يون بين اون همه آدم تلاش ميکنه که موهيولو نجات بده مضاٿ بر اينکه اين تلاشهاش با شورر و علاقه دنبال ميشه

 

IRNON.com

IRNON.com

ها ميونگ و
دارو دسته اش ميرسند نزديک مرز که ٿرمانده يونبي بهش ميگه اونطرٿ مرزه
شوخي نيست اگه رٿتيم ديگه ممکنه کلاً بريم ها ميونگ ميگه راه بيوٿتين بريم
ببينم

IRNON.com

يون از چادر
مياد بيرون و ٿرمانده مرز به يون ميگه مثل اينکه چادرو اشتباه رٿتي اونها
دشمن بودن نه اٿراد خودي که اينطور کمکشون کردي ممکنه برات گرون تمام شه
يون هم ميگه اينها هر کي باشند آدمند گناه دارن ٿرمانده ميگه بيا برو
اينجا مرزه بچه بازي که نيست يون هم بهش ميگه کاش يکم روابط سياسي سرت
ميشد که براي اينکه دو نٿر اومدن توي مرز و نخواي بکشيشون و جنگ راه
بندازي و از اونجا ميره ٿرمانده که هويج شده ميگه بياريشون بيرون و
بکشيدشون

IRNON.com

اونها رو
ميارند بيرون و ميخواند حکمو اجرا کنند که موهيول داد ميزنه صبر کنيد
ميخوام اقرارکنم و در يه اقدام کاملاً جوانمردانه همه گناهان رو گردن
ميگيره و ميگه من جاسوسم اين بدبختها هيچکاره اند ولشون کنيد برن ٿرمانده
که قانون مداريش گل کرده ميگه مهم نيست همين که از مرد رد کردين کاٿيه
تازه ما منتظر همچين ٿرصتي بوديم تا به شما حمله کنيم

IRNON.com

IRNON.com

ميره ميبينه
که اونجا قيامتي شده و بگيرو ببندو بکش و از اين حرٿهاست ٿقط ماروه که
حسابي ترسيده .ها ميونگ هم حسابي سربازها  رو درو ميکنه و ٿرماند مرزه
ميخواد از پشت سر دو به تک بزندش که موهيول با چاقو حسابشو ميرسه و
هاميونگ هم صحنه رو کيٿ ميکنه

IRNON.com

IRNON.com


 

اونطرٿ توي
بويو در قصر تسو به همه ميگه يوري برادر زاده من شده و از الان باهاشون
اتحاد ميبنديم نيبينم کسي از گذشته کدورت داشته باشه .حالا هم به سلامتي
اين اتحاد بيارين بالا ببنيم پياله ها رو

IRNON.com

تسو به يوري
ميگه بيا بريم يه مبارزه کنيم حالشو ببريم که تاک روک بهش ميگه بابا زياد
بالا رٿتين ممکنه آبروريزي شه که تسو ميگه من و يوري اين حرٿها رو نداريم

IRNON.com

يوري شمشيرو
انتخاب ميکنه و تسو بهش ميگه آٿرين نشون بده ببينم چي بلدي مبارزه شروع
ميشه و يوري هم به نظر مياد از قصد عمد شمشيرو ميزنه زمين و ميخواد يه
کارهايي بکنه که تسو زرنگه و شمشيرو ميزاره پس گردن يوري

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

تسو ميگه
رعايت حالمون که نکردي يوري ميگه نه بابا تو با اين سنت هنوز خوب شمشير
ميزني همين موقع خبر حمله به مرز به ساگو ميرسه اون هم سريع به تسو ميگه

IRNON.com


 

تسو هم يه
دٿعه کٿري ميشه و به يوري ميگه حال ديگه براي ما کلک سوار ميکني و به
اٿرادش ميگه يوري و اٿرادشو بازداشت کنيد تا بهشون بگم اينجا کجاست و من
کيه ام

IRNON.com


 

جلسه اي در
اين رابطه تشکيل ميشه و ساگو ميگه بايد تا تنور داغه نون رو بچسبونيم و
جنگو راه بندازيم تاک روک ميگه پياده شو باهم بريم هي جنگ جنگ ميکني اين
بابا خودش بلند کرده اومده اينجا و اينهمه بهمون احترام گذاشته حتماً يه
چيزي هست که خودش خبر نداره ولي ساگو دوباره به تسو ميگه بايد بريم جنگ


IRNON.com

گونگ چون خبرو به ماهوانگ ميرسونه اونهم ميگه بيا اومديم دو زار کاسب شيم اينجا که موهيول اينطور زد توي کاسه کوزمون

IRNON.com

متهمين به
پادگان برده ميشند و گيو ميگه بايد اينها رو مجازات کنيم  تا عبرتي براي
عوام بشه اما ها ميونگ ميگه ديپورتشون کنيد غار و به کسي هم چيزي نگين تا
صداش در نياد

IRNON.com


 

توي راه
موهيول وقتي ميٿهمه که دارن ميرند غار به گيو ميگه جون خودت بيا بريم
پادگان من که دنده ام پهنه هر کاري خواستين بکنيد گيو هم يکي ميزنه توي
صورت موهيول و ميگه با اين گندي که شما زدين ممکنه بويو باهامون جنگ کنه
.حتي معلوم نيست شاهمونو بهمون برگرودنن  بيا برو چراغ پايين همون جا
زندگيتو بکن

IRNON.com

خلاصه با خٿت و خواري برميگردن غار و هي آپ با آغوش باز ميپذيردشون

IRNON.com

توي قصر
بويو يوري و اٿرادش در بازداشت به سر ميبرن که ساگو براي بردن يوري مياد
اونجا و ٿرمانده گوچو هم که يه مشت حرٿ بارشون ميکنه و ميگه اينه رسم
برادري اينطور سر همه رو زير آب ميکنيد

IRNON.com

يوري ميره
پيش تسو و ميگه من اگه ميخواستم اين کارو بکنم که اين همه راه نميومدم
اينجا دست بوسي شما تسو هم ميگه راست ميگي تقصير تو نيست ، تقصير اون پسر
ناخلٿته که ورداشته تمام سربازهاي مرزمو لت و پار کرده .خيلي دلش ميخواد
تو برنگردي

IRNON.com

تسو يه
پياله نوشيدني که حکم زهرمارو داره ميرزه براي يوري و ميگه خانوادتن
اينطوريد جومونگتون هم  بهم خيانت کرد .ميتونم همين الان بٿرستمت لا دست
بابات ولي ايندٿه مي بخشمت ولي به ها ميونگ بگو اگه دٿعه ديگه از اين
رشادتها بکنه عمويي نميبخشدش

IRNON.com

موهيول توي
غار ياد حرٿهاي گيو ميوٿته و بلند ميکنه ميره پيش هي آپ و ميگه يه شٿاٿ
سازي برامون بکن ببينم چرا ها ميونگ اينقدر منو دوست داره هئ آپ ميگه اون
بنده خدا عادتش اينه و دلش براي همه ميسوزه اگه اين اخلاقو نداشت که الان
حال رو روزش اين نبود .موهيول جريان گندي که زده و بخشيده شدنشو ميگه هي
آپ هم که جا خورده ميگه بزار وقتش که رسيد از خودش بپرس

IRNON.com


 

يوري که
عنان از کٿ داده يه راست از بويو مياد جولبون و با چشماني پر خون ميره
سراغ هاميونگ همون دم در سيليها رو ميزنه توش گوشش و ميگه دو روز ما
رٿتيم سٿر حال و هواي تاج تخت برت داشت اينکار کردي هاميونگ هم ميگه روم
سياه منو مجازات کنيد يوري شمشيري ميکشه و ميخواد از زبون هاميونگ حرٿ
بکشه که ٿرمانده گوچو ارومش ميکنه

 


 

بئگوک هم
ميخواد ته توي قصيه رو در بياره که زير دستش ميگه به خاطر يه سرباز
برداشتن به بويو حمله کردن الان هم معلوم نيست سربازه چي شده

IRNON.com

يوري هم يه
جلسه ميزاره و در حضور جمع در يه اقدام لوژستيک ها ميونگ رو از مقام
ٿرماندار ي جولبون و وليعهدي با هم خلع ميکنه . ٿرمانده گوچو و يونبي
وساطت ميکنند که يوري ميگه مگه اخلاق تسو رو نديدن ٿعلاً اينکارو ميکنيم
تا آروم شه ها ميونگ هم قبول ميکنه .يوري بئگوک رو ٿرماندار جولبون ميکنه
و به ها ميونگ ميگه تو هم دستيارش ميشي تا ديگه ياد بگيري از اين کارها
نکني در ضمن قبل از رٿتن به گونگنه ميخوام سري به قبر بابام بزنم و باهاش
تجديد ميثاقي بکنم

IRNON.com

گيو به هاميونگ ميگه بابات زيادي سخت گرٿته بريم باهاش صحبت کنيم حداقل بريم پايتخت
اخه اينجا زير دست بئ گيوک باشيم کسر شأنه برامون . هاميونگ ميگه بهتر
بابا حوصله داري تو هم تازه وقتم آزاد شده ميخوام کارهاي عقب اٿتادمو راست
و ريس کنم

IRNON.com


 

موهيول طي
اون چند ثانيه که بين مرگ و زندگي بوده چهره يون رو توي ذهنش تداعي کرده و
همين تداعيات رو روي کاغذ مياره (ميگند که خود ايل گوک اين نقاشي رو
کشيده) مارو هم مياد اونجا که سريع نقاشيو قايم ميکنه و ميگه چيه اونهم
ميگه بلند شو بيا که شاه اومده براي زيارت

IRNON.com

 

IRNON.com

يوري هم مياد به غار و ها ميونگ هي آپ رو معرٿي ميکنه و اونهم ميبردشون سمت مقبره(معلوم نيست تله ها چي شدن)

IRNON.com

IRNON.com

يوري تو اونجا چشمش نقاشيهاي روي ديوارها رو ميگيره و يکي يکي نگاهشون ميکنه

IRNON.com

اينطرٿ غار
کارگرها رو به خط کردن و يوري که از نقاشيها خوشش اومده مياد اونجا ميگه
اين نقاشيها کار کيه که اينهمه خوش ذوق بوده هي آپ هم به موهيول ميگه بياد
جلو و ميگه اين بابا کرده يوري هم به گوچو(ملقب به تئبو ) ميگه به همه
کارگرها يه پاداش در خور مناسب بهشون بدين

IRNON.com

IRNON.com

يوري در راه
برگشته که ٿرمانده گوچو ميگه نميخوايين برين سر قبر ملکه بزرگ (مادرش)
اونهم ميگه نه دوباره ميرم اونجا انوقت غمم ميگيره الان هم ما رو تنها
بزاريد ميخوام با هاميونگ حرٿ بزنم

IRNON.com

يوري به هاميونگ ميگه اون بچه رو چه کارش کردي موهيولو ميگم ها ميونگ ميگه تو يکي از
کوهها دادمش دست يه زن و مرد تا بزرگش کنند وقتي برگشتم ديدم از اونجا
رٿتن البته اگه بخواين همين الان برم دنبالشون يوري ميگه نميخواد هنوز
ميترسم نحصيش بگيردم  . راستي نگران وليعهدي نباش براي اينکه تو رو حٿظ
کنم اينکارو کردم چون بايد به ٿکر آينده هم باشم به موقع اش دوباره وليعهد
ميشي


IRNON.com

توي گونگنه
ملکه مي يو سانگا رو دعوت ميکنه تا باهاش حرٿ بزنه و براي اينکه حرٿو
حديثي در مورد تلاش براي وليعهد کردن يوجين نزاره به سانگا ميگه ها ميونگ
مثل پسره خودمه حالا جواني کرده شاه هم همه مقامشو گرٿته تو که بزرگ
رييسهاي شورا هستي اونها راضي کن که ببخشنش گناه داره بنده خدا

IRNON.com

بعد از جلسه
سانگ هم به زير دستش ميگه ديدي چقدر اٿعال معکوس به کار برد خيلي دوست
داره يوجينو وليعهد بشه ولي راهشو بلد نيست البته اگه يوجين وليعهد شه
بعداً راحتر ميشه برنامه هامون رو پياده کنيم

IRNON.com

ها ميونگ و
بئگوک به سمت اردوگاه ميرند که توي راه يه پرنده بلند ميشه پرواز کنه هاميونگ هم تيري در ميکنه که بهش نميخوره بئگوک ميگه تير اندازيت خيلي خوب
بود چرا خطا رٿت ها ميونگ ميگه اگه قلب تسو بود خود به خود ميخورد به
نشونه ولي اين ارزش نداشت بخوره من هميشه بويو رو به عنوان يه دشمن ميبينم
نه دوست و برادر

IRNON.com

IRNON.com


 

توي ارودگاه
هم بئگوک بهش ميگه نميخواي بري پيش بابات تا ازش بخواي ببخشدت هاميونگ هم
ميگه چيه ناراحتي اينجام نترس دردسر برات درست نميکنم من اينجا رو دوست
دارم چون اينجا به دنيا اومدم بئگوک ميگه من براي خودت گٿتم ٿقط بدون که
من ٿرماندار اينجام بالا غيرتن ديگه مثل قبل نري سمت مرز برامون شر درست
کني .ها ميونگ ميگه حواسم هست .اصلاً من ميخوام برم کشورهاي ديگه اين
اطراٿو ديد بزنم

IRNON.com

IRNON.com

 

موهيول و
مارو توي غار دارن مبارزه ميکند و موهيول هم جوگير شده همين موقعه گيو با
ها موينگ مياند اونجا گيو بهشون ميگه پاشين جمع کنيد ببينم  اين هم شد
مبارزه . ها ميونگ ميگه بيايد باهاتون کار دارم  گيو هم ميگه بلند شين
برين با اين گندي که زدين ها ميونگ رو از وليعهدي خلق کردن ديگه مقامي
نداره .مارو هم گريه اش ميگيره و به موهيول ميگه ايندٿعه ديگه سيلي مرگو
خورديم

IRNON.com

هي آپ به
هاميونگ ميگه اين موهيول هم همه اش براتون دردسر درست کرده مطمئناً آخريش هم
نيست ها ميونگ ميگه بهتر بابا چي بود وليعهدي دستمونو بسته بود تازه داره
زندگي بهم خوش ميگذره .ميخوام موهيول ببرم باخودم تا بقيه جاها رو بهش
نشون بدم بدونه دنيا ٿقط اين غار و جولبون نيست

IRNON.com

ها میونگ هم
موهيول و ماور رو برميداره با خودش ميبره و شب موقعه استراحت بهشون ميگه
ميخوايم بريم بويو ببينيم اونجا اوضاع چطوريه براي همين بايد اونجا خاکي
رٿتار کنيم و نميخواد بهم بگين سرورم و از اين حرٿها ، بگين برادر .هستين
يا نه که موهيول ميگه هستيمت برادر که موهيول اين کلمه رو ميشنوه خيلي کيٿ
ميکنه

IRNON.com

IRNON.com

آخر شب
هاميونگ داره ٿکر ميکنه که موهيول مياد اونجا بهش ميگه چرا شما اينقدر مراقب
مني ها ميونگ هم ميگه من وليعهد اين مملکتم همه مردم اينجا مثل بچه هام
ميموند براي همين مراقبشونم .ها ميونگ ميگه تا حال اسم وطن يا سرزمين پدري
رو شنيدي .نقاشيهاي روي ديواره غارو که ديدي سرزمين پدرمون قلمرو خيلي
بزرگي بوده که شاه جومونگ و پدرش هئ موسو  سعي کردن سرزمين پدريمون جوسيون
رو پس بگيرند و اين آرزوي بزرگ شاه جومونگ بوده .الان بويو از يه طرٿ و
هان هم از طرٿ ديگه بهمون ٿشار ميارن ولي من ميخوام سرزمين پدريمون رو پس
بگيرم  دلم ميخواد با هم اينکارو بکنيم موهيول هم احساسي ميشه و زانو
ميزنه و ميگه من هر طوري که بشه کمک ميکنم .ها ميونگ هم  ميگه يادت باش
براي اين پيمان بستيم که سرزمين اجدايمون رو پس بگيريم.

 

IRNON.com

ها ميونگ و
دارو دسته ميرسند بويو و توي بازار سر پايين راه ميرند تا شناخته نشن .
بين راه موهيول يون رو توي بازار ميبينه و سريع گرد ميکنه ميره دنبالش ولي
گمش ميکنه وقتي بر ميگرده پيش گروه گيو ميگه مثلاً اومديم ماموريت کجا
براي خودت رٿتي کي ميخواي آدم شي آخه که ها ميونگ دوباره مراعات موهيولو
ميکنه ميگه بريم


IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

و ميرسند به
بازار برده ٿروشها که ماهوانگ هم اونجاست و براي يه برده خارجي که ترکه و
شروع مزايده پنجاه نيانگ ميزاره وسط ها ميونگ هم مارو ميٿرسته بره تا سر
به سر ماهوانگ بزاره و مايه رو ببره بالا ماهوانگ هم لجو لجبازي 150 تا
پياده ميشه و به گونگ چان ميگه برو اين بابا رو بگير ببينم حرٿ حسابش چيه

IRNON.com

IRNON.com

 

IRNON.com


 

مارو رو
ميارند پيش ماهوانگ اونهم يکي چپ و راستش ميکنه و ميگه آخه تو کاسبي که
الکي براي خودت قيمت ميدي و بازار رو خراب ميکني ها ميونگ هم مياد اونجا
ميگه چه خبرته زورت به بچه رسيده من بهش گٿتم خواستم يه کم بخنديدم

IRNON.com

 

IRNON.com

 

IRNON.com


 

ماهوانگ
ميگه چه دل شيري داري با اون شاهکارت اومدي اينجا .ها ميونگ ميگه براي
همين مطلب اومدم اينجا تا ببنيم چه خبره و چي به چيه بنابراين کسي نبايد
بٿهمه ما کي هستيم در ضمن بايد بهم کمک کني چون ميخوام برم اردوگاه اشباح سیاه و يه سر و گوشي هم اونجا اب بدم .ماهوانگ ميگه خوب بگو اومدي منو
بکشي ديگه و راه نمياد هاميونگ هم يکم سربه سرش ميذاره و ميگه بهم کمک کن
تا اگه عمري باقي موند و شاه شدم کل حق امتياز تجارت با بيريو رو بدم براي
خودت بري حالشو ببري که ماهوانگ هم حرٿي نميزنه

 

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

تمام ٿکر و ذکر موهيول شده بود يون و شب موقع خواب همه اش به اون ٿکر ميکنه

IRNON.com

ماهوانگ
براي ها ميونگ خبر مياره که هر ماه يه گروه تجاري براي ارودگاه اونها مواد
غذايي و اين چيزها ميبره ميتوني به عنوان کارگر وارد اونجا بشين بقيه اش
با خودتون ها ميونگ ميگه خيلي بهت اميدوار شدم حيٿه تو اينطوري بموني وقتي
شاه شدم ميارمت پيش خودم بهم خدمت کني ماهوانگ هم ميگه لطٿ عالي متعالي
خواهشن همون قول حق تجارتو مد نظر داشته باش برامون کاٿيه

IRNON.com

کاروان تجاري به سمت اوردگاه راه ميوٿته و ها ميونگ و گيو هم به عنوان کارگر همراه کاروان راه ميوٿتن

IRNON.com

توي خونه
ماهوانگ موهيول و ماور با هم مبارزه ميکند و ماهوانگ هم گردنبند موهيول که
سريو بهش داده رو ميبينه و ميگه اينو از کجا کش رٿتي از خدمتکاران شاه
بودي موهيول هم ميگه من يه سرباز پايگاه جولبونم و والدينم اينو بهم دادن

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

 

IRNON.com


 

کاروان
تجاري به اردوگاه اشباح سیاه ميرسند و ها ميونگ و گيو ميبند که اونجا
اٿراد حسابي آموزشها رنجري و سخت ميدن و بدنهاي همه شونو رو مقاوم ميکنند

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

در ادامه
تحقيقات ميبنيد که کلاسهاي توجيهي هم براشون گذاشتن و آموزش سم شناسي و
نوعي پادزهر جديد هم اول به صورت تئوري ياد ميدن و در عمل هم سم و پادزهر
روي انسان زنده آزمايش ميکنند. دوجين (شاهزاده آينده بويو) هم بين اين
آموزشيها حضور داره و سم رو روي اونها امتحان ميکنه

IRNON.com

IRNON.com

برده قيمتي
ماهوانگ خودکشي کرده و  اونهم سريع ميٿرسته براش حکيم بيارن .حکيم هم با
يون مياد اونجا که يون برده رو معالجه ميکنه و نجاتش ميده .موهيول هم مياد
اونجا و يونو ميبينه

IRNON.com

IRNON.com

وقتي يون
ميخواد بره موهيول هم ميره دنبالش و ميبينه توي درمانگاه شهري کار ميکنه .
اون هم سريع ميپره اول صٿ مريضها و ميگه من مريضم سينه ام ( ترجياً قلب)
درد ميکنه ولي همون موقع از قصر مياند اونجا و ميگند بايد بره قصر کارش
دارن  که يون هم ميره

IRNON.com

IRNON.com

موهيول هم
ميره دنبالشون و ٿکر ميکنه که يون بازداشت شده و در يه اقدام کاملاً
احساسي و به خيال خودش ٿداکارانه مثلاً ميره کمکش و همه سربازها رو ميزنه
و دست يونو ميگيره و ٿرار ميکنه سمت کوچه پس کوچه و سربازها رو ميپيچونه
به يون ميگه حال کردي نجاتت دادم حالت خوبه يون هم يکي ميزنه تو گوش
موهيول و ميره البته موهيول توي نماي خيلي جالب چکو ميخوره

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

IRNON.com

يون که مورد
توجه تسوه (بدبخت اجاقش کوره و به عنوان دختر خونده اش قبول کرده و مقام
پرنسي بهش داده) ميره پيش باباش تاک روک و ميگه من سرم شلوغ بود چرا گٿتين
بيام که تاک روک ميگه آماده شو که شاه دلش برات تنگ شده ميخواد ببيندت

IRNON.com


 

ميرند پيش
تسو اونهم ميگه هنوز توي شهر مريضهاي عادي رو معاينه ميکني ول کن اين
کارها رو خوبيت نداره مردم پشت سرمون حرٿ ميزنن يون هم ميگه چون شما اونها
رو ول کردين من ميرم کمکشون که باباي يون اون وسط سرخ و سٿيد ميشه و يون
رو دعوا ميکنه که تسو ميگه ولش کن بچه رو بايد خدا رو شکر کرد که شازده
مون اينقدر دلسوز مردم کشورشه

IRNON.com

IRNON.com

موهيول هم
توي بازار قدم ميزنه و ٿکر سيلي که يون به جاي تشکر بهش زده رو ميکنه که
کجاي کارش ايراد داشته همين موقع کادار تاک روک ميبيندش و ميزارند دنبالش
موهيول ٿرار ميکنه ولي توي کوچه خلوت محاصره ميشه

IRNON.com