خدا و ناخداي انقلاب در صحراي طبس

پنجم ارديبهشت 1359 يكي از روزهاي حساس و سرنوشت ساز و به يادماندني در تاريخ ايران اسلامي است. در اين روز بزرگ يك بارديگر خداوند قهار به ياري ناخداي انقلاب آمد, چرا كه خود در قرآن شريفش فرموده: «ان تنصرواالله ينصركم ويثبت اقدامكم» و وعده او تخلف ناپذير است. در اين باره به چند نكته مهم اشاره مي شود:
1) راز ورمز انقلاب اسلامي
راستي يكي از نكات برجسته و به عبارت ديگر راز ورمز پيروزي و تداوم انقلاب اسلامي چه مي تواند باشد به نظر حقير بدون شك اين راز مهم دست عنايت و قدرتمند الهي است كه همواره حامي اين ملت بزرگ بوده و انشاالله در آينده نيز خواهد بود. كافي است نگاهي گذرا به اقدامات خصمانه دشمنان انقلاب اسلامي كه در راس آنها, آمريكاي جنايتكار قرار دارد, بيندازيم و به عمق كينه آنها پي برده و از طرف ديگر دست قدرت الهي را به وضوح مشاهده نمائيم. «نقشه تجزيه ايران, اعمال فشارهاي اقتصادي, حمايت از گروههاي ضدانقلاب داخلي, طراحي كودتاي نوژه, تشويق و تحريك عراق به آغاز جنگ با ايران, حمله به سكوهاي نفتي و كشتيهاي تجاري و نظامي ايران, تحريم تسليحاتي, سرنگوني هواپيماي مسافربري (وكشته شدن بيش از 290 نفر از مسافرين بيگناه), ايجاد جنگ رواني, ادعاي حمايت ايران از تروريسم, متهم كردن ايران به نقض حقوق بشر, ادعاي تلاش ايران براي دستيابي به سلاحهاي هسته اي, تخصيص بودجه جهت براندازي نظام اسلامي و دهها توطئه ديگر كه هر كدام از آنها مي توانست هر حكومتي را ساقط كند, از اين جمله اند. اما علي رغم اين همه توطئه, نظام اسلامي با اقتدار به سوي ثبات و پيشرفت گام برداشته و چشم جهانيان را خيره كرده است. يكي ديگر از دسيسه هاي دشمن, حمله مستقيم نظامي به ايران اسلامي در صحراي طبس بود. حال بايد ديد منظور از اين حمله چه بوده است
2) هدف از حمله نظامي آمريكا به طبس
در اين مختصر, مجال پرداختن به ابعاد گسترده اين حادثه مهم تاريخي نيست و لذا بصورت مجمل به تشريح موضوع مي پردازيم.
از همان آغاز تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام (ره), دولت آمريكا دست به اقدامات گسترده سياسي و همچنين تمهيدات نظامي زد, ناوگان نظامي خود را به خليج فارس اعزام و وانمود كرد كه آماده است تا هرلحظه به ايران حمله كند. آنها در حقيقت با يك تير دو نشان را مورد هدف قرار دادند, آزادي گروگانها و در كنار آن براندازي نظام نوپاي اسلامي, كه هدف اخير از اولي مهمتر بود چرا كه مي خواستند به آزاديخواهان و ملل مستضعف جهان گوشزد كنند كه قدرت عمليات نظامي آمريكا در دنيا بي نظير است و لذا هركس در هر جاي اين كره خاكي بخواهد برخلاف ميل ايالات متحده حركت كند محكوم به فناست.
كارتر «رئيس جمهور وقت آمريكا» در اين رابطه مي گويد: «من مي خواهم به محض آزاد شدن افرادمان, ايرانيها را تنبيه كنم, واقعا به آنها ضربه زنم, آنها بايد بدانند كه نمي توانند ما را به بازي بگيرند.» (1)
و «مايلز كاپلند» از دست اندركاران سابق دستگاه اطلاعاتي آمريكا و همكار روزولت در كودتاي 28 مرداد 32 در ايران, مي گويد: «هدف از تهاجم طبس, تنها آزادي گروگانها نبود, بلكه كودتا براي سرنگوني رژيم ايران, هدف اصلي اين عمليات بوده است.» (2)
3) شرح مختصر واقعه طبس
آمريكائيها پس از مهيا نمودن تمام امكانات, تجهيزات نظامي, طرح و نقشه هاي پيچيده, هماهنگي با هم پيمانان جهاني و منطقه اي و عوامل داخلي, برپايي رزمايشهاي متعدد و خلاصه با درنظر گرفتن تمام ريزه كاريهاي مربوط به اين عمليات, بالاخره در شب 5 ارديبهشت 1359 با تعدادي بالگرد و هواپيماي نظامي و 90 نفر كماندوي ورزيده و آموزش ديده و با تجهيزات كامل وارد خاك ايران شده و در صحراي طبس فرود آمدند.
آنها قصد داشتند پس از استراحت و تجديدقوا در طبس بوسيله بالگرد در زمين فوتبال استاديوم ورزشي شهيد شيرودي تهران فرود آمده و با كمك گروههاي ضدانقلاب كه از قبل آماده شده بودند در يك زمان به دو مركز نگهداري جاسوسان آمريكايي حمله كنند و سپس گروگانها را آزاد كرده و در ادامه با بمباران شديد مراكز حساس كشور به ماجراجويي خود تداوم بخشند امالله
اما, در همان بدو امر با شكستي خفت بار مواجه گرديدند, چرا كه آنها در محاسبات خود علي رغم درنظر گرفتن همه نكات, يك نكته اساسي را فراموش كرده بودند و آن چيزي نبود جز دست قدرت الهي, همان كه از طريق طوفان شن بصورت اعجازگونه به كمك ناخداي انقلاب اسلامي و ملت ايران آمد و دانه هاي شن مانند سنگ ريزه هاي الهي در جريان نابودي اصحاب فيل بر سر عقابهاي آهنين آمريكايي فرود آمده و طومار ننگينشان را درهم پيچيد و آنان با برجاي گذاشتن 9 نفر از جنازه هاي سوخته شده سربازان و همچنين لاشه هاي منهدم شده هواپيما و بالگردهاي خود, فرار را بر قرار ترجيح دادند و اين حادثه چيزي بيشتر از يك لكه ننگ در تاريخ مملو از جنايات آمريكا باقي نگذاشت.
4) يادي از شهيد اين حادثه محمد منتظر قائم
پس از اطلاع از حادثه, شهيد منتظر قائم با تعدادي از برادران سپاه يزد ماموريت يافتند تا موضوع را بررسي نمايند. ساعت 5 بعدازظهر آن روز به منطقه رسيدند, آنها به هنگام ورود موفق شدند از درون برخي هواپيماها و بالگردهاي متجاوزين كه در محل بجا مانده بود, اسناد و گزارشهاي محرمانه و فوق العاده مهمي را بدست آورند. براين اساس به دستور بني صدر خائن «رئيس جمهور وقت» چند جنگنده نيروهاي هوايي, هواپيماها و بالگردهاي سالم بجامانده از تروريستهاي آمريكايي را در منطقه بمباران كردند كه در اين حادثه شهيد بزرگوار و شجاع, سردار محمد منتظر قائم به شهادت رسيد.
5) مسجد شكر
در پايان بارديگر بايد خداي انقلاب را شاكر باشيم ـ كه صدالبته شاكريم ـ و به همين مناسبت در محل سقوط هواپيما و بالگردهاي آمريكايي, مسجدي به همت مردم و مسئولين نظام و با مديريت پاسداران غيور اين خطه, توسط دلاوران تيپ الغدير در حال ساخت است كه به شكرانه اين موهبت الهي ـ شكست آمريكا ـ و با اشاره رهبر معظم انقلاب آنرا مسجد شكر نام نهاده اند. باشد تا اين بنا براي هميشه در دل كوير براي نسلهاي آينده باقي بماند و مردم, شكرگذار خداي انقلاب باشند. خداوند روح پرفتوح ناخداي انقلاب و شهيد اين حادثه بزرگ را با شهداي كربلا محشور فرمايد.
1) برژينسكي «سقوط شاه, جان گروگانها و منافع ملي» ترجمه منوچهر يزدانيار «تهران. كاوش. 1362» ص 95
2) جلويتو كيه زا «هدف, تهران, تهاجم كارتر و وقايع پشت پرده» ترجمه هادي سهرابي «تهران. نشر نو1362» ص 136
معجزه طبس اززبان چارلی بکویت فرمانده عملیات نافرجام طبس
در تمام طول راه بازگشت (از طبس ) احساس پوچي و پژمردگي ميكردم. آه. آه. يأس بر وجودم سايه افكنده بود. گريهام گرفت. اين موقعي بود كه نشستم و با تمام وجود گفتم: يا عيسي مسيح، تو ميداني كه چه گندي به بار آمده است.
ما واقعا باعث شرمساري كشور بزرگمان (آمريكا) شديم. خودم را بسيار حقير احساس ميكردم. نميخواستم صحبت كنم، يا هيچ كار ديگري انجام دهيم؛ فقط احساس ميكردم كه ديگر آبرويي برايم باقي نمانده بود."
مطلب فوق عين مطلبي است كه چارلي بكويت، فرمانده عمليات نافرجام طبس، در كتاب خود به نام "نيروي دلتا" در مورد احساسش هنگام بازگشت از طبس به رشته تحرير در آورده است.
هاميلتون جوردن رئيس كاركنان كاخ سفيد در كتاب خود به نام "بحران" در رابطه با آنچه در لحظه دريافت خبر برخورد هليكوپتر و هواپيما در طبس در كاخ سفيد گذشت مينويسد:
" كارتر گوشي را برداشت و گفت: "ديويد (جونز) چه خبر؟"
ما حرفهاي جونز را نميشنيديم. ولي حالت چهره كارتر و پريدگي رنگ او نشان ميداد كه خبرهاي بدي ميشنود. كارتر لحظهاي چشمانش را بست و در حاليكه به زحمت آب دهانش را قورت ميداد پرسيد: "آيا كسي هم مرده است؟" ...
همه ما به دهان او زل زده بوديم. چند ثانيه بعد گفت: "ميفهمم ... ميفهمم" و گوشي تلفن را گذاشت. هيچكس سئوال نكرد تا اينكه خود كارتر پس از چند ثانيه سكوت گفت: "مصيبت تازهاي پيش آمده. يكي از هليكوپترها به يك هواپيماي سي 130 خورده و آتش گرفته و احتمالا چند نفري هم كشته شدهاند ..
در مورد خواب آلودگي نيروها عملياتي دلتا در طبس، يعني زماني كه بايد همه در اوج بيداري باشند، بكويت در مورد يك عضو عمليات كه در داخل هواپيماي سي 130 بود مينويسد:
"لحظاتي قبل از برخورد هليكوپتر به آن (هواپيما) چرت ميزد. هنگام انفجار، وي چرتش پاره شد و به صفي از افراد كه در حال خروج از يكي از دريچههاي هواپيما بودند پيوست. دود و آتش همه جا را فرا گرفته بود. موتورها هنوز كار ميكردند. موتور هليكوپتر هنوز كار ميكرد و همچنان بدنه هواپيما را ميشكافت و به داخل آن رخنه ميكرد و هواپيما را به شدت تكان ميداد. عضو مزبور ناگهان فكر كرده بود كه هنگام چرت زدن وي، (هواپيماي) سي 130 به پرواز در آمده است و اكنون وقت عمليات پرش با چتر است. وقتي نوبت او براي ترك هواپيما رسيد، به طور خودكار وضعيت پرش با چتر را به خود گرفت و اقدام به سقوط آزاد كرد و مثل تپه روي زمين پهن شد. بعد از آن، همقطارش از او پرسيده بود كه وقتي وي پريد، بدون چتر چكار ميخواست بكند؟ او جواب داده بود: "نميدانم، من در آن لحظه فقط فكر ميكردم كه بايد بپرم."
گزارش هواشناسي در روز عمليات، مساعد بودن هوا را گزارش ميكرد و بكويت كه با هواپيما وارد ايران شده بود، در طبس شاهد هواي صاف بود بطوري كه مينويسد:
" هوا خنك و صاف بود و ستارهها به سادگي قابل رويت بودند. نور ماه براي ديدن افرادي كه سي چهل يارد دورتر ايستاده بودند، كافي بود."
آنها منتظر هليكوپترها بودند كه بايد يك ربع بعد از آنها وارد طبس ميشدند. ولي از آنها خبري نميشود. آنها در حقيقت در مسير حركت از عمان به ايران دچار طوفان شن عظيمي شده بودند. قرار بود 8 هليكوپتر به طبس بيايند. ولي در نهايت فقط 6 هليكوپتر به طبس رسيدند و دو تاي آنها بر اثر شدت طوفان از ميانه راه به عمان باز گشته بودند.
بكويت در ارتباط با گفتگويش با اولين خلبان هليكوپتري كه وارد طبس شده بود، مينويسد:
" چيزهايي كه ميگفت به قدري تاثر آور بود كه اگر ميتوانستيم، هليكوپترها را در بيابان ميگذاشتيم و با سي 130 ها به خانه بر ميگشتيم."
بكويت در رابطه با خلبان دومين هليكوپتر كه در طبس فرود آمده بود نوشته است:
"او از هليكوپتر دور شد، زياد و تند صحبت ميكرد و چيزهاي وحشتناكي ميگفت."
بكويت از قول او نقل ميكند كه:
" من نميدانم چه كسي در سطح من كارها را اداره ميكند؛ اما اينقدر ميتوانم بگويم كه براي لغو اين عمليات بايد همه چيز به دقت مد نظر قرار گيرد. نميدانيد بر من چه گذشته است. با بدترين طوفان شني كه تا كنون ديده بودم مواجه شديم. بسيار دشوار بود. پيش خود فكر كردم مطمئن نيستم كه بتوانيم عمليات را انجام دهيم. واقعا مطمئن نيستم كه بتوانيم آن را انجام دهيم."
در حالي كه 8 هليكوپتر براي عمليات پيش بيني شده بود، فقط 6 هليكوپتر به طبس رسيده بودند و اين تعداد حداقل هليكوپترهاي مورد نياز براي موفقيت در عمليات نجات گروگانها بود. اما يكي از هليكوپترها نيز اعلام ميكند كه قادر به ترك طبس نيست. ماموريت با 5 هليكوپتر ممكن نبود و بر اساس برنامههاي از پيش تعيين شده در چنين صورتي چارهاي جز توقف عمليات نداشتند. آنها بايد اين هليكوپتر را جا ميگذاشتند و ايران را به سرعت ترك ميكردند. دستور لغو عمليات توسط كارتر صادر ميشود. طوفان شن كار خود را كرده و عمليات با شكست مواجه شده بود. ولي اين افتضاح براي آمريكا كافي نبود و اراده خداوند متعال در حفاظت از انقلابي كه حضرت امام(ره) رهبري آنرا بر عهده داشت، رسوايي بيشتري را براي آمريكا مقرر كرده بود.
خداوند با معجزه "طوفان شن" به ياري حكومت اسلامي آمده بود. شايد "مگسها" در مصر نيز ماموريت خود را انجام داده و استراحت را از نيروهاي دلتا ربوده بودند. اين دفعه نوبت "تند باد" بود كه ماموريت الهي خويش را انجام دهد.
نيروهاي دلتا عمليات فرار را آغاز ميكنند. بكويت با تاكيد بر اينكه "وقتي براي گريه نداشتم" در ارتباط با حادثه بعدي مينويسد:
" در ميان تند باد، يكي از هليكوپترها را ديدم كه از زمين بلند شد و به سمت چپ كج شد و به آرامي به عقب خزيد. سپس صداي مهيبي بلند شد. صداي انفجار بمب نبود. صداي شكستن نبود، صداي چيزي بود كه با يك ضربه متلاشي شود. يك انفجار بنزين. گلوله آتشين آبي رنگي مثل بالون به هوا رفت. ظاهرا هليكوپتر سرگرد شافر به ئي سي 130 كه در شماليترين قسمت ايستاده بود و عنصر آبي را تازه سوار كرده بود، برخورد كرد. ... شعلههاي آتش تا ارتفاع سيصد، چهارصد پايي ميرسيد. هوا مثل روز روشن بود. ... در ميان آتش، هليكوپتر را ميديدم كه به سمت چپ هواپيما برخورد كرده است. موشكهاي ردي منفجر ميشدند. گردونههاي آتش مانند چهارم ژوئيه در آسمان ميچرخيدند. مثل اين بود كه افراد درون گوي آتش حركت ميكردند.
حادثه طبس، نصرت الهى، بارقه اى ملكوتى بيابان طبس، بهترين راوي معجزه اي است که دل تاريخ را به لرزه در آورد
تفسير آية « و مَکَرُوا و مَکر الله و الله خيرُ الماکرين » را بايد از کوير تفتيدة طبس پرسيد؛ بيابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهي شد براي گرگ هاي در کمين نشسته اي که راوي سياه مرگ بودند. از بحث هاى مهم قرآنى كه به جنبه هاى ويژه اى از نصرت الهى اشاره دارد، امدادهاى غيبى است. اصولاً از نظر جهان بينى اسلامى، هستى و واقعيتهاى زندگى به مسايل مادى و طبيعى محدود نمىگردد، بلكه هستى به دو عالم غيب و شهود يا نهان و آشكار تقسيم مىشود. برخلاف آن كه عالم طبيعت به وسيله زمان و مكان حدودى پيدا مىكند و به قوه و استعداد، حركت و تكامل بستگى دارد، عالم غيب منحصر به اين ابعاد و محدوديتها نمىباشد و از واقعيتى مطلق منشأ مىگيرد. البته بايد اين حقيقت را هم دانست كه تمامى موجودات به حمايت و امداد غيبى نياز دارند و تدبير امور جهان هستى در عالم غيب صورت مىگيرد. در زندگى بشرى به يك سلسله مددهاى غيبى اى برمىخوريم كه مؤيّد لطف و عنايت الهى به يك اجتماع يا فرد خاصى است. بديهى است كه اين حمايت هاى غيبى گزاف و بدون قيد و شرط و خارج از سنت الهى نمىباشد، بلكه بر اساس شايستگىها، لياقتها و فراهم بودن شراط ويژه، آدمى مشمول الطاف مخفى پروردگار خويش قرار گرفته و خداوند او را در گرفتارىها، ظلمتها و شدايد مدد مىنمايد:
«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» سوره عنكبوت، آيه 69
امداد خاص خداى متعال نسبت به آنان كه با صدق و اخلاص قدم در طريق حق نهادند و سعادت اخروى و رضايت پروردگار عالم را وجهه همت خويش قرار مىدهند به توفيق الهى تعبير مىشود. بدين معنا كه همراه با سعى و تلاشى كه انسان از خود بروز مىدهد خداوند نيز اسباب و شرايط را چنان فراهم مىسازد كه او آسانتر به مقصد برسد. اين سنت، اختصاص به افرادى دارد كه طالب حق اند. منتها بايد توجه داشت كه گاهى اسباب و علل ظاهرى در كنار هم گرد مىآيند و نيل به مقصود را تسهيل مىكنند و گاهى لطف الهى به شكل يك امداد غيبى و باطنى شامل حال اهل ايمان مىگردد و كارهاى دشوار با اتكاء به آن نصرت باطنى پوشيده از انظار بسى سهل و آسان مىگردد. اين قبيل امدادهاى غيبى كه اراده اهل ايمان را تقويت كرده و آنان را به تحقق آرمانهاى خود موفق مىدارد، هم به شكل فردى و هم به شكل اجتماعى مىتواند تجلّى كند. چه بسيار امت هايى كه با تجهيزات و نيروهاى اندك به عرصه مبارزه با باطل قدم نهادند و با نيروهاى غيبى، جبهه آنها تقويت شده و بر خصم خود فائق آمده اند: «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» سوره بقره، آيه 249
اگر جامعه اى درست حركت كند و در مسير حق گام نهد، خدا ياريش مىكند:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا» سوره احزاب، آيه 9 معناى توكل نيز اين است كه آدمى سبب و علت را در امور ظاهرى نبيند و انسان متوكّل كسى است كه در ضمن آن كه به اسباب و علل ظاهرى توجه داشته و به آنها دست مىيابد، ولى به آنها اعتماد كامل ندارد و مىداند كه عواملى ناپيدا با اراده الهى كارسازترند. براين اساس اگر امور ظاهرى به انسان متوكّل و مؤمن خيانت كرد يا دشمن او را غافلگير نمود، با وجود توطئه هاى حساب شده متجاوزان باز آن عوامل مخفى الهى به يارى اين انسان متكى به خدا مىشتابند و ضمن يارى كردن او، حيلههاى دشمنان را خنثى و بىاثر مىسازند. از اين رو در آخرين آيه از سوره بقره از زبان مؤمنان آمده: «انت مولانا فانصرنا على القوم الكافرين» از اين آيه برمىآيد كه نتيجه و مقتضاى ولايت خداوند بر مؤمنان، نصرت و امداد آنان است.
اگر به حوادث و جريانهاى انقلاب اسلامى نيك نظر افكنيم و با ژرف انديشى مسايل آن را بازخوانى نماييم به وضوح مشاهده مىكنيم كه الطاف الهى توطئه هايى را نابود كرده كه هر كدام از آنها به تنهايى قادر بوده اند يك نظام اجتماعى و سياسى را از بين ببرند؛ مثلاً موضوع نزاع داخلى و شورش ناحيه اى كه در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى از گوشه و كنار سرزمين اسلامى ايران شعله ور مىگرديد، گاه از كردستان و در مواقعى از تركمن صحرا، خوزستان، بلوچستان و آذربايجان سر بر مىآورد كه اگر پشتيبانى خداوند از امت به پا خاسته ايران به رهبرى امام خمينى نبود، تضعيف و تحليل نهضت اسلامى را به دنبال مىآورد. جريانهاى گوناگون فكرى، حزبى و قومى به بهانههاى ملى گرايى، حمايت از مردم، جانبدارى از محرومان و ادعاى دموكراسى و آزادى كه از سوى ابرقدرتهاى شرقى و غربى تغذيه فكرى و ارائه مىشدند، در پى آن بودند و هستند كه مسير اصيل اسلام ناب محمدى را كه ستون هاى اصلى انقلاب اسلامى بر آن استوار گرديده مخدوش يا منحرف كرده و به سوى ابرقدرتها بكشانند و شعار قرآنى انقلاب را كه نه شرقى و نه غربى بوده از تاب و توان بيندازند كه با حمايت الهى نقشه هاى مزبور نقش بر آب گرديد. مصداقى بر سوره فيل
بسم الله الرحمن الرحيم * أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ * أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ * وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ * تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ * فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ. سوره فيل شبانگاهان كه شب تيره بر پهنه زمين گسترده شد، ابرهه سوار بر فيل و همراه فيل سوارانش با تمامى توش و توان و ساز و برگ، عزم ويرانگرى خانه خداى كرده و به سوى كعبه روانه شد. سپاهيانش متكبرانه سايه شوم خود را بر هر راه و مسيرى در صحرا و بيابان افكندند. در آن لحظات حساس نه كسى را ياراى ايستادن و نه فردى بيدار بود، جز مردى كهن سال، دل سوخته و بيدار از سلاله پاك ابراهيم خليل كه در دل شب به نيايش ايستاده و اين گونه با معبود خويش زمزمه مىكند
:
اى خداى كعبه اگر اين سرزمين را به لطف خود كرامت و قداست بخشيده اى تا در آن بر سر هر مناره و مأذنه بانگ پرستش تو بلند باشد، پس حافظ و نگهبان آن باش كه صاحب اين خانه تو هستى. چنين شد كه خداوند بر آن سپاه فرو رفته در غفلت و غرور، ابابيل را با سنگ هايى از جنس گل فرستاد كه به سويشان پرتاب كرده و آنان را همچون برگهاى خورده شده از درون و برون متلاشى نمود. كيد و حيله آنان را به تباهى و نابودى كشانيد و آنها كه تصور مىنمودند تمامى اهل زمين مقابل قدرت و ساز و برگشان تسليم اند ديگر باره ديدند آنچه بر سرزمين ايران حاكم است ايمان مىباشد و آنچه خود به آن اتكا دارند جز آهن خُرد شده و پوسيده چيزى نيست و خدا خواست اين بارقه الهى باقى بماند تا آن روح قدسى، خمينى كبير - كه حركت انبيا و اوليا را استمرار مىبخشيد - در پرتو اين نور الهى به قيام «الله اكبر» ايستاده و جهانيان رابه اعجاب و شگفتى وا دارد. شرق و غرب را در بهت و تحيّر فرو برده و به همگان ثابت كند: «امريكا هيچ غلطى نمىتواند بكند». آنچه در طبس گذشت با تمامى زواياى حركت و انجام، بدون شك مصداقى ديگر بر سوره فيل بود و چهارم ارديبهشت 1359 يوم الفيل ديگر و كارتر، مظهر استكبار جهانى و ابرهه اى ديگر. بدين گونه عنايت، لطف و رحمت الهى بر مؤمنين گسترانيده شد. آنچه در اين ماجرا گذشت نه يك واقعهاى ساده و زودگذر و فراموش شونده بود - آن چنان كه عوامل نفاق داخلى كوشيدند تا خاموشش گذارند - بلكه تمثيلى و تذكرى است ماندگار براى كسانى كه با چشمان و دلهاى خويش جز آنچه هست هم مشاهده كرده و مىشنوند و اعتقاد دارند كه تذكر ديگرى بود بر اثبات قدرت لايزال خداوندى و سستى عزم دشمنان خدا
.
آن شب هنگامى كه مردم ايران در خواب به سر مىبردند، چندين هواپيما و هلى كوپتر امريكايى با آرم ارتش ايران، حمل نفرات و تجهيزات جنگى قصد داشتند در اطراف تهران بر زمين نشسته و چندين نقطه حساس و حياتى را نابود كنند. راستى اگر خداوند تبارك و تعالى به انقلاب اسلامى، رهبر و مردم ايران عنايت ويژه اى نداشت، اين تهاجم وسيع كه از ماهها قبل تدارك ديده شده و به ميزان قابل توجهى براى آن نيرو و وقت صرف شده بود به اين سادگى و با توفانى از شن خنثى نمىگرديد. به راستى اگر آن دانه هاى كوچك شن جلو ديد خلبان هواپيما را نمىگرفت و آن برخورد و آتش سوزى به وجود نمىآمد، چه كسى توانايى آن را داشت كه از اجراى اين نقشه شوم و گسترده جلوگيرى كند؟ چنين بود كه شنهاى كوچك بيابان بر نشانه هاى بزرگ قدرت مادى مستكبران فائق آمد و مسلمانان مشاهده كردند كه خداوند با هواپيماهاى غول پيكر جنايت كاران چه كرد و چگونه كيدشان را تباه نمود و مزدورانشان را روسياه ساخت. اگر استكبار جهانى در مقابل نظام اسلامى ايران ايستاده و با هزاران نيرنگ با انقلاب اسلامى مبارزه مىكند بىجهت نيست، زيرا هرگز بدينسان تحقير نگرديد و به اين اندازه طبل رسوائيش نواخته نشده بود. امريكا چنين در سر مىپرورانيد كه كسى را ياراى كوچكترين توهين و تحقير و رويارويى با او نمىباشد، ولى با پيروزى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى اين بت موهوم، شكسته شد، به ويژه پس از منهدم گرديدن امريكا در جريان حمله چتربازانش به ايران آن چنان ضربه اى خورد كه به قول جيمى كارتر: هنوز هر شب كابوس شكست طبس را مشاهده مىكنم.
متأسفانه مسلمانان جهان و ساير ملتها با وجود رسوايىهاى گوناگون استكبار جهانى موفق نشده اند كه قدرتهاى پوشالى را به زوال بكشانند و در مقابل آنان جبهه اى واحد و كارساز تشكيل دهند، زيرا كمتر به قوه ايمان و نيروى الهى اتكا دارند. در اعمال و رفتار نيز آن گونه نبوده اند كه زمينه هاى امداد الهى و نصرت حق را فراهم كنند تا به مدد غيبى بر جنود باطل غلبه يابند، ولى امت مسلمان ايران در چندين عرصه ثابت نمود كه در مقابل هر قدرت شيطانى پيروز خواهد شد. بنابراين هرگونه بيم و هراس از جانيان جهانى از سستى ايمان و تزلزل باورها حكايت دارد. شرح توطئه نافرجام در شامگاه چهارم ارديبهشت 1359 ه.ش هفت فروند هواپيماى غول پيكر نظامى 130 - C و هشت فروند بال گرد نظامى مجهز امريكايى مرزهاى هواى جنوبى ايران را بدون كوچكترين مقاومتى پشت سر گذاشته و وارد حريم هوايى جمهورى اسلامى ايران مىگردند. يكى از پاسگاههاى مرزى عبور آنها را گزارش مىدهد، امّا به دلايلى نامعلوم به آن گزارش ترتيب اثر داده نمىشود
.
هواپيماها و بال گردها پس از طى مسافتى بيش از هزار كيلومتر در حريم هوايى ايران بدون برخورد با هيچ گونه مانعى جهت سوختگيرى و احتمالاً براى هماهنگى شروع عمليات در يك فرودگاه متروكه - كه در جنگ جهانى دوم در نزديك رباط خان طبس توسط قواى متفقين ساخته شده بود - فرود مىآيند. توطئه گران مجهز به تمامى تجهيزات نظامى و حتى تانك، موتور سيكلتهاى پرقدرت سريع و سنگين (تريل) اتومبيل جيپ و سلاحهاى مختلف بودند. زمان فرود اندكى قبل از نيمه شب چهارم ارديبهشت بود. يك اتوبوس مسافربرى از كوره راه نزديك عبور مىكند. با پنتاگون تماس گرفته شد كه چه تصميمى در مورد چهل سرنشين اتوبوس بگيرند، دستور داده شد كه تمامى مسافران را بازداشت نموده و درون يك هواپيماى 130 - C قرار داده و به طور موقت آنان را از ايران خارج سازند. يكى از ايرانيان گفت: آنها به ما گفتند كه دوباره بر اتوبوس سوار مىشويم، يك امريكايى اتوبوس ما را به نزديك هواپيمايى راند. او به ما گفت: پياده شويم و سوار هواپيما گرديم. حساسترين لحظات مأموريت فرا مىرسيد. يكى از مسافران ايرانى گفت: ما در حال سوار شدن به داخل هواپيما بوديم كه ناگهان مشاهده كرديم يكى از هواپيماها آتش گرفت. حقيقت مطلب اين بود كه يكى از بال گردها در زمين از هواپيماى 130 C-بنزينگيرى كرده بود، از زمين بلند شد تا بال گرد ديگرى جهت سوختگيرى آماده شود، اما در اين لحظه خلبان، بالگرد RH-S3D را به سرعت به سوى جلو راند. در اين لحظه پروانه آن با بدنه هواپيما برخورد نمود و در همان موقع هر دو آتش گرفتند و هشت امريكايى هلاك گرديدند
.
هم چنين قبل از آتش سوزى يك كاميون به طرف جاده مىآمد كه راننده اش پس از تيراندازى به سوى تانكر متوارى شد. ترافيك غير منتظره در جادهاى كويرى و احتمال فاش شدن مأموريت، مرگ كماندوها و احتياج فورى به رسانيدن زخمىها به بيمارستان يك تصميم بسيار دشوارى را پيش مىكشيد كه امريكايىها بايد هر چه زودتر صحرا را ترك كنند. زمانى باقى نمانده بود تا بدنه هواپپيما خنك شود و آنها اجساد را بيرون بكشند. در عوض نجات دهندگان بايد در مرحله اول خود را از اين وضع مىرهانيدند. پس به سوى هواپيماى 130-C رفتند و سوار آن شدند و پا به فرار گذاشتند. يكى از كسانى كه در اين مأموريت نقش داشت، با حضور جيمى كارتر در مصاحبه مطبوعاتى پس از عمليات نافرجام نجات، جزئيات چندى از اين مأموريت را فاش نمود، اما وزير دفاع امريكا - هارولد براون - سرّىتر برخورد مىنمود و كمتر اطلاعات مىداد.
حضور كارتر در يك مصاحبه مطبوعاتى، آن هم درست چند ساعت پس از فرار امريكايىها از خاك ايران با چشمانى سرخ و ورم كرده حاكى از بىخوابى، خشم، ترس و نااميدى نشان دهنده اين موضوع بود كه مىخواست به عوامل خود در درون ايران بفهماند كه عمليات عقيم مانده و آنان را از ادامه برنامه بازدارد. نكته ديگر اين كه پس از آن از سوى كارتر و هارولد براون اعلام گرديد كه اسناد طبقه بندى شده و سرّى در صحنه عمليات باقى مانده، بال گردها مورد حمله واقع شده و همراه با اسناد باقى مانده نابود گرديدند. بالگردها مأموريت داشتند تا كماندوها را به يك اردوگاه دومى بعد از سوختگيرى در محلى كه مخفىگاه كوهستانى نام داشت و خارج از تهران بود منتقل سازند تا از ردگيرى رادارها و نيروهاى دفاعى ايران در امان باشند. برخى از افراد نجات توسط كاميونهايى به محوطه سفارت امريكا در ايران (لانه جاسوسى) آورده مىشدند؛ هرچند كه اين وسايل نقليه از كجا مىآمدند؟ مسئله اى سرّى بود. درست در زمانى كه بال گردها بر فراز لانه جاسوسى پديدار مىشدند، مأموران نجات قصد ناتوان نمودن مأموران محافظ را داشتند، سپس گروگانها و تيم مهاجم را به وعده گاهى كه مشخص شده بود با هواپيما منتقل مىنمودند. روز جمعه پنجم ارديبهشت 1359 حدود ساعت 12 نيم روز از تهران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى يزد خبرى مبنى بر وجود چند هواپيما و بال گرد امريكايى در فرودگاه متروكه حوالى طبس كه مسافرين اتوبوسى را به گروگان گرفتهاند، گزارش شد. در ساعت 3 بعد از ظهر همان روز از مركز سپاه يزد پنج نفر به سرپرستى محمد منتظر قائم (فرمانده سپاه اين ناحيه) عازم محل حادثه شدند، در حوالى محل حادثه آنان با تعدادى از پاسداران كميته برخورد نمودند، عدهاى از افراد ژاندارمرى نيز در منطقه حضور داشتند، اما هيچ يك به محل هواپيما و بال گرد نزديك نشده بودند، زيرا در همان هنگام چند فانتوم در ارتفاع زياد در حال پرواز بر فراز منطقه بودند.
افراد ژاندارمرى منطقه به پاسداران اعزامى مىگويند: منطقه ناامن است و بايد با مركز تماس بگيرند. اگر فانتومها ايرانى هستند مشخص شود و مطلع گردند كه منطقه را بمباران نكنند، زيرا نيروهاى ايرانى در آن جا هستند. اگرچه افراد ژاندارمرى محل را ترك نمودند، ولى پاسداران به بال گردها نزديك شدند. در يك سوى جاده دو فروند و در سوى ديگر چهار فروند بال گرد قرار داشت كه يكى از آنها در حال سوختن بود. از ميان افراد اعزامى شهيد محمد منتظر قائم و يك نفر ديگر به محل نزديكتر شدند و مراقب مين گذارى احتمالى بودند تا به خودرو جيپ باقى مانده كه حامل مقدارى اسلحه و مهمات بود رسيدند، آن را روشن نمودند و به كنار جاده آوردند، سپس به چند موتوسيكلت تريل كه روى كيلومتر شمار آن كاملاً استتار شده بود رسيدند، در اين بين متوجه توفان شنى كه به آنها نزديك مىشد گرديدند، از اولين بال گرد كه گذشتند به وسايلى چون لباس و ماسك برخورد كرده و آنها را به كنار جاده انتقال دادند. سپس شهيد محمد منتظر قائم و يكى از پاسداران با احتياط داخل يكى از بال گردها شدند كه داخل آن يك تيربار كاليبر 50 سوار شده و روى سه پايه نوار فشنگ به آن وصل شده و كاملاً آماده شليك بود. در گوشه ديگر حدود 10 كيسه حاوى قطعات كاليبر 50 سوار شده، چند جعبه فشنگ كاليبر 50 تعدادى كيف مخصوص بىسيم صحرايى كه پر از مواد منفجره آماده انفجار بود و يك كلاسور محتوى چند ورقه درجه بندى شده يافتند. هر كدام از آنها با مقدارى وسايل و اسلحه نيروى دريايى امريكا از بال گرد خارج شدند. در اين هنگام توفان شن تمام شد و هوا كاملا صاف گرديد. ناگهان سه يا چهار فانتوم از روى بال گردها عبور كردند، چرخى زده و به سوى آنها بازگشتند و با كاليبر 50 به سمت بال گردى كه دستگاه رادارى در آن روشن بود شليك كردند. در يك لحظه آن بال گرد منهدم شد و از بين رفت. فانتومها كه دور شدند دو پاسدار به سرعت حدود صد متر از آنها فاصله گرفتند و روى زمين دراز كشيدند، اما فانتومها همچنان در حال پرواز بودند و به سوى دو پاسدار و ديگر نيروهاى اعزامى از سپاه يزد كه داخل جيب كنار جاده بودند، تيراندازى مىنمودند. سرانجام در اثر انفجار يك راكت، برادر پاسدار محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامى يزد به شهادت رسيد و دو تن ديگر زخمى گرديدند كه به طبس انتقال يافتند. پيكر مطهر شهيد منتظر قائم شب هنگام بر شنهاى كوير آميخته با خون خويش باقى مىماند و صبح گاهان براى بردن اولين شهيد حمله نظامى مستقيم امريكا به ايران، به سوى كوير مىآيند و اين در حالى بود كه يك دستش قطع شده و پاره هاى آهن راكت در قلبش فرو نشسته و به ديدار حق شتافته بود
.
اهداف و مقاصد اين تهاجم ناكام
از سوى تمامى خبرگزارىهاى جهان مخابره گرديد كه نيروهاى كماندويى امريكايى با تجهيزات كامل نظامى براى نجات گروگانهاى لانه جاسوسى به سوى تهران رهسپار شدند، ولى به دليل اشكال در برنامه در كوير ايران متوقف شده و افراد باقى مانده فرار كردهاند. اما در پس اين حركت چه قضايايى نهفته بود و آنها مىخواستند چه نقشهاى را عملى سازند؟ ساده انديشى است اگر تصور كنيم كه آنان صرفاً براى نجات 52 گروگان آن همه بال گرد و هواپيما و سلاح و مهمات را به ايران انتقال داده بودند. آنان مىخواستند مراكز مهمى چون منزل امام خمينى، مراكز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، مدرسه فيضيه، مقر رياست جمهورى، نخست وزيرى، ستاد كميته مركزى، انبارهاى مهمات ارتش را بمباران كنند. هم چنين شخصيتهاى مهم مملكتى را از بين برده ويك حكومت سوسيال دموكرات به سبك امريكايى و به رياست شاهپور بختيار به روى كار آورند. آنچه امام خمينى (قدس سره) پس از شكست حمله نظامى امريكا بيان فرمود، هم جواب اين هدف واقعى امريكا و هم پاسخى براى مطالب ادعايى مبنى بر نجات گروگانهاست:
«كارتر گمان مىكند با دست زدن به اين مانورهاى احمقانه، مىتواند ملت ايران را كه براى آزادى و استقلال خويش و براى اسلام عزيز از هيچ فداكارى روگردان نيستند، از راه خودش كه راه خدا و انسانيت است منصرف كند، كارتر باز احساس كرده با چه ملتى روبه روست و با چه مكتبى بازى مىكند. ملت ما ملت خون و مكتب ما [مكتب] جهاد است. كارتر بايد بداند كه اگر اين گروه به مركز جاسوسى امريكا در تهران حمله كرده بودند اكنون هيچ يك از آنها و از پنجاه نفر جاسوس محبوس در لانه جاسوسى چيزى نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. كارتر بايد بداند كه حمله به ايران، حمله به تمام بلاد مسلمين است و مسلمين جهان در اين امر بىتفاوت نيستند.»
از آن جا كه هدف امريكا نابودى انقلاب را به همراه داشت، نيروهاى انقلاب و به ويژه امّت مؤمن و مسلمان كه به پيروى از رهبر خويش معابر و خيابانها را از شعار و فرياد مرگ بر امريكا پر كرده بودند، بغض خود را عليه امريكا افزودند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامى كه مدام مورد غضب و بغض امريكا بوده و در همين توطئه يكى از بهترين نيروهاى خود را از دست داده بود عليه امريكا و عمّال داخلى موضع سخت گرفت و هنوز چندى نگذشته بود كه با شركت فعّال در كشف كودتاى استكبارى و دستگيرى عوامل داخلى ثابت كرد كه چگونه در مقابل ابرقدرتها ثابت و استوار ايستاده است. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام كه در آن زمان به درستى نمادى از مبارزات ضد استكبارى امت ايران شناخته مىشدند و قبل از آن بارها مورد تخطئه مخالفين اشغال لانه جاسوسى قرار گرفته بودند بار ديگر در سطح جامعه اسلامى و انقلابى مطرح شدند و همين امر به شدت گرفتن جوّ ضدامپرياليستى موجود در ايران فزونى داد. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، گروگانها را به محلهاى متعدد در سراسر ايران انتقال داده و شور ضد امريكايى را به تمامى نقاط كشور سرايت دادند. به اين ترتيب سياستهاى امريكا در ايران به سختى شكست خورد. از سوى ديگر اين مانور امريكا موجب منسجمتر شدن صفوف امت انقلابى و مسلمان ايران عليه خود او گرديد و يك بار ديگر خشم فزاينده ملت ايران عليه استكبار افزايش يافت. از جهت ديگر امريكا براى تبليغات رنگارنگ خود هيچ محملى نيافت و اين از بزرگترين خسارت هايى بود كه اين حمله نظامى نصيب امريكا كرد. از جانب ديگر امريكا با دست زدن به اين توطئه نافرجام، خود را بيش از گذشته در ايران اسلامى به عنوان استعمارگرى خونخوار و كينه توز مطرح كرد. هم چنين گروهكهاى مخالف جمهورى اسلامى كه تا آن زمان خود را ضد امپرياليست مىخواندند و هم مقابله و مبارزه جمهورى اسلامى با امريكا را يك حركت ظاهرى مىخواندند، بر اثر يورش نافرجام مذكور، تمامى رشته هاى خود را پنبه يافتند و تمامى تحليلها و تفسيرهاى خود را مبنى بر اين كه ضد امريكايى بودن ايران يك نمايش است بر باد رفته ديدند. از اين رو به يك ورشكستگى سياسى تمام و بىآبرويى مفرط دچار شدند. ستون پنجم نيز افشا گرديد و اقدامات هم زمان گروهكها و نيز موضعگيرىهاى آنان پس از شكست طبس ماهيت امريكايى آنان را آشكارتر ساخت.
شكست عمليات در صحراى طبس براى دولتمردان امريكايى به طور اخص و مردم جهان به طور اعم بسيار شگفت آور و غير منتظره و برخلاف مسايل علمى و تكنيكى جلوه گر شد، زيرا دولت تجاوزگر امريكا: 1 - در خصوص چنين مأموريتى متجاوز از پنج ماه تمام در صحراى آريزونا - جايى كه تقريباً داراى شرايط كوير ايران است - تعليمات پيچيده و فشردهاى را به كماندوهاى مخصوص خويش داده بود.