانى كه در اين امتحان الهى، با سختي‌ها و ابتلائات بزرگش دست و پنجه نرم كردند، بايد مورد تكريم و قدرشناسى هميشگى ملت باشند.



12) ختام سخن آن است كه دوران ده‌ساله‌ى حيات مبارك امام خمينى رضوان‌اللَّه ‌تعالى ‌عليه الگو و نمونه‌ى حيات جامعه‌ى انقلابى ماست و خطوط اصلى انقلاب، همان است كه امام ترسيم فرموده است. دشمنان خام‌طمع و كوردل كه گمان كردند با فقدان امام خمينى، دوران جديد با مشخصاتى متمايز از دوران امام خمينى قدّس ‌سرّه آغاز شده است، سخت در اشتباهند. امام خمينى، يك حقيقت هميشه زنده است. نام او پرچم اين انقلاب، و راه او راه اين انقلاب، و اهداف او اهداف اين انقلاب است. امت امام و شاگردان او كه از سرچشمه‌ى فياض آن موجود ملكوتى سيراب شده و عزت و كرامت اسلامى و انسانى خود را در آن جسته‌اند، اكنون شاهد آنند كه ملت‌هاى ديگر، حتّى ملت‌هاى غيرمسلمان، نسخه‌ى تعاليم انقلابى آن قائد عظيم را مايه‌ى نجات خود دانسته و آزادى و عزت خويش را در آن يافته‌اند. امروز به بركت نهضت آن يگانه‌ى دوران، مسلمانان در همه‌جا بيدار شده‌اند و كاخ امپراتوري‌هاى سلطه‌ى ظالمانه، رو به ويرانى نهاده است. ملت‌ها ارزش قيام ملى را دريافته و غلبه‌ى خون بر شمشير را تجربه مى‌كنند و همه در همه‌جا، چشم به ملت مقاوم و نستوه ايران دوخته‌اند.

بديهى است كه براى امريكا و ديگر سردمداران استكبار، چيزى مهم‌تر از اين نيست كه ملت ايران از راه ده‌ساله‌ى خود برگردد، يا در آن ترديد كند؛ زيرا در اين صورت، نقطه‌ى درخشان اميد ملت‌ها كور خواهد شد و غلبه‌ى خون بر شمشير، مورد ترديد قرار خواهد گرفت. ما صريحاً به همه‌ى ملت‌هاى جهان اعلام مى‌كنيم كه تفكر «خاتمه يافتن دوران امام خمينى» كه دشمن با صد زبان سعى در القاى آن دارد، خدعه و نيرنگى استكبارى بيش نيست و على‌رغم امريكا و همكارانش، امام خمينى در ميان ملت خود و جامعه‌ى خود حاضر است و دوران امام خمينى ادامه دارد و خواهد داشت. راه او راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزنده‌ى ماست.

همه‌ى ملت و مخصوصاً جوانان عزيز و نوجوانان، خود را سربازان امام محبوبشان بدانند و با اتكال به خدا و استمداد از حضرت ولىّ‌اللَّه ‌الأعظم ارواحنا فداه با قوّت و قدرت به سمت هدف‌هاى عالى امامشان حركت كنند و بدانند كه پيروزى نهايى از آن ماست. «كتب اللَّه لاغلبنّ انا و رسلى»(10).



دهم خرداد 1369 برابر با ششم ذى‌القعدة 1410



على الحسينى الخامنه‌اى

پي نوشت:

1) نور: 37 و 38

2) حج: 5

3) غافر: 16

4) صف: 9

5) انفال: 62

6) بقره: 285

7) بروج: 8

8) ابراهيم: 28 و 29

9) بقره: 249

10) مجادله: 21