حاشيههاي ديدار رهبر انقلاب از نمايشگاه كتاب

ساعت 12:30 دقيقه بود؛ آقا از راهروهاي نمايشگاه كه خارج شدند، جمعيتي پشت صف ماشينها ايستاده بودند و با ديدن رهبر انگار آمدهاند حسينيه امام خميني(ره) براي ديدار.موج گرفتند و موج افشاني كردند؛ "خوني كه در رگ ماست هديه به رهبر ماست "و "ابوالفضل علمدار، خامنهاي نگهدار ".و اين صداي جمعيت بدرقه رهبر تا خروج از نمايشگاه بود.
حضرت آيت الله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي صبح ديروز از بيست و سومين نمايشگاه بين المللي كتاب در محل مصلاي تهران بازديد كردند و با ناشران و نويسندگان كتاب درباره آخرين تحولات بازار نشر و تازه هاي تاليف و ترجمه كتاب به گفتوگو پرداختند كه روزنامه كيهان حاشيههايي از اين بازديد را منتشر كرد. 
در اين مطلب آمده: حضرت آيت الله العظمي خامنهاي در اين بازيد با ابراز رضايت از نمايشگاه امسال كتاب، خاطر نشان كردند: كتابخواني جزو كارهاي اصلي زندگي است و اگر به اين باور برسيم هيچ كاري، مانع كتابخواني نخواهد شد. 
رهبر انقلاب اسلامي بر افزايش تيراژ و مطالعه كتاب تاكيد كردند و افزودند: بايد جامعه با كتاب انس بگيرد. 
مقام معظم رهبري ساعت 10 صبح وارد سالن شبستان بيست و سومين نمايشگاه بين المللي كتاب شدند و به همراه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، حدود سه ساعت غرفههاي كتاب را مورد بازديد قرار دادند و در هر غرفه با سؤالاتي از وضعيت نشر و آخرين كتابهاي منتشر شده مطلع شدند. 
* حاشيههاي خواندني از حضور رهبر انقلاب در باغ كاغذي مصلا 
بالاخره از مزاياي ناشر بودن و با جماعت نويسنده دم خور بودن يكياش همين حضور در نمايشگاه كتابي است كه ميتواند هيجان حضور مسئولان كشور و در راس همه ايشان، رهبر كتاب خوان و اهل فرهنگمان باشد. 
اينطوري خيالت راحت است كه هم قدم زدن در راسته كتاب فروشيهاي يك نمايشگاه آن هم پشت سر رهبري را تجربه ميكني و هم ديدهها و گفتهها و شنيدههاي ناشران با رهبر را ثبت و ضبط ميكني. 
لذتي كه حلواي تن تناني است! بين خودمان باشد علامه دهخدا معتقد است اين تن تناني يك غلط مصطلح است و اصلش حلواي تن تراني است. 
ساعت 9 صبح هشتمين روز برپايي نمايشگاه كتاب بود و طبق وعده مديران اجرايي، ناشران آمده بودند براي استقرار در محل غرفهها، كمي معطلي براي هماهنگي و بعد هم ورود. 
فضاي مصلا به گونهاي است كه شايد در نگاه اول كسي باورش نشود كه نمايشگاهي در اين وسعت و با اين ميزان بازديد روزانه در اين محل در حال برگزاري است، خاصه آن سمتي كه 60 هزار متر مربع فضاي سرپوشيده براي ناشران خارجي درست كردهاند، بدون ستون و مقاوم در برابر باد و باران و...سازههايي كه كاملاً نشان از هوش و خلاقيت ايراني دارد. 
اين را گفتم كه دست مريزادي باشد براي اهالي اجرايي جشن ملي كتاب در تهران كه در هنگامهاي كه "كارگران مشغول كارند " از پس اين جشن بزرگ فرهنگي برآمدند. 
طبق برنامه، راهروهاي 12 تا 16 شبستان اصلي، محل بازديد رهبري انتخاب شده است؛ ساعت كمي از 10 صبح گذشته بود كه صداي صلوات همه را متوجه ورود آقا كرد. 
چند نكته اصلي، فصل مشترك تمام اين 2 ساعت ونيم بازديد رهبري بود، مهمترينش دقت نظر ايشان در بحث كتابهاي تجويزي ديني و البته پزشكي. 
از همين كتاب ها كه "صد راه جوان ماندن تا 73 روش فرار از فقر و 217 توصيه براي قبولي حاجات " دارد؛ آقا با تاكيد به غرفهداران و ناشران چنين آثاري ميگفتند: شما خودتان امتحان كرديد؟ جواب گرفته ايد؟ 
تحليل نميكنم ولي در جامعه ما همه دنبال ميانبر هستند و براي همين هم بازار اين كتابها كه اغلب يك بازار محض است، بدجوري داغ است. 
و نكته ديگري كه رهبري در اين بازديد تاكيد داشت، قيمت كتابها و همچنين مخاطب اصلي و ميزان استقبال بود؛ نكتهاي كه در ديدار با دست اندركاران كتاب "دا " هم فرمودند: "چاپ 110 كتاب بد نيست ولي نهايت 300هزار نسخه، تعداد چاپ زياد مهم نيست، شمارگان فروش بايد ميليوني بشود... 
*** 
ورودي ساده همراه با تعارف به مسئولان نمايشگاه و گذر از ميان صفي از مسئولان اجرايي و ...كه ايستاده بودند براي خوشامدگويي، آغاز ماراتون قدم زدن در باغ كاغذي مصلاي تهران بود. 
وزير، معاون فرهنگي، برخي مسئولان دفتري وزارت فرهنگ، رئيس دفتر رهبري و يكي از فرزندان رهبري حلقه اوليه همراهي را شامل ميشدند اما... 
اين اما داستان دارد كه بماند براي بعد ولي همين را بدانيد كه قرار است 5 نفر همراه "آقا " باشند اما 45 نفر در راهروها دور ميزدند و من هم يكي شان! 
ديدي يادم رفت؟ 
غرفه "پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي " گويا آشنا بودند و زياد نتوانستند حرفي بزنند، چندتايي كتاب معرفي كردند و گفتند اين ها تازه است اما آقا فرمود: "اين ها را ديدم "! 
بعداً معلوم شد قبل از چاپ نسخههاي جزوه گونه را فرستادهاند و ...بعد هم تازهها را آقا خودش تهيه كرده و... 
اما بالاخره يكي دو تا كار نو پيدا كردند و نشان دادند. "رشد اخلاقي، اهداف دنيوي فقه، بررسي فقهي - حقوقي جرايم رايانهاي و فرهنگنامه اصول فقه... " كه آقا اين آخري را خوشش آمد و فرمود: "كتاب خوبي است. " 
غرفهدار كه خيلي به وجد آمده ميگويد اين كتاب را آقا خيلي خوششان آمد: "سياست متعاليه از منظر حكمت متعاليه " 
غرفهدار مرا كه ميبيند انگار تازه يادش آمده باشد به آن يكي همكارش ميگويد: اه...ديدي يادم رفت اينو نشون بدم! 
كتاب "درآمدي بر زي طلبگي " را ميگفت. نوشته محمد عالمزاده نوري. 
از اين نويسنده كتاب ديگري هم در همين باره منتشر شده به نام "لباس طلبگي " كه در همين كيهان خودم معرفياش كردهام. 
سرعت بازديد خيلي بالاست مگر اينكه آن غرفه آنقدر كتابهاي جديد داشته باشد كه رهبري بماند و دقايقي كوتاه كتابها را تورق كند. 
نشر "پل " كه رسيدند، درباره قصههاي هزارويك شب به مسئول غرفه فرمودند: اين قصهها را چرا جدا جدا منتشر كرديد؟ 
جواب واضح است ديگر، رهبري بهتر ميدانند كه امروزه روز ديگر كسي حوصله ندارد مثل ايشان يك 8 جلدي تاريخي را در قطار تهران - مشهد مطالعه كند، همه دنبال راههاي زود رسيدن هستند! 
غرفهدار هم گفت: اينطوري هم ارزانتر در ميآيد و هم مخاطب ميتواند انتخاب كند از بين آن همه داستان. 
سلام همسرم را رساندند! 
غرفه دار "پيام عدالت " نخستين كسي بود كه كتاب "نزاع تاريخي بر سر الگوي مصرف " را هديه داد و چفيه را گرفت! 
و اين داستان تا پايان بازديد حدود 10 بار تكرار شد. 
"پيام كليدر " غرفهاي بود كه شكار عكاسان شده بود، خانم ميانسالي با چهرهاي شبيه به "دا " مادر نويسنده كتاب دا، مثل ابر بهاري اشك ميريخت. 
آقا هم كه آمد، گفت انتشارات براي همسرم است و اينها هم كتابهايش. 
چفيه آقا را گرفت و فيالمجلس انداخت روي شانههايش. مانتو و مقنعه داشت خانم متصدي. 
آقا كه ميرفت من جا پاي ايشان قصه اصلي را دنبال ميكردم. 
به اين خانم كه رسيدم گفتم چه خبر؟ 
گفت: سلامتي. 
و با چنان شوقي تعريف ميكرد كه: آقا دو تا از كتاب هاي شوهرمو دست كشيد...من خيلي دوستشون دارم...تازه گفتن سلام شوهرتان رو هم برسانيد...امروز بهترين روز من بوده... " 
بيفايده است خودم ميدانم؛ نوشتن نه طعم ديدن و شنيدن دارد و نه عرضه تصور كردن؛ و اين البته به ضعف نويسنده هم مربوط است بعلاوه عجله براي روزنامه! با اين حال مينويسم و شما خود تصور كنيد و ادامه بدهيد لطفاً! 
"نشر پيكان " كتاب شعري رو كرد تا حال و هواي آقا را عوض كند اما رودست خورد! 
غرفهدار توضيح ميداد كه براي اولين بار گزينه موضوعي اشعار فارسي را كتاب كرديم و ...آقا سريع كتاب را باز كرد و يك مرتبه انگار موضوعات را در حافظه خود مرور كرده باشد، فرمود: براي آينه و موضوع "آينه " بايد به ديوان بيدل مراجعه ميكردين...آينه سرتاسر آن ديوان را گرفته و چه بيتهايي دارد... 
ما تا حالا رمان هندي نخوانديم. 
جوان داشت توضيح ميداد كه بله اين همان كتابي است كه شما گفتين اما به عربي. 
- كي اين را عربي كرده؟ 
- شريعتمداري نامي بوده كه همراه ابوي بنده 
- ابوي شما؟ 
- دكتر غفاري 
- شما پسر دكتر غفاري هستين؟...خيلي خوب...خيلي خوب...آها...آشيخ محمد تقي شريعتمداري...خيلي خوب... 
و غرفهدار را شما تصور كنيد كه تنها لبخند ميزند و تاييد ميكند. 
كمي آنطرفتر چنين صحنهاي تكرار شد، آقا درباره مترجم پرسيد و غرفهدار گفت: محمد مجلسي. 
آقا كمي مكث كرد و انگار بخواهد چيزي بگويد اما ترديد داشته باشد. 
از غرفه بيرون آمدند، يكباره رو به معاون وزير گفت: من فريدون مجلسي را ميشناسم، خيلي از آثارش را هم خواندهام، اين نبود. 
كارهاي آقاي مجلسي را من زياد خواندم. 
"چي چاپ ميكنين؟...جديد چي دارين؟ ...مخاطب اين كتابها كيا هستن؟ فروش خوبي هم داره؟ " 
اين سوالات عمدهاي بود كه از بسياري از غرفهها به تناسب آشنايي رهبر با آثارشان پرسيده ميشد. 
خانم غرفهدار ناگهان به ذهنش زد و گفت: ما رمان هندي چاپ كرديم. 
آقا گفت: ما تا حالا رمان هندي نخوانديم. 
غرفهدار نشر "دژ " مجموعه 4 جلدي "شوهر دلخواه من " را نشان داد و گفت: رمانهاي خوبي است مخصوص خانمها. 
وقتي آقا رفت، داشت به همكارش ميگفت: چقدر عالي بود! من تا حالا آقا رو از نزديك نديده بودم! 
نشر "در دانش بهمن " رمان 4 جلدي داشت از استفني مهير. 
رهبر كمي از كيفيت و چيستي رمان پرسيد و بعد فرمود: "اين كار را سخت ميكند كه 4 جلد پيوسته بايد خوانده شود. " 
آخر غرفهدار ميگفت كه رمانها به هم پيوسته است و 4 جلد را بايد كنار هم خواند. 
قرآني آوردند كوچك و حجيم با كاغذ نفيس و ضخيم؛ از همانها كه مجموعه شعر چاپ ميكنند باهاش. 
آقا دست گرفت و بوسيد و گذاشت روي ميز ناشر. 
بعد فرمود: چرا اين كاغذ؟ اگر براي خواندن باشد سنگين ميشود ديگر. 
"خادم الرضا " كتابي منتشر كرده بود به نام "همت مضاعف، كار مضاعف ". 
آقا تا كتاب را ديد، فرمود: همتي كردين اين كتاب را به اين سرعت درآوردينها! 
ناشري بود كه به زبان تركي مجموعه شعري را منتشر كرده بود، آقا از طرف كمي تركي پرسيد و بعد فرمود: زبان بيش از آنچه كه به واژه تكيه داشته باشد به تركيب، جملهبندي و رابطه ميان جملهها وابسته است.ممكن است يك جمله بگوييم با تمام كلمات عربي اما يك عرب متوجه نشود، چون اساس كلام، رابطه بين جملههاست. " 
بعد هم در غرفه ترسيم، سؤالاتي درباره اينكه آيا اصلاً خياطي نيز به عنوان هنر تلقي ميشود يا خير، پرسيد و دست گذاشت روي كتاب راسته دوزي! كتابهاي خانگي بدي نداشت. 
* پذيرايي مفصل ميان روز 
ساعت 12 بود كه تيم همراه يكباره به چپچپ كرد و رفت انتهاي سالن و در غرفه "علمي و فرهنگي " جا خوش كرد. 
ما كه عقبتر بوديم از سروصداي خوش مزهاي فهميديم كه "پذيرايي " مفصلي به راه است و يك استكان كمرباريك چاي همراه با قند، منتظر همراهان رهبري است. 
آقا خيلي راحت عصا را تكيه داده به بغل صندلي و دارد استكان كمر باريك را با حبه قندهاي خيلي كوچك، ميل ميكند. 
در حين ميل كردن هم باقي دوستان دارند توضيح ميدهند و ميگويند چه شد و چه نشد و نمايشگاه ال است و ميخواست بل باشد و ...امامي، خبرنگار واحد مركزي خبر كه همراه تيم رسانهاي است، نزديك ميشود تا سوالي بپرسد و آقا هم به مزاح ميگويد همان حرفهايي كه پريروز درباره "دا " گفتم! 
باز هم بين خودمان بماند بعد از پخش آن گزارش و ديدار دست اندركاران "دا " با رهبري فروش اين كتاب كه از ابتداي نمايشگاه زياد خوب نبود، يك صعود عجيبي گرفت و اين همان تاثير حمايت مسئولان از كتاب است. 
با عرض پوزش بايد بگويم كه غرفه سروش وابسته به صدا و سيما پر از خالي بود و رهبري در گذر از راهروي اين غرفه طويل با محوطهاي خالي از سكنه روبرو شد! 
وقتي راهرويي بازديد ميشد و محافظها سرشان خلوت ميشد، ميرفتند سراغ ناشران و كتاب ميخريدند، هديه هم قبول نميكردند، مثل خود آقا. 
دولتيها كه به هيچ وجه و خصوصيها هم گزيده. 
تازه محافظها از غرفهداران هم تشكر ميكردند به خاطر اينكه وقتشان گرفته شده و يا احياناً كمي اذيت شدهاند. 
ساعت 12:30 دقيقه بود؛ آقا از راهروهاي نمايشگاه كه خارج شدند، جمعيتي پشت صف ماشينها ايستاده بودند و با ديدن رهبر انگار آمدهاند حسينيه امام خميني(ره) براي ديدار. 
موج گرفتند و موج افشاني كردند؛ "خوني كه در رگ ماست هديه به رهبر ماست "و "ابوالفضل علمدار، خامنهاي نگهدار ". 
و اين صداي جمعيت بدرقه رهبر تا خروج از نمايشگاه بود. 
گزارش سرويس "فضاي مجازي " خبرگزاري فارس
لینک مرتبط:
عکس های از بازديد مقام معظم رهبري از نمايشگاه بين المللي كتاب تهران