IRNON.com
 واكاوي علل و عوامل وقوع زلزله احتمالي در تهران و راه‌هاي جلوگيري ازآن - 2
نگاهي به علل علمي، اعتقادى، فرهنگي و اقتصادي وقوع زلزله
 

با استفاده از آيات الهى، ثابت شد كه به‌طور كلى گناه علت بلايا و زلزله است. اكنون به شناسايى علل زلزله مى‌پردازيم تا عوامل زلزله را بشناسيم و ببينيم چه كسانى با اعمالشان باعث بروز اين گونه بلايا مى گردند و در نتيجه گناه، خون قربانيان زلزله به گردن كدام يك از اقشار جامعه مى‌باشد.


 

فصل دوم : علل زلزله
با استفاده از آيات الهى، ثابت شد كه به طور كلى گناه علت بلايا و زلزله است . اكنون به شناسايى علل زلزله مى پردازيم تا عوامل زلزله را بشناسيم و ببينيم چه كسانى با اعمالشان باعث بروز اين گونه بلايا مى گردند و در نتيجه گناه ، خون قربانيان زلزله به گردن كدام يك از اقشار جامعه مى باشد. ((خداوند به مردم ظلم نمى كند و اين خود مردم هستند كه به همديگر و خودشان ظلم مى كنند(41))).
با پى جوى علل زلزله در قرآن ، با مدد واژگان معادل و حاوى معنى زلزله، به اقوامى بر مى خوريم كه با زلزله يا عذاب هايى كه زلزله را نيز همراه داشته ، نابود شده اند. با مطالعه اعمال اين اقوام ، مى توان علل زلزله را در قرآن كشف كرد.
قوم ثمود (قوم حضرت صالح (عليه السلام ) عمدتا به علت گناهان اعتقادى و بى دينى دچار زلزله شدند.
قوم شعيب (عليه السلام ) عمدتا براى كم فروشى با زلزله نابود گشتند.
همچنين قارون نيز به علت مفاسد اقتصادى در زمين فرو رفت.
قوم لوط نيز به علت آسيب هاى فرهنگى و مفاسد اخلاقى و كارهاى منكر، دچار خشم شديد خدا شدند، كه زلزله نيز با باران سنگ و زير و رو شدنشان همراه بود.

* علل علمى زلزله

از نظر علمى ، زلزله را در علوم تجربى چنين تعريف مى نمايند: ((زلزله به عنوان يك پديده طبيعى ، عبارت از لرزش هايى است كه در اثر شكستن و حركت تند و سريع قطعات شكسته شده در سنگ هاى پوسته زمين (كه زير خاك است ) رخ مى دهد.))
در اين حادثه اگر مقدار انرژى آزاد شده زياد باشد، محل وقوع شكستگى ها ويران مى شود و محيط اطراف آن به طور وحشتناكى مى لرزد. لرزش هاى حاصل از گسيختگى هاى ناگهانى در داخل و سطح زمين ، به صورت امواجى با سرعت هاى متفاوت منتشر مى شوند و نقاط دور دست را طولانى تر از نقاط نزديك به محل حادثه مى لرزانند.
بنابراين ، شدت و ضعف زلزله به دورى و نزديكى نقاط نسبت به محل وقوع آن بستگى دارد. حداكثر شدت هر زلزله به محل كانون زلزله (نقطه شروع گسستگى ) و حداقل آن ، به نقاطى كه اين ارتعاشات در آن فقط به وسيله لرزه نگارها قابل ثبت هستند و كسى در آن نقاط زلزله را حس نمى كند مربوط است .
تعداد زلزله هايى كه در سال رخ مى دهند، بسيار زياد است ، اما از اين ميان ، شايد فقط چند نمونه آن ها، اثرات تخريبى وسيع داشته باشند. زلزله ها اگر در نواحى مسكونى زمين رخ دهند، عموما با خرابى ساختمانها، آتش سوزى ، شكافت برداشتن زمين ، ايجاد لغزش و جا به جايى در بعضى از قسمت هاى پوسته و در نتيجه ، پيدايش اختلاف سطح و غيره همراهند.
امروزه علت اصلى بروز زلزله را نيروهايى مى دانند كه از بيرون و درون زمين منشا مى گيرند و پس از تجمع ، باعث شكسته شدن ناگهانى لايه هاى سنگى بالاى خود مى شوند و در اين لحظه ، انرژى ، آزاد مى شود و زلزله رخ مى دهد. البته اين نتيجه گيرى حاصل مشاهداتى بوده كه در مورد سنگهاى تشكيل دهنده پوسته زمين در نقاط مختلف انجام شده است .(42)
((زلزله ، اگر بين 5.5 تا 6.1ريشتر رخ دهد، باعث خرابى جزئى ساختمان ها مى گردد و انرژى آن چنين است : 27*10-1 به توان 19؛ چنين زلزله هاى در سال حدود 500 مورد رخ مى دهد. اگر بين 6.2 تا 7.3 باشد، سبب خسارت قابل توجه تا خسارت شديد و ريشتر خم شدن راه آهن مى گردد. انرژى (ارگ ) آن از 23-0.5 * 10 به توان 21 تا 0.2-04/10*0 به توان 24 مى باشد.
زلزله هاى 6.2 تا 6.9 ريشتر در سال حدود 100 مورد رخ مى دهد و زلزله هاى 7 تا 7.3ريشتر در سال در حدود 15 مورد به وقوع مى پيوندد.
زلزله هايى كه 7.4 تا 7.9 ريشتر باشد، باعث خرابى زياد مى گردد و چنين رويدادى در سال حدود 4 مورد رخ مى دهد و انرژى آن *6 10 به توان 24 است . اگر زلزله 8 ريشتر باشد، باعث ويرانى در همه جا مى گردد كه در سال (0.2-0.1) رخ مى دهد و انرژى آن 10 به توان 25 است .
اكنون نگاهى به زلزله هاى مهم وقوع يافته در ايران مى افكنيم كه بالاتر از 7 ريشتر يا بسيار مرگبار بوده اند(43):
يافته هاى علمى در محدود قابل تجربه مادى ، مسايل مجهول را به زيبايى معلوم و مشكوف مى سازد، اما از كشف ، تجربه و تحليل علل و مسايل غير قابل مشاهده ، عاجز است و نمى تواند نفيا يا اثباتا در آن مسايل اظهار نظر كند. اگر تاييد كند، بى ارزش خواهد بود؛ همان گونه كه نفى علمى در مورد مسايل غير مادى فاقد ارزش است .
همچنين نگاه پرنفوذ و ريزبين علم ، از نگرش به افق هاى دور دست و به عبارت ديگر، از اظهار نظرهاى كلى در مورد علت ، هدف و غايت مخلوقات ، و از ارايه جهان بينى در مورد كليات آفرينش عاجز است . اين كار از عهده علم كلى و كامل و مافوق بشرى بر مى آيد.
بنابراين ، تلاش عاجزانه براى تطبيق و تلفيق كامل بين مفاد احاديث و يافته هاى جديد علمى (كه پيوسته در حال پيشرفت و تغيير است ) تلاشى بى ثمر و اشتباه است ؛ اگر چه علم ملكوتى ائمه و علم تجربى بشر، در يك مصداق خارجى ، عينيت واحد مى يابند، اما تطبيق علوم جزئى و يافته هاى ناتمام تجربى با قطعه اى از علوم الهى معصومين (عليه السلام ) كه كوتاه و مقطوع و پس از قرن ها، با احتمال اشتباه در نقل و احتمال در تحريف ، به دست ما رسيده ، بسيار مشكل است .

* علل ملكوتى زلزله

افق نگاه ائمه (عليه السلام ) گسترده تر از افق نگرش علمى است . آنان عالم ملكوت و علل معنوى را در كنار علل مادى مى نگرند و با بيان تمثيل ، آن ها را بيان مى كنند؛ آن هم براى مخاطب قرن اول اسلام ! به طورى كه نه آنان انكار كنند و نه ما دست خالى برگرديم ، لذا مجبورند هم انسان كم فهم و بى اطلاع علمى را قانع كنند و هم انديشه هاى پويا و پژوهشگر قرن هاى آينده را در كلمه كلمه بياناتشان مجاب سازند و هدايت كنند.
با اين مقدمه ، بديهى است كه خيلى از مطالب ، ممكن است براى ما عجيب و غير علمى بنمايد، ولى با گذشت زمان و پيشرفت علم ، صحت آنها روشن گردد. مثل حركت خورشيد و گسترش آسمان كه قرآن گفته بود و علم تازه كشف كرده است . در بيان زلزله ، تشبيهات و تمثيلاتى بيان شده كه فهم حقيقت آنها براى ما كه فقط در قالب تنگ مادى و علوم تجربى مى انديشيم ، سخت است ، ولى ما به افق گسترده علم امام ، بيشتر از چشم تنگ علم اعتقاد داريم .
حال اين علل يا براساس مكاشفه علل ملكوتى و با نگاه به ملائكه موكل آرامش و اضطراب زمين ، بيان شده و يا به دليل تصديق معارف ذهنى قبل از اسلام ، كه در ذهن و علم مردم عصر ظهور اسلام ، رخنه كرده بود، اظهار شده است ، تا بر اساس علوم خويش ، ائمه را جاهل نخوانند.
يا منظور از زمين و زلزله ، نه فقط در كره كوچك خاكى ما بلكه بر مبناى معناى عميق زلزله زمين با تاويلات و بطونى كه در هر مفهوم دينى منطوى است و با نگاه به حقايقى ژرف و بسيار عميق ، بيان شده است . آيا همين مسايل كه بيان مستقيم يا تمثيلى مطالب است ، كاملا قابل تطبيق با يافته هاى علمى مى باشد؟
مقدمه فوق را عرض كردم تا برخى از اذهان كه با ملاك علم تجربى ، همه چيز حتى علوم ائمه و وحى الهى را محك مى زنند، كمى تامل كنند.
در روايات ، علل زلزله چنين بيان شده است :
((ذوالقرنين وقتى به سد (ياجوج و ماءجوج ) رسيد، از آن رد شد؛ داخل در ظلمات گشت ، ناگاه ملكى را ديد كه بر كوهى ايستاده است ؛ طول آن ملك پانصد ذراع (250 متر) بود. ذوالقرنين به او گفت : تو كيستى ؟
گفت : من ملكى از ملائكه رحمن و موكل بر اين كوه هستم ؛ چرا كه هيچ كوهى نيست كه خداوند خلق كرده است ، مگر اين كه از آن كوه تا اين كوه ، رگه اى است . پس وقتى خداوند اراده كند كه شهرى را متزلزل كند، به من وحى مى كند و من (بارگه مربوط) آن را مى لرزانم (44))).
توضيح : شايد اين رگه ها را بتواند بر رگه ها و گسل هاى زلزله خيز كه مثل طنابى بر نقشه كره زمين نمودار است ، تطبيق كرد، اما همه كوه هايى كه خدا خلق كرده است ، در كره هاى خاكى و مادى تنها نيست ، چون حتى در عوالم ملكوتى نيز كوه موجود است . لذا آن كوه مركزى كه ملكى موكل آن است ، بيشتر به مخلوقى ملكوتى و مربوط به عالم اراده و مشيت و تدبير مى ماند، تا مادى .
به خصوص كه در حديث به ديدار ملائكه و عالم ظلمات ، توسط ذوالقرنين تصريح شده و اين ها را با چشم باطن مى توان مشاهده كرد. لذا تطبيق يافته هاى علمى با اين احاديث ، صحيح به نظر نمى رسد، و اين احاديث معانى برتر از علل مادى را بيان مى كنند.
در حديثى ديگر، زمين را بر گرده يك ماهى دانسته است كه موقع زلزله ، آن ماهى يك فلس خود را تكان مى دهد و آن قسمت مربوط زمين تكان مى خورد، كه مسلما اين نيز بر اساس مكاشفه و شهود بسيار قوى معنوى و با مشاهده ملكى بزرگ از ملائكه بيان شده ، كه به شكل ماهى يا گاو خلق شده است . چون هر پديده كوچك و بزرگى ، ملكى موكل دارد حديث چنين است :
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (( همانا خداوند عز و جل زمين را خلق فرمود، پس ماهى را امر نمود و ماهى زمين را حمل كرد. ماهى گفت : زمين را با قدرت خودم حمل كردم ! خداوند (براى محو عجب و غرور او) ماهى اى به اندازه يك وجب را برانگيخت كه در بينى او داخل شد، پس زمين تا چهل روز به زلزله افتاد (به خاطر اضطراب آن ماهى بزرگ ). وقتى خداوند بخواهد زمينى را متزلزل كند، آن ماهى كوچك را بر آن ماهى بزرگ نازل مى نمايد و زمين مى لرزد(45))).
توضيح : اين ماهى مثل يك روح ، كالبد زمين را در تصرف دارد و قدرت اراده آن نه مثل دو دست محدود بشر، بلكه مثل فلس هاى بى شمار ماهى ، سراسر زمين را در بر گرفته و هر نقطه را اراده كند، مى تواند فقط همان نقطه را بلرزاند و اين تمثيل ، نهايت تسلط و اقتدار كنترل شده را مى رساند. در عين حال ، از عالم ملكوت و تمثيلات حقيقى فوق مادى و علل حقيقى پديده ها خبر مى دهد. اين ماهى يك ملك بزرگ موكل بر امنيت يا زلزله زمين است و او نيز در اختيار امام معصوم است و امام در اختيار خدا است و به امر او عمل مى نمايد.

*علل اعتقادى زلزله

بيان علل زلزله ، افشاى قاتلان زلزله را نيز در بر دارد، چون انجام دهندگان اين عوامل ، همان عاملان قتل ها در بلايا مى باشند. عوامل اعتقادى زلزله در قرآن چنين است :

1- كفر
قرآن كريم در آيات متعددى كفر را علت نزول عذاب هاى گوناگون از جمله زلزله دانسته است :
و الذين كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز اليم (46)
((آن هايى كه به آيات پروردگارشان كافر شدند، برايشان عذابى از نوع زلزله (رجز) دردناك خواهد بود)).
راغب ، رجز را چنين معرفى كرده است : ((اصل الجز الاضطراب ...عذاب من رجز اليم ، فالر جز ههنا كالزلزله ... رجز در اين جا مثل زلزله است .(47)
بنابراين معنى ، اين آيه شريفه ، كفار را به زلزله وعده مى دهد و بروز زلزله را معلول كفر مى داند.
در آيه ديگر كه از خسف قارون خبر مى دهد، بعد از شرح ماجراى خسف قارون ، در نتيجه گيرى كلى از زبان شاهدان فرو رفتن قارون ، كه قبلا بر حال او غبطه مى خوردند، مى گويد:
لولا اءن من الله علينا لخسف بنا و يكاءنه لا يفلح الكفرون (48)
((اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را (هم ) به زمين فرو برده بود؛ واى ، گويى كه كافران رستگار نمى گردند)).
در اين آيه نيز كفر، علت خسف و فرو رفتن در زمين معرفى شده است ، و خسف بدون زلزله نيست . جالب اين جاست كه خود قرآن در آيه 17 سوره ملك ، خسف را همراه با لرزش و زلزله زمين دانسته است :
ءاءمنتم من فى السماء اءن يخسف بكم الارض فاذا هى تمور
((آيا از آن كس كه در آسمان است ايمن شده ايد كه شما را در زمين فرو برد؛ در حالى كه زمين مى لرزد و مى تپد؟))
در آيات 7 تا 9 سوره سبا نيز كفر، علت خسف در زمين بيان گرديده است :
و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ....ان نشاء نخسف بهم الارض
در آيات 67 و 68 سوره اسراء مى فرمايد:
و كان الانسان كفورا اءفامنتم ان يخسف بكم جانب البر
((انسان بسيار ناسپاس و كفور است . آيا ايمن شده ايد از اين كه شما در در خشكى فرو برد؟
دمر، يعنى زيرو كرد، كه قطعا زير و رو شدن همراه با زلزله ، بلكه نهايت و نتيجه يك زلزله بسيار قوى است و بايد گفت بالاتر از يك زلزله در آن اتفاق مى افتد. قرآن ، كافران را به زير و رو شدن (تدمير) تهديد مى نمايد:
فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قلبهم دمر الله عليهم و للكفرين امثلها(49)
((بنگرند كه چگونه شد عاقبت آن هايى كه قبل از ايشان بودند. خداوند آنان را زير و رو كرد و براى كافران امثال آن خواهد بود.))
در آيه 68 سوره هود نيز كفر، علت هلاكت قوم ثمود توسط رجفه (زلزله ) معرفى شده است :
الا ان ثمود اكفروا ربهم الا بعدا لثمود
((آگاه باشيد كه ثمود كفر ورزيد. همانا دورى (از رحمت ) براى ثمود باد!))
فاخذتهم الرجفه فاصبحوا فى دارهم جاثمين (50)
((آن ها را زلزله گرفت و در حالى صبح كردند كه به رو افتاده و هلاك شده بودند.))
آياتى كه كفر را علت زير و رو شدن و آمدن زلزله ، با انواع تعابير بيان نموده ، زياد است . آخرين آيه نيز با استفاده از واژه ((قارعه )) يعنى كوبنده ، در مورد كفر بيان مى شود. قرآن ، كافران را با عذابى كوبنده (مثل زلزله و طوفان ) تهديد مى نمايد؛ كوبنده اى كه مى تواند كوه ها را مثل پشم زده شده ، نرم سازد:
القارعه ما القارعه و ما ادريك ما القارعه ... يوم تكون الجبال كالعهن المنفوش (51)
آيا كم تر از زلزله بسيار شديد مى تواند كوه ها را نرم كند؟ حال با همين قارعه كفار را تهديد مى كند:
و لا يزال الذين كفروا ان تصيبهم بما صنعوا قارعه او تحل قريبا من دارهم حتى ياءتى وعد الله (52)
((و كسانى كه كافر شده اند، پيوسته به (سزاى ) آنچه كرده اند، مصيبت كوبنده اى به آنان مى رسد، يا نزديك خانه هايشان فرود مى آيد تا وعده خدا فرا رسد)).
در ادامه مى فرمايد:
((و بى گمان فرستادگان پيش از تو نيز مسخره شدند. پس به كسانى كه كافر شده بودند مهلت دادم ، آنگاه آنان را (به كيفر) گرفتم . پس چگونه بود كيفر من ؟))
در اين قسمت ، ضمن بيان كفر به عنوان اولين علت زلزله ، مقدارى از واژگان معادل و هم معنى و همراه زلزله نيز با لغت و آيه توضيح داده شد.

2- تكذيب
از جمله كارهاى بزرگ و مهم همه اقوام هلاك شده ، به طور عموم ، دروغ پندارى يا تكذيب پيامبران و پيام آن ها بوده است . تكذيب خدا و پيامبر يا كلام او معادى كه او معرفى مى كند، عمدتا با دو روش صورت مى گيرد:
الف - انكار رسمى و علنى و زبانى ؛ كه گاه در حد ستيز و كشتن پيامبران و ائمه نيز صورت گرفته است ؛
ب - انكار علمى و ضمنى ؛ كه با انجام گناه و ترك عمل به گفته ، پيامبر، در حقيقت از كلام او بيرون رفته و به تكذيب و در نتيجه انكار و عذاب منتهى شده اند:
فكان عاقبه الذين اساءوا السوءاى اءن كذبوا بايات الله (53)
((عاقبت آنانى كه كارهاى زشت انجام دادند، اين شد كه آيات خدا را تكذيب كردند.))
قرآن در ((سوره قمر)) علت هلاكت اكثر اقوام را تكذيب پيامبر معرفى مى نمايد؛ از جمله در آيه 23 مى فرمايد:
كذبت ثمود بالنذر
((قوم ثمود پيامبرانى را كه آنها را از عذاب مى ترساندند، تكذيب كردند))
سپس با بيان خلاصه اى از جريان امر آنان ، مى فرمايد:
ان ارسلنا عليهم صيحه واحده فكانوا كهيشم المحتظر(54)
((فقط يك صدا بر ايشان فرستاديم و همگى مثل گياه خشكيده (كومه ) ريز ريز و خزان گشتند.))
باز مى فرمايد: ((فكذبوه فاءخذنهم الرجفه (55)))
((تكذيب كردند پيامبرشان را و آنان را زلزله فرا گرفت .))
اين آيه در مورد هر دو قوم ثمود و شعيب مكرر نازل شده است .
تكذيب پيامبران ، روز قيامت ، آيات و معجزات الهى ، و حتى خود خداوند و وعده هاى او، از مصاديق گوناگون تكذيب و دروغ پندارى اقوام گذشته است .
آيات ديگرى نيز تكذيب را علت زلزله و هلاكت بيان كرده اند:
((كذيب ثمود بالقارعه ))
قوم ثمود، كوبنده (عذاب يا قيامت ) را تكذيب كرد.))
در اين آيه ، تكذيب وعده كوبنده الهى يا قيامت ، از كارهاى هلاكت زاى قوم ثمود معرفى شده است .
فكذبوه فاءخذهم عذاب يوم الظله (56)
((حضرت شعيب را تكذيب كردند و عذاب روز ظله آنان را فرا گرفت .))
نتيجه اين كه هر نوع تكذيبى اگر در حد تكذيب عمومى اقوامى نظير ثمود و قوم شعيب (عليه السلام ) باشد، علت زلزله خواهد بود.
مصداق يابى تكذيب آيات الهى و اعتقادات دينى را بر عهده شما خوانندگان آگاه واگذار مى كنم ، تا آنهايى را كه خدا و دين و پيام پيامبر را دروغ مى پندارند و سعى در ترويج دروغ پندارى اعتقادات محكم دينى مى نمايند و تمام هدف آنان ، ايجاد شك و شبهه و سستى در اعتقادات مردم است ، شناسايى نماييد و تكليف قرآنى خود را در مقابل آنان انجام دهيد تا از تكرار سرنوشت قوم ثمود و شعيب (عليه السلام ) جلوگيرى كرده و سر نوشت قوم يونس را رقم زنيد.
انكارهاى اعتقادى ، ستيزه عليه دين ، تصميم به قتل پيامبران و ترور بزرگان دينى ، تهديد آنان و دعوت دين داران به سوى بى دينى (57) و... از جمله ديگر كارهاى اقوام زلزله زده گذشته بوده است كه به هلاكت آنان انجاميد.
داستان اهانت به قرآن و زلزله تركيه
داستان هاى عبرت آموز و پر رمز و رازى از زلزله در كتاب هاى داستانى و تاريخى نوشته شده است . در همين سال هاى اخير، زلزله مخرب و بزرگ تركيه را مشاهده كرديم كه پس لرزه هاى زيادى نيز داشت و مدت ها مردم اين كشور را وحشت زده ساخت و دولت نيز وضعيت اضطرارى اعلام كرد.
((در همان مواقع ، برخى روزنامه ها داستانى عجيب را نوشتند كه معلوم مى كرد علت زلزله ، توهين به قرآن و پاره كردن ورق هاى قرآن توسط يك درجه دار نظامى ترك در حال مستى بوده است كه در جشن بزرگ لب دريا صورت گرفت كه همراه با عده اى از نظاميان اسرائيلى برگزار شده بود. او ورق هاى قرآن را پاره مى كند و مى گويد اگر اين كتاب از طرف خداست ، پس جواب دهد! نظامى مسلمان همراه او، با مشاهده اين كار مى ترسد و از او به سرعت فاصله مى گيرد و بعد مشاهده مى كند آتش از دريا برخاست و ساحل را همراه با زلزله مهيبى واژگون كرد و همه آنها را هلاك كرد و بعد در سرتاسر تركيه آن زلزله مخرب اتفاق افتاد و با وجود تجسس فراوان ، از هيچ كدام از اهل مجلس فوق ، كوچك ترين اثرى پيدا نشد، به غير آن نظامى مسلمان كه از آن ها فاصله گرفت و شاهد و ناقل ماجرا بود)).
تفصيل اين ماجرا را در كتاب ((پندهاى جاويدان )) مطالعه فرماييد.

3- ظلم
علت ديگر زلزله در قرآن ، ظلم معرفى شده است . ظلم در قرآن معنايى گسترده و عميق دارد كه نهايت به كفر منتهى مى گردد و ظالمان ، همان كافران مى شوند.
قرآن مى فرمايد:
فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء(58)
((بر ظالمان رجزى از آسمان نازل كرديم )).
بيان رجز به معنى زلزله ، در صفحات پيش صورت گرفت .
فارسنا عليهم رجزا من السماء بما كانوا يظلمون (59)
((برايشان رجزى از آسمان فرو فرستاديم ؛ براى آن كه ظلم مى كردند)).
و اخذ الذين ظلموا الصيحه فاصبحوا فى ديرهم جاثمين (60)
((ظالمان را صيحه در بر گرفت و ظالمان قوم ثمود صبح كردند؛ در حالى كه به رو افتاده و هلاك گشته بودند)).
فتلك بيوتهم خاويه بما ظلموا(61)
((آن خانه هايشان است كه در اثر ظلم شان ويران شده است .))
بيان عذاب براى ظلم و ظالمان در قرآن ، بسيار بيشتر از اين مختصر است ؛ تا آن جا كه قرآن مجيد، ظلم را علت گرفتارى و نابودى همه اقوام هلاك شده و دليل تمام عذاب ها معرفى مى نمايد:
و تلك القرى اهلكناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلكهم موعدا(62)
((و آن آبادى ها را هلاك كرديم ، زمانى كه ظلم كردند و براى هلاك آنها وقت خاصى قرار داديم )).
و لقد اءهكنا القرون من قبلكم لما ظلموا(63)
((ما همه گذشتگان را هلاك كرديم ، آنگاه كه ظلم كردند)).
پس نتيجه اين كه ظلم يكى ديگر از عوامل گسترده و اساسى و از علل حقيقى تمامى بلايا و مصائب و عذاب ها، از جمله زلزله مى باشد.
ما از مصداق يابى در مورد كفر و ظلم در جامعه كنونى ايران صرف نظر مى كنيم ؛ فقط مى پرسيم :
چقدر تلاش و تاييد جهت كشاندن جامعه به سوى كفر و بى دينى و فساد و تزلزل اعتقادات ؛ انجام انواع و اقسام ظلم ها به خود و خدا صورت مى گيرد؟ آيا اين ها مقدمه بلا و زلزله نيست ؟ آيا انجام دهندگان و مجريان اين نقشه هاى كفار، مصاديق مترفان نيستند؟ كه هميشه فساد آنها و ايجاد فسق و فجور توسط آنها مقدمه سقوط و هلاك يك جامعه است :
و اذا اءردنا ان نهلك قريه اءمرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول (64)
((وقتى بخواهيم شهرى را هلاك كنيم ، به مترفان امر مى كنيم كه فساد كنند تا مستحق عذاب گشته و حكم درباره آنها حق و تمام گردد و عذاب بر آنان نازل شود)).
پس يا نبايد به سوى كفر و فساد در جامعه گرايش پيدا شود و يا اين كه نبايد از معلول طبيعى اين فساد، يعنى انواع بلاها و زلزله تعجب كرد. با اين همه فساد و ظلم و گناه ، چرا زلزله نيايد؟

*عوامل فرهنگى زلزله

فساد و فحشا
فسق و فساد و فحشا و منكر، از جمله عوامل مهم و اصلى زلزله و گرفتاريهاى فراوان دنيا و عذاب هاى بسيار زياد آخرت در معارف اسلامى معرفى شده است .
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايند:
اذ اظهرت الفاحشه كانت الرجفه (65)
((وقتى كه فاحشه زياد شود، زلزله نيز زياد مى شود
حال به بررسى واژه فاحشه مى پردازيم ، تا ببينيم به چه گناهانى فاحشه گفته مى شود كه اگر زياد شوند، زلزله در پى دارند.
فاحشه در لغت به معنى ((گناهى است كه زشتى و عقاب آن زياد است ، اعم از قول و فعل .))(66)
در قرآن از گناه شنيع و زشت ((زنا)) به عنوان فاحشه نام برده شده است : و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشه و ساء سبيلا(67)
((به عمل زشت زنا نزديك نشويد كه فاحشه است و بد راهى است .))
در قرآن كريم از عمل زشت ((لواط)) نيز به عنوان فاحشه نام برده شده است . حضرت لوط در سرزنش قوم خود مى فرمايد:
اءتاءتون الفاحشه ما سبقكم بها من احد من العالمين (68)
((آيا عمل فاحشه انجام مى دهيد؛ عمل بى سابقه اى كه قبل از شما احدى در عالم مرتكب آن نشد؟))
در قرآن ، رابطه بين فساد و زلزله و ديگر بلايا بسيار واضح بيان شده است ؛ يعنى با توجه به آيات قرآن ، در مى يابيم كه از جمله علل وقوع زلزله براى اقوام گذشته در تحليل قرآن ، فساد است .

مفسدان زلزله زده در قرآن
قرآن در مورد قوم ثمود كه با زلزله هلاك گشتند مى فرمايد:
كان فى المدينه تسعه رهط يفسدون فى الارض و لا يصلحون (69)
((در آن شهر نه نفر بودند كه فساد مى كردند و اصلاح نمى كردند)).
در ادامه با توضيح كار آنها كه با هم ، هم قسم شدند كه شعيب و اهل او را هلاك كنند و با هم شهادت بر بى خبرى از او دهند، خداوند مى فرمايد:
((در قبال اين فساد و مكرشان ، ما نيز مكر كرديم و عاقبت ، آنان را زير و رو نموده و خانه هايشان به خاطر ظلم هايى كه كردند، اكنون خراب مانده است .(70)))
در اين آيه ، علاوه بر فساد؛ مكر، ظلم ، شهادت ناحق ، نقشه كشى براى قتل پيامبر نيز از علل هلاكت آن قوم معرفى شده است .
قرآن كريم علت هلاكت قوم لوط را نيز فسق معرفى مى كند كه با رجز (اضطراب زمين ) همراه بود:
انا منزلوا على اهل هذه القريه رجزا من السماء بما كانوا يفسقون (71)
((ما بر اهل اين شهر رجز (اضطرابى ) از آسمان نازل مى كنيم ، به علت آنچه از فسق انجام مى دهند.))
در مورد قارون كه با خسف و فرو رفتن زمين گرفتار شد نيز فساد را عامل سقوط او معرفى مى نمايد:
و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا يحب المفسدين (72)
((فخسفنا به و بداره الارض (73)))
((و دنبال فساد در روى زمين مباش كه خداوند مفسدان را دوست ندارد؛ پس او را در زمين همراه خانه اش فرو برديم .))
همچنين مى بينيم كه حضرت صالح (عليه السلام ) قوم خود را از فساد نهى مى كند:
((و لا تعثوا فى الارض مفسدين (74)))
((در زمين دنبال فساد انگيزى نباشيد.)) اما مستكبران از ملا و بزرگان جامعه آنها، صالح را تكذيب كردند و به زلزله دچار گشتند.(75)
آنچه از آيات در قرآن از فساد و فسق و فحشا و منكر نهى شده و آن را عامل هلاكت و بلا دانسته ، بسيار است كه استدلال به آنها نياز به كتاب هاى مستقل دارد.
تا اين جا بيان شد كه فساد و فحشا به طور عموم در قرآن علت زلزله و بلاست . اكنون به دو مورد مهم از مصاديق فحشا كه متاسفانه در جامعه امروزى جهان فراگير شده است ، اشاره مى كنيم .
زنا؛ اولين عامل فرهنگى زلزله
در احاديث ، به صراحت از زنا به عنوان عامل زلزله و بلاياى ديگر در دنيا و عذاب هاى زياد آخرت نام برده شده است . به چند روايت در اين زمينه توجه مى كنيم .
امام صادق (عليه السلام ) در بيان چهار چيز كه اگر گسترده و شايع گردد، چهار چيز ظاهر مى شود، فرمودند:
((...اذا فشا الزنا ظهرت الزلازل ...))
((...زمانى كه زنا گسترده و عمومى شود، زلزله ها پديدار مى گردد...(76)
همچنين فرموده اند:
((چهار چيز است كه يكى از آنها وارد خانه اى نمى شود، مگر اين كه آن خانه را خراب مى كند و هرگز آن خانه به بركت آباد نمى شود: خيانت ، دزدى ، شرابخوارى و زنا(77 )))
پيامبر (صلى ال عليه و آله ) فرمودند:
((زمانى كه زنا و ربا در شهرى آشكار شود، به تحقيق عذاب خدا را بر خودشان حلال كرده اند.(78)
امام باقر (عليه السلام ) از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل فرموده اند:(79)
((پنج چيز است كه اگر به آنها گرفتار شديد، بايد به خدا پناه ببريد. آنگاه فرمود: زنا و عمل منافى عفت هرگز در جمعيتى پديد نيايد، به طورى كه آشكار انجام دهند، مگر اين كه طاعون و بيمارى هاى جديد و بى سابقه كه در گذشتگان نبود در ميانشان شيوع پيدا مى كند (مثل ايدز و...).))
آخرين حديث اين كه فرمودند:
((وقتى خداوند بخواهد بنده اى را هلاك سازد (براى گناهانش )، حيا را از او مى گيرد؛ وقتى حيا از او گرفته شود مورد خشم قرار گرفته و منفور مى گردد (جامعه بى حيا نيز چنين است )؛ وقتى منفور شد، امانت از او گرفته مى شود؛ وقتى امانت گرفته شد، خائن و خيانت پيشه مى شود؛ وقتى خيانت پيشه شد، رحم از او گرفته مى شود و از دل او بر مى خيزد؛ وقتى رحم از دل او برخاست ، مطرود و ملعون مى شود و طوق اسلام را از گردن او بر مى دارند (از اسلام خارج مى شود و كافر مى گردد)(80)))
بدين تربيت ، معلوم مى شود كه زلزله در اثر چه گناهى به وجود مى آيد و راه جلوگيرى از زلزله ، جلوگيرى از گناهان زلزله زاست ، كه زنا از مهم ترين آنهاست و هر كسى از شنيدن حرف قرآن و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بر آشوبد، بايد در ايمان او شك كرد و نبايد براى تبرئه گنهكاران ، حق را كتمان نمود و بيان نكرده پس بايد با گناه و گنهكاران و بسترسازان و حاميان گناه در جامعه ستيز كرد، نه با دين و قرآن و بيانگران حقايق و اسرار عالم . ((خود شكن آيينه شكستن خطاست )).

پيامدها و آثار ((زنا))
پس از ذكر احاديثى كه رابطه بين زلزله و زنا را ثابت مى كند، لازم است جهت حفظ جامعه از خطرات خطرناك اين گناه و انحراف اجتماعى ، پيامدهاى منفى اين ((رابطه نامشروع )) را در معارف اسلامى بيان كنيم .
گفتنى است كه اين مجموعه ، خلاصه اى از آثار اين گناه است كه از روايات جمع آورى شده است .(81)
آثار اخروى زنا چنين است :
1- زنا بدترين نوع فحشا، باعث خشم خدا و ناشايسته ترين شيوه زندگى است ، كه اين مطلب را قرآن چنين مى فرمايد: ((انه كان فاحشه و مقتا و ساء سبيلا(82))
2- پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در معراج ، زناكاران را ديد كه با نخ ‌هاى آتشين ، پوست بدنشان را مى دوختند.
3- پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در خطبه قبل از وفاتشان چنين فرمودند: ((هر كس با زن مجوس (آتش پرست )، يهودى ، مسيحى ، مسلمان يا كنيز زنا كند، خداوند بر قبرش سيصد و شصت هزار درب از آتش مى گشايد كه از آن درها، انواع مارها و عقرب ها و شهاب هاى آتشين بر او خارج مى شود و تا قيامت در قبر آن گونه مى سوزد. و از بوى محل گناه او، در قيامت ، همه اهل محشر اذيت مى شوند (با اين كه در آن جا پر از انواع بوهاى بد اعمال ديگر است !) و با همان بوى تعفن شديد، او را مى شناسند، تا اين كه او را به آتش جهنم مى اندازند؛ باز در جهنم اهل جهنم از بوى او بيشتر از عذابهاى ديگر جهنم ، اذيت مى شوند. (علت شدت گناه زنا اين است كه ) خداوند غيور است و از غيرت اوست كه فواحش و محارم را حرام فرموده است و هيچ كس از خدا غيرتمندتر نيست .
4- اهل جهنم از تعفن بوى زناكاران ، ناله بزرگى خواهند داشت !
5- بعد از وزش بوى تعفن آنان ، كه چنان محشر را فرا مى گيرد كه مردم نمى توانند نفس بكشند، خداوند به همه اهل محشر (از اولين تا آخرين مخلوق ) دستور مى دهد كه عاملان روابط نامشروع را لعنت كنند، و همه مى گويند ((اللهم العن الزناه )) مسلما بعد از درخواست همه مردم ، عذابى متناسب با آن درخواست بزرگ ، بر زنا كاران نازل مى شود.
6- زنا كار از قبرش ، كور، كر و لال محشور مى شود (كه نشانه بالاترين خشم خدا و نهايت محروميت همه جانبه از رحمت اوست ))
7- هر كس زنى را مجبور به زنا كند، خداوند براى او جز به آتش راضى نمى شود، چون خداوند براى زن همانگونه خشم مى گيرد كه در مورد يتيم خشمگين مى شود.
8- زمين به خدا، از همه گناهانى كه بر رويش صورت مى گيرد، ناله مى كند، اما از همه بيشتر، از سه عمل شكايت دارد: الف . وقتى خون حرامى بر روى زمين بريزد؛ ب . وقتى آب غسل از زنا بر روى زمين ريخته شود؛ ج . خواب بين دو طلوع (شفق تا طلوع آفتاب ).
9- در قيامت ، زناكار از همه مردم بيشتر در عذاب است (و عذاب قيامت قبل از عذاب جاويد جهنم است )
10- زناكار در زنجيرى آتشين همراه با شيطان هم بند گشته ، در آتش انداخته مى شود.
11- دست دهنده با نامحرم ، دست بسته به قيامت آورده شده و به آتش انداخته مى گردد.
12- هر كلمه گفتگو با نامحرم ، باعث هزار سال عذاب در آتش جهنم مى گردد.
13- پر كردن چشم از نگاه حرام يا چشم ((چشم چرانى ))، موجب پر شدن چشم از ميخ آهنين داغ ، يا دوخته شدن با ميخ ‌هاى آتشين مى گردد كه در آن حال ، انسان ((چشم چران )) آنقدر منتظر مى ماند تا حساب همه مردم اهل قيامت تمام شود و آنگاه او را به آتش مى اندازند.
14- خداوند بر زن شوهر دارى كه خيانت ورزد، خشم نموده و تمام اعمال خوب او را باطل و پوچ مى نمايد. واجب است بر خدا كه او را، در عذاب قبر، با آتش جهنم عذاب نمايد.

آثار روابط نامشروع در دنيا
اين عمل علاوه بر زلزله ، در دنيا آثار زير را در پى دارد كه از روايات جمع آورى شده و عرضه مى گردد:
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمودند: ((مبادا زنا كنيد كه ده ويژگى دارد:1- عقل را ناقص مى كند؛ 2- دين را كم مى كند؛ 3- روزى را مى كاهد؛ 4- عمر را كوتاه مى كند؛ 5- باعث غضب خداى رحمن مى گردد؛ 6- باعث روى آوردن فراموشى مى شود؛ 7- انجام دهنده را از اهل ايمان متنفر مى كند؛ 8- آبرو را از بين مى برد؛ 9- دعا، رد مى شود؛ 10- عبادت قبول نمى شود.))
در حديثى ديگر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد: ((مبادا زنا كنيد كه شش صفت در پى دارد. باعث بى آبرويى ، فقير شدن ، كوتاهى عمر، خشم خدا، بد حسابى در آخرت و عذابهاى بزرگ مى گردد.))
همچنين آثار ديگرى كه در ساير روايات آمده ، چنين است :
((آثار دنيوى زنا از اين قرار است : 1- از بين بردن نورانيت صورت ؛ 2- قطع رزق آسمانى (اعم از رزق مادى و معنوى و علمى و...)؛ 3- زود كردن هلاكت و فنا؛ 4- زلزله ها؛ 5- طاعون (بيمارى هاى فراگير و مهلك )؛ 6- اوجاع (نوعى امراض چركى مثل زخم و دمل )؛ 7- بيماريهاى بى سابقه (مثل ايدز)؛ 8- مرگهاى ناگهانى ، (مثل سكته ، تصادف ، جوان مرگى و...)؛ 9- مرگ زياد؛ 10- مبتلا شدن ناموس خود زناكار به زنا (زن و يا فرزند يا ديگر اطرافيانش ، و در مورد زن ؛ شوهر، پسر، برادر يا ديگر اطرافيانش ، و لو در نسل بعدى )؛ 11- خرابى آبادى ها و خانه ها؛ 12- عدم داخل شدن زناكار به بهشت ؛ 13- و آخرين حديث اين كه امام رضا (عليه السلام ) فرمودند: پيش من زنا بدتر از قتل است .(83)))
پس هر مسلمانى با مشاهده آثار حتمى بيان شده توسط معصومين ، به اين نتيجه قطعى مى رسد كه ، به هر شكل ممكن بايد از بروز و ظهور و تكرار اين عمل زشت و در نتيجه از گرفتارى جامعه به انواع عذاب ها و بلاها، از جمله زلزله به شدت جلوگيرى كند، و با تقوا و امر به معروف و نهى از منكر، جامعه را از سقوط و فنا نجات داده و به اصلاحات واقعى و رشد و سعادت حقيقى رهنمون سازد. اميدواريم مسؤ ولان حكومتى كه وظيفه اصلى بر دوش آنهاست ، بيش از ديگران اقدام نمايند.

لواط؛ دومين عامل فرهنگى زلزله
آيا زلزله با عمل زشت ((هم جنس بازى )) ارتباط دارد؟ براى جواب دادن به اين سوال ، به آيه اى از قرآن استناد مى كنيم . در آيه اول ، اين عمل را ((فاحشه )) نام گذارى كرده است ؛ يعنى عمل ((لواط)) همچون ((زنا)) از مصاديق ((فاحشه )) مى باشد.
حضرت لواط (عليه السلام ) به قوم خود چنين مى فرمايد:
اءتاءتون الفاحشه ما سبقكم بها من احد من العالمين (84)
((آيا عمل فاحشه (لواط) را انجام مى دهيد؟! عمل بى سابقه اى كه كسى قبل از شما در عالم هستى مرتكب نشده است ؟))
با اين آيه ثابت مى شود كه لواط، فحشا است .
در حديثى ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فحشا را علت زلزله معرفى مى فرمايند:
اذا ظهرت الفاحشه كانت الرجفه (85)
((وقتى فاحشه زياد شود، زلزله زياد مى شود.))
پس زنا و لواط علت زلزله هستند، چون هر دو مصداق فاحشه معرفى شده اند.
علاوه بر استدلال فوق ، استدلال ديگرى مى كنيم بر اثبات عليت لواط بر زلزله ، با تكيه بر آيات قرآن ، عمل قوم لوط طبق آيه فوق فحشا نام گذارى شده است و در آيه ديگر، عذاب قوم لوط كه در اثر ارتكاب همين عمل زشت ، نازل شد، ((رجز)) يعنى اضطراب معرفى گرديده است :
انا منزلوا على اهل هذه القريه رجزا من السماء بما كانوا يفسقون (86)
((ما نازل كنندگان رجز (اضطراب ) بر اهل اين شهر (لوط) هستيم ، به دليل فسقى كه انجام مى دادند)).
راغب در مفردات ، ((رجز)) را چنين معنى مى نمايد(87):
اصل الرجز: الاضطراب ...و قوله : عذاب من رجز اليم فالرجز ههنا كالزلزله و قال تعالى انا منزلوا على اهل هذه القريه رجزا من السماء(88)
راغب مى گويد: ((اصل رجز يعنى اضطراب ... و كلام پروردگار كه مى فرمايد: عذابى از رجز دردناك )) پس رجز در اين جا چيزى مثل زلزله است و نيز به همين معناست قول پروردگار متعال كه مى فرمايد: ما نازل كنندگان رجزى از آسمان بر اهل اين شهر هستيم )).
با اين مقدمه ، ثابت مى شود كه زجرى كه قوم لوط با آن هلاك شدند، علاوه بر همراه بودن عذاب هاى ديگر مثل بارش سنگ ، زير و رو شدن و... با زلزله و اضطرابى از آسمان نيز همراه بوده است .
سرگذشت قوم لوط
جا دارد براى جلوگيرى از تكرار تلخ تاريخ آن قوم هلاكت زده و براى عبرت گيرى از قرآن ، داستان پند آموز اما تلخ اين قوم را به نحو اجمال مرور كنيم .
در ((ثواب الاعمال )) شيخ صدوق از امام صادق (عليه السلام ) و ايشان از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) روايت مى كنند كه فرمودند:
((وقتى قوم لوط آن عمل زشت را مرتكب شدند، زمين از روى شكوه به پروردگارش ، آنقدر گريه كرد تا اشك هايش به آسمان رسيد و آسمان آنقدر گريست كه اشكش تا به عرش رسيد. پس خداوند به آسمان وحى كرد: با سنگ آنان را سنگباران كن و به زمين وحى فرستاد آنان را در كام خود فروكش (89)))
از اين حديث نيز در مى يابيم كه قوم لوط علاوه به سنگباران ، دچار خسف و فرو رفتن در زمين شده اند، اكنون به سرگذشت قوم لوط نظرى اجمالى و عبرت آميز مى اندازيم :
حضرت لوط (عليه السلام ) پسر هارون بود. هارون برادر حضرت ابراهيم (عليه السلام ) بود كه هر دو پسر ((تارخ )) بودند. حضرت لوط (عليه السلام ) برادر زاده حضرت ابراهيم بود. مادر لوط با مادر ابراهيم خواهر بودند.
قومى كه حضرت لوط در آن پيامبرى مى كرد، شهرهايى پر نعمت و آباد بود كه بر سر راه قافله ها قرار داشت و رهگذران از محصولات و ميوه هاى آنان استفاده مى كردند. بخل ، قوم لوط را در معرض نابودى قرار داد. بهتر است قضيه صحيح از امام باقر (عليه السلام ) بشنويم :
((ابا بصير از امام باقر (عليه السلام ) پرسيد كه آيا پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هميشه از بخل به خدا پناه مى بردند؟ فرمودند: بلى ، هر صبح و شام (پناه مى بردند) و ما نيز از بخل به خداوند پناه مى بريم ؛ چرا كه خداوند مى فرمايد:
و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون
((هر كه جلو بخل خويش را بگيرد، آنان همان رستگارانند.)) و من تو را از عاقبت بخل خبردار مى كنم .
قوم لوط اهل شهرى بودند كه بر طعام بخيل بودند و همان بخل ، آنان را در مورد عرضشان به دردى انداخت كه هرگز دوا ندارد. پرسيدم : به چه دردى انداخت ؟
فرمود: شهر لوط بر سر راه رهگذرانى قرار داشت كه ميهمانان بر آنان نازل مى شدند و آنان نيز آن ها را ميهمان مى كردند و اين وضع چون به درازا كشيد، به دليل بخل و پستى ، از اين ميهماندارى طولانى دلتنگ شدند، تا اين كه بدون غلبه شهوت ، ميهمانانشان را مفتضح مى كردند و اين كار را عمدا انجام مى دادند تا ميهمانان از دست آنان آزرده شوند و ميهمان برايشان نيايد.
و اين كارشان در شهرستان شايع گشت . بدين ترتيب ، بخل آنان را به دردى انداخت كه ديگر نمى توانستند از خود دفع كنند. بدون شهوت اين كار را آغاز كردند تا كارشان به جايى كشيد كه در شهرها به دنبال مردها مى گشتند كه با آنان عمل لواط را انجام دهند و چيزى در قبال اين به او بدهيد(90))) اين كه چگونه به علت بخيل به اين عمل روى آورند، در روايتى از ((على بن ابراهيم )) راهنماى اين انحراف ، شيطان ملعون معرفى شده است ؛ بدين طريق كه ((ابليس در شكل پيرمردى آمده ، گفت : آيا شما را به كارى راهنمايى نكنم كه اگر آن را انجام دهيد، ديگر كسى از آبادى شما گذر نمى كند؟!
گفتند: آن كار چيست ؟
گفت : هر كه از شهر شما گذر كرد، با او از پشت در آميزيد و لباس هايش را هم غارت كنيد. سپس ابليس (رييس تمام شياطين ) در شكل جوانى كه تاره صورتش مو در آورده باشد و بسيار زيبا بود، در آمد و آنان نيز همان گونه كه شيطان خود گفته بود، با او رفتار نمودند، تا اين كه كارشان به جايى كشيد كه مردها به مردها و زنان به زنان اكتفا كردند.
مردم (اطراف ) از آنان به حضرت ابراهيم (عليه السلام ) شكايت كردند و حضرت ، برادر زاده اش حضرت لوط (عليه السلام ) را براى هدايت آنان فرستاد: و او آنان را نهى مى كرد و از هلاكت مى ترسانيد و خودش نيز ميهمانان را پذيرايى مى كرد و هر كسى را كه به آن جا مى آمد، از دست آنان نجات مى داد...(91)))
در اين جا لازم است به بعضى از صفات ناشايست قوم لوط اشاره كنيم كه در هلاكت آنان موثر بود:
قيل : كانوا يتضارطون فى مجالسهم من غير حشمه و لا حياء و روى ذلك عن الرضا (عليه السلام )(92)
((آنان در مجالسشان بدون هيچ حيا و حشمتى ، باد شكم را با صدا خارج مى كردند. اين روايت از امام رضا (عليه السلام ) نيز نقل شده است .))
عن الاصبغ قال : سمعت عليا (عليه السلام ) يقول : سته فى هذه الامه من اخلاق قوم لوط: الجلاهق - هو البندق - و الجذف و مضغ العلك و ارخاء الازارفى الخلاء و حل الازار من القبا و القميص .(93)
حضرت على (عليه السلام ) فرمود: ((شش عمل در امت اسلام ، از صفات قوم لوط است :
1- گمانه زنى با گلوله يا گوى ؛ 2- تند راه رفتن ؛ 3- آدامس جويدن و جنباندن دهان ؛ 4- در خلوت ، كمربند را در آوردن (برهنه شدن )؛ 5- كمر يا دگمه قبا و پيراهن را باز گذاشتن .
((قوم لوط از نجاست بعد از قضاى حاجت ، خود را پاك نمى كردند و بدن را نمى شستند، غسل جنابت نمى كردند. مردان در منظر چشم ديگران ، با هم همجنس بازى مى كردند و در اين كار آنقدر زياده روى مى نمودند كه زن ها مورد توجه مردان نبودند و آنان را نيز شيطان به همديگر مشغول كرد و بدين طريق قومى به طور كلى از مسير طبيعى خلقت منحرف گشتند و خويش را به هلاكت ابدى و بسيار وحشتناك گرفتار كردند.
حضرت لوط سى سال آنان را به خدا دعوت كرد، ولى هيچ كس جز يك خانه مسلمان ، به او ايمان نياوردند و حضرت لوط با دخترانش ، تنها نجات يافتگان آن قوم بودند و فقط خانه حضرت لوط در آن شهر سالم ماند. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: از عمل آنان زمين آنقدر گريست كه اشك ها به عرش رسيد تا اين كه خدا به آسمان و زمين وحى فرستاد كه آسمان سنگ بارانشان كند و زمين ، آنان را در كام خود فرو كشد(94 )))
چون جبرئيل و ملائكه ديگر كه با او بودند، داخل خانه لوط شدند، زنش بر بالاى بام دويد و آتش روشن كرد (كه علامت بين او و قوم لوط، دود در روز و آتش در شب بود). اهل شهر از هر ناحيه دويدند و به در خانه حضرت لوط (عليه السلام ) رسيدند و گفتند: اى لوط! آيا تو را نهى نكرده ايم كه ميهمان به خانه نياورى ؟! خواستند رسوايى به راه اندازند و به خانه مى آورى ؟! خواستند رسوايى به راه اندازند و به ميهمانان تجاوز كنند! لوط گفت : اى مردم ! اين ها دختران من هستند؛ ايشان پاكيزه ترند (براى ازدواج ).
از خدا بترسيد و مرا رسوا مسازيد و با ميهمانان كارى نداشته باشيد. آيا در ميان شما مرد رشيدى نيست كه مايل به اصلاح باشد؟ گفتند: مى دانى كه ما را در دختران سهمى نيست و تو مى دانى كه ما چه مى خواهيم (ملائكه به شكل جوانان زيبا ديده مى شدند و ميهمان حضرت لوط بودند).
چون لوط (عليه السلام ) نااميد شد، گفت : اى كاش مرا قومى قوى و نيرومند مثل ركن شديد بود كه به آنان پناه مى برديم .
مراد او از ركن شديد، ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) بود.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از جبرئيل كيفيت هلاكت آنان را پرسيد و او گفت : ((... هنگامى كه خداوند اراده فرمود آنها را كيفر كند، رسولانى بر آن ها فرستاد تا آن ها را بشارت بهشت دهند و از عذاب دوزخ بترسانند. رسولان ، رسالت خويش را به خوبى رساندند، ولى آنها اطاعت نكردند، بلكه طغيان نمودند. خداوند، فرشتگان خويش را فرستاد تا رسولان را از آن شهر بيرون برند؛ همچنين مومنان را خارج كنند. در آن شهرها مومنى نبود، مگر اين كه رسولان خدا آن ها از آن شهر خارج كردند.
به لوط گفتند: امشب اهل خود را بردار و از شهر بيرون رو؛ كسى از شما به پشت سر نگاه نكند، مگر زن لوط، كه او نيز از هلاك شدگان خواهد بود. همين كه نصف شب شد، لوط با دختران خود از ميان قوم بيرون رفتند، جز زنش ، كه برگشت به ميان قوم و گفت : اى قوم ! لوط با دخترانش ، از شهر بيرون رفت .
جبرئيل گفت : هنگامى كه صبح طلوع كرد، از بطن عرش مرا صدا زدند، گفتند: اى جبرئيل ! عذاب قوم لوط از سوى خدا حتمى شد، پس به شهر قوم لوط نازل شو و هر چه را در اطراف آن شهرها هست ، از زير هفت طبقه زمين ، بكن . سپس به آسمان ببر، آن جا نگه دار تا دستور خدا رسد تا واژگونشان سازى .... و از شهر، فقط خانه لوط را براى نشانه و علامت براى كاروانيان باقى بگذار.
من بر اهل آن شهر نازل شدم ؛ شهپر راست خود را به زير زمين شرق زدم و شهپر چپم را به طرف زمين غرب زدم و شهر را از جا كندم . اى محمد! همه آبادى شهر را جز دودمان لوط كندم و آن ساختمان را براى عبرت آيندگان باقى گذاشتم . شهر را روى بال هايم در آسمان بالا بردم ؛ زوزه سگ ها و آواز خروس ها را اهل آسمان مى شنيدند. همين كه آفتاب طلوع كرد، به من فرمان رسيد؛ شهر را واژگون كردم ، به طورى كه زير و رو شد. خداوند بر آنان سنگ هايى از جهنم بارانيد و همه هلاك شدند. اى محمد (صلى الله عليه و آله ) اين بلا و عذاب بر ستمكاران امت تو بعيد نيست .(95)

آثار لواط
در شدت زشتى لواط، آيات و روايات زيادى است . قوم لوط به دليل انجام اين عمل زشت ، به بدترين عذاب نابود شدند.
در روايات ، اين عمل را كفر، و يكى از مقدمات اين عمل را (بوسيدن پسر جوان ، توسط مرد ديگر) بدتر از شصت بار كشتن حضرت على (عليه السلام ) دانسته اند. اين عمل زشت باعث باطل شدن تمام اعمال خوب ، لرزش عرش خدا، كافر شدن ، حبس در پل صراط، گنديدن در قيامت و جهنم به طورى كه همه از بوى گند هم جنس باز، به شدت اذيت شوند، عذاب شدن در تمام طبقات جهنم ، طبقه طبقه و ماندن در آخرين و دردناك ترين جاى آن ، شيعه نبودن عامل آن ، و لعنت ملائك آسمان و زمين و ملائك رحمت و غضب ، و آماده كردن مخصوص جهنم براى عامل اين عمل مى باشد.
سنگسار شدن و اعدام به روش هاى مختلف براى مرتكب اين عمل زشت ، در احكام اسلامى به عنوان مجازات و حد شرعى بيان شده است (96).))
حضرت جبرئيل (عليه السلام ) وقتى چگونگى هلاك كردن قوم لوط را براى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بيان فرمود، اضافه كرد: ((اين بلا از قوم تو دور نيست (97 ))) دليل آن اين است كه جبرئيل از گرفتار شدن برخى از افراد درون جامعه اسلامى به اين عمل زشت نيز خبر داده است و قطعا انجام اين عمل ، پيامدهاى مربوط را در عالم آفرينش به همراه خواهد داشت . ((رجز)) و ((تدمير)) يعنى اضطراب و زير و رو شدن ، همراه سنگ باران آتشين ، عذاب هم جنس بازان قوم لوط بود كه هم جنس بازان ديگر علاوه بر احتمال نزول عذاب جمعى براى كل جامعه ، قطعا با همان سنگ هاى آتشين خواهند مرد؛ اگر چه ديگران آن را نمى بينند.

ريا؛ سومين عامل فرهنگى زلزله
يكى ديگر از عوامل مهم زلزله ، در روايات ((ريا)) معرفى شده است . ريا يعنى كارى را كه قصد انجام دهنده و نيت او، نشان دادن عمل به ديگران و كسب توجه و رضاى مردم است و در واقع ، براى خدا كارى را انجام نمى دهد.
در حديثى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) چنين مى فرمايند:
((هر گاه در امت من ده صفت پديد آيد، به ده كيفر دچار شوند، وقتى تظاهر و ريا زياد شود زلزله فراوان گردد...(98)))
در زمان ما، كارهايى ريايى جهت نمايش به ديگران ، حتى در سطح كشورى و جهانى ، با گزارش و فيلم و تلويزيون و روزنانه و مجله و كتاب و ديگر رسانه ها، بسيار اوج گرفته است و هدف اصلى بسيارى از كارها، شهرت پيدا كردن و كسب تعريف و تمجيد و مدح و ثناست و اين شهرت طلبى ، خيلى از كارهاى دينى و غير دينى را فرا گرفته ؛ تا آن جا كه برپايى مراسم عزادارى و جشن در امور شخصى نيز فقط براى تامين نظر ديگران است . بدين ترتيب ، اكثر اعمال ما نه در راستاى توحيد و خلوص و بندگى ، بلكه براى كسب اعتبار و نام و جلب توجه و عواطف و احساسات ديگران صورت مى گيرد و به منت گذارى و دعواها و ريختن آبروى ديگران منتهى مى شود. چه بسيارند آنهايى كه به دليل ترس از حرف اين و آن ، خود را به قرض هاى كمر شكن گرفتار مى كنند و مراسم سنگين برگزار مى كنند، تا از قافله رياكاران عقب نمانند! چه بسيار اعمالى كه با آتش ريا مى سوزند و عاملان را، نه به سوى عبوديت و يكتا پرستى ، بلكه به سوى شرك و خود پرستى يعنى حب مدح و ثنا و كسب شهرت و اعتبار چند روزه اجتماعى ، سياسى و... مى كشاند. متاسفانه برخى از علما براى نام و عنوان و شهرت و محبوبيت و پول و عظمت در چشم مردم و نه قربتا الى الله علم مى آموزند، سخنرانى مى كنند، كتاب مى نويسند، مصاحبه مى كنند و...
همچنين برخى از مسوولان ، براى كسب راءى و شهرت و وجاهت اجتماعى - سياسى ، تا مرز فدا كردن همه چيز براى كسب جاه و شهرت پيش مى روند و مسابقه تبليغ دروغين برگزار مى كنند و آنقدر پول بيت المال را صرف غير محل مورد نياز مى نمايند كه قابل كنترل نيست . و نيز افرادى در عرصه هاى هنرى و ورزشى براى كسب شهرت و در حقيقت تبديل شدن به بت هنرى يا ورزشى ، يك عمر مايه مى گذارند تا نام و نانى پيدا كنند و عكس آنان در مجلات ورزشى و هنرى ، چشم هر دختر و پسر جوانى را خيره كند و آنان آرام گيرند و ستاره معروف گردند!! و آنگاه كه در قبر از آنان سوال مى شود عمر خويش را در چه راهى صرف كرده ايد؟! چه خواهند گفت ؟ براى خدا يا براى كسب شهرت ؟! در راه عبوديت با هواى نفس ؟!
با اين مقدمه ، به احاديث مربوط به ريا نظر مى افكنيم :
در كتاب ثواب الاعمال ، احاديث زيادى در مورد ريا نقل شده است .
امام جعفر صادق (عليه السلام ) از پدارنش از رسول خدا نقل كرده كه پرسيدند: ((فرداى قيامت ، نجات و رستگارى به چيست ؟ فرمودند: نجات در آن است كه با خدا خدعه و نيرنگ نكنيد كه او نيز با شما خدعه خواهد كرد، زيرا هر كس با خدا خدعه كند، خدا نيز با او به نيرنگ پاداش دهد و ايمان را از دل او بيرون برد و اگر بفهمد، در واقع با خويشتن خدعه كرده است ، نه با خدا. پرسيدند: چگونه مى توان با خدا خدعه كرد؟ فرمود: به امر خداى عز و جل عمل كند و منظورش غير خدا باشد. پس در موضوع ريا از خدا بترسيد، زيرا آن شرك به خداست و همانا رياكار را در قيامت به چهار اسم بخوانند. به او گويند: اى كافر! اى فاجر! اى حيله گر! اى زيانكار! عملت بيهوده گشت و اجرت پايمال شد و بهره اى در اين روز بر تو نخواهد بود؛ پاداش خود را از كسى بگير كه براى او آن عمل را انجام داده اى (99).))
اكنون به عواقب چند عمل ريايى نظر مى افكنيم .
علماى رياكار
مسعده از امام صادق (عليه السلام ) و او از پدرانش نقل كرده كه فرمودند:
((خداوند كتابى از كتب خود را بر يكى از پيغمبران فرو فرستاد و از جمله مطالب آن ، اين بود كه برخى از مخلوقات من دين را وسيله به دست آوردن دنيا قرار مى دهند. چون گرگى كه لباس ميش بپوشيد، آنان دلهاى گرگ صفت خود را با دين مى آرايند؛ با اين كه از زهر تلخ ترند، زبانشان از عسل شيرين تر است و رفتارشان در باطن از مردار بدبوتر خواهد بود. آيا (اينان ) به رحمت من مغرور شده اند، يا با من نيرنگ مى زنند، يا اين كه بر من جرات نموده اند؟!
پس به عزتم سوگند ياد مى كنم كه البته آنها را دچار فتنه اى لجام گسيخته گردانم تا هر كجا كه پيش آيد بدون مانع كشيده شود و به همه جاى زمين برود؛ آن چنان فتنه اى كه فرزانه را حيران گذارد و صاحب نظر را سرگردان سازد و انديشمند را واله و مبهوت نمايند. لباس تفرقه بر پيكر اجتماعشان بپوشانم و پاره اى را عذاب پاره ديگر بچشانم و با دشمنانم از دشمنانم انتقام گيرم و پروا نخواهم داشت (100)))
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
((برخى از علما دوست دارند علمشان را مثل گنجى پنهان دارند و كسى از آنها چيزى ياد نگيرد؛ آنها در درك اول از آتش هستند.
برخى از دانشمندان ، وقتى خودشان نصيحت مى نمايند (الفت مى گيرند) و وقتى او را نصيحت مى كنند، روى بر مى تابد و قبول نمى كنند (يا وقتى نصيحت مى كنند، درشتى و سرزنش مى نمايند)؛ آنها در درك دوم از آتش قرار دارند.
از علما عده اى هستند كه نظرشان بر اين است كه علم خويش را براى صاحبان پول و شرف صرف كنند و به كار گيرند و براى فقرا و مساكين علم خويش را ارزانى نمى دارند؛ آنها در طبقه سوم از آتش هستند.
برخى از علما، در علم خويش ، همان شيوه و رسم ستمگران و شاهان را مى پويند و اگر كسى حرف او را بر گرداند يا در كار او كوتاهى كند، غضب مى كنند و خشم مى گيرند؛ چنين افرادى از دانشمندان در درك چهارم جهنم هستند.
گروهى از علما، به دنبال احاديث و علوم بيهوده مسيحيان و غربيان مى روند، تا با علم آنان ، علم خويش را مستدل و محكم سازند و حديث و كلام خويش را زياد سازند؛ آنان در طبقه پنجم از درك قرار خواهند داشت .
از دانشمندان عده اى هستند كه خود را بذل فتوا مى كنند و مى گويند: از من بپرسيد! و چه بسا كه او يك حرفى را نفهمد و نتواند جواب گويد! و خداوند كسانى كه خود را مى گيرند و به زحمت مى اندازند، دوست ندارد؛ آنها را در درك ششم از آتش هستند.
و برخى از علما، علم خويش را مايه جوانمردى و عقل قرار مى دهند (به بهانه علم ، فضل فروشى مى كنند و فخر و ريا به خرج مى دهند و علم را وسيله خود نمايى قرار مى دهند)؛ آنان در درك هفتم آتش قرار دارند (آخرين درجه عذاب براى رياكاران از علما مى باشد)(101)
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
((علم را براى مباهات و فخر فروشى بر علما نياموزيد، و علم را براى جدال با سفها ياد نگيريد و براى خود نمايى و ريا در مجالس ياد نگيريد و براى جلب مردم به سوى خودتان علم طلب نكنيد، تا بر آنان رياست كنيد؛ چرا كه هر كس چنين كند؛ در آتش خواهد بود و علمش در روز قيامت بر ضد خودش حجت خواهد بود؛ ولى علم را بياموزيد و به ديگران ياد دهيد (علم را براى خدا و شرافت خود علم ، نه به عنوان وسيله اى براى رسيدن به آرزوهاى دنيايى و خواسته هاى نفسانى بياموزيد(102))).
باز فرموده اند: ((هر كس علم بياموزد براى تكبر و بزرگ فروشى ، جاهل مى ميرد؛ و هر كس علم آموزد، ولى نكند، منافق مى ميرد؛ و هر كس علم را براى مناظره و مجادله و بحث (براى اثبات برترى علمى خويش ) ياد گيرد، كافر و زنديق مى ميرد؛ و هر كس علم را براى عمل كردن خودش ياد گيرد، مومن خواهد مرد.(103).))
ميهمانى رياكاران
امير المومنين (عليه السلام ) فرمود: ((هر كس سفره احسانى بچيند (براى جشن ازدواج يا عزادارى يا...)) و مردم را به مهمانى دعوت كند و نظرش مفاخرت و نشان دادن شكوهمندى خود باشد و به آن فخر فروشد، خداوند روز قيامت او را سياه روى به عرصه محشر آورد(104)))
خانه رياكاران
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در آخرين خطبه خويش در مدينه ، عقاب و ثواب بسيارى از اعمال را بيان فرمودند كه در آخر كتاب ثواب و عقاب اعمال ، درج شده است . در مورد ريا آمده است .
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ((هر كس از روى ريا و سمعه (براى رسيدن به گوش ديگران ) يعنى براى خود نمايى و شهرت طلبى ، خانه اى براى خود بسازد، آن منزل را تا هفتمين طبقه زمين در روز قيامت به دوش خواهد كشيد. سپس آن ، چون حلقه اى آتش گرفته ، بر گردن او افتد، آنگاه او را با آن حال به آتش دوزخ در افكنند. راوى گويد: پرسيدم كه يا رسول الله ! چگونه خانه اى از روى ريا و شهرت طلبى بنا كند؟
فرمود: خانه اى بسازد كه بيش از مقدار شان و يا حاجتش باشد و يا براى فخر فروشى و باليدن بر ديگران ، آن را براى خود تهيه كند(105)))
همه مردم ، به ويژه سرمايه داران و بعضى از مسئوولان ، بايد بيشتر به حديث فوق توجه كنند.
روضه خلد برين ، خلوت مسؤ ولان است
مايه محتشمى ، خدمت مسؤ ولان است !
گنج عزت كه طلسمات عجايب دارد
فتح آن در نظر رحمت مسئوولان است !
قصر فردوس كه رضوانش به دربانى رفت
منظرى از چمن عزلت مسؤ ولان است
آنچه زر مى شود از پرتو آن كوى سياه
كيميايى است كه در صحبت مسؤ ولان است !
گنج قارون كه فرو مى رود از قهر هنوز
ديده باشى ، بيش از آن ثروت مسؤ ولان است !
آن كه پيشش بنهد تاج تكبر، خورشيد
كبريايى است كه در حشمت مسؤ ولان است !
اى توانگر مفروش اين همه نخوت ، كه تو را
برج زر در كنف همت مسؤ ولان است !
لباس رياكاران
((هر كس لباس بپوشد و در آن به خود ببالد و به ديگران فخر فروشد، خداوند او را با قبرش در جانبى از جهنم فرو برد، و پيوسته تا آسمان ها و زمين بر قرار، است فرو رود. همانا قارون لباسى پوشيد و با آن بر ديگران فخر فروخت و در زمين فرو رفت و تا قيامت همچنان فرو مى رود(106)))
ازدواج رياكاران
((هر كس همسرى حلال برگزيند با پول حلال ، ولى قصدش خودنمايى و فخر فروشى باشد، خداوند عزوجل او را جز خوارى و ذلت نيفزايد، و به قدرى كه از آن زن كام گيرد، او را در كنارى از جهنم ، باز دارد، سپس در اعماق جهنم اندازد؛ آن جا كه گوديش به اندازه مسافت هفتاد سال راه باشد.(107)))
ريا و قاريان قرآن
((هر كس قرآن را تلاوت كند و منظورش شهرت باشد يا بدين تلاوت چيزى بخواهد (غير از رضاى خدا و نزديك شدن به او)، پروردگار عزوجل را در قيامت ديدار نمايد در حالى كه صورتش استخوانى باشد بدون گوشت (بدترين شكل و بى آبروترين صورت ) و همواره قرآن بر قفاى او زند تا داخل آتشش نمايد، پس در آن سقوط كند با كسانى كه در آن سقوط مى كنند؛ و هر كس قرآن را بخواند، ولى عمل نكند، خداوند او را در قيامت كور محشور مى گرداند(108)))
((و هركس براى خود نمايى و شهرت طلبى ، قرآن را بياموزد و قصدش مجادله با كم خردان و فخر فروشى به دانشمندان باشد، و دنيا را بدان خواهد، پروردگار عزوجل در روز قيامت استخوان هاى او را پراكنده سازد، و در آتش دوزخ كسى عذابش از وى شديدتر نباشد، و هيچ گونه عذابى در جهنم نباشد؛ جز اين كه او بدان عذاب معذب خواهد شد؛ از بس خداوند بر او خشمگين و از او ناراضى است (109)))
((هر كس قرآن را بياموزد و در علم ، متواضع باشد و ديگران را براى خدا تعليم بدهد، هيچ كس در بهشت ، ثوابش از وى افزون تر نباشد، و كسى در آن جا منزلت و مقامش از او بالاتر نخواهد بود؛ و در بهشت هيچ درجه بلند و ارجمندى نيست ، جز اين كه براى او در آن درجه سهم وافر و بيشترى خواهد بود، و شريف ترين مقام را به او خواهند داد. آرى را بايد دانست كه علم ، از عمل مقامش بالاتر است و ملاك دين ، ورع و پاكدامنى است (110 ).))
آرى ، ريا اين گونه باعث سوختن اعمال و سوزش عامل عمل ريايى مى گردد. بيشترين حسرتى كه بعد از مرگ ، گريبانگير مردم مى شود، از ريا مى باشد، چون مى بينند اكثر يا همه اعمالشان به دليل عدم اخلاص در نيت و داخل شدن ريا و سمعه و شهرت طلبى در نيت هايشان باطل شده است .
ريا در دنيا باعث زلزله نيز مى شود؛ براى جامعه اى كه خدا را كمتر، ارج مى نهند و پايه تعاملاتشان نه خدا، كه رضاى مردم است و عظمت و شكوه الهى برايشان بيشتر اهميت دارد و تمام برنامه هاى اقتصادى ، سياسى ، فرهنگى و اجتماعى براى كسب راى و جلب توجه و رضاى مردم و حتى كشورهاى غير اسلامى صورت مى گيرد و به خدا توجهى ندارند.
چنين سيره و روشى ، اين جامعه را قطعا در برابر انواع خشم هاى بزرگ الهى قرار خواهد داد و موجب بروز پيامدها و بازتاب هاى منفى فردى و اجتماعى و روانى گسترده نيز خواهد شد. چون هر نوع خروج از سير طبيعى و هر گونه ناهماهنگى با مسير تعيين شده خلقت ، بازتابى متناسب با ميزان انحراف در پى دارد.
انواع بيمارى هاى روانى ، جنگ ها، استرس ها و اضطراب هاى روحى به اين دليل است و دنيا پرستى ها و همه شهرت و شهوت طلبى ها باعث هلاكت خود انسانها مى گردد . اين حركت رو به رشد انحراف از مسير طبيعى خلقت ، ادامه دارد، مگر اين كه انسان رو به خدا كند و در راهى كه او براى بشر نشان داده ، قدم گذارد و نيت و عمل و جهت حركت خود را در ظاهر و باطن رو به سوى خدا تنظيم كند فقط آن روز است كه آرامش حقيقى در دلها پديدار مى گردد و زمين آرام مى گيرد:الا به ذكر الله تطمئن القلوب ((با ياد خدا دلها آرامش مى يابد)).

عوامل اقتصادى زلزله
اگر بخواهم بسيار فشرده و كوتاه اين عامل را بررسى كنيم ، بايد بگوييم كه گناهان و مفاسد اقتصادى باعث هلاكت قارون با خسف و فرو رفتن در زمين شد و علت عمده هلاكت قوم شعيب (عليه السلام ) نيز همين امر بود.

1- نپرداختن حقوق واجب
قارون ثروتمند، از پرستش الهى سر باز زد و از دادن حقوق واجب و استفاده صحيح از ثروت ابا كرد و آن را نه فضل خدا، كه يافته علم اقتصادى و زرنگى خويش دانست و بالاخره به زمين فرو رفت كه يكى از آثار زلزله ، فرو بردن زمين است .(111)
در احاديث ، ندادن زكات و حقوق واجب ، علت بلايا از جمله خشكسالى معرفى شده است .(112) پس جامعه اى كه ثروتمندان آن قارونى باشند، بايد منتظر سرنوشتى قارونى بمانند.

2-كم فروشى و گران فروشى
در مورد قوم شعيب نيز عامل اصلى و گناه شايع مهلك آنان ، كم فروشى و عدم وفا به كيل و ميزان بود؛ يعنى در مقابل پول ، كالاى معادل را كامل نمى دادند.
متاسفانه و در جامعه ما نيز اين كار به شكل مستقيم (كم فروشى ) و به شكل هاى ديگر، با گران فروشى و كم كارى (پول گرفتن و كم كارى كردن ) صورت مى گيرد. افرادى كه اين كارها را انجام مى دهند و قرآن نيز مى خوانند و سرنوشت قوم شعيب را قرائت مى نمايند، نبايد از بروز زلزله تعجب نمايند.
آيات زيادى به اين گناه قوم شعيب و در نتيجه هلاكت آنها با زلزله اشاره نموده اند.(113)
امام زين العابدين (عليه السلام ) فرمود:
((اول كسى كه ترازو و ميزان را با دست خود اختراع و به آن عمل نمود، حضرت شعيب بود و قوم او پيوسته كالاهاشان را وزن مى كردند و به ميزان ، وفادار بودند. سپس در وزن كردن تقلب كردند و شروع به كم كشيدن كالا نمودند، لذا زلزله (رجفه ) آنها را دريافت و به وسيله زلزله عذاب شدند. ((فاصبحوا فى ديارهم جاثمين )) ((صبح كردند در حالى كه در خانه هايشان به رو افتاده بودند)). طبرسى مى گويد منظور از رجفه زلزله است .(114)
قصه عذاب قوم شعيب
((خداوند براى آنان گرماى شديدى فرستاد كه آنان را گرفتار كرد. به دورن خانه هايشان پناه بردند، ولى سودى نداشت ، و گرما آنان را به ناله انداخت . آنگاه خداوند ابرى برايشان برانگيخت كه در آن باد آرام بخشى بود، چون سرماى باد و بوى خوش نسيم و خنكاى سايه ابر را مشاهده نمودند، همگى ندا كردند كه بر شما باد؛ آن جا، جملگى به صحرا خارج شدند. وقتى همه زير ابر جمع گرديدند، خداوند بر آنان آتشى انداخت و زمين بر آنان به شدت لرزيد كه همه سوختند و خاكستر شدند؛ آن گونه كه ملخ مى سوزد و اين همان عذاب ظله (سايه ) بود.(115)))
ربا؛ بدتر از زنا
در احاديث ، ربا نيز از عوامل بروز زلزله در جامعه بيان گرديده است پس معلوم مى شود كه اگر چنين گناهى در جامعه فراگير باشد، آثار و عواقب آن نيز فراگير خواهد بود.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايند:
اذا ظهر الزنا و الربا فى قريه فقد اءحلوا بانفسهم عذاب الله (116)
((وقتى در جامعه اى زنا و ربا ظاهر مى شود، افراد آن جامعه عذاب خدا را بر جان خريده اند.))
در حديث ديگر، ربا را بدتر از زنا معرفى مى نمايند كه مسلما آثار ربا نيز شديدتر از زناى زلزله زا خواهد بود.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمودند:
الربا ثلاثه و سبعون باب اءيسرها مثل ان ينكح الرجل امه و ان اربى الربا عرض الرجل المسلم
((ربا هفتاد و سه قسم است كه آسانتر از همه ، مثل اين است كه كسى با مادرش زنا كند و بدترين نوع ربا، تجاوز به آبرو و عرض مسلمان ديگر است (117).))
همچنين فرمودند:
درهم رباء يا كله الرجل و هو يعلم ، اشد عند الله من سته و ثلاثين زنيه
((يك درهم ربايى كه كسى دانسته بخورد، نزد خدا بدتر از سى و شش بار زنا است (118) )).
و ((از آثار ديگر ربا، قحطى است و از آثار رشوه ، گرفتارى به ترس است )): ما من قوم يظهر فيهم الربا الا اخذوا بالسنه و ما من قوم يظهر فيهم الرشا الا اخذوا بالرعب (119)
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمودند:
لياتين على الناس زمان لايبقى منهم احد الا اكل الربا فان لم ياءكل اصابه من غباره
((زمانى بر مردم بيايد كه كسى نماند؛ مگر اين كه ربا خورد يا غبار ربا بر او برسد(120)))
بنابراين ، مومنى كه توسط پيامبرش از خطر آگاه شده است ، بايد بيشتر از غافلان ، آماده گريز از خطر و مبارزه با گناه باشد، چون اين روايت براى همين هدف مثبت بيان شده است ، نه براى تسليم در مقابل حرام !

علل ديگر زلزله
در پايان بررسى علل زلزله ، شمارى از گناهان را بيان مى كنيم كه در احاديث ، زلزله يكى از نتايج آنها معرفى شده است .
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمودند: ((زمانى كه امت من پانزده خصلت را انجام داد، عذاب بر آنها حلال خواهد گشت .
گفته شد آنها چيست ؟
حضرت فرمودند:
1- غنيمت جنگى ، ثروت اشخاص گردد؛
2- امانت ، غنيمت شمرده شود و جزو مال امانت دار گردد؛
3- زكات (صدقه ) ضرر شمرده شود؛
4 و 5- مرد، حرف زنش را گوش داده و با مادرش مخالف نموده ، عاق گردد؛
6 و 7- مرد، به دوستش نيكى كرده ، بر پدر خويش جفا نمايد؛
8- نماينده و عهده دار امور مردم ، پست ترين آنها باشد كه مردم از ترس ، او را احترام نمايند؛
9- در مساجد، صدا و آوازها بلند گردد؛
10- لباس ابريشمى بپوشند؛
11- براى خود، كنيزان (يا وسايل ) آوازه خوان بگيرند؛
12- دايره و آلات موسيقى بزنند؛
13- آخر اين امت ، اولش را لعن كند؛
14- زنا در بين مردم آشكار شود؛
15- شرابخورى پيدا شود.
وقتى اين صفات ظاهر شد، منتظر باد سرخ ، فرو رفتن (با زلزله ) و مسخ (تغيير قيافه يا باطن ) باشيد)).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمودند: ((هر گاه ده صفت در امت من پديد آيد، به ده كيفر دچار شوند.
گفته شد: يا رسول الله !اين صفات چيست ؟
رسول گرامى اسلام فرمودند:
1- چون دعا كم كنند، بلا نازل شود؛
2- چون صدقه ندهند، مرض فراوان شود؛
3- هنگامى كه از پرداخت زكات خوددارى كنند، حيوانات تلف شوند؛
4- هر گاه حاكم ستم كند، باران نبارد؛
5- وقتى كه زنا شيوع يابد، مرگ نابهنگام بسيار شود؛
6- موقعى كه تظاهر و ريا زياد گردد، زلزله فراوان شود؛
7- زمانى كه به غير حكم خدا حكم دهند، دشمن بر آنها تسلط يابد؛
8- چون پيمان را بشكنند، آدم كشى رواج پيدا كند؛
سپس اين را فرمود:
ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ؛
فساد و گرفتارى در خشكى و دريا ظاهر گشت ؛ در سايه دستاوردهاى عمل مردم ، كه قسمتى از جزاى كارهايش را به آنان بچشانيم ، تا شايد باز گردند.(121)
از ديگر اعمالى كه باعث زلزله و خسف و گرفته شدن از زير پا مى شود، مجموعه اى از رفتارها و ارزش ها و فرهنگ ضد دينى و ضد ارزشى است كه به عنوان اوضاع فرهنگى قبل از ظهور و در آخر الزمان بيان شده است و در آخر فرموده اند كه اگر اين اعمال شايع و اين صفات در مردم آشكار گرديد، بلايايى به تبع اين اعمال نازل خواهد شد كه خسف و زلزله از آن جمله است .
شايد مهم ترين و محكم ترين حديث در مورد علايم ظهور، حديث قدسى معراج است كه از علايم ظهور و سه خسف (فرو رفتن ) ياد كرده است . ابن عباس مى گويد:
در شب معراج به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مطالبى وحى شد كه بايد به وجود مقدس حضرت امير المومنين (عليه السلام ) خبر داده شود و نيز به ائمه (عليه السلام ) بعد از حضرت ؛ بعد فرمودند: ((كه خداوند براى آخرين آنها نشانه هايى بيان فرمود: عيسى بن مريم پشت سر آن بزرگوار نماز مى خواند، زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانچه پر از ظلم و جور شده است ، بندگانم را به وسيله او از هلاكت نجات مى دهم ، گمراهان را به وسيله او هدايت مى كنم ، نابينايان را به وسيله او شفا مى دهم .))
عرض كردم : خداوندا! آن كى خواهد شد؟
خطاب رسيد:
((هرگاه علم از ميان برداشته شود و جهل و نادانى به جاى آن نشيند و قاريان قرآن زياد شوند و عمل به قرآن كم شود، آدم كشى زياد شود و فقها كم گردند و هدايت گران كم شوند و فقهاى گمراهى و خائن زياد شوند و شعرا بيشتر شوند و امت ، قبرستان هايشان را مسجد قرار دهند و مصحف ها را زينت كنند و مساجد را مجلل سازند، جور و فساد زياد شود و منكر ظاهر گردد و امت تو به منكر امر كنند و از معروف نهى نمايند و مردها به مردها و زنان به زنان بسنده كنند (با لواط و مساحقه )،
زمامدارنشان كافر، دوستانشان فاجر، يارانشان ظالم و صاحب نظرانشان فاسق شوند.
در آن هنگام ، سه خسف (فرو رفتن زمين ) واقع شود؛ يكى در مشرق و يك فرو رفتن در مغرب و سوم در جزيره العرب ؛ خراب شدن بصره به دست يكى از اولاد تو (سيد) كه زنگى ها (سپاهان ) دنبالش را بگيرند، قيام مردى از اولاد امام حسين (عليه السلام ) و خروج سفيانى )).

پي نوشت:
41- ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون (توبه ، 70)
42- جغرافياى عمومى ، سال چهارم آموزش متوسط، رشته علوم انسانى ، شال 1373، ص 90
43- جغرافياى عمومى ، سال چهارم آموزش متوسط، رشته علوم انسانى ، شال 1373، ص 90
44- علل الشرايع ، ج 2، ص 275؛ بحار الانوار، ج 57، ص 127، ح 19
45- علل اشرايع ، ج 2، ص 2754، ح 1
46- جاثيه ، 11
47- مفردات راغب ، چاپ ذوى القربى ، ص 341، تحقيق صفوان عدنان داوودى
48- قصص ، 82
49- 10، محمد
50- 78، اعراف
51- القارعه ، 1 الى 5
52- 31- 32، رعد
53- روم ، 10
54- قمر، 31
55- اعراف ، 78 و 91: عنكبوت ، 37
56- شعراء 189
57- اعراف ، 88 تا 90؛ هود 65 و 91؛ نمل ، 49؛ شعراء 158؛ قصص ، 77
58- بقره ، 59
59- اعراف ، 162
60- هود، 67 و 94
61- نمل ، 52
62- كهف ، 59
63- 13، يونس
64- 16، اسراء
65- راهنمايى انسانيت (تنظيم موضوعى نهج الفصاحه )، ص 335
66- نمل ، 48
67- اسراء 32
68- اعراف ، 80؛ نمل ، 54؛ عنكبوت ، 28
69- نمل ، 48
70- نمل ، 52- 50
71- صافات ، 136
72- قصص ، 77
73- قصص ، 81
74- اعراف ، 74
75- سوره اعراف ، آيه 78- 74
76- لئالى الاخبار، ح 5، ص 20؛ بحار، ج 76، ص 21؛ وسائل الشيعه ، ج 8، ص 13، باب 7؛ تهذيب الاحكام ، ج 3، ص 147، باب 8؛ فقيه ، ج 1، ص 534
77- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، ص 291؛ بجار، ج 76، ص 19، ح 4، از امالى صدوق
78- راهنماى انسانيت ، ص 316
79- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، ص 303
80- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، اصول كافى ، ج 2، ص 391، متدرك ، ج 8 ص 461
81- لئالى الاخبار، ج 5، صص 193- 197، و نيز ر.ك به بحار الانوار، ج 76، صص 17- 27، باب 69، الزنا
82- نساء، 22
83- لئالى الاخبار ج 5 ص 197 الى 204.
84- اعراف ، 80
85- راهنماى انسانيت ، ص 335
86- صافات ، 136
87- مفردات راغب ، ص 241
88- سبا، 5
89- نور المبين فى قصص الانبياء، ص 139
90- نور المبين فى قصص الانبياء، ص 133
91- نور المبين فى قصص الانبياء، 135
92- نور المبين فى قصص الانبياء، ص 132
93- نور المبين فى قصص الانبياء،ص 132.
94- نور المبين ، ص 139
95- علل الشرايع ، ص 184؛ راه و روش انبياء، ص 175
96- لئالى الاخبار، ج 5، ص 206
97- علل الشرايع ، ص 184؛ بحار، ج 12، ص 102
98- نصايح ، ص 301، خصايل شيخ صدوق ، ج 2، صفات دهگانه
99- عقاب الاعمال ، ص 306
100- عقاب الاعمال ، ص 306
101- لثالى الاخبار، ج 2، ص 282؛ خصال صدوق ، ج 2، ص 106، باب سبعه ، ج 25
102- لثالى الاخبار، ج 2، ص 281
103- لثالى الاخبار، ج 2، ص 281
104- عقاب الاعمال ، ص 307
105- عقاب الاعمال ، ص 343
106- عقاب الاعمال ص 343
107- عقاب الاعمال ، ص 346
108- عقاب الاعمال ، ص 353
109- عقاب الاعمال ، ص 369
110- عقاب الاعمال ، ص 369.
111- ،76- 84
112- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، شيخ صدوق ، ص 302
113- اعراف ، 85؛ هود 85؛ شعراء 182- 183
114- نور المبين فى قصص الانبياء، ص 212
115- نور المبين فى قصص الانبياء، صص 212- 213؛ بحار الانوار، ج 12، صص 384- 385
116- راهنماى انسانيت ، ص 316؛ نهج الفصاحه ، ح 218
117- راهنماى انسانيت ، ص 317؛ نهج الفصاحه ، ح 1683
118- راهنماى انسانيت ،ص 317، نهج الفصاحه ، ح 1561
119- راهنماى انسانيت ،ص 317، نهج الفصاحه ، ح 2365
120- راهنماى انسانيت ،ص 317، ص 318، نهج الفصاحه حديث 2365
121- بضاع ، ص 303، جهت تحقيق بيشتر ر.ك بحار الانوار، ج 70، ص 368

ادامه دارد...