IRNON.com
پيامدهاي قيام 15خرداد 1342
 

15 خرداد 1342 قيامي بود كه رهبري امام خميني (ره) زمينه‌ساز آن شد و با دستگيري ايشان مردم نيز به‌پا خاستند و خواستار آزادي رهبر خود شدند. گرچه آنها با سركوب شديد از سوي مأمورين نظام شاهنشاهي مواجه شدند و تلفات و خسارات سنگيني ديدند امّا به نتايج سودمندي نيز دست يافتند.


 

15 خرداد 1342 قيامي بود كه رهبري امام خميني (ره) زمينه‌ساز آن شد و با دستگيري ايشان مردم نيز به‌پا خاستند و خواستار آزادي رهبر خود شدند. گرچه آنها با سركوب شديد از سوي مأمورين نظام شاهنشاهي مواجه شدند و تلفات و خسارات سنگيني ديدند امّا به نتايج سودمندي نيز دست يافتند. در اين مقاله درپي آن هستيم تا پيامدهاي قيام مزبور را مورد بررسي قرار دهيم.

با فوت آيت‌الله بروجردي رهبري امام خميني (ره) آغاز شد. آيت‌الله بروجردي كه رهبري و مرجعيّت مقلّدين بي‌شماري را در داخل و خارج كشور برعهده داشت، از لحاظ سياسي اصل را بر عدم مداخله گذاشته بود، امّا در برخي موارد با تصميمات رژيم مخالفت مي‌كرد. ولي به عكس امام ديانت را عين سياست مي‌دانست كه آن هم بر مبناي سنّت ديرينه و مستمر يعني مخالفت با سلطه و حاكميت به خصوص تحت لواي دين اسلام شيعي و مبارزه‌جوئي با آنها بود. زمينه‌هاي اصلي قيام 15 خرداد را مي‌توان چنين برشمرد:

1ـ تصويب لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي در مهر 1341 كه به موجب آن شرط سوگند به قرآن و مسلمان بودن حذف شد و به زنان حق رأي داده شد. دو شرط اول براي افراد مذهبي قابل تحمل نبود و تغيير قانون اساسي هم از نظر گروههاي سياسي و ملي مي‌توانست دليلي براي مبارزه با رژيم ستم‌شاهي باشد.

2ـ لوايح شش‌گانه و انقلاب سفيد به گونه‌اي كه ابتدا شش اصل و سپس به افزوده شدن 13 اصل ديگر اصول 19 گانه‌اي براي آينده كشور طرح‌ريزي شد.[1] و قرار شد تا براي تأييد اين اصول رفراندومي برگزار شود. امام كه همواره در تضاد با شاه در زمينه‌هاي مختلف سياسي، فرهنگي و مذهبي عمل مي‌كرد و روند ديكتاتوري حاكم بر ايران را نمي‌‌پسنديد با اقدامات به ظاهر اصلاحي او نيز مخالفت و شركت در رفراندوم را تحريم كرد. هنگامي كه شاه براي راضي كردن علما تصميم داشت روز 4 بهمن به قم برود امام به اهالي قم و طلبه‌ها پيام دادند كه روز ديدار شاه از قم، خارج شدن از منازل و مدارس حرام است و هيچ‌كس از محل سكونت خود بيرون نيايد.[2]

امام رفراندوم فرمايشي برگزار شد و طبق گزراش‌هاي دولتي بيش از 99 درصد مردم به آن رأي مثبت دادند! پس از اين به انقلاب سفيد «انقلاب شاه و مردم» گفته شد. امام نيز در اواخر اسفند طي اعلاميه‌اي نوروز 1342 را عزاي عمومي اعلام كرد.

3ـ روز دوم فروردين 1342 مجلس سوگواري براي سالگرد شهادت امام صادق (ع) برگزار شده بود كه اين مراسم با تهاجم كماندوهاي رژيم مواجه شد و گروه كثيري از طلاب و مردم به خاك و خون كشيده شدند.

4ـ با فرارسيدن محرم نيز فرصت مناسبي در اختيار روحانيون قرار گرفت تا با الگو گرفتن از قيام امام حسين (ع) به افشاگري‌هاي خود عليه رژيم ادامه دهند و براي مبارزه مردم را‌ آماده سازند. امام نيز با توجه به نقش فعالي كه در اين زمينه ايفا كرد موجب ترس و وحشت رژيم از ادامه فعاليت‌هاي مخالفت‌آميز خود شد. لذا او را در نيمه شب 15 خرداد دستگير و به تهران روانه كردند. اين امر موجب شد تا مردم براي رهايي رهبر محبوبشان به خيابانها ريخته و فرياد مخالفت خود را با رژيم پهلوي سردهند كه البته با سركوب شديد نيروهاي نظامي مواجه شدند و ناكام ماندند. گرچه قيام با شكست مواجه شد امّا دستاوردهايي به دنبال داشت كه سرانجام به پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن ماه 1357 منجر شد. از جمله دستاوردها و نتايج قيام مزبور را مي‌توان در اين موارد جستجو كرد:

1ـ با وجود سانسور شديد رژيم، اخبار مربوط به دستگيري رهبر نهضت و كشتارهاي صورت گرفته در روز 15 خرداد در مدّت كوتاهي در سراسر كشور پخش شد و موجي از خشم و نفرت را عليه رژيم شاه به راه انداخت. خبرگزاريها نيز بازتاب اين قيام مردمي در حمايت از رهبر خود را به سراسر جهان مخابره كردند و عكس‌العمل شخصيت‌هاي سياسي و علمي و مذهبي را كه حاكي از اعتراض نسبت به دستگيري امام و كشتار مردم بي‌گناه بود گزارش دادند. حوزه‌هاي علميه نجف، كربلا و كاظمين هم به محض دريافت اين اخبار به‌پا خاستند و با تشكيل اجتماعات و ارسال تلگراف‌هايي به سلاطين و رؤساي كشورهاي اسلامي و سازمانهاي بين‌المللي حمايت خود را نسبت به امام و تنفّر خويش را نسبت به اعمال وحشيانه رژيم شاه اعلام نمودند و خواستار آزادي امام شدند.[3]

در داخل كشور نيز مراجع تقليد شهرهاي مختلف هر كدام به گونه‌اي حمايت خود را از امام ابراز داشتند. مردم در شهرهاي مختلف با برگزاري اجتماعات و تظاهراتي خواستار آزادي رهبر محبوب خود شدند. تا اينكه بالاخره حاكميت پهلوي پس از جابجايي مهره‌ها و نخست‌وزيري حسنعلي‌منصور مجبور شد امام را در 18 فروردين 1343 آزاد كند. از اين زمان به بعد مبارزه همچنان ادامه داشت و هر مسأله‌اي مي‌توانست آتش زير خاكستري شده و با جرقّه‌اي شعله‌ور شود.

2ـ در ساختار اجتماعي مردم ايران روحانيت شيعه از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بوده است.

در اين ساختار، مناسبات روحانيت با مردم در ارتباط با مصالح جامعه اهميت خاصي داشته است و يكي از عوامل اساسي در مبارزات ملي و مقاومت‌هاي مردمي به‌شمار مي‌رفته است. در حالي كه حوزه علميه قم تا زمان آيت‌الله بروجردي به سياست‌ كاري نداشت با قيام 15 خرداد نه تنها آن حوزه بلكه روحانيت ساير شهرها هم وارد سياست شدند. شجاعت امام در مواجهه با شاه يك نسل كامل از علما را سياسي كرد و ميراثي در قم به يادگار گذاشت. دستگيري و تبعيد او موجب افزايش همكاري ميان علما به طور عام و شاگردان او به طور خاص گرديد. روحانيون حوزه علميه قم در دوران حصر امام نهضت را همچنان ادامه دادند و در برابر يورش‌هاي پي‌درپي دشمن خارجي و كارشكني‌هاي عوامل داخلي حوزه، سرسختانه مقاومت كردند و با آگاهي كامل كوشيدند تا از هر فرصتي جهت رشد فكري توده‌ها و بسيج هرچه بيشتر نيروها براي مبارزه و فروزان نگه‌داشتن آتش انقلاب حداكثر استفاده را بكنند. در مجالس سوگواري، يادبود و جشن و در هر اجتماعي كه در يكي از مساجد و مدارس قم تشكيل مي‌شد عده‌اي از جوانان روحاني هم در آن‌ها شركت مي‌كردند و با شعارهاي حاد و انقلابي و پخش اعلاميه‌ها و تراكت‌ها توده‌ها را آماده مي‌ساختند.[4]

علاوه بر روحانيت قم روحانيون ساير شهرها هم بيدار شدند و نقش مؤثري در روند نهضت ايفا كردند.[5]

همچنين با وقوع قيام 15 خرداد مردم و علما به اين نتيجه رسيدند كه اگر بخواهند كشور را از زير يوغ استبداد و استعمار رهايي بخشند بايد كسي را به مرجعيت برگزينند كه توانايي رويارويي با رژيم را داشته باشد. با توجه به سابقه مبارزاتي امام ويژگي‌هاي اخلاقي و علمي و سياسي او، وي تنها كسي بود كه تمام ويژگي‌هاي رهبري را داشت. پس از 15 خرداد، اسلام و مرجعيت ديني به عنوان محور حركت مطرح شدند و هر كس به اسلام و رهبران ديني اعتقاد نداشت مردم او را رها مي‌كردند. حتي كساني هم كه چنين باوري نداشتند مجبور بودند در ظاهر با مردم هماهنگي نشان دهند.

مرجعيت امام در واقع از ابتداي سال 42 عملاً در ميان مردم و تعداد زيادي از علما و بزرگان حوزه تأييد شده بود، امّا هنوز رژيم آن را به رسميّت نمي‌شناخت. بعد از مصاحبه اسدالله علم نخست‌وزير وقت و تهديد او مبني بر محاكمه امام در دادگاههاي نظامي و بي‌توجهي نمايندگان دولت، علما به اين نتيجه رسيدند كه بهتر است مرجعيت امام به صورت رسمي مورد تأييد مراجع تقليد قرار گيرد تا دولت بهانه‌اي دربارة عدم شناخت اين موضوع نداشته باشد.

به علاوه اين اقدام مي‌توانست در داخل و خارج از كشور هم جنبه تبليغاتي داشته باشد و وسيله‌اي براي فشار بيشتر به دولت براي آزادي امام باشد. به اين لحاظ «قرار شد كليه روحانيون درجه اول ايران در شهرهاي مختلف با صدور اعلاميه‌هايي حمايت خود را از امام و اقدامات او تأييد كنند و در كشورهاي اسلامي ديگر همين اقدامات از طرف رهبران مذهبي به عمل آمد.»[6]

در اعلاميه‌اي هم كه در اواسط تير ماه 1342 در زمان مذاكرات دولت با مراجع و علما منتشر شد صريحاً مرجعيت امام مورد تأييد قرار گرفت.

هم‌زمان با اين تحولات، تئوري حكومت اسلامي نيز مطرح شد. در حالي كه برخي قشري مذهبان تنها به جنبه‌هاي فردي دين توجه داشتند و در صدد فروكاستن كل دين به حوزه اعمال و عبادات فردي بودند ـ به گونه‌اي كه پرداختن به امور سياسي را مصداق فسق دانسته و روحاني سياسي را آخوند فاسق به شمار مي‌آوردند ـ امام به ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام واقف بود. ايشان همواره با رفتار و گفتارش در طرح و تقويت فقه سياسي اسلام مي‌كوشيد و مباحث حكومتي دين را تبيين مي‌نمود و به طلاّب تعليم مي‌داد. او با شروع نهضت خود اعلام كرد كه اسلام تنها دين عبادي نيست بلكه دين زندگي است و دخالت فرد مسلمان در امور سياسي وظيفه و تكليف ديني مي‌باشد.[7]

اين نهضت برخلاف نهضت‌هاي پيشين در پي نابودي اصل نظام شاهنشاهي بود و اساس حكومت را سست نمود و پايه‌هاي حكومت اسلامي را طرح‌ريزي كرد. امام تئوري حكومت اسلامي را از اول بهمن 1348 در نجف اشرف مورد بحث قرار داد و حوزه‌هاي علميه و محافل علمي روحاني را با بياني فقهي به اصل تفكيك‌ناپذيري دين و سياست متوجّه نمود.[8]

3ـ علاوه بر بيداري حوزه دانشگاهيان هم آگاهي سياسي يافتند و حركات و اعمال اعتراض‌آميز دانشجويان عليه رژيم شاه پس از قيام 15 خرداد شكل گرفت. امام با تأكيد در بسيج جوانان و طبقه تحصيل‌كرده طي نامه‌ها و پيام‌هايي آنان را به ادامه مبارزه و به‌ثمر رساندن نهضت اسلامي دعوت كرد. ايشان در يكي از نامه‌هاي خود خطاب به اتّحاديه‌ انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان در اروپا نوشت: «اين‌جانب اكنون روزهاي آخر عمر را مي‌گذرانم و اميدوارم كه خداوند تعالي به شما طبقه تحصيل‌كرده توفيق دهد كه در راه مقاصد اسلامي كه يكي از آن، قطع ايادي ظلمه و برانداختن ريشه استبداد و استعمار است كوشش كنيد.»[9] از سوي ديگر حوزه و دانشگاه كه تا پيش از اين ارتباط چنداني با هم نداشتند از اين پس وحدت بيشتري يافتند. آن‌چنان كه اعلاميه‌هاي حوزه در دانشگاهها هم پخش مي‌شد و اعلاميه دانشجويان نيز بر ديوار مدرسه فيضيه كه مركز اجتماع روحانيون حوزه قم به شمار مي‌رفت نصب مي‌گرديد.[10] اين پيوند در سال‌هاي بعد نيز ادامه داشت. براي نمونه در سال 1349 به دنبال حركات اعتراض‌آميز در دانشگاهها،‌ رژيم دانشگاه تهران را يك هفته تعطيل اعلام كرد تا شايد از جوش و خروش دانشجويان بكاهد. امّا نخستين روز گشايش دانشگاه در 22 آذر 1349 تظاهرات سراسري دانشگاه را فراگرفت و تظاهركنندگان به خيابانهاي اطراف سرازير و با پليس دستگير شدند. جمعي از مردم نيز از آنها حمايت كردند. به دنبال زنداني شدن و اخراج تعدادي از دانشجويان از دانشگاه، حوزه علميه قم نيز به عنوان همگامي با آنها درس‌هاي خود را از 28 آذر آن سال تعطيل اعلام كرد.[11]

4ـ اين قيام برخلاف حركت‌هاي پيشين برپايه روشنگري و انقلاب فكري در سطح وسيع مردمي استوار بود و ملّت ايران با ديد بينا و آگاه خود به مبارزه پرداخت.

امام نيز پس از آزادي از زندان خطاب به هيأت حاكمه فرياد زد: «... ملت اسلام بيدار شد، ديگر نمي‌نشيند، اگر من هم برگردم ملّت اسلام برنمي‌گردد. اشتباه نكنيد! اگر خميني هم با شما سازش كند ملّت اسلام با شما سازش نمي‌كند...»[12]

مردم در مساجد و مدارس و حوزه‌هاي مختلف به مطالعه گسترده قرآن و نهج‌البلاغه و ساير كتب اسلامي پرداختند و از اين راه به بينش ديني و سياسي خود افزودند. به اين ترتيب امام خميني (ره) نشان داد كه با استفاده از نيروي مردمي مي‌توان بر هر قدرتي فائق آمد.

با اين قيام ابهّت شاه شكست و مردم شجاعت خود را نشان دادند. رژيم شاهنشاهي با سركوبي و شكنجه و زندان توانسته بود هرگونه جنبش و حركتي را مهار كند و با ايجاد ترس و وحشت عمومي فضاي جامعه را به سود استبداد خود در آرامش نسبي نگه دارد. امام در چنين فضاي اختناق‌آوري كه كوچكترين توهين به يك مقام دولتي مجازات سختي را درپي ‌داشت نهضت خود را آغاز كرد. سخنان امام در عاشوراي 1342 ش چنان ضربه سختي بر پيكر رژيم وارد آورد كه منابع خبري اين چنين گفتند: «آخوند پرخاشگري به ساحت شاهنشاه اهانت كرده است.»[13]

از سوي ديگر، حكومت پهلوي كه به منظور گرفتن چهره‌اي ملي ـ مردمي برنامه اصلاحات آمريكايي را انقلاب سفيد ملّت ناميد و براي به دست آوردن محبوبيت در ميان روستاييان اصلاحات ارضي را اجرا كرد و براي جلب نظرشان به ايشان حق رأي داد و... با كشتار گسترده‌اي كه از مردم در خيابانهاي قم، تهران، شيراز و ساير شهرها صورت داد چهره استبدادي و ضد ملّي خود را برملا كرد و شاهنشاه آريامهر به يكي از منفورترين افراد در ميان مردم ايران پس از قيام 15 خرداد تبديل شد.[14]

5ـ با توجه به محورهاي مبارزه يعني مخالفت با سلطه آمريكا و افشاگري ماهيّت اسرائيل به عنوان يك خطر جدّي و حتمي براي دنياي اسلام و مخالفت با رژيم شاه كه يك حكومت خودكامه بود از اين پس مبارزه با استكبار نيز علاوه بر مخالفت با استبداد مطرح شد و اصل بي‌اعتبار دانستن شرق و غرب با شعار «نه شرقي نه غربي» پايه‌گذاري شد كه دليل آن موضع‌گيري‌هاي مشترك آمريكا و شوروي و عناصر وابسته به آنها در ضدّيت با اسلام و روحانيت و طرفداري از شاه بود.[15]

6ـ قيام روز پانزدهم خرداد طبق برنامه و با تصميم قبلي گروهها نبود، امّا برخوردي كه رژيم حاكم با آنان داشت و كشتاري كه صورت گرفت خود به خود بسياري از افراد هم‌عقيده را به هم نزديك ساخت و آنها را به گروه‌بندي وادار نمود تا نظم و ترتيبي در كار پديد آيد.

در تهران و بعضي از شهرها كم‌كم جلسات چند نفري پيدا شد كه اخبار را به هم مي‌دادند، تراكت‌ها و اعلاميه‌ها را پخش مي‌كردند و با نظم، اداره جلسات وسيع‌تر و عمومي را برعهده مي‌گرفتند. اين گروهها گاهي صنفي بودند مثلاً از دانشجويان و بازاريان و روحانيون تشكيل مي‌شدند و گاهي هم‌محلي بودند يعني از طبقات مختلفي كه در يك محل بودند و نهضت را دنبال مي‌كردند. گاهي نيز گروهي سازمان‌يافته‌تر تشكيل مي‌دادند و بر خود اسمي مي‌نهادند كه براي نمونه مي‌توان به جمعيت‌هاي مؤتلفه اسلامي، جبهه مسلمانان آزاد، مجمع روحانيون مجاهد، سازمان مجاهدين خلق،... اشاره كرد.

كم‌كم برخي از گروهها به فكر مبارزه مسلحانه و بهره‌گيري از سلاح افتادند. در خصوص عقيده امام در اين باره دكتر بهشتي مي‌گويد: «امام احتمالاً با استفاده صحيح از سلاح در مبارزه با رژيم موافقت داشتند. ايشان معتقد بودند كه پايگاه اصلي مبارزه بايد مبارزه قاطع و آشتي‌ناپذير اسلامي،‌ اجتماعي و سياسي باشد و اجازه دادند كه وجوه شرعيه براي تهيه سلاح بكار رود.»[16]

در واقع مبارزه مسلحانه يك ضرورت اجتماعي بود كه زمينه آن در سال 1342 و پس از 15 خرداد پديد آمد كه البته اگر به طور صحيح هدايت مي‌شد مفيدتر جلوه مي‌كرد. امّا به هر حال توانست روحيه مردم را تقويت كند و نشان داد كه با وجود قدرت بزرگ نظامي، اطلاعاتي و امنيّتي طاغوت، مردمي كه اسلحه به دست مي‌گيرند مي‌توانند به مقابله با آنها بپردازند. مبارزات مسلحانه شيوه استفاده از سلاح‌هاي مختلف در دسترس را براي روزهاي سخت سال 1357 به مردم آموخت.

در اين راستا چندين شخصيت نيز مورد ترور قرار گرفتند. يكي از آنها ترور نخست‌وزير حسنعلي منصور در بهمن 1343 بود.[17]

افراد ديگر ترور شده نيز به اين قرارند: سپهبد فرسيو دادستان ارتش، شهرياري مأمور ساواك، سرتيپ طاهري، سرهنگ لوئيس هاوكينز، افسر وابسته نظامي سفارت آمريكا در ايران،...[18]

از همه مهم‌تر و چشم‌گيرتر ترور نافرجام شاه بود كه در 21 فروردين 1344، چند ماه پس از نخست‌وزيري هويدا،‌ در كاخ مرمر اتفاق افتاد.[19]

نتيجه:

قيام 15 خرداد 1342 گرچه در ظاهر به نفع رژيم تمام شد و سركوب گرديد، امّا در درازمدّت اثرات سوئي براي رژيم درپي داشت و به عنوان ننگي در كارنامه سياهش به ثبت رسيد. زيرا اين زمان به بعد بود كه مردم با راهنمايي‌ها و نقش فعال روحانيت مبارز شيعه و در كنار دانشجويان بيدار و رهرو راه امام و در مجموع با رهبري بي‌نظير امام خميني (ره) توانستند مرحله به مرحله با برنامه‌اي منظم به سرمنزل مقصود خود كه همانا سرنگوني نظام شاهنشاهي و برقراري حاكميت اسلامي در كشور بود پيش روند. در حقيقت، با پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 تلخ‌كامي‌ها فراموش شد و تاريخ نوين ايران‌زمين آغاز گرديد.

پي‌نوشت‌ها:


--------------------------------------------------------------------------------

[1]. پهلوي، پاسخ به تاريخ، ترجمه ابوترابيان، نشر زرياب، چ 7، 1379، صص 166 تا 175.

[2]. مركز بررسي اسناد تاريخي، وزارت اطلاعات، قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، جلد 3، صص 12 ـ 11.

[3]. عميد زنجاني، عباسعلي، انقلاب اسلامي و ريشه‌هاي آن، نشر كتاب سياسي وابسته به مؤسسه خدمات فرهنگي انقلاب،‌ چ 2، 1368، ص 461.

[4]. روحاني، سيدحميد، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني (ره)، جلد اول، انتشارات راه امام، چ 11، 1360، صص 618 ـ 617.

[5]. براي كسب اطلاعات بيشتر به كتاب نقش روحانيت در قيام 15 خرداد نوشته فريبا جعفري، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ 1، 1385، صص 87 تا 102 مراجعه كنيد.

[6]. منصوري، جواد، تاريخ قيام پانزده خرداد به روايت اسناد، جلد 2، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ 1، 1378، ص 47.

[7]. براي كسب آگاهي بيشتر راجع به فلسفه سياسي امام مي‌توانيد به كتاب شكل‌گيري انقلاب اسلامي از سلطنت پهلوي تا جمهوري اسلامي، نوشته محسن ميلاني،‌ترجمه مجتبي عطار‌زاده، نشر گام نو، چ 1، 1371، صص 164 تا 174 مراجعه كنيد.

[8]. احمدپور، محمدنقي، آغاز بيداري، ويژه‌نامه قيام 15 خرداد، مركز پژوهش‌هاي اسلامي صدا و سيما، چ 1، 1382، ص 483.

[9]. عميد زنجاني، همان، صص 483 ـ 482.

[10]. روحاني، همان، ص 619.

[11]. عميد زنجاني، همان، صص 489 ـ 488.

[12]. روحاني، همان، ص 599.

[13]. احمدپور، همان، ص 114.

[14]. همان، صص 118 ـ 117.

[15]. منصوري، جواد، 25 سال حاكميت آمريكا بر ايران، چ 1، 1364، ص 116.

[16]. مدني، سيدجلال‌الدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، جلد دوم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرّسين حوزه علميه قم، چ 3، 1362، ص 104.

[17]. نجاتي، غلامرضا، تاريخ سياسي بيست‌وپنج سالة ايران (از كودتا تا انقلاب)، جلد اول،‌ مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، چ 3، 1371، ص 375.

[18]. عميد زنجاني، همان، ص 496.

[19]. شرح اين ماجرا در كتاب ايران ابرقدرت قرن، نوشته يوسف مازندي خبرنگار سابق يونايتدپرس در ايران، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوي،‌ ويرايش خسرو معتضد، چ 3، نشر البرز، 1376، صص 494 تا 496 آمده است.

نويسنده:فاطمه هاشمي