از كودتاي نوژه تا كودتاي سبز

از كودتاي فانتوم هاي پايگاه نوژه همدان تا كودتاي سبز اصلاحات چندان راه نيست؛ آن روزها هم برخي گمان مي كردند كه به راحتي مي توان از سد قانوني نظام گذشت و با استفاده از مهره هاي حزبي و نظامي راه را براي بازگشت بختيار و رياست جمهوري او باز كرد. اين همه البته رويايي كودكانه بيش نبود.
يك مرتبه كسي از ميان جمعيت با صداي درشت و رسا شعار داد: «توطئه چپ و راست، كوبنده اش روح الله است.» و امام بلافاصله فرمودند: «صبر كن! كوبنده اش شما هستيد. روح الله كي هست؟!»(1) همين چند جمله كوتاه در آن فضاي پرشور كافي بود تا به يكباره صداي گريه و ناله مردم بلند شود. كودتاي نوژه شكست خورده بود و امام در جمع روحانيون از نهضت مي گفت و اينكه حتي اگر او را هم از ميان بردارند، نهضت ادامه پيدا خواهد كرد.
حكايت آن روزها با روزهايي كه بعد از انتخابات رياست جمهوري دهم در تقويم سياسي انقلاب ثبت شد، قرابت هاي خاصي دارد كه مي توان مستند و مستدل به آن پرداخت. از كودتاي فانتوم هاي پايگاه نوژه همدان تا كودتاي سبز اصلاحات چندان راه نيست؛ آن روزها هم برخي گمان مي كردند كه به راحتي مي توان از سد قانوني نظام گذشت و با استفاده از مهره هاي حزبي و نظامي راه را براي بازگشت بختيار و رياست جمهوري او باز كرد. اين همه البته رويايي كودكانه بيش نبود.
تيمسار محققي همان كسي كه در جريان كودتا قرار بود عمليات هوايي را هدايت كند، بعدها در بازجويي خود سازماندهي كودتا را ناقص، ضعيف و احمقانه توصيف كرد و گفت:«ديديم كه چگونه كاري بچه گانه و حماقت كرديم!... ما ذرع نكرده مي خواستيم پاره كنيم، حالا كه فكر مي كنم مي بينيم خيلي بچه گانه و بي حساب و كتاب بود!»(2)
قرار بود با تصرف پايگاه هوايي نوژه در همدان و رسيدن هواپيماها به تهران، بيت حضرت امام(ره)، فرودگاه مهرآباد، دفتر نخستوزيري، ستاد مركزي سپاه پاسداران، ستاد مركزي كميتههاي انقلاب، پادگان ولي عصر(عج)، پادگان امام حسين(ع) و چند نقطه مهم ديگر بمباران شود. پس از بمبارانهاي هوايي، هواپيماها با شكستن ديوار صوتي به نيروي زميني علامت ميدادند كه مرحله دوم كودتا را آغاز كند. در اين مرحله بايد صداوسيما، فرودگاه مهرآباد، ستاد ارتش جمهوري اسلامي، پادگان حر، پادگان قصر و پادگان جمشيديه به تسخير آشوبگران در مي آمد و در سطح شهر تهران با اعمال خشونت و ارعاب حالت نظامي ايجاد مي شد، طبق برنامه اگر نيروي زميني توفيقي در تسخير صداوسيما نمي يافت، هواپيماها آنجا را بمباران ميكردند.
اين همه با افشاگري دو تن از نيروهاي ارتش و هوشياري انقلابيون ناكام ماند و خط انقلاب همچنان طي شد تا سال ها بعد هم افرادي در فكر طرح ريزي نوعي كودتا برآيند و آرام آرام با آموزش ها و فعاليت هاي در سايه، به اسم دموكراسي زمينه خشونت و ناآرامي ها را براي بازگشت دوباره به قدرت فراهم آورند. واكاوي شرايط زماني و حواشي اين دو رويداد است كه صورت مسئله را روشن تر مي كند.
صورت بندي مواضع امريكا و غرب
«كارتر با ناراحتي و غرغركنان زير لب گفت: لعنت بر...، لعنت بر...! كارتر حالت كسي را داشت كه كاردي در بدن او فرو كرده باشند. درد و رنج تمام وجود و چهره او را فراگرفته بود... كارتر با چهره اي غمزده به من نگاه كرد و گفت: برنامه لغو شد و بعد سرش را بين دو دست گرفته و در حدود 5 ثانيه روي ميز خيره ماند. تأثر فوق العاده اي براي او و براي امريكا به من دست داد. در آن روز غم انگيز با وجود ناراحتي و تأثر شديدي كه در چهره همه خوانده مي شد، آرامش و سكون غريبي بر كاخ سفيد حكمفرما بود... نيازي نيست بگويم كه شكست عمليات نجات، تلخ ترين شكست و دلشكستگي براي خود من در مدت 4 سال خدمت در كاخ سفيد بود.»(3)
اين توصيفي است كه برژينسكي مشاور امنيت ملي كاخ سفيد از شرايط بعد از شكست عمليات طبس ارائه مي كند. تصرف لانه جاسوسي از يك سو و شكست هاي پي در پي ايالات متحده امريكا در مواجهه با ايران در مواردي نظير قصه مك فارلين، ابراز نگراني مقامات اين كشور را تشديد مي كرد. اين همه را برژينسكي در يك جمله بيان مي كند: «كارتر مي گفت آبرو و حيثيت ملي ما به خطر افتاده.»(4)
شعله هاي انقلاب زبانه مي كشيد و مي توانست دير يا زود گفتمان انقلاب جهاني متأثر از خود و جبهه اي ضدامپرياليسم را رقم بزند. جرج شولتز وزير خارجه امريكا معتقد بود: «انقلاب اسلامي خطرناك ترين دشمن مشترك تمدن غرب در سراسر تاريخ آن است!»(5) او همچنين مي گفت: «اگر خمينيسم در منطقه پيشرفت كند، منافع استراتژيك امريكا آسيب خواهد ديد و بديهي است كه منافع اسرائيل نيز ضربه خواهد خورد.»(6)
امريكا منافع خود را دنبال مي كرد و اين منافع با روند انقلاب اسلامي و شعارهاي ضداستعماري آن روز مناسبتي نداشت. از همين رو بود كه غرب به قدرت رسيدن طيفي ديگر را مناسب تر مي دانست و آن زمان بختيار در نقش آلترناتيو انقلاب اسلامي ظاهر شد. غرب بازگشت بختيار را به ادامه حضور انقلابيون ترجيح مي داد.
در بازه زماني قبل و بعد از انتخابات دهم هم چنين رويكردي از جانب غرب ظهور عيني يافت. شكسته شدن تابوي رژيم صهيونيستي و شعارهاي تند و صريح رييسجمهور كه ريشه در همان ادبيات انقلاب و آرمان هاي فراموش شده روزهاي جنگ داشت، سياستمداران غرب را آنقدر نگران كرد كه صراحتاً ابراز اميدواري كردند هر كسي غير از احمدينژاد سكان دولت دهم را در دست بگيرد. غرب ساير كانديداها را به احمدينژاد ترجيح مي داد.
سخناني نظير سخنان كارتر حتي بعد از واقعه كلمبيا هم تكرار شد. شيمون پرز: «مسئولان دانشگاه كلمبيا در اجازه به احمدينژاد اشتباه فاحشي كردند.» هاآرتص (تل آويو): «اسرائيل بزرگترين خسارت را از سفر احمدينژاد ديد... براي ماه ها، اسرائيل تلاش زيادي كرد تا از آنچه در نيويورك اتفاق افتاد، جلوگيري كند اما احمدينژاد توانست نشان دهد كه ايران در برابر جهان نيست بلكه ايران عليه اسرائيل است.» فاكس نيوز: «وضع پيش آمده درباره احمدينژاد نااميد كننده است.» لس آنجلس تايمز: «مي توان با اطمينان اعلام كرد كه احمدينژاد با پيروزي امريكا را ترك كرد.» راسيسكايا گازيه: «تسلط و هنرنمايي ماهرانه رئيس جمهور ايران باعث حيرت همه مجريان رسانه اي شد.» و...
اگر روزهاي كودتاي نوژه در سال 59، امريكا نگران از دست دادن ايران به عنوان پايگاه استراتژيك خود در منطقه بود، اين بار مي ترسيد زمينه هاي همراهي با غرب هم در ايران به انزوا و فراموشي سپرده شود. امريكا از مرگ اصلاحات نگران بود و در عين حال، سردمداران رژيم صهيونيستي از ضرورت ترور احمدينژاد سخن مي گفتند يعني درست همان سخناني كه در آغاز انقلاب هم گفته مي شد.
اگر آن روز غرب از رواج خمينيسم مي ترسيد، بعد از روي كار آمدن دولت نهم و محبوبيت احمدينژاد از احمدينژاديسم كه ريشه در همان مشي امام داشت، عصباني و نگران بود. طبيعي بود كه تمام تلاش خود را هم براي زمينهسازي اغتشاشات بهكار بگيرد تا بلكه امدادي باشد براي پيكر بيجان اصلاحات. از همين رو، VOA و BBC همدوش هم به صحنه آمدند و بناي تحريك و تهييج معترضان را گذاشتند. طبيعتاً نمي توان در اين ميان، نقش كساني را كه پيشتر به دريافت حقوق از VOA اعتراف كرده اند، ناديده گرفت. پيشتر اميرعباس فخرآور از حقوق محسن سازگارا از محل كمكهاي دولت امريكا در "واشينگتن انستيتو " و VOA و نيز دريافتي هاي علي افشاري از محل كمكهاي دولت امريكا به مؤسسه NED و بودجه دولت امريكا در رسانه دولتي VOA خبر داده بود و برخي اصلاحطلبان هم اين دريافت ها را در مسير تحقق دموكراسي مشروع مي خواندند.
امريكا در عين اينكه از گفتگو سخن مي گفت، براي كمك به جريانات برانداز رسماً در مجلس سنا بودجه مشخص تصويب مي كرد و اين بدين معنا بود كه همراهي امريكا با برخي جريانات اغتشاشگر نه توهم توطئه كه واقعيتي انكار ناپذير است و بعضاً برخي چهره هاي اصلاحطلب هم بر آن صحه گذاشته اند.
در واقع، رويكرد غرب و مشخصاً امريكا در اين 2 جريان كاملاً قابل تطبيق است. براي امريكا البته جريان سياسي حاكم مهم نيست، نام رژيم هم مهم نيست، مهم اتكاي به امريكا و جايگزيني سياست انفعال به جاي سياست فعال در امور بين الملل است. ابراز اميدواري غرب از پيروزي هر كسي غير از احمدينژاد در انتخابات از همين زاويه قابل درك و تحليل است.
از بختيار تا ميرحسين موسوي
شاپور بختيار كه نخستوزيري كشور را عهده دار بود، حتي پاي هواپيما هم به شاه وعده داد كه تمام تلاش خود را براي حفظ كشور به كار بندد. بازگشت امام به ايران اما ديگر جايي براي بختيار نميگذاشت و به اين ترتيب او هم مخفيانه از كشور خارج شد و در پاريس طرح ريزي هاي جديدي را عليه انقلابيون كليد زد تا بلكه نخستوزيري را بازيابد.
مردم منش انقلاب را پذيرفته بودند و حاضر به پذيرش دوباره كسي چون بختيار نمي شدند؛ اما بختيار با اين توهم كه بخشي از بدنه ارتش و اقشاري از مردم او را همراهي خواهند كرد، راه ديگري را در پيش گرفت. در اين ميان، اطرافيان او و گزارش هايي كه به دست وي مي رسيد، در تصميم سازي ها مؤثر بود.
مهندس رضا مرزبان كه براي ارائه گزارش به بختيار به فرانسه رفته بود، مي گويد: «براي ايشان شرح دادم كه مسئله گروگان گيري روي اقتصاد ايران اثر گذاشته است و اثراتش در بهار آينده شديدتر مي شود. به خصوص كه كشورهاي دوست امريكا ممكن است عكس العمل نشان دهند، در كليه سازمان هاي دولتي پاكسازي كرده اند و عده اي صاحب تخصص را بيرون ريخته اند و معلوم نيست پاك و نجس كيست و معيار پاكسازي چيست... در مورد پاكسازي در ارتش صحبت كردم و اينكه ارتش به شدت لطمه خورده است. سپس به وضع عراق پرداختم و اينكه صدام حسين از قرارداد 1975 و شكست 1973 سخت شرمزده است و ممكن است از ضعف ارتش ايران بهره برداري كند.»(7)
به دنبال اين سفر، بني عامري نيز در 15 اسفند ايران را به قصد فرانسه ترك كرد و آنجا با با اعضاي ستاد نظامي بختيار ملاقات و گفتوگو كرد. گزارش بني عامري از تداركات فراهم شده در نيروهاي مسلح، مكمل تحليل مرزبان از وضع آسيب پذير جمهوري اسلامي بود و ستاد بختيار را به اين نتيجه رساند كه در بهار آينده(1359) اين تزلزل در اوج است.
مسئله اي كه در اين ميان وجود داشت، تمايل بختيار به برخي سرويس هاي اطلاعاتي و كشورهاي استعماري بود. مهندس رضا مرزبان با اشاره به ديدارش با بختيار در پاريس مي گويد: «دكتر بختيار اظهار داشت كه او و ديگر شخصيت هاي حزب ايران اكنون به اين نتيجه رسيده اند كه حتي ملي گراترين دولت ها در ايران بدون دوستي فعال يكي از 3 قدرت بزرگ نمي توانند دوام داشته باشند. ثابت شد همكاري با انگليسي ها فاجعه آميز است و همكاري با اتحاد شوروي به معناي نابود شدن كشور خواهد بود. حمايت از ايالات متحده نمايانگر تنها اميد ايران براي استقلال نسبي است.»(8)
در انتخابات رياست جمهوري دهم، از يك سو انتقال اطلاعات غلط به نخستوزير سابق حتي در مناظره ها و برنامه هاي تلويزيوني بروز پيدا مي كرد و از سوي ديگر نوعي توهم پيروزي در تعاملات اطرافيان ميرحسين موسوي با او شكل گرفته بود. موسوي خود را فرشته نجات كشور و سوپرمن اصلاحات قلمداد مي كرد. او براي رسيدن دوباره به قدرت از برخي مواضع قبلي خود هم برگشت و در نزاع قدرت از برخي چهره هاي مسئله دار بهره گرفت.
نفوذ عناصر مسئله دار در ستاد او و در عين حال ارتباط حاميانش با رسانه هاي بيگانه و مصاحبه هاي پي در پي تلقي نوعي هماهنگي متقابل با رسانه هايي نظير بيبيسي را ايجاد مي كرد. در اين شرايط، نه تنها در طرح ريزي ها به نوعي از راهكارهاي انقلاب مخملي استفاده شد، بلكه برخي شخصيت هاي اصلاحطلب، رسماً در مدح انقلاب مخملي سخن گفتند. سعيد حجاريان كه به عنوان تئوريسين جريان اصلاحات شناخته مي شد و از قضا در انتخابات هم جزء حاميان ميرحسين موسوي به شمار مي آمد، رسماً اعلام كرد كه: «انقلاب رنگي، دمكراسي را به ارمغان مي آورد!»
به اين ترتيب، تلاش براي بازگشت به قدرت تحت تأثير گزارش هاي جهت دار اطرافيان كليد خورد و از همراهي رسانه هاي بيگانه هم چه در انتخابات و چه بعد از آن حداكثر بهره برداري انجام شد. اصلاحطلبان مثل بختيار استفاده از حمايت هاي امريكا خصوصاً در بعد رسانه اي را لازم و اجتناب ناپذير مي دانستند.
با توجه به شرايط ايجاد شده و اوج گيري نهضت، قصه براي بختيار، قصه مرگ و زندگي بود. هر گونه تعلل در مواجهه با نهضت مي توانست به حذف سياسي دائم او منجر شود. در انتخابات دهم به نوعي همين شرايط وجود داشت. اصلاحطلبان كه طي انتخابات هاي متعدد توسط مردم به حاشيه رانده شده بودند، خود تصريح كردند كه اين انتخابات نقشي حياتي و كليدي در آينده فرارو دارد.
از شريعتمداري تا منتظري، صانعي و كديور
«با علما و روحانيوني كه طرفدار آيت الله شريعتمداري مي باشند، دست به دست هم داديم تا يك اسلام نوين در سطح مملكت پياده كنيم.»(9) اين جمله اي است كه ايرج درخشنده از ساواكي هاي جذب شده به كودتا از قول احسان بني عامري بيان مي كند.
در آن بازه زماني سرمايه گذاري وسيعي بر روي برخي شخصيت هاي روحاني انجام پذيرفته بود. يكي از سران كودتا در دادگاه انقلاب در اين خصوص مي گويد: «آقاي مهندس قاضي در جواب ايشان (در جواب تيمسار محققي) گفتند كه ما با روحانيت پيشرفت خوبي داشته ايم و توانسته ايم به توافق برسيم؛ مثلاً با آقاي شريعتمداري با پسر ايشان وارد صحبت شديم. پسرشان از جانب آقاي شريعتمداري قول همه گونه همكاري را دادند. حتي منزلي در حوالي يوسف آباد براي ايشان اجاره كرده و قرار بود كه ايشان بلافاصله به تهران منتقل بشوند... تا اينكه زمان و مكان آماده شود، راديو تلويزيون تصرف بشود كه يا ايشان مستقيماً خودشان از راديو تلويزيون صحبت بكنند يا اينكه نوار و اعلاميهاشان پخش و از ايشان كمك گرفته شود.»(10)
حتي اين برنامه ريزي انجام شده بود كه بتوانند بعد از كودتا، از سخنان شريعتمداري كه مرجعي شناخته شده به شمار مي آمد، در صدا و سيما بهره ببرند. آن روز هم سخن از اسلام نوين بود. اميد به موفقيت كودتا تا آنجا بود كه اعلاميه پيروزي هم آماده و خانه اي هم براي انتقال شريعتمداري به تهران فراهم شده بود. كودتاچيان مي كوشيدند تا از جايگاه روحانيت و مرجعيت براي پيشبرد امور خود استفاده كنند و طبيعتاً براي رسيدن به اين مطلوب، نفوذ در بيت علما و ارتباط مستمر با آنان ضروري مي نمود.
در انتخابات رياست جمهوري دهم چهره هايي نظير منتظري اين نقش را بر عهده گرفتند و عهده دار حمايت از غوغاسالاري ها و فضاسازي هاي اصلاحطلبان شدند. منتظري كه پيشتر از سوي امام از مقام قائمي رهبري به خاطر سادگي و نفوذ عناصر بيگانه در بيتش عزل شده بود، اين بار نيز به گونه اي تامل برانگيز وارد فضاي سياسي شد. اين در حالي بود كه ابهامات زيادي در خصوص بيانيه هاي او وجود داشت. تا آنجا كه گفته مي شد اين بيانيه ها بدون اطلاع او و از سوي محسن كديور نوشته و منتشر مي شود.
آقاي يوسف صانعي هم كه نوعي اسلام به اصطلاح نوين را دنبال مي كرد كه البته با حقوق بشر غربي و مباني ليبرال دموكراسي تزاحمي نداشته باشد، پا به ركاب جريان غوغاسالاري ها شد تا در سايه سكوت عجيب برخي مراجع، جريان غوغاسالار را پشتيباني كند. اين همه تدوام يك خط سير براي سوء استفاده ابزاري از يك جايگاه بود كه البته قرابت ويژه اي با زمان شريعتمداري داشت.
اين در حالي بود كه جريان اصلاحات حساب ويژه اي روي نقش آفريني هاي هاشمي رفسنجاني و نفوذ او باز كرده بود. در واقع تلاش مي شد تا از تمام ابزارهاي ممكن براي پيشبرد اهداف و ذهنيت سازي لازم بهره گرفته شود.
سرمايه گذاري بر روي قوميت ها
«سرنوشت مردم ايران را آذربايجان تعيين مي كند و سرنوشت آذربايجان را حضرت آيت الله شريعتمداري در دست دارد.»(11) كودتاچيان گمان مي كردند مي توان با تحريك احساسات قوميتي به پيروزي دست يافت. مي گفتند آذربايجان بايد كشور را نجات بدهد.
حزب جمهوري خلق مسلمان، شريعتمداري را به عنوان رهبر مذهبي خود قلمداد مي كرد؛ از نظر سياسي بر ملي گرايان و در بعد نظامي بر بعضي از عناصر موجود در پايگاه هوايي تبريز تكيه داشت. آنها گمان مي كردند با يك جرقه در تبريز، مي توان كل كشور را به آشوب كشيد. در واقع براي آذربايجان در مقايسه با ساير كشور و براي شريعتمداري به عنوان "مرجع شيعيان جهان! " نقشي كليدي در نظر گرفته شده بود.
مشابه اين سرمايه گذاري در انتخابات رياست جمهوري دهم هم رخ داد. مي گفتند موسوي داماد لرستان و پسر آذربايجان است و تصريح مي كردند كه ترك ها يك بار ديگر بايد كشور را نجات ميدهند. اين طرح ريزي ها البته باز هم با درايت و آگاهي مردم ناكام ماند.
از جبهه ملي تا مشاركت، مجاهدين، كارگزاران و اعتمادملي
اين تصور كه بختيار شخصاً و بدون پايگاه داخلي، طرح ريزي كودتا را در دستور كار قرار داد، تصور درستي نيست. ري شهري رئيس وقت دادگاه انقلاب ارتش مي گويد: «خط ارتباطي اين شبكه با سازمان سيا، جبهه ملي و دكتر منوچهر شايگان بوده است. جالب اين است كه اين افراد حتي كابينه خود را هم تشكيل داده بودند.»(12)
در واقع، برخي جريانات و احزاب داخلي هم به موازات چهره هايي مانند شريعتمداري در شكل گيري كودتا نقش آفريني مي كردند. اينها البته خود را باني نجات مردم ايران و خيرخواه ملت مي دانستند. ناصر ركني حلقه وصل كودتاچيان مي گويد: «اينجانب هرگز نخواستم كه نظام جمهوري اسلامي را براندازم... اصلاً مسئله براندازي نظام جمهوري اسلامي مطرح نبوده، بلكه به نظر من به عكس بوده؛ يعني نجات انقلاب و جمهوري اسلامي ايران از دست كساني كه به نظر اينجانب صلاحيت حكومت كردن ندارند.»(13)
سازمان نقاب كه نامش مخفف "نجات قيام ايران بزرگ " است، مي كوشيد تا به خيال خودش ايران از دست رفته را به ايرانيان بازگرداند و از يوق ظلم و ستم و خشونت رهايي بخشد. در واقع جبهه اي متشكل از جريانات مختلف براي كودتا شكل گرفته بود و اين جبهه نه در مباني كه در هدف همسو و متحد بود.
در انتخابات دهم نيز، برخي شرايط كشور را بحراني و تداوم حضور احمدينژاد را براي ايران خطرناك ارزيابي مي كردند. اين جمله كه "احساس خطر كردم " بارها و بارها از سوي موسوي در انتخابات تكرار شد. احزاب و جريانات مختلف هم پيمان شدند تا براي رسيدن به هدف، گام هايي بلند بردارند. ابطحي در دادگاه تصريح كرد كه: «هاشمي رفسنجاني، موسوي و خاتمي قسم خورده بودند، يكديگر را تنها نگذارند.»
جبهه ايجاد شده از يك سو، منتظري، صانعي و موسوي تبريزي را با خود داشت و از سوي ديگر با هاشمي رفسنجاني ارتباط مي گرفت. شخصيت هاي مختلف سياسي بارها بر نقش آفريني هاي هاشمي و عدم تمايل جدي او به تداوم دولت احمدينژاد و اينكه تمام تلاشش را بدين منظور به كار بسته است، سخن گفتند. گفته مي شد كشور در خطر جدي و در آستانه سقوط است و بايد آن را نجات داد. اعضاي اين جبهه همچنين مي كوشيدند تا از طريق ارتباط گيري با دفاتر برخي مراجع، آنها را نيز مردد كنند و با ارائه اخبار و اطلاعات جهت دار، لااقل جلوي نقش آفريني جدي آنها را به نفع نظام بگيرند. اين پروژه البته تا حد زيادي موفق بود.
اصلاحات خون مي خواهد...
خلباني كه ماجراي كودتاي نوژه را 2 روز قبل با آيت الله خامنه اي در ميان گذاشت و مانع پيروزي آن شد، مي گويد: «حميد نعمتي را ديدم. قرار ملاقات را در تهران گذاشتيم. در تهران به منزل نعمتي رفتم. به من گفت:مأموريت تو بمباران بيت امام و تلويزيون است و ما مي توانيم تا 5 ميليون نفر را بكشيم! و اگر هم لازم باشد در يكي از كشورهاي حوزه خليج فارس و يا روي ناو امريكا در خليج فارس فرود بياييم. من به او گفتم شما با مردم مخالفيد يا با حكومت كه اين همه كشت و كشتار مي خواهيد بكنيد؟ گفت ما با حكومت مخالفيم، ولي هركس هم كه بخواهد مانع كار بشود، چاره اي نداريم جز اينكه همه را بكشيم.»
كساني كه ادعا مي كردند براي نجات ايران از خطر پا به ركاب شده اند و احساس وظيفه كرده اند، از ريختن خون مردم براي تحقق دموكراسي مطلوب خود بيمي نداشتند. طرح ريزي اغتشاشات بعد از انتخابات نوع ديگري از همين رويكرد بود. گفته مي شد اصلاحات خون مي خواهد و بايد جنگيد و اگر لازم بود، بايد مردم را هم كشت. تصرف پايگاه هاي نظامي و مراكز بسيج براي تهيه اسلحه و نيز تيراندازي در خيابان ها توسط اغتشاشگراني كه با چراغ سبز ميرحسين موسوي به صحنه آمده بودند، در همين راستا قابل تحليل و ارزيابي است.
عوضي گرفته ايد...
بعد از برملا شدن طرح كودتا، امام راحل طي سخناني اين دست برنامه ريزي ها را كارهاي بچه گانه و شرارت مآبانه خواندند و افزودند: «اينها مقايسه كردهاند جمهورى اسلامى ايران را به حكومتهاى ديگر كه گاهى حكومتى مىآيد و يك حزبى يا يك فرد ارتشىاى با يك عده قيام مىكند و آن حكومت را از بين مىبرد و يك حكومتى به جاى او مىنشاند، يا يك رژيمى را از بين مىبرد يك رژيم ديگرى مىآورد. اينها مقايسه حكومت اسلام را و نهضت اسلامى را با ساير نظامها و با ساير حكومتها عوضى گرفتند و لهذا، هم گروههايى كه توجه ندارند به عمق اين انقلاب و هم بعضى از افراد سياسى و ارتشى و اينهايى كه به خيال خودشان مىخواستند كه در اين سفره هم مثل سفره قبل، يك حظ وافرى داشته باشند و دستشان در دزدى و در كارهاى خلاف باز باشد -و حالا اميدشان كم كم دارد قطع مىشود- دست به يك همچو كارهايى مىزنند بدون توجه به عمق مسائل. كودتا در يك كشورى واقع مىشود كه آن كشور يك حكومتى دارد جداى از مردم و مردم هيچ كارى به آن حكومت ندارند يا ناراضى هستند كه -غالباً- هم ناراضى هستند... اينها حضور ملت را نمىفهمند يعنى چه؛ يا مىفهمند و از بس كه حب جاه دارند و حب مال دارند دست و پا مىزنند كه شايد -شايد در يكصد احتمال يكى- بتوانيم. اينها نمىدانند كه فرق است ما بين قيامهاى سياسى، قيامهاى ملى، قيامهايى كه براى آمال دنيايى است با اين نهضت اسلامى. نهضت اسلامى ايران ابداً، نه مليت و مليت گرايى -خصوصاً، به آن معناى فاسدش- در آن دخالت داشت و دارد و نه احزاب سياسى و طبقه روشنفكر و اين مسائلى كه در ساير جاها هست. اين نهضت از نفْس توده مردم، از نفْس توده زن و مرد مردم بلند شد.»(14)
تاكيد امام بر اين بود كه ملت همچنان پشتيبان نظام هستند و اگر ببينند حتي برخي جريانات منحرف داخلي هم قدم با بيگانگان حركت مي كنند، حساب خود را از آنها جدا خواهد كرد.
تمام اينها به حسب حكم قرآن، حكمشان قتل است
امام: «توجه به اين مسائل لازم است همه آقايان بكنند و كسانى كه خداى نخواسته يك انحرافاتى دارند اگر قابل اصلاحند با موعظه، با نصيحت، با هدايت اينها را اصلاح بكنند و اگر نيستند، پاكسازى بكنند. و آنهايى كه در اين مسائل، در اين مسئله آخر همراه بودند با اين خيال فاسد كودتا، تمام اينها به حسب حكم قرآن، حكمشان قتل است بلااستثنا، يك استثنا درش نيست؛ هيچ كس حق ندارد كه يك كسى را عفوش بكند، يك كسى را مسامحه با او بكند. اينها به حكم اسلام و حكم قرآن فاسد و مفسد هستند و اينها 4 حكم در قرآن هست كه از همه كوچكتر كشتن است. و اميدوارم ان شاء اللَّه همه شما با سلامت و صحت و عافيت اين راه را برويد و اين راه مستقيم را ان شاء اللَّه طى بكنيد. خداوند حفظتان كند ان شاء اللَّه.»(15)
از نگاه امام بايد با سران كودتا و كساني كه با موعظه و نصيحت قابل اصلاح نيستند، با قاطعيت برخورد كرد و كسي حق ندارد در قبال آنها مسامحه كند. برخي اعترافات متهمين جريان كودتا به مرور در اختيار مردم قرار گرفت تا مردم بدانند چه كساني به دنبال مواجهه با ايران اسلامي بوده اند. در اين مسير با هيچ كس حتي سيد كاظم شريعتمداري هم مسامحه نشد و برخي سردمداران كودتا در نهايت به اعدام محكوم شدند.
پينوشتها:
* منبع: رجا
1-كيهان – شنبه 21/4/1359
2-كودتاي نوژه – صفحه 298
3-توطئه در ايران – ص 197
4-توطئه در ايران – ص 197
5-كودتاي نوژه – صفحه 102
6-اطلاعات – 27/2/1365
7-كودتاي نوژه – صفحه 157
8-دانشجويان پيرو خط امام – مجموعه اسناد لانه جاسوسي – جلد 2 – آبان 1366 – صفحه 91
9-كودتاي نوژه – صفحه 171
10-كيهان هوايي – 25/4/1365
11-هفته نامه خلق مسلمان – شماره 18 – صفحه 3
12-كيهان – 31/1/1361
13-كودتاي نوژه – صفحه 294
14-صحيفه امام، ج13، ص: 25
15-صحيفه امام، ج13، ص: 45
نويسنده:محمد مهدي تهراني