IRNON.com
اوصاف دين شناسان عالم نما
 

نوشتار حاضر شرحي است بر كلام حضرت علي(ع) در باب ويژگي ها و اوصاف بدترين و پست ترين بندگان خدا؛ جاهلاني عالم نما كه بهره اي از علم ندارند و خود را صاحب رأي و نظر مي پندارند، سخنان گمراه كننده اي را از ديگران گرفته و در قالب نظريات علمي به مردم ارائه كرده و موجب گمراهي آنان مي شوند.


 

نوشتار حاضر شرحي است بر كلام حضرت علي(ع) در باب ويژگي ها و اوصاف بدترين و پست ترين بندگان خدا؛ جاهلاني عالم نما كه بهره اي از علم ندارند و خود را صاحب رأي و نظر مي پندارند، سخنان گمراه كننده اي را از ديگران گرفته و در قالب نظريات علمي به مردم ارائه كرده و موجب گمراهي آنان مي شوند. اينان قرآن را به راي و نظر خويش تفسير و با برداشت هاي غلط، آيات قرآن را همسو با افكار پليدشان تفسير مي كنند. حضرت علي(ع) اين عالمان گمراه را حيوان هايي انسان نما به شمار مي آورد كه همواره سد راه جويندگان حقيقت و غارتگران انديشه اند، شهوت شهرت بر سر دارند و با نيرنگ و سخنان ظاهرفريب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع كرده گمراهشان مي سازند. اينك مطلب را كه از ماهنامه معرفت شماره 135 انتخاب شده، با هم از نظر مي گذرانيم:
¤¤¤
عالم نمايان خودپرست در كلام اميرمؤمنان(ع)
و ديگري كه خود را دانا و دانشمند نامد در حالي كه چنين نيست، بل مجموعه اي از ناداني جاهلان و گمراهي گمراهان را فراهم آورده و براي مردم، دام هاي نيرنگ و دروغ نهاده است؛ كتاب خدا را بر آراء خود تطبيق مي دهد و حق را با هوس هاي خويش تعبير مي كند؛ خيال مردم را از بلاياي عظيم رستاخيز آسوده مي كند و گناهان بزرگ را كوچك و حقير جلوه مي دهد؛ ]او[ گويد كه از ارتكاب شبهات پرهيز دارد، اما در آنها غوطه ور است؛ گويد كه از بدعت ها بركنارم، ولي در آنها آرميده است؛ صورت او صورت انسان است، اما قلبش قلب حيوان است؛ نه راه رستگاري را مي شناسد تا در آن گام بردارد و نه راه گمراهي را تا از آن باز دارد. پس او مرده اي است در ميان زندگان.»(1)
در برابر محبوب ترين بندگان، بدترين و پست ترين بندگان خدا قرار دارند كه حضرت علي(ع) در برخي خطبه ها و از جمله در بخش دوم خطبه اي كه محور مباحث ما را تشكيل مي دهد، به بيان ويژگي هاي آنان پرداخته اند. اكنون به بررسي اين بخش از خطبه مي پردازيم، و چند فراز از خطبه هايي را كه از نظر موضوع و پيام با بخش مزبور همسو است، از نظر مي گذرانيم.
دام هاي فريب عالم نمايان
«و آخر قد تسمي عالما و ليس به فاقتبس جهائل من جهال و اضاليل من ضلال و نصب للناس اشراكاً من حبائل غرور و قول زور».
جاهلان عالم نما، كه بهره اي از علم ندارند و به دروغ خود را عالم مي دانند، براي اينكه در بين مردم صاحب نظر و عالم شمرده شوند، سخنان و آراي باطل و گمراه كننده اي را از ديگران مي گيرند و آنها را كنار هم مي چينند و در قالب نظريه علمي به مردم ارائه مي دهند. آنان با ظاهرسازي و درهم آميختن سخنان جاهلانه و پوچ، در پي آنند كه موقعيت و جايگاهي در ميان مردم بيابند، و مردم نيز تحت تأثير ظاهر و سخنان فريبنده آنان قرار مي گيرند و نمي دانند كه ايشان بذر گمراهي مي پراكنند و عقايد مردم را تباه و فاسد مي سازند.
سخنان باطل اما فريبنده و به ظاهر علمي آنان، دامي است كه در برابر مردم بي اطلاع از حقايق و معارف راستين، گسترانده شده است.
روشن است كه منظور حضرت، عالمان و آشنايان به علوم تجربي، نظير فيزيك، شيمي و زيست شناسي نيست؛ بلكه منظور كسي است كه خود را دين شناس معرفي مي كند و با تفسيرهاي نابه جا و تحليل هاي نادرست و به بهانه هدايت و راهنمايي، مردم را مي فريبد و چهره اي وارونه از دين و معارف قرآني به آنان عرضه مي كند. پس مصداق اين سخنان كساني هستند كه خود را عالم و آشناي به دين و معارف قرآن مي خوانند. آنان بايد به واكاوي رفتار و انديشه هاي خود بپردازند تا تحت تأثير خودپرستي، جاه طلبي و موقعيت خواهي، پندارهاي پوچ و افكار باطل خود را بر قرآن تحميل نكنند و مصداق سخنان حضرت نشوند.
به خويش بنگرند كه آيا به زيور اخلاص و بندگي خدا آراسته شده اند تا با تعهد و دقت و احتياط در پي كشف حقايق و معارف دين برآيند و آنها را به ديگران عرضه كنند، يا آنكه تحت تأثير هوس هاي شيطاني، معارف قرآني را برخواسته هاي خويش تطبيق مي دهند و بخشي را كه به سود خود مي يابند، مي پذيرند و معارف و احكامي را كه با منافع و خواسته هايشان سازگار نيست، كنار مي نهند يا تأويل مي كنند؟! عالم شايسته از منظر امير مؤمنان(ع) كسي است كه دلش به نور هدايت روشن شده و پيوسته نگران است كه از مسير حق منحرف نگردد و مي كوشد تا افكار و رفتارهاي خود را با معيارهاي قرآني بسنجد.
تاريخمند دانستن احكام خدا
«قد حمل الكتاب علي آرائه و عطف الحق علي اهوائه يومن الناس من العظائم و يهون كبير الجرائم»؛ كتاب خدا را بر آراء و افكار خود تطبيق مي دهد و حق را با هوس هاي خويش تعبير مي كند؛ خيال مرردم را از بلاياي عظيم رستاخيز آسوده مي كند و گناهان بزرگ را كوچك و حقير جلوه مي دهد.
در برابر كساني كه به زيور اخلاص آراسته گشته و كتاب خدا را پيشواي خود ساخته اند و با همه وجود در خدمت قرآن و اجراي دستورات آنند، عالم نمايان منحرف از اين كتاب آسماني سوءاستفاده مي كنند و با تفسير به رأي و ارائه برداشت هاي باطل از آموزه هاي آن، آيات را بر خواسته هاي خود تطبيق داده، آنها را همسو با هواهاي نفساني خويش معرفي مي كنند.
پيش از انقلاب و مدتي پس از آن، رهبران فكري گروهك هاي التقاطي و منحرف، كه برخي از آنان روحاني نما نيز بودند، در جلسات تفسير، براساس افكار مادي و ماترياليستي خود، از آموزه هاي قرآن و نهج البلاغه تفسيرهاي مادي ارائه مي دادند. مثلا (واليوم الاخر) (بقره/62) را به هنگامه انقلاب و شورش عليه حكومت طاغوت تفسير مي كردند. يا درباره آيه (ان الساعه ءاتيه اكاد اخفيها...) (طه/51) همانا قيامت فرا رسنده است و مي خواهم آن را پوشيده دارم، گفتند منظور از (اكاد اخفيها) مخفي و پنهان داشتن طرح و ساعت حمله به نيروهاي رژيم است! آنان به آياتي كه درباره كيفر گنه كاران در قيامت و عذاب هاي آخرت و احوال مرگ نازل شده اهميت نمي دادند و مي كوشيدند آنها را بر امور مادي تطبيق دهند، و براي مبارزه با رژيم و شكست آن، حتي ارتكاب گناهان و محرمات و مخالفت با شرع را مجاز و روا مي دانستند. چنان كه امروزه دگرانديشان و روشن فكر نمايان، احكام اسلام را تاريخمند مي دانند و مي گويند تاريخ مصرف آنها گذشته است. آن گروه هاي الحادي و منافق نيز احكام اسلامي را ناظر به صدر اسلام مي شمردند و به رساله عمليه و مسئله تقليد اعتنايي نداشتند.
ممكن است كساني با چنين نگرشي، اوصافي را كه امير مؤمنان(ع) در اين خطبه و ديگر خطبه ها براي منافقان و انسان هاي پليد برشمرده اند، مربوط به منافقان عصر آن حضرت بدانند و بر اين باور باشند كه در زمانه ما مصداقي براي آن ويژگي ها وجود ندارد و اساساً آموزه هاي قرآن و نهج البلاغه تاريخي و ناظر به گذشته است و امروزه تنها فصاحت و بلاغت و شاهكارهاي ادبي نهج البلاغه براي ما قابل استفاده است. اما ما معتقديم قرآن و نهج البلاغه جاودانه اند و پيام ها، دستورات و آموزه هاي آنها زنده و پوياست و مؤمنان صادق و مسلمانان راستين بايد آنها را در زندگي خود به كار گيرند و افكار، رفتار و گفتار خود را براساس آنها سامان دهند.
نبايد از نظر دور داشت كه زمينه روحي و رواني تفسير به رأي اينگونه فراهم مي شود كه انسان از يك سو، به جهت ضعف روحيه بندگي نمي تواند از هوس ها و خواسته هاي نفساني خود بگذرد، و از سوي ديگر، به هر دليل نمي تواند دين و قرآن را يك سره انكار كند. شيطان از اين فرصت استفاده مي كند و با القائات خويش مي كوشد تا ذهن و فكر چنين انساني را در برداشت نادرست از قرآن جهت دهد و او را گمراه سازد. به ويژه اگر شخص موقعيت اجتماعي يا فرهنگي داشته باشد، شيطان براي منحرف كردن او بيشتر طمع خواهدكرد؛ زيرا مي داند كه با منحرف شدن او گروه پرشمارتري گمراه مي گردند.
نكوهش تفسير به رأي
كساني از هدايت قرآن بهره مند مي شوند كه بدان باور و ايمان داشته باشند و خود را پيرو آن بدانند اما كساني كه با سوابق ذهني و پيش داوري درصدد برمي آيند كه براي خواسته ها و هواهاي نفساني خود توجيه ديني و قرآني فراهم آورند و به رأي خويش، كلام خدا را تفسير و توجيه كنند، به خدا ايمان ندارند. دراين مقام، به چند روايت در اين زمينه اشاره مي كنيم: قال رسول الله(ص): «قال الله جل جلاله ما آمن بي من فسر برايه كلامي»(2) پيامبر(ص) فرمود كه خداوند مي فرمايد: هرگز به من ايمان نياورده است كه كسي كه با رأي خويش كلام مرا تفسير كند.
در روايت ديگري حضرت مي فرمايد: «من فسر القرآن برايه فقد افتري علي الله الكذب»(3) كسي كه قرآن را به رأي و نظر خويش تفسير كند نابه جا به خداوند دروغ بسته است.
تفسير به رأي و تفسير نابه جاي قرآن، به قدري مذموم، خطرناك و موجب گمراهي است كه مرتكبان چنين گناهي در قيامت به سخت ترين عذاب ها دچار مي شوند. رسول خدا(ص) دراين زمينه مي فرمايد: «من فسر القرآن برايه فليتبوا مقعده من النار» (4) كسي كه قرآن را به رأي خويش تفسير كند، جايگاهش در قيامت در آتش خواهدبود.
انسان خواسته ها و ذهنيت هايي دارد كه گاه با نظر قرآن موافق نيست و برحسب طبيعت انساني خود دوست مي دارد كه قرآن را با نظر و خواست خود هماهنگ كند، و گاه حتي ممكن است ناخودآگاه آن ذهنيت ها و پيش داوري ها، در برداشت و فهم او از قرآن تاثير گذارد. از آنجا كه درمقام تفسير قرآن، چنين خطري انسان را تهديد مي كند و شيطان نيز پيوسته درصدد است تا با فريب دادن شخصيت هاي فرهنگي، كه داعيه فهم دين دارند، جمعي را از راه حق منحرف سازد، بجاست شخصيت هاي فرهنگي و كساني كه به تفسير و استفاده از قرآن مي پردازند، براي درامان ماندن از كج فهمي و پرهيز از انحراف هاي احتمالي، به اين فرمايش اميرمؤمنان(ع) توجه ويژه داشته باشند كه مي فرمايد: «واتهموا عليه آراءكم»(5) آنگاه كه درمقام فهم و تفسير قرآن برمي آييد)، پيش داوري ها و آراي خود را متهم ساخته و تخطئه كنيد.
كوچك شمردن گناهان و بدعت گذاري
«يومن الناس من العظائم و يهون كبير الجرائم». عالم فاسد به جاي آنكه مردم را متوجه خطرها و لغزش هايي سازد كه ايشان را از پيمودن راه بندگي خدا باز مي دارد، آنان را از اين مخاطرات ايمن مي گرداند. همچنين او گناهان بزرگ را سبك و كوچك جلوه مي دهد و موجب مي شود كه فساد و گناه در جامعه گسترش يابد. بي شك اين رفتار با رفتار انبياي الهي كاملا در تعارض است؛ فرستادگاني كه به انذار مردم مي پرداختند و اساساً يكي از اهداف بزرگ رسالتشان پرهيز دادن مردم از مفاسد و گناهاني بوده است كه موجب حرمان از سعادت دنيوي و اخروي مي شوند. آنان براي آنكه مردم متوجه عمق زيان و خطر انحراف و طغيان در برابر خداوند شوند، پيوسته آنان را به ياد آخرت و حوادث سهمگين آن مي انداختند. خداوند دربارأ عظمت هنگامأ قيامت مي فرمايد:
«زلزلأ رستاخيز چيزي است سهمگين. روزي كه آن را ببينيد ]از هول آن[ هر شير دهنده اي شيرخوار خود را از ياد ببرد و هر زن بارداري بار خويش بنهد، و مردم را مست بيني و پنداري، حال آنكه مست نيستند وليكن عذاب خدا سخت است.»(حج/2)
امام همچنين مي فرمايد: «يقول: أقف عندالشبهات و فيها وقع و يقول أعتزل البدع و بينها اضطجع.» او شبهات را در بين مردم ترويج مي دهد و براي اينكه اقبال مردم را از دست ندهد، خود را از گروه كساني كه به جهت ورود در شبهات مورد عتاب خداوند قرار گرفته اند بيرون مي خواند و با اين ادعا ذهن مردم را از خطر و تأثير ناميمون شبهاتي كه مي پراكند منصرف مي سازد. او همچنين به بدعت و پيرايه بستن به دين مي پردازد و با اين حال خود را از آن رفتار زشت و ناپسند تبرئه مي كند.
سيرأ حيواني عالم نمايان خودپرست
«فالصوره صوره انسان و القلب قلب حيوان لايعرف باب الهدي فيتبعه و لا باب العمي فيصد عنه و ذلك ميت الأحياء.»
او ظاهر و صورت انسان دارد، اما قلب و باطنش حيواني است.
قلب، مركز درك، شعور، فهم، محبت و اراده است، و در فرهنگ و ادبيات قرآن و سنت، مركز ايمان و هدايت است. كسي كه قلبش حيواني است، به جاي افكار نوراني و خواسته هاي والا و انساني، قلبش جولانگاه افكار و خواسته هاي پست حيواني است. حتي انتخاب ها و رفتارهاي چنين شخصي، حيواني است.
بي شك عالمان گمراه و حيوان هاي انسان نما، كه گاه خود را از انسان هاي حقيقي وارسته تر و مهذب تر مي نمايانند، همواره سد راه جويندگان حقيقت اند كه در مراحل آغازين حركت خويش نمي توانند صورت را از معنا و ظاهر را از باطن بازشناسند. صورت هاي آراستأ ديوسيرتان، اينان را فريب مي دهد. بدين ترتيب، از زمزم طهور و هدايت و سعادتي كه در پي آن هستند محروم مي شوند و زقوم گمراهي و انحراف در كام و قلبشان مي نشيند و سعي شان فرجامي جز بدبختي و سيه روزي ندارد.
حضرت، چنين تعبير كوبنده اي را دربارأ ديگران به كار نبرده اند. همچنين نظير اين تعبير در قرآن و سخنان ديگر معصومان(ع) يافت نمي شود، و اين تعبير تا حدي شبيه تعبير خداوند دربارأ گمراهان تهي از قلب و چشم باطن است؛ آنجا كه مي فرمايد: «آنان همانند چارپايان و بلكه گمراه ترند.» (اعراف/971)
از منظر حضرت علي، عالم نماي فاسدي كه با فراهم آوردن شبهات و افكار جاهلانه بساط گمراهي، گسترده است، چنان در غفلت غوطه ور شده كه نمي تواند قوانين صلاح و رستگاري را بشناسد تا آنها را به كار بندد و به سعادت دست يابد. وي همچنين از شناخت مسير باطل عاجز است؛ پس نمي تواند خود را از گمراهي و كوري دل نجات دهد.
قرآن، منبع كامل و جامع هدايت است و كسي كه با اخلاص و تواضع سر بر آستان آن نهد و دل خويش را آماده پذيرش معارف نوراني اش سازد، راه هدايت را يافته و زمينه سعادت خويش را فراهم آورده است. اما كسي كه هواي موقعيت و شهرت در سر دارد و درپي آن است كه با نيرنگ و نشخوار سخنان ظاهر فريب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع كند و گم راه گرداند، نمي تواند از معارف ناب هدايت بخش قرآن بهره برد. او با ذهن خالي از هوس ها و شبهاتي كه به او القا شده نزد قرآن نمي رود، بلكه با پيش داوري هايي به سراغ آن مي رود و مي كوشد تا آن را برخواسته هاو افكار باطل و شيطاني خود تطبيق دهد و محملي براي شبهات خود بسازد، تا آن شبهات در دل ناآگاهان بيشتر نفوذ كند و تأثير گذارد.
مردگان خطرناك
اين غارتگران انديشه، چونان مردگان در ميان زندگان اند؛ آن هم مردگان موذي و خطرناك كه بوي تعفن لاشه تفكراتشان مشام انسان هاي درپي بوستان انديشه هاي ناب را مي آ زارد. چه بسا جاهل گم راهي كه بر ديگران نفوذ ندارد، خطري براي كسي نداشته باشد و ديگران را درگم راهي خود سهيم نگرداند، اما عالم گم راهي كه بر ديگران نفوذ دارد و مردم، تحت تأثير سخنانش قرار مي گيرند، آتش انحراف و گمراهي از درونش زبانه مي كشد و جان انسان هاي ناآگاه را فرامي گيرد و آنان را نيز از طريق حق گم راه مي سازد.
البته او با اين كار بارگناه خود را سنگين مي كند و در گناهان و انحرافات كساني كه به دست او منحرف گشته اند سهيم مي گردد: (وليحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم)؛ (عنكبوت/31) و البته بارهاي گران خود و بارهايي را همراه بارهاي خويش برمي دارند.
اگر كسي مردم را به راه درستي و سعادت هدايت كرد، در اعمال خير كساني كه به دست او هدايت شده اند سهيم است. در برابر، اگر كسي با سخنراني، مقاله و كتاب خود زمينه گم راهي و انحراف ديگران را فراهم آورد، تا زماني كه از اين طريق افكار باطل او در اختيار ديگران قرار مي گيرد و آنان را گم راه مي سازد، او در عذاب و كيفر آنان شريك است و پيوسته بر بارگناهان او افزوده مي شود.
بايد جست وجوگران علم و انديشه به هوش باشند و بكوشند تا از سرچشمه قرآن و اهل بيت معارف الهي را فراگيرند و بدون مسامحه به آنچه از طريق صحيح از منابع اسلامي فراگرفته اند عمل كنند. آنان نبايد دين خدا را بازيچه خود قراردهند و آيات قرآن و آموزه هاي دين را آن گونه كه خود مي خواهند و خوشايند مردم است تفسير و تأويل كنند.
يكي از دگرانديشان منحرف افتخار مي كرد كه در جمع كمونيست هاي ايراني در آلمان اسلام را به گونه اي معرفي كرده كه خوشايند همه آنان بوده است و گفته اند: اگر اسلام چنين است ما نيز مسلمانيم! طبيعي است اسلامي كه در آن هيچ تكليف و قيد و بند و محدوديتي نباشد و به مردم اجازه دهد كه هر چه خواستند بگويند و هر كاري خواستند انجام دهند، و فساد و بي بندوباري و حتي وطن فروشي را مجاز بداند، براي كافران و دشمنان اسلام اصيل، قابل قبول خواهد بود، اما اسلامي كه آزادي بي حد و حصر را برنمي تابد و حتي براي تمام جزئيات رفتار انسان مقررات و قوانيني دارد و به انسان اجازه نمي دهد هر سخني را بشنود، براي منحرفان و كساني كه از زير باربندگي خداشانه خالي مي كنند پذيرفتني نيست. از اين رو، بندگان شايسته و محبوب خداوند كه كاملا تسليم اوامر و تكاليف الهي اند و هدفشان تقرب به خداوند است، بسيار اندكند. اما در برابر، كساني كه تحت تأثير هواهاي نفساني و شيطان قرار مي گيرند و منافع پنداري خويش را بر مصالح واقعي ترجيح مي دهند و در غفلت از حق به سر مي برند پرشمارند. همچنين فراوانند كساني كه دانش خويش را در خدمت خواسته ها و هوس هاي خود قرار داده اند و از علم به مثابه وسيله اي براي رسيدن به موقعيت هاي اجتماعي و تأمين زندگي مرفه بهره مي برند؛ كساني كه خداوند درباره آنان مي فرمايد:
«آيا ديدي كسي را كه هوس خود را معبود خويش ساخته و خدا او را دانسته گم راه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديده اش پرده افكنده است؟ پس از خدا چه كسي او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمي گيريد؟» (جاثيه/32)
نمونه آشكاري از اين افراد، بلعم باعور است كه خداوند درباره او فرمود: و بر آنان خبر آن كس (بلعم باعور) را برخوان كه آيت هاي خويش را به وي داديم و او از آنها بيرون رفت، پس شيطان درپي او افتار تا از گم راهان گشت؛ و اگر مي خواستيم هر آينه او را بدان ها ]به جايگاهي بلند[ برمي داشتيم، وليكن او به زمين چسبيد و كام و خواهش دل خود را پيروي كرد. پس داستان او چون داستان سگ است: اگر بر او بتازي زبان از دهن بيرون آرد، و اگر واگذاري اش باز زبان از دهان آويخته دارد. (اعراف/671)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
1- نهج البلاغه، خ78.
2- بحارالانوار، ج2 ص297، ح71.
3- همان، ج63 ص277، ح3.
4- اين ابي جمهور احسائي، عوالي اللئالي، ج4، ص401.
5- نهج البلاغه، خ571.

نويسنده: آيت الله محمد تقي مصباح يزدي