IRNON.com
نكاتي درمورد بوستان و گلستان سعدي
 

سعدي موحدي است مخلص كه اعتقاد به وحدانيت خداوند را به صفا و نورانيت آراسته است به‌گونه‌اي كه ديباچه گلستان و بوستانش را با ستايش پروردگار يكتا آذين بسته است.


 

بوستان


سعدي بوستان را در سال 655هـ‌‌ق در ده باب به نظم درآورد:
«ز ششصد فزون بود پنجاه‌وپنج
كه پُر دُر شد اين نامبردار گنج»
پندها و آرزوهاي سعدي در بوستان بيش از ديگر آثار او جلوه‌گر است. به‌ عبارت ديگر سعدي مدينه فاضله‌اي را كه به دنبال آن بود، در بوستان تصوير كرده است. در بوستان انصاف و حق‌پذيري فضيلتي است گران‌قدر و ستودني. بوستان جهان حقيقت است. بنابراين در آنجا حق‌گويي و حق‌شنوي مقامي والا دارد. صداي بشردوستانه سعدي در آنجا به گوش مي‌رسد. شبي كه نيمي از بغداد طعمه حريق مي‌شود، آن كسي كه خدا را شكر مي‌گويد (كه دكان ما را گزندي نبود)، سنگدل است و خودخواه.
«پسندي كه شهري بسوزد به نار
و گرچه سرايت بود بر كنار»
بوستان سعدي انسان را تصفيه مي‌كند. در جاي جاي اين كتاب عواطف انساني و هم‌دلي و پيوستگي افراد بشر جلوه‌گر است:
«چو بيني يتيمي سرافكنده پيش
مده بوسه بر روي فرزند خويش»
در بوستان، گاه توبه گنه‌كاري پشيمان پذيرفته مي‌شود، ولي عابدي مغرور كه از مجاورت او ننگ دارد ـ اگر چه با عيسي(عليه السلام) همنشين است ـ دوزخي مي‌شود.

گلستان


سعدي گلستان را در سال 656هـ‌ق در هشت باب تدوين كرد:
«در آن مدت كه ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه‌وشش بود»
سعدي در اين اثر با انتخاب كلمات مناسب و گزينش‌هاي درست، خواننده را به وجد مي‌آورد.
واژه‌ها در گلستان از نوعي موسيقي جاندار و همچنين نوعي هم‌آوندي و هماهنگي برخوردارند.
با توجه به حركات ريتميك واژه‌ها درمي‌يابيم كه سعدي با هنرمندي و با دانش فراوان و اينده‌نگري واژه‌ها را برگزيده است. گلستان به سبب نثر مسجع و آهنگين خود زيباترين كتاب نثر فارسي است.
«احمد تميم‌داري» پژوهشگر و استاد و دانشگاه مي‌گويد: «در كشورهاي اسلامي آثار سعدي را به ‌عنوان كتاب‌هاي درسي تدريس مي‌كنند به ويژه گلستان كه نه‌تنها در بين خواص كه در بين عامه مردم نيز شناخته شده است.» اين استاد توجه به آثار ادبي به ‌ويژه گلستان سعدي را براي جوانان، علماي علوم تربيتي و سياست‌مداران لازم مي‌داند و مي‌گويد: «وقتي سفير انگلستان در يكي از كشورهاي شبه‌قاره، گلستان سعدي را از بر و بدون غلط مي‌خواند، حساب ما روشن مي‌شود».

خدامحوري در آثار سعدي


سعدي موحدي است مخلص كه اعتقاد به وحدانيت خداوند را به صفا و نورانيت آراسته است به‌گونه‌اي كه ديباچه گلستان و بوستانش را با ستايش پروردگار يكتا آذين بسته است.
مقدمه گلستان شامل فصيح‌ترين الفاظ و عبارات و حاوي بليغ‌ترين مفاهيمي است كه جان هر موحدي را لبريز از احساسات خداپرستانه و عواطف ستايش‌گرانه نسبت به ذات پروردگار يگانه مي‌سازد. او دل شاكر خويش را با خشوع واژگان چنين عجين مي‌سازد: «منت خداي را عز‌وجل، كه طاعتش موجب قربت است و به ‌شكر اندرش مزيد نعمت...».
سعدي از آن زاهدان صاحب‌دل و وارستگان از كدورت آب‌ و گل است كه مي‌داند آدمي در همه احوال در معرض سهو و نسيان و فريب شيطان قرار دارد. از اين رو دست به دعا برمي‌دارد كه:
«خدايا تو بركار خيرم بدار
وگرنه نيايد زمن هيچ ‌كار»

سعدي و نعت پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله)


سعدي نيل به رستگاري و صفا را در پيروي از روش پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله) برمي‌شمرد، چنان‌كه مي‌گويد:
«مپندار سعدي كه راه صفا
توان رفت جز بر پي مصطفي»
در ديباچه گلستان از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) با القاب «سيد كائنات»، «مفخر موجودات»، «رحمت عالميان»، «صفوت آدميان» و «تتمه دور زمان» نام برده است.
در بوستان نيز در عظمت رسالت رسول و مراتب شخصيت نبي‌ اكرم(صلي الله عليه و آله) چنين مي‌سرايد:
«امام رسل پيشواي سبيل
امين خدا مهبط جبرئيل...
يتيمي كه ناكرده قرآن درست
كتب‌خانه چند ملت بشست...
چه نعت پسنديده گويم تو را؟
عليك‌السلام اي نبي ‌الورا»
سعدي در هنگام نوشتن آثار خويش به استقبال رواياتي از پيامبر مي‌رود و از آن توشه‌ها برمي‌گيرد. به ‌عنوان نمونه براي ارائه پيام صلح و بشردوستي، فرمايش ارزنده پيامبر را اين‌گونه به شعر درمي‌آورد:
«بني‌آدم اعضاي يك‌ پيكرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار»
ادب و محبت سعدي نه‌تنها نسبت به نبي مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) كه اين احترام و ارادت نسبت به خاندان طاهرين پيامبر به چشم مي‌خورد:
«خدايا به حق بني ‌فاطمه
كه بر قول ايمان كنم خاتمه
اگر دعوتم رد كني يا قبول
من و دست و دامان آل‌ رسول»
شيفتگي و دل‌شدگي سعدي چنان است كه در عالم عشق‌ورزي، عشق محمد و آل محمد را كافي و تمام مي‌داند:
«سعدي اگر عاشقي كني و جواني
عشق محمد بس است و آل‌ محمد»

سعدي و نكوهش مردم‌آزاري و ظلم


شاعران ايراني همواره بر انسان‌دوستي تأكيد و اصرار كرده‌اند. سعدي از جمله شاعران دين‌دار و فرهيخته‌اي است كه پيام ظلم‌ستيزي و محبت‌رساني را در عالم انسانيت منتشر كرده است.
در حكايت دوم از باب سوم گلستان مي‌گويد:
«كجا خود شكر اين نعمت گزارم
كه زور مردم‌آزاري ندارم»
در بوستان نيز چنين از مردم‌آزاري، بيزاري مي‌جويد: «مردم‌آزاري در چاه افتاد. فرياد برآورد و كمك‌ خواست. يكي بر سرش سنگي كوفت و گفت:
تو هرگز رسيدي به فرياد كس
كه مي‌خواهي امروز فريادرس»
از ديدگاه سعدي آزار رساندن به ديگران براي سودبخشي به خويش كاملاً مردود است. او مي‌گويد هما به اين دليل پرنده فرخنده‌اي است كه هيچ‌ مرغ ديگري را به جهت غذاي خود نمي‌كشد:
«هماي بر همه مرغان از آن شرف دارد
كه استخوان خورد و جانور نيازارد»
آزار نرساندن به خلق لازمه انسانيت است. سعدي در مذمت مردم‌آزاري مي‌گويد:
«دل زير دستان نبايد شكست
مبادا كه روزي شوي زيردست»
يا: «مزن بر سر ناتوان دست زور
كه روزي به پايش درافتي چو مور»
روح سعدي بيزار از ستم و سرشار از محبت است به‌گونه‌اي كه اين‌ احساسات، تار و پود آثارش را تشكيل مي‌دهند. در همه‌ جا زمزمه عواطف نوع‌دوستانه‌اش به‌گوش مي‌رسد. همه‌ جا صحبت از ترحم مي‌كند، اما او شاعر فهيم و واقع‌نگري است كه موقعيت‌ها و شرايط را هم در نظر دارد. از اين ‌رو مي‌گويد:
«ترحم بر پلنگ تيز دندان
ستمكاري بود بر گوسفندان»

سعدي و عشق


سعدي در غزل، بيشتر عاشق است تا عارف و نصيحت‌گر. سعدي از شاعران انگشت‌شماري است كه غزل‌هاي عاشقانه او اغلب از مطلع تا به مقطع عاشقانه مي‌ماند و برخلاف حافظ به موضوع‌هاي ديگر نمي‌پردازد. سعدي از شيوه عشق‌بازي سخت آگاه است:
«كه سعدي راه و رسم عشق‌بازي
چنان داند كه در بغداد تازي»
در نظر سعدي عشق شرف آدمي است. به همين خاطر با وجودي كه در يكي از خونبارترين روزگاران تاريخ جهان، زندگي كرد، اما عشق را فراموش نكرد و زيباترين نغمه‌هاي عاشقانه جهان را در زبان فارسي به‌ وجود آورد.
محمدعلي فروغي پس از بيان ويژگي‌هاي ممتاز سعدي، اين‌چنين به‌ شرح دل‌سوختگي اين شاعر مي‌پردازد: «همه مزايا كه براي سعدي برشمرديم اگر در يك كفه ترازو بگذارند، كفه ديگر كه با او برابري مي‌كند، جنبه عاشقي اوست. وجود سعدي را از عشق و محبت سرشته‌اند. همه مطالب را به بهترين وجه ادا مي‌كند، اما چون به عشق مي‌رسد، شور ديگر درمي‌يابد. هيچ‌ كس عالم عشق‌ را نه ‌مانند سعدي درك كرده و نه به بيان آورده است. عشق او بازيچه هوا و هوس نيست. امري بسيار جدي است. عشق پاك و عشق تمامي است كه براي مطلوب از وجود مي‌گذرد و خود را براي او مي‌خواهد نه او را براي خود. عشق او از مخلوق آغاز مي‌شود، اما سرانجام به خالق مي‌رسد و از اين‌ روست كه مي‌گويد:
«عشق را آغاز هست انجام نيست»
...هركس با سعدي مأنوس مي‌شود ناچار به محبت او مي‌گرايد.


نويسنده: محمدكاظم بدرالدين