بیوگرافی و زندگی نامه انیو موریکونه Ennio Morricone Biography
پیشینه
متولد: 10 نوامبر 1928
ملیت: ایتالیا، رم
حرفه: آهنگساز
انیو موریکونه (متولد 10 نوامبر 1928 ؛ برخی اوقات Dan Savio یا Leo Nicholas نیز نامیده می شود.) آهنگسازی ایتالیایی است که بیشتر به علت ساختن موسیقی فیلم معروف میباشد. وی برای بیش از 400 فیلم و تولید تلویزیونی آهنگ ساخته و تنظیم نموده ؛ بیشتر از هر آهنگساز زنده دنیا و آنهایی که در قید حیات نیستند.
اگرچه از میان کارهای وی تنها 30 اثر متلعق به سینمای وسترن است ، علت عمده معروفیت وی همین فیلمها می باشند. همانطور که ذکر شد وی چهره ای شناخته شده برای ساختن موسیقی فیلم می باشد؛ فیلم هایی مانند : The Mission (Roland Joffé, 1986), The Untouchables (Brian DePalma, 1987), Cinema Paradiso (Giuseppe Tornatore, 1988), Lolita (Adrian Lyne, 1997) و Malèna (Giuseppe Tornatore, 2000).
موسیقی معروف دو فیلم spaghetti westerns The Good, the Bad and the Ugly 1966 و Once Upon a Time in the West 1968. (سرجیو لئون) ، نیز اثر وی می باشند.
وی در سال 2007 جایزه اسکار افتخاری (جایزه یک عمر فعالیت) را دریافت کرد و دومین آهنگسازی است که چنین جایزهای را دریافت میکند (اولین نفر Alex North بود) ، اگرچه که هیچگاه موفق به بردن اسکار نشده است.
موریکونه هیچ تفاوتی از لحاظ کیفیت میان آنچه که برای فیلم میسازد (و آن را موسیقی کاربردی مینامد) و 100 موسیقی مختص کنسرتی که ساخته است (و آن را موسیقی مطلق نام نهاده است) ، قائل نیست.
وی نامزد دریافت جایزه "بزرگترین آهنگساز زنده دنیا" شده است.
بیوگرافي
موریکونه در رم متولد شد و در Conservatorio ، Accademia Nazionale di Santa Cecilia نواختن ترومپت ، موسیقی همسرایی و رهبری گروه همسرایان را فراگرفته ،و زیر نظر Goffredo Petrassi آهنگسازی را آموزش دید .
وی که به اجبار پدرش ساز تروپت را انتخاب کرده بود ، در ابتدا برای یادگیری مطالبی در مورده این آلت موسیقی به Santa Cecilia رفت؛ در حالی که 9 سال بیشتر نداشت.
انیو در سن 12 یا 14 سالگی وارد هنرستان موسیقی شد. سالهای که مصادف بود با بمباران شهر آزاد در جنگ جهانی دوم: وی عنوان می کند که اغلب گرسنگی آن روزها را به یاد میآورد. سالهای زیاد مطالعه در مورد موسیقی باعث ارتقا سطح تکنیک موسیقی وی شد. (تجربههای دوران جنگ در موسیقی فیلمهایی که در آن زمان ساخت، آشکار است.)
در آغاز، وی قصد داشت که به موسیقی کلاسیک مدرن بپردازد؛ اما زمانی که برای تنظیم ترانه های محبوب ایتالیايی از وی دعوت به عمل آمد، تصمیم خویش را تغییر داد. این حوزه فعالیت در آن زمان کاملا برای وی ناشناخته بود. یکی از موفقیت های وی در این زمینه یک ترانه ساخته خودش بود به نام Se telefonando که توسط مینا (Mina) اجرا شد.
در سال 1956 با ماریا تراویا (Maria Travia) ازدواج نمود و ماریا 3 پسر و یک دختر به دنیا آورد.( فرزندان وی به ترتیب تولدشان: مارکو ، آلسنادرا ، آندرا و جیووانی) . ماریا ترانه های بسیاری را به منظور ستایش کارهای همسرش نوشته است (که شامل متنهای لاتین برای فیلم The Mission نیز می شود.)
در سال 1061 آنیو نوشتن موسیقی برای فیلم را آغاز نمود، اما کار در حیطه تنظیم و آهنگسازی کلاسیک را ادامه داد. وی با اینکه که تحت تاثیر جان کیج بود –مخصوصا استفاده از سکوت- اما بیشتر در فضای پیشگامان موسیقی ایتالیایی مانند Luigi Nono و Luciano Berio کار می کرد.
در سال 1964 وی همکاری خویش با Sergio Leone و Bernardo Bertolucci را آغاز کرد. برای لئونه موسیقی فیلم A Fistful of Dollars , 1964 ( یک مشت دلار) را نوشت و این همکاری در دیگر فیلمهای Spaghetti Western ادامه داشت. در سال 1968 فعالیت خود در زمینه های خارج از فیلم کاهش داده و 20 آهنگ فیلم ساخت. از همکاری وی با لئون به عنوان یکی از بهترین همکاری ها بین یک کارگردان و آهنگساز یاد میشود.
وی آهنگسازی همه آثار لئون از یک مشت دلار تا روزی روزگاری در غرب را بر عهده داشته است. موسیقی فیلم خوب ، بد ، زشت یکی از معروفترین آثار موریکونه میباشد. در این میان، موسیقی the Silent period از William Tell Overture و The Magnificent Seven اثری از Elmer Bernstein ، از شاخص ترین قطعات موسیقی مربوط به فیلمهای وسترن میباشند. علارغم همکاری معروف وی با لئونه ، موریکونه با کارگردانهایی مانند Giuliano Montaldo و Gillo Pontecorvo. راحتتر بود . موریکونه گاها با دوست دوران کودکی خود Alessandro Alessandroni ، که در اغلب آهنگ های فیلم های سرجیو لئونه نواختن فلوت را برعهده داشته است ، همکاری می کرد. علاوه بر آن ، موریکونه با 'Cantori Moderni' ، گروهی از خوانندگان مدرن ، مخصوصا Edda Dell'Orso ، خواننده سوپرانو گروه همکاری داشته است. موریکونه قطعه های زیادی برای وی ساخت تا استعداد و صدای استثنایی وی را شکوفا و معرفی کند.
وی در سال 1970 و برای اولین بار Nastro d'Argento را برای موسیقی Giuseppe Patroni Griffi, دریافت کرد و تنها یک سال بعد برای فیلم Sacco and Vanzetti بار دیگر این جایزه را دریافت کرد. در این فیلم وی همکاری به یاد ماندنی با خواننده افسانه ای موسیقی Folk آمریکا Joan Baez داشت.
وی در سال 1979 برای موسیقی فیلم Days of Heaven (Terrence Malick) 1978 برای اولین بار کاندید دریافت جایزه اسکار شد و این اتفاق در سالهای 1986 برای فیلم The Mission ، سال 1987 برای فیلم The Untouchables (Brian De Palma, 1987) 1991 برای Bugsy (Barry Levinson) و 2001 برای Malèna (Giuseppe Tornatore) 2000 تکرار شد.
می توان گفت ، موسیقی فیلم The Mission که متعلق به کمپانی Virgin بود ، در آن زمان پرفروشترین موسیقی فیم دنیا شد. یکی از درخشان ترین قسمتهای این موسیقی مربوط به موسیقی آخر فیلم است؛ ترکیبی از آواز و ساز همراه با ترانه 'On Earth as it is in Heaven' ؛ ترانه ای که نام آن از نیایشهای مذهبی گرفته شده است. در سال بعد موریکونه The Untouchables را 'The Strength of the Righteous' (نیروی پرهیزگاری) نامید. بنابرین بسياری به تفسیر معنویت و بسیاری دگر به تعبیر انساگرایی وی پرداختند؛ در حالی که موریکونه مشغول بازی شطرنج بود.
مانند جری گلد اسمیت ، موریکونه در اهنگسازی برای تلویزیون هم فعالیت داشته است؛ از یک قطعه کوچک برای تیتراژ ابتدای فیلم تا اهنگسازی برای سریال های طولانی مدت و مجموعه ای از فیلمهای مستند و واریته های تلویزیونی.
اما وی مانند گولد اسمیت از ساختن موسیقی برای فیلمهای حماسی تلویزوینی ابایی نداشت، مدت یکی از همین اهنگ ها 6 ساعت بود. در سال 1971 موسیقی فیلم Moses را ساخت که نقش اصلی آن را برت لنکستر بازی میکرد در همین دهه آهنگسازی مارکوپلو با بازی Ken Marshall را بر عهده گرفت. در دهه 1980 آهنگسازی برای سریال ایتالیای La Piovra را آغاز کرد؛ یکی از بهترین قطعه های موسیقی ساخته موریکونه متعلق به این سریال 'Droga e Sangue' (مواد مخدر و خون) می باشد.
در دهه 90 نظارت بر آهنگسازی پروژه تلویزیونی ، La bibbia (انجیل) را بر عهده داشت؛بزرگترین پروژه ای از این نوع که تا به حال کسی چنین مسئولیتی از آن را بر عهده داشته است.
در اواخر دهه 90 با فرزندش آندرا در نمایشهای جنایی Ultimo همکاری کرد.
آندرا موریکونه ، خود نیز آهنگساز زبر دستی است، اما با پدرش در چندین پروژه همکاری کرده است که مهمترین آنها Nuovo Cinema Paradiso بوده است.
در سال 2003 ، وی بار دیگر برای یک اثر حماسی تلویزیونی ،Japanese Taiga drama ، آهنگسازی کرد. اما این بار پروژه متعلق به کشور ژاپن و در موردMiyamoto Musashi ، جنگجوی افسانهای ژاپن بود. حال دیگر اکثر موسیقی کاربردی وی متعلق به فیلمهای ایتالیایی می باشد.
در بسیاری از موارد موسیقی فیلم موریکونه توسط دیگر هنرمندان هم مورد استفاده قرار گرفته است. Hugo
John Zorn ، در نیمه دهه 80 ، آلبومی از آهنگهای موریکونه به نام The Big Gundown منتشر کرد. بسیاری از ترانه سراها و شاعران کمک کردند تا برخی از ملودیهای وی به کتاب آواز مبوسطی تبدیل شود.
اخیرا موریکونه با هنرمندان موسیقی جهانی مانند Dulce Pontes خواننده پرتغالی (در سال 2003 و در Focus؛ آلبومی که Paulo Coelho بسیار از آن تمجید کرد.) و Yo-Yo Ma ،استاد موسیقی که خود ویلون سل می نوازد ( 2004) همکاری کرده است.
هر دو این هنرمندان آلبومهایی از موسیقی کلاسیک موریکونه با ارکستر the Roma Sinfonietta و رهبری خود موریکونه اجرا و به بازار داده اند.
متالیکا از Ecstasy of Gold موریکونه برای شروع کنسرتهای خود استفاده می کنند. (Opie و Anthony نیز از این ترانه برای شروع برنامه رادیویی ماهواره ای XM و CBS Show استفاده می کنند.). ارکستر سمفونی لوس آنجلس نیز این ترانه را برای آلبوم راک سمفونیک متالیکا ، S&M، اجرا کرد. تمی از موسیقی دو فیلم خوب ، بد ، زشت و یک مشت دلار به عنوان آهنگهای آغاز کننده کنسرتهای Ramones و The Mars Volta استفاده می شوند.
تاثیر گذاری این آهنگساز از مایکل نیمان تا Muse گسترده می باشد. گروه موسیقی به احترام موریکونه دراسترالیا شکل گرفته و توری برگزار می کنند با عنوان The Ennio Morricone Experience (تجربه آنیو موریکونه). در سال 2006 موریکونه در آلبوم Morrissey به نام Ringleader of the Tormentors ، قطعه ای به نام Dear God, Please Help Me را ساخته و آن را در استودیو Forum Music Village رم ضبط نمود. این استودیو مکانی است که موريکونه از آن برای ضبط و میکس (Mix،ترکیب) موسیقی استفاده میکند و نام قبلی این استودیو Orthophonic Recording بوده و زیر یک کلیسا واقع شده است.
از سال 2000 موریکونه همراه با ارکستر Roma Sinfonietta در تور میباشد و به لندن ، پاریس ، توکیو ، ورنا صفر کرده است. اسپانسر قسمت آخر این کنسرت جورجیا آرمنیا (طراح معروف) می باشد.
در اول و دوم دسامبر 2006 ، در تئاتر Hammersmith Apollo در لندن ، موسیقی فیلمهای کلاسیک خود را اجرا کرد. وی در سوم فوریه 2007 در Radio City Music Hall نیویورک ، کنسرت آمریکای شمالی خود را اجرا کرد. روز قبل از آن، موریکونه در محل سازمان ملل کنسرتی را برگزار کرد و برای خوش آمد گویی دبیر کل سازمان ملل بن کیمون ، برخی از موسیقی فیلمهای خود و نیز آواز Voci dal silenzio را اجرا کرد. مجله لوس انجلس تایمز مروری بر آکوستیک (صوت شناختی) داشته و در مورده موریکونه چنین ابراز عقیده کرد:"تکنیک وی کافی است، اما به عنوان یک رهبر ارکستر گیرایی و جذبهای ندارد.". و استاد در جواب گفت :"رهبری ارکستر هیچگاه برای من مهم نبوده است. اگر شنوندگان تنها به خاطر حرکات دست و سر من بیانند ،همان بهتر که بیرون بمانند".
در 25 فوریه 2007 ،جایزه اسکار افتخاری به علت "همکاری و کمک چشمگیر و چند بعدی وی به هنر اهنگسازی فیلم" از کلینت ایستوود (Clint Eastwood) دریافت کرد. با اینکه وی تا کنون 5 بار نامزد جایزه اسکار شده است، اما تا پیش از این نتوانسته بود آن را تصاحب کند. علاوه بر این اسکار افتخاری ، آلبومی به احترام و در ستایش موریکونه انشار یافت به نام We All Love Ennio Morricone (ما همه آنیو موریکونه را دوست داریم.). در این آلبوم قطعهای از سلین دیون به نام "I Knew I Loved You" وجود دارد (این قطعه بر اساس تم Deborah از موسیقی فیلم روزی روزگاری در امریکا می باشد) و دیون در شب اسکار این ترانه را اجرا کرد. شعر این ترانه توسط زوج دارنده جایزه اسکار ، مرلین و آلن برگمان نوشته شده بود. سخنرانی موریکونه در هنگام دریافت جایزه به زبان مادری وی ، ایتالیایی بود و توسط ایستوود که در کنار وی ایستاده بود ترجمه می شد. ایستوود و موریکونه برای اولین بار در طی 40 سال گذشته ، دو روز پیش از مراسم با یکدیگر ملاقات کرده بودند. در هنگام ملاقات، ایستوود به روزنامه نگاران گفت :" در ذهن بسیاری از ما "موریکونه و ایستوود" درکنار هم هستند ، اما در هنگام ساخت یک فیلم ما به ندرت یکدیگر را ملاقات کرده و با هم صحبت کرده ایم."
موسیقی کنسرت
موسیقی که موریکونه برای کنسرت ساخته است شامل نمونههای زیر می شود:
Musica (رای پیانو و اجرای ارکستر) 1954 ،Sonata (برای پیانو ، دهل و سازهاي فلزي) 1954، Variations on a theme که توسط Frescobaldi اجرا شد (برای پیانو) 1955 ،Cantata (برای ارکستر و گروه کری که متنی از Cesare Pavese را می خواندند.) 1955، Sestett (برای فلوت ، قره نی ،قره نی بم (باسون)، ویلون ، ویلون بزرگ (ویلا) و ویلیون سل) 1955، Twelve Variations( برای قره نی دامور، پیانو و ویلون سل)1956، Invenzione, canone e ricercare (برای پیانو) 1956، Concerto (برای ارکستر) 1957، Distanze (برای ویلون ، ویلون سل و پیانو) 1958، Requiem per un destino (برای گروه کر ترکیبی و ارکستر) 1966، Suoni per Dino ( قطعهای برای ویولا virtuoso Dino Asciolla با استفاده از دو نوار مغناطیسی ) 1969 ، Proibito (برای 8 ترومپت) 1972، Gestazione ( برای صدای زنانه ، موسیقی ابزاری و همچنین صداهای الکتریکی از پیش ضبط شده و یک ارکستر سازهای زهی آزاد) 1980 ، Totem secondo (برای 5 قره نی بم (باسون، Basson ) و 2 contrabassoon ) 1981 ، Second Concerto (برای فلوت ، ویولون سل و ارکستر) 85-1984 ، Four Studies (برای پیانو) ، 89-1984 ، Frammenti di Eros (تک خوانی برای سوپرانو (Soprano، صدای زیر)، پیانو ئ ارکستر بر روی شعری از Sergio Miceli) 1985، Cantata per L'Europa(برای سوپرانو ، رسیتال های دو صدایی و ترکیبی از ارکستر و اپرا) 1988 ، Mordenti ( برای harpsichord (نوعی چنگ)) 1988، Study (برای کنتر باس ) 1989 ، Reflessi (برای ویولون سل) 1989-1990 ، Frammenti di giochi (برای ویولون و چنگ ) 1990 ، Third Concerto (برای گیتار ،marimba (نوعی سنتور چوبی آفریقای جنوبی و مرکزی) و ارکستر سازهای زهی 91-1990 ، UT (برای ترومپت ،دهل ، کوس و ارکستر سازهای زرهی) 1991 ، Una via crucis ('Stations of The Cross'" با ترکیبی از صدا ها و ابزارهای متنوع و با همکاری Dall'Ongaro و Egisto Macchi 93-1991 ، Vidi aquam (برای پیانو و ارکستر کوچک) 1993، Elegia per Egisto (قطعه ای برای ویلون که آن را به Egisto Macchi تقدیم کرد.) 1993 ، Il silenzio, il gioco, la memoria (برای گروه کر کودکان که ترانه ای از Sergio Miceli را می خواندند.) 1994، Partenope (اپرایی با لیبرتو Libertto) ، کلماتی که در یک اپرا گفته یا خوانده می شوند.) که توسط Guido Barbieri و Sandro Cappelletto اجرا شد.) 1996 ، Passaggio secondo ( برای فلوت ، قره نی ، قره نی بم ، قره نی کلارینت ، French horn (نوعی شیپور) ، 20 ساز زهی و رسیتال آوازی شعری از Allen Ginsberg ) 1996 ،Scherzo ( برای پیانو و ویلون) 1996 ، Ombra di lontana presenza (برای ارکستر سازهای زهی ، ویولا و نوار مغناطیسی) 1997، Nocturne and Passacaglia (برای فلوت ، قره نی ، قره نی کلارینت ، پیانو و سازهای زهی) 1998 ، Amen ( برای گروه کری با 6خواننده و ترکیبی از صداها) 1998 ، Pietre (برای گروه کر دو تایی،پریکاشن و ویلون سل ) 1999 ، For the Children Killed by the Mafia (کودکانی که توسط مافیا به قتل رسیدند.) (برای سوپرانو ، باریتون (صدای بین بم و زیر) ، آوازی دو صدایی، همراه با 6 ساز با ترانه ای از Luciano Violante) 1999 ، Abenddämmerung ( برای ویولون ، ویلون سل ، پیانو و سوپرانو یامتسو سوپرانو mezzo soprano) ، میان صد ، صدای نیمه بلندا) که ترانه ای از Heinrich Heine را اجرا می کرد.) 2000 ، If This Be a Man (برای سوپرانو ، ویولون ، سازهای زهی و رسیتالی آوازی متنی از Primo Levi 2001 ، Voci dal silenzio (برای ریستال آوازی ، صدای صبط شده ، کر و ارکستر) 2002، Finale (برای دو ارگ) 2002، Riverberi (برای ویلون سل ، فلوت و پیانو) 2004.
موریکونه شدیدا تحت تاثیر استادش Goffredo Petrassi قرار دارد و همه قطعات کنسرتی را به وی تقدیم کرده است. تعداد کمی از این کنسرت ها بر روی CD موجود میباشد. این استاد سالخورده در مورد انزوای خویش با مطبوعات ایتالیایی صحبت کرده است. کسانی که خود را طرفدار جدی موسیقی می دانند، طی این سالها نتوانسته اند برای کسی را که با آهنگسازی برای فیلمهای غربی امرار معاش می کند ، اعتباری قائل شوند. علاقه و پذیرش، هرچند با آهستگیست ، اما در راه هستند. اثرات بی بدیل وی، مخصوصا Voci dal silenzio (پاسخ وی حملات 11 سپتامبر) که توسط Riccardo Muti شهیر رهبری شد، به کاهش این فخر فروش کمک کرده اند. انیو موریکونه همچنان به نوشتن آهنگ ادامه می ده؛ نوشتن نه با یک پیانو بلکه با دست و با کمترین خطا.
Prizes and awards
* 1967 - Diapason d'Or
* 1969 - Premio Spoleto Cinema
* 1970 - Nastro d'argento for Metti, una sera a cena
* 1971 - Nastro d'argento for Sacco e Vanzetti"
* 1972 - Cork Film International for La califfa
* 1979 - Oscar Nomination for Days of Heaven
* 1979 - Premio Vittorio de Sica
* 1981 - Premio della critica discografica for Il prato
* 1984 - Premio Zurlini
* 1985 - Nastro d'argento and BAFTA for Once Upon A Time In America
* 1986 - Oscar Nomination, BAFTA and Golden Globe Award for The Mission
* 1986 - Premio Vittorio de Sica
* 1988 - Nastro d'argento, BAFTA, Grammy Award and Oscar Nomination for The Untouchables
* 1988 - David di Donatello for Gli occhiali d'oro
* 1989 - David di Donatello for Nuovo Cinema Paradiso
* 1989 - Ninth Annual Ace Winner for Il giorno prima
* 1989 - Pardo d'Oro alla carriera (Locarno Film Festival)
* 1990 - BAFTA, Prix Fondation Sacem del XLIII Cannes Film Festival and David di Donatello for Nuovo Cinema Paradiso
* 1991 - David di Donatello for Stanno tutti bene
* 1992 - Oscar Nomination for Bugsy
* 1992 - Pentagramma d'oro
* 1992 - Premio Michelangelo
* 1992 - Grolla d'oro alla carriera (Saint Vincent)
* 1993 - David di Donatello and Efebo d'Argento for Jonas che visse nella balena
* 1993 - Globo d'oro Stampa estera in Italia
* 1993 - Gran Premio SACEM audiovisivi
* 1994 - ASCAP Golden Soundtrack award (Los Angeles)
* 1995 - Premio Rota
* 1995 - Leone d'Oro alla carriera (Venice Film Festival)
* 1996 - Premio Cappelli
* 1996 - Premio Accademia di Santa Cecilia
* 1997 - Premio Flaiano
* 1998 - Columbus Prize
* 1999 - Erich Wolfgang Korngold Internationaler Preis für Film
* 1999 - European Film Academy lifetime achievement award
* 2000 - Golden Globe Award for The Legend of 1900 (1998)
* 2000 - David di Donatello for Canone inverso
* 2000 - Oscar Nomination for Malèna
* 2003 - Golden Eagle Award for 72 Meters
* 2006 - Grand Officer award from President of the Italian Republic Carlo Azeglio Ciampi
* 2007 - Honorary Academy Award for career achievement
موریکونه و اولین تجربه رهبری در ۷۸ سالگی
انیو موریکونه که در زمینه ساخت و اجرای موسیقی سابقه فعالیتی ۶۰ ساله دارد، به هالیوود میرود تا پس از مدتها جایزه اسکاری که همه اهل فن سالهاست آنرا حق این موسیقیدان کهنه کار میدانند، دریافت کند. وی در این سفر برای اولین بار دست به رهبری ارکستر زده است.
شب قبل از اولین کنسرت رسمی وی در رادیو سیتی Radio City، این ایتالیایی ۷۸ ساله در مراسمی خصوصی در تالار اصلی سازمان ملل و در حضور میهمانان شاخص، به رهبری ارکستر سمفونیتا (ارکستر سمفونیک کوچک) رم Rome Sinfonietta Orchestra پرداخت. او این برنامه را ادای احترام به سازمان ملل خواند و اجرای خود را به تمام کارکنان سازمان ملل و کوششهای آنان در راه صلح، تقدیم نمود.
موریکونه که موسیقی نمادین او برای فیلم "خوب، بد، زشت" در میان کارنامه ای با بیش از ۴۰۰ اثر سینمایی قرار دارد، پس از پنج مرتبه غفلت آکادمی هنر و علوم سینمایی، در آخر ماه جاری به دریافت اسکار افتخاری نائل خواهد شد.
بان کی مون Ban Ki-moon دبیرکل جدید سازمان ملل که تنها دو ساعت از سفر ۹ روزه اش به ۱۱ کشور بازگشته بود، خطاب به وی چنین گفت: " استاد موریکونه، تمام ما کسانی که برای رسیدن به این هدف میکوشیم، عمیقا از این حرکت متحدانه شما سپاسگذاریم. موسیقی شما، تصویر تمام نمای سازمان ملل است. پر از ماجرا و داستانهای متعدد. این موسیقی میتواند داستانهایی درباره مردمی با رویاهای عمیق حکایت کند و همچنین میتواند خوب، بد و زشت را نمایان سازد."
اولین قطعه برنامه به نام "آوایی از سکوت" Voices From Silence، درباره بد و زشت است، موریکونه این قطعه را پس از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نوشت و آن را به قربانیان جنگ و خشونت تقدیم نمود.
این قطعه با غرش ویولو سلها آغاز میشود که پاساژهای نوسان دار و شوم سازهای بادی به آن پاسخ میدهند، سپس موجی از سازهای زهی با صدای زیر وارد شده، تنش با وزش باد جنگ به اوج میرسد.
پس از یک کاهش شوم صدا _ diminuendo- یک ترومبون به نمایندگی از زشتی نبرد به صدا در می آید و متنی از ریچارد رایو Richard Rive خوانده میشود:
"جایی که رنگین کمان به پایان میرسد، برادرم، جایی است که جهان میتواند هر ترانه ای را بخواند. وما با هم آواز خواهیم خواند، برادر، تو و من، هرچند تو سفیدی و من نه. هرچند که این ترانه، آوازی غمگین خواهد بود، زیرا ما آهنگ آن را نمیدانیم و آموختن این آهنگ بسیار دشوار است. اما ما میتوانیم آن را بیاموزیم، برادر، تو و من. در دنیا چیزی به نام آهنگ سیاه وجود ندارد، چیزی به نام آهنگ سفید هم نیست. اینجا تنها موسیقیست، برادر، و چیزی که ما خواهیم خواند موسیقی خواهد بود، جایی که رنگین کمان به پایان میرسد."
این کلمات همراه با همنوازیهای کشیده و ناموزون بیان میشوند و اصوات ضبط شده مناجات، از خاور میانه و نقاط دیگر، بر این اصوات سازی تاکید میکنند و در این میان گروه کر با نتهای بدون کلام و آهسته خود بر تاثیر این قطعه می افزایند. این کابوس دیوانه کننده مانند طوفانی گسترده میشود و به اصوات گوشخراش و مسلسل مانند طبلها تبدیل میشود. سپس لحظه تطهیر فرا میرسد. طوفان ناگهان فروکش میکند، بحران به پایان رسیده و رنگین کمان به صورت ملودی آبشار Falls-از فیلم "ماموریت مذهبی" The Mission- پدیدار میشود .
پس از تنفس، به بخش "خوب" میرسیم، موریکونه ارکستر را برای اجرای تعدادی از موسیقیهای فیلم بدون کلام خود رهبری میکند که با موسیقی او برای فیلم "تلفات جنگ" Casualties of War به کارگردانی برایان دی پالما Brian De Palma، آغاز میشود. برنامه آنقدر که در توصیف آن به نظر میرسد خشک و رسمی نیست و با موسیقی شاد فیلمهایی چون "دسته سیسیلیها" The Sicilian Clan و کمدی ایتالیایی H۲S دنبال میشود.
در انتهای برنامه، پس از تشویق ایستاده و ۴ دقیقه ای حضار، موریکونه و ارکسترش به اجرای موسیقی فیلمهای وسترنی پرداختند که به اصطلاح وسترن اسپاگتی spaghetti western نامیده میشوند و موجب شهرت بین المللی ستاره خود کلینت ایستوود Clint Eastwood شدند: روزی روزگاری در غرب Once Upon a Time in the West، تب طلا Ecstasy of Gold و البته تم کویوت از فیلم به یادماندنی خوب، بد، زشت The Good, the Bad and the Ugly.
مصاحبه سایت آمازون با موریكونه
مصاحبه سایت آمازون با موریكونه
حقیقتاً موسیقی فیلم "ماموریت" بسیار عالی است برای ساخت آن از چیزی الهام گرفتید و یا موسیقی ملی كشور خاصی در نظرتان بود؟
من به چیزهای زیادی فكر می كنم ، علامتهای سوال زیادی در ذهنم وجود دارند كه همه آنها را به موسیقی كه میسازم اضافه میكنم بعضی ها میگویند كه من یك آهنگساز حماسی، اسطورهای و یا مذهبی هستم نمیدانم شاید این طور باشد. اما با اینحال لحظاتی در كارهایم بوده كه از همه اینها عبور میكنم گاهی از همین مردم الهام میگیرم و گاهی از درون خودم. بهرحال هر كسی در حرفه و زندگی شخصیاش چیزهایی در درون خود دارد. من عاشق موسیقی قدیمی هستم و همیشه دوست دارم به آن دوران برگردم به دوران فراسكو بالدی، جان سبستیان باخ، داپالستینا، میستروپیترواسیِ من (معلم موسیقی موریكونه ) ایقور استراوینسكی، كارل هاینز ایستوك هاس و خیلیهای دیگر. من نوشتههای آنها را میخورم، مینوشم، و هضم میكنم آنها در تمام وجودم جریان مییابند و قسمتی از من میشوند قسمتی از گوشت و خون من. وقتی شروع میكنم به نوشتن یا ساختن قطعهای چه كسی میتواند بگوید كه من تحت تأثیر كدام یك از آنها هستم؟
از همه اینها گذشته نوع فیلمی كه برای آن موسیقی میسازم بیشترین كمك را به من میكند.
● از چه منبعی برای ساخت ملودیهایتان الهام میگیرید؟
اینكه شما بتوانید موسیقی بسازید كه برای مردم قابل فهم و درك باشد آسان نیست من الهام گرفتن را نوعی ایجاد تعادل معنی میكنم اگر كاری انجام دهم كه نه مبتذل و پیش پا افتاده باشد و نه بسیار متعالی كه نوعی تزكیه به حساب آید میشود گفت كه به یك تعادل مثبت رسیدهام.
● زبان موسیقی شما به نظر میرسد كه ثابت است یعنی یك مسیر یكنواخت را را طی میكند؟
شاید اینطور باشد. همیشه سعی كردهایم كه اینطور باشد. همیشه دنبال چیزی بودهام همیشه شنیدهام كه اگر تمام عمر در جستجوی چیزی باشید حتماً به آن خواهید رسید اما میدانیم كه گاهی به آن نمیرسیم.
● به كدام یك از كارهایتان علاقه بیشتری دارید؟
جواب این سوال خیلی مشكل است من بیش از ۴۰۰ بچه دارم و برای یك پدر انتخاب بین كودكانش كار دشواری است با این حال میتوانم بگویم كه فیلمهای خوب بسیاری در قبلم وجود دارند.
● با این خانواده بزرگ زمان زیادی لازم است كه نام همه آنها را به خاطر بیاوری؟
درست، من سعی میكنم كه همه آنها را بخاطر بسپارم اما بعضی ها را فراموش میكنم اما هرگز كارگردانهای آنها را فراموش نمیكنم.
● از چه تصور غلطی در مورد كارتان رنج میبرید؟
گفتنش سخت است، وقتی مردم مرا میبینند میگویند: " آه، شما وسترن اسپاگتی را برای سرجولئونه ساختهاید" آنها فكر میكنند هر كجا هر كسی وسترنی را كار میكند من آنجا هستم آنها فقط درباره ۸ درصد از كارهای من صحبت میكنند هر چند كه از بین اینگونه فیلمها هم من فیلمهای خوبی داشتهام.
شما كارهای خوبی برای هالیوود انجام دادهاید اما هنوز هم بنظر میرسد كه كاملاً با جریان آن موافق نیستید و آنچه را كه در آنجا میگذرد نمیپذیرید.
منظورتان را از نپذیرفتن درك نمیكنم اما اگر منظورتان این است كه چرا با هالیوود مخالم باید بگویم كه هالیوود هم مرا نمیپذیرد.
خیلیها برای وارد شدن به هالیوود سراز پا نمیشناسند.
ممكنه، اما فكر نمیكنم كه كسی بخواهد روحش را به هالیوود بفروشد شاید عدهای باشند كه مادرشان را به هالیوود بفروشند اما روحشان را نه، اما من همیشه مستقل بودهام همیشه هر فیلمی را كه دوست داشتهام را ساختهام و از این بابت خیلی خوشحالم.
بدبختانه من بسیاری از آدمها را در هالیوود میشناسم.
(میخندد) كدام یكی از آنها آهنگساز است!!!؟
● سال نگار موریكونه
۱۹۶۰: اولین اجرا در اركستر سمفونیك سال اپرای فینسی شهر ونیز، آغاز فعالیتهایش در شوهای تلویزیونی ایتالیا.
۱۹۶۱: ماریا همسرش دومین فرزندش الكساندرا را به دنیا آورد. ساخت اولین موسیقی برای فیلم "فدرال" ساخته لوجیانوا سالاس.
۱۹۶۴: سومین فرزندش آندرهآ متولد شد. آغاز همكاری با سرجیو لئونه و برنادر برتولوچی، پذیرفته شدن به عنوان اعضای ثابت RCA.
۱۹۶۵:دریافت جایزه "روبان نقره ای" برای فیلم " به خاطر یك مشت دلار"
۱۹۶۶: چهارمین فرزندش جیوانی متولد شد. آغاز همكاری با پیر پائولو پازولینی و جولیو پانتكو.
۱۹۶۷: در این سال از او دعوت شد تا به عنوان یكی از اعضای هیئت ژوری جشنواره بین المللی فیلم كن حضور یابد. همكاری با ماریو بولونینی.
۱۹۶۸: موریكونه در این سال از حجم كارهای متفرقهاش كم كرد و هر چه بیشتر روی موسیقی فیلم متمركز شد در همین سال بیش از ۲۰ موسیقی فیلم ساخت. همكاری با ایلیوپتری.
۱۹۶۹: دریافت جایزه "اسپلیتو سینما"، همكاری با جولیانومونتالدو.
۱۹۷۰:به عنوان معلم موسیقی مشغول تدریس در مدرسه موسیقی فرانسینونی شد ولی در ۱۹۷۲ آنجا را ترك كرد
۱۹۷۱: دریافت جایزه "روبان نقرهای " برای فیلم "ساكوو وانزتی"
۱۹۷۲: همكاری با مركز موسیقی الكترونیك رم و دریافت جایزه بین المللی فیلم (كورك) برای فیلم "لاكالیفا"
۱۹۷۹: دریافت جایزه آكادمی به خاطر فیلم " روزهایی از بهشت"
۱۹۸۱: دریافت جایزه یك عمر فعالیتهای هنری به خاطر فیلم "ال پاراتو"
۱۹۸۵: دریافت جایزه روبان نقرهای برای فیلم " روزی روزگاری در آمریكا"
۱۹۸۶: نامزد جایزه اسكار، جایزه بافتا و جایزه گلدن گلاب برای فیلم " رسالت"
۱۹۸۸: دریافت جایزه گرامی برای فیلم " غیر قابل لمس" و نامزد دریافت جایزه اسكار
۱۹۸۹: انیو وارد گروه موسیقی گروه ۹۰۰ شد در همین سال انیو جایزه دوناتیلورا برای فیلم جایزه پارادیزو دریافت كرد.
۱۹۹۱: دریافت جایزه دوناتیلو برای فیلم " همه خوبند" ، دریافت دیپلم افتخار از دانشگاه گوتنبرگ.
۱۹۹۲: عضویت در هیئت داوری ۴۹ مین دوره فستیوال فیلم ونیز، دریافت نشان شوالیه فرهنگی توسط وزیر فرهنگ فرانسه.
۱۹۹۳: دریافت نشان شهروند افتخاری از شهر فیرمو، دریافت جایزه دوناتیلو و روبان نقره ای برای فیلم "Jonas che visse nella balena"
۱۹۹۴: مادر موریكونه در ۸۸ سالگی درگذشت، آندرا سومین فرزندش، تحصیلاتش را در موسیقی به پایان رساند. انیو به عنوان اولین غیرآمریكایی جایزه یك عمر فعالیتهای هنری را برای موسیقی فیلم دریافت كرد.
۱۹۹۵: پسرش آندره آ دیپلم رهبری اركستر را در ایتالیا به دست آورد.
۱۹۹۶: عضویت در فرهنگستان سانتاسیسیلیا.
۱۹۹۷: دریافت جایزه پریموفلاینا به اتفاق وارن بیتی و ادریان لیانوز
۱۹۹۸: در ۷۰ سالگی جایزه یك عمر فعالیت هنری را از آكادمی دی سی شهر سیسیل دریافت كرد و در همین زمان كنسرت بزرگی را از فیلمهای برگزیده ترین فیلمهای جهان اجرا كرد.
۱۹۹۹: دریافت جایزه برتر فیلم برلین، او تنها كسی بود كه هنگام دریافت این جایزه همه حضار به پا ایستادند و او را تحسین كردند.
۲۰۰۱: نامزده جایزه اسكار برای فیلم مالنا.
تحصیل و آغاز کار آهنگسازی
انیو موریکونه در سال 1928 در رم متولد شد و بعدها در همانجا به تحصیل موسیقی پرداخت. او نواختن ترومپت و آهنگسازی را تحت نظر گوفردو پتراسی (Goffredo Petrassi 1904-2003 آهنگساز و مدرس موسیقی کلاسیک مدرن) و همچنین رهبری کر را در کنسرواتوار سانتا چچیلیا (Santa Cecilia) فرا گرفت.
در ابتدا قصد داشت که به ساختن موسیقی کلاسیک مدرن بپردازد اما این ایده با پیش آمدی، تغییر کرد. موریکونه برای تنظیم ترانه های پاپ ایتالیایی دعوت شد که در آن زمان هیچ آشنایی با آن نداشت. یکی از آثار بسیار موفق او در این زمینه ترانه (Se telefonando 1966) با اجرای مینا Mina (متولد 1940-خواننده ایتالیایی) است که هنوز هم از جمله ترانه های بسیار محبوب ایتالیا به شمار میرود.موریکونه کار نوشتن موسیقی برای فیلم را از سال 1962 آغاز کرد و در ضمن از کار بر روی آهنگسازی و تنظیم موسیقی کلاسیک نیز غافل نبود.
در سال 1964، همکاری مشهور او با سرجیو لئونه و برناردو برتولوچی (Bernardo Bertolucci) آغاز شد. او برای لئونه موسیقی "به خاطر یک مشت دلار" را ساخت که با تعدادی وسترن دیگر ادامه پیدا کرد. در سال 1968 او بیشتر به آهنگسازی فیلم پرداخت و در یک سال، بیست موسیقی متن ساخت.با وجود اینکه همکاری طولانی موریکونه با لئونه از شهرت زیادی برخوردار است، اما خود او با کارگردانانی چون جیلو پونته کوروو (Gillo Pontecorvo) و جولیانو مونتالدو (Giuliano Montaldo) بسیار راحت تر بود.
یکی از افرادی که در اکثر آثار موریکونه حضور دارد، آلساندرو آلساندرونی (Alessandro Alessandroni) دوست زمان کودکی او است که با نواختن سازهای بادی کوچک (فلوت و فلوت مجار) در اجرا با او همراهی میکرد.
وجه مشخص آثار موریکونه
موسیقی موریکونه در فیلمهای وسترن بسیار مشخص و برجسته بود زیرا بسیار نو و بدیع بود و ساز بندی بسیار خلاقانه و نا متعارف آن (با استفاده از گیتار الکتریکی، ساز دهنی و آوای دوردست زنبورک) به علاوه ترکیبات صوتی زیبا موفق شده بود صحنه های نمای نزدیکی که در آن شخصیتها یکدیگر را برانداز میکنند و منتظر حرکتی از جانب یکدیگر هستند، پر از تحرک میکند. سپس صحنه پر تحرک بعدی را با تاکیدهای مناسب، قویتر کرده و حرکتی را که به سرعت برق پایان میابد را به یاد ماندنی میکند. حس غریزی او در موسیقی موجب شده است که موریکونه در تشدید حالت افسانه ای قهرمانهای بزرگ و بی مانند بسیار موفق باشد. همین حس غریزی توانست او را در ساختن حال و هوایی احترام انگیز برای داستانی که دوره های مختلف زندگی قهرمانش را بازگو میکند، سینما پارادیزو، و همچنین جادوی پایان ناپذیر قهرمانان فیلم "روزی روزگاری در آمریکا" (Once upon a Time in America) یاری کند.
موسیقی "روزی روزگاری در آمریکا" علاوه بر تم کند اصلی، در جاهایی با موسیقی رقص متعلق به آن دوران جایگزین میشود و همچنین در آن از سازهای نامتعارفی چون بانجو و پن فلوت Pan-Flute (سازی شامل چندین ساز فلوت مانند با ارتفاع متغیر که مانند ساز دهنی در کنار هم قرار گرفته اند) استفاده کرده است.
انیو موریکونه در سال 1970 برای فیلم Metti, una Sera a Cena موفق به دریافت اولین جایزه نوار نقره ای (Nastro d’Argento) شد که جوایزی است که سالانه از طرف نویسندگان مطبوعات ایتالیا به دست اندرکاران سینمای جهان اعطا میشود و از مهمترین جوایز سینمایی ایتالیا به شمار میرود.
اجراهای دیگر از موسیقی موریکونه
آثار سینمایی موریکونه بارها توسط هنرمندان دیگر اجرا وضبط شده است. هوگو مونته نگرو (Hugo Montenegro) با نسخهای برگرفته از تم "خوب، بد، زشت" در انگلستان و آمریکا به موفقیت بسیاری دست یافت و در سال 1968، این موفقیت را با آلبوم دیگری از او ادامه داد.
در میانه دهه هشتاد، جان زورن (John Zorn) نیز آلبومی به نام The Big Gundown با موسیقی موریکونه تهیه کرد. در سالهای اخیر، موریکونه با هنرمندان موسیقی بین المللی همکاری میکند از جمله دولچه پونتس (Dulce Pontes) خواننده پرتغالی (در 2003) و یویوما (Yo-Yo Ma) نوازنده ویولون سل گروه Virtuoso (در 2004) که هردو آلبومهایی از موسیقی کلاسیک او را به همراهی ارکستر سمفونیک رم، به رهبری موریکونه اجرا کرده اند.
گروه متالیکا (Metallica) نیز برای آغاز کنسرت خود از قطعه Ecstasy of Gold موریکونه استفاده کردند.
در سال 2003، موریکونه برای فیلم ژاپنی "داستان تایگا" (Taiga drama) را که درباره جنگجوی افسانه ای ژاپن میاموتو موساشی است موسیقی متن ساخت.
او در سال 2005، با ارکستر سمفونیک رم به اجرای یک تور دست زد و در شهرهایی چون نیویورک، بیلبائو در اسپانیا، براتیسلاوا در مجارستان و توکیو، برنامه اجرا کرد.
موریکونه در سال 2006 با ساختن قطعه زهی ترانه Dear God, Please help me آماده حضور افتخاری در جدیدترین آلبوم گروه موریسی Morrissey به نام Ringleader of the Tormentors میشود.
از جمله فیلمهای موفق و مشهوری که او موسیقی فیلم آنها را تهیه کرده و در ایران نیز مورد توجه سینمادوستان قرار گرفته است می توان به موارد زیر اشاره کرد :
به خاطر یک مشت دلار
سرتو بدزد رفیق (جیبی پر از دینامیت)
خوب، بد، زشت روزی روزگاری در غرب دسته سیسلی ها سریال مارکوپولو - کارگردان: جولیانو مونتالدو
سکوت طولانی
سینما پارادیزو
تشریفات ساده
افسانه 1900
موریکونه در شب اسکار چه گفت...
ممنون ، متشکرم .. بسیار متشکرم...
(وی سپس به زبان ایتالیایی صحبت می کند و کلینت ایستوود ترجمه سخنان وی را بر عهده می گیرد.)
ایستوود: آری .. من صحبتهای وی را به شما می گویم. آنیو می خواد از آکادمی
و از همه مردمی که حقیقتا خواسته بودند که وی این افتخار بزرگ را داشته باشد ، تشکر کند.
وی سپاسگذاری صمیمانه اش را تقدیم کارگردانهایی می کند که به وی ایمان داشتند. او می گوید بدون انها ، من نیزاکنون اینجا حضور نداشتم.
اندیشه وی اکنون متوجه هنرمندانی است که هیچ گاه به این افتخار نائل نشده اند، ولو اینکه با استعداد و تعهد زیادی کار می کنند. وی آرزو دارد روزی کارهای ایشان نیز شناخته شود ،مانند اتفاقی که امشب برای وی افتاده است.
وی می گوید این اسکار خط پایان نیست،بلکه نقطه آغازی است تا وی نوشتن موسیقی را با همان اشتیاق و فداکاری که تا به حال داشته است،ادامه دهد.
وی این جایزه را به همسرش ماریا تقدیم می کند. کسی که در تمام این سالها با عشق و تعهد عظیمی در کنارش بوده است.او نیز چنین احساسی را در مورد ماریا دارد.
چهارصد موسیقی در چهل سال؛داستان موریکونه پایان ندارد
مطلبی جالب و خواندنی در مورد انیوموریکونه آهنگساز موسیقی فیلم های سالهای دور و نزیک سینما
دوستان نزديك او به من توصيه كردند كه وقتي با او حرف ميزنم هيچگاه از واژه <وسترنهاي اسپاگتي> استفاده نكنم. آنها به من ميگفتند كه <اين واژه او را به شدت عصباني و ناراحت ميكند. او فكر ميكند كه اين واژهنژادپرستانه است...> اما مساله اين است كه نام انيوموريكونه با نام <وسترنهاي اسپاگتي> پيوند خورده است. انيوموريكونه هفتاد و هشت ساله آدم عجيبي است. درونگرا بودن وكم حرف بودن اين موسيقيدان برجسته كه موسيقي بسياري از فيلمهاي شاخص چهار دهه اخير را ساخته است باعث شده كه چيزهاي زيادي در مورد مردي كه براي بيش از چهارصد فيلم موسيقي ساخته است ندانيم.
انيوموريكونه آپارتماني دنج در محله <ييازا ونيتزيادر> رم دارد در ماه جاري به لندن سفر كرد تا دو كنسرت را در آيولوهامر اسميت به همراه اركستر فيلارمونيك گيور و گروه موسيقي چايرنر برگزار كند. اين كنسرتها با اجراهايي در ورونا و ميلان ادامه خواهند يافت.
موريكونه بين ساختن موسيقي براي فيلمها و كارهاي شخصياش در زمينه موسيقي كلاسيك تفاوت قائل است. از نظر او موسيقي كلاسيك فرم موسيقي خالص است. اما حتي طرفداران موسيقي كلاسيك هم كه براي شنيدن قطعات او در لندن گردهم آمده بودند از او ميخواستند كه برخي قطعاتي را كه در فيلمهايي مثل سينما پاراديزو، افسانه 1900 ، ماموريت، و البته وسترنهاي سرجيو لئونه (خوب، بد، زشت، به خاطر يك مشت دلار و به خاطر چند دلار بيشتر و ...) ساخته است را روي صحنه اجرا كند. خود موريكونه هم ميپذيرد كه موسيقي متن فيلمها در حال حاضر بسيار بيشتراز قطعات كلاسيك طرفدار دارد، البته او معتقد است كه برخي از اين گرايشها هم به دليل خاطراتي است كه هركس از ديدن برخي فيلمهاي خاص در ذهنش دارد. انيوموريكونه موسيقي را با نواختن ويالون آغاز كرد، سپس به مدرسه موسيقي سانتاسيسيليا در رم رفت و آنجا بود كه براي يك فيلم قطعهاي ساخت.<بعد از آن فكر كردم كه ميتوانم موسيقي فيلم بسازم اما هيچ وقت فكرش را هم نميكردم كه در اين حيطه معروف شوم. من قطعات موسيقيايي زيادي ساختهام و قطعات زيادي هم نواختهام، اما خيلي ها مرا به خاطر موسيقي فيلمهايي كه ساختهام ميشناسند. با اين وجود ناراحت نيستم. به هر حال <موسيقي خالص> هم طرفدار خاص خودش را دارد.
انيوموريكونه هيچ نشانهاي از سالخوردگي و رفتن به سمت بازنشستگي را در كارهايش نشان نميدهد. او درست قبل از سفر به لندن نوشتن موسيقي متن فيلم <زن ناشناس> آخرين فيلم جوزپه تورناتوره را به پايان برده بود. او در مورد اين فيلم ميگويد:<اين فيلم خيلي زيبا اما خيلي پيچيده است. داستان فيلم چند لايهاي و به شدت متفاوت است و شايد براي طرفداران سينماي تورناتوره اندكي عجيب باشد.> موريكونه در مورد علاقهاش به ساختن موسيقي براي فيلمهاي تورناتوره ميگويد:<كاركردن با او خيلي لذتبخش است. او بسيار موسيقيايي است، اما سبك كار من ربطي به اينكه با چه كارگرداني كار ميكنم ندارد. ممكن است سبك كار كارگردانهاي مختلف متفاوت باشد اما من بسته به نوع فيلم و استيل كار خودم براي آن موسيقي ميسازم.
و سوالي كه بلافاصله به نظر ميرسد اين است كه كاركردن با سرجيولئونه چگونه بوده است؟ در مورد لئونه وضعيت كاملا فرق كرد. او خيلي علاقهمند به موسيقي نبود و شناخت چنداني هم از موسيقي نداشت، اما در عوض دقيقا ميدانست چه ميخواهد. او فيلمهايش را به من نشان ميداد و سپس منتظر ميماند تا ببيند من چه پيشنهادي به او ميدهم. معمولا وقتي قطعهاي را براي او ميزدم خوشش ميآمد و همان را انتخاب ميكرد... اما خب معمولا بعد كه موسيقي ساخته ميشد او دچار شك ميشد. ميدانيد كه سرجيو هميشه و در مورد همهچيز ترديد داشت.
آيا موريكونه موسيقي را براي تصاوير ميساخته يا اينكه اول ملودي كل فيلم را انتخاب كرده و سپس آن را بسط ميداده؟ <من گاهي بعد از صحبت با كارگردانها موسيقي را ميساختم و گاهي هم بعد از خواندن فيلمنامه. اگر كارگردان را خيلي خوب ميشناختم با همان توضيحات او به قطعهاي كه ميخواستم ميرسيدم. برخلاف نظرات برخي كه ميگويند ساختن موسيقي براي فيلم كار سختي است من اين طور فكر نميكنم. به نظر من موسيقي يك خاصيت جالب دارد و آن هم اين است كه به خوبي بر تصوير مينشيند، يعني موسيقي به خوبي با سينما هماهنگ ميشود. اگر به اين فكر كنيد كه شنيدن يك قطعه موسيقي بدون تصوير، با شنيدن همان قطعه روي يك سري تصاوير چقدر احساس متفاوتي ايجاد ميكند ميتوانيد متوجه منظور من شويد... در ضمن يك قطعه موسيقي براي دو نفر دو تصوير متفاوت ايجاد ميكند. شما ممكن است با شنيدن يك قطعه از موتزارت فكر كنيد قطعهاي رومانتيك ميشنويد،در حالي كه فرد ديگري ممكن است فكر كند قطعهاي دراماتيك ميشنود...> انيوموريكونه فلسفه جالبي در مورد موسيقي فيلم دارد. او ميگويد:<يك آهنگساز فيلم بايد يك ساختار موسيقي درست براي هر فيلم بسازد نه اينكه فقط چند قطعه پراكنده موسيقي بسته به صحنههاي مختلف فيلم بسازد. در واقع كل يك موسيقي فيلم بايد ساختار مستقلي داشته باشد و بتوان از كل آن به عنوان يك اثر هنري مستقل نام برد. اگر قطعه موسيقيايي استقلال كامل ، ساختار، فرم و استيل مناسب داشته باشد و هماهنگ با تصاوير فيلم هم باشد، ميتواند به تصوير كمك زيادي كند...
سوالي كه بسياري از علاقهمندان سينما در ذهن خود دارند اين است كه سبك كاري موريكونه چيست؟ آيا آنطوري كه خيليها ميگويند سبك او بين موسيقي پاپ و موسيقي كلاسيك است؟ <نميدانم چه جوابي بايد به اين سوال بدهم. به هر حال موسيقي شاخهها و دستهبنديهاي مختلفي دارد اما شايد نتوان تمام قطعات موسيقي را در يكي از اين شاخهها جاي داد. به هر حال موسيقي پاپ به موسيقي اوليه وغريزي انسان نزديكتر است و صرفا به پارامترهاي ملوديك ارتباط دارد اما موسيقي كلاسيك و مثلا اپراها به پارامترهاي تكنيكي، تلفيق ساختاري و حتي جهشهاي موسيقيايي متكي است. نميدانم كه نوع موسيقي من در كدام گروه بيشتر جاي ميگيرد امابه نظر خودم انواع موسيقيهايي كه در طي سالها ساختهام بسيار متنوع هستند.
انيوموريكونه موسيقي جاز را (كه در فيلمهاي <افسانه 1900 > ، <روزي روزگاري در آمريكا> بسيار از آن استفاده كرده) ستايش ميكند و ميگويد جاز مثل موسيقي پاپ نوعي از موسيقي بدوي و غريزي است. او ميگويد موسيقي جازي كه در اين دو فيلم به كارگرفته است در واقع يك موسيقي آفريقايي است. اين موسيقي نوعي از موسيقي آفريقايي است كه سپس به اروپا رفت واز اروپا هم به آمريكا برده شد و سپس با انواع ديگر موسيقي تلفيق شد و يك نوع جديد شد كه هويتي نسبتا مستقل دارد.
انيوموريكونه در پاسخ به اين سوال كه فكر ميكند آيا مردم بهدنبال مفاهيم ماوراطبيعي و مذهبي در موسيقيهاي او هستند يا نه ميگويد:<سالها است كه مردم به من ميگويند كه در قطعات موسيقي من مسالهاي روحاني و ماوراطبيعي وجود دارد... من هميشه تلاش كردهام آنچه كه ميسازم صرفا قطعات موسيقيايي بيروح نباشد بلكه چيزي فراتر از يك قطعه صرف موسيقي باشد. مثلا در فيلم <ماموريت> فكر نميكنم اين نكته را به كارگردان فيلم <رولند جافي> گفته باشم - به اين نكته فكر كردم كه داستان فيلم مربوط به سال 1750 است، زماني كه موسيقي اركستري در اروپا گسترش يافته بود اما تحولات جديد موسيقي و آثار آهنگسازاني مثل پيرلوئيجي پاسترينا باعث شده بود كه آرام آرام موسيقي به سبك و نوعي جديد برسد. قطعههاي من هم تلفيقي از موسيقيهاي قديم و جديد آن دوران است... در اين فيلم پدر روحاني كه يك اروپايي است براي بوميها موسيقي مينوازد و گاه نيز صداي موسيقيهاي بومي را ميشنويم. اين گونه است كه گاه در فيلم موسيقي اروپايي با شكوه اركستري داريم و گاه موسيقي بدوي آمريكاي جنوبي با همراهي سرخپوش ملودي فيلم در انتها اما تركيبي از اين دو با هم است.> انيوموريكونه بارها به ساختن يك اپراي راك فكر كرده است:<بارها اين مساله مطرح شده است اما من اين پيشنهاد را رد كردهام، چرا كه كارگردانهايي كه ميخواهند اين كار را بكنند دنبال بازيگراني هستند كه بتوانند آواز بخوانند، اما من شخصا دنبال خوانندههايي هستم كه بتوانند بازي كنند. اين باعث ميشود كه هيچگاه نشود در اين مورد به تفاهم رسيد.
و شايد مهمترين مساله در مورد انيوموريكونه اين است كه او به بازنشستگي فكر نميكند:<هرگز به اين فكر نكردهام كه آهنگسازي را كنار بگذارم. زماني كه 38 ساله بودم به زنم گفتم كه وقتي چهل ساله شدم آهنگسازي فيلم را كنار ميگذارم. بعد كه پنجاه ساله شدم هم همين را گفتم. و وقتي شصت ساله شدم... فكر كنم وقتي هشتاد ساله شدم هم همين را بگويم. با اين وضع فكر نميكنم كه هرگز بازنشسته شوم.... Ennio Morricone اسكارافتخاري
امروز حتي سادهترين و عاميترين مردم وقتي كلمه وسترن را ميشنوند يا هفتتيري به دستشان ميافتد، ناخواسته و بلافاصله همان يك خط معروف را از ملودي فيلم(خوب، بد، زشت) سرجولئونه زمزمه ميكنند يا سوت ميزنند.
طبيعتاً كسي سرجولئونه را كه كارگردان فيلم است نميشناسد چه برسد به مرد عينكي و ظريفي كه در حقيقت خالق اين آهنگهاست. اين مرد ظريف عينكي سالها پيش و با ظهور اولين وسترن اسپاگتيهاي ايتاليايي در موسيقي متن فيلم شناخته شد و اگرچه محدوده فعاليتش فقط در فيلمهاي ايتاليايي باقي نماند اما شماري از بهترين و به ياد ماندنيترين كارهايش را در سينماي ايتاليا ارائه كرده است
انيوموريكونه متولد دهم نوامبر 1928 در شهر رم است، خانواده او از همان ابتدا، مطابق معمول ديگر بزرگان اين عرصه متوجه استعداد او شده بودند و او را از شش سالگي به كنسرواتوار ملي سانتاسيسيليا فرستادند. در آنجا موريكونه نواختن ترومپت و آهنگسازي را زيرنظر استادي به نام گافردو پتراسي فراگرفت. شايد همين پيشينه موريكونه در نوازندگي ترومپت است كه بعدها در رنگآميزي آكوستيك ملوديهاي او با سازهاي بادي جلوهگر شده است. اگر همان ملودي معروف «خوب، بد، زشت» را به ياد آوريم متوجه ميشويم كه در اين اثر نمونهاي او غلبه بر سازهايي چون فلوت، ترومپت، سازهاي باديبرنجي، كلارينت و هورن كاملاً قابل تشخيص و واضح است.
استفاده ويژه موريكونه از سازهاي بادي به مرور سازهايي را كه در دهههاي 60 و 70 در موسيقيهاي متن فيلم غالب بودند، به حاشيه راند و به عنوان مثال گيتارهاي آكوستيك و الكترونيكهاي اوليه در كارهاي او حداكثر نقش همراهي (Accompariment) را داشتند. اگر به اين دههها كه روزگار طلايي و افسانهاي حضور موريكونه در عرصه فيلمهاي سينمايي است، نگاه كنيم و از اين زاويه آثار وي را به بررسي بنشينيم شايد بتوان گره اصلي مشكل عدم اعتناي اعضاي آكادمي را به موريكونه دريافت.
در همان سالها كه لئونه با موسيقي متن موريكونه و بازي ايستوود يكهتاز ميدان وسترن اسپاگتي بود، تمامي ساختههاي موريكونه برخلاف آمريكا در اروپا مورد توجه قرار ميگرفتند و مرتب جايزه ميبردند. دليل اوليه موفقيت موسيقي موريكونه در اروپا، شايد اقبال اروپاييها و روي خوش آنها به گونه وسترن اسپاگتي بود. در آمريكا هنوز هم منتقدان متعصبي وجود دارند كه اسپاگتي را حتي در حد يك ژانر و گونه سينمايي به حساب نميآورند و ساخت اين آثار را بهمثابه هجويه و توهيني بر سينماي وسترن تلقي ميكنند. بحث اينكه تا چه حد اين منتقدان حق دارند و چقدر دفاع از وسترن كلاسيك منطقي و موجه است كار ما نيست اما اين احتمالاً اولين دليلي بود كه باعث شد اعضاي آكادمي گوش بر معروفترين و محبوبترين ملوديهاي موريكونه ببندند. اما دليل ديگري هم در مورد اين مساله ميتوان با بررسي آثار موريكونه رديابي و بررسي كرد كه شايد اين دليل، اگرچه توضيح آن مشكل است، اما از دليل اول كه پيشتر گفتيم موجهتر و درستتر باشد.
اگر به سابقه موسيقي مردمي و گونههاي بعد از آن در آمريكا توجه كنيم متوجه ميشويم كه در اين گونهها، سازهايي نظير گيتار، پيانو، ويولن و انواع باديها همه در كنار هم رشد كردند اما از يك تاريخ خاص به بعد هر كدام شخصيتي كاملاً متفاوت با گذشته خود در اروپا كه خاستگاه اين سازهاست، يافتهاند. زهيها يعني پيانو و ويولن به خاطر اشكالات بسيار بديهي و ساده در حمل و نقل و بهخصوص نوازندگي به مرور كمرنگ شدهاند و در اين ميان با اختلاط با فرهنگ اسپانيولي آمريكاي مركزي و جنوبي گيتار به عنوان شاخصترين ساز موسيقي آمريكايي، نمو يافت و تكامل پيدا كرد. در اين عرصه صداي گيتار به خاطر ضعف آكوستيك و طنين كمتر به نسبت سازهاي ديگر، اغلب يا همراهي بود يا تكنوازي ميكرد و به خاطر اينكه آسانتر و بيشتر به گوش اين مردم نشست از تكنوازي آن در غياب و سكوت سازهاي ديگر بيشتر استفاده شد.
هرچند در يك دوره طولاني دوباره پيانو و باديها و بهخصوص ترومپت با رونق بلوز و جز (Jazz) جاني يافته و از سايه به درآمده بودند. اما ديگر گيتار و موسيقي خاص آن راه خود را پيدا كرده بود. گوش غالب آمريكايي به مرور تشخيص و تفكيك نتهاي اجراشده با باديها را از دست داد، يا از زاويهاي ديگر، با قدرت رو به تزايد گيتار ديگر صداي بادي را به اندازه گيتار مطبوع و زيبا نميشنيد. از سابقه و غلبه باديها در آثار موريكونه پيشتر گفتيم و به احتمال زياد ميتوان همين عدم اعتناي اسكار به موريكونه را در سايه اين كمرنگي سازهاي بادي نزد آمريكاييها توجيه كرد.
نگاهي به تاريخچه زندگي انيوموريكونه صحت اين نظر را بيشتر توجيه ميكند. او در سال 1965 كه اولين موسيقي متن فيلم عمر خود را ميساخت، 37 سال داشت و ديگر در كار خود به عنوان يك آهنگساز كلاسيك كه قطعاتش را براي اركستر فيلارمونيك مينوشت، سرآمد و استاد شده بود. طبعاً در اين احوال شنيدن ملودي اي نظير «خوب، بد، زشت» از موريكونه بايستي بسيار براي آشنايان وي جالب بوده باشد اما به هر حال هنوز در آن موسيقي ميشود رد پاي نگاه به رنگبندي سازهاي اركستر فيلارمونيك را يافت. قدرت بيشتر باديها در چيدمان اركستر هميشه آنها را به رديفهاي عقبي ميراند و طبيعي است كه يك آهنگساز براي افزودن قدرت صداي اركسترش روي آنها به عنوان تعيينكنندهترين عامل كارش، تمركز خاصي خواهد داشت.
اينگونه است كه موريكونه موقع ساخت آثار اسپاگتي به عنوان فيلمهايي مردمپسند، از زهيهايي كه معمولاً خطهاي ملوديك پيچيدهتر را به آنها ميسپرند، صرفنظر ميكند و با ياري از قدرت باديها، ملودي آسان و صريح خود را به گوش شنونده مينشاند. از اين منظر ميتوان توجيه خوبي براي مساله جدا شدن و چربيدن قوت موسيقي آن فيلم بر متنش به دست داد. سالها بعد ميبينيم كه چگونه موريكونه با ملوديهاي مشكلتر و پيچيدهتر در روالي منطقي به سازهاي غيربادي مجال و عرصه خودنمايي بيشتري ميدهد و همزمان براي فيلمهايي مانند «ماموريت» و «تسخيرناپذيران» نامزد اسكار ميشود.
اين چرخش البته هرگز به نفع اسكار و فيلمهاي آمريكايي نيست و موريكونه در اين برهه نشان ميدهد كه پيش از همه چيز به خود فيلم و نيازهاي آن متوجه است. چنانكه در همان سالهايي كه اين دو فيلم از آنها ياد كرديم، ساخته شدند. موسيقي سحرانگيز موريكونه را روي متن فيلم به يادماندني «سينما پاراديزو» با ساختي كاملاً متفاوت از آثار قديمي او ميشنويم. در اين اثر ويولن به عنوان ساز اصلي با همراهي اركسترزهي نوايي را به گوش تماشاگران رساند كه در عين زيبايي و سادگي روستايياش، پيچيدگي خاص موسيقي فولك را نيز در خود داشت و طبعاً چنين ملودي لازم بود كه توسط سازي چون ويولن نواخته شود.
اتفاقي كه براي اين فيلم افتاد و سيل جوايز معتبر اروپايي كه تورناتوره و موريكونه را در افتخار و جايزه و تقدير غرق كرد، در آمريكا و در مراسم اسكار، باز با سكوت تلقي شد و «سينما پاراديزو» حتي در ميان نامزدهاي جايزه موسيقي متن فيلم نبود.
در اينجا باز نگاه خاص و اصيل موريكونه به ساختار موسيقي متن فيلمهايش خودنمايي ميكند و ما او را به عنوان مولفي در خدمت كامل متن فيلم ميبينيم. اگرچه در سال 90 كه «سينما پاراديزو» جوايز اصلي كن را ميگرفت، همه از موسيقي اين فيلم ميگفتند اما فراموش نكنيم كه آواهاي اين فيلم همگي اصالتاً برگرفته از موسيقي مردمي و فولك روستاهاي سيسيلاند و طبعاً براي مخاطب اروپايي شنيدنيتر.
به هر حال امسال موريكونه به عنوان دومين آهنگسازي كه تا به حال اسكار افتخاري دريافت كرده، روي صحنه جشن آكادمي ميرود. اما اگر به كارنامه او به عنوان سازنده بيش از 500 موسيقي متن فيلم و سريال و فيلم تلويزيوني نگاه كنيم، تمامي جوايز معتبر سينمايي دنيا را در آن ميبينيم و البته چهار مورد نامزدي اسكار را. از اين منظر موريكونه در جايي نشسته كه به گفته خودش موسيقي متن فيلم را تنها به عنوان يك تفريح دنبال ميكند و چندان اين كار برايش جدي نيست. در ايتاليا موريكونه را به عنوان يك ترانهساز و آهنگساز ترانههاي معروفي چون (Se telephonardo) براي هينا خواننده مطرح ايتاليايي نيز ميشناسند. اين ترانه در سال ساخت بهترين ترانه سال شد و هينا را به اوجي رساند كه هيچوقت ديگر نتوانست تكرار كند. موريكونه غولي است كه همراهي با او اولين ثمرهاش پيروزي است. غولي كه به همراهي هيچكس نيازي ندارد. حتي اسكار.
Name: Ennio Morricone
Pseudonyme: Dan Savio und Leo Nichols
Beruf: Komponist, Dirigent
Ausbildung: Santa Cecilia Konservatorium
- 1946 Diplom in Trompete
- 1952 Diplom in Orchestrierung
- 1954 Diplom in Komposition
Geburtsdatum: 10.11.1928
Geburtsort: Trastevere (Rom)
Eltern: Lobera Ridolfi (1906-1994) und Mario Morricone (starb 1974)
Familienstand: verheiratet mit Maria Travia seitdem 13. Oktober 1956
Kinder: vier (Marco (1957), Alexandra (1961), Andrea (1964) und Giovanni (1966)
Morricone ist ohne Zweifel einer der größten italienischen Soundtrack - Komponisten unserer Zeit.
Er schrieb Musik für Prosatheater und Varietée-Shows, ebenso wie für Radio und TV. In Zusammenhang mit der immer größer werdenden Plattenindustrie hat er es geschafft, seine Qualität nicht nur zu bewahren sondern auch noch zu steigern.
Als Sechsjähriger begann Morricone Musik zu komponieren. Mit zwölf schrieben ihn seine Eltern für ein vierjähriges Musikstudium an der Accademia di Santa Cecilia ein. Dort wurder er unterrichtet von Umberto Semproni. Aufgrund seiner Intelligenz konnte der junge Morricone dieses Studium in zwei Jahren absolvieren. Ab 1942 studierte Morricone Trompete am Konservatorium, sein Hauptziel war aber die Komposition. Trotz aller Schwierigkeiten die ihm seitens der Accademia di Santa Cecilia gemacht wurden, absolvierte er erfolgreich Kurse in Harmonielehre und studierte ab 1944 Komposition in Anfängerkursen. Am 11. Oktober 1946 erhielt Ennio Morricone sein Konzertdiplom (Note: 7 von 10 Punkten) als Trompeter, am 14. Juli 1952 sein Diplom für das Spielen der Fanfare (Note: 9 von 10 Punkten) und am 6. Juli 1954 schloß er sein Komposition-Studium bei Goffredo Petrassi ab (Note: 9,5 von 10 Punkten).
Bevor Morricone anfing Scores für die RAI Televisione (bis Mitte der 50er) zu komponieren und arrangieren, arbeitete er als Musiker in römischen Nachtclubs. In den späten 50er bis Mitte der 60er arbeitete er auch für die Plattenfirma RCA und arrangierte Songs für Sänger wie Mario Lanza, Renato Rascel und Rita Pavone.
1961 begann er Filmmusiken zu schreiben (Il Federale von Luciano Salce). Erste internationale Anerkennung als Filmkomponist errang er durch die Filmmusik zu Sergio Leones "Für eine Handvoll Dollar" (1964). Bald konnte er seinen eigenen Namen in großen italienischen Filmproduktionen etablieren, u.a. bei Pasolini, Bolognini, Tornatore, etc. und auch weiterhin für Sergio Leone. Er arbeitete auch mit bekannten internationalen Regisseuren wie z.B. Polanski, de Palma, Carpenter, Molinari zusammen. 1965 schloß Morricone sich der experimentellen Formation "Gruppo Improvisazione Nuova Consonanza" an und nutzte als aktiver Teilnehmer die Möglichkeit neue Klänge und Klangkombinationen auszuprobieren.
Seit Beginn seiner Karriere hat Morricone viele musikalische Meisterwerke komponiert. Neben dieser Art von Musik hat er aber auch Kammermusiken für Solisten (Gitarre, Klavier, Violine, Cello) und diversen Formationen (Trio, Quintett, Sextett, Piano und Instumente, Gesang und Instrumente, Chöre, etc.) geschrieben:
- Ut (1992)
- Cantata per I´Europa (1988)
- Cantata Frammenti di Eros (1985)
- Gestazione (1980)
- Requiem per un Destino (1966)
- Sestetto (1955)