IRNON.com
تحليل‌هاي 5گانه از وقايع انتخاباتي
رمزگشايي از جزوه آقاي مشاور
 

تحركات ميرحسين موسوي بعد از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري برگرفته از جزوه‌اي است كه مشاور ارشد وي محمدرضا تاجيك، تئوريزه كرده است.


 

"چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما؟ " عنواني است كه بر پيشاني اين جزوه حك گرديده و تحليل‌ها، رويكردها و راهكارهايي به ميرحسين موسوي براي نقش‌آفريني ارائه شده است. اتفاقات صورت گرفته و اتخاذ مواضع از سوي ميرحسين موسوي به وضوح قابل تطبيق با جزوه‌اي است كه نشان مي‌دهد وي و حاميانش به چيزي فراتر از انتخابات رياست جمهوري و براي تغييري بيش از يك رويه مي‌انديشيدند. تغييري از جنس تهي ساختن نظام كنوني از هنجارها و باورهايش با نقاب و شعاري از بازگشت به اصول انقلاب. اصولي كه در ظاهر شعارش داده مي‌شد تا عمق تغييرات و عبورها از نظرها پنهان بماند. به بيان ديگر در منتاليتي و ذهنيت نويسنده اين جزوه حكمراني به دو شيوه ارسطويي و افلاطوني تقسيم شده و سپس بر حكمراني ارسطويي به عنوان ضرورتي اجتناب‌ناپذير تأكيد شده است. در حقيقت اگر مدل افلاطوني را حركت جامعه به سوي خير مطلوب بدانيم و وظيفه حاكميت را تحصيل خير غايي تا حد ممكن؛ روش ارسطويي حكمراني را پذيرش وضع موجود عنوان ميكند و بنا را بر پذيرفتن آنچه كه هست. در اين مرام ديگر خيرمطلوب بنا بروضع موجود به كنار گذاشته مي‌شود. اين جزوه كه مرامي پساپست‌مدرنيستي را سرلوحه خود قرار داده شامل 5 سطح تحليلي شامل:

1 - تحليل پديدهاي به نام "جنبش سبز "
2- تحليل پديدهاي به نام "ضد جنبش سرخ "!
3- تحليل مرحله كنش سياسي - اجتماعي كنوني
4- تحليل تدبيرهاي ممكن و مطلوب
5- تدوين و تقرير گفتماني هژمونيك براي دوران كنوني مي‌باشد.

در اين جزوه با تأكيد بر تبديل خيابان به پارلمان مردم بر حضور اردوكشي‌هاي خياباني تأكيد شده و عصيان نخبگان عليه حاكميت به عنوان ضرورتي اجتناب‌ناپذير امري انكارناپذير تعريف شده است. كسب هويت اپوزيسيون با ژست پوزيسيوني، ارائه گفتمان جنبشي مبتني بر "ايراني - ديني "، نه "ايراني - اسلامي "، خلق مناسبت براي به صحنه آوردن مداوم مردم، ممانعت از گذر حاكميت از شرايط موجود و تثبيت خود، جنگ مواضع بر سر هر موضوع، عاريت‌گيري از نام رمز انقلاب رنگي اوكراين به نام "پورا "، حالا وقتشه و. . . بخش‌هايي از اين جزوه هستند كه هدف قابل تأمل را براي از بين بردن نظم و انتظام نظام جمهوري اسلامي ظهور و بروز مي‌دهد.

درحقيقت اين جزوه ظهور "تخمينها و تدبيرها "يي است كه پيش از اين در سالهاي 83- 81 براي نيمه دوم دهه سوم انقلاب در مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، در دولت دوم سيد محمد خاتمي به انشا درآمده بود.

دولتي كه با گفتمان اصلاح‌طلبي - به باور مشاور وقت خاتمي و يار كنوني ميرحسين- دوران افول خود را طي ميكرد، آماده مي‌شد تا با رصد شرايط سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي كشور، طرحي نو درانداخته و شرايط ظهور و بروز "اصلاحات2 " را در سپهر اجتماعي فراهم سازد. دراين ميان اما زايشي كه بنا بود در سال 84 حادث شود شرايطش به سال 88 موكول شد. اما برآوردها آني نبود كه تحليل شده بود. آنها كه خود را "مشكل‌گشايان " مي‌خواندند و از "صورت " و "سيرت " زيباي ابرگفتمان خود سخن به ميان مي‌آوردند شكست خود را پايه‌اي براي استراتژي اصلي خود قرار دادند؛ راهبردي كه با بررسي جزوه ارائه شده از مشاور ارشد موسوي با "تخمين و تدبيرها "ي تصنيف شده وي در مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، هيبت و چهره اصلي "راه بيراهه " را به نمايش خواهد گذاشت. كدام "راه و بي راهه " ؟ خواهيم گفت.

مشاور ارشد ميرحسين كه باورهاي وي در چپ نو شكل گرفته و در مرام پست مدرنها غسل تعميد يافته تحليلهاي خود از وقايع انتخاباتي را در 5 سطح براي موسوي ارائه ميكند.

* تحليل سطح اول - جنبش سبز

مشاور پست‌مدرن ميرحسين، بر اين باور است كه جنبش سبز نتيجه پديده ديگري به نام "قيام شرايط " يا "شورش موقعيت " و به تعبير صريح تر "حالا وقتشه " است. وي سپس به اين موضوع اشاره مي‌كند كه "حالا وقت تبديل خيابان به پارلمان مردم " و "شورش زمانه " ذيل "شورشي رنگين‌كماني " است، شورشي كه در واقع هم از جنس جنبش‌هاي مبتني بر نافرماني مدني است و هم از نوع جنبش‌هاي اكسپرسيونيستي.
به نظر مي‌رسد در اين سطح تحليل، تأكيد بر قيام شرايط و شورش موقعيت، بروز ديدگاه پست مدرنهايي است كه همواره و در هر شرايطي اصالت را به "تغيير " داده و مدام از وضعيت‌هاي نو سخن به ميان مي‌آورند، بي آنكه نقش و تدبير خود را در همان وضع مسبوق تعريف كنند و يا حتي آلترناتيوي براي وضع موجود بينديشند.

در مرام آنها هيچ يك از ارزشها امان و مصونيتي از تغيير ندارد. امر قدسي حاشيهاي از امر و خواسته عرفي است. تغيير مورد نظر آنان كه همه گونه جنسي را با دامنه‌هايي از سنتي، مدرن و پسا مدرن شامل مي‌شود در اين سطح تحليل، گرايش‌هاي "چپ نو " را تداعي مي‌كند. توجه به جنبش و تأكيد بر پارلمان خياباني نكته‌اي است كه اين مشاور پست مدرن موسوي قبلاً درمقالهاي قوام يافته در مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري (دوره خاتمي) ، بدان اشاره كرده بود.

او در اين مقاله مي‌نويسد: "به جنبش 1968 نگاه كنيد. احتمالا با اين بيان موريس بلانشو موافق خواهيد بودكه، "جنبش 1968 به عنوان يك تلافي تصادفي و هيجان انگيز بدون برنامه، بدون پروژه و در قالب اشكال اجتماعي كه في‌الفور پذيرفته مي‌شد، حال و هواي يك عيد را داشت... در آن لحظه هيجان ناشي از زيست برابر و اين كه هر كس امكان سخن گفتن داشته باشد، هدف بود. هر كس مي‌تواند هر آن چه كه خواسته بر زبان آورد و حتي بر در و ديوار بنويسد. مهم اين نيست كه چه مي‌نويسد، مهم اين است كه مي‌نويسد، چون كه آن لحظه آزادي است، اين نوع آب و هواي كارناوال گونه، همان لحظه‌اي را به دنبال مي‌آورد كه فضاي برابري مراسم عيد در پي دارد، مگر نه اينكه انتظار بچه‌ها هم از روز عيد، خروج از سلسله مراتب والدين - بچه‌ها مي‌باشد؟ ".

اين استقبال صريح مشاور ميرحسين از حركتهاي كارناواليستي، توجيهي قبلي براي استراتژي اردوكشي‌هاي خياباني در زمان تبليغات و حتي راهپيمايي‌هاي غير قانوني پس از انتخابات دهم رياست جمهوري است. گويا هدف از انتخابات نه سطح اول خواست آنها براي انتخاب شدن كه ايجاد يك جنبش بوده است؛ "مبارزه جنبشي " .

جنبشي كه به باور آنها هم مي‌تواند در نقش يك گفتمان "هژمونيك " ظاهر شود و هم "ضد هژمونيك " . هژمونيك از آن رو كه بتواند كنشهاي جمعي را در خدمت نظمي ديگر قرار دهد و ضد هژمونيك به اين معنا كه در نظم موجود "اختلال " ايجاد كرده و "طغيانهاي فرهنگي "، "قيد گريزي " و "ضديت با اقتدار موجود " را رقم بزند.

اينگونه است كه به موازات اين تحليل و راهبردها، آموزه‌هاي جين شارپ نيز توسط تصميم‌سازان ميرحسين در دستور كار قرار مي‌گيرد، نمادسازي شده و تظاهرات خياباني به راه انداخته مي‌شود. ديوار نويسي و اسكناس‌نويسي انجام مي‌گيرد و خروج از سلسله مراتب والدين با اغتشاش معنا مي‌يابد.

فضا "وانموده شده " و "هست‌ها "، "نيست " مي‌شود و برعكس. شرايط "وهم " كه بي شك ضد خرد است حاكم مي‌شود و شيشه‌هاي كبود بيشماري مقابل چشم‌ها قرار مي‌گيرد تا "اقليت " خود را "اكثريت " بداند، وضعيت "قيام شرايط و موقعيت " نام مي‌گيرد تا اينگونه طرح شود كه "حالا وقتشه " . اين "وهم " اما زماني كه در برابر قانون قرار گرفت بازهم بر "تغيير " تأكيد كرد و قانون را نيزقابل تجديدنظر دانست؛ همانگونه كه موسوي گفت "قانون اساسي وحي نيست و قابليت تجديد نظر دارد ". و اين چنين است كه پست مدرنها باز هم نشان مي‌دهند كه هيچ امر قدسي و قانوني در مقابل تغيير آنان رنگي از واقعيت ندارد. بخش ديگري از اين واقعيت را البته ميتوان در مواضع مشاور ارشد ميرحسين موسوي در سال 81 و طي سخنراني مكتوب وي ارزيابي كرد كه با تأكيد برخصلت جنبشي در مبارزات آينده سياسي تأكيد كرده بود: "شكل بروز دسته جمعي و تظاهرات آينده حالت جنبشي و كارناوالي دارد و شكل مستمر آن به صورت سازمان دادن نوعي "مقاومت محلي " در هريك از "محل‌ها " و "موضعهاي " قدرت حاكم، خود را نشان مي‌دهد. "

بي ترديد شايد آن زمان، اين گفتن‌ها چندان روشن نمي‌نمود اما گفته‌هاي ميرحسين و برنامه‌هاي او در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، زواياي اين گفته‌ها را مشخص‌تر ساخت. زماني كه ميرحسين از "هر شهروند يك ستاد " سخن گفت، وقتي كه تصميم گيرندگان ستادش در راهبرد "10موج تا اوج " ازطرح "هر تاكسي يك ستاد " سخن به ميان آوردند و از هر ستاد به عنوان يك كانون "آگاهي و مقاومت " ياد كردند و در ايامي كه بناگاه موسوي براي برانگيختن خصلت‌هاي محلي، قوميت‌ها را نشانه رفت و از حضور آنها در تركيب قدرت با تحريف وضع موجود سخن گفت، مشخص بود كه قرار است جنبشي "هم اين، هم آن " و به زعم آنها فراگير تشكيل شود كه حتي با شكست، همگي گرد آمدگان درآن سهيم شده و هريك براي احقاق حق خود شعار "موسوي راي منو پس بده " را سردهند.

براي راه يافتن به عمق اين موضوع اما بهتر است بازهم به جزوه و تاليفات گذشته آقاي مشاور اشاره كنيم. وي در جزوه خود با بيان اينكه "حالا وقت ايجاد زنجيره همگوني در ميان هويتهاي متمايز است " اين بخش از تاليف 7 سال پيش خود را زنده مي‌كند كه "دوم خرداد ياد داد كه تنها آن دسته از نيروهاي اجتماعي امكان پيروزي در تسابقهاي عظيم سياسي را دارا هستند كه بتوانند همچون نخ تسبيح هويتهاي متمايز را به يكديگر متصل نموده و به اصطلاح زنجيرهاي همگون از هويتهاي متمايز ايجاد نمايند. به بيان ديگر، بتوانند با بسيج گروه‌ها و نيروهاي مختلف و گونه‌گون اجتماعي، قومي، فرهنگي، سياسي، و. .. جنبشي كارناواليستي را ساماندهي نموده و با به رسميت شناختن تكثر هويتي، مردمان را در جهتي واحد و رو به سوي افقي واحد رهنمون شوند " .

نمونه ديگر تأكيد بر مبارزه جنبشي در آميختن آن با شيوه فعاليت شفاهي و علني بود. اين موضع، بهوضوح در برنامه‌هاي انتخاباتي ميرحسين موسوي تأكيد شده و خيابانها، پاركها، جلسات، ستادها و خيابانها به جولانگاه فعاليتهاي شفاهي تبديل شده بود. اما رابطه اين فعاليت شفاهي و علني و با جنبش مورد نظر آنان چه بوده است؟

به باور تصميم‌گيرندگان ستاد ميرحسين "شيوه فعاليت شفاهي به جاي شيوه متمركز و سازماني به گونه‌اي است كه به راحتي مي‌تواند به اشكال شورشي تبديل بشود و مرز بين "شورش " و "كارناوال " يك مرز عبورناپذير است " . در حقيقت مي‌توان گفت در دستور كار قرار گرفتن اين شيوه براي آن بود كه مبادلات لفظي، عمق يافته و هركسي يك سخنگو و بازيگر شود. كافي بود كه هر فرد تنها زبان مشترك را دريابد. اين زبان مشترك رگه‌هايش در نهضت سخنراني، در وبلاگها، در شعارها و تظاهرات به وضح ديده شد. به ديگر بيان، تأكيد بر اهميت فرهنگ شفاهي به اين دليل بود كه "نحوه انتشار انديشه شورشي نتايج فوري به دنبال دارد ".

بي گمان تأكيد بر بهره‌گيري از اين روش بدين دليل است كه بحث و تمرين لفظي كه در گردهمايي‌هاي كوچك، بي وقفه بازتوليد مي‌شوند؛ به طور خود انگيخته، حاملان معاني را پرورش مي‌دهند و اينان مي‌توانند در جاي ديگر مفاهيم را بازتوليد كنند. وجود فرهنگ شفاهي، مقاومت جنبش را تشديد مي‌كند و آن را در قالب يك قدرت و نيروي پنهان درمي‌آ‌ورد. پس چندان بي مناسبت نبود كه اين روش تا امروز از طريق سخنراني و رسانه‌هاي مجازي حاميان موسوي دنبال مي‌شود.

* سطح تحليل دوم ـ پديده ضد جنبش سرخ

مشاور ارشد ميرحسين در ادامه تحليل خود در جزوه مورد اشاره به موضوع حوادث بعد از انتخابات اشاره مي‌كند و معتقد است "ديري نپاييد كه جنبش لبخندها تبديل به جنبش اشكها شد؛ اميدها به نااميدي‌ها گرائيدند؛ رفتارهاي جمعي مدني به خشونت گراييدند؛ هويت‌هاي متمايز در كنار هم در برابر هم قرار گرفتند؛ جنگ با شمشيرهاي بركشيده از نيام جاي جنگ با كلام را گرفت. "

وي همچنين وجود اين وضعيت را نتيجه تحولات ژرف ساليان زيرپوست جامعه در ميان نخبگان و در مردمان دانسته و بحرانهاي آتي كشور را شامل: "بحران اعتماد؛ مشروعيت و مقبوليت؛ كارآمدي و مديريت و وحدت و يگانگي جامعه " عنوان مي‌كند.

اين تحليل در حالي از سوي مشاور پست مدرن صورت مي‌گيرد كه بيش از همه بايد اصل بحران را در درون سران جنبش سبز جست‌وجو كرد. بحراني كه مي‌توان آن را "بحران برآورد و تخمين " ناميد.

تأكيد بر بحران‌هاي گفته شده توسط مشاور ارشد ميرحسين موسوي نكته جديدي از سوي وي نيست كه مطرح مي‌شود بلكه اين مسأله در سال 81 نيز ازسوي او مورد توجه قرار گفته بود. يعني درست در زماني كه دولت اصلاحات در راس كار بوده و تمامي سياستهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي درآن ايام در يد آنان بوده است. مي‌توان گفت كه اين نكته در حقيقت بيان مواردي است كه به عنوان آسيب‌هاي جدي دوم خرداد در آن زمان طرح گرديد.

در اين زمينه كافي است به نتايج يك تحقيق ملي كه درآن ايام (دولت دوم خاتمي) در كتاب مشاور ارشد موسوي درج شده بود، اشاره‌اي داشته باشيم. دراين تحقيق آمده بود: "احساس بي عدالت اجتماعي در بين شهروندان بر احساس عدالت در نزد آنها غلبه دارد. ميانگين احساس بي عدالتي اجتماعي در كل و در ابعاد سه گانه اقتصادي، قانوني و فرصتي كم تر از حد متوسط و منفي است و در اين بين، بيشترين احساس بي عدالتي مربوط به عدالت اجتماعي است " .

توجه به نتايج اين تحقيق نشانگر آن است كه بحران‌هاي موجود گفته شده در حقيقت زايشي در دوران زمامداري جريان دوم خرداد بوده است. در حقيقت اگر بپذيريم كه در يك جامعه، اعتماد، ارتباط كاملا وثيقي با كارآيي و پاسخگويي قدرت حاكمه دارد بايد بگوييم كه بحران بي اعتمادي كه در دل خود بحرانهاي ديگر مقبوليت و مشروعيت و كارآمدي را نهفته دارد دست كم شامل دو عنصر حياتي مي‌باشد اولي ايمان به صداقت و دومي اعتقاد به كارآيي. به بيان دقيقتر، صداقت به معناي اين است كه لايه‌هاي پنهاني ذهن با آنچه در ظاهر وجود دارد هماهنگ است و كارآمدي، ميزان تخصص و توان به فعليت رساندن اهداف است.

با اين گفته‌ها مي‌توان گفت كه دوم خردادي‌ها درآن ايام نسبت به نقدينگي اعتماد به خود دچار كسري شدند و مقبوليت و مشروعيت گفتمان آنها در انتخابات سال 84 مورد قبول توده مردم واقع نگرديد و آن بحرانهاي گفته شده، در عدم اعتماد مجدد مردم به كانديداهاي مورد حمايت جريان دوم خرداد تجلي پيدا كرد.

از ديگر سو در حالي مشاور پست مدرن از بحران سخن مي‌گويد كه دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري با مشاركت نمايان 40 ميليوني ايرانيان مواجه شد و اعتماد به نظام در حد بالايي تبلور يافت.

از ديگر سو در حالي در جزوه ارائه شده به ميرحسين موسوي از "تبديل لبخندها به اشك " سخن به ميان آمده است كه اولاً هيچ گونه اشاره‌اي به فرآيند انتخابات نشده و اصل برهمان وهم تقلب درانتخابات است. بي‌ترديد اگر جزاين بود تأكيد بر وجود بحران وحدت در جامعه نمي‌شد. بحران وحدتي كه با دوانگاري‌سازي و دوقطبي‌سازي از سوي تصميم سازان موسوي درحوادث بعد از انتخابات كليد خورد و پايه‌اي براي حمله به نقطه ثقل نظام گرديد. اينكه از نظرطيف جريان سبز وحدت بر پايه چه چيز تعريف شده كه عدم راي آوري به بحران وحدت تعبير مي‌شود از نكات مغفول در اين جزوه است.

اين اما همه گفته‌ها در اين سطح از تحليل نمي‌باشد. مشاور ارشد موسوي در ادامه پيش‌بيني خود را از استراتژي پيروز انتخابات اين گونه شرح مي‌دهد:
اتكاي بيشتر بر اقليت معتقد
تلاش براي ممانعت از شكل گيري 22 خردادي ديگر
گشايش نسبي در فضاي اجتماعي- فرهنگي
تلاش براي حفظ علقه و علاقه دهكهاي پايين جامعه
گرايش فزاينده به يك نظام بناپارتيستي و نو بناپارتيستي
گرايش فزاينده به يك نظام بحران زا و بحران زي و...

اين پيش‌بيني‌ها درحالي صورت مي‌گيرد كه ذكر چند نكته لازم به نظر مي‌رسد:

1- تأكيد بر اتكاي بيش تر به اقليت معتقد در راستاي همان دو انگاره سازي‌ها و دوقطبي سازي‌هاي جريان سبز بوده و اصولا توجه به "وانمودگي " هنوز در دستور كار آنان قرار دارد. اينكه اتكاي دولت به اقليت مي‌باشد تأكيد دوباره بر وجود تقلب در انتخابات و وجود جرياناتي اقليتي در برابر اكثريتي به نام جريان سبز است! نكته قابل توجه اين كه اين بند، دو حالت را هدف قرار داده است. اول اين كه اگر منظور - بر پايه توهم توطئه- وجود اقليت دولت ساز است كه اين توهم در دوم خرداد 76 و دور اول انتخابات شوراها به آن پاسخ داده شده است. مضافاً اين كه ادعاي ميرحسين موسوي اين بود كه بدنه راي اين دولت اقليت دولت ساز با وي مي‌باشند. ضمن اين كه ستاد موسوي تنها ستادي بود كه كميته‌اي خاص در انتخابات براي جذب به تعبير خود اقليت دولت ساز تشكيل داده بود.

دوم اينكه اگر تعريف و تفسير روي كارآمدن دولتي با انبان راي اقليت بوده، بايد گفت كه اين منظور در تضاد كامل با بخش ديگر اين پيش‌بيني‌ها يعني بحث حفظ دهك‌هاي پايين جامعه است. چرا كه مشاور پست مدرن ميرحسين موسوي در 30 فروردين طي سخناني تأكيد كرده بود كه مشكل اساسي اصلاح طلبان در 5 دهك پايين جامعه بوده و بايد براي آن فكري انديشيد و بيان اين پيش‌بيني كه دولت دهم همچنان به دنبال حفظ اين 5 دهك مي‌باشد در حقيقت به معناي عدم موفقيت اصلاح طلبان در راي آوري در اين دهكها بوده است. دهكهايي كه با استناد به آمارها ميتوان گفت ميزان رأي دهندگان آن در جامعه روستايي 1 5 ميليون و 300 هزار نفر، معادل 33 درصد و شهرهاي كوچك 1 9 ميليون و 600 هزار نفر، معادل 43 درصد بوده است؛ يعني چيزي معادل 76درصد. به تعبير ديگر، بنا به تعبير و گفته تصميم‌سازان موسوي امكان تقلب با اين نسبت كاملاً منتفي بوده و هدف از تحركات اخير توسط جريان سبز واقعيت‌هاي ديگري را فرياد مي‌زند.

2- تأكيد بر گرايش فزاينده به يك نظام بناپارتيستي و نو بناپارتيستي، درحقيقت تأكيد دوباره بر ديدگاه‌هاي سعيد حجاريان است كه براي نخستين بار در خرداد 1380 در يادداشتي با عنوان "18 خرداد 18 برومر " نسبت به خطر بناپارتيسم هشدار داد و گفت كه اگر مردم مي‌خواهند دچار بناپارتيسم 18 برومري نشوند بايد در 18 خرداد به خاتمي راي دهند.

حجاريان همچنين بعد از انتخابات سال 1380 در "مجمع عمومي انجمن اسلامي جامعه ‏پزشكي " كشور گفت: "‏من در چشم انداز آتي زمينه‌هاي اجتماعي بناپارتيسم را مي‌بينم. بناپارتيسم شكل ‏خفيف فاشيسم است ". وي همچنين قبل از انتخابات دوره نهم رياست جمهوري در سال 84 در گفت‌وگويي با نادر فتوره‌چي گفت: "در يك حالت، دولت استثنايي معمولاً زماني رخ مي‌نمايد كه نوعي موازنه قواي طبقاتي به وجود آمده باشد و هيچ يك از طبقات اصلي نتوانند كار را به نفع خود يكسره كنند. لذا در اتحادي نانوشته قدرت را به اقشار و گروه‌هايي واگذار مي‌كنند كه به طور موقت اين وضعيت را از سر بگذرانند اما بعداً با قدرت گيري يك طبقه، دولت استثنايي كه دولت انتقالي هم هست، عمرش به پايان مي‌رسد. در غرب هنگامي كه طبقات بورژوازي و پرولتري و احزاب هادي آنها به نوعي بالانس رسيدند ناچار شدند قدرت را به اقشار بيسر و پاي شهري همچون لمپن پرولتر، خرده بورژوازي سنتي و بازماندگان طبقات ماقبل سرمايه‌داري و غيره واگذار كنند كه يكي را در امپراطوري لوئي بناپارت (برادرزاده ناپلئون) و ديگري را در حكومت توتاليتر نازي‌ها در آلمان و البته تا حدودي فالانژها در اسپانيا و نيز فاشيستهاي ايتاليا ديديم. "

تأكيد برگرايش به دولت بناپارتيسم دراين جزوه در حقيقت كنايه‌اي به اين است كه حماسه 22 خرداد بيش از هرچيزي حاصل كودتاي نظاميان است.
دراين خصوص بايد گفت كه طرح اين نكته بازهم ناشي از همان توهم توطئه است كه وجود يك اقليت دولت ساز را سرچشمه عدم راي آوري خود مطرح مي‌كند. در صورتي كه در دهمين دوره انتخابات رياست‌جمهوري آنچه بيش ازهرچيزي نمود داشت، تلاش برخي نيروهاي امنيتي سابق و سرويس‌دهي آنان به موسوي بود كه حضور برخي چهره‌ها در ستاد وي قابل كتمان نبود. مضاف بر اينكه تأكيد مشاور ارشد موسوي در سال 83 در مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري مبني براينكه نقش‌آفريني جريان "رنجبران ژنده پوش "، "قشرهاي وازده "، "قشرهاي بي‌طبقه "، "حاشيه‌نشينان بي‌هويت "، "بازيچه‌هاي جناح راست "، "سياهي لشكرهاي جريانهاي فاشيستي و ارتجاعي " . . . در آينده محتمل بوده، نوع نگاه اشرافي آنان به دموكراسي و راي برابر را نشان مي‌دهد كه چگونه در ابتدا راي اكثريت به نام جريان بناپارتيستي و سپس در قامت ژنده پوشان تفسير شده بود.

در مجموع به نظر مي‌رسد تأكيد بر گرايش بناپارتيستي توسط جريان سبز بيش از هر چيزي مي‌تواند از سناريويي پرده بردارد كه هدف آن آشفتگي‌هاي سياسي و ايجاد بحران توسط اين طيف باشد. اين واقعيت در بخش تاكتيك‌هاي جريان سبز براي ادامه بقا در جزوه مورد اشاره مورد توجه قرار گرفته كه در بخش خود مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

3- طرح گرايش فزاينده به يك نظام بحران‌زا و بحران‌زي نيز در حقيقت همان بيان ساده تلاشهاي جريان سبزي است كه مي‌كوشد 4 سال آينده را صحنه درگيري‌هاي بسياري نمايد. تأكيد بر حضور مردم در خيابانها و خلق مناسبت‌هاي مختلف براي اين اردوكشي‌هاي خياباني در همين راستا قابل ارزيابي است. علاوه بر اين تأكيد بر "عدم تثبيت دولت " خود به وضوح بحراني را تصوير مي‌كند كه عامل آن جريان سبز مي‌باشد. لذا پيش‌بيني مبني بر استراتژي بحرانزايي بيش از هرچيز مبتني بر تلاش اين جريان براي خلق اين وضعيت مي‌باشد. از ديگر سو بازهم بايد تأكيد كرد ترسيم "كنشهاي موضع‌آفرين " و تلاش براي ايجاد وضعيتي كه دولت "حافظ بهانه‌هاي جريان اپوزيسيون باشد " محورهاي ديگري هستند كه در لابه‌لاي تأكيدات تصميم سازان موسوي قابل رصد است.

*سطح تحليل سوم ـ كنش اجتماعي - سياسي

در اين سطح از تحليل، مشاور پست مدرن ميرحسين، به مقتضيات "مرحله كنشي " بعد از انتخابات پرداخته و موضوع "عمل سياسي " را به پيش كشيده است. وي با طرح اين پرسش كه اقتضاي نظري و عملي جريان سبز بعد از انتخابات چيست؟، شرايط اين دوران(فرداي بعد از انتخابات) را با بيان اينكه فرداي بعد از انتخابات بسيار متفاوت خواهد بود اينگونه بر مي‌شمرد:

فردايي كه در آن بايد انتظارتغييري ژرف و گسترده در فرماسيون(آرايش و چينش) سياسي جامعه دانست.
فردايي كه در آن شاهد راديكاليزه شدن هويت‌هاي مقاومت بود.
فردايي كه بايد درآن شاهد تعميق و گسترش شكاف ميان حاكميت و مردم، روحانيت و حاكميت، روحانيت و مردم، روحانيت و روحانيت، دين ودين از يك سو، و شكاف‌هاي درون- حكومتي، از سوي ديگر بود و...

اين اقتضائات زمانه بي‌شك برشي از مقاله مشاور ارشد موسوي در همايش "رقابت‌ها و چالش‌هاي سياسي " در سال 81 مي‌باشد كه چند گزينه آن به‌طور قابل فهمي حذف شده، گزينه‌هايي همچون:
شكاف ميان بازيگران(اليت) رسمي حكومتي (حاكميت دوگانه)
شكاف ميان رهبري و طيف چپ
شكاف ميان "عمل " و "نظر " نخبگان سياسي
شكاف ميان نظام اجتماعي و نظام سياسي و...

نكته قابل توجه اينكه مشاور پست مدرن پس از طرح اين گزينه‌ها معتقد است وجود اين شرايط، از نظام و جامعه چهره‌اي ناسازه‌گون تصوير خواهد كرد. وي درهمين راستا از مواردي سخن مي‌گويد كه به واقع شرحي از ماجراهاي امروز است، مباحثي كه گرچه درآن زمانه(دولت دوم خاتمي) به عنوان يك آسيب مطرح مي‌شد اما در اين ايام (بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري) به عنوان يك نقشه راه براي يك "مبارزه جنبشي " مورد تأكيد قرارگرفته است. اين مشاور پست مدرن در خصوص وضعيت مورد اشاره مي‌گويد: "در اين وضعيت، نظام حافظ سوژه‌هاي اپوزيسيون مشرب خود مي‌شود، ضربه‌هاي وارده بر پيكر نظام، از خود نظام تحليل مي‌شود، نظام و نظم مستقري كه ميبايد نماد تمركز و وحدت باشد، به نمود كثرتزايي و پراكندگي (آنارشيسم) تبديل مي‌شود. . . نخبگان مسلط كه ميبايد نقش "پوزيسيون " را ايفا نمايند، مقبوليت و مشروعيت خود را از رهگذر مشرب اپوزيسيونيستي خود كسب مي‌كنند، پروژه اصلاحات آن توليد انقلاب مي‌كند، توسعه آن به ارتجاع مي‌انجامد " .

وي همچنين با طرح اين مباحث معتقد است شكافها و ناسازه‌ها و وفاق‌هايي نيز دراين زمينه شكل مي‌گيرد: "وفاق ميان نقشها (نقش طيف‌هايي از خودي‌هاي درون نظام به نقش دگرهاي راديكال برون نظام) و. . . " .
درحقيقت آنچه در اين ميان به عنوان اقتضاي زمانه به آن اشاره شده تبديل "نظام به انقلاب " از طريق ريزبدنه‌اي اجتماعي است كه در بخشهاي بعد بدان پرداخته خواهد شد.

*سطح تحليل چهارم - تدبيرهاي ممكن و مطلوب

*سطح تحليل پنجم ـ تدوين و تقريرگفتمان هژمونيك براي دوران كنوني

مشاور ارشد ميرحسين در ادامه به بيان تدبيرهاي ممكن پرداخته و تأكيد كرده است:
هم بايد دغدغه صيانت "سيرت " نظام را داشت، هم بايد دل‌مشغول صيانت "صورت " آن بود.
هم بايد از انبوهي از حاملان و عاملان اين جنبش(آناني كه در تمامي مسير همراه و همگام ما نيستند) فاصله زدايي كرد و هم فاصله زايي(براي عقب نماندن از قافله)
هم بايد دغدغه موج(در اوج نگاه داشتن موج) داشت و هم دغدغه و گردابهاي حايلي كه پسآمد اين موج و موج سواران است
هم بايد كت پوزيسيونيستي پوشيد و هم شلوار اپوزيسيونيستي
هم بايد به تغيير انديشيد و هم به ثبات

وي سپس جغرافيا و حريم "تصميم و تدبير " خود را با قانوني بودن(مخالف نبودن)، مدني بودن، آوانگارد بودن(پيشتازكنشها و واكنشهاي نظري و عملي سياسي- اجتماعي) ، چند ساحتي(اجتماعي، فرهنگي، سياسي، حقوقي، اقتصادي) بودن، ملي بودن(با تأكيد برچارچوب‌هاي فراخ هويتي ديني - ايراني) و تشكيلاتي بودن و... تعريف نموده و به بيان بايدها و نبايدهاي مورد تأكيد خود براي ادامه حركتهاي جريان موسوي اشاره كرده است. بايدها و نبايدهايي چون:
1- نبايد در صورت و سيرت يك اپوزيسيون راديكال برون نظام فعاليت كرد، بايد از تعريف و تصوير شدن به عنوان پوزيسيون نيز پرهيز كرد.
2- نبايد در حريم گفتمان مسلط و در چرخه قدرت مسلط تعريف شد، بايد در چرخه تصميم‌ها و تدبيرها حضورداشت
3- نبايد جنبش را در قالب تنگ و باريك حزبي محدود و محصور كرد، بايد در تقاطع سازماندهي و خود جوشي، و جنبش و تشكل ايستاد.
4- نبايد فعاليت‌هاي آتي را جنبش را در يك ساحت خاص و واحد(مثلا اجتماعي يا فرهنگي و يا سياسي) ، محدود و محصور كرد، بايد تمامي عرصه‌ها و ساحت‌هاي جامعه را جغرافياي فعاليت خد تعريف كرد.
5- نبايد جنبش را در يك فضاي گفتماني و ايدئولوژيك خاص و واحد محدود و محصور كرد، بايد به گفتماني فراگير با حفظ اصول محكمات عقيدتي- هويتي انديشيد.
6- نبايد فعاليتهاي آتي جنبش را در چارچوب تنگ و باريك تفسيرهاي رسمي از دين و قانون، محدود و محصور كرد، بايد با بازگشت به دين و قانون، اين تفسيرهاي رسمي را به چالش كشيد.
7- نبايد فعاليتهاي آتي جنبش را در جغرافياي كنشها و واكنشهاي موردي و روزمره و نقيضي و شخصي، محدود و محصوركرد، بايد با تعريف اهداف و آمال خود، كنشها و واكنشهاي استراتژيك را دردستور كارخود قرار داد.
8- نبايد هدف جنبش را به كسب قدرت سياسي(ماكروفيزيك قدرت) ، و يا سهيم شدن در قدرت، محدود ومحصور كرد، بايد به تسخير ميكروفيزيك قدرت و تسخير ريزبدنه‌هاي جامعه همت گماشت.
9- نبايد از انديشه رهبري جنبش خود را رهانيد، بايد به رهبري جمعي و يا برنامه آن انديشيد.
10- نبايد به تاسيس تك رسانه‌ها براي انعكاس صداو پيام خود اميد بست، بايد به انبوهي از رسانه‌هاي حقيقي و مجازي در سپهرهاي مختلف انديشيد.
11- نبايد از گفتمان "تغيير " عدول كرد، بايد از رهگذر در انداختن جنگ با كلام و جنگ قرائتها از دين و قانون و ساز و كارهاي مدني بسترهاي تغيير را فراهم آورد.
12- نبايد از جمع و جمعيت كردن افراد و شخصيتهاي موثر سراسر كشور (اعم ازروحاني و غيرروحاني) غافل شد، بايد پيرامون دستوركارهاي مختلف و گوناگون(متناسب با سلايق و علايق و مشي و مشربها) بستر اين جمع و جمعيت شدگي را فراهم آورد.
13- نبايد از امكانات ومقدورات و مقدرات انساني و غير انساني خارج از كشور غافل شد، بايد در هر شرايط حفظ استقلال و عدم وابستگي جنبش و رهبران آن دغدغه اصلي باشد.
14- نبايد از اصلي و فرعي كردن چالشها(يا آن چه در ادبيات چپ، اصلي و فرعي كردن تضادها معروف است) غافل شد، بايد در هر مواجهه و تقابل و تخالف خود، نقش و منفعت دگ راديكال را محاسبه كرد.
15- نبايد نت استراتژيهاي تغيير، تلطيف، تحديد و تصحيح خود را در يك دستگاه نواخت، بايد از تمامي دستگاهها و نيز از بداهه نوازي و بديعه نوازي نهايت استفاده را برد.
16- نبايد با كارتي كه دردست نيست بازي كرد، بايد با كارتهاي اندك در دست، بهينه باز يكرد.
17- نبايد از هدايت اعتراضهاي مختلف اجتماعي، سياسي، اقتصادي، قومي و... در يك مسير و تجمع قدرتها و اراده‌هاي متكثر غافل شد، بايد از آنارشي نظري و عملي پرهيز كرد و. . .

اين مشاور پست مدرن موسوي در ادامه بر ايجاد يك ستاد مشترك رهبري، مركب از نمايندگان خاتمي، موسوي، كروبي و هاشمي تأكيد كرده وتشكيل كميته تدبير شرايط حال را لازم دانسته و وظايف اين كميته را شامل: تدبيرآنچه به نام جنبش سبز جاري است و بازخوردهاي مثبت و منفي آن، بيان كرده است. وي همچنين "ممانعت ازگذر رقيب از شرايط گذار بحراني و تثبيت خود " و "جنگ مواضع بر سر هر موضوع " را دو تاكتيك اصلي دراين سطح اصلي عنوان كرده است.

وي به شكل عملياتي تر وظيفه "كميته تدبير شرايط حال " را شامل موارد ذيل عنوان كرده است:
1- زندانيان و خانواده‌هاي آنان:پيگيري حقوقي و سياسي وضعيت زندانيان، رسيدگي به خانواده‌هاي زندانيان، كمپين چند ميليون امضا در دفاع از آزادي زندانيان، هماهنگي خانواده‌هاي زندانيان براي اقدامات مشترك، خنثي كردن اقدامات تخريبي عليه زندانيان و مستندسازي وضعيت زندانيان
2- آسيب ديدگان (درون و برون زندان) :همچون مورد نخست
3- بيانيه‌ها:تشخيص صدور بيانيه و تنظيم و تدوين برنامه
4- ارتباط با شخصيتها(روحاني و غيرروحاني) :ارتباط با مراجع و روحانيون ذي‌نفوذ، ارتباط با شخصيت‌هاي دانشگاهي، روشنفكري و سياسي ذي‌نفوذ
5- مناسبتها و مراسم:تقويم مناسبتها، خلق مناسبتها، برنامه ريزي جهت بهره‌برداري
6- تبليغات و ضد تبليغات
7- مجلس
8- مقامات و نهادها
9- انتخابات

وي درادامه وظايف "كميته تدبيرشرايط آينده را نيزشامل زيرمجموعه‌هاي تخصصي همچون كميته تشكيلات و سازماندهي، كميته تدوين استراتژي و گفتمان، كميته تبليغات و رسانه، كميته پشتيباني با وظيفه و اقتدار عالي ترين ارگان تصميم و تدبير جنبش عنوان كرده است.

*اهداف كدگذاري شده در سطوح تحليلي چهارم و پنجم

مشاور ارشد ميرحسين موسوي بي شك براي ترسيم سطح تحليلي چهارم و پنجم، سه سطح استراتژي را مورد توجه قرارداده و موارد گفته شده بالا را به تقرير درآورده است. اين سه استراتژي عبارتند از: استراتژي "خلق موقعيت‌هاي مطلوب " ؛ استراتژي "بهره‌برداري بهينه از استراتژي‌هاي موجود "، و استراتژي "تغيير موقعيت‌هاي نامطلوب " . درواقع كنشهاي سياسي پيشنهاد شده براي جريان سبز برپايه اين سه استراتژي و براي "بهره برداري، تغيير و خلق موقعيت " بوده است. بنابراين هدفهاي تعريف شده با توجه به اين سه سطح استراتژي عبارتند از:

1- فعاليت سياسي هدف گذاري شده در سالهاي 81 تا به امروز با تأكيد بر "جنبش و توجه به تاثيرگذاري و به حركت واداشتن ريزبدنه‌هاي جامعه " كوشيده و مي‌كوشد با "كوچكتر شدن و گروهكي تر شدن " دامنه تاثيرات خود را براي خنثي كردن تاثير قدرت حاكم نه در يك تريبون مركزي، بلكه در محلي ترين نقاط اعمال قدرت خنثي نمايد. انتقال از هويت‌جويي‌هاي سازماني و تشكيلاتي به هويت جويي‌هاي گفتماني مركزيت گرا نيز بر دامنه اين تاثيرات مي‌افزايد. چرا كه هدف "كنترل‌ناپذير تر بودن اين جريان " است. به عبارت ديگر هدف اصلي اين جريان آن است كه با وارد ساختن "سمت اصلي ضربه " به جانب هزاران مركز كانون قدرت، در پايين و در سطح جامعه مدني كار خود را به پيش ببرند. شايد به تعبير ديگر بتوان شيوه مورد تأكيد آنان را به گفته مرحوم جلال آل احمد "مبارزه پاتوقيستي " نام نهاد.

همچنين خلق موقعيت در اين فضا دو محور اصلي را نشانه رفته است كه يك محورآن به ميدان آوردن "روشنفكر آگاه و ناجي " و محور ديگر "توده بي‌هويت حامل آگاهي مبهم " است. پس در همين فضا است كه در تبليغات دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري ديده شد كه آن روشنفكر آگاه و ناجي چگونه تعريف شد. مشاور ارشد موسوي در سال 83 مختصات اين روشنفكر را اينگونه ترسيم مي‌كند؛ "در آينده نزديك، تنها يك سيستم دو چهره امكان بازيگري موثر و سيادت و سروري را دارد: سيستمي كه هم چهره اقتدار داشته باشد و هم ناظر به رضايت مردم باشد؛ هم مصلح باشد و هم مقتدر؛ هم پراگماتيست باشد و هم پراكتيست؛ هم مصلحت‌طلب باشد و هم عزت طلب؛ هم اقتصاد محور باشد و هم فرهنگ مشرب؛ هم تكثرگرا باشد و هم تمركزطلب؛ هم به زندگي روزمره مردم بينديشد و هم به آينده‌هاي دوردست آنان؛ هم درون گرا باشد و هم برون گرا؛ هم محلي‌گرا باشد و هم جهاني گرا ".

همان‌گونه كه مشاهده مي‌شود اين كدها همان تبليغاتي است كه در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري دنبال شد. موسوي هم خود را اصولگرا مي‌دانست هم اصلاح‌طلب؛ هم از بازگشت به راه امام(ره) سخن مي‌گفت و هم از مصلحت‌هاي كشور در خصوص برخي گذرها (ماجراي در اولويت بودن ملت ايران در برابر ملت فلسطين) هم از اصل 43 قانون اساسي و تعاون مي‌گفت و هم از آزادي‌هاي فرهنگي، دوستانش در استراتژي‌اي دوگانه در خفا از رهبري جنبش مي‌گويند وخود او از تابعيتش از مردم و. . .

2- موضوع حاملان و عاملان جنبش سبز اما موضوع ديگري است. تأكيد بر جنبش و اينكه جنبش خصيصه‌اي ديني - ملي داشته باشد ونه اسلامي- ملي، بيانگر آن است كه ايجاد يك چتر بزرگ و از هر نحله و فكري تنها براي ثبت جمعيت انبوه دغدغه اصلي اين جريان است. وقتي كه حاملان وعاملان اين جنبش از گروه‌هاي مرجع جديد تا نيروهاي ملي - مذهبي، قومي - قبيلگي و ملي خارج از كشور تعريف مي‌شوند مي‌توان دريافت كه هدف گذاري صورت گرفته براي تركيب سازواره از استراتژي انقلاب 57 و استراتژي‌هاي نوين مبارزاتي براي خلق موقعيت "حالا وقت تغيير اساسي است "، است. تلقين شرايط انقلاب گونه و اينكه بسترگفتنها آغاز شده يكي از تأكيدات اصلي در اين زمينه است.

3- تأكيد بر پوشيدن كت پوزيسيونيستي و شلوار اپوزيسيونيستي هم ماجراي جالبي دارد. تأكيد برآنكه نه با نظام تعريف شد و نه بر نظام چند هدف عمده دارد؛ هدف اول اينكه با ژست اپوزيسيونيستي لايههاي مخالف اپوزيسيون را با خود همراه ساخته و از مقدورات و امكانات انساني - فكري آنان يك هم افزايي صورت گرفته و از ديگر سو حمايتهاي خارجي به اين جنبش به عنوان يگانه آلترناتيو نظام ميسر گردد. دوم اينكه با ژست پوزيسيونيستي هم فشارهاي بودن در مقام اپوزيسيوني را از خود كاهش داده و هم كاستي‌ها، نارسايي‌ها و ناكارآمدي‌هاي انساني - فكري خود را پنهان دارند. درحقيقت اينان مي‌كوشند با اين نقش دوچهره، يك مرجعيت فكري براي حاميان ساخته تا كنش‌هاي آنان وام گرفته شود. از ديگر سو اتخاذ اين نقش دو چهره براي رسوخ در لايه‌هاي مورد نظر جامعه و بهره‌برداري از نارضايتي‌ها و جهت دادن به ناراضيان اجتماعي نيز است.

4- تأكيد برعدم تعريف و محصور نساختن خود در قالب يك حزب و يك گفتمان از اين حقيقت پرده برمي دارد كه هدف، تشكيل سلسله‌اي همگون از هويتهاي متمايز براي "نه " گفتن به وضع موجود است.
هدف، به ميان كشيدن بسياري از "دگرها زيرچتر گفتمان پهن شده آناني است كه اصول، عقايد و ايدئولوژي برايشان مهم نيست و مهم از نظر آنان تنها "نه " به وضعيت موجود است و تأكيد اصلي آنان تلاش براي تغيير گفتمان مسلط است. به اين معنا كه براي جابه‌جايي قدرت و پيروزي، بايد نقاط اصلي و دقايق و عناصر اصلي گفتمان مستقر از محتوا تهي و دگرگون شود.

5- تأكيد بر بهره‌گيري از هرگونه اعتراض نيز يكي ازموارد مهم مورد تأكيد جنبش سبز در جزوه مشاور پست‌مدرن موسوي است. در حقيقت اين جنبش خواهد كوشيد تا "رونوشتي پنهان " را در برابر رونوشت عمومي حاكميت تعريف كند. در حقيقت كوشش خواهد شد رقابت سياسي به "تنفر سياسي " نزول كرده و جريان دور مانده از قدرت يك انگيختگي سياسي هم براي فعاليت خود و هم مزاحمت براي دولت ايجاد كند.
اما رونوشت پنهان چيست؟رونوشت پنهان مجموعه رفتارهايي است كه در حاشيه و به دور از صحنه اتفاق مي‌افتد و نظارتي برآن وجود ندارد. گروه تابع در ظاهر با طبقه حاكم هماهنگ است، ولي در باطن از آن متنفر است. اين رونوشت، منجر به ايجاد جايگاه و پايگاه اجتماعي خاص تابعين و انگيزه كنش و واكنشهاي آنان مي‌شود.
استراتژي‌هاي اين رونوشت نيز عبارتند از: ريا، غيبت، شايعه، تهديد، تصرف روحي، نامههاي گمنام، حملات تودهاي، حسن تعبير(نشان ندادن معناي واقعي خود) ، غر زدن، فرهنگ شفاهي، كارناوالها، جشنها و شعائر وارونه نسبت به ارزشهاي مورد تبليغ.

در اين زمينه مشاور ارشد موسوي معتقد است:
"هراندازه بردامنه و عمق رونوشت عمومي افزوده شود، رونوشت پنهان نيز، از فراگيري و ژرفاي بيشتري برخوردار مي‌شود. به بيان ديگر، قدرت باعث مي‌شود تا افراد به چهره خود ماسك بزنند. هرچه اين قدرت قويتر باشد، ماسك هم به همان اندازه بزرگتر مي‌شود. تابعين سعي مي‌كنند براي نشان دادن جدايي خود از حاكمان، حتي در مذهب خود تغييري دهند ".

6- تصريح بر اينكه نبايد هدف جنبش را به كسب قدرت سياسي و يا سهيم شدن در قدرت محدود و محصور كرد، بيانگر آن است كه هدف موسوي و حاميانش اصولاً آنچه كه تصور مي‌شود حضور در قدرت متمركز در رياست جمهوري نبوده است.
مشاور پست‌مدرن ميرحسين در اين بخش معتقد است:
"چنانچه با بهره‌اي آزادانه از آموزه‌هاي "رزا لوكزامبورگ " قدرت واقعي جنبش اصلاحات را عبارت از تكثر و گسترش پذيري آن بدانيم، آنگاه نبايد بگذاريم كسب يك موفقيت نسبي و مرحلهاي ما را وسوسه و از تعميق و گسترش اين جنبش غافل كند ".

وي تصريح مي‌كند: "از مقتضيات ديگر، مقدم و مرجح دانستن منافع و مصالح جنبش اصلاحات بر منافع و مصالح حاملان و عاملان آن است. در اين مرحله به هيچ اصلاح‌طلبي كه عزت و شأن و منزلت خود را مرهون و مديون جنبش اصلاحات است، نبايد اجازه داد كه با چپ‌روي‌ها و راست‌روي‌ها و فراز و فرودهاي كودكانه خود به جنبش جفا كند. به بيان ديگر، اقتضاي عمل سياسي در اين مرحله، جاري شدن كنشها و واكنشها اصلاح‌طلبان در "كادر ضابطه " است " .

7- با توجه به پيشنهادات مطرح شده مي‌توان گفت، هدف ديگر جنبش "طرح راديكال دمكراسي " خواهد بود. به بيان ديگر و به گفته مشاور پست مدرن، زماني شرايط ايده‌آل آنان فراهم خواهد شد كه: "گروه‌ها و اقشار مختلف اجتماعي گوناگون، همگي در تدبير جامعه خود سهيم شوند و در يك رابطه عرضي با هم بتوانند يك جامعه پوياي فاقد دولت(فاقد قدرت مركزي و فاقد سلسله مراتب طولي قدرت) را بنيان نهند. "

8- تصريح بر خلق انبوهي از رسانه‌هاي مجازي دربردارنده موارد مهمي است. مشاور ارشد موسوي در سخنراني سال 81 خود نيز به بيان برخي از اقدامات احتمالي اپوزيسيون در آينده پرداخته كه بيگمان ميتوان دريافت بيش از هر زمان ديگري همان پيش‌بيني‌ها به به مانيفست جريان سبز كنوني تبديل شده است.

وي در سخنراني مذكور مي‌گويد: "پديده جهاني شدن يا جهاني‌سازي اين امكان را فراهم آورده كه حصارهاي اپوزيسيون حصارهاي كنترلي- نظارتي دولت را دور زده و با ايجاد انجمن‌ها و احزاب مجازي و وارد كردن آنان به درون شبكه ارتباطات سيال، سريع و انبوه، به اهداف مبارزاتي خود جامه عمل بپوشاند. تكنولوژي اطلاعاتي، افراد، گروه‌هاي سازمان‌يافته و موجوديت‌هاي ديگر را قادر مي‌سازد تا از فواصل دور و فقط با يك كامپيوتر، مودم و يك خط تلفن سخت‌ترين ضربه‌هاي فلج‌كننده را به دولت وارد سازند " .

اين نكته به وضوح نقش شبكه‌هاي اجتماعي و در اختيار قرار گرفتن شبكه‌هايي همچون "توئيتر "، "فيسبوك " و حضور وبلاگها و سايتهاي ديگر در ايجاد تنفر سياسي و اطلاع رساني در خيابان‌ها و شيوه‌هاي مبارزاتي روشن ميسازد.

از ديگر اهداف، جنگ مواضع با دولت و تلاش براي عدم تثبيت آن با شيوه‌هايي همچون بارگذاري مصاحبه‌ها با كروبي و ميرحسين در اينترنت، توزيع اعلاميه‌ها به شكل غيررسمي در شبكه مجازي و هجمه و حمله به دولت در فضاي غيررسمي است كه بيانگر سرمايه‌گذاري در شبكه‌هاي مجازي و سپس استفاده از فرهنگ شفاهي براي انتقالات ميان فردي در جامعه است. در همين زمينه و با توجه به سرمايه گذاري جريان سبز در تقاطعهاي ذكر شده، تحريرهاي پيشين مشاور موسوي بيش از پيش جالب توجه به نظرمي‌رسد.

آنجا كه وي مي‌گويد: "تكنولوژي اطلاعاتي اين توان را به افراد و گروه‌ها مي‌دهد كه عليه دولت دست به جنگ اطلاعاتي بزنند. اين امر باعث مي‌شود كه خشونت در ساختارهاي اجتماعي جامعه پخش شود. به طوري كه دولت‌ها ناچار مي‌شوند در يك جنگ پارتيزاني دائمي وارد شوند. در اين شبكه‌ها، افراد و گروه‌ها بدون حضور فيزيكي يا ساخت نهادي- مثل احزاب كه احتياج به رسميت شناسي داشته باشند- براي اقدام مشترك به هم مرتبط مي‌شوند. اين تكنولوژي‌هاي جديد داراي استعداد تقسيم جامعه درعرض مرزهاي جديدي هستند. شبكه‌هاي الكترونيكي رأس و مركز ندارند، بلكه داراي گلوگاه‌هاي متعددي هستند كه درآنجا مجموعه‌اي از افراد و گروهها براي اهداف مشترك باهم تعامل مي‌كنند " .

9- ضرورت توجه به فعاليت مدني نيز بيانگر يك امر مهم ديگر است، چرا كه به باور آنان: "چپ جديد دريافته است كه ارتباط بين نيروهاي اجتماعي در جامعه مدني، دست كم به اندازه اينكه چه كسي قدرت دولتي را در اختيار دارد، اهميت دارد. هرچند قدرت دولتي داراي اهميت فوق‌العاده‌اي است. لكن تنها در صورتي كه بتواند اكثريت توده‌ها را بسيج و هژموني خود را در جامعه مدني اعمال نمايد، قادر به دگرگون كردن جامعه خواهد شد ". درحقيقت سران جبهه سبز كوشش مي‌كنند تا از طريق جامعه مدني اعمال هژموني نمايند. مضاف براينكه كوشش مي‌شود با توجه به نبود گفتمان آلترناتيو، اختلاط گفتماني و مصادره گفتماني- شخصيتي نيز در دستور كار اين جريان قرار گيرد.

10- هدايت اعتراض‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي و... در حقيقت تلاشي است براي حاد كردن خصلت‌هاي اعتراضي عمومي. در اين رابطه به نظر مي‌رسد از اين پس بايد منتظر سياسي كردن حركتهاي اجتماعي- فرهنگي، صنفي، قومي و حتي فراگيري سريع آن توسط جريان سبز باشيم. تأكيد بر فراگير بودن جنبش دقيقاً در همين نقطه اهميت مي‌يابد كه از اين پس قرار است هر اعتراض، بهانه‌اي براي حضور در خيابان و تزريق بحران‌هاي متوالي در اين زمينه باشد. تشكيل كميته براي صدور بيانه‌ها و نيز ضرورت انتشار آن در مناسبتها نيز در همين چارچوب قابل ارزيابي است.

در مجموع مي‌توان گفت با بررسي‌هاي صورت گرفته عملاً ميتوان دريافت كه جريان اصلاحات پس از آغاز بكار دولت دوم خاتمي، تئوريزه ساختن اصلاحات 2 را در دستور كار خود قرار داده است. تبيين شرايط آينده و نيز اعلام مختصات موسوي درآن ايام كه در بالا نيز به آن اشاره شد، بيانگرآن است كه درسال 84 بنا بر حضور ميرحسين موسوي در انتخابات بوده است. اما به دليل حضور هاشمي رفسنجاني اين مسأله با تأخير مواجه شد و حضور ميرحسين به انتخابات 88 موكول شد. با توجه به اين قرائن در حقيقت مي‌توان گفت حضور خاتمي به عنوان كانديداي رياست جمهوري يك بازي سياسي بيش نبوده و چون وي ليدر جريان اصلاحات شماره يك بوده تنها از وي به عنوان يك حامي و يك فعال در جامعه مدني براي رأي‌آوري موسوي استفاده شده است.

از ديگر سو تأكيد مشاور ميرحسين مبني براينكه "حكومت يك امر عرفي است و نه قدسي و حكومت ديني به معناي تسري دين بر همه عرصه‌ها و احكام نيست " مبين تشكيل جمعيت توحيد و تعاون توسط موسوي در سال‌هاي گذشته بوده كه خروجي آن منتهي به تز "روش زيست مسلماني " شده است. روشي كه درآن به تز عبدالكريم سروش تأكيد شده و بر اين باور تصريح شده است كه جامعه مؤمنان امكان ممكن براي مسلمين است چرا كه اگر جامعه مؤمن باشد حكومت خود شرايط را براي مومنان فراهم خواهد آورد. درحقيقت مدل مورد اشاره اين جريان، مدل مالزي است كه گويا سخت مورد توجه تصميمسازان ميرحسين موسوي مي‌باشد.

همان‌گونه كه در ابتداي تحليل اين جزوه نيز گفته شد، پروسه ذكر شده به خوبي نشانگر برنامه‌هايي است كه با رصد شرايط اجتماعي و سياسي نطفه‌اش در سالهاي 83 - 81 گذاشته شد و حركتي را نشان مي‌دهد كه بنايش تغييرات اساسي در نظام جمهوري اسلامي بوده است. گرچه سران اين فتنه از پاي‌بندي سخن به ميان مي‌آوردند اما عملكردشان چيزي جز اين را نشان مي‌داد و راز سكوت 20 ساله كساني را هويدا ساخت كه مي‌خواستند يك قهرمان باشند اما قرارگرفتن در برابر خواست ملت وخواست‌هايشان سرانجام كار را به يك دگرديسي فكري- عقيدتي ختم كرد.

-------------------------
منبع: پتك جمهوريت