رسول خدا، كساني را كه با جنگ نرم به مصاف اسلام آمده بودند، نميبخشيد

يك پژوهشگر تاريخ اسلام گفت: وجود مقدس پيامبر (ص) ممكن بود كه جنايتكاران جنگي را ببخشد، ولي جنايتكاران فرهنگي و تبليغي و جنايتكاراني كه از راه جنگ نرم به مصاف اسلام آمده بودند، را به هيچ وجه نميبخشيد.
محمدحسين رجبي (دواني) در خصوص شيوههاي حكومتداري پيامبر اكرم (ص) اظهار داشت: وجود مقدس پيامبر اكرم (ص) با تدابيري خاص تلاش ميكردند كه جامعه را در كمال صفا و آرامش اداره كنند تا هم بين مسلمانها مشكلي به وجود نيايد و هم اگر مسئلهاي پديد ميآمد، راهكار براي حل آنها در نظر ميگرفتند.
وي در ادامه بيان كرد: پيامبر اكرم (ص) در برخورد با مشركان و دشمنان بيروني نيز سياستهاي خاصي را اتخاذ ميكردند. به عنوان مثال ايشان با مسلمانهاي مدينه كه از طيفها و قشرهاي مختلفي از جمله رجال سرشناس قريش و انصار و مهاجرين بودند، روبهرو بودند و ايشان ميبايست اين جامعه را با چنين تركيب ناهمگوني مديريت ميكردند.
اين پژوهشگر تاريخ اسلام عنوان كرد: پيامبر (ص) از همان بدو ورود به مدينه با علم بر وضعيت نامناسب اجتماعي اين شهر، با تدبيري بسيار ارزشمند «عقد اخوت و پيمان برادري» را ميان مسلمانان بستند كه با اين كار توانستند جو ناهمگون و ملتهب و تنشزاي مدينه را تحت كنترل درآورند و روح برادري را بين آنها گستراندند؛ عملكرد ايشان باعث شدند مردم رقابتها و حساسيتهاي گذشته را فراموش كرده و برادري ديني بين آنها حاكم شود.
وي در مورد سياستهاي پيامبراكرم (ص) در رابطه با يهوديان مدينه اظهار داشت: يهوديهاي مدينه از دير باز در يثرب قديم و مدينه امروزي زندگي ميكردند و به اصطلاح امروزي از حق شهروندي برخوردار بودند و زماني كه حكومت اسلامي پديد آمد، پيامبر (ص) براي آنها حقوقي قائل شدند، اما چون ميدانستند كه آنها با علم بر اينكه ايشان پيامبر خدا هستند، حقيقت اسلام را قبول نميكنند و ممكن است در آينده تنش و التهاباتي بين مسلمانها و يهوديها به وجود آيد با دعوت سران سه طايفه بزرگ يهودِ مقيم مدينه، پيمان همزيستي را امضا كردند؛ اين پيمان را برخي از مورخان معاصر به عنوان نخستين قانون اساسي در اسلام ياد كردهاند.
*سياست پيامبر (ص) درباره مشركان و دشمنان بيرون از دارالاسلام
رجبي دواني تصريح كرد: دشمن بزرگ و اصلي مسلمانان، مشركان مكه بودند. آنها سه جنگ بزرگ بدر، احد و خندق را به اسلام تحميل كردند. ديگر مشركان نيز با فتنهها و توطئههايي خود براي حكومت اسلامي خطراتي را به وجود مي آوردند و اگر پيامبر (ص) اجازه ميداند آن فتنهها و توطئهها محقق شود، ضربات سخت و جبرانناپذيري به جامعه و حكومت نوپاي اسلامي وارد ميشد. پيامبر (ص) در برخورد با آنها تدابيري را انديشيده بودند، به گونهاي كه وقتي توطئهاي براي ايشان ثابت ميشد با شدت عمل با آن برخورد ميكردند.
وي به پديده نفاق در دولت نوبنياد اسلامي اشاره كرد و افزود: پديده نفاق توسط يكي از سياستمداران برجسته اهل مدينه كه موقعيت و منافع خود را به خطر ديده بود، پديد آمد. او يكي از سرشناسان و افراد بانفوذ و خواص تاثيرگذار در مدينه بود و عدهاي هم تحت تاثير او قرار گرفته بودند.
اين پژوهشگر تاريخ اسلام به تفاوت نفاق دشمنان پيامبر (ص) اشاره كرد و افزود: تفاوت نفاق دشمنان و مخالفان پيامبر (ص) در اين بود كه يهوديها از نظر آئين و دين و برخي از اعمال و كردار كاملاً از مسلمانان مجزا بودند و مشركان هم از باب اعتقادات به سبب بتپرستي و از جهت موضع و مكان جغرافيايي كاملاً از جامعه اسلامي جدا افتاده بودند، اما منافقان درون دارالاسلام و در صفوف مسلمانان قرار داشتند و ايمان ظاهري داشتند؛ به گونهاي كه خطر آنها در مقايسه با ديگر خطراتي جامعه مسلمين را تهديد ميكرد، بيشتر است.
رجبي دواني توطئهها و فتنههاي مشركان را به دو دسته تقسيم كرد و بيان داشت: نخستين مورد، فتنهها و توطئههاي كساني است كه با امنيت جاني و مادي مسلمانان سر و كار دارند و دومين مورد، توطئههايي است كه امنيت روحي و رواني جامعه مسلمين را به خطر مياندازد.
وي در ادامه بيان كرد: پيامبر (ص) در هر دو مورد با آنها به شدت برخورد ميكنند. به عنوان نمونه يكي از مشركان دست به شرارتهاي زيادي ميزد؛ به گونهاي كه با افرادي غافلگيرانه به اطراف مدينه حمله ميكردند. پيامبر (ص) وقتي ميبينند كه امنيت مالي و جان مردم به خطر افتاده است، خود ايشان به تعقيب اين فرد ميپردازند؛ هر چند پيامبر (ص) به آنها دسترسي پيدا نميكنند، اما اين عكسالعمل تند و قاطع و سريع پيامبر (ص) درس بزرگي براي فتنهگراني شد كه ميخواهند امنيت جامعه اسلامي را به خطر بيندازند.
اين پژوهشگر تاريخ اسلام درباره فتنههاي مشركان و قبايل اطراف براي نابودي حكومت نوپاي اسلام اشاره كرد و گفت: زماني كه پيامبر (ص) متوجه توطئهها ميشدند، اقدام به نابود كردن سران فتنه ميكردند. به عنوان نمونه فردي از مشركان به نام «ابوعفك»، رئيس قبيله «بني عمربن عف» با اشعاري كه ميسرود به جنگ اسلام آمده بود. او در اين شعرها به پيامبر اسلام جسارت ميكرد و دشمنان اسلام را به مقابله با اين حكومت نوپا تحريك ميكرد. پيامبر (ص) زماني كه يقين حاصل كردند اقدام او بر عليه اسلام است، از اصحاب خود خواستند تا او را به سزاي عملش برسانند كه يكي از اصحاب پيامبر (ص) به نام «سالمبن عمير» او را به هلاكت ميرساند. پيامبر(ص) با اتخاذ تصميمات به موقع مانع از توطئه و تحريك قبايل بر ضداسلام شدند.
وي در ارتباط با كساني كه امنيت رواني جامعه و روحيه مردم را به خطر ميانداختند، بيان كرد: پيامبر (ص) در اين ارتباط هم به شدت عكسالعمل نشان ميدهند. زني به نام «عصماء بن مروان» كه شوهر او رئيس قبيلهاي به نام «بنيخطمه» بود، اشعاري را در هجو اسلام و مسلمين ميسرود و به پيامبر (ص) و انصار پيامبر (ص) دشنام ميداد؛ او با اين اشعار دشمنان پيامبر (ص) را تحريك كرده بود؛ به طوري كه پيامبر (ص) روزي فرمودند: «آيا كسي نيست كه داد مرا از اين فرد بگيرد»، «عمير بن عدي» اين سخن پيامبر (ص) را شنيد و شبانه بر آن زن تاخت و او را كشت. شعر در دوره جاهليت، يك سلاح بزرگ تبليغات و نقش رسانهاي گسترده داشت، زيرا اكثريت مردم بيسواد بودند.
رجبي دواني افزود: اگر كسي در آن زمان زبان شاعرانه قوي داشت به سرعت اشعارش انتشار پيدا ميكرد و اگر اين اشعار در جهت تاييد قبيله يا دولتي بود، به صورتي عجيبي مؤثر واقع ميشد و اگر به ضرر و دشمني سروده ميشد، به شدت در تخريب كارآمد بود، بنابراين پيامبر (ص) در حقيقت يك زن شاعر را از بين نبرد، بلكه رسانه بزرگ دشمن كه به اين ترتيب ميتوانست روحيه مردم را به هم بريزد و امنيت رواني جامعه را مختل كند، از بين برد.
اين پژوهشگر تاريخ اسلام خاطرنشان كرد: وجود مقدس پيامبر اكرم (ص) پيامبر رحمت و بخشش بود. ايشان بعد از فتح مكه بسياري از جنايتكاران جنگي كه محكوم به اعدام بودند و بايد به سبب سوابق جنايتكارانه خود اعدام ميشدند را بخشيدند، اما وجود مقدس پيامبر (ص) جنايتكاران فرهنگي و تبليغي و به تعبير ديگر جنايتكاراني كه از راه جنگ نرم به مصاف اسلام آمده بودند و از اين راه به اسلام ضربه ميزدند را به هيچ وجه نميبخشيد.
وي بيان كرد: در زمان پيامبر اكرم (ص) عدهاي از مشركان مكه پيش يهوديان ميروند تا از آنها براي مبارزه با پيامبر (ص) و جلوگيري از دعوت پيامبر (ص) كمك بگيرند. در پايان مذاكرات بين اين دو گروه دو نفر به نامهاي «نضر بن حارث» و «وليدبن عقبه» در قالب جنگ نرم، مبارزه خود را با پيامبر (ص) آغاز كردند. همين دو تن بعدها كه پيامبر (ص) حكومت تشكيل دادند در جنگ بدر نيز به مصاف اسلام آمده بودند. در اين جنگ با اينكه آنان هيچ يك از مسلمانان را نكشته بودند، ولي چون قبلاً سابقه جنگ نرم بر ضداسلام را داشتند، پيامبر فرمان اعدام آنها را صادر كرد، در حالي كه همه اسراي ديگر را با گرفتن فديه، آزاد كرده بودند.
*رفتار پيامبر اكرم (ص) با يهوديان مدينه
اين پژوهشگر تاريخ اسلام بيان كرد: پيامبر (ص) با يهوديها قرارداد هم زيستي امضا كرده بودند و آنها متعهد شده بودند كه مطابق اين قرارداد، رفتار كنند تا آرامش در مدينه حاكم باشد، اما هر سه طايفه يهودي اقداماتي را انجام دادند كه پيامبر (ص) مجبور به برخورد با آنها شد، يعني توطئهها و فتنههايي را پديد آوردند.
رجبي دواني در ادامه اظهار داشت: نخستين مخالفان قرارداد هم زيستي، يهوديان «بنيقينقاع» هستند، زيرا آنها موجب به وجود آمدن فتنهاي در مدينه شده بودند كه حضرت محمد (ص) با آنها برخورد كرد. آن فتنه به اين صورت بود كه روزي يك زن مسلمان براي سفارش زيوري نزد زرگر يهودي رفته بود كه او و ساير يهودياني كه آنجا بودند به حجاب او جسارت و توهين ميكنند و مسلماني كه به حمايت او وارد شده بود را به قتل ميرسانند. وقتي خبر اين اتفاق به پيامبر اكرم (ص) رسيد، ايشان فرمودند: «آنها با اين فتنه قرارداد همزيستي را زير پا گذاشتند و بايد از مدينه اخراج شوند»؛ البته پيامبر (ص) به آنها مهلت داد، ولي در مهلت مقرر از مدينه خارج نشدند كه حضرت (ص) آنها را محاصره كردند؛ در پايان يهوديان به دليل اينكه توان مقابله نداشتند به پيشنهاد پيامبر (ص) تمام اموال خود را در مدينه گذاشتند و آنجا را ترك كردند.
وي تصريح كرد: قبيله «بنينظير» از امضاءكنندگان ديگر آن پيمان بودند و زماني كه پيامبر (ص) با تعداد محدودي از اصحاب خود براي مشورت براي حل مشكلي به آنجا رفته بودند، آنها تصميم به قتل پيامبر (ص) گرفتند و چون اين قضيه فاش شده بود، پيامبر (ص) همين را به عنوان زير پا قرار دادن پيمان تلقي كردند و آنها را از مدينه اخراج كردند.
دسته سوم، يهوديان «بنيقريظه» هستند كه با سپاه احزاب به منظور مبارزه با پيامبر (ص) متحد شدند. البته آنان نتوانستند به اهداف خود برسند و زماني كه خيانت آنها براي پيامبر (ص) مسجل شد، آنان را از مدينه اخراج كردند.
*مخالفت علني با شريعت در زمان اميرالمؤمنين (ع) اتفاق افتاد
رجبي دواني خاطرنشان كرد: پيامبر (ص) صاحب شريعت بودند و كسي نميتوانست علناً بگويد من مسلمان هستم، ولي پيامبر (ص) را قبول ندارم، اما در زمان اميرالمؤمنين (ع) به دليل اينكه صاحب شريعت زنده نبود، مخالفان به راحتي صلاحيت اميرالمؤمنين(ع) را زير سئوال ميبردند و در برابر ايشان ايستادگي ميكردند، اما در دوره پيامبر (ص) به خاطر جايگاه خاص ايشان اين كار براي مخالفان امكانپذير نبود.
وي به اهميت جايگاه نفاق در جامعه اشاره كرد و افزود: جريانات نفاق به سبب اينكه از نظر اجتماعي پايگاه بزرگي در مدينه داشتند. اگر پيامبر (ص) ميخواستند به صراحت با آنها برخورد كند، جامعه از نظر وحدت به هم ميريخت و مفاسد زيادي را به وجود ميآورد. به عنوان نمونه در زمان پيامبر (ص) اگر «عبداللهبن عبير» كه در رأس نفاق بود، مستقيماً مورد برخورد قرار ميگرفت، چون عده زيادي از مردم قبيلهاش از او حرفشنوي داشتند. چه بسا وضع جامعه اسلامي كاملاً به هم ميريخت لذا پيامبر (ص) خط ميداد تا مردم آنها را بشناسند، ولي حذف مصداقي نميكردند و تلاش ميكرد كه مردم خودشان بتوانند تشخيص دهند و از اين جريان دوري كنند تا اين جريان خود به خود رسوا شود.
اين پژوهشگر تاريخ اسلام افزود: پيامبر (ص) با منافقون تا آنجايي كه آنها چارچوبها را رعايت ميكردند در مسالمت بود، اما خط به مردم ميدادند كه بشناسند و بصيرت پيدا كنند تا فريب توطئههاي منافقان را نخورند، اما جايي هم كه فرمان خدا صادر ميشود كه اينها تصميم به توطئه گرفتهاند، ايشان شدت عمل نشان ميدادند.
وي بيان كرد: تا زماني كه سران فتنه امروز، دم از جمهوري اسلامي، امام خميني (ره) و قانون اساسي ميزنند و ميگويند كه ما قانون اساسي را قبول داريم و جمهوري اسلامي را هم قبول داريم ولي با جسارتها و زيادهرويهاي خود عكس اين را بيان كنند و اين روند را ادامه دهند، در حقيقت چارچوبها را زير پا گذاشتهاند كه قطعاً بايد با تأسي به تدابير پيامبر (ص) بايد با آنهايي كه چارچوبها را ميشكنند، برخورد كرد كه اخيراً برخي از خائفين اينگونه عمل كردهاند و گفتهاند كه مثلاً حكومت اسلامي استبداد ديني شده است و يا قانون اساسي بايد تغيير پيدا كند.
گزارش خبرنگار باشگاه خبري فارس «توانا»
