IRNON.com
بررسي نقش، جايگاه و وظايف خواص و مردم در انقلاب اسلامى ايران /1/
 

پرسش اصلى اين مقاله به نقش خواص و عوام در انقلاب اسلامى ايران معطوف است. پس از مقدمه و مباحث نظرى كه طى آن كلياتى درباره نقش خواص و عوام در تحولات تاريخى بيان مى شود، نقش فرهنگى، سياسى خواص جبهه حق در ابعاد ايجابى و سلبى و نقش خواص جبهه باطل در انقلاب اسلامى ايران به همراه نقش عوام در آن، با رويكرد توصيفى ـ تحليلى و به شيوه كل نگر، نه جزء نگر، مورد بررسى قرار گرفته است.


 

چكيده:
خواص يعنى صاحبان بصيرت و تحليل به عنوان متغيرى مستقل و عوام به عنوان متغيرى وابسته يعنى، پيروان محور خواص، نقش آفرين در تحولات سياسى اجتماعى اند. پرسش اصلى اين مقاله به نقش خواص و عوام در انقلاب اسلامى ايران معطوف است. پس از مقدمه و مباحث نظرى كه طى آن كلياتى درباره نقش خواص و عوام در تحولات تاريخى بيان مى شود، نقش فرهنگى، سياسى خواص جبهه حق در ابعاد ايجابى و سلبى و نقش خواص جبهه باطل در انقلاب اسلامى ايران به همراه نقش عوام در آن، با رويكرد توصيفى ـ تحليلى و به شيوه كل نگر، نه جزء نگر، مورد بررسى قرار گرفته است.


مقدمه:
نظريه نقش خواص و عوام در تحولات تاريخى جهان اسلام از سوى رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت اللّه خامنه اى مدظله العالى ارائه شده است. معظم له با الهام از قرآن كريم و اشاره به لزوم درس گرفتن و "عبرت گيرى " از تاريخ در پى پاسخ به اين سؤال اساسى است كه: عامل بنيادى انحطاط جامعه اسلامى پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) چه بود؟

رهبر معظم انقلاب اسلامى بر خلاف ديدگاههايى كه عوامل جغرافيايى و يا اقتصادى را در تحول تاريخ و نظام ها برجسته مى نمايند، بر نقش "عامل انسانى " تأكيد داشته، ضمن تقسيم جامعه به خواص و عوام، انحطاط اخلاقى خواص طرفدار حق را عامل انحطاط جامعه اسلامى پس از رحلت رسول اكرم(ص) بر مى شمارند.

"خواص " كسانى هستند كه موضع گيرى و راهشان از روى فكر و فهم و تحليل و بصيرت است. آنان به عنوان متغيرى مستقل در تحولات و حوادث تاريخى و جامعه (در دو جبهه حق يا باطل) نقش دارند و "عوام " متغيرى وابسته با ويژگى فقدان تحليل و بصيرت، تبعيت از جو حاكم، دنباله رو خواص اند.

بر اساس اين نظريه، تشخيص و درك درست خواص طرفدار حق، به موقع فهميدن، عدم اختلاف پس از فهم درست و به دنبال آن تصميم گيرى بجا و اقدام براى خدا، سرنوشت تاريخ را دگرگون خواهد كرد و عكس قضيه ضربات جبران ناپذيرى بر جبهه حق وارد خواهد نمود.

در اين نوشتار با توجه به اين ديدگاه قصد بر آن است كه اين نقش را تا پيروزى انقلاب اسلامى ايران در بهمن 1357 مورد بررسى قرار دهيم.

انقلاب اسلامى ايران (1341 ش ـ57) با ويژگى هاى 1 ـ نفى استبداد داخلى 2 ـ نفى سلطه و استعمار خارجى 3 ـ تلاش براى حاكميت ارزشهاى الهى با تشكيل جمهورى اسلامى، تا كنون از ديدگاههاى مختلف نظير نقش قدرتهاى خارجى، فرضيه مدرنيزاسيون، نقش اقتصاد و نظريه نقش مذهب مورد بررسى و تحقيق قرار گرفته است. اما توجه به اين انقلاب حيرت آور و عظيم كه در عصر سيطره سكولاريزم به عنوان يك انقلاب دينى، با ارائه گفتمان اصيل تشيع يعنى اسلام ناب محمدى(ص) از سوى امام خمينى(ره)، نظام قدرتمند شاهنشاهى را سرنگون كرد، ما را بر آن مى دارد تا از ابعاد ديگرى نيز درباره آن تحقيق نماييم.

ورود در مباحث انقلاب اسلامى با نور افكن نظريه خواص و عوام، قطعاً زواياى ناشناخته و جديدى را براى ما خواهد گشود، بنابراين آنچه در اين مقاله مى آيد، مى تواند منشأ تحقيق مفصلى در اين زمينه باشد.

از منظر روش شناسى مى توانيم با دو رهيافت به تحقيق در زمينه نقش خواص بپردازيم. اولى رهيافت جزء نگر، فردى يا موردى است، بدين معنا كه جامعه آمارى خواص با گرايش هاى مختلف مورد شناسايى قرار گيرد. آن گاه، بعد از بررسى دقيق نقش هر يك از آنها در ابعاد سياسى، فرهنگى، اقتصادى، اخلاقى و نظامى، عملكرد آنان را تبيين نماييم؛ در اين زمينه، البته به نمونه آمارى نيز مى توان اكتفاء كرد. روشن است به دليل دو خصيصه "كثرت " و "تنوع " خواص در انقلاب اسلامى و حضور آنان در حوزه ها و اقشار گوناگون با سن و جنسيت مختلف، اين نوع بررسى با توجه به ملاك هاى گزينش، تحقيقى بسيار مفصل و كارى دسته جمعى و زمانى بسيار وسيع را مى طلبد.

رهيافت دوم نگاهى كل نگر و عام به نقش خواص در تحولات مختلف سياسى ـ اجتماعى از شروع انقلاب اسلامى تا پيروزى آن دارد و در هر برهه از حوادث انقلاب اسلامى، به مشاهده نقش آنان مى نشيند. با توجه به اين مطلب و ضمن اشاره به مشكلات تحقيق پيرامون نقش عوام در حوادث تاريخى، يادآور مى شود كه اين مقاله شيوه دوم را مورد توجه قرار داده است. لذا پس از نگاهى به نقش امام خمينى (ره) به عنوان مظهر اعلاى خواص جبهه حق و نقش منحصر به فرد و استثنايى ايشان، ابتدا نقش خواص و سپس نقش عوام را در انقلاب اسلامى مورد بررسى قرار مى دهيم.

مباحث نظرى
كلياتى پيرامون نقش خواص و عوام در تحولات سياسى ـ اجتماعى

با توجه به تابعيت عوام از خواص مى توان گفت تاريخ در واقع صحنه رقابت و مبارزه خواص براى كسب قدرت و نفوذ در جامعه است. اين نوع نگرش مى تواند نافى نقش طبقات در تحولات اجتماعى باشد. بنابراين انقلاب اسلامى ايران نيز صحنه مبارزه طبقات نبود، بلكه عرصه ى رقابت و مبارزه خواص مختلف، اعم از خواص سلطنت طلب، چپ گرا، ملى گرا و ليبرال، غرب زده و خواص اسلامى بود كه در نهايت خواص اسلامى به پيروزى رسيدند.

خواص با توجه به جبهه اى كه در آن قرار دارند (حق يا باطل)، داراى صفات اخلاقى گوناگونى هستند آنان هوشمند، موقع شناس، اهل مكر وحيله و بازيگرى ماهر در به صحنه آوردن عوام (خواص باطل) و يا اينكه در عين هوشمندى و موقع شناسى افرادى صادق فداكار و جانبازند (خواص حق) كه پيشاپيش توده ها و عوام در صحنه مبارزه حاضرند.

توانايى بسيج سياسى و قدرت سازماندهى عوام در جبهه ى حق يا باطل از ويژگى هاى برجسته ى خواص براى رسيدن به اهداف است. خواص كارگردانان و طراحان صحنه اند و در بسيارى از امور نقش اول را دارند اما اين عوام هستند كه كارها را به نتيجه مى رسانند و گاه نيز خواص را در موضع انفعال و عكس العمل قرار مى دهند خواص را با توجه به نقشى كه در حوادث اجتماعى سياسى دارند مى توان به دو گروه خواص آشكار و خواص پنهان تقسيم بندى نمود. عده اى از خواص در معرض ديد جامعه و مردم قرار دارند و بعكس گروهى ديگر در پشت صحنه نقش بازى مى كنند. بنابراين در ارزيابى نقش خواص نبايد تنها به عامل "شهرت " بسنده نمود و حتى گاه عوام به دليل شهرت نقش فراوانى براى كسى قايل اند كه در واقع امر چنين نيست. در عرصه ى انقلاب اسلامى نيز ويژگى هاى مذكور به خوبى نمايان است.

خواص رقيب بر خلاف عوام كه حتى بسيارى از خواص جبهه اى را كه در آن قرار دارند نمى شناسند بقريباًاز يكديگر مطلع اند ولى چه بسا تحليل و درك درستى از خواص طرف مقابل ندارند، در انقلاب اسلامى ايران خواص جبهه ى باطل يعنى سلطنت طلبان و حاميان بين المللى آنان ـ آمريكا و انگليس ـ درك بسيار نادرستى از خواص جبهه ى حق داشتند و دارند. اكثر آنان على رغم شدت وضوح مذهبى بودن خواص درجه ى اول در انقلاب اسلامى آنان را كمونيست و يا ماركسيست هاى اسلامى تلقى مى كردند.!

حوزه هاى نفوذ و قدرت خواص از نظر جغرافيايى، سياسى، فرهنگى، اقتصادى نظامى و پايگاه اجتماعى متفاوت است، بنابراين چه بسا فردى در حوزه اى از خواص محسوب گردد ولى در حوزه ديگرى از عوام باشد. مثلاً در حوزه ى سياسى جزء خواص ولى در حوزه ى اقتصادى از عوام است، از خود تحليل ندارد و دنباله روست.

در انقلاب اسلامى نيز اين امور قابل مشاهده است ولى با وجود اين مطلب مى توان گفت اكثر خواص در جريان انقلاب علاوه بر نقش خاص خود، فرهنگى نيز بوده اند.

انقلاب اسلامى ايران همچون ساير تحولات تاريخى نشان داده است كه جزء خواص بودن و يا از خواص شدن به اين معنا نيست كه افراد لزوماً عالى ترين شئون سياسى و مملكتى را دارا بوده و يا ثروت و سرمايه ى قابل ملاحظه اى داشته باشند. در انقلاب اسلامى ايران خواصى بودند كه هيچ يك از ويژگى هاى ذكر شده را نداشتند ولى از نظر علمى و بويژه اخلاقى بسيار برجسته بودند.

خواص معمولاً براى پيشبرد كارهاى خود "اطرافيان " يا "پادوهايى " دارند و كسانى كه در "بيوت " خواص مذهبى هستند داراى نقش مهمى مى باشند و نبايد از تأثير آنان در روند تحولات سياسى ـ اجتماعى غافل بود و آن را دست كم گرفت. يك نمونه بارز تأثير آنان در تحولات انقلاب اسلامى مربوط به بيت آيت اللّه منتظرى است. امام خمينى(ره) در پيام خود به مجلس خبرگان در تيرماه 1362 يعنى 3 سال قبل از دستگيرى مهدى هاشمى به نقش مهم نفوذى ها در بيت اشاره مى كنند:

بايد بدانيد كه تبه كاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شمادوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذى در بيت شما با چهره هاى صددرصد اسلامى و انقلابى ممكن است خداى ناكرده فاجعه به بار آورند و با يك عمل انحرافى نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهورى سيلى بزنند، اللّه ، اللّه در انتخاب اصحاب خود...

علاوه بر اين، از جمله عوامل بسيار مهم در ظهور و سقوط خواص، تحول اخلاقى آنان در جهت مثبت يا منفى است. امام خمينى (ره) در ادامه پيام خود مى فرمايند:

اللّه اللّه در تعجيل در تصميم گيرى، خصوصاً در امور مهم و بايد بدانيد و مى دانيد كه انسان از اشتباه و خطا مأمون نيست. به مجرد اشتباه و خطا از آن برگرديد و اقرار به خطا كنيد كه آن كمال انسانى است و توجيه و پافشارى در امر خطا نقص و از شيطان است، در امور مهم با كارشناسان مشورت كنيد و جانب احتياط را مراعات نمائيد. اللهم اجعل عواقب امورنا خيراً.

خواص معمولاً عوام و توده ها را فاقد صلاحيت براى حكومت مى دانند و اين امر ـ هر چند بر زبان جارى نسازند ـ چه بسا موجب مى شود كه آنان حكومت كردن را حق خود بدانند. زياده روى در اين امر و ارائه يك تصوير قيم مابى از خود، توده ها را در عمل از خواص رويگردان مى كند.

در جوامعى همچون جامعه ى ما به دليل بافت مذهبى چون مردم دنبال حق اند، خواص تلاش وسيعى در حق نمايى اعمال خود دارند، توده ها و عوام گرچه ممكن است فريب اين اقدامات را بخورند ولى آنان شيفته و عاشق صداقت و اخلاص خواص اند و سرانجام توده ها به اصل ماجرا پى خواهند برد. از نمونه اى تلاش جهت حق نمايى را مى توان به تلاش بعضى از گروههاى التقاطى اشاره نمود. تلاش منافقين قبل از پيروزى انقلاب اسلامى جهت اسلام نمايى و حق نمايى اقدامات خود و ملاقات با امام خمينى (ره) در نجف و خواندن قرآن و نهج البلاغه از نمونه هاى اين مورد است كه با هوشيارى امام از همان ابتدا ناكام ماند.

يكى از مواضع حساس در انقلاب اسلامى در عصر سيطره سكولاريزم، رابطه دين و سياست در منظر خواص بود. در جريان انقلاب اسلامى خواص غرب گرا، دين را از سياست جدا مى دانستند. خواص ماركسيست و چپ گرا دين را افيون توده ها و دين و سياست را روبنايى از زير بناى اقتصادى جامعه به شمار مى آوردند. در جبهه خواص مذهبى پيروان امام خمينى (ره) قائل به عدم جدايى دين از سياست بوده، شعار "سياست ما عين ديانت ماست " را طرح مى كردند. اما در همين جبهه خواص ديگرى هر گونه قيام و حركت سياسى و انقلابى قبل از ظهور حضرت مهدى(ع) را طاغوتى مى دانستند. با توجه به زمينه مذهبى جامعه ايران روشن است كه اين موضع گيرى خواص تا چه ميزان كارساز بوده و پيامدهاى مختلفى داشته است. در واقع اگر ديدگاه امام خمينى (ره) مبنى بر عدم جدايى دين از سياست نبود انقلاب اسلامى امكان تحقق نداشت.

و اما عوام، همان گونه كه در كلام رهبر معظم انقلاب اسلامى آمده، فاقد تحليل اند. عوام در همه اقشار جامعه با سواد (حوزه دانشگاه) و يا بى سواد، ثروتمند يا فقير، موافق يا مخالف حكومت زن يا مرد وجود دارند.

فعاليت عوام از روى بصيرت نيست بلكه تابع جو و پيرو خواص اند يك نمونه تاريخى در كلام معظم له حركت ابن زياد در كوفه است:

عوام كوفه تا ديدند يك نفرى با اسب و تجهيزات و اينها آمد، صورت خود را هم بسته، فكر كردند امام حسين(ع) است. رفتند گفتند: السلام عليك يابن رسول اللّه . خاصيت آدم عامى اينجورى است، آدمى كه اهل تحليل نيست، منتظر تحقيق نمى شود تا ديد يك نفرى با اسب و تجهيزات وارد شده بدون اينكه يك كلمه حرف با او زده باشند، يكى مى گويد اين امام حسين(ع) است، همه مى گويند امام حسين(ع)، امام حسين(ع) و بنا مى كنند سلام كردن و احترام كردن. "

نمونه ديگرى كه به شكل سمبليك (فارغ از اينكه تا چه حد معتبر است) مى تواند نقش عوام با سواد و تحصيل كرده را نشان دهد، اين است كه مى گويند ملاصدرا شبى ميرداماد را در خواب ديد و به او گفت: استاد، ما هر چه داريم از تو گرفتيم ولى حالا مرا تكفير كردند، در حالى كه كسى كارى به تو نداشت! ميرداماد در جواب گفت من اين حرفها را در لفافه اى آوردم كه عوام آن را نفهمند، درحالى كه تو با زبانى درباره فلسفه و عشق و عرفان حرف زدى كه همه فهميدند و به همين جهت هم تكفيرت كردند.

عوام بسته به اينكه در چه برهه اى از زمان قرار گرفته اند و تابع چه نوع از خواص (حق يا باطل) هستند نقش متضاد خود را (مثبت يا منفى) در تحولات نشان مى دهند آنان هر چند همانگونه كه قضيه ى كوفه نشان مى دهد در اصل و ابتدا عاشق و شيفته ى خوبى ها و كمالات انسانى اند، اما بزودى ممكن است 180 درجه برگردند. پس از اينكه تلقين خواص در آنها اثر نمود، خلاف آن را به راحتى بويژه از سوى افراد ناشناس و منزوى نمى پذيرند. آنان بدون اينكه توجهى خاص به ديدگاه و عمق نظرات داشته باشند، به شيوه هاى مختلف با كف زدن، هورا كشيدن تكبير و تحسين و... مطالب خواص را تأييد مى كنند. در صورتى كه عوام نسبت به خواص به دليل خاصى بى اعتماد شوند، اين بى اعتمادى همچون ويروسى فراگير به سايرين سرايت مى كند. عوام در پى آنند كه با سپردن كارها به دست خواص مورد اعتماد وجدان خود را راضى نگه دارند و خود به نوعى آرامش دست يافته به زندگى روز مره خود بپردازند. بسيارى از مسايل واختلافات نظرى كه در بين خواص و نخبگان جريان دارد براى عوام داراى چنان اهميتى نيست. آنان نسبت به سخنرانان مشهور و بحث هاى تهاجمى علاقه بيشترى دارند تا سخنرانان غير مشهور و بحث هاى علمى، در واقع سحر سخن آنان را مسحور مى كند، احساسى بودن سخن، زيبايى صدا و لطافت آن بيش از محتواى سخن عوام را تحت تأثير قرار مى دهد.

خواص از هر گروهى كه باشند معمولاً در چشم عوام هاله اى از تقدس دارند و بايك ديده آرمانى به آنها مى نگرند. بنظر مى رسدآنان از لحاظ روانى به احترام گذاشتن و تحسين كردن نيازمندند واين امرچه بسا ازحس پرستش وكمال جويى انسان ها كه امرى فطرى است سرچشمه گرفته باشد. عوام نسبت به خواص داراى حس حق شناسى وسپاسگذارى اند.

عوام و توده ها، علاوه بر تأثير پذيرى مستقيم از خواص، تحت تأثير "پادوها " و يا "شبه خواص " مربوط به خواص قرار دارند. شبه خواصى كه خود در واقع عوام اند اما به دليل نفوذى كه در عوام به دلايل مختلف دارند، حمايت آنان را نسبت به خواص جلب مى كنند. عوامل مختلف و گاه متضاد ممكن است عوام را مطيع خواص سازد. از سويى تقوا، تخصص، علم، دلسوزى، لياقت، هوشيارى و از ديگر سو، زور، قدرت مالى مسائل قومى، خدعه و فريب. در هر برهه از زمان بسته به اينكه چه عاملى براى توده ها و با توجه به نياز آنها و چگونگى فرهنگ و تربيت سياسى، برجستگى پيدا مى كند (تقوا، اخلاص، تخصص و يا تشريفات ظاهرى، قدرت مالى و زور و...) آنان جذب خواصى كه داراى چنين ويژگيهايى هستند مى شوند. البته امور ديگرى از قبيل تجربيات ادارى، ثبات خواص در مناصب و مقامات حكومتى، قدرت تشكيلاتى، استفاده از مطبوعات و رسانه هاى مختلف نيز در مطيع كردن عوام نقش مهمى دارند.

در تحولات سياسى ـ اجتماعى نظير انقلاب ها، در اثناى انقلاب و اوايل پيروزى معمولاً سابقه مبارزاتى، زندان و شكنجه و مردمى بودن خواص در چشم عوام از عوامل برجسته اند، ولى به مرور زمان اين عناصر ممكن است رنگ ببازد و ويژگيهاى ديگرى عوام را به خود جلب و جذب نمايد. تحول اخلاقى خواص مبارز و فداكار به سوى دنياگرايى و تشريفات و تجملات كم كم فاصله شان را از عوام و توده ها روز به روز بيشتر مى نمايد.


خواص جبهه ى حق در انقلاب اسلامى
امام خمينى (ره) مظهر اعلاى خواص جبهه حق در انقلاب اسلامى.

امام خمينى (ره) در انقلاب اسلامى، نقش بنيانگذارى، رهبرى، فرماندهى، تئوريسين و ايدئولوگ و معمارى انقلاب را بر عهده داشته است.

امام (ره) با درك درست و شگفت انگيز و اقدام قاطع و به هنگام خود انقلاب را در مراحل حساسى چون خطر رويارويى ملت و ارتش پس از حادثه 17 شهريور 1357، روى كار آمدن حكومت نظامى و سپس دولت نظامى و رفتن شاه، بويژه اقدامات ژنرال هايزر آمريكايى جهت دست زدن به كودتايى جديد، ماهرانه رهبرى نموده و آن را به سر منزل مقصود يعنى پيروزى رساندند.

با توجه به نقش اتخاذ مواضع بهنگام و الهى، بعضى از نمونه هاى تصميم حساس امام در جريان انقلاب اسلامى را مى توان چنين ذكر نمود:

1) دعوت به پذيرش شهادت و تأسى به اولياء دين در پيام 1/9/1357، پس از روى كار آمدن دولت نظامى و نگرانى مردم از شدت سركوب. اين تصميم برنده ترين سلاح دشمن را كند نمود. (پيروزى خون بر شمشير)

2) درخواست امام از بازاريان مبنى بر تأمين امرار معاش كارمندان و كارگران اعتصاب كننده صنعت نفت، پس از اينكه دولت نظامى شاه تلاش نمود تا با قطع حقوق و فشار معيشتى اعتصاب آنان را در هم بكشند.

3) عدم پذيرش مشى مسلحانه توسط امام در مقابل فشار برخى گروهها و خواص و بويژه اتخاذ سياست مدارا و جذب ارتش (سياست گل در مقابل گلوله). بر خلاف سعى رژيم شاه جهت تقابل ارتش و ملت.

4) دستور تشكيل شوراى انقلاب و دولت موقت.

5) دستور حياتى لغو حكومت نظامى در 21 بهمن 1357.

عصر 21 بهمن 57 حكومت نظامى كامل اعلام مى شود به اعتراف سران بازداشت شده رژيم و اسناد موجود، تصميم بر كشتار خونين و سركوبى قيام در سطحى گسترده گرفته مى شود. تانكها و زره پوشها به حركت در مى آيند. امام در يك تصميم مهم و حساس آخرين تلاشهاى آمريكا و رژيم دست نشانده اش را ناكام مى سازد. پيام امام به سرعت و با وسايل گوناگون به اطلاع مردم تهران مى رسد:

"اعلاميه امروز حكومت نظامى خدعه و خلاف شرع است و مردم به هيچ وجه به آن اعتنا نكنند. "

سرانجام در كمتر از 24 ساعت پايگاههاى رژيم يكى پس از ديگرى سقوط مى كنند و بالاخره "صداى انقلاب " (راديو) پيروزى قيام 15 خرداد امام و ملت و سرنگونى طاغوت را به گوش جهانيان مى رساند.

تصميمات حياتى امام (ره) بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در زمينه رفراندوم نظام جمهورى اسلامى، تشكيل مجلس خبرگان و مقابله با توطئه انحلال آن، تصويب قانون اساسى و تشكيل نهادهاى انقلابى، مقابله با ضد انقلاب در كردستان و مهم تر از آن دستورات مربوطه در طول جنگ تحميلى، فرمان شكست حصر آبادان، دستور بازنگرى در قانون اساسى و گنجاندن اصل مترقى ولايت مطلقه فقيه، پذيرش قطعنامه 598 و سرانجام تعيين تكليف مسأله قائم مقام رهبرى بوضوح نقش والاى درك صحيح و اقدام به هنگام و الهى خمينى كبير (ره) را در حوادث انقلاب اسلامى مبرهن مى سازد.

شايد بتوان گفت برجسته ترين بعد شخصيت مذهبى كه تأثير گذار در روند تحولات جامعه است، بعد اخلاقى است. اين ويژگى در واقع ساير ابعاد شخصيت اين گونه خواص را ثمر بخش تر مى سازد. رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت اللّه خامنه اى مدظله العالى در رابطه با تأثير اين بعد از وجود امام راحل (ره) در انقلاب اسلامى مى فرمايند:

"بخش مهمى از پيروزى ما، ناشى از روحيات شخصى امام (ره) است. يعنى آن بزرگوارعلاوه بر اين كه حقاً و انصافاً يك ذات ممتاز و تربيت شده و رياضت كشيده و روى خود كار كرده بود... اما احساس مى كرديم كه در همين دوران انقلاب هم، ايشان در درون خود متوقف نبودند و مثل اولياى خداو وجود مقدس پيامبر و ائمه(ع) كه دايماً در حال پيشرفت و تحول و تكامل بودند، سير پيشرفت و تكامل را طى مى كردند... يقيناً بسيارى از موفقيت هاى انقلاب و اين ملت، ناشى از همان كانون جوشان منور بود. "

امام راحل (ره) همچنين "نقش پشتوانه اى و پشتيبانى از خواص جبهه حق " را برعهده داشتند. به تعبير رهبر معظم انقلاب: امام (ره) فقط يك رهبر سياسى و يك مقام در سلسله مراتب تشكيلات كشور نبوده او پشتوانه اى معنوى و روحى و مايه ى اميد ما بود. چشمه زلال و پر آبى بود كه دايم مى جوشيد و هر كس را به قدر ظرفيتش سيراب و بهره مند مى كرد.

ترس و فقدان شجاعت يكى از نقاط ضعف برجسته خواص طرفدار حق ولى دنياگراست. حضرت آيت اللّه خامنه اى در اين زمينه به ترس شريح قاضى در قضيه حضرت مسلم(ع) و هانى بن عروه در كوفه اشاره مى نمايند:

اگر شريح مى رفت و به مردم مى گفت هانى زنده است، اما توى زندان، مردم مى ريختند و هانى رانجات مى دادند. شريح اگر همين يك كار را انجام مى داد، تاريخ عوض مى شد... مردم روحيه پيدا مى كردند، عبيداللّه بن زياد را مى كشتند و واقعه كربلا اصلاً اتفاق نمى افتاد. اما شريح بخاطر ترس و ترجيح دنيا بر دين اين كار را نكرد.

در كنار عنصر "تهذيب "، شجاعت امام در طول انقلاب اسلامى مثال زدنى و بى نظير است. تعبير "واللّه نترسيدم " آن حضرت هنگامى كه احساس كردند مى خواهند او را به شهادت برسانند، نمادى از اين بعد شخصيت اوست. شجاعت امام (ره) بارها و بارها در طول انقلاب اسلامى به خواص جبهه حق روحيه داد و اقدامات خواص جبهه باطل را بى اثر گذاشت نمونه هايى از شجاعت امام و نقش آن در مراحل مختلف را مى توان در موارد زير به مشاهده تاريخى نشست:

1) امام(ره) در يكى از بياناتشان (1/12/1341) پس از رفراندوم فرمايشى فرمودند: "از اين سر نيزه ههاى زنگ زده و پوسيده نترسيد. اين سرنيزه ها بزودى خواهد شكست، دستگاه حاكم با سرنيزه نمى تواند در مقابل خواست يك ملت بزرگ مقاومت كند و دير يا زود شكست مى خورد. "

2) پس از يورش وحشيانه رژيم شاه در روز شهادت امام صادق(ع) دوم فروردين 1342 به مدرسه فيضيه امام طى پيامى اعلام مى دارند:

من اكنون قلب خود را براى سر نيزه هاى مأمورين شما حاضر كردم ولى براى قبول زورگويى ها و خضوع در مقابل جبارى هاى شما حاضر نخواهم كرد. من به خواست خدا احكام خدا را در هر موقع مناسبى بيان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهاى مخالف مصالح مملكت را بر ملا مى كنم.

3) حضرت امام در بازداشتگاه با اعلام صريح اينكه هيأت حاكم و دستگاه قضايى شاهنشاهى را صالح نمى دانند از پاسخگويى به بازجويى هاى مكرر امتناع ورزيدند و پس از آزادى در سخنرانى خود اعلام كردند، خمينى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد.

4) پس از تصويب لايحه كاپيتولاسيون در مهرماه 1343 بوسيله دولت حسنعلى منصور امام خمينى تصميم به سخنرانى افشاگرانه مى گيرند. شاه نماينده اى به قم مى فرستد امام از پذيرش آن امتناع مى كند و پيام را به حاج آقا مصطفى مى رسانند. مضمون پيام اين بود كه امام به دولت آمريكا در نطق خود حمله نكند كه خيلى خطرناك است و هر گونه حمله به آمريكا به مراتب خطرناك تر از حمله به شاه است اما امام على رغم تهديد جدى رژيم درست بر خلاف نظر رژيم با صراحت فرياد مى زنند:

رئيس جمهور آمريكا بداند كه امروز در پيش ملت ما از منفورترين افراد بشر است امروز تمام گرفتارى ما از آمريكاست.

5) امام در مقابل فشار دولت عراق مبنى بر عدم فعاليت سياسى مقاومت مى كند در مقابل سعدون شاكر نماينده دولت عراق امام مى فرمايد: من به او گفتم كه اين تكليف شرعى من است و شما هم هر تكليفى داريد عمل كنيد. نتيجه مقاومت امام و شجاعت در برابر بعثى ها منجر به اخراج امام از نجف مى شود كه هجرت به فرانسه را به دنبال داشت. پس از ورود به پاريس نيز نمايندگان كاخ اليزه پيام رسمى دولت فرانسه را مبنى بر ممانعت از هرگونه فعاليت سياسى ابلاغ كردند و امام با همان قاطعيتى كه با مسئولين عراقى برخورد داشتند فرمودند:

ما فكر مى كرديم كه اينجا مثل عراق نيست. من به هر كجا بروم حرفم را مى زنم.

با وجود اين وارستگى و سازش ناپذيرى امام، در مقابل قدرت هاى سياسى حاكم و قدرت هاى خارجى و بين المللى، اما آن حضرت در مقابل توده ها و مردم خاضع بود و احترام زيادى براى آنان قايل بود و نگاه او به توده ها و عوام همچون نگاه انبياء به آنان بود و چنين بود كه مردم و توده ها براى نقش آفرينى و نه تماشاچى بودن در صحنه هاى حساس انقلاب سر ازپا نمى شناختند. رهبر معظم انقلاب اسلامى دراين زمينه مى فرمايند:

آن بزرگوار امام خمينى (ره) به مردم با همان چشمى نگاه مى كرد كه پيامبران نگاه كرده بودند پيامبران دنبال آدمهاى برجسته و ممتاز نبودند بلكه در پى انسان هاى مؤمن و توده هاى مردم مى گشتند. خفضوا اجنحتهم للمؤمنين (نهج البلاغه خطبه ى 192). امام دنبال خواص نمى گشت به توده ى مردم دل مى داد با آنها حرف مى زد و با آنها رابطه داشت. همان طور كه اميرالمؤمنين به مالك اشتر سفارش كرد. دل دادن به توده هاى مردم ومتن مردم وهمان كسانى كه سنگين ترين بارهاى دفاع ازانقلاب وكشور بردوش آنهاست، از ويژگى هاى امام (ره) بود مردم به آن بزرگوار پاسخ مناسب مى دادند و به همين خاطر توانستنداين انقلاب رااز راههاى صعب العبور وخطرناك عبوردهند وبگذرانند.

امام خمينى (ره)، آن اسطوره تقوى كه بر كرسى صدق نشسته بود و قلب توده ها در حيطه ى قدرت و نفوذ او قرار داشت، به عنوان موحدى شكست ناپذير، با ابطال نظريه جدايى دين از سياست (در نظر و عمل) و اعتقادى راسخ به اراده سياسى ملت ها و با بصيرتى همچون بصيرت انبياء(ع) و ائمه اطهار(ع) نقش غير قابل انكارش را در تحول از يك عصر مادى به عصر دينى و معنوى در تاريخ ايران و جهان ثبت نمود. اما با وجود اين نقش والا بر خلاف بسيارى از خواص به دليل اينكه همه كمالات را بالذات از سوى خدا مى دانست هيچ يك از پيروزى هاى در صحنه انقلاب را به خود نسبت نداد و فرمود:

نبايد در ذهن كسى بيايد كه اين انقلاب مربوط به شخصى است.

آن حضرت با سيره عملى و نظرى اش نشان داد كه تا چه حد اخلاقيات و روحيات، تهذيب نفس و جهاد اكبر خواص در تحولات سياسى اجتماعى كار ساز است و تا چه حد اين امر توده ها و عوام را شيفته خواص مى نمايد. او اثبات كرد كه يك روح بزرگ و مهذب است كه مى تواند در مقابل بحران هاى شكننده و مشكلات طاقت فرساى دوران انقلاب (قبل و بعد از پيروزى) مقاومت نموده و همچنان بدون يأس و نا اميدى در مسير كسب پيروزى به پيش برود.

از منظر امام هر گونه صفات رذيله همچون حب دنيا، حب نفس، انانيت و خودمحورى خواص جبهه حق ضربات سنگينى بر جامعه وارد مى كند و اين امر را با عبارت حب الدنيا رأس كل خطيه به خواص مسئول يادآور مى شد و مى فرمود: جنگ افروزى هايى كه الان مى بينيد،... روى هوى نفس است.

البته درس بزرگ امام خمينى (ره) به خواص جبهه حق تنها رهايى از اين كيش شخصيت و من حيوانى يا شيطانى نبود بلكه او در عبارت كوبنده اى همچون: من دولت تعيين مى كنم. من توى دهن اين دولت مى زنم كه در 12 بهمن 57 در بهشت زهرا (س) تجلى پيدا نمود. من مثبت، الهى و انسانى را نيز براى آنان به ارمغان آورد.

مثلث اعتماد درتصميم گيرى هاى امام خمينى(ره) يعنى اعتماد به نفس، اعتماد به مردم، اعتماد به خداوند از عوامل اصلى و كارساز در پيروزى هاى دوران انقلاب اسلامى به شمار مى رود.

و همين اعتماد و توكل و خلوص بود كه انقلابيون بزرگى همچون آيت اللّه طالقانى را به محضر امام مى كشاند، آيت اللّه طالقانى مى گويد:

بعضى فكر مى كنند گاهى اوقات من به قم مسافرت مى كنم، فقط به خاطر مذاكرات سياسى است... ولى من هر وقت احساس ضعف مى كنم، گاهى يأس برايم پيش مى آيد، مى روم پيش چنين رهبرى قاطع و از توكل و ايمان و خلوص او الهام مى گيرم.

مطالعه ى بيانات مستقيم حضرت امام، در مواقع بحرانى از خرداد 42 گرفته تا 17 شهريور 57 و از آنجا تا پيروزى انقلاب اسلامى و بعد از استقرار نظام، در ترور شخصيت هاى مسئول و در وضعيت اغتشاشات و نا آرامى هاى مناطق مختلف از قبيل كردستان، خوزستان، تبريز، قم (قضيه آقاى شريعتمدارى)، مسئله جنگ، عزل بنى صدر موشك باران تهران، انفجار در نماز جمعه تهران و... روشنگر نكته هاى ظريف در نحوه و شيوه هاى كنترل بحران، مديريت بحران ها و تصميم گيرى در بحران و نيز بيانگر نقش عظيم روحيه در تصميم گيرى مى باشد. كه بخشى از اين نكات را مى توان در تقويت روحيه قبل از برخورد با بحران، كوچك جلوه دادن مسئله دانست. كما اينكه واقعاً نيز اينطور مسايل در نزد آن روح بزرگ مسئله و قضيه اى محسوب نمى شود و بالاخره كنترل اعصاب و حفظ خونسردى و تعادل روحى مطلب ديگرى است كه در يك نگاه اجمالى بدست مى آيد. در آغاز جنگ تحميلى 31/6/59 امام فرمود:

يك دزدى آمده است، يك سنگى انداخته و فرار كرده.

خلاصه ى سخن اين كه بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران با "استراتژى تكليف شناسى و عمل به تكليف " بود كه نقش جاويدان خود را به يادگار گذاشت و اين استراتژى را از همان ابتداى شروع انقلاب اسلامى در ماجراى انجمن هاى ايالتى و ولايتى، چنين براى خواص و عوام بيان نمود:

بار الها من تكليف فعلى خود را ادا كردم "اللهم قد بلغت " و اگر زنده ماندم تكليف بعدى خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد.

و اينگونه بود كه در نهايت با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا به سوى جايگاه ابدى سفر كرد.

خواص روحانيت:

با بيان اين نكته كه خواص مختلفى اعم از مذهبى و غير مذهبى در انقلاب اسلامى نقش ايفاء كرده اند بايد اذعان نمائيم كه به شهادت وقايع و حوادث دوران انقلاب اسلامى مهم ترين و برجسته ترين نقش مثبت را خواص مذهبى و در رأس آنها خواص روحانيت انقلابى بر عهده داشته اند.

پايگاه نقش آفرينى آنان علاوه بر حوزه هاى علميه، مساجد، تكايا، حسينيه ها و بقاع متبركه بود. آنان در مدارس و دانشگاه ها نيز هر مقدار مجال مى يافتند فعال بودند. گستره اين فعاليت سراسر كشور اعم از شهر و روستا و همه اقشار را شامل مى شد.

ايران قبل از انقلاب به عنوان جامعه اى شبه مدرن كه فساد ناشى از نفوذ و سلطه غرب و در رأس آن، آمريكا در همه اركان آن ريشه دوانيده بود محتاج پالايشى عظيم بود و اين پالايش و پاكسازى جز به دست خواص مذهبى و بويژه روحانيت اصيل و انقلابى با همراهى عوام و توده هاى مردم غير ممكن بود. تنها مكتب اسلام بود كه مى توانست نظمى اخلاقى جهت سعادت و تعالى جامعه را بشارت دهد چون ساير مكاتب اعم از ماركسيسم و ناسيوناليسم در تلاش خود جهت نجات جامعه ايران از استبداد و استعمار بعد از شهريور 1320 شكست خورده بودند. البته لازم به يادآورى است كه خواص مذهبى خود داراى طيف وسيعى بودند، در بين آنان از روحانيون پيشتاز و سابقون در مبارزه گرفته تا خواص مذهبى محافظه كار و كج انديش و همچنين مجامع و هيأت هاى مذهبى، روشنفكران، جوانان مسلمان و دانشگاهى و خواص مذهبى بازار وجود داشت.

نقش خواص روحانيت به عنوان پيش قراول و پيشتاز حركت انقلابى در زمينه ى تكوين و تبيين مبانى انقلاب، تثبيت، پيشرفت و بسيج سياسى توده ها در همه ى صحنه هاى انقلاب اسلامى بارز و برجسته است آنان در واقع به نياز اصلى توده ها يعنى مبارزه با فساد و بازگشت به نظم اخلاقى متعالى اسلامى و تغيير ارزش ها و هنجارهاى جامعه پاسخ گفتند. نقش آنان بيشتر با بعد فرهنگى و اخلاقى آغاز و سپس به نقش سياسى بدل مى گشت. البته ذكر اين سخن به معناى نفى عملكرد سلبى و منفى در بين بخشى از آنان نيست بنابراين نقش خواص روحانيت را به دو بعد تقسيم مى نمائيم.

الف: نقش ايجابى و مثبت: دلسوزى براى مردم، اخلاص براى خدا، بى اعتنايى به دنيا، شجاعت و مقاومت در برابر قدرت سياسى حاكم از جمله امتيازات فراوان روحانيت پيشتاز و انقلابى بود كه نقش مثبت خود را در طول ساليان گذشته ى تاريخ ايران در جامعه بر جاى گذاشته بود مقام معظم رهبرى در اين زمينه مى فرمايند:

"ما با يك لا قبا، مثلاً چه چيزى داشتيم كه موجب بشود مردم با حرف روحانيت و حرف امام آن طور حركت كنند، پانزده سال مبارزه نمايند و بعد با فداكارى آن را به پيروزى برسانند، و سپس ده سال دوران مبارك حضرت امام، در مقابل اين همه توطئه ايستادگى كنند و بعدش هم همينطور. آيا جز معنويت و جز اين اعتقاد در دل مردم كه روحانيت براى خودش كار نمى كند، بلكه براى خدا و خير مردم است و امر خدا را اجرا مى كند چيز ديگرى بوده است؟ چند سال پيش كه مقدمات تشكيل اين دادگاه ويژه روحانيت بود خدمت امام رفتم و به ايشان عرض كردم كه اين انقلاب به پشتوانه ى هزار سال نفوذ معنوى روحانيت شيعه به پيروزى رسيد.


نقش خواص روحانيت در تأسيس و حفظ حوزه علميه قم

ضمن آن پشتوانه ى عظيم تاريخى كه در بالا آمد، آنچه بويژه در انقلاب اسلامى تأثير بسزايى داشته است، اقدامات خواص روحانى در تأسيس حوزه علميه قم بوده است. هر چند انقلاب اسلامى از سال 1341 آغاز شد ولى زمينه هاى رشد و بالندگى آن از سالها پيش فراهم شده بود. بنابراين نقش آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى در تأسيس و آيت اللّه العظمى بروجردى در حفظ حوزه به عنوان زمينه سازان انقلاب اسلامى نبايد از نظرها پنهان بماند.

با اقدام بجا و درست خواص مذهبى اعم از طلاب و روحانيون قم و ساير شهرها و بعضى از تجار بود كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حايرى را كه در كربلا اقامت داشت در سفر زيارتى اش به مشهد وادار كردند در قم ساكن شود و حوزه ى علميه قم را بنا نهد و همين حوزه بود كه محصول آن صدها نفر از خواص برجسته و در رأس آنان امام خمينى (ره) كه رهبرى و كادر اصلى انقلاب اسلامى را تشكيل مى دادند پرورش داد به تعبير مرحوم آيت اللّه العظمى اراكى (ره):

آقاى خمينى از قم مبعوث شد، در اثر حوزه ى علميه اى كه آقاى حايرى منعقد كرده بود و اين يكى از نتايج آن حوزه بود.

پس ازرحلت آيت اللّه حائرى حوزه علميه قم توسط تعدادى ازعلماء ازجمله مرحوم آقاى صدر و آقاى حجت و سيد محمد تقى خوانسارى و فيض و... اداره مى شد اما بنظر مى رسيد از وحدت و انسجام كافى برخوردار نيست لذا جمعى از خواص از اساتيد حوزه براى دست يافتن به مرجعيتى واحد و نيرومند كه در مقابل توطئه هاى دشمن ايستادگى كند از آيت اللّه العظمى بروجردى براى آمدن به قم دعوت كردند و به ترويج مرجعيت ايشان پرداختند. نقش مرجعيت آيت اللّه بروجردى در حفظ حوزه از خطرات وبسترسازى براى تربيت شاگردانى مخلص و فداكار كه در انقلاب اسلامى نقش اول را داشتند بسيار حائزاهميت است. يكى از نويسندگان خارجى دررابطه بانقش آيت اللّه بروجردى مى نويسد:

وى ميراث مهمى از خود به جاى گذاشت. سازماندهى جديد مدرسه ى علوم دينى در قم، تأسيس يك شبكه براى اشاعه معارف مذهبى در سراسر ايران و بالاخره متمركز كردن امر جمع آورى خمس و زكات كه باعث ثبات مالى و استقلال روحانيون شد، همچنين ايجاد مركز سازماندهى و شبكه ملى كه براى بسيج كردن توده ها در 79 ـ 1977 بسيار حياتى بود. در نيمه دهه 1970 اين مركز شامل مجموعه اى از 100000 روحانى و واعظ و 15000 طلبه علوم دينى بود. دست آورد امام خمينى اين بود كه به اين شبكه روحى سياسى دميد. دركل خاص بودن گستره و تشكيلات روحانيون درايران و رابطه اش با دولت، آن را از ساير كشورهاى اسلامى تفكيك مى كند. جنبش هاى مشابه در جوامع عمدتاً سنى مثل مصر، تنها زمانى به انقلابات موفق بدل شده اند كه شبكه ها و تشكيلات مستقل خود را ايجاد كرده باشند، مانند اخوان المسلمين و ديگر جنبش هاى اسلامى كه چنين كردند (امام) خمينى وارث چنين شبكه اى بود كه از مساجد موجود، مدارس مذهبى و وعاظ محلى كه بطور ارگانيك ريشه در جامعه داشتند تشكيل يافته بود.

تشكيلات روحانيت به مثابه يك حزب سياسى
آيت اللّه هاشمى رفسنجانى نقش اين اقدام يعنى سازماندهى روحانيت شيعه را همچون نقش يك حزب تمام عيار اما بدون عيوب احزاب چنين مطرح مى كند.

در جريان اين مبارزه عملاً روشن شد كه روحانيت شيعه در ايران، ويژگيهاى يك حزب تمام عيار را دارد و فاقد عيوب احزاب است. زيرا معلوم شد كه يك شبكه ى گسترده اى كه بطور طبيعى در همه ى مملكت هست ـ پايگاهش در مساجد و حسينه ها و اماكن مذهبى پراكنده است و زمان هاى مناسبش هم، ماه رمضان و محرم و اعياد و وفيات بود كه مردم بطور طبيعى جمع مى شدند، روح حاكم بر اين اجتماعات، عاشوراى امام حسين(ع) بود. فكر مبارزه با طاغوت در قيام تاريخى امام حسين(ع) نهفته است. در سخنان امام حسين(ع) و حضرت زينب (س) الهاماتى وجود داشت كه اين افكار را زنده نگه مى داشت. اين تشكيلاتى بود كه بودجه اش، توى خودش بود. نه تنها بودجه اى نمى برد بلكه بودجه اى هم مى داد. اصلاً حوزه ها را همين مجالس روضه اداره مى كرد. براى اينكه هر طلبه اى كه به تبليغ مى رفت در بازگشت از سفر يك مقدار سهم امام مى آورد كه در مجموع يك رقم درشتى بود. از طرفى نقطه ى بسيار قوى اين تشكيلات آن بود كه افكار و خواسته هاى مردم از اعماق جامعه به حوزه منتقل مى شد. در هر ماه رمضانى كه به تبليغ مى رفتيم در مراجعت تازه ترين مسايل جامعه را كه بيانگر روحيه و نيازهاى مردم بود به حوزه وارد مى كرديم. حوزه ى علميه قم بويژه مدرسه ى فيضيه ـ مثل شوراى مركزى يك حزب ـ مكانى بود براى جمع آورى امكانات مالى و تبادل نيازها و مسايل فكرى مردم. همه ى اينها واقع بينى طلبه ها را افزايش مى داد و بر رشد فكرى آنها مى افزود. ضمناً طلبه ها در بازگشت به مراكز تبليغى، افكار حوزه را دوباره در سراسر كشور پخش مى كردند طبعاً اگر يك مسئله ى سياسى قوى توى حوزه مطرح بود بعد از پنج شش ماه به همه ى كشور مى رسيد.


استفاده ى مطلوب از رسانه هاى سنتى:
از اقدامات مهم خواص روحانيت در طول انقلاب اسلامى استفاده بجا و خوب از رسانه هاى سنتى بود با وجود اينكه در عصر انقلاب، رسانه هاى مدرن تحت سلطه ى قدرت سياسى حاكم و خواص مربوطه بود اما آنان از سلطه ى دشمن بر اين ابزار كارساز نااميد نشدند و حتى المقدور از رسانه هاى سنتى و اندكى از رسانه هاى مدرن اوليه نظير ضبط صوت، دستگاه تكثير و... نقش فرهنگى خود را بر جاى گذاشتند. مى توان گفت انقلاب اسلامى ايران با بكارگيرى موفقيت آميز رسانه هاى سنتى نظير مسجد، حسينيه، تكايا و بازار در بسيج عمومى و تغيير ساختارهاى اجتماعى نظريه پردازان عصر انقلاب ارتباطات را به چالش فرا خواند. يادمان نرود كه انقلاب شكوهمند اسلامى زمانى به بار نشست كه تمامى كانال هاى ارتباطى مدرن نظير راديو، تلويزيون سينما، مطبوعات و... در اختيار رژيم حاكم بود و حكومت پهلوى با بهره گيرى از اين رسانه ها با تمام قوا در صدد تغيير ماهيت فرهنگى جامعه بود. يك محقق خارجى. كه به بررسى تكنولوژى هاى جديد ارتباطى پرداخته است در بخش پايانى كتابش، تحت عنوان "رسانه هايى كوچك براى يك انقلاب بزرگ " به واكاوى نقش روحانيت در بكارگيرى كانال هاى سنتى و تأثيرات آن در پيروزى انقلاب اسلامى پرداخته است وى در قسمتى از نوشتار خود آورده است، شاه ايران... سرمايه گذارى سنگينى روى وسايل ارتباط جمعى انجام داده بود بطوريكه 100 درصد از جمعيت كشور در مناطق كوهستانى به راديو گوش فرا مى دادند و 70% آنان تلويزيون تماشا مى كردند... مخالفت با شاه بوسيله شبكه هاى غير رسمى توسط 200 هزار رهبر مذهبى و 90 هزار مسجد سازمان دهى شد. در حاليكه آيت اللّه خمينى و ديگر رهبران مذهبى به خارج تبعيد شده بودند اما پيام هاى آيت اللّه به شكل كاست به دست پيروانش ارسال مى شدپيام هاى اوپس از پخش ازضبط صوت، چاپ وزيراكس مى شد. در انقلاب اسلامى ايران در حقيقت مردم با هم برخورد نداشتند بلكه برخورد بين رسانه هاى بزرگ در برابر رسانه هاى كوچك تر بود كه سرانجام رسانه هاى كوچك پيروز شدند.


اقدامات فرهنگى
علاوه بر استفاده از رسانه هاى سنتى، بعد ديگرى از نقش خواص روحانيت را در انتشار بعضى از مجلات مى توان بر شمرد.

آيت اللّه هاشمى رفسنجانى در زمينه اين بعد از نقش فرهنگى خواص طلاب و تأثير مجله مكتب تشيع كه از سال 43 ـ 1335 هفت شماره آن منتشر شد مى گويد: در سالهاى 38 ـ 1337 بود كه بعضى از روحانيون جوان پا به به عرصه ى مطبوعات گذاشتند و در مجلات مختلف با نوشتن مقالات متنوع و پاسخگويى به بعضى ايرادها، به صحنه آمدند ـ ابتدا مجله ماهانه ى مكتب اسلام از طرف گروهى از روحانيون و سپس سالنامه اى بنام "مكتب تشيع " با فاصله اى در حدود 5 ماه از طرف عده ى ديگرى از روحانيون منتشر شد. اين شكوفايى فرهنگى و مطبوعاتى در نسل جوان روحانيت، در عين حال بيانگر دو طرز تفكر و دو خط فكرى متفاوت و متضاد بود. در يكى تنها به مسايل اعتقادى و اخلاقى جامعه پرداخته مى شد و در ديگرى علاوه بر مسايل اعتقادى و اخلاقى، مسايل سياسى، اقتصادى و اجتماعى جهان اسلام نيز مورد توجه بود. وقتى كه ما نشريه مكتب تشيع را شروع كرديم در ذهن ما اين بود كه ما به يك كادر و شبكه سراسرى احتياج داريم و فكر مى كرديم كه مكتب تشيع وسيله ى خوبى است براى اينكه ما با افكار مترقى اسلامى و روشن در سراسر كشور مربوط شويم.. در سراسر كشور يك شبكه فرهنگى ـ سياسى اسلامى نسبتاً خوبى درست كرده بوديم پوشش مان هم مكتب تشيع بود و جالب اينكه همين مقالات مكتب تشيع در جهت روشن كردن مردم و آماده سازى زمينه ى فكرى جامعه خيلى مؤثر بود، آن هم اسلام همه جانبه و نه فقط بعد عبادى آن، ابعاد اجتماعى اسلام را مطرح مى كرديم.

همچنين در همين زمينه بايد از نقش بسيار موثر و ارزنده ى كسانى كه در تدوين دروس دينى آموزش و پرورش نظير شهيد باهنر و... دست داشتند ياد كنيم كه با اقدامات خود سهم بسزايى در روشن نمودن افكار دانش آموزان و پيوستن آنان به انقلاب اسلامى داشتند. و علاوه بر اين از نقش برجسته بسيارى از علما از جمله آيت اللّه طالقانى و شهيد مطهرى در روشن نمودن اذهان دانشجويان دانشگاهها و نقش غير قابل انكار آنها در انقلاب اسلامى بايد ياد كرد.

تثبيت مرجعيت امام خمينى (ره) و جلوگيرى از تشتت مرجعيت
تأثير گذارى نهاد مرجعيت در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامى به گونه اى است كه مى توان گفت بدون شك بخش عظيمى از موفقيت امام خمينى (ره) مرهون مرجعيت اوست. براى درك بهتر اين موضوع كافى است مقايسه اى بين نقش رهبرى در انقلاب اسلامى با نهضت هاى قبلى نظير حركت سيدجمال الدين اسدآبادى و ميرزاى شيرازى در نهضت تنباكو و يا نقش آيت اللّه كاشانى در نهضت ملى شدن نفت داشته باشيم.

با وجود تلاش هاى عظيم سيد جمال الدين اسدآبادى على رغم اجتهاد مسلم او و شايستگى مرجعيت، اين ميرزاى شيرازى است كه به دليل دارا بودن منصب مرجعيت كار را به نتيجه مى رساند. آيت اللّه كاشانى نيز با توجه به اجتهاد مسلم و وجود زمينه مرجعيت براى او بدليل نداشتن مرجعيت استفاده لازم از اقدامات خود نتوانست ببرد. بنابراين با توجه به اهميت والاى نقش مرجعيت تقليد در تحولات سياسى اجتماعى، بايد گفت، خواص عمدتاً جوان و انقلابى روحانيت با اقدام بجا و ارزشمند خود در تثبيت موقعيت امام خمينى (ره) كارى بس مهم در تحولات معاصر ايران و جهان انجام دادند.

از ديد آقاى هاشمى رفسنجانى بعد از فوت آيت اللّه بروجردى سياست رژيم اين بود كه تمركز قدرت مرجعيت را بشكند و خواص اين را مى دانستند و اين نگرانى وجود داشت كه وقتى آقاى بروجردى نباشد چه كسى جلوى هجوم رژيم به اسلام خواهد ايستاد. وى مى گويد: بعد از فوت آيت اللّه بروجردى به نظر مى رسيد كه آمريكا و رژيم حاكم بر كشور به فكر افتادند كه روحانيت را [از صحنه ى ايران خارج نمايند... ]به فكر افتادند كه يك روحانيت متفرق و ضعيفى در ايران داشته باشند و مرجعيت را هم به نجف منتقل كنند. در هر صورت سياست رژيم چنين چيزى بود كه يك حالت ملوك الطوايفى در حوزه ايجاد كند. يكى از نكات مهم اين قضيه در آن مقطع تاريخى توجه طلبه هاى جوان به امام بود البته محافظه كارها با ـ سوابقى كه از امام داشتند ـ اطراف امام نمى آمدند، مخالف بودند. اما طلبه هاى پرشور و جوان حوزه بهترين نقش را در اين زمينه داشتند. اينها در ماه محرم و صفر در بيشتر مناطق كشور حضور داشتند و بر خلاف تمايلات رژيم و آمريكائيها با حمايت و تبليغى كه از امام كردند، نقشه ى رژيم را خنثى نمودند... امام در بين اكثريت طلاب همچنان در صدر افراد محبوب قرار داشتند.

رژيم شاه كه در نقشه ى اوليه ى خود شكست خورده بود پس از جريان 15 خرداد 1342 تلاش كرد از آنجا كه طبق قانون اساسى علماى طراز اول مصونيت داشتند، ابتدا امام را از مرجعيت بياندازد و سپس او را محاكمه نمايد. در اين برهه ى حساس نيز خواص روحانيت بويژه مراجع و علماء بودند كه رژيم را شكست دادند. حجة الاسلام و المسلمين كروبى در اين زمينه مى گويد: رژيم شاه مى خواست امام را محاكمه كند به همين خاطر مى خواست امام را از مرجعيت بياندازد تا بتواند با ايشان راحت تر برخورد كند. عده اى كه اين مسئله را مى دانستند پيگيرى هايى كردند كه حتى خود مراجع هم اين نكته را تصريح كنند كه ايشان مرجع است.


مهاجرت
يكى ديگر از حركت هاى خواص روحانيت روى آوردن به اصل با سابقه در نهضت هاى اسلامى يعنى شيوه مهاجرت بوده است. پس از دستگيرى امام خمينى در سال 1342 عده اى از علماء جهت استخلاص امام و ديگر زندانيان به تهران مهاجرت كرده، تلگراف هاى زيادى به تهران زندان قصر خدمت امام خمينى و به مجامع دولتى جهت آزادى معظم له از سوى مردم و علماى شهرها ارسال گرديد. روحانيون مهاجر كه جهت استخلاص امام به تهران آمدند از شهرهاى ذيل بودند. قم، مشهد، نجف آباد، اصفهان، اهواز، خمين، همدان، تبريز، خرم آباد، رشت، زنجان، شيراز، يزد، اردكان، كازرون، كرمان، داراب، رفسنجان، كرمانشاه. وجود اين مهاجرين در شهر رى "باغ ملك " و خانه علماء در تهران ـ كه يادآور حادثه مهاجرت در عصر مشروطه است ـ و همچنين حضور طلاب زيادى از تهران و قم و بعضى از شهرهاى اطراف و دستجات بازارى و دانشگاهى در اطراف آنها و انعكاس اخبار مربوطه، همراه با ترس ناشى از تحقق حادثه اى ناگوار (اعدام حضرت امام(ره)) در مجموع جوى را بوجود آورده بود كه در جهت منافع رژيم نبود. در مجموع اين حركت خواص مذهبى تأثير خود را در جلوگيرى از اقدامات رژيم نسبت به امام خمينى(ره) بر جاى گذاشت و سرانجام امام آزاد شدند. از جمله خواست مهاجرين استخلاص امام بدون قيد و شرط و طبق اصل دوم متمم قانون اساسى كه علماء طراز اول مصونيت داشتند بود. همچنين در پى سؤال طلاب و مردم در مورد مرجعيت حضرت امام از مراجع قم و مشهد عده اى از آنان كتباً مرجعيت امام را اعلام كردند.


استفاده از مناسبت ها، اعياد و وفيات
از جمله موقع شناسى هاى نخبگان و توده هاى مذهبى در پيشبرد انقلاب اسلامى استفاده از مناسبت هاى دينى، اعياد، وفيات، ماههاى محرم و صفر، دهه ى فاطميه، عيد نوروز و موقعيت ها و فرصت هاى پيش آمده در طول مبارزه بود.

درك درست و اقدام مناسب خواص نسبت به شهادت آيت اللّه مصطفى خمينى (ره) كه در اول آبان 1356 به گونه ى مرموزى در نجف به شهادت رسيد نمونه اى از اين موقعيت شناسى است. مجالس بزرگداشت ارتحال آقا مصطفى (كه امام او را اميد آينده ى اسلام مى دانست) در بسيارى از شهرهاى ايران فرصتى بود براى خواص انقلابى كه موقع را غنيمت شمرده به افشاى جنايات رژيم بپردازند، توده هاى مذهبى و عوام نيز در اين زمينه همراهى لازم را با آنان انجام دادند.

نمونه ى ديگر در اين زمينه برخورد خواص با مقاله ى "ايران و استعمار سرخ و سياه " در روزنامه اطلاعات 16 دى ماه 1356 با نام نويسنده مستعار احمد رشيدى مطلق بود. خواص حوزه فرداى آن روز درس هاى حوزه علميه را تعطيل كردند و جمعيت زيادى از مردم و روحانيون به تظاهرات پرداختند. ادامه اين تظاهرات بود كه قيام پر بار 19 دى قم را كه نقطه شتاب انقلاب اسلامى بود به ارمغان آورد. مراسم سوم، هفتم و بويژه زنجيره چهلم هاى پياپى اين واقعه در شهرهاى تبريز، يزد، اصفهان، شيراز، جهرم، اهواز، تهران و... بود كه آتش انقلاب را روز بروز شعله ورتر نمود.

حمايت هاى فردى و دسته جمعى
در طول دوره پرفراز و نشيب انقلاب اسلامى خواص مذهبى اعم از مراجع تقليد، روحانيان، مجامع و گروههاى مذهبى با اعلاميه ها، نامه ها و تلگراف ها و در سه دوره ى شروع نهضت از سال 1341 و دروه ركود ظاهرى آن پس از سركوبى قيام 15 خرداد 1342 تا قيام 19 دى قم و دوره شتاب انقلاب اسلامى يعنى از قيام 19 دى قم تا پيروزى 22 بهمن 1357 به حمايت از انقلاب اسلامى و رهبرى آن پرداختند. اكثريت قريب به اتفاق مراجع و علماء روى وظيفه و مسئوليت دينى و شرعى در راه دفاع از اصول اسلام، استقلال كشور و مصالح امت اسلامى، به مبارزه و رويارويى با رژيم ضد اسلامى شاه برخاستند.

خواص مذهبى علاوه بر حمايت هاى فردى به صورت دسته جمعى نيز در مقاطع مختلف به حمايت از انقلاب اسلامى پرداخته اند. اين حمايت ها تحت عناوين مختلف زير انعكاس يافته است. هيأت علميه، علماء...، جمعى از روحانيان، علما و روحانيون، جامعه ى واعظ، جمعى از علما، جلسه ى علميه ى روحانيان، جامعه ى اهل منبر، جامعه ى روحانيت علماى حوزه علميه ى...، طلاب علوم دينيه، روحانيان و وعاظ، علماء مهاجر، جمعى از فضلا و مدرسين، جمعى از طلاب و فضلا، فضلا و محصلان، جمعى از طلاب علماء ومحصلان،اساتيد حوزه ى علميه... جمعى از محصلان، اساتيد و مدرسين، جمعى از روحانيان تبعيدى و....

نمونه ى ديگرى از اقدامات، سيل تلگراف ها و نامه ها از سوى شخصيت هاى سياسى مذهبى علماء جمعيت ها، دانشجويان و... براى ژيكارد دستن رئيس جمهورى و ساير مقامات فرانسه پس از هجرت امام (ره) به پاريس و ممانعت دولت فرانسه از فعاليت سياسى امام بود. قاطعيت امام و حمايت خواص موجب شد تا دولت فرانسه در عمل از فشارهاى خود بر حضرت امام بكاهد.


بست نشينى:
سرانجام از اقدامات مهم خواص مذهبى حوزوى و دانشگاهى بست نشينى در مسجد دانشگاه تهران بود. دولت بختيار كه با بستن فرودگاهها مى خواست مانع ورود امام به ايران شود با اين حركت ارزشمند خواص مجبور به عقب نشينى شد. آنان همچنين دولت بختيار را تهديد به استفاده از اسلحه در صورت ممانعت از ورود امام كردند.


ب: نقش سلبى و منفى:
طرح زوايايى از كاركرد ايجابى خواص روحانيت به اين معنا نيست كه عملكرد سلبى و منفى در بين آنان وجود نداشته است. عده اى از روحانيان غير سياسى و يا وابسته به دربار با اقدامات خود نقش منفى در پيشبرد نهضت داشتند. مرحوم حاج سيداحمد خمينى(ره) از اين گروه ها چنين ياد مى كند:

طلاب جوان وشاگردان انقلابى امام ازنهضت حمايت مى كردند اما عناصر صاحب نام و قشرى نگرفراوانى درحوزه هاوجودداشتند كه قادربه درك قيام نبوده وبه انحاءمختلف كارشكنى مى كردند. اين هاطيف وسيعى تشكيل مى دادند ازمخالفين فلسفه وعرفان ومقدس مآب هايى كه سياست را دون شأن روحانى مى دانستند. گرفته تا انجمن حجتيه اى ها و ولايتى ها هر يك به گونه اى در جلسات خصوصى و عمومى اهداف نهضت را زير سؤال مى بردند.

در همين باره امام خمينى (قدس سره) در پيام به روحانيت مى نويسد:

گمان نكنيد كه تهمت وابستگى و افتراء بى دينى را تنها اغيار به روحانيت زده است، هرگز، ضربات روحانيت نا آگاه و آگاه وابسته به مراتب كارى تر از اغيار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامى اگر مى خواستى بگويى شاه خائن، بلافاصله جواب مى شنيدى كه شاه شيعه است، عده اى مقدس نماى واپس گرا همه چيز را حرام مى دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلى كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختى هاى ديگران نخورده است.... ياد گرفتن زبان خارجى كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك بشمار مى رفت... در15 خرداد 42 مقابله با گلوله و تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود مقابله را آسان مى نمود بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه ى خودى گلوله حيله و مقدس مابى و تحجر بود گلوله ى زخم زبان و نفاق و دورويى بود كه هزار بار بيشتر از باروت و سرب جگر و جان را مى سوخت و مى دريد... واقعاً روحانيت اصيل در تنهايى و اسارت خون مى گريست.


شريعتمدارى و تشكيلات وابسته به او:
يكى ازنقش هاى منفى درجريان انقلاب اسلامى،جريانى بود كه باحمايت ساواك ازسوى سيدمحمدكاظم شريعتمدارى وتشكيلات منسوب به وى وبعضى ازخواص مصلحت انديش دنيا گرا كه بيت شريعتمدارى را بر بيت امام ترجيح مى دادند در حوزه ها گشوده شده بود. خواص از علماء ماهيت او را از زمانى مى شناختند كه در 6 خرداد 1326 على رغم تحريم علماى تبريز يك تنه به استقبال شاه رفت و در مدح وثناى طاغوت درحضوراوسخن گفت.

در طول سالهاى 56 و 57 در اوج جريانات انقلاب، آقاى شريعتمدارى در مصاحبه ها و اعلاميه هاى خود همواره مواضعى انحرافى در مقابل موضع گيرى هاى قاطع امام اتخاذ مى كرد كه مى توان از تأكيد بر قانون اساسى سابق، پذيرش نظام سلطنتى در مقابل ايده ى تشكيل حكومت اسلامى، حمايت از شوراى سلطنت بعد از فرار شاه، حمله عليه دولت به جاى عامل اصلى جنايت ها يعنى شاه و آمريكا اشاره كرد، غائله حزب خلق مسلمان و همكارى با طرح كودتا عليه نظام جمهورى اسلامى نيز مسائلى است كه ملت ايران از طريق اعترافات تلويزيونى وى شاهد بودند.

شريعتمدارى در همكارى بسيار نزديك و صميمانه با ساواك تا آنجا پيش رفته بود كه براى امور جزيى هم از ساواك اجازه مى گرفت و مقام و منزلت و جايگاه مرجعيت را آلوده مى ساخت و البته هر طلبه اى كه به او وابستگى داشت مشمول مساعدت رژيم شاه قرارمى گرفت. درحاليكه امام راه هرگونه سازش و تفاهم رابا رژيم مى بست شريعتمدارى سعى در ايجاد جو تفاهم و سازش با رژيم داشت. امام به توده ها و عوام جرأت مبارزه با رژيم را مى داد ولى شريعتمدارى عملكردش عكس آن را القاء مى نمود.


انجمن حجتيه:
جبهه ى ديگرى كه نتيجه فعاليت آن در نهايت امر در راستاى كمك به رژيم شاه و حاكمان جبهه ى باطل بود، انجمن حجتيه نام داشت. كج انديشى و درك نادرست و اقدام هاى نابجاى آنان ضربات مهمى بر روند نهضت اسلامى وارد مى كرد. انجمن حجتيه با استفاده از گرايش عمومى مردم بويژه جوانان به سمت انديشه هاى اسلامى كه به بركت قيام 15 خرداد حاصل شده بود تشكيلات خود را گسترش داد. شيوه ى عضوگيرى و جلسات مخفى انجمن جاذبه هايى داشت تا نيروهاى مذهبى بدان بپيوندند. فعاليت هاى انجمن خواسته و ناخواسته مطلوب ساواك بود. انرژى فعال جوانان و تحصيل كردگانى كه مى توانستند بخشى از بار مبارزه را بر دوش بكشند صرف آموزش نقاط ضعف آيين پوچ بهائيت و شيوه هاى تبليغى عليه اين مسلك مى شد. رهبران انجمن هيچگاه اين حقيقت را نديدند و يا نپذيرفتند كه حركت آنها مبارزه با معلول و در واقع انحراف از مسير مبارزه بود چرا كه بهائيت در عصر حاضر ابزارى كاملاً سياسى و در اختيار رژيم شاه و معلول سياست هاى آمريكا بوده است، نه يك حركت عقيدتى و فكرى. خطر بهائيت از آنجا ناشى مى شد كه عناصر اين جريان به عنوان عواملى در زنجيره ى يك طرح جهانى از سوى اسرائيل هماهنگ مى شدند و به عنوان جاسوسان و حاميان منافع اسرائيل و آمريكا از سوى شاه در مصادر حساس كشور قرار مى گرفتند و مبارزه ى واقعى با آنها، مبارزه ى سياسى با علت ها بود. مطلبى كه هيچ يك در برنامه هاى انجمن حجتيه جاى نداشت، بى دليل نيست كه تشكيلات انجمن حجتيه از بدو تأسيس تا پيروزى انقلاب اسلامى از تعرض ساواك مصون ماند. در زمانى كه حضرت امام (در سال 1357) در اعتراض به جنايت هاى رژيم شاه جشن هاى سوم و نيمه ى شعبان را تحريم كردند. انجمن حجتيه با تمام وجود وارد ميدان شد تا اعتصاب را بشكند. انحطاط فكرى و تفسيرهاى نابجا و منفى از انتظار فرج و شرايط ظهور حضرت مهدى(ع) در منطق آنها به جايى رسيده بود كه هر گونه مبارزه ى سياسى و تلاشى براى حاكميت صلحا بر كشور محكوم بود. چرا كه موجب تأخير در ظهور امام زمان(ع) مى شد.

امام خمينى (ره) بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران در زمينه ى نقش منفى و اقدامات نسنجيده و نابجاى اين گروه قبل و بعد از انقلاب اسلامى چنين زبان به شكوه مى گشايند:

ديروز مقدس نماهاى بى شعور مى گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مى گويند مسئولين نظام كمونيست شده اند. تا ديروز مشروب فروشى و فساد و فحشاء و فسق و حكومت ظالمان، براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه را مفيد و راهگشا مى دانستند، امروز از اينكه در گوشه اى خلاف شرعى كه هرگز خواست مسئولين نيست رخ مى دهد فرياد وا اسلاما سر مى دهند. ديروز حجتيه اى ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه ى مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نيمه ى شعبان را به نفع شاه بكشنند، اما امروز انقلابى تر از انقلابيون شده اند.


مخالفان فلسفه
يكى ديگر از رؤس عملكرد منفى بعضى از خواص روحانيت مخالفت شديد با فلسفه و فلاسفه بود. تقريباً مى توان گفت به دليل اين جو مخالف، علامه طباطبايى با ترس و واهمه تدريس فلسفه را شروع كرد. در حاليكه نقش مثبت و بارز فرهنگى علامه طباطبايى در پاسخ گويى به شبهات مطرح شده از طرف ماركسيست ها و پرورش شاگردان مبرزى همچون شهيد مطهرى كه از اركان انقلاب اسلامى به شمار مى رفت و جلوگيرى از انحرافات فكرى جوانان مسلمان دانشگاهى بر كسى پوشيده نيست و اين همه در فضايى بود كه بعضى از خواص روحانيت فلسفه را حرام مى دانستند و كتاب اسفار را نجس پنداشته، معتقد بودند كه بايد با انبر آن را گرفت.

كافى است براى پى بردن به نقش اين گروه به ناله ى آن فيلسوف كبير و مقاله بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران گوش جان بسپاريم كه فرمود:

در مدرسه ى فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفى از كوزه اى آب نوشيد كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مى گفتم.

در ادامه ى همين مطلب پى آمد هولناك اين روند را در صورت استمرار، امام راحل (ره) چنين متذكر مى شوند:

ترديد ندارم اگر همين روند ادامه مى يافت وضع روحانيت و حوزه ها، وضع كليساهاى قرون وسطى مى شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعى حوزه ها را حفظ نمود.


خواص مذهبى بازار
ازجمله خواصى كه در جبهه ى حق نقش ارزشمند و پر اهميتى در طول انقلاب اسلامى ايران بر عهده داشتند خواص مذهبى بازار بودند. هر چند در بين آنان نيز همچون ساير اقشار افرادى بودند كه داراى نقش منفى بودند ولى آنچه از خواص مذهبى بازار در انقلاب اسلامى به يادگار مانده است. كمك هاى اقتصادى آنان به انقلابيون مسلمان، بستن بازار به عنوان يك حربه سياسى بر عليه قدرت سياسى حاكم در مواقع لازم مى باشد. آنان با درك درست و اقدام به هنگام خود در مواقع مورد نياز، كمك به خواص روحانيت و هيأت هاى مذهبى نقش تكميلى خود را در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامى به انجام رساندند. نقش تاريخى آنان در قضاوت و كلام امام خمينى (ره) چنين متجلى شده است: بازار در طول تاريخ، بازارهاى تمام كشور و خصوصاً بازار تهران يك بازويى قوى از براى اسلام و از براى كشور ما بوده است و ان شاءاللّه خواهد بود در طول تاريخ هر مشكلى كه پيدا مى شد براى اسلام و براى علماى بزرگ اسلام كافى بود كه نصف روز "بازار " براى همچون امرى بسته شود و مشكل حل بشود... يك پشتوانه عظيمى است بازار براى اسلام.


خواص روشنفكر مذهبى
جدا از گروهى از روشنفكران مذهبى همچون شهيد مطهرى و شهيد باهنر كه نقش آنان در مباحث قبلى مورد بحث قرار گرفت. گروهى ديگر از خواص روشنفكر مذهبى كه عمدتاً در دانشگاهها داراى پايگاه بودند با روند انقلاب اسلامى همراهى داشتند. ولى با وجود اين همكارى و همراهى با حركت انقلاب اسلامى در سطح مبارزه و هدف گيرى انقلاب با ديدگاههاى حضرت امام (ره) داراى اختلاف نظر بودند. ازنظر روشنفكران ملى گراى مذهبى و ليبرال مآب، سطح مبارزه حداكثر محدود به استبداد دولت بود در حاليكه رهبر انقلاب علاوه بر اين، نفى نظام سلطنتى، استعمار و استثمار و مهم تر از همه اجراى اسلام را از جمله هدف هاى مبارزه مى دانست. در حاليكه اين جريانات مبارزه را در چارچوب قانون اساسى و بازگشت حكومت به اين چارچوب محدود مى نمودند، حضرت امام جابجايى قدرت را دنبال مى كردند. ايشان در پيام مورخ 2/11/1356 به آنها كه دم از چارچوب قانون اساسى مى زدند هشدار دادند كه باين كلمه صحه بر رژيم سلطنتى فاسد موجود نگذارند.

علاوه بر نقش سياسى بايد از نقش فعال فرهنگى بعضى از روشنفكران مذهبى از جمله مهندس مهدى بازرگان و بويژه دكترعلى شريعتى نام برد كه تأثير بسزايى خصوصاً در مجامع و جوانان دانشگاهى بر جاى گذاشته بود. آنان در صدد بودند تا با استفاده از تشكيلاتى همچون حسينيه ى ارشاد به جذب تحصيل كردگان دانشگاهى به اسلام بپردازند. آنها هر چند در جذب بعضى از گروه هاى دانشجويى موفق بودند. اما با توجه به ادعايشان مبنى بر درك بهترى از اسلام و توجيه باصطلاح علمى اسلام و نوع تفكرات ارائه شده، پى آمدهاى ناگوارى از سوى بعضى از متأثرين اين ديدگاهها بوجود آمد.

حامد الگار در زمينه ى نقش انديشه و عملكرد دكتر شريعتى و مهندس بازرگان مى نويسد: انديشه ى محورى شريعتى و نفوذى كه او اعمال كرد فرق گذارى روشن ميان اسلام به عنوان فرهنگ و اسلام به عنوان ايدئولوژى بود. وى مفهوم اسلام به مثابه فرهنگ را فاقد ارزش اجتماعى، تعهد اخلاقى و ظرفيت انقلابى مى دانست و آن را محكوم مى كرد و اسلام به عنوان ايدئولوژى را "اسلام واقعى " به شمار مى آورد. آيينى انقلابى كه سازشكارى را مردود مى شمارد و با روح ايثار در آميخته است... دومين تمايزى كه برقرار مى كرد ميان تشيع صفوى و تشيع علوى بود... بازگشت به اسلام به مثابه ايدئولوژى به معناى تأكيدى تازه بر نقش اجتماعى مذهب همراه با نفى بى صبرانه ى باريك بينى هاى كلامى و ما بعد الطبيعى بود وى در ادامه مى نويسد: همه ى اينها به معناى طرح ديدگاهى انتقادى و تجديد نظر طلبانه نسبت به خود علماء بود. البته درست نيست كه شريعتى را صرفاً چهره اى ضد روحانى بدانيم. در يكى از نوشته هاى مشهورش، گزارش مقابله ى علماء با استبداد و مبارزه ى خارجى را با خيانت عده ى كثيرى از روشنفكران غير مذهبى مقايسه مى كند. با اين وجود مدافع فرضيه ى "اسلام بدون آخوند " بود و ماهيت زبان و اصطلاحاتى كه به كار مى گرفت بگونه اى بود كه بسيارى از علماى بزرگ را بيزار مى كرد به پاس خويشتندارى سنجيده مطهرى و سكوت خردمندانه ى آيت اللّه خمينى در نجف بود كه تنش هاى ايجاد شده در نتيجه ى پديده ى شريعتى، تا پيروزى انقلاب كنترل شده باقى ماند... به هر روى اين تنش ها بعداً با نيرويى قابل ملاحظه مطرح شد و زمينه ى ايدئولوژيك لازم را براى مبارزات سياسى دو سه سال اول جمهورى اسلامى فراهم آورد. شريعتى را مى توان به لحاظ سياسى و ايدئولوژيك در راستاى خط بازرگان به شمار آورد. هر چند وى متفكرى بسيار راديكال تر و خيال پردازتر از بازرگان بود. به همين ترتيب جنبش چريكى اسلامى معروف دهه ى 1970 / 1350 يعنى سازمان مجاهدين خلق را نيز مى توان يكى از شاخه هاى راديكال نهضت آزادى به شمار آورد. تغيير ايدئولوژى سازمان [به ماركسيسم] در ماه مه 1975 / 1354 اتفاق افتاد و با قتل اعضايى كه هنوز بر پيروى از اسلام پا فشارى مى كردند و يا تحويل آنها به پليس امنيتى همراه بود.

امام خمينى (ره) تنها كسى بود كه با شناخت شگفت انگيزش از ابتدا انحرافات عقيدتى و پوچى شعارهاى سازمان [منافقين] را به خوبى دريافته بود. بسيارى از ياران نزديك امام و شخصيت هاى روحانى در آن زمان از امام مى خواستند تا به نحوى سازمان را تأييد و مورد حمايت قرار دهد. اما همواره حضرت امام مخالفت مى كردند.

مهندس بازرگان بعد از پيروزى انقلاب اسلامى نيز با طرح شعار "جمهورى دموكراتيك اسلامى " و به جاى "جمهورى اسلامى " و مخالفت با عملكرد نيروهاى انقلابى، مشى گام به گام با توجه ضرورت اقدامات انقلابى در اوايل پيروزى و مذاكره با شيطان بزرگ آمريكا و مخالفت با اشغال لانه ى جاسوسى آمريكا از سوى دانشجويان پيرو خط امام، عملاً در مقابل امام خمينى (ره) ايستاد و نقش سلبى خود و طرفدارانش را على رغم اينكه در رأس دولت موقت انقلاب اسلامى قرار داشت به نمايش گذاشت. ضمن اينكه ضربات سنگين و جبران ناپذير فرزندان ايدئولوژيك او و نهضت آزادى يعنى منافقين به نظام جمهورى اسلامى را كه همچنان ادامه دارد نبايد از خاطر زدود.


خواص جبهه ى باطل يا قدرت سياسى حاكم در انقلاب اسلامى
پس از ارايه ى گوشه هايى از عملكرد و نقش خواص جبهه ى حق، اينك نگاهى نيز به وضعيت خواص جبهه ى باطل يعنى جبهه ى مخالف انقلاب اسلامى مى اندازيم. با بررسى منابع، اسناد و متون در دسترس، بى ثباتى، تعارض و سر درگمى، در بين اين جبهه و درك نادرست و اقدامات نسنجيده ى آنان در طول انقلاب اسلامى از شاه گرفته تا خواص سياسى، امنيتى و نظامى او و همچنين حاميان بين الملل رژيم به وضوح به چشم مى خورد.

سردرگمى محمدرضا پهلوى كه بظاهر جزء نخبگان و خواص اما در واقع از عوام بود به دليل اينكه هميشه منتظر تحليل آمريكا و انگليس از اوضاع بود، از تحليل قيام خونين 15 خرداد 1342 به خوبى روشن است. شاه در كتاب "انقلاب سفيد " عوامل قيام 15 خرداد را تركيبى از ارتجاع سياه، ارتجاع سرخ، ملاكين مشمول قانون اصلاحات ارضى، جمال عبدالناصر و مصر مى داند.

شاه فرضيه ى ارتجاع سرخ و سياه را نه تنها در شروع انقلاب بلكه حتى در اسفند سال 1356 يعنى دوره ى شتاب انقلاب اسلامى نيز مجدداً مطرح مى كند. او حتى پس از خروج از ايران نمى تواند درك درستى از روند انقلاب داشته باشد، در ملاقات با هاميلتون جوردن رئيس ستاد كاخ سفيد، همچون گذشته نقش اصلى را در انقلاب به كمونيست ها مى دهد. و بالاخره در كتاب "پاسخ به تاريخ " نيز همان شناخت نادرست را تكرار مى كند.

تحليل ساواك و رئيس وقت آن پاكروان در مورد قيام 15 خرداد نيز مشابه تحليل شاه است. پنج ماه قبل از پيروزى انقلاب اسلامى در جلسه ى شوراى امنيت سپهبد مقدم رئيس ساواك، تأكيد مى كند كه مخالفين اكثريت كمونيست و ماركسيست هاى اسلامى هستند.

نخبگان آمريكايى وانگليسى حامى شاه و مستشاران آمريكايى نيز همه برنقش اقليت كمونيست وماركسيست هاى اسلامى تكيه كرده اند وجالب اينكه حتى پيش بينى آمريكائيها در اوايل مرداد 1358 يعنى بعد از پيروزى انقلاب نيز اين است كه ايران در يك مرحله ى انتقالى زندگى مى كند و اقليت كمونيست در نهايت قدرت را بدست خواهند گرفت.

برداشت نادرست خواص قدرت سياسى حاكم و حاميان آنها نسبت به نقش دين و مذهب در سياست و ايجاد انقلاب هاى اجتماعى، تأثير فضاى نظام دو قطبى در جهان بر ذهن آنها كه هر حركت مخالف در اقمار يكى از دو ابر قدرت را به قدرت مقابل نسبت مى دادند و بزرگ جلوه دادن كارايى نيروهاى مسلح، درك نادرست از ميزان نفوذ و قدرت امام خمينى (ره) در توده هاى مردم، از عوامل عمده ى ضعف شناخت آنان نيست به انقلاب اسلامى بود. از سوى ديگر انحطاط شديد اخلاقى، فساد، ترسو بودن، جدايى از مردم، نگاه به تحليل قدرت هاى بيگانه توسط خواص جبهه ى باطل كه آنان را در حد عوام متغيرى تابع تقليل داده بود، موجب شد تا اين دسته از خواص در نحوه ى برخورد با انقلاب دچار سردرگمى باشند و قدرت تصميم گيرى صحيح از آنان سلب شده بود.

دولت آمريكا و نخبگان سياسى ـ نظامى، امنيتى آن كشور كه بيشترين نقش را جهت حفظ رژيم شاه و سركوبى انقلاب اسلامى داشتند نيز خود حيران بودند كه چه كنند. در حاليكه برژينسكى مشاور امنيت ملى كارتر شيوه ى نظامى و سركوب شديد را به شاه توصيه مى كرد، سايروس ونس وزير خارجه و سوليوان سفير آمريكا در ايران بر شيوه ى سياسى پافشارى مى كردند.

از تيرماه 1341 تا پيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن 1357 شاه 7 نخست وزير (اسداللّه علم، حسنعلى منصور، اميرعباس هويدا، جمشيد آموزگار، جعفر شريف امامى، ارتشبد غلامرضا ازهارى، و شاپور بختيار) تعيين نمود، آنان به عنوان بالاترين مقام ادارى كشورى پس از شاه، قدرت تعيين سياست و خط مشى مملكت را نداشتند، يك علت اين امر ضربه اى بود كه شاه در سال 1332 از مصدق دريافت كرده بود. از سوى ديگر با توجه به فساد اخلاقى و وابستگى نخست وزيران به عنوان نخبگان سياسى كشور، آنان تنها مجرى دستورات اعلى حضرت بودند و كار كابينه اين بود كه جهت يافتن راههاى پياده كردن تصميمات شاه با هم مشورت نمايند.

تلاش خواص وابسته به رژيم با تشكيل احزاب ساختگى و دستورى (نظير ايران نوين مردم، پان ايرانيست و...) بدليل فقدان مشروعيت نظام، براى مشاركت سياسى بيشتر مردم و جذب خواص مردمى به شكست انجاميد و آخرين تلاش شاه در اين زمينه يعنى تشكيل حزب رستاخيز نيز نه تنها گره اى از مشكلات او نگشود بلكه خود براى رژيم رسوا خيز شد.

خواص و نخبگان موجود در مجالس شوراى ملى و سنا نيز به دليل اينكه نماينده ى واقعى مردم نبودند و همچنين ترسو بودن و غرق در تجملات و تشريفات و فساد بودن همچون ساير ابزارهاى سياسى فقط عامل اجراى منويات اعليحضرت بشمار مى آمدند و هيچگونه استقلالى از خود نداشتند. در اسناد لانه جاسوسى آمريكا در اين زمينه مى خوانيم: فعاليت مجلس بيشتر در مورد چگونگى اجراى برنامه هاى شاه دور مى زند خود برنامه ها هرگز مورد سؤال قرار نمى گيرد.

در كنار ضعف ابزارها و خواص سياسى، امنيتى، ابزار نظامى و نخبگان آن در واقع تنها اميد نجات رژيم محسوب مى گرديدند. نيروهاى مسلح ايران مركب از نيروى هوايى، زمينى، دريايى و سازمان گاردشاهنشاهى، شهربانى و ژاندارمرى مورد عنايت ويژه ى شخص شاه به شمار مى رفتند. همچنين سهم نيروهاى مسلح از بودجه ى سالانه ى كشوردر طول سلطنت محمدرضا پهلوى هرگز از 23% كمتر نشد و حتى تا 35% هم رسيده بود.

ارتش ايران در طول 50 سال سلطنت پهلوى در هيچ جنگ خارجى به جز منازعات محدود در مناقشه ى ايران و عراق كه با قطعنامه ى 1975 الجزاير پايان يافت و سركوب جنبش ظفار شركت نكرده بود، اما در بعد داخلى هم در كودتاى سوم اسفند 1299 رضاخان و هم در كودتاى 28 مرداد 1332 به ايفاى نقش سياسى خود با كمك قدرت هاى خارجى پرداخته بود. در طول دوران انقلاب نقش ارتش علاوه بر همكارى با ساواك و نيروهاى امنيتى، در سركوبى تظاهرات 15 خرداد 1342 (كه به نظر مى رسيد در ظاهر موفق بوده است) و قيام 19 دى 1356 قم، كشتار ميدان شهداء (ژاله) در 17 شهريور 1357 و سركوبى تظاهرات شهرستان ها تجلى يافت. اما از آنجا كه اين اقدامات به حال رژيم سودمند نيفتاد، قدرت سياسى حاكم تلاش كرد با روى كار آوردن نخبگان نظامى خود با اعلام حكومت نظامى از تاريخ 16 شهريور 1357 در تهران و 11 شهر، و وارد كردن نيروى زمينى جهت سركوبى مردم با انتخاب غلامعلى اويسى فرمانده ى نيروى زمينى به عنوان فرماندار نظامى تهران و انتخاب فرمانداران نظامى ساير شهرستان ها از اين نيرو، شعله ى فروزان انقلاب را خاموش نمايد.

حكومت نظامى على رغم اقدامات اويسى و باز بودن كامل دست او در سركوب مردم به شكست انجاميد، اظهارات ارتشبد اويسى نخبه اى كه رژيم بدان مى باليد در جلسه ى فوق العاده اى كه در اواخر حكومت شريف امامى در حضور شاه و شهبانو و ساير مقامات كه از ساعت 19 الى 2 نيمه شب ادامه داشت خود گوياى اين مطلب است كه شاه تا چه حد مى توانست از اين خواص انتظار نجات داشته باشد. او مى گويد: "بيشتر اين تحريكات و آشوب ها زير سر آخوندهاست و به وسيله ى آنها صورت مى گيرد مى دانم كه آخوندها اهل پول هستند و مى شود با پول آنها را راضى كرد، اعليحضرت اجازه بفرمائيد پول كافى در اختيار جان نثار بذارند در ظرف 48 ساعت تمام مشكلات كشور را بر طرف مى كنم.

در همين جلسه بود كه ژنرال ازهارى پيشنهاد دولت نظامى را مى دهد و خود نيز آمادگى اش را براى تصدى آن اعلام مى كند و بعداً شاه به همين امر اقدام مى كند. ازهارى در 15 آبان 1357 روى كار آمد و كابينه ى نظامى خود را تشكيل داد.

وجودزمينه هاى نارضايتى درنيروهاى مسلح به دليل فسادمالى واخلاقى وعدم رعايت قانون و عدالت در بين افسران عالى رتبه و نيروهاى زير دست، نحوه ى فرماندهى شاه يعنى وابسته كردن همه ى تصميمات به شخص خود،منجر به سرگردانى وحيرت سران ارتش و ضعف تصميم گيرى آنان در برخورد با انقلاب بويژه پس از خروج شاه از ايران شده بود، ژنرال هايزر آمريكايى نيز كه براى حل مشكل آمده بود نتوانست كارى از پيش ببرد.

يكى از نكات بسيار مهم و شايان توجه در رابطه با نيروهاى مسلح وجود خواص مذهبى در بين پرسنل ارتش و روحيه ى مذهبى سربازان على رغم تبليغات وسيع رژيم و همچنين تقليد دينى عده اى از پرسنل نيروهاى مسلح از امام خمينى (ره) بود. تأثير پيام هاى امام و فرار روز افزون از ارتش كه در اواخر بحران روزانه به 1200 نفر رسيده بود، هر گونه تأثيرگذارى خواص نظامى رژيم و راه حل هاى آنها را بى ثمر ساخته بود. بنا بر اظهارات سپهبد جعفرى سرپرست شهربانى كشور در شوراى امنيت ملى در زمان دولت بختيار، تعدادى از پرسنل شهربانى كتباً گزارش نموده بودند كه از مقلدين آيت اللّه خمينى بوده و نمى توانند بر خلاف دستورات آيت اللّه عمل نمايند.

سپهبد جعفرى همچنين رسماً پس از تشريح وضع بحرانى مملكت و مسئله ى تزلزل روحى پرسنل شهربانى اعلام مى دارد كه عده اى از سرپاسبانان و پاسبانان علاوه بر گزارش كتبى، بطور شفاهى هم صريحاً اظهار مى كنند كه ما مسلمان و مقلد آيت اللّه خمينى هستيم و نمى توانيم بر خلاف اوامر و دستورات آيت اللّه عمل كنيم.

وجود اين نيروهاى شجاع و سربازان دلير در درون نيروهاى مسلح جبهه ى باطل بود كه رژيم را ناچار مى كند تا در جلسه ى 16 آذر 57 شوراى امنيت كشور به دليل خوف از تمرد سربازان از دستور و الحاق به تظاهر كنندگان، تظاهرات تاريخى تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر 1357) را كه به منزله ى رفراندومى عليه رژيم بود آزاد بگذارد

و خلاصه ى سخن اقدام شجاعانه و استثنايى خواص مذهبى موجود در نيروهاى مسلح يعنى رژه ى هما فران نيروى هوايى در مقابل رهبر انقلاب اسلامى در 19 بهمن 1357 ضربه اى اساسى و هولناك بر اركان رژيم بود، اين امر نفوذ عميق انقلاب را در درون مهم ترين ابزار قدرت رژيم نشان مى داد.

اهميت فوق العاده ى اين رخداد از آنجاست كه اين اقدام از جانب افسران و درجه داران نيروى هوايى صورت مى گرفت كه آمريكائيها و سران ارتش انتظار كمترين ناآرامى را از نيروهاى آن نداشتند زيرا سطح آموزش اين نيروها بالاتر از سايرين بود و از نظر فرماندهى و آموزش با آمريكا ارتباط نزديكى داشت. در واقع در حاليكه شاه روى رده هاى بالاى ارتش حساب مى كرد امام بدنه ى ارتش را تسخير كرد و آخرين مقاومت هاى رژيم را نقش بر آب نمود و زمانى هم كه نظاميان با كمك ژنرال هايزر تصميم به كودتا گرفتند شيرازه ى نظام با قدرت مرجعيت و رهبرى امام خمينى (ره) از هم پاشيده شده بود و درايت رهبر انقلاب و حضور حماسى مردم مانع از آن بود كه يك بار ديگر ايالات متحده آمريكا با براه انداختن حمام خون بر مقدرات كشور سيطره پيداكند.

شايان ذكر است، علاوه بر خواص مذهبى و خواص سلطنت طلب، خواص ديگرى اعم از ماركسيست ها، ملى گرايان و التقاطى ها نيز فعال بوده اند، آنان نيز تلاش هاى خود را براى رسيدن به قدرت داشتند اما به دليل ضعف ايدئولوژيك، نداشتن رهبرى مقتدر، تعداد كم اعضا و هوا داران، انتخاب نادرست روش مبارزه (جنگ مسلحانه يا روش پارلمانى) و نداشتن پايگاه مردمى اقداماتشان بى ثمر ماند.



نويسنده : دكتر آيت قنبرى

منبع:فصلنامه حصون شماره2

ادامه دارد...