ولايتي: اولين سانتريفيوژ را به ايران آوردم؛ پروندهاي درباره 30 سال سياست داخلي و خارجي

به ما گفتند كه در رابطه با انرژي هستهاي دستگاهي در آنجا هست كه شما بايد آن را به ايران بياوريد، ما نيز بعد از تحويل آن دستگاه را با خودمان به ايران آورديم و چيزي كه در اين رابطه اطلاع يافتيم اين بود كه دستگاه فوق يك سانتريفيوژ بوده است.
هفته نامه پنجره طي مطلبي درباره پروندهاي درباره 30 سال سياست داخلي و خارجي نوشت؛ انتهاي منطقه دارآباد تهران، درست جايي كه شهر به پايان ميرسد، نقطه آغاز بيمارستان شهيد مسيح دانشوري است؛ محل وعده براي گفتوگو با دكتر علياكبر ولايتي؛ سياستمداري كه پرونده اصلي شماره 39 پنجره به او اختصاص يافته است.
آنچنان كه خود ولايتي ميگويد (و بيشتر از زبان محسن رضايي شنيدهايم) او به دليل نداشتن حجت شرعي در انتخابات سال گذشته نامزد نشده است؛ هر چند كه اصلاحطلبان پيغام داده بودند كه اگر او نامزد شود، ديگر كسي به ميدان رقابتها وارد نخواهد شد.
مصاحبه با تأخير آغاز ميشود و ولايتي ترجيح ميدهد كوتاهتر و جزييتر پاسخ دهد تا به سئوالات بيشتري جواب داده باشد. با اين همه، پرسشهايي بيپاسخ ميماند و پاسخهايي بدون چالش. اما حرفهاي تازه ولايتي درباره مجادلات سياسي دهه 60، برنامه اتمي ايران، نحوه پايان جنگ، پشت صحنه انتخابات دوم خرداد، نامزدي هاشمي رفسنجاني در انتخابات 1384 و حوادث پس از انتخابات سال گذشته، خواندني و شنيدني است.
*شما در دهه اول انقلاب بهعنوان يكي از كانديداهاي نخستوزيري مطرح بوديد، اما قرائت رسمي كه از آن زمان وجود دارد به اين صورت است كه جنابعالي مورد تأييد نمايندگان مجلس قرار نگرفته و در نهايت آقاي ميرحسين موسوي به نخستوزيري ميرسد. البته بهتازگي قرائت ديگري هم از اين ماجرا شنيده شده مبني بر اينكه در جلسهاي كه نام شما و آقاي موسوي از طرف رييسجمهور وقت نزد امام خميني(ره) طرح ميشود، امام نظرشان روي شما بوده و نظر موافقي نسبت به آقاي موسوي نداشتهاند، در رفت و برگشتهاي بعدي نيز امام همچنان نظرشان روي شما بوده ولي در نهايت آقاي خامنهاي ميگويند كه مجلس همراهي نميكند تا اين كه در آن وضعيت امام با شرايطي ميپذيرد كه بحث نخستوزيري آقاي موسوي مطرح شود. لطفا كمي درباره اين ماجرا توضيح دهيد؟
در آن برهه از زمان، اشخاص مختلفي براي بر عهده گرفتن سمت نخستوزيري مطرح بودند، نظر آقاي خامنهاي كه در آن زمان رييسجمهور بودند، روي بنده بود؛ اما در اين بين علت اصلي عدم رأي اكثريت نمايندگان مجلس به بنده، مخالفت سازماندهي شده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بوده است. بايد گفت كه وقتي از روي دلايل عقلي حضرت آيتالله خامنهاي رييسجمهور ميشوند و امام راحل در رابطه با ايشان قريب به اين مضمون ميفرمايند كه تصميم ما در ابتداي كار بر اين نبود كه از روحانيت رييسجمهور انتخاب كنيم، ولي حوادثي كه رخ داد (منظور قضيه دولت موقت و بنيصدر بود) ناچار شديم دست به زانوي خود بزنيم و به خودمان تكيه كنيم؛ اين جملات به اين معناست كه ايشان آقاي خامنهاي را بخشي از خودشان ميدانستند. امام در آن شرايط با وجود اينكه نظرشان عدم انتخاب رييسجمهور از ميان روحانيون بود به اين نتيجه ميرسند كه چنين موضعي را قبول كنند و رييسجمهور وقت نيز بهطور معلوم اگر بخواهد نخستوزير معرفي كند، حتما اين كار را با موافقت امام انجام ميدهد. پس اگر ايشان بنده را معرفي ميكنند، قطعا موافقت امام را نيز داشتهاند. در آن زمان خاطرم هست كه برخي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب در درون مجلس و بيرون آن، به اصطلاح امروزي شديدا لابي ميكردند كه بنده نخستوزير نشوم و در حال حاضر هم اسامي بعضي از آنان در ذهنم هست كه با تكتك نمايندگان صحبت ميكردند كه چنين كاري صورت نگيرد و كانديداي آنها نيز آقاي ميرحسين موسوي بود و بعد از نخستوزيري وي شاهد بوديم كه تعداد قابلملاحظهاي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب در كابينه آقاي موسوي جاي گرفتند و اگر اسامي اعضاي كابينه را در آن برهه مرور كنيد، پي به اين موضوع خواهيد برد كه گروهي متشكل از مؤتلفه اسلامي، جامعه روحانيت، حزب جمهوري اسلامي و جامعه مدرسين تعداد كمي وزير در كابينه ميرحسين موسوي داشتند از اين رو، ميتوان گفت كه آنان از قبل بنايشان بر همين اساس بوده است.
*در مورد اين موضوع كه امام نظر مثبتشان به شما بوده و ظاهرا در مذاكرات اول و دوم نسبت به آقاي موسوي نظر مساعدي نداشته نظرتان چيست؟
در اين قضايا چون خودم در روند گفتوگوها حضور نداشتم، اطلاع دقيقي از اين موضوع ندارم، ولي همينقدر مطلع هستم آن زماني كه بنده وزير امور خارجه بودم و تا زمانيكه حضرت امام در قيد حيات بودند، به نمايندگان مجلس توصيه ميكردند كه فلاني وزير خارجه بماند و همين روش را مقام معظم رهبري در طي هشت سال اول رهبريشان (در دو دولت آقاي هاشمي رفسنجاني) انجام ميدادند. در اين راستا براي بنده نيز نقل شده كه هر دفعه كه آقاي موسوي (نخستوزير وقت) خدمت امام ميرسيدند، امام احوال بنده را از آقاي موسوي ميپرسيدند، كه برداشت آقاي موسوي اين بوده كه امام ميخواستهاند به ايشان بگويند كه ولايتي بهعنوان وزير امور خارجه در كابينه حضور داشته باشد. وقتي دوره اول وزارتم به اتمام رسيد (سال 1364) خدمت امام (ره) عرض كردم اگر اجازه بدهيد فرد ديگري مسئوليت وزارت امور خارجه را بر عهده بگيرد، اما امام با اين موضوع مخالفت كردند و فرمودند اگر فرد ديگري جايگزين شما شود، در فضاي بينالملل ممكن است اين تصور پيدا شود كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران تغيير يافته است.
سالهايي كه شما در وزارت امور خارجه مقيم بوديد، درگيريهايي با برخي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب داشتيد كه بعدا هم ادامه پيدا كرد به اين علت كه در كابينه آقاي موسوي بهخصوص در كابينه اول ايشان گرايشهاي مختلفي وجود داشته است، ولي در كابينه دوم شاهد تغييرات اساسي هستيم در اين زمينه نيز كمي توضيح دهيد.
در كابينه دوم ميرحسين موسوي تنها فردي كه از طيف فكري ما در كابينه باقي مانده بود فقط بنده بودم. در كابينه اول آقاي موسوي افرادي همچون آقايان عسگراولادي، سرهنگ سليمي، پرورش، توكلي، مرتضي نبوي و ناطق نوري حضور داشتند كه در كابينه دوم ميرحسين همه آنها كنار گذاشته شدند. دليل ماندگاري من هم تأكيد امام و مقام معظم رهبري بود، يعني حتما رييسجمهور بايد در مورد وزراء نظر ميدادند بهخصوص در مورد وزير امور خارجه كه امام هم نظر داشتند و از اين جهت مسئوليت وزارت امور خارجه بر عهده بنده گذاشته شد.
*وضعيت كابينه دوم ميرحسين به چه صورت بود؟ آيا فشارها بر روي شما افزايش پيدا كرده بود؟ مثلا ما شنيديم كه شوراي سياسي در كابينه دوم تشكيل شد، لطفا فضاي حاكم بر كابينه دوم را تشريح كنيد.
در كابينه دوم آقاي موسوي تقريبا بعضي از وزارتخانههاي مهم يك نيمسايهاي در داخل دفتر نخستوزيري داشتند. البته اين را بايد گفت كه وزارت امور خارجه نيز اينچنين بود اما اگر از كسي نام نبريم بهتر است. ميتوان گفت كه با وجود وسعت، حساسيت و اهميت كار وزارت امور خارجه و درگيريهاي متعددي كه ما در حوزههاي مختلف بهخصوص در رابطه با ديپلماسي جنگ و بعد از آن مذاكرات صلح داشتيم، اصلا امكان اينكار را براي ديگران فراهم نميكرد كه يك قرينهسازي براي وزارت خارجه داشته باشند. از سوي ديگر بهخاطر تلاش گسترده و نفسگيري كه ما و مجموعه همكارانمان در وزارت خارجه داشتيم، هركس كه ميخواست معادل و قرينه ما عمل كند، بايد همينمقدار عزم، همت، انسجام و تلاش ميداشت. در آن زمان هم بناي من بر اين بود كه از همه كساني كه متدين و پايبند به نظام ولو داراي سلايق مختلف سياسي هستند، استفاده شود در اين جهت معاونين مختلف بنده در وزارت امور خارجه، افرادي با سلايق گوناگون بودند كه بنده به همراه آنها كار ميكردم اما همه همكارانم ميدانستند كه بايد در چه چهارچوبي كار كنند و واقعا هم كار ميكردند؛ شما اگر ساعت 9 شب هم به وزارت خارجه ميرفتيد، شايد 40 تا 50 اتاق بود كه چراغشان روشن بود و همه در حال كار كردن بودند و بعضيها شب در محل كار ميخوابيدند. يك زماني بنده سفري به آلمان (غربي) داشتم، شب مهمان مقامات آلماني بوديم و ساعت 11 شب هنگام بازگشت هنگامي كه از جلوي سفارت كشورمان در بن (پايتخت آلمان غربي) عبور ميكرديم سفير كشورمان طبقه چهارم سفارت را نشان داد و گفت نفر دوم سفارت الان كه ساعت 11 شب است در حال كار كردن است و اساسا شبها و ايام تعطيل كار كردن در وزارت خارجه امري عادي بود و ما براي تشكيل جلسات، صبح زود، آخر وقت، تعطيل و غيرتعطيل نميشناختيم و چنين تلاش نفسگيري براي پايهگذاري سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بود. ما سياست خارجي شاه را كه وابستگي به آمريكا و دوستي با اسراييل بود؛ دنبال نميكرديم. سياست جمهوري اسلامي تقابل با آمريكا، بهدليل حمايت از صدام حسين و رژيم گذشته، بود و حمايت از فلسطين نيز در دستور كارمان قرار داشت. بايد گفت كه پايهگذاري چنين سياستي در كشور ما بيسابقه بود، براي همين پايهگذاري آن احتياج به طراحي جديدي داشت كه كار بسيار ميبرد. زمانيكه بنده به وزارت خارجه رفتم، فقط 9 سفير در سراسر دنيا داشتيم و زمانيكه وزارت خارجه را ترك ميكردم، تعداد سفارتخانهها و كنسولگريهاي ما در سراسر دنيا تقريبا به عدد 137 رسيده بود و داراي 81 نمايندگي نيز بوديم كه اينها با تلاش بسيار زياد و با همت بالاي همكاران ما شكل گرفت.
*پس با اين اوصاف، شوراي سياسي كه در كابينه دوم آقاي موسوي شكل گرفته بود، نتوانست مانعي براي فعاليتهاي شما در وزارت خارجه ايجاد كند؟
بله، امكان و زمينه ايجاد مانع وجود نداشت و اصلا وزارت خارجه نقش خود را در هدايت سياست خارجي در خارج با هماهنگي در داخل كشور ايفا ميكرد و اين مستقيما بهخاطر حمايتهاي امام(ره) و بعد هم رييسجمهور وقت حضرت آيتالله خامنهاي بود و ايشان هميشه ميفرمودند دولت دو بخش است كه 50 درصد آن مربوط به خارج و 50 درصد آن مربوط به داخل است. يعني همه وزارتخانهها يك طرف، وزارت امور خارجه هم طرف ديگر؛ با اين ديد به وزارت امور خارجه نگاه ميشد و ما هم قدر اين موقعيت را ميدانستيم و اساسا كسي امكان موازيكاري با ما را نداشت.
*تركيب اعضاي شوراي سياسي كابينه دوم چگونه بود؟
در اين شورا اشخاص مختلفي حضور داشتند. بالاخره دولت هم ميخواست نظارت داشته باشد كه حرفي نبود، ولي ما پاسخگوي هم امام، هم رييسجمهور، هم نخستوزير و هم مجلس و كميسيون سياست خارجي بوديم و كارهاي مهم سياست خارجي همينطوري كه در حال حاضر دست رهبري است، آنموقع دست امام(ره) بود.
*در جايي از شما شنيدم كه در رابطه با مسائل هستهاي در سال 1364 يا 1365 فرموديد كه اولين نفري بوديد كه سانتريفيوژ را از پاكستان به ايران آوردهايد. لطفا كمي راجع به اين موضوع توضيح دهيد؟
بهنظرم در سال 1365 با يك هواپيماي اختصاصي به پاكستان سفر كرده بوديم. در آنجا به ما گفتند كه در رابطه با انرژي هستهاي دستگاهي در آنجا هست كه شما بايد آن را به ايران بياوريد، ما نيز بعد از تحويل آن دستگاه را با خودمان به ايران آورديم و چيزي كه در اين رابطه اطلاع يافتيم اين بود كه دستگاه فوق يك سانتريفيوژ بوده و تا جايي هم كه در خاطرم دارم به مقامات رسمي پاكستان نيز در اين رابطه چيزي نگفتيم؛ بالاخره افرادي كه در آنجا سانتريفيوژ را تهيه كرده بودند، آن را در ايران از ما تحويل گرفته و به نخستوزيري بردند.
*بعضي از افراد منشاء چنين مباحثي را مربوط به عبدالقديرخان دانشمند هستهاي پاكستان ميدانند. در اين خصوص نظرتان چيست؟
عبدالقديرخان را بنده هيچوقت رؤيت نكردم. البته اسم عبدالقديرخان را شنيده بودم و در همين حد ميدانستم كه ايشان نسبت به ايران نظر نامساعدي ندارند و اينكه چه همكاري صورت گرفته، بنده نسبت به آن اطلاعي ندارم.
*يكي از شاخصترين فعاليتهاي شما در دوران وزير امور خارجه بودن، انجام مذاكرات صلح با عراقيها بود. در اين خصوص كمي توضيح دهد؟
مذاكرات صلحي كه با عراقيها داشتيم و حدود دو سال به طول انجاميد. ميتوان گفت كه از زمان تأسيس وزارت خارجه در زمان فتحعليشاه تا به آن زمان، جزو پيچيدهترين كارهاي سياست خارجي يعني حتما سختتر از مذاكرات ارض روم (توسط مرحوم ميرزا تقيخان اميركبير كه در آن زمان، امير نظام آذربايجان) بود. زيرا در آن زمان مسئله بين ما و عثماني بود، در حاليكه در اين دوره بين ايران بهعنوان يكطرف و دنيا بهعنوان طرف ديگر بود. در طي مذاكرات، ما بولتنهايي تهيه ميكرديم كه يكي بولتن مخصوص امام(ره) بود يكي بولتن مخصوص سران سه قوه و يكي بولتن مخصوص وزراء كه خود همينكار به تشكيلاتي نياز داشت.
*نامهاي اخيراً منتشر شده راجع به امام و شما به تاريخ 20 فروردين 1367، ممكن است درباره موضوع نامه كمي توضيح دهيد؟
نامهاي نبوده؛ آن مربوط به صحبتي است كه بنده خدمت امام(ره) داشتهام. در آن زمان ما فشارهاي چندجانبهاي داشتيم كه از سوي مجلس و جاهاي ديگر وارد ميشد. درست مصادف با موقعي بود كه در چند جبهه دچار مشكل شده بوديم، در فاو و جزاير مجنون و جاهاي ديگر عراق شيميايي مصرف كرده و ما را در شرايط سختي قرار داده بود. اين در شرايطي بود كه وزارت خارجه مدعي و معارض داشت و در عينحال عدهاي نگران بودند كه وضعيت ديپلماسي ما چگونه ميشود. كار ما جمعبندي و برآيند نتايج بحثهايي بود كه سران سه قوه خدمت امام(ره) منتقل ميكردند؛ فشار روي ما زياد بود چنانكه من خدمت امام شكايتي كردم و ايشان پاسخ ما را دادند و بهصورت يك جزوه منتشر شد و اساسا نامهاي نوشته نشد.
*در آن مقطع شما جزو مخالفان پايان جنگ بين ايران و عراق بوديد يا موافقان ؟
ما تابع نظر امام بوديم و اساسا هم جنگ فرمانده ميخواهد و هم صلح تصميمگير امام مطابق قانون اساسي، تصميمگيرنده در رابطه با جنگ و صلح بود و ما ميدانستيم كه بعضيها بهدنبال اين هستند كه جنگ را تا قبل از آنكه بهجاي مناسبي برسد، پايان دهند. ما تابع نظر امام بوديم، ضمن اينكه نظرات كارشناسي خودمان را ميداديم، به اين معني كه نمينشستيم ببينيم امام چه ميفرمايند ما همان را انجام دهيم، ما گزارش به ايشان ميداديم، حضورا هم استدلال و تحليلهايي را نيز برايشان ارسال ميكرديم و در نهايت ايشان تصميم ميگرفتند و همه تابع بودند. اساسا در ساير كشورها نيز اينچنين است و يك نفر در رأس نظام و سخنش فصلالخطاب است و تصميم نهايي را ميگيرد.
*در آن برهه زماني بحثهايي را بانك مركزي و سازمان مديريت داشتند. شما در رابطه با بحثهاي آنها چه نظري داشتيد؟
در آن بحثها نظر بنده اين بود كه ما مقاومت را در جبهه ادامه دهيم و اگر هم خواستيم مذاكره كنيم، از موضع قوت اين كار را انجام دهيم و جنگ را آتشبس ندهيم تا زمانيكه از موضع قوت بتوانيم سخن بگوييم و آن دو چيزي كه امام خواسته بودند، يعني يكي عقبنشيني به مرزهاي بينالمللي و ديگري تعيين متجاوز، محقق شود.
*آيا در شكلگيري صدور قطعنامه 598 نقشي داشتيد؟
بله، در شكلگيري قطعنامه 598 نقش داشتيم و واسطه ايران در شوراي امنيت نماينده كشور آلمان بود و مطالب خود را در شوراي امنيت از طريق وي منتقل ميكرديم. بعد از اين رفت و برگشتها قطعنامه 598 تصويب شد. طبق قطعنامه بايد دبيركل سازمان ملل ترتيبات اجرايي قطعنامه را هم مشخص ميكرد؛ به اين معنا كه آتشبس و عقبنشيني چه زماني صورت گيرد و چه فاصلهاي مابين آنها وجود داشته باشد. مثلا اين مسئله پيش نيايد كه ما آتشبس بدهيم و سپس براي عقبنشيني پاي ميز مذاكره حاضر شويم و هيچ محدوديت زماني هم نباشد. ما معتقد بوديم كه اگر غير از اين شيوه بخواهد قطعنامه اجرا شود، عملي نيست؛ مانند قانون مصوب مجلس كه تا آييننامه نداشته باشد، قابليت اجرا پيدا نميكند. بدين صورت، مقرر شد ترتيبات اجرايي آن را دبيركل سازمان ملل مشخص كند كه آتشبس بهاضافه سه ماه مدت براي عقبنشيني به مرزهاي بينالمللي، آتشبس بهاضافه مدتي براي آزادي اسراي جنگي و آتشبس به اضافه مدتي براي تعيين ساز و كار متجاوز كه در نهايت ما ترتيبات اجرايي آن را پذيرفتيم و با پذيرفتن ترتيبات اجرايي از سوي ايران، قطعنامه 598 را پذيرفتيم، اما عراق آن را نپذيرفت و علت اصلي ادامه جنگ از سال 1366 كه قطعنامه 598 صادر شد تا سال 1367 كه جنگ پايان يافت، عدم تمكين عراق نسبت به ترتيبات اجرايي دبيركل سازمان ملل بود. اساسا بعد از پذيرش قطعنامه از سوي ما، عراق عمليات خود را تشديد كرد كه نمونه آن عمليات مرصاد بود و اين نشان ميدهد كه استدلالهاي ما در اين خصوص صحيح بود؛ يعني اگر عراق ترتيبات اجرايي را پذيرفته بود، آن زمانيكه ما اعلام ميكرديم آتشبس فلان روز است، بلافاصله بايد ترتيبات اجرايي دبيركل آغاز شود اما عراق اصلا اين را قبول نداشت و زمانيكه عراق ترتيبات اجرايي دبيركل را قبول نميكرد، به اين معنا بود كه ميتواند با بندهايي از قطعنامه بازي و ما را سرگردان بكند؛ ضمن اينكه جنگ متوقف و آتش آن سرد ميشود؛ در حاليكه خاك ما در اشغال عراقيهاست و همينطور مذاكره تا قيامت ادامه پيدا ميكند، بدون اينكه نتيجهاي در بر داشته باشد مانند اشغال سرزمينهاي اسلامي توسط صهيونيستها از سال 1967 تاكنون كه بيش از 40 سال است از آن ميگذرد.
*ظاهراً پس از پذيرش ترتيبات اجرايي دبيركل از سوي طرف عراقي شما مذاكراتي در آمريكا داشتيد و بعد از بازگشت شما به تهران آتشبس اعلام ميشود؟
ما براي پيگيري سقوط ايرباس از سوي نيروهاي آمريكايي به سازمان ملل رفته بوديم.
*يعني در آن سفر به شما پيغامي مبني بر اينكه اگر جنگ به اتمام نرسد، احتمال حمله جدي آمريكاييها به ايران وجود دارد، داده نشد كه آن را هنگام بازگشت به رهبر ايران منتقل كنيد؟
خير. قبل از اينكه بنده به تهران بازگردم، آتشبس از سوي ايران پذيرفته شده بود و در نيويورك كه بودم به ما گفته شد كه زودتر به تهران بازگرديم، زيرا اتفاقي افتاده است، ولي ما از آن اتفاق اطلاع نداشتيم تا اينكه در فرودگاه مهرآباد تهران متوجه شديم قطعنامه پذيرفته شده است.
*جريان پيگيريهاي شما درخصوص سقوط ايرباس از سوي آمريكاييها چه بود؟
نيروهاي آمريكايي هواپيماي ايرباس مسافربري ما را با حمله از كشتي وينسنت انداخته بودند و ما مأمور شديم براي شكايت و طرح در شوراي امنيت به سازمان ملل برويم. در شوراي امنيت سازمان ملل بنده از طرف جمهوري اسلامي حضور داشتم و از طرف دولت آمريكا جورج بوش كه آنزمان معاون ريگان بود، حضور داشت و ما شكايت خود از آمريكا را بهدليل ساقط كردن هواپيماي ايرباس ايراني مطرح كرديم و در آنجا دلايلي كه گفتيم، خيلي فني و روشن بود، بهخاطر اينكه هواپيماي ايرباس در رادار كشتي ديده ميشود كه هواپيماي بزرگي است و با هواپيماي جنگي تفاوت دارد، در ثاني سرعت آن نيز با هواپيماي جنگي متفاوت است، از اين جهت ما استدلال كرديم كه حتما عمدي در كار بوده است. بالاخره پس از شوراي امنيت موضوع در دادگاه هم پيگيري و در نهايت آمريكاييها محكوم شدند و غرامت دادند.
*پس از پذيرفتن قطعنامه به چه صورت شد كه شما بهعنوان فرد مذاكره كننده از طرف ايران انتخاب شديد؟
نكته جالب در اين مسئله اين است كه زمانيكه امام(ره) اعلام كردند كه موضوع را پذيرفتهايم، از دولت و جاهاي ديگر اشخاصي تلاش كردند كه مسئوليت مذاكرات را بر عهده بگيرند. از نخستوزيري هم براي بنده نامهاي آمد كه شما هر كاري در رابطه با مذاكرات ميكنيد، آن را به نخستوزير گزارش دهيد. اساسا اين مذاكره كار سختي بود، در ابتداي امر ميگفتند چه كسي مذاكره بكند و اشخاص مختلفي را ميفرستادند، ما هم خيلي براي اينكار سر و دست نميشكستيم و هرچه تكليفمان بود همان كار را ميكرديم؛ چون بعضيها ممكن بود خواستار اين باشند كه مذاكره كنند با اين تصور كه شايد ظرف چند روز موضوع تمام شود و در تاريخ اسمشان ماندگار شود. در همان روزها فرمانده سپاه پاسداران ملاقاتي با امام(ره) داشتند و امام صحبتي كردند و خبر اين ملاقات ساعت 2 بعدازظهر از راديو پخش شد كه امام(ره) نظرشان را در رابطه با مذاكرات صلح گفتند و در آنجا فرمودند كه مذاكرات صلح به عهده وزارت خارجه است. پس از آن از نخستوزيري به ما پيغام دادند كه نامه را پس دهيد و ما هم كاغذ را براي آنها پس فرستاديم.
*مذاكرات صلح چقدر طول كشيد؟
مذاكره حدود 2 سال طول كشيد و سالهاي سختي بر ما سپري شد، زيرا مذاكرات ميليمتري پيش ميرفت.
*در طول مذاكرات چگونه مسائل را با امام(ره) و ساير مسئولين هماهنگ ميكرديد؟
از محل مذاكرات از طريق مرحوم حاج احمدآقا مسائل اساسي را با امام(ره) هماهنگ ميكرديم تا اينكه به جايي رسيد كه امام فرمودند به فلاني بگوييد هرجوري كه خودش صلاح ديد و ميتواند، عمل كند! امام(ره) به بنده اختيار تام دادند و البته ما نيز مرتبا در جلسات سران قوا شركت ميكرديم، به خود امام(ره) نيز گزارش ميداديم. از سوي ديگر، در ابتداي مذاكرات، كار خيلي سخت بود و براي همين هر روز براي حضرت امام، سران سه قوه، وزرا و كميسيونهاي مجلس بولتن تهيه و ارسال ميكرديم كه همه در جريان روند مذاكره باشند، سابقه بولتنها در وزارت خارجه موجود است.
*در مذاكرات مبنا را براي آغاز كار چه چيزي قرار داديد؟
در ابتداي مذاكرات صلح، ما مبنا را قرارداد 1975 الجزاير قرار داديم و در بعضي از ارتفاعات مياني، در قسمتهايي طبق قرارداد بايد ميلههاي مرزي جابهجا ميشد كه امام فرمودند چارهاي نيست و اين قرارداد ملاك كار ما شد. از سختيهاي مذاكره اين بود كه كار پيش نميرفت و كمكم فشار از داخل روي بنده افزايش پيدا كرد تا مذاكرات زودتر به اتمام برسد. اين موضوع از سوي برخي محافل دنبال ميشد كه بنده گفتم حاضر نيستم نقش وثوقالدوله را بازي كنم و براي همين اگر قرار است قراردادي امضاء شود كه در آن منافع ايران بهدليل بعضي مصلحتهاي مقطعي ناديده گرفته شود، من استعفاء ميدهم و شما وزير خارجه ديگري انتخاب كنيد و در جايي اين جمله "من وثوقالدوله نيستم " را گفتم كه سران قوا با من موافقت داشتند.
*عكسي از شما در كنار سران و با حضور امام وجود دارد، آن عكس متعلق به چه زماني است؟
اين عكس متعلق به اواخر عمر امام(ره) است و ما مكرر به خدمت امام(ره) ميرسيديم. آن شب مرحوم حاج احمد آقا از يك آقا "رضا "يي كه در منزل امام بود و عكاسي ميدانست، خواستند كه بيايد عكاسي كند و بعد از اينكه چند عكس انداختند، يكدفعه امام(ره) بلند شدند و گفتند كه اگر ما تا صبح اينجا بنشينيم، آقارضا همينطور عكس مياندازند.
*در پايان دوره وزارت شما وضعيت وزارت خارجه به چه صورت بود؟ ظاهرا در آن مقطع از همه طيفهاي سياسي در وزارت خارجه حضور داشتند، در زمان دولت آقاي خاتمي آيا پيشنهادي براي ادامه كار در وزارت خارجه به شما شد و يا براي انتخاب وزير بعدي با شما مشورتي صورت گرفت؟
در سال 1376 براي بنده دو فرم يكي براي وزارت خارجه و ديگري براي وزارت بهداشت فرستاده شد و چون بنده هنوز مطمئن نبودم كه موضوع جدي است يا خير و بعد هم نميدانستم كه آيا ميتوانم با دولت جديد كار كنم يا نه، فرمها را پر نكردم؛ ولي بهصورت غيرمستقيم و غيررسمي به بنده خبر رسيده بود كه بنابراين نيست كه تو وزير خارجه شوي. البته اين را هم بگويم كه بنده در آن زمان در مصاحبهاي از آقاي ناطقنوري حمايت كردم و اين موضوع مثلا در روز شنبه اتفاق افتاد و قرار بود روز چهارشنبه پخش شود؛ طرفدارهاي آقاي خاتمي فهميدند كه ما اين مصاحبه را انجام دادهايم. بعضيهايشان كه حالا نميدانيم اين موضوع درست بود يا خير، يكي از سوي كارگزاران و ديگري از سوي اعضاي مشاركت (كه بعدا تشكيل شد) از طرف آقاي خاتمي نقل كردند كه اگر مصاحبه شما پخش نشود، وزير خارجه ميمانيد و اگر پخش شود تغيير ميكنيد؛ كه ما گفتيم مصاحبه كردهايم و بايد پخش شود و از اينرو مشخص بود كه وزير خارجه نميشوم. وقتي آقاي خاتمي رييسجمهور شدند، در دفترشان از من خواستند كه وزير بهداشت شوم كه بنده عذرخواهي كردم و البته آقاي خاتمي اصرار هم كردند كه ميخواهم شما در كابينه حضور داشته باشيد.
*ماجراي نامزد نشدن شما در انتخابات سال 1380 چه بود؛ زيرا در مطبوعات اين موضوع طرح شده بود؟
ما كه خودمان را نامزد نكرديم؛ ديگران ما را نامزد كردند و اساسا بنده داوطلب انتخابات نبودم.
*در سال 1384 شما ابتدا جزو نامزدهاي انتخابات بوديد و در جلسات شوراي هماهنگي شركت ميكرديد. چه شد كه در ابتدا تمايل به نامزدي داشتيد و سپس از انتخابات كنارهگيري كرديد؟
حتما بايد يك ائتلافي شكل ميگرفت تا در انتخابات نامزد شوم كه اين موضوع اتفاق نيفتاد؛ يعني از طرف اصولگرايان يك نامزد معرفي ميشد و اگر در ائتلاف روي بنده توافق ميشد، ميآمدم و آقاي هاشمي هم در آن زمان به صراحت گفته بودند كه اگر فلاني بيايد، بنده نامزد نميشوم.
*ولي در عوض ايشان اعلام نامزدي در انتخابات رياستجمهوري نهم را كردند و بعد از آن شما بيانيه اعلام انصراف را داديد؟
علت انصرافم عدم تشكيل ائتلاف بود و آقاي هاشمي دو شرط براي عدم حضور در انتخابات داشتند، يكي اينكه اصولگرايان با هم ائتلاف كنند و ديگر اينكه اگر نتيجه ائتلافشان ولايتي بود، در انتخابات نامزد نميشود و اگر فردي غير از ولايتي باشد كانديداي انتخابات خواهد شد كه در نهايت روي بنده توافقي صورت نگرفت.
*شما نامهاي منتشر كرديد كه در آن انگار نوعي دلخوري از آقاي هاشمي و جريان اصولگرا داريد؟
خير، بنده دلخوري نداشتم و درحقيقت همانطور كه عرض كردم ائتلافي صورت نگرفت.
*در انتخابات اخير، ظاهرا شما جلساتي با آقاي محسن رضايي و ديگران براي اينكه نامزد انتخابات شويد، داشتهايد؛ يعني در واقع از سوي آقاي رضايي تلاشي صورت گرفته كه نامزد ديگري غير از آقاي احمدينژاد مطرح شود. آيا شما در جريان مذاكرات بوديد؟
به بنده در زمينه نامزدي در انتخابات رياستجمهوري دهم پيشنهادهايي شد و بنده هيچكدام از آنها را نپذيرفتم.
*ما در مصاحبهاي كه با آقاي رضايي داشتيم بهطور مشخص گفتند كه هركدام از آقايان دلايلي براي عدم نامزدي آوردند و آقاي ولايتي هم گفتند كه به حجت شرعي در اين رابطه نرسيدهام كه در انتخابات نامزد شوم؟
همينطور است؛ ايشان به بنده پيشنهاد كردند، فكر كنم نهم فروردين ماه سال گذشته بود كه آقاي رضايي تشريف آوردند و پيشنهاد كردند نامزد انتخابات شوم كه بنده هم عذرخواهي كردم و نقلقول آقاي رضايي كاملا صحيح است.
*آقاي دكتر بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري، شما در جلسه مجمع تشخيص مصلحت نظام كه بحث تقلب مطرح شد، حضور داشتيد؟
بله، بنده در آن جلسه حضور داشتم.
آقاي هاشمي در آن جلسه ظاهرا دو دليل ذكر ميكنند و آقاي ريشهري واسطه نقل آن دليل بودهاند، در اين زمينه توضيح دهيد.
يك تفاوت نظري وجود داشت و اينكه آقاي هاشمي مطلبي را به نقل از آقاي ريشهري بيان كردند و ظاهرا در بازگو كردن نظر آقاي ريشهري به آقاي هاشمي يك مقدار ايشان زاويه داشتهاند؛ ولي عمده آن همان بود، فقط يك مقدار تفاوت داشت.
شما بعد از حوادث انتخابات مصاحبهاي با شبكه الجزيره عربي داشتيد و بهعنوان يك چهره سياسي خطاب به آقاي هاشمي ميگوييد كه موضوع، موضوع نظام است و آقاي هاشمي بايد موضع خود را با نظام روشن كند.
بعد از انتخابات و حوادثي كه به وقوع پيوست، بنده چند مصاحبه انجام دادم كه شايد تعداد آنها به 9 مصاحبه رسيد و در آن برهه زماني وظيفه خود ميدانستم كه نظرم را بهصراحت بيان كنم؛ زيرا خطراتي نظام را تهديد ميكرد و از قبل از انتخابات القاء بهناحق تقلب و لشكركشي در خيابانها رخ داده بود و بنده به سهم خود كه هرچند ناچيز است بايد به تكليفم عمل ميكردم.
*شما در مصاحبه با شبكه الجزيره دو استدلال مهم كرديد، يكي در مورد مقايسه با دولت مصدق و ديگري خود نامزدهاي انتخابات.
مصدق در آن زمان ريشه خود را زد و اينكه كسي كه در انتخابات دچار شكست شده متوسل به تقلب ميشود، مانند كار مصدق است؛ دانسته يا ندانسته ريشه نظام را ميزند و در صورت عملي شدن پيشنهاد ايشان، ريشه نظام زده ميشد. از سوي ديگر اگر باب شود با حرف و ادعاي يكي از رقبا انتخابات ابطال شود و در انتخابات بعدي رقيب شكستخورده ببرد؛ آنوقت اين برندههاي سابق و بازندههاي امروز ميگويند كه اگر اين حق وجود دارد براي ما هم وجود دارد و آنها هم درخواست ابطال انتخابات را ميكنند؛ بازهم انتخابات ابطال ميشود و دفعه بعد فرد ثالثي اگر اينكار را بكند، عملا در يك تسلسل ميافتيم كه در نهايت نتيجهاش از بين رفتن كشور است و لذا به هيچ وجه درست نيست. در اين قضايا ما خودمان آمديم و شوراي نگهبان شش نفر را انتخاب كرد بسيار تلاش كرديم آقايان نامزدها بيايند و نماينده هم بفرستند و دوربين تلويزيون هم بيايد و به صورت زنده پخش شود و نماينده شوراي نگهبان و وزارت كشور بيايند و صندوقها را بازشماري كنند و مردم هم بر موضوع نظارت كنند و اگر تفاوتي در شمارش آراء وجود داشت، صندوق را ابطال كنيم كه در نهايت قضيه به نتيجه نرسيد.
*به نكتهاي در مورد آقاي هاشمي در مصاحبه اشاره كرديد. لطفا در مورد آن هم توضيح دهيد.
نظام در واقع اصل است و منظور از نظام، اسلام احياء شده است. پس از سركوبهاي زمان پهلوي و شكستهايي كه در زمان قاجاريه كشور ما از بيگانگان خورده بود، پيروزي انقلاب اسلامي استقلال سياسي ايران را محقق ساخت و هر چيزي كه اساسا با ادامه استقلال سياسي نظام اسلامي در مغايرت باشد، بايد جلويش را گرفت كه در نهايت مهم اين است كه اصل حكومت اسلامي حفظ شود و حكومت اسلامي هم در حقيقت اسلام مجسم در حد مقدورات امروز است. در زمان پيامبران الهي هم آنان پيام خداوند را به مردم ميرساندند و در اين راستا هم تلاششان را انجام ميدادند؛ اما شما مشاهده ميكنيد كه در زمان پيامبر اكرم(ص) نيز منافقين وجود داشتند و آدمهايي بودند كه بعدا خيانت كردند؛ كساني كه مسلمان بودند بعد از آن آمدند و فرزندان پيامبر را به شهادت رساندند. بنابراين اگر ما هم امروز نواقصي در حكومت ميبينيم، معنياش اين است كه هيچگاه در تاريخ مدينه فاضله تشكيل نشده و هر كس هر عملي را انجام دهد و هر حكومتي كاري كه ميكند، به معني خير مطلق نيست و در اينجا نيز به بركت اسلام اين نظام احيا شده و ما موظفيم استقلالش را حفظ كنيم.
*آقاي دكتر شما بعد از انتخابات رياستجمهوري دهم و حوادثي كه رخ داد، ظاهرا ديداري با آيتالله جوادي آملي در شهرستان دماوند داشتيد. لطفا بفرماييد كه در آن ديدار چه گذشت؟
بعد از حوادث انتخابات رياستجمهوري دهم، ما خدمت آيتالله جواديآملي كه يكي از مراجع و افراد بينظير در حوزههاي علميه هستند رسيديم و آنچه را كه از قضاياي انتخابات ميفهميديم خدمت ايشان تشريح كرديم و ايشان نيز با روي باز ما را پذيرفتند.