پيام فضلي نژاد، آنطور كه من شناختم (وبلاگ دستنوشتههاي يك دانشجو)

فضلينژاد از همان روزي كه تصميم بر نقدگذشته خويش گرفت ترور شخصيت شد و امروز بعد از گذشت بيش از نيم دهه از دوراني كه تغيير فكري خويش را آغاز كرده است مورد ضربات چاقو قرار ميگيرد، دموكراسي و آزادي بيان به شرط چاقو!
اميرحسين ثابتي نويسنده وبلاگ "دستنوشتههاي يك دانشجو "، مطلبي را با عنوان "پيام فضلي نژاد، آنطور كه من شناختم " در وبلاگ شخصي خود منتشر كرده است.
بر اساس اين گزارش در اين مطلب آمده است:
براي نخستين بار پس از انتشار كتاب "شواليههاي ناتوي فرهنگي " بود كه با نام پيام فضلي نژاد آشنا شدم.
كتابي كه در حال حاضر توانسته عنوان پرفروش ترين كتاب سياسي سال را نيز از آن خود كند و البته تنها پاسخ مستندي هم كه به آن داه شده از سوي اصلاح طلبان بوده است كه در پاسخ به مطالب مطروحه در اين كتاب نويسنده آن (فضلي نژاد) را روان پريش، عقده اي و دچار شب اداري توصيف كرده اند و اين همان منطق درخشان ديالكتيك كساني است كه پيشگام توسعه سياسي در ايران بودند ...
مدتها بعد از انتشار اين كتاب به طور تقريباً اتفاقي روزي گذرم به موسسه كيهان افتاد.
از سر كنجكاوي به دنبال اتاق فضلي نژاد رفتم تا از او براي حضور در دانشگاه دعوت كنم. در همان برخورد اول بسيار انسان متواضع و افتادهاي به نظرم آمد و بالاخره پس از كمي بحث و چانهزني قبول دعوت كرد و اواخر فروردين ماه سال جاري در دانشكده حقوق و علوم سياسي حضور يافت و با عنوان "خودكشي فلسفي روشنفكران اصلاح طلب " سخنراني كرد.
سخنراني كه بيش از 3 ساعت به طول انجاميد اما نكته جالب توجه آن قدرت سخنوري پيام بود كه تقريباً بيش از 80 درصد مخاطبين در اين سه ساعت بواسطه محتواي جذاب و توان بالاي صحبت كردن وي در تالار نشسته بودند و عليرغم آنكه اين برنامه فقط يك سخنران داشت از استقبال نسبتاً خوب دانشجويان برخوردار شده بود.
اما نكته اصلي پيرامون فضلي نژاد اينها نيست.كه اين چند خط را هم من باب تجديد خاطره نوشتم. آنچه فضلينژاد را طي ساليان گذشته به چهره اي جذاب مبدل ساخته بود روند تغيير فكر اوست.
بنابر آنچه كه وي در وب سايت شخصي اش منتشر ساخته است روزگاري از اصلاح طلبان حرفه اي! بوده است.
حوزه تخصصياش در سينما است و سالهاي اخير هم به طور خاص بر روي فلسفه غرب مطالعه داشته است.
بنابر آنچه كه خودش نقل كرده است و حتي در قسمتي از كتاب خويش نيز آورده است در سالهاي دوم خرداد حتي از شيخ يوسف صانعي فتواي حليت بازي زن مسلمان بدون حجاب در فيلمهاي سينمايي را هم گرفته بوده است اما تغيير فكري وي در ابتداي دهه 80 و حضور وي در موسسه كيهان موجب فحاشيهاي گسترده ياران ديروزش در جناح اصلاحات ميشود تا جايي كه او را نفوذي و وابسته به نهادهاي امنيتي ميخوانند...
اما نكته جالب توجه دقيقاً همينجاست! من هيچ وقت نميتوانم به ضرس قاطع بگويم فضلي نژاد چرا تغيير كرده است؟
چون هيچ كس به اندازه خويشتن از خودش آگاه نيست اما نمي دانم چرا اگر هر كس تغييري در زندگي خود از مدار منفي به مثبت داشته باشد حتما يك نفوذي بوده است؟
چرا اگر فضلي نژاد هم چنان از گذشتهاش پشيمان نبود و به شاگردي سروش افتخار ميكرد روشنفكر و مايه مباهات بشريت! بود اما اگر روزي بخواهد برگذشته خويش نقد وارد كند و در پي آن نيز سطر به سطر استدلال نهفته باشد يك عقب مانده ذهني و به قول معصومه ابتكار و محمدعلي ابطحي دچار مشكل شب اداري است؟!
اين چه دموكراسي و حقوق بشري است كه فرد حق نقد عليه خودش را هم ندارد چون ابتكار و ابطحي خوششان نميآيد؟
اگر بخواهم واضحتر بگويم مثال ديگري ميزنم. چرا امروز كه ميرحسين موسوي مواضعش 180 درجه در تضاد با گفتارش در كتاب "6 گفتار " است هيچ كس دم بر نميآورد؟
چرا اينجا تغيير و تحول نشانه پويايي به حساب ميآيد و حق مسلم هر كس تجديد نظر در گذشتهاش است حتي اگر در گذشته گفته باشد آمادگي اعزام نيروي ايراني به اسراييل را هم داريم و امروز در برابر مزخرفات نه غزه و نه لبنان سكوت كرده باشد؟ اما فضلي نژاد و فضلي نژادها چنين حقي را نداشت و ندارند؟
در مجموع آنچه تا به امروز براي من شخصا جالب بوده است اين نيست كه فضلي نژاد كه بوده و چرا تغيير كرده است؟
اصلاً اينكه واقعاً او از اول يك اصلاح طلب بوده يا امروز يك اصولگراست يا نيست هم اهميتي ندارد.
آنچه برايم جالب است نقدهاي مستدل و منطقي او به مباني تفكري است كه آزادانديشي مايه اصلي آن را شكل ميدهد اما در مقابل قوت استدلال! مخالفان امروز اوست.
فضلينژاد از همان روزي كه تصميم بر نقد گذشته خويش گرفت ترور شخصيت شد و امروز بعد از گذشت بيش از نيم دهه از دوراني كه تغيير فكري خويش را آغاز كرده است مورد ضربات چاقو قرار ميگيرد، دموكراسي و آزادي بيان به شرط چاقو!