IRNON.com
پرونده‎اي درباره 30 سال سياست داخلي و خارجي
ولايتي: اولين سانتريفيوژ را به ايران آوردم
 

به ما گفتند كه در رابطه با انرژي هسته‎اي دستگاهي در آن‎جا هست كه شما بايد آن را به ايران بياوريد، ما نيز بعد از تحويل آن دستگاه را با خودمان به ايران آورديم و چيزي كه در اين رابطه اطلاع يافتيم اين بود كه دستگاه فوق يك سانتريفيوژ بوده است.


 

هفته نامه پنجره طي مطلبي درباره پرونده‎اي درباره 30 سال سياست داخلي و خارجي نوشت؛‌ انتهاي منطقه دارآباد تهران، درست جايي كه شهر به پايان مي‎رسد، نقطه آغاز بيمارستان شهيد مسيح دانشوري است؛ محل وعده براي گفت‎و‎گو با دكتر علي‎اكبر ولايتي؛ سياستمداري كه پرونده اصلي شماره 39 پنجره به او اختصاص يافته است.
آن‌چنان كه خود ولايتي مي‎گويد (و بيشتر از زبان محسن رضايي شنيده‌ايم) او به دليل نداشتن حجت شرعي در انتخابات سال گذشته نامزد نشده است؛ هر چند كه اصلاح‎طلبان پيغام داده بودند كه اگر او نامزد شود، ديگر كسي به ميدان رقابت‎ها وارد نخواهد شد.
مصاحبه با تأخير آغاز مي‎شود و ولايتي ترجيح مي‎دهد كوتاه‌تر و جزيي‌تر پاسخ دهد تا به سئوالات بيشتري جواب داده باشد. با اين همه، پرسش‌هايي بي‎پاسخ مي‎ماند و پاسخ‌هايي بدون چالش. اما حرف‌هاي تازه ولايتي درباره مجادلات سياسي دهه 60، برنامه اتمي ايران، نحوه پايان جنگ، پشت صحنه انتخابات دوم خرداد، نامزدي هاشمي رفسنجاني در انتخابات 1384 و حوادث پس از انتخابات سال گذشته، خواندني و شنيدني است.

*شما در دهه اول انقلاب به‎عنوان يكي از كانديداهاي نخست‎وزيري مطرح بوديد، اما قرائت رسمي كه از آن زمان وجود دارد به اين صورت است كه جنابعالي مورد تأييد نمايندگان مجلس قرار نگرفته و در نهايت آقاي ميرحسين موسوي به نخست‎وزيري مي‎رسد. البته به‎تازگي قرائت ديگري هم از اين ماجرا شنيده شده مبني بر اين‎كه در جلسه‎اي كه نام شما و آقاي موسوي از طرف رييس‎جمهور وقت نزد امام خميني(ره) طرح مي‎شود، امام نظرشان روي شما بوده و نظر موافقي نسبت به آقاي موسوي نداشته‎اند، در رفت و برگشت‎هاي بعدي نيز امام همچنان نظرشان روي شما بوده ولي در نهايت آقاي خامنه‎اي مي‎گويند كه مجلس همراهي نمي‎كند تا اين كه در آن وضعيت امام با شرايطي مي‎پذيرد كه بحث نخست‎وزيري آقاي موسوي مطرح شود. لطفا كمي درباره اين ماجرا توضيح دهيد؟
در آن برهه از زمان، اشخاص مختلفي براي بر عهده گرفتن سمت نخست‎وزيري مطرح بودند، نظر آقاي خامنه‎اي كه در آن زمان رييس‎جمهور بودند، روي بنده بود؛ اما در اين بين علت اصلي عدم رأي اكثريت نمايندگان مجلس به بنده، مخالفت سازمان‎دهي شده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بوده است. بايد گفت كه وقتي از روي دلايل عقلي حضرت آيت‎الله خامنه‎اي رييس‎جمهور مي‎شوند و امام راحل در رابطه با ايشان قريب به اين مضمون مي‎فرمايند كه تصميم ما در ابتداي كار بر اين نبود كه از روحانيت رييس‎جمهور انتخاب كنيم، ولي حوادثي كه رخ داد (منظور قضيه دولت موقت و بني‎صدر بود) ناچار شديم دست به زانوي خود بزنيم و به خودمان تكيه كنيم؛ اين جملات به اين معناست كه ايشان آقاي خامنه‎اي را بخشي از خودشان مي‎دانستند. امام در آن شرايط با وجود اين‎كه نظرشان عدم انتخاب رييس‎جمهور از ميان روحانيون بود به اين نتيجه مي‎رسند كه چنين موضعي را قبول كنند و رييس‎جمهور وقت نيز به‎طور معلوم اگر بخواهد نخست‎وزير معرفي كند، حتما اين ‎كار را با موافقت امام انجام مي‎دهد. پس اگر ايشان بنده را معرفي مي‎كنند، قطعا موافقت امام را نيز داشته‎اند. در آن زمان خاطرم هست كه برخي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب در درون مجلس و بيرون آن، به اصطلاح امروزي شديدا لابي مي‎كردند كه بنده نخست‎وزير نشوم و در حال حاضر هم اسامي بعضي از آنان در ذهنم هست كه با تك‎تك نمايندگان صحبت مي‎كردند كه چنين كاري صورت نگيرد و كانديداي آن‎ها نيز آقاي ميرحسين موسوي بود و بعد از نخست‎وزيري وي شاهد بوديم كه تعداد قابل‎ملاحظه‎اي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب در كابينه آقاي موسوي جاي گرفتند و اگر اسامي اعضاي كابينه را در آن برهه مرور كنيد، پي به اين موضوع خواهيد برد كه گروهي متشكل از مؤتلفه اسلامي، جامعه روحانيت، حزب جمهوري اسلامي و جامعه مدرسين تعداد كمي وزير در كابينه ميرحسين موسوي داشتند از اين رو، مي‎توان گفت كه آنان از قبل بنايشان بر همين اساس بوده است.

*در مورد اين موضوع كه امام نظر مثبت‎شان به شما بوده و ظاهرا در مذاكرات اول و دوم نسبت به آقاي موسوي نظر مساعدي نداشته نظرتان چيست؟
در اين قضايا چون خودم در روند گفت‎وگوها حضور نداشتم، اطلاع دقيقي از اين موضوع ندارم، ولي همين‎قدر مطلع هستم آن زماني كه بنده وزير امور خارجه بودم و تا زماني‎كه حضرت امام در قيد حيات بودند، به نمايندگان مجلس توصيه مي‎كردند كه فلاني وزير خارجه بماند و همين روش را مقام معظم رهبري در طي هشت سال اول رهبري‎شان (در دو دولت آقاي هاشمي رفسنجاني) انجام مي‎دادند. در اين راستا براي بنده نيز نقل شده كه هر دفعه كه آقاي موسوي (نخست‎وزير وقت) خدمت امام مي‎رسيدند، امام احوال بنده را از آقاي موسوي مي‎پرسيدند، كه برداشت آقاي موسوي اين بوده كه امام مي‎خواسته‎اند به ايشان بگويند كه ولايتي به‎عنوان وزير امور خارجه در كابينه حضور داشته باشد. وقتي دوره اول وزارتم به اتمام رسيد (سال 1364) خدمت امام (ره) عرض كردم اگر اجازه بدهيد فرد ديگري مسئوليت وزارت امور خارجه را بر عهده بگيرد، اما امام با اين موضوع مخالفت كردند و فرمودند اگر فرد ديگري جايگزين شما شود، در فضاي بين‎الملل ممكن است اين تصور پيدا شود كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران تغيير يافته است.
سال‎هايي كه شما در وزارت امور خارجه مقيم بوديد، درگيري‎هايي با برخي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب داشتيد كه بعدا هم ادامه پيدا كرد به اين علت كه در كابينه آقاي موسوي به‎خصوص در كابينه اول ايشان گرايش‎هاي مختلفي وجود داشته است، ولي در كابينه دوم شاهد تغييرات اساسي هستيم در اين زمينه نيز كمي توضيح دهيد.
در كابينه دوم ميرحسين موسوي تنها فردي كه از طيف فكري ما در كابينه باقي مانده بود فقط بنده بودم. در كابينه اول آقاي موسوي افرادي همچون آقايان عسگراولادي، سرهنگ سليمي، پرورش، توكلي، مرتضي نبوي و ناطق نوري حضور داشتند كه در كابينه دوم ميرحسين همه آن‎ها كنار گذاشته شدند. دليل ماندگاري من هم تأكيد امام و مقام معظم رهبري بود، يعني حتما رييس‎جمهور بايد در مورد وزراء نظر مي‎دادند به‎خصوص در مورد وزير امور خارجه كه امام هم نظر داشتند و از اين جهت مسئوليت وزارت امور خارجه بر عهده بنده گذاشته شد.

*وضعيت كابينه دوم ميرحسين به چه صورت بود؟ آيا فشارها بر روي شما افزايش پيدا كرده بود؟ مثلا ما شنيديم كه شوراي سياسي در كابينه دوم تشكيل شد، لطفا فضاي حاكم بر كابينه دوم را تشريح كنيد.
در كابينه دوم آقاي موسوي تقريبا بعضي از وزارتخانه‎هاي مهم يك نيم‎سايه‎اي در داخل دفتر نخست‎وزيري داشتند. البته اين را بايد گفت كه وزارت امور خارجه نيز اين‎چنين بود اما اگر از كسي نام نبريم بهتر است. مي‎توان گفت كه با وجود وسعت، حساسيت و اهميت كار وزارت امور خارجه و درگيري‎هاي متعددي كه ما در حوزه‎هاي مختلف به‎خصوص در رابطه با ديپلماسي جنگ و بعد از آن مذاكرات صلح داشتيم، اصلا امكان اين‎كار را براي ديگران فراهم نمي‎كرد كه يك قرينه‎سازي براي وزارت خارجه داشته باشند. از سوي ديگر به‎خاطر تلاش گسترده و نفس‎گيري كه ما و مجموعه همكاران‎مان در وزارت خارجه داشتيم، هركس كه مي‎خواست معادل و قرينه ما عمل كند، بايد همين‎مقدار عزم، همت، انسجام و تلاش مي‎داشت. در آن زمان هم بناي من بر اين بود كه از همه كساني كه متدين و پايبند به نظام ولو داراي سلايق مختلف سياسي هستند، استفاده شود در اين جهت معاونين مختلف بنده در وزارت امور خارجه، افرادي با سلايق گوناگون بودند كه بنده به همراه آن‎ها كار مي‎كردم اما همه همكارانم مي‎دانستند كه بايد در چه چهارچوبي كار كنند و واقعا هم كار مي‎كردند؛ شما اگر ساعت 9 شب هم به وزارت‎ خارجه مي‎رفتيد، شايد 40 تا 50 اتاق بود كه چراغ‎شان روشن بود و همه در حال كار كردن بودند و بعضي‎ها شب در محل كار مي‎خوابيدند. يك زماني بنده سفري به آلمان (غربي) داشتم، شب مهمان مقامات آلماني بوديم و ساعت 11 شب هنگام بازگشت هنگامي كه از جلوي سفارت كشورمان در بن (پايتخت آلمان غربي) عبور مي‎كرديم سفير كشورمان طبقه چهارم سفارت را نشان داد و گفت نفر دوم سفارت الان كه ساعت 11 شب است در حال كار كردن است و اساسا شب‎ها و ايام تعطيل كار كردن در وزارت خارجه امري عادي بود و ما براي تشكيل جلسات، صبح زود، آخر وقت، تعطيل و غيرتعطيل نمي‎شناختيم و چنين تلاش نفس‎گيري براي پايه‎گذاري سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بود. ما سياست خارجي شاه را كه وابستگي به آمريكا و دوستي با اسراييل بود؛ دنبال نمي‎كرديم. سياست جمهوري اسلامي تقابل با آمريكا، به‎دليل حمايت از صدام حسين و رژيم گذشته، بود و حمايت از فلسطين نيز در دستور كارمان قرار داشت. بايد گفت كه پايه‎گذاري چنين سياستي در كشور ما بي‎سابقه بود، براي همين پايه‎گذاري آن احتياج به طراحي جديدي داشت كه كار بسيار مي‎برد. زماني‎كه بنده به وزارت خارجه رفتم، فقط 9 سفير در سراسر دنيا داشتيم و زماني‎‎كه وزارت خارجه را ترك مي‎كردم، تعداد سفارتخانه‎ها و كنسول‎گري‎هاي ما در سراسر دنيا تقريبا به عدد 137 رسيده بود و داراي 81 نمايندگي نيز بوديم كه اين‎ها با تلاش بسيار زياد و با همت بالاي همكاران ما شكل گرفت.

*پس با اين اوصاف، شوراي سياسي كه در كابينه دوم آقاي موسوي شكل گرفته بود، نتوانست مانعي براي فعاليت‎هاي شما در وزارت خارجه ايجاد كند؟
بله، امكان و زمينه ايجاد مانع وجود نداشت و اصلا وزارت خارجه نقش خود را در هدايت سياست خارجي در خارج با هماهنگي در داخل كشور ايفا مي‎كرد و اين مستقيما به‎خاطر حمايت‎هاي امام(ره) و بعد هم رييس‎جمهور وقت حضرت آيت‎الله خامنه‎اي بود و ايشان هميشه مي‎فرمودند دولت دو بخش است كه 50 درصد آن مربوط به خارج و 50 درصد آن مربوط به داخل است. يعني همه وزارتخانه‎ها يك طرف، وزارت امور خارجه هم طرف ديگر؛ با اين ديد به وزارت امور خارجه نگاه مي‎شد و ما هم قدر اين موقعيت را مي‎دانستيم و اساسا كسي امكان موازي‎كاري با ما را نداشت.

*تركيب اعضاي شوراي سياسي كابينه دوم چگونه بود؟
در اين شورا اشخاص مختلفي حضور داشتند. بالاخره دولت هم مي‎خواست نظارت داشته باشد كه حرفي نبود، ولي ما پاسخگوي هم امام، هم رييس‎جمهور، هم نخست‎وزير و هم مجلس و كميسيون سياست خارجي بوديم و كارهاي مهم سياست خارجي همين‎طوري كه در حال حاضر دست رهبري است، آن‎موقع دست امام(ره) بود.

*در جايي از شما شنيدم كه در رابطه با مسائل هسته‎اي در سال 1364 يا 1365 فرموديد كه اولين نفري بوديد كه سانتريفيوژ را از پاكستان به ايران آورده‎ايد. لطفا كمي راجع به اين موضوع توضيح دهيد؟
به‎نظرم در سال 1365 با يك هواپيماي اختصاصي به پاكستان سفر كرده بوديم. در آن‎جا به ما گفتند كه در رابطه با انرژي هسته‎اي دستگاهي در آن‎جا هست كه شما بايد آن را به ايران بياوريد، ما نيز بعد از تحويل آن دستگاه را با خودمان به ايران آورديم و چيزي كه در اين رابطه اطلاع يافتيم اين بود كه دستگاه فوق يك سانتريفيوژ بوده و تا جايي هم كه در خاطرم دارم به مقامات رسمي پاكستان نيز در اين رابطه چيزي نگفتيم؛ بالاخره افرادي كه در آن‎جا سانتريفيوژ را تهيه كرده بودند، آن را در ايران از ما تحويل گرفته و به نخست‎وزيري بردند.

*بعضي از افراد منشاء چنين مباحثي را مربوط به عبدالقدير‎خان دانشمند هسته‎اي پاكستان مي‎دانند. در اين خصوص نظرتان چيست؟
عبدالقديرخان را بنده هيچ‎وقت رؤيت نكردم. البته اسم عبدالقدير‎خان را شنيده بودم و در همين حد مي‎دانستم كه ايشان نسبت به ايران نظر نامساعدي ندارند و اين‎كه چه همكاري صورت گرفته، بنده نسبت به آن اطلاعي ندارم.

*يكي از شاخص‎ترين فعاليت‎هاي شما در دوران وزير امور خارجه بودن، انجام مذاكرات صلح با عراقي‎ها بود. در اين خصوص كمي توضيح دهد؟
مذاكرات صلحي كه با عراقي‎ها داشتيم و حدود دو سال به طول انجاميد. مي‎توان گفت كه از زمان تأسيس وزارت خارجه در زمان فتحعلي‎شاه تا به آن زمان، جزو پيچيده‎ترين كارهاي سياست خارجي يعني حتما سخت‎تر از مذاكرات ارض روم (توسط مرحوم ميرزا تقي‎خان اميركبير كه در آن زمان، امير نظام آذربايجان) بود. زيرا در آن زمان مسئله بين ما و عثماني بود، در حالي‎كه در اين دوره بين ايران به‎عنوان يك‎طرف و دنيا به‎عنوان طرف ديگر بود. در طي مذاكرات، ما بولتن‎هايي تهيه مي‎كرديم كه يكي بولتن مخصوص امام(ره) بود يكي بولتن مخصوص سران سه قوه و يكي بولتن مخصوص وزراء كه خود همين‎كار به تشكيلاتي نياز داشت.

*نامه‎اي اخيراً منتشر شده راجع به امام و شما به تاريخ 20 فروردين 1367، ممكن است درباره موضوع نامه كمي توضيح دهيد؟
نامه‎اي نبوده؛ آن مربوط به صحبتي است كه بنده خدمت امام(ره) داشته‎ام. در آن زمان ما فشارهاي چندجانبه‎اي داشتيم كه از سوي مجلس و جاهاي ديگر وارد مي‎شد. درست مصادف با موقعي بود كه در چند جبهه دچار مشكل شده بوديم، در فاو و جزاير مجنون و جاهاي ديگر عراق شيميايي مصرف كرده و ما را در شرايط سختي قرار داده بود. اين در شرايطي بود كه وزارت خارجه مدعي و معارض داشت و در عين‎حال عده‎اي نگران بودند كه وضعيت ديپلماسي ما چگونه مي‎شود. كار ما جمع‎بندي و برآيند نتايج بحث‎هايي بود كه سران سه قوه خدمت امام(ره) منتقل مي‎كردند؛ فشار روي ما زياد بود چنان‎كه من خدمت امام شكايتي كردم و ايشان پاسخ ما را دادند و به‎صورت يك جزوه منتشر شد و اساسا نامه‎اي نوشته نشد.

*در آن مقطع شما جزو مخالفان پايان جنگ بين ايران و عراق بوديد يا موافقان ؟
ما تابع نظر امام بوديم و اساسا هم جنگ فرمانده مي‎خواهد و هم صلح تصميم‎گير امام مطابق قانون اساسي، تصميم‎گيرنده در رابطه با جنگ و صلح بود و ما مي‎دانستيم كه بعضي‎ها به‎دنبال اين هستند كه جنگ را تا قبل از آن‎كه به‎جاي مناسبي برسد، پايان دهند. ما تابع نظر امام بوديم، ضمن اين‎كه نظرات كارشناسي خودمان را مي‎داديم، به اين معني كه نمي‎نشستيم ببينيم امام چه مي‎فرمايند ما همان را انجام دهيم، ما گزارش به ايشان مي‎داديم، حضورا هم استدلال و تحليل‎هايي را نيز براي‎شان ارسال مي‎كرديم و در نهايت ايشان تصميم مي‎گرفتند و همه تابع بودند. اساسا در ساير كشورها نيز اين‎چنين است و يك نفر در رأس نظام و سخنش فصل‎الخطاب است و تصميم نهايي را مي‎گيرد.

*در آن برهه زماني بحث‎هايي را بانك مركزي و سازمان مديريت داشتند. شما در رابطه با بحث‎هاي آن‎ها چه نظري داشتيد؟
در آن بحث‎ها نظر بنده اين بود كه ما مقاومت را در جبهه ادامه دهيم و اگر هم خواستيم مذاكره كنيم، از موضع قوت اين‎ كار را انجام دهيم و جنگ را آتش‎بس ندهيم تا زماني‎كه از موضع قوت بتوانيم سخن بگوييم و آن دو چيزي كه امام خواسته بودند، يعني يكي عقب‎نشيني به مرزهاي بين‎المللي و ديگري تعيين متجاوز، محقق شود.

*آيا در شكل‎گيري صدور قطعنامه 598 نقشي داشتيد؟
بله، در شكل‎گيري قطعنامه 598 نقش داشتيم و واسطه ايران در شوراي امنيت نماينده كشور آلمان بود و مطالب خود را در شوراي امنيت از طريق وي منتقل مي‎كرديم. بعد از اين رفت و برگشت‎ها قطعنامه 598 تصويب شد. طبق قطعنامه بايد دبيركل سازمان ملل ترتيبات اجرايي قطعنامه را هم مشخص مي‎كرد؛ به اين معنا كه آتش‎بس و عقب‎نشيني چه زماني صورت گيرد و چه فاصله‎اي مابين آن‎ها وجود داشته باشد. مثلا اين مسئله پيش نيايد كه ما آتش‎بس بدهيم و سپس براي عقب‎نشيني پاي ميز مذاكره حاضر شويم و هيچ محدوديت زماني هم نباشد. ما معتقد بوديم كه اگر غير از اين شيوه بخواهد قطعنامه اجرا شود، عملي نيست؛ مانند قانون مصوب مجلس كه تا آيين‎نامه نداشته باشد، قابليت اجرا پيدا نمي‎كند. بدين صورت، مقرر شد ترتيبات اجرايي آن‎ را دبيركل سازمان ملل مشخص كند كه آتش‎بس به‎اضافه سه ماه مدت براي عقب‎نشيني به مرزهاي بين‎المللي، آتش‎بس به‎اضافه مدتي براي آزادي اسراي جنگي و آتش‎بس به اضافه مدتي براي تعيين ساز و كار متجاوز كه در نهايت ما ترتيبات اجرايي آن را پذيرفتيم و با پذيرفتن ترتيبات اجرايي از سوي ايران، قطعنامه 598 را پذيرفتيم، اما عراق آن را نپذيرفت و علت اصلي ادامه جنگ از سال 1366 كه قطعنامه 598 صادر شد تا سال 1367 كه جنگ پايان يافت، عدم تمكين عراق نسبت به ترتيبات اجرايي دبيركل سازمان ملل بود. اساسا بعد از پذيرش قطعنامه از سوي ما، عراق عمليات خود را تشديد كرد كه نمونه آن عمليات مرصاد بود و اين نشان مي‎دهد كه استدلال‎هاي ما در اين خصوص صحيح بود؛ يعني اگر عراق ترتيبات اجرايي را پذيرفته بود، آن زماني‎كه ما اعلام مي‎كرديم آتش‎بس فلان روز است، بلافاصله بايد ترتيبات اجرايي دبيركل آغاز شود اما عراق اصلا اين را قبول نداشت و زماني‎كه عراق ترتيبات اجرايي دبيركل را قبول نمي‎كرد، به اين معنا بود كه مي‎تواند با بندهايي از قطعنامه ‎بازي و ما را سرگردان بكند؛ ضمن اين‎كه جنگ متوقف و آتش آن سرد مي‎شود؛ در حالي‎كه خاك ما در اشغال عراقي‎ها‎ست و همين‎طور مذاكره تا قيامت ادامه پيدا ميكند، بدون اين‎كه نتيجه‎اي در بر داشته باشد مانند اشغال سرزمين‎هاي اسلامي توسط صهيونيست‎ها از سال 1967 تاكنون كه بيش از 40 سال است از آن مي‎گذرد.

*ظاهراً پس از پذيرش ترتيبات اجرايي دبيركل از سوي طرف عراقي شما مذاكراتي در آمريكا داشتيد و بعد از بازگشت شما به تهران آتش‎بس اعلام مي‎شود؟
ما براي پيگيري سقوط ايرباس از سوي نيروهاي آمريكايي به سازمان ملل رفته بوديم.

*يعني در آن سفر به شما پيغامي مبني بر اين‎كه اگر جنگ به اتمام نرسد، احتمال حمله جدي آمريكايي‎ها به ايران وجود دارد، داده نشد كه آن را هنگام بازگشت به رهبر ايران منتقل كنيد؟
خير. قبل از اين‎كه بنده به تهران بازگردم، آتش‎بس از سوي ايران پذيرفته شده بود و در نيويورك كه بودم به ما گفته شد كه زودتر به تهران بازگرديم، زيرا اتفاقي افتاده است، ولي ما از آن اتفاق اطلاع نداشتيم تا اين‌كه در فرودگاه مهرآباد تهران متوجه شديم قطعنامه پذيرفته شده است.

*جريان پيگيري‎هاي شما در‎خصوص سقوط ايرباس از سوي آمريكايي‎ها چه بود؟
نيروهاي آمريكايي هواپيماي ايرباس مسافربري ما را با حمله از كشتي وين‎سنت انداخته بودند و ما مأمور شديم براي شكايت و طرح در شوراي امنيت به سازمان ملل برويم. در شوراي امنيت سازمان ملل بنده از طرف جمهوري اسلامي حضور داشتم و از طرف دولت آمريكا جورج بوش كه آن‎زمان معاون ريگان بود، حضور داشت و ما شكايت خود از آمريكا را به‎دليل ساقط كردن هواپيماي ايرباس ايراني مطرح كرديم و در آن‎جا دلايلي كه گفتيم، خيلي فني و روشن بود، به‎خاطر اين‎كه هواپيماي ايرباس در رادار كشتي ديده مي‎شود كه هواپيماي بزرگي است و با هواپيماي جنگي تفاوت دارد، در ثاني سرعت آن نيز با هواپيماي جنگي متفاوت است، از اين جهت ما استدلال كرديم كه حتما عمدي در كار بوده است. بالاخره پس از شوراي امنيت موضوع در دادگاه هم پيگيري و در نهايت آمريكايي‎ها محكوم شدند و غرامت دادند.

*پس از پذيرفتن قطعنامه به چه صورت شد كه شما به‎عنوان فرد مذاكره كننده از طرف ايران انتخاب شديد؟
نكته جالب در اين مسئله اين است كه زماني‎كه امام(ره) اعلام كردند كه موضوع را پذيرفته‎ايم، از دولت و جاهاي ديگر اشخاصي تلاش كردند كه مسئوليت مذاكرات را بر عهده بگيرند. از نخست‎وزيري هم براي بنده نامه‎اي آمد كه شما هر كاري در رابطه با مذاكرات مي‎كنيد، آن را به نخست‎وزير گزارش دهيد. اساسا اين مذاكره كار سختي بود، در ابتداي امر مي‎گفتند چه كسي مذاكره بكند و اشخاص مختلفي را مي‎فرستادند، ما هم خيلي براي اين‎كار سر و دست نمي‎شكستيم و هرچه تكليف‎مان بود همان كار را مي‎كرديم؛ چون بعضي‎ها ممكن بود خواستار اين باشند كه مذاكره كنند با اين تصور كه شايد ظرف چند روز موضوع تمام شود و در تاريخ اسم‎شان ماندگار شود. در همان روزها فرمانده سپاه پاسداران ملاقاتي با امام(ره) داشتند و امام صحبتي كردند و خبر اين ملاقات ساعت 2 بعدازظهر از راديو پخش شد كه امام(ره) نظرشان را در رابطه با مذاكرات صلح گفتند و در آن‎جا فرمودند كه مذاكرات صلح به عهده وزارت خارجه است. پس از آن از نخست‎وزيري به ما پيغام دادند كه نامه را پس دهيد و ما هم كاغذ را براي آن‌ها پس فرستاديم.

*مذاكرات صلح چقدر طول كشيد؟
مذاكره حدود 2 سال طول كشيد و سال‎هاي سختي بر ما سپري شد، زيرا مذاكرات ميلي‎متري پيش مي‎رفت.

*در طول مذاكرات چگونه مسائل را با امام(ره) و ساير مسئولين هماهنگ مي‎كرديد؟
از محل مذاكرات از طريق مرحوم حاج احمدآقا مسائل اساسي را با امام(ره) هماهنگ مي‎كرديم تا اين‎كه به جايي رسيد كه امام فرمودند به فلاني بگوييد هرجوري كه خودش صلاح ديد و مي‎تواند، عمل كند! امام(ره) به بنده اختيار تام دادند و البته ما نيز مرتبا در جلسات سران قوا شركت مي‎كرديم، به خود امام(ره) نيز گزارش مي‎داديم. از سوي ديگر، در ابتداي مذاكرات، كار خيلي سخت بود و براي همين هر روز براي حضرت امام، سران سه قوه، وزرا و كميسيون‎هاي مجلس بولتن تهيه و ارسال مي‎كرديم كه همه در جريان روند مذاكره باشند، سابقه بولتن‎ها در وزارت خارجه موجود است.

*در مذاكرات مبنا را براي آغاز كار چه چيزي قرار داديد؟
در ابتداي مذاكرات صلح، ما مبنا را قرارداد 1975 الجزاير قرار داديم و در بعضي از ارتفاعات مياني، در قسمت‎هايي طبق قرارداد بايد ميله‎هاي مرزي جابه‎جا مي‎شد كه امام فرمودند چاره‎اي نيست و اين قرارداد ملاك كار ما شد. از سختي‎هاي مذاكره اين بود كه كار پيش نمي‎رفت و كم‎كم فشار از داخل روي بنده افزايش پيدا كرد تا مذاكرات زودتر به اتمام برسد. اين موضوع از سوي برخي محافل دنبال مي‎شد كه بنده گفتم حاضر نيستم نقش وثوق‎الدوله را بازي كنم و براي همين اگر قرار است قراردادي امضاء شود كه در آن منافع ايران به‎دليل بعضي مصلحت‎هاي مقطعي ناديده گرفته شود، من استعفاء مي‎دهم و شما وزير خارجه ديگري انتخاب كنيد و در جايي اين جمله "من وثوق‎الدوله نيستم " را گفتم كه سران قوا با من موافقت داشتند.

*عكسي از شما در كنار سران و با حضور امام وجود دارد، آن عكس متعلق به چه زماني است؟
اين عكس متعلق به اواخر عمر امام(ره) است و ما مكرر به خدمت امام(ره) مي‎رسيديم. آن شب مرحوم حاج احمد آقا از يك آقا "رضا "يي كه در منزل امام بود و عكاسي مي‎دانست، خواستند كه بيايد عكاسي كند و بعد از اين‎كه چند عكس انداختند، يك‎دفعه امام(ره) بلند شدند و گفتند كه اگر ما تا صبح اين‎جا بنشينيم، آقارضا همين‎طور عكس مي‎اندازند.

*در پايان دوره وزارت شما وضعيت وزارت خارجه به چه صورت بود؟ ظاهرا در آن مقطع از همه طيف‎هاي سياسي در وزارت خارجه حضور داشتند، در زمان دولت آقاي خاتمي آيا پيشنهادي براي ادامه كار در وزارت خارجه به شما شد و يا براي انتخاب وزير بعدي با شما مشورتي صورت گرفت؟
در سال 1376 براي بنده دو فرم يكي براي وزارت خارجه و ديگري براي وزارت بهداشت فرستاده شد و چون بنده هنوز مطمئن نبودم كه موضوع جدي است يا خير و بعد هم نمي‎دانستم كه آيا مي‎توانم با دولت جديد كار كنم يا نه، فرم‎ها را پر نكردم؛ ولي به‎صورت غيرمستقيم و غير‎رسمي به بنده خبر رسيده بود كه بنابراين نيست كه تو وزير خارجه شوي. البته اين را هم بگويم كه بنده در آن زمان در مصاحبه‎اي از آقاي ناطق‎نوري حمايت كردم و اين موضوع مثلا در روز شنبه اتفاق افتاد و قرار بود روز چهارشنبه پخش شود؛ طرفدارهاي آقاي خاتمي فهميدند كه ما اين مصاحبه را انجام داده‎ايم. بعضي‎هاي‎شان كه حالا نمي‎دانيم اين موضوع درست بود يا خير، يكي از سوي كارگزاران و ديگري از سوي اعضاي مشاركت (كه بعدا تشكيل شد) از طرف آقاي خاتمي نقل كردند كه اگر مصاحبه شما پخش نشود، وزير خارجه مي‎مانيد و اگر پخش شود تغيير مي‎كنيد؛ كه ما گفتيم مصاحبه كرده‎ايم و بايد پخش شود و از اين‎رو مشخص بود كه وزير خارجه نمي‎شوم. وقتي آقاي خاتمي رييس‎جمهور شدند، در دفترشان از من خواستند كه وزير بهداشت شوم كه بنده عذرخواهي كردم و البته آقاي خاتمي اصرار هم كردند كه مي‎خواهم شما در كابينه حضور داشته باشيد.

*ماجراي نامزد نشدن شما در انتخابات سال 1380 چه بود؛ زيرا در مطبوعات اين موضوع طرح شده بود؟
ما كه خودمان را نامزد نكرديم؛ ديگران ما را نامزد كردند و اساسا بنده داوطلب انتخابات نبودم.

*در سال 1384 شما ابتدا جزو نامزدهاي انتخابات بوديد و در جلسات شوراي هماهنگي شركت مي‎كرديد. چه شد كه در ابتدا تمايل به نامزدي داشتيد و سپس از انتخابات كناره‎گيري كرديد؟
حتما بايد يك ائتلافي شكل مي‌گرفت تا در انتخابات نامزد شوم كه اين موضوع اتفاق نيفتاد؛ يعني از طرف اصول‎گرايان يك نامزد معرفي مي‎شد و اگر در ائتلاف روي بنده توافق مي‎شد، مي‎آمدم و آقاي هاشمي هم در آن زمان به صراحت گفته بودند كه اگر فلاني بيايد، بنده نامزد نمي‎شوم.

*ولي در عوض ايشان اعلام نامزدي در انتخابات رياست‎جمهوري نهم را كردند و بعد از آن شما بيانيه اعلام انصراف را داديد؟
علت انصرافم عدم تشكيل ائتلاف بود و آقاي هاشمي دو شرط براي عدم حضور در انتخابات داشتند، يكي اين‎كه اصول‎گرايان با هم ائتلاف كنند و ديگر اين‎كه اگر نتيجه ائتلاف‎شان ولايتي بود، در انتخابات نامزد نمي‎شود و اگر فردي غير از ولايتي باشد كانديداي انتخابات خواهد شد كه در نهايت روي بنده توافقي صورت نگرفت.

*شما نامه‎اي منتشر كرديد كه در آن انگار نوعي دلخوري از آقاي هاشمي و جريان اصول‎گرا داريد؟
خير، بنده دلخوري نداشتم و در‎حقيقت همان‎طور كه عرض كردم ائتلافي صورت نگرفت.

*در انتخابات اخير، ظاهرا شما جلساتي با آقاي محسن رضايي و ديگران براي اين‎كه نامزد انتخابات شويد، داشته‎ايد؛ يعني در واقع از سوي آقاي رضايي تلاشي صورت گرفته كه نامزد ديگري غير از آقاي احمدي‎نژاد مطرح شود. آيا شما در جريان مذاكرات بوديد؟
به بنده در زمينه نامزدي در انتخابات رياست‎جمهوري دهم پيشنهادهايي شد و بنده هيچ‎كدام از آن‎ها را نپذيرفتم.

*ما در مصاحبه‎اي كه با آقاي رضايي داشتيم به‎طور مشخص گفتند كه هركدام از آقايان دلايلي براي عدم نامزدي آوردند و آقاي ولايتي هم گفتند كه به حجت شرعي در اين رابطه نرسيده‎ام كه در انتخابات نامزد شوم؟
همين‎طور است؛ ايشان به بنده پيشنهاد كردند، فكر كنم نهم فروردين ماه سال گذشته بود كه آقاي رضايي تشريف آوردند و پيشنهاد كردند نامزد انتخابات شوم كه بنده هم عذرخواهي كردم و نقل‎قول‎ آقاي رضايي كاملا صحيح است.

*آقاي دكتر بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري، شما در جلسه مجمع تشخيص مصلحت نظام كه بحث تقلب مطرح شد، حضور داشتيد؟
بله، بنده در آن جلسه حضور داشتم.
آقاي هاشمي در آن جلسه ظاهرا دو دليل ذكر مي‎كنند و آقاي ري‎شهري واسطه نقل آن دليل بوده‎اند، در اين زمينه توضيح دهيد.
يك تفاوت نظري وجود داشت و اين‎كه آقاي هاشمي مطلبي را به نقل از آقاي ري‎شهري بيان كردند و ظاهرا در بازگو كردن نظر آقاي ري‎شهري به آقاي هاشمي يك مقدار ايشان زاويه داشته‎اند؛ ولي عمده آن همان بود، فقط يك مقدار تفاوت داشت.
شما بعد از حوادث انتخابات مصاحبه‎اي با شبكه الجزيره عربي داشتيد و به‎عنوان يك چهره سياسي خطاب به آقاي هاشمي مي‎گوييد كه موضوع، موضوع نظام است و آقاي هاشمي بايد موضع خود را با نظام روشن كند.
بعد از انتخابات و حوادثي كه به وقوع پيوست، بنده چند مصاحبه انجام دادم كه شايد تعداد آن‎ها به 9 مصاحبه رسيد و در آن برهه زماني وظيفه خود مي‎دانستم كه نظرم را به‎صراحت بيان كنم؛ زيرا خطراتي نظام را تهديد مي‎كرد و از قبل از انتخابات القاء به‎ناحق تقلب و لشكركشي در خيابان‎ها رخ داده بود و بنده به سهم خود كه هرچند ناچيز است بايد به تكليفم عمل مي‎كردم.

*شما در مصاحبه با شبكه الجزيره دو استدلال مهم كرديد، يكي در مورد مقايسه با دولت مصدق و ديگري خود نامزدهاي انتخابات.
مصدق در آن زمان ريشه خود را زد و اين‎كه كسي كه در انتخابات دچار شكست شده متوسل به تقلب مي‎شود، مانند كار مصدق است؛ دانسته يا ندانسته ريشه نظام را مي‎زند و در صورت عملي شدن پيشنهاد ايشان، ريشه نظام زده مي‎شد. از سوي ديگر اگر باب شود با حرف و ادعاي يكي از رقبا انتخابات ابطال شود و در انتخابات بعدي رقيب شكست‎خورده ببرد؛ آن‎وقت اين برنده‎هاي سابق و بازنده‎هاي امروز مي‎گويند كه اگر اين حق وجود دارد براي ما هم وجود دارد و آن‎ها هم درخواست ابطال انتخابات را مي‎كنند؛ بازهم انتخابات ابطال مي‎شود و دفعه بعد فرد ثالثي اگر اين‎كار را بكند، عملا در يك تسلسل مي‎افتيم كه در نهايت نتيجه‎اش از بين رفتن كشور است و لذا به هيچ وجه درست نيست. در اين قضايا ما خودمان آمديم و شوراي نگهبان شش نفر را انتخاب كرد بسيار تلاش كرديم آقايان نامزدها بيايند و نماينده هم بفرستند و دوربين تلويزيون هم بيايد و به صورت زنده پخش شود و نماينده شوراي نگهبان و وزارت كشور بيايند و صندوق‎ها را بازشماري كنند و مردم هم بر موضوع نظارت كنند و اگر تفاوتي در شمارش آراء وجود داشت، صندوق را ابطال كنيم كه در نهايت قضيه به نتيجه نرسيد.

*به نكته‎اي در مورد آقاي هاشمي در مصاحبه اشاره كرديد. لطفا در مورد آن هم توضيح دهيد.
نظام در واقع اصل است و منظور از نظام، اسلام احياء شده است. پس از سركوب‎هاي زمان پهلوي و شكست‎هايي كه در زمان قاجاريه كشور ما از بيگانگان خورده بود، پيروزي انقلاب اسلامي استقلال سياسي ايران را محقق ساخت و هر چيزي كه اساسا با ادامه استقلال سياسي نظام اسلامي در مغايرت باشد، بايد جلويش را گرفت كه در نهايت مهم اين است كه اصل حكومت اسلامي حفظ شود و حكومت اسلامي هم در حقيقت اسلام مجسم در حد مقدورات امروز است. در زمان پيامبران الهي هم آنان پيام خداوند را به مردم مي‎رساندند و در اين راستا هم تلاش‎شان را انجام مي‎دادند؛ اما شما مشاهده مي‎كنيد كه در زمان پيامبر اكرم(ص) نيز منافقين وجود داشتند و آدم‎هايي بودند كه بعدا خيانت كردند؛ كساني كه مسلمان بودند بعد از آن آمدند و فرزندان پيامبر را به شهادت رساندند. بنابراين اگر ما هم امروز نواقصي در حكومت مي‎بينيم، معني‎اش اين است كه هيچ‎گاه در تاريخ مدينه فاضله تشكيل نشده و هر كس هر عملي را انجام دهد و هر حكومتي كاري كه مي‎كند، به معني خير مطلق نيست و در اين‎جا نيز به بركت اسلام اين نظام احيا شده و ما موظفيم استقلالش را حفظ كنيم.

*آقاي دكتر شما بعد از انتخابات رياست‎‎جمهوري دهم و حوادثي كه رخ داد، ظاهرا ديداري با آيت‎الله جوادي آملي در شهرستان دماوند داشتيد. لطفا بفرماييد كه در آن ديدار چه گذشت؟
بعد از حوادث انتخابات رياست‎جمهوري دهم، ما خدمت آيت‎الله جوادي‎آملي كه يكي از مراجع و افراد بي‎نظير در حوزه‎هاي علميه هستند رسيديم و آن‎چه را كه از قضاياي انتخابات مي‎فهميديم خدمت ايشان تشريح كرديم و ايشان نيز با روي باز ما را پذيرفتند.