IRNON.com
هزارتوي سينماي ايران و جهان در گفت‌وگو با سعيد مستغاثي
آرايش آخر الزماني هاليوود
 

يك موضوعي را كه به غلط در ذهن شرقي‌ها جاي دادند اين است كه هاليوود يك كارخانه روياسازي و موسسه سرگرمي‌ بيش نيست اما اگر نگاهي اجمالي به فيلم‌هايي كه در اين حدود 120-110 سال ساخته، داشته باشيم، خواهيم ديد از همان روزهاي اول يك پديده فيلمسازي بشدت ايدئولوژيك بوده است.


 

اشاره:
سعيد مستغاثي متولد 1340 و داراي مدرك كارشناسي ميكروبيولوژي و همچنين كارگرداني سينما از موسسه رسام هنر (وابسته به جهاد دانشگاهي)، كار پژوهشي و نوشتاري را از سال 1364 با بررسي و تحقيق در تاريخ معاصر ايران آغاز كرد و بخشي از آن را در سال 1369 در كتاب «تقويم تاريخ انقلاب اسلامي» از انتشارات سروش ارائه داد. وي در اين مسير با برخي از موسسات تحقيقاتي و پژوهشي تاريخ از جمله موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني(ره) همكاري داشت. از اوايل دهه 70 به وسيله همكاري با بنياد سينمايي فارابي و فصلنامه
اين بنياد وارد حيطه مطبوعات سينمايي شد و از آن پس در نشريات مختلف قلم زد. از جمله هفته نامه سينما، دنياي تصوير، نقد سينما،
سوره، اطلاعات بين الملل، فيلم و سينما، فيلم و هنر، آفرينش، بنيان،آينه جنوب، بهار، نوروز، حيا ت نو، همشهري، جهان سينما، فيلم نگار و...و در اين نشريات مسؤوليتهايي از قبيل دبير سرويس نقد فيلم، دبيربخش ايراني، مسؤو ل بخش خارجي و... را نيز برعهده داشت. مستغاثي در سا لهاي 1382 تا 1384 سردبير مجله هفتگي سينما و همچنين نشريه «رويداد هفته » بود و هم اكنون عضو شوراي علمي ماهنامه موعود وابسته به موسسه فرهنگي موعود عصر(عج) است. وي از آغاز تاسيس انجمن منتقدان و نويسندگان سينمايي ايران در سال 1374،به عضويت آن درآمد، از سال 1386 وارد شوراي مركزي آن شده و در سال 1387 به رياست اين انجمن انتخاب شد. مستغاثي همچنين در
دور ه هاي مختلف عضو هياتهاي داوري اين انجمن در جشنوار ه هاي گوناگون بود ه و در سال 1387 نيز از جمله داوران جشن خانه سينما و
عضو هيات داوران بخش فيلم هاي اول و دوم (نگاه نو) جشنواره فيلم فجر بود. سعيد مستغاثي از سال 1374 به برنامه سازي در تلويزيون روي
آورد؛ ابتدا براي برنامه هايي همچون «سينما تئاتر،با شما براي شما، زن در تاريخ سينما و «مستند4 . نويسندگي و كارشناسي كرد و سپس با كارگرداني مجموعه مستند- داستاني «محراب انقلاب » در سال 1384 وارد جرگه كارگرداني و مستندسازي شد. پس از آن ساخت
مجموعه هاي مستند «راز آرماگدون -1386، پيش از آغاز- 1387،آب در هاون -1387، راز يك نقش - 1388، راز آرماگدون .:ارتش سايه ها -1387-88، راز آرماگدون 3: معبد تاريكي - 1388،«راز آرماگدون 4: پروژه اشباح- 1388-89 و «اشغال 1389براي شبكه هاي مختلف تلويزيون در كارنامه او به ثبت رسيده است كه اين 2 مجموعه اخير هنوز در دست توليد است. وي همچنين فيلم داستاني «راز » را در سال 1385براي مقاومت بسيج نوشته و كارگرداني كرد.


* به مقالات و نوشته‌هاي شما كه مراجعه مي‌كنيم با اين جمله مواجه مي‌شويم كه «هاليوود آرايش آخرالزماني گرفته است». تلقي شما از اين آرايش آخرالزماني چيست و چه تحليلي از اين رويكرد هاليوود داريد؟

يك موضوعي را كه به غلط در ذهن شرقي‌ها جاي دادند اين است كه هاليوود يك كارخانه روياسازي و موسسه سرگرمي‌ بيش نيست اما اگر نگاهي اجمالي به فيلم‌هايي كه در اين حدود 120-110 سال ساخته، داشته باشيم، خواهيم ديد هاليوود صرفا يك موسسه سرگرمي‌ساز نيست و از همان روزهاي اول يك پديده فيلمسازي بشدت ايدئولوژيك بوده است. براي اثبات اين موضوع مي‌توان به يكي از اولين فيلم‌هاي ديويد وارك گريفيث (كه به پدر سينما معروف شده) به نام «تولد يك ملت» كه يكي از شاخص‌ترين فيلم‌هاي تاريخ سينماست اشاره كرد؛ فيلمي كه هنوز در بسياري از مراكز آكادميك و آموزشي سينما درس داده مي‌شود و ويژگي‌هاي تكنيكي آن مورد استفاده دانشجويان قرار مي‌گيرد اما اگر به موضوع فيلم نگاه كنيم خواهيم ديد دفاع از نژادپرستي محور اصلي آن است. همچنين فيلم‌هايي مثل «تعصب» و «4 سوار سرنوشت» نيز از همين دست فيلم‌ها بودند. بسياري از محصولات اين كمپاني‌ها ، اعراب و مسلمانان را به استهزا گرفتند – مانند فيلم «دزد بغداد»- و آنها را خشن و بي‌سر و پا نشان دادند و بسياري از اين فيلم‌ها، آمريكا را هميشه در مقام يك منجي نشان دادند، مثل «بتمن»، «سوپرمن»، «اسپايدر‌من» و... و بسياري از اين فيلم‌هاي توليدي هاليوود هم به صورت خيلي مستقيم به تفكرات صهيوني پرداختند؛ فيلم‌هايي مانند «داوود و گوليات»، «10 فرمان»، «اكسدوس»، «سامسون و دليله»، «شمشير در صحرا»، «مارگير»، «خاطرات آن فرانك»، «استر و سلطان» و... كه اسطوره‌هاي يهود را به تصوير مي‌كشيد. دليل توليد حجم بسيار زيادي از چنين فيلم‌هايي اين بود كه پايه‌گذاران هاليوود اساسا آدم‌هاي ايدئولوژيك بودند و كساني نبودند كه براي سرگرمي پايه‌گذار اين سينما باشند. بخشي از موسسان هاليوود را مهاجران اشراف يهودي تشكيل مي‌دادند كه از اروپا آمده بودند و گروهي ديگر به دليل حضور كلوني‌هاي «پيوريتن‌ها» بودند و عمدتا از انگليس راهي قاره نو شدند كه آدم‌هاي بشدت ايدئولوژيك بوده و هستند. اخلاف آنها همين «اوانجليست‌هاي» امروزي هستند. آنها براي خودشان ماموريت زمينه‌سازي بازگشت حضرت مسيح از طريق برپايي اسرائيل بزرگ را قائل هستند. بنابراين بنيانگذاران هاليوود يعني كساني همچون «لوئيس بي مه‌ير»، «ديويد سلزنيك»، «ديويد وارك گريفيث» و... آدم‌هاي بشدت ايدئولوژيك بودند و براي خود اين ماموريت را تصوير مي‌كردند كه زمينه‌هاي بازگشت حضرت مسيح(ع) را فراهم كنند و طبعا اين ماموريت در فيلم‌هايشان نمود پيدا مي‌كرد. لذا ماهيت اين ايدئولوژي، از همان ابتدا آخرالزمان‌گرايي بود. البته ممكن است سوال پيش آيد كه آيا صهيونيست‌ها واقعا معتقد به اين ايدئولوژي و بازگشت حضرت مسيح (ع) بودند؟ بايد گفت خير. بلكه اين مساله دستاويز صهيونيست‌ها قرار گرفت تا جماعت عظيمي از مسيحيان را با خودشان همراه و هم‌آرمان كنند. ما به‌طور مشخص اولين فيلم آخرالزمان‌گرايي را در سال 1910 و در فيلمي به نام «ستاره دنباله‌دار» مي‌بينيم كه قسمت دوم آن در سال 1916 ساخته مي‌شود. آثاري درباره پايان دنيا در سال‌هاي 1916 و 1922 ساخته مي‌شوند و نسخه‌اي هم در اين باره به كارگرداني «ابل گانس» (فيلمساز مشهور فرانسوي) در سال 1931 ساخته شد. همه اينها فيلم‌هايي هستند كه به طور مشخص فجايع آخرالزمان را نشان مي‌دهند مثل فيلم «روزي كه كره زمين از حركت ايستاد» . معمولا در اين فيلم‌ها يا موجودات فضايي هستند كه كره زمين را از بين مي‌برند يا بيماري فراگيري شيوع مي‌يابد كه همه موجودات زمين را از بين مي‌برد يا گروهي شيطاني از جنس بشر يا غير آن موجوديت زمين را تهديد مي‌كنند يا اين تهديد از طرف آدم خبيثي است كه مي‌خواهد سلطان همه عالم شود. مثلا در فيلم «جنگ دنياها» كه «اورسن ولز» ابتدا نمايشش را در راديو اجرا كرد و بعد در سينما به فيلم تبديل شد، نشان‌دهنده اين مطلب است كه دنيا توسط موجوداتي فضايي در حال نابودي است و البته تنها منجي اين شرايط فاجعه‌بار آمريكاست. اين مساله (منجي بودن آمريكاييان) آنقدر در فيلم‌هاي آخرالزماني تكرار شده كه حتي در برخي آثار به شكلي گل‌‌درشت نشان داده مي‌شود. مثلا «ادوارد زوئيك» در فيلم «10 هزار سال قبل از ميلاد» نشان مي‌دهد كه قبايل ماقبل تاريخ هم مي‌گويند منجي‌ ما مو ‌طلايي و چشم‌آبي است! (يعني همان عامل و پارامتري كه تقريبا در منجي اغلب اين دسته از فيلم‌هاي آخرالزماني شاهديم). به دنبال اين موج فيلم‌هاي ايدئولوژيك و آخرالزماني است كه مي‌بينيم در دهه 70 ميلادي و در سال‌هاي نزديك به پيروزي انقلاب اسلامي كه جنبش‌هاي اسلامي نيز اوج يافته‌اند، سير توليد اين دسته از فيلم‌هاي هاليوودي نيز سرعت بيشتري گرفت، سري فيلم‌هاي «بيگانه»، «جنگ ستارگان» و... كه از فيلم‌هاي آخرالزماني به شمار مي‌آيند در آن ايام توليد شده‌اند. البته دليل ديگر اين افزايش توليد آثار آخرالزماني در هاليوود، نزديك شدن به پايان هزاره دوم بود كه بر مبناي تبليغات القايي صهيونيست‌ها، گويا با تغيير هزاره، بايد آخرالزمان فرا مي‌رسيد. تبليغات وسيع در آستانه سال 2000 نيز بيانگر همين مطلب بود. اگر نگاهي به دهه 90 داشته باشيم، خواهيم ديد كه از 20 فيلم پرفروش اين دهه، حداقل 13 فيلم آن به طور مستقيم به آخرالزمان پرداخته است. فيلم‌هايي مانند «تايتانيك» - كه جيمز كامرون كارگردان آن در مصاحبه‌اي به صراحت اعلام كرد يك فيلم آخرالزماني ساخته است- «ترميناتور»، «ماتريكس»، «ارباب حلقه‌ها»، «هري پاتر» و... از جمله همين فيلم‌ها بودند كه در پايان هزاره دوم و اوايل هزاره سوم ناگهان به شكل گسترده توليد شده‌اند. اين جمله كه هاليوود آرايش آخرالزماني گرفته را يكي از كارشناسان خارجي در همان سال‌ها و در نقد يكي از فيلم‌هاي سال 2000 مطرح كرد. آن موقع زياد روي اين موضوع حساسيت وجود نداشت اما پس از ورود به هزاره سوم اين آرايش آخرالزماني به مراتب شديدتر از قبل شد و اگر فيلم‌هاي چند سال اخير را بررسي كنيم 70 الي 80 درصد فيلم‌هاي توليدي هر سال، ايدئولوژيك و آخرالزماني به نظر مي‌آيند. به‌عنوان مثال تيم برتون، تهيه‌كننده كارتون «9» درباره ساخت اين فيلم به طعنه گفت كه از يك ميليون فيلم آخرالزماني كه ساخته شده، اين فيلم بهتر از همه آنهاست! اين شخص در ابتدا مستقل بود اما به علت اينكه نتوانست بدون حمايت كمپاني‌هاي هاليوود زيست كند مجبور شد در خدمت آنها باشد. بنابراين مبناي همه سياست‌هاي هاليوود بر فيلم‌هاي آخرالزماني استوار مي‌شود. حتي مساله به وجود آمدن اسرائيل و هولوكاست را به‌راحتي مي‌توان در اين دسته از فيلم‌ها قرار داد چرا كه در باور مسيحيان صهيونيست تشكيل اسرائيل از مقدمات بازگشت مسيح موعود محسوب مي‌شود و در نتيجه اين مساله نيز جزو انديشه‌هاي‌ آخرالزماني صهيوني به شمار مي‌آيد و شما مي‌بينيد فيلم اخير تارانتينو با نام «حرامزاده‌هاي لعنتي» يا فيلم آخر برادران كوئن به ‌عنوان «مرد جدي» در همين راستا ساخته شده‌اند. من به جرأت مي‌توانم بگويم از 10 فيلم نامزد اسكار امسال، 9 فيلم به طور مستقيم ايدئولوژيك و آخرالزماني بودند. از فيلمي مثل «An Education» كه يهود را كاملا مظلوم نشان مي‌دهد تا فيلم «آواتار» و حتي فيلم كاترين بيگلو يعني «محفظه رنج» نمونه‌هايي از اين 10 فيلم هستند. جالب است كه در مراسم اهداي جايزه اسكار وقتي خواستند «كريستوفر والتز» - كه نقش آلماني ضديهود را در فيلم «حرامزاده‌هاي لعنتي » بازي مي‌كرد- به‌عنوان نامزد اسكار معرفي كنند، مجري برنامه – استيو مارتين- گفت كريستوفر كسي بود كه در فيلم «حرامزاده‌هاي لعنتي» به‌دنبال يهوديان مي‌گشت و از نيافتن آنها دچار يأس مي‌شد. سپس مارتين دست خود را به سوي سالن باز كرد و خطاب به كريستوفر گفت: ببين كريستوف! (يعني همه اين سالن يهودي هستند! و همين اشاره طعنه‌آميزي به تسلط يهوديان صهيونيست بر هاليوود از زبان خود دست‌اندركاران آن به حساب مي‌آيد). در آن لحظه دوربين مراسم به سرعت روي چهره برادران كوئن زوم كرد كه هميشه سعي مي‌كردند اين هويت يهوديت خود را در پشت فيلم‌هاي ظاهرا طنز و مفرح پنهان كنند.

* در واقع شما برخلاف اين تصور كه هاليوود صرفا يك كمپاني سرگرم‌كننده است، تشكيل و ادامه كار اين شركت را با اهداف كاملا ايدئولوژيك و سياسي مي‌بينيد؟

در حقيقت علت به وجود آمدن آمريكا ايدئولوژيك و سياسي بود. فيلم آخر «رابرت آلتمن» را ببينيد. در اين فيلم در يكي از آوازهايي كه مي‌خوانند علنا مي‌گويند كه نياكان ما در اينجا، نيواورشليم دفن شده‌اند. يعني هنوز هم به آمريكا مي‌گويند اورشليم جديد (همان تعبير پيوريتن‌ها هنگام مهاجرت به قاره نو). اوانجليست‌ها هنوز در دعاهاي مدارس خود مي‌خوانند كه «خدايا! ما را از شر كنعانيان نجات بده». اين سوال پيش مي‌آيد كه در سرزمين آمريكا كنعانيان چه مي‌كنند؟ در واقع كنعانيان همان سرخپوستان آمريكا بودند. لذا مي‌بينيم قتل عام سرخپوستان در آمريكا بدون‌جهت نبوده است. در تاريخ ويل دورانت نوشته شده كه «كريستف كلمب» با پول كانون‌هاي اشراف يهود به آمريكا رفت. ژاندارم دنيا شدن آمريكا و حضور بزرگ‌ترين كارخانه‌هاي اسلحه‌سازي در اين كشور بي‌دليل نيست. بزرگ‌ترين ماموريت آمريكا در پشت اسكناس‌هاي آنها نمايان است؛ برقراري«نظم نوين جهاني» كه در كنار علائم مشهود ماسوني پشت همان اسكناس‌ها، در واقع حكايت همان حكومت جهاني صهيون است. بنابراين آمريكا كشوري نيست كه بيهوده به‌وجود آمده باشد، كلمب و همراهانش از روي كنجكاوي به آنجا نرفتند و كلوني‌هاي پيوريتن‌ها و اشراف يهود اروپا نيز از سر تفريح به آن مهاجرت نكردند بلكه ماموريتي تعريف شده برايش تصوير كرده بودند كه اين تصوير اينك بر همه رسانه‌ها و سياست‌هايش نشسته است يعني همه آنها در جهت همين ماموريت هستند.


* مي‌توان گفت هاليوود تريبون سينمايي كساني است كه آمريكا را در جهت اهدافشان به وجود آوردند.

قطعا همين‌طور است. صاحبان كمپاني‌هاي هاليوود همان كساني هستند كه بزرگ‌ترين كمپاني‌هاي اسلحه‌سازي را دارند. كساني مثل «روبرت مرداك» يا «جورج سوروس» يا «فيليپ برگ» همگي در كارتل‌ها و تراست‌هايي هستند كه هم اسلحه توليد مي‌كنند و هم فيلم مي‌سازند. به همين علت است كه مي‌بينيم فيلمسازي، بعد از اسلحه‌سازي تجارت دوم آمريكاست.

* مرحله‌بندي اهداف ايدئولوژيك و سياسي‌ هاليوود را كمي بيشتر تشريح مي‌كنيد؟

گروهي كه ما آنها را صهيونيست مي‌ناميم داراي 2 مشخصه اصلي هستند، اول نژاد‌پرستند و دوم به دنبال تسخير جهان هستند و هيچگونه اعتقادات مذهبي ندارند، در واقع دين ابزار آنهاست. با اينكه از المان‌ها و نمادهاي دين يهود استفاده مي‌كنند ولي از همان زمان كه از حضرت موسي (ع) جدا شدند و حضرت آنها را نفرين كرد، به فرعون و ساحران ملحق شدند و بنا بر همين است كه امروزه نمادها و نشانه‌هاي صهيونيسم را به مصر باستان نزديك‌تر مي‌بينيم. حركت آنها در طول تاريخ همواره آرام و بطئي بود و شايد پرحوصله‌تر از آنها را نتوان يافت. طبق اسنادي كه الان افشا شده و موجود است، انگيزاسيون را صهيونيسم راه‌اندازي كرد. كساني كه مبدع انگيزاسيون بودند، كشيش‌هايي بودند كه قبلا يهودي مخفي به شمار مي‌آمدند و پاپ‌هايي كه انگيزاسيون در زمان آنها رخ داد برخلاف روند واتيكان، بيشترين دوستي را با يهود داشتند و مي‌بينيم كه همين انگيزاسيون كليساي كاتوليك را ضايع كرده و به اضمحلال كشيد تا پروتستانتيزم به وجود آمد. در واقع پروتستانتيزم محصول يهوديزه كردن مسيحيت توسط مارتين لوتري بود كه به نوشته بسياري اسناد و مدارك اساسا با كانون‌هاي اشراف يهود مرتبط بود و توسط آنها حمايت مي‌شد. پس از آن مي‌بينيم آنچه از دل پروتستانتيزم بيرون مي‌آيد، اوانجليسم است، يعني همان كساني كه صهيونيسم مسيحي لقب گرفته‌اند. اگر سير تاريخي اين حركات را بررسي كنيم خواهيم ديد كه ردپاي يهود در اين 10 قرن، يعني از اوايل هزاره دوم كه جنگ‌هاي صليبي رخ داد تا به امروز در همه فجايع تاريخي و انساني مشخص بوده و در اين سير تاريخي، حداقل در يكصد سال اخير، هاليوود زمينه‌چيني لازم را براي پايان هزاره دوم و ورود به هزاره سوم فراهم كرده است. هاليوود در سال‌هاي اول تولدش به دنبال جاانداختن ايدئولوژي خود بود و اسطور‌ه‌هاي يهودي را مثل «سامسون و دليله» و «ديويد و گوليات» را در قالب فيلم‌هاي خود نشان مي‌داد. مهاجرت يهوديان را نيز در قالب فيلم‌هايي مانند «اكسدوس» به نمايش در‌آوردند. وقتي به سال‌هاي دهه 70 و اوج‌گيري جنبش‌هاي اسلامي نزديك مي‌شويم، مي‌بينيم كه فيلم‌هاي تعيين‌كننده‌تر مثل «جن‌گير» مطرح مي‌شوند؛ فيلمي كه استراتژي جورج بوش مبني بر اينكه براي از بين بردن تروريست‌ها بايد به داخل كشورهاي اسلامي وارد شد را مطرح مي‌كند يعني حدودا 30 سال قبل از آمدن جورج بوش استراتژي او در اين فيلم نمايش داده شده است. در اين فيلم مي‌بينيم با صداي اذان، شيطان از يك سرزمين اسلامي همراه يك كشيش به سياتل آمريكا رفته و در وجود يك دختر وارد مي‌شود. فيلم «جن‌گير» براي آمريكايي‌ها اين پيام را داشت كه اگر شيطان را در سرزمين‌هاي اسلامي سركوب نكنيم به آمريكا مي‌آيد و در آمريكا جوانان ما را مورد هجوم قرار مي‌دهد. يا در فيلم «بيگانه» كه هيولاهايي باستاني از دل زمان بيرون آمده و در دل آدم‌ها رسوخ مي‌كنند و در واقع با ايجاد هراس، دين را به صورت يك هيولا نشان مي‌دهند؛ هيولايي كه از قعر زمان براي نابود كردن مي‌آيد. نكته‌اي كه آقاي دكتر شاه‌حسيني فرمودند بسيار جالب بود كه در واقع انقلاب اسلامي، نفوذ آن در كشورهاي اسلامي و مبارزات ضدامپرياليستي و... مساله اصلي صهيونيسم جهاني نيست، بيشتر هراس آنها از ديني است كه در اجتماع و مديريت جامعه ظاهر شده است. در واقع ترس آنها از به هدر رفتن تلاش 400 ساله‌شان براي كنار گذاشتن دين است.

* فيلم «اينك آخرالزمان» كه يك سال قبل از انقلاب ساخته شد نيز در اين راستا بود؟

بله، علاوه بر اين فيلم، «جنگ ستارگان» نيز از همين دست بود و برخلاف آنچه تبليغ مي‌شد كه اين فيلم پروژه‌اي است عليه روسيه؛ در واقع «جنگ ستارگان» پروژه اوانجليست‌ها عليه جنبش‌هاي اسلامي بود، بنابراين اوج فيلمسازي ايدئولوژيك آنها اواخر دهه 70 است. البته فيلم‌هاي سطحي مثل «رمبو»، «دلتا فورس» و... نيز براي رد گم كردن در اين دهه توليد مي‌شود.

* در آن سال‌ها ويتنام ديگر دشمن اصلي آمريكا نيست؟

جنگ ويتنام در سال 1975 تمام شد. اين در حالي است كه حتي ما مي‌بينيم سال‌هاي بين دهه 50 و دهه 70 ميلادي كه اوج جنگ سرد است، فيلم‌هاي ضداسلامي توليد مي‌شود. فيلم‌هاي مثل «جيمز باند»، «جاسوسي كه از سردسير آمد» و... حكايت همان آثار جنگ سرد است كه بيشتر جنبه سرگرمي دارد اما در اين ميان شاهد توليد فيلم‌هايي هستيم كه به شكلي پنهان و در لايه‌هاي خود بشدت ضداسلامي است. به طور مثال فيلم‌هايي كه بسيار در بين ما محبوب شده، مانند «مردي كه زياد مي‌دانست»، «افسانه گمشدگان»، «عمر خيام» يا «علي‌بابا و چهل دزد» يا «دور دنيا در 80 روز» است كه در اين فيلم‌ها اعراب و مسلمانان اشخاص نامطلوب و بي‌سر و پا و حتي جاسوس نشان داده مي‌شوند. «ريك آلتمن» استاد دانشگاه «پرينستون» آمريكا كتابي درباره سينماي موزيكال به مناسبت 100 سالگي سينما نوشت. در اين كتاب نوشته، ما 100 سال با هاليوود تلاش كرديم فرهنگ آمريكايي را در مملكت خود قوام دهيم و در ديگر كشورها جابيندازيم يعني همواره خواسته‌اند فرهنگ كابوئيسم و گاوچراني‌ـ كه آقاي احمدي‌نژاد نيز چندي پيش اشاره كردند ـ را رواج دهند.

* شما معتقديد رويكرد اصلي هاليوود همين اهداف آخرالزماني است ولي در كنار آن سرگرمي نيز مدنظر است كه متاسفانه توجهات بيشتري به اين سمت جلب شده است.

هاليوود همواره 2 نوع فيلم ايدئولوژيك داشته است؛ يكسري فيلم‌هاي سطحي سياسي مثل جيمز باند توليد كرده است. درست است اين فيلم‌ها درباره شرق و كمونيسم ساخته شد ولي بسيار سطحي بود. جيمز باند در اين فيلم‌ها، آدمي زن‌باره و مشروبخوار و... است كه براي مخاطب بيش از هدف سياسي و ايدئولوژيك، ‌سرگرمي را القا مي‌كند. اما نوع دوم فيلم‌هاي ايدئولوژيك هاليوود كه اكثر آنها نيز چنين هستند، فيلم‌هايي عميقا ضد اسلامي به شمار مي‌آيند. حتي فيلم‌هاي كمدي مثل فيلم معروف باد ابوت و لو كاستلو به نام «گمشدگان حرم» يا «سندباد» و... كه فضايي هزار و يك شبي از كوچه و خيابان‌هاي كشورهاي عربي اسلامي نشان مي‌دهند با تصويري سياه و كثيف و آدم‌هايي نيمه‌وحشي و بربر كه غربي‌ها همواره درصدد متمدن كردن آنها هستند. در فيلم «شاهزاده پارس» نيز همين نگاه موجود است و مسلمان‌ها را به شكل انسان‌هاي بدبخت و بيچاره كه همواره به فكر دزدي يا راهزني هستند نشان مي‌دهند. بنابراين در همه دوران ‌دشمن اصلي آنها اسلام بوده است، به طور مثال اگر سال‌هاي اوج رژيم شاه را بررسي كنيم، مي‌بينيم كمونيست‌هاي ضداسلامي مثل پرويز نيكخواه در راس تلويزيون قرار مي‌گيرند يا آريانپور در دانشگاه‌ها درس ضداسلامي مي‌دهد و شهيد مطهري با او درگير مي‌شود. مي‌بينيم چگونه شاه كه دشمنش را ماركسيست‌ها اعلام مي‌كرد اما از همان‌ها عليه ‌اسلام استفاده كرد.


* رويكرد هاليوود بعد از پيروزي انقلاب و دهه 80 چگونه است؟

در اين دهه به قول دكتر عباسي توليد فيلم‌هاي استراتژيك كاملا مشهود است. مساله ديگري كه بايد در اينجا مد نظر قرار داد موج معنويت‌خواهي است كه انقلاب اسلامي در دنيا به راه مي‌اندازد. اين موج موجب مي‌شود غربي كه در دهه‌هاي 70 و 80 دچار عصيان شده بود و اين نابساماني در فيلم‌هايي مثل «5 قطعه آسان»، «ايزي رايدر» و ... مشهود بود، دچار بازگشت شود و گرايش‌ به دين‌هاي ابراهيمي بويژه اسلام فزوني يابد. غرب در اين مرحله انبوهي از فرقه‌ها را به راه مي‌اندازد و خيلي از فيلم‌هاي با موضوع معنويت و عرفان‌هاي كاذب مي‌سازد. فيلم‌هاي «دورز» اليور استون يا «دود مقدس» جين كمپيون و... نشان‌دهنده همان عرفان‌هاي كاذب است. در واقع غرب در مقابل«تك» معنويت‌خواهي ناب اسلامي، پاتك عرفان‌هاي دروغين مي‌زند. ما در دهه 90 و دهه نخست هزاره سوم نيز شاهد افزايش ساخت اينگونه فيلم‌ها هستيم. فيلم‌هايي با ظاهر كاملا معنوي ولي پر از فريب و دروغ. يكي از اخيرترين اين آثار، فيلم ماقبل آخر«كاپولا» با عنوان«جواني بدون جواني » است كه داستان آن را جامعه‌شناسي با نام«ميرچا الياده» نوشته (همان كسي كه در كتاب «جنگ سرد فرهنگي» فرانسيس ساندرس بر اساس مدارك و مستندات، ‌نامش در فهرست شواليه‌هاي ناتوي فرهنگي آمده است) و مي‌بينيم چگونه عرفان‌هاي كاذب رواج داده مي‌شود.

* مي‌توان گفت در دهه 80 تبديل شدن هاليوود به تريبوني براي سياستگذاران آمريكا كاملا بر همگان مشهود مي‌شود.

با رخ دادن انقلاب اسلامي برخلاف آنچه پيش‌بيني مي‌كردند، اين رويكرد هاليوود عريان‌تر مي‌شود؛ فيلم‌ها ايدئولوژيك‌تر و استراتژيك‌تر شده و به فيلم‌هاي مستقيم و بي‌پرده نزديك‌تر مي‌شود. در حقيقت هاليوود از فرصت‌هاي شبه‌ديني كه برايش به وجود آمده بود نهايت سوءاستفاده را ‌كرد و جنگ آخرالزمان و آرماگدون را در فيلم‌هاي خود به نمايش در‌آورد.

* عده‌اي عنوان مي‌كنند هاليوود، سينمايي مستقل است. چطور مي‌توان ارتباط پيچيده و پنهاني آن را با سياستگذاران آمريكا نمايان كرد؟

البته اين ارتباط الان ديگر پيچيده و پنهان نيست. اسناد پشت پرده فيلم‌هاي دهه 40 و 50 همگي فاش شده است. به طور مثال «دونالد جيمسون» كه از عناصر CIA بود پرده از فعاليت‌هاي شوراي برنامه‌ريزي رواني يا PSB كه اواخر دهه 40 تاسيس شد، برداشت. اين شورا علاوه بر نشر كتاب و برگزاري برنامه‌هايي مثل تئاتر، نمايش و ... يك حلقه فيلمسازي نيز داشت. كساني مثل «جان فورد» و «جان وين»عضو اين حلقه بودند. اين چيزي است كه خودشان هم گفته‌اند. به هرحال در سيستم فيلمسازي آمريكا، آنگونه نيست كه ما فكر مي‌كنيم هركس هر فيلمي كه دلش بخواهد مي‌سازد. فيلم «آنچه اتفاق افتاد» اثر «بري لوينسون» را مثال مي‌زنم. كارگردان اين فيلم زماني بسيار محبوب هاليوود بود و براي فيلم «رين من» جايزه اسكار گرفت. در اين فيلم رابرت دنيرو نقش تهيه‌كننده‌اي در هاليوود را دارد. او فيلمي را تهيه كرده كه كارگردان جواني دارد. پس از قتل و غارت‌هايي كه در آن فيلم اتفاق مي‌افتد، در پايانش يك سگ كشته مي‌شود. صاحب استوديو كه يكي از سرمايه‌داران است، مي‌گويد من نمي‌توانم چنين فيلمي را بپذيرم. فيلمساز با گريه مي‌گويد اين فيلم را با همه هنر و توانم ساختم. اما آن سرمايه‌دار مي‌گويد يا آنچه را گفتم در فيلم تصحيح مي‌كني يا خودم اين فيلم را درست مي‌كنم. ما پول خود را براي احساس و هنر شما خرج نمي‌كنيم.
خود «تيم برتون» مي‌گويد من هنوز نتوانسته‌ام فيلم دلخواه خود را بسازم. كسي مثل «كلينت ايستوود» براي ساخت فيلم«رودخانه مرموز» مي‌گفت كه روزها و ماه‌هاي متمادي فيلمنامه‌ به دست كمپاني‌هاي هاليوود را زير پا مي‌گذاشته و از اين استوديو به آن يكي مي‌رفته و كسي حاضر به تهيه آن فيلم نبوده تا اينكه با هزار نوع تهديد و تطميع توانسته اين فيلم را بسازد. يعني هاليوود سرمايه‌ها را براي سليقه كارگردان‌ها خرج نمي‌كند بلكه براي اهداف سياستگذاران آمريكا به كار مي‌گيرد. به‌طور مثال يك كمپاني مثل«فاكس قرن بيستم» تعيين سياست مي‌كند كه در هر دوره چه فيلم‌هايي بسازد. براي همين است كه مي‌بينيم مثلا در يك دهه ناگهان ، 3 الي 4 فيلم درباره«بودا» ساخته مي‌شود. برتولوچي در ايتاليا فيلم مي‌سازد، ژان ژاك آنو فرانسوي «7 روز در تبت» را مي‌سازد و اسكورسيزي محبوب ما نيز «كوندون» را جلوي دوربين مي‌برد!

* سوال من همين‌جاست. به طور مثال ارتباط‌هاي اسكورسيزي با آمريكا چگونه است؟

بعد از قضيه 11 سپتامبر «جك والنتي» رئيس وقت اتحاديه تهيه‌كنندگان آمريكا همه صاحبان كمپاني‌هاي اصلي آمريكا را در كاخ سفيد جمع كرد و بحران تروريسم جهاني را مطرح كرد و گفت: بايد تمام سياست‌هاي فيلمسازي در اين جهت باشد. بعد از آن مي‌بينيم حتي تمام تصاوير برج‌هاي دوقلو از فيلم‌هاي ساخته شده هم حذف مي‌شود و فيلمسازي روندي را به خود مي‌گيرد كه غرور جريحه‌دار شده آمريكايي‌ها را جبران كنند. فيلم‌هايي مثل«جاسوس‌بازي» اثر«توني اسكات» يا «سقوط بلك هاوك» ساخته مي‌شود تا حملات آمريكا به كشورهاي اسلامي را توجيه كنند. اين يك مثال از ارتباطات كمپاني‌هاي هاليوود با سياستگذاران بود كه مطرح كردم، بنابراين لازم نيست به اسكورسيزي بخشنامه ابلاغ كنند كه چه فيلمي بسازد بلكه سياست كمپاني‌هاي هاليوودي كاملا مشخص و همه كارگردان‌ها بايد در اين جهت فيلم بسازند. لذا اگر فيلمنامه‌اي در اين راستا بود پذيرفته مي‌شود اما اگر مطابق با خواسته‌هاي هاليوودي نبود هرگز اجازه ساخت نمي‌گيرد. كارگرداني مثل«برايان دي‌پالما» از هاليوود اخراج مي‌شود. تنها به دليل اينكه فيلم‌هاي او مورد قبول هاليوود قرار نمي‌گيرد در حالي كه اين شخص يكي از 5 كارگردان برتر هاليوود نوين در كنار «كاپولا»، «اسكورسيزي»، «اسپيلبرگ» و «جورج لوكاس» است.

* يعني دي‌پالما تحت سيطره هاليوود بودن را قبول نمي‌كند؟

بله، نمي‌تواند با اين سيستم هماهنگ شود. فيلمنامه‌هاي او مورد قبول قرار نمي‌گيرد. فيلمي مي‌سازد به نام «كوكب سياه» كه كل هاليوود را زير سوال مي‌برد. همانطور كه اسكورسيزي در فيلم «دار و دسته نيويوركي» اين جمله معروف را دارد كه «نيويورك از خيابان‌ها رشد كرد» در اين فيلم هم اين شعار مطرح است كه «هاليوود از محله‌هاي بدنام رشد كرد».

* مي‌توان گفت فيلم‌هايي با اين مضمون ممكن است توليد شوند ولي نمي‌گذارند توزيع و ديده شوند.

شما مي‌بينيد فيلمي مثل «ماتريكس» در 18 هزار سينماي دنيا اكران مي‌شود اما فيلم «برايان دي پالما » فقط در يك يا دو سينما نمايش داده مي‌شود. ما نبايد با معيارهاي خودمان بسنجيم كه يك فيلم توليد مي‌شود يا خير، بلكه معيارهاي هاليوود براي توليد يك فيلم بسيار پيچيده است. مرحوم دكتر شريعتي 40 سال پيش در سخنراني خود با عنوان امت و امامت گفت در اروپا و آمريكا اينطور نيست كه راي را در صندوق‌ها بريزند بلكه راي را با ابزاري مثل تبليغات و رسانه‌ها و... در ذهن‌ها خلق مي‌كنند. فيلم «بولينگ براي كلمباين» آقاي مايكل مور نتيجه‌گيري مي‌كند كه بيش از 11 هزار قتل كه سالانه در آمريكا رخ مي‌دهد، در اثر هجوم و تبليغات هراس‌آفرين رسانه‌هاست. دولت در آمريكا، اوباما يا بوش يا... نيست بلكه دولت، حلقه‌اي شامل كمپاني‌هاي اسلحه‌سازي، فيلمسازي و... يا به عبارتي حلقه سرمايه‌دارهاست. براي همين است بوش، اوباما و هر رئيس‌جمهور ديگري كه مي‌آيد ، پاي ديوار اسرائيل تعظيم مي‌كند. خداي ناكرده من و شما هم اگر بخواهيم برويم آنجا رئيس‌جمهور شويم بايد همين كار را بكنيم لذا دولت در آمريكا مفهوم ديگري دارد. مثلا در فيلم «جنگ چارلي ويلسون» كه افشاي ارتباط طالبان با آمريكا و اسرائيل است، يك سناتور آمريكا‌يي به نام جارلي ويلسون مي‌گويد: اگر نتوانم راي سرمايه‌داران يهودي را جذب كنم، شكست خورده‌ام لذا راي 6 ميليون يهودي ساكن نيويورك بسيار تعيين‌كننده است. سال آينده انتخابات كنگره را در پيش داريم. همين الان دستاويزي كه جمهوري‌خواهان عليه اوباما دارند اين است كه سياست‌هاي او با اسرائيل منافات دارد با اين دستاويز مي‌خواهند راي موثر 6 ميليون يهودي را به نفع خود جذب كنند.

* فيلم‌هايي مثل 2012 يا آواتار فضاي جديدي از رويكرد هاليوود پس از اتفاقات 11 سپتامبر را نشان مي‌دهد. فكر مي‌كنيد پروژه جديد هاليوود چيست و چه تغييراتي در روند فيلمسازي كمپاني‌هاي فيلمسازي رخ داده است؟

همانطور كه گفتم اينها معتقد بودند با عوض شدن هزاره، جنگ آرماگدون اتفاق مي‌افتد. در بخشي از فيلم رمز داوينچي، پروفسور تيبينگ با بازي يان مكلن افرادي را به داخل كليسايي مي‌برد كه اسحاق نيوتن دفن است و مي‌گويد خانقاه صهيون بايد رازها را با عوض شدن هزاره افشا مي‌كرد. مي‌بينيم كه اينها شديدا به آخرالزمان اعتقاد دارند. حدود يكهزار و 500 كانال تلويزيون 24 ساعته در آمريكا بر طبل آخرالزمان مي‌كوبند و مرتبا براي جنگ آرماگدون تاريخ تعيين مي‌كنند. 11 سپتامبر به همين دليل به وجود آمد. ديك چني در فيلم «دبليو» اليور استون مي‌گويد، اگر 11 سپتامبر نبود، نمي‌توانستيم به عراق و افغانستان لشكركشي كنيم، چون عراق در ايدئولوژي كه دستاويز آنهاست همان شهر بابل است و از پيش‌درآمدهاي جنگ آرماگدون فتح بابل به حساب مي‌آيد. البته همه تيرهاي آنها به سنگ خورد چرا كه ما به منجي واقعي آخرالزمان اعتقاد داريم و مي‌دانيم هيچ‌وقت ايدئولوژي كاذب آنها به نتيجه نمي‌رسد. وقتي مي‌بينيم تئوري‌هاي ميليتاريستي غرب جواب نداده، آنها را متوسل به تئوري‌هاي ايدئولوژيك مي‌يابيم تا بتوانند از تضاد بين اين دو تئوري استفاده كنند. كابالا الان به‌وجود نيامده، به قرون 12 تا 13 ميلادي بازمي‌گردد. بعد از 11 سپتامبر اين فرقه گسترده شد و طبق نوشته روزنامه ديلي‌ميل در سال 2004 رهبر اين فرقه به نام فيليپ برگ پشت اغلب توليدات هاليوود قرار گرفته بود. در آن سال ورود «مادونا» به اين فرقه را جشن گرفتند و كارشناسان و ناظران سياسي و هنري، پيوست ديگر بازيگران و فيلمسازان هاليوود به اين فرقه را نشان حضور رهبر آن در هدايت هاليوود مي‌دانند. جيمز كامرون نيز در سال 2005 به اين فرقه پيوست.

* مي‌توان گفت ارتباط هاليوود با خانقاه صهيون و كابالا از 11 سپتامبر به بعد علني‌تر مي‌شود؟

در واقع هاليوود به سمت يك ايدئولوژي شبه‌عرفاني حركت كرد تا بتواند در كنار خشونت ميليتاريسم كه وجود دارد نسخه تازه‌اي براي جهانيان باشد. در واقع استراتژي همان است و هاليوود با تغيير تاكتيك به سمت اهداف خود پيش مي‌رود. كابالا هيچ‌وقت خود را در مقابل مذاهب نشان نمي‌دهد در حالي كه دشمن همه دين‌هاي توحيدي و ابراهيمي است . او خودش را رواج دهنده معنويت، صلح و آزادي معرفي مي‌كند. طبيعت‌گرايي و محيط زيست هم از دستاويزهاي محكم اين فرقه براي رسيدن به مادي‌گري است. اوج اين مفاهيم را در «آواتار» مي‌بينيم كه سياست جديدي را براي تسخير دنيا پيشنهاد مي‌كند. البته اين سياست نيز با شكست مواجه خواهد شد، چرا كه معنويت شبه‌عرفاني صهيوني‌، هيچ وقت نمي‌تواند با اسلام مقابله كند. در مقاله‌اي كه چند وقت پيش خواندم آمده بود كه حتي سرخپوست‌هاي مكزيك در حال روي آوردن به اسلام هستند و خيلي از معنويت‌هاي خود را در اسلام يافته‌اند. سال گذشته نشريه گاردين نوشت تا 20سال ديگر اسلام با اين روند رشد به مذهب اول اروپا تبديل مي‌شود. 20 سال تلاش آنها در تركيه نتوانست نتيجه دهد. در واقع مي‌خواهند كابالا را به‌عنوان پادزهر اسلام به كار برند اما هرچه تلاش مي‌كنند به علت نداشتن مبناهاي صحيح نتيجه معكوس مي‌گيرند. تحليل يكي از موسسات غربي اين بود كه اگر همين امروز در سطح خاورميانه انتخابات آزاد برگزار كنند بنيادگرايان اسلامي راي خواهند آورد. اينجاست كه متوجه خواهيم شد تفكر در هاليوود چقدر با بخش هوشمندانه سياست‌هاي كانون‌هاي پنهاني كه در واقع آمريكا را اداره مي‌كنند‌، منطبق است. دليل اين امر نيز مشخص است؛ متفكران سيستم امپرياليسم آمريكا پشت هاليوود هستند نه پشت پنتاگون. متاسفانه ضعف ما نيز همين‌جا مشخص مي‌شود كه هيچ كدام از اتاق‌هاي فكرمان پشت رسانه‌هايمان نيست. به خاطر همين است كه مي‌بينيم فيلم‌ها، سريال‌ها و برنامه‌هاي توليدي‌مان اغلب خالي و پوچ است و فكري پشت سر آنها نيست. اگر فيلم‌هايي مثل«رمز داوينچي» ‌يا «فرشتگان و شياطين» آنچنان در ارائه تفكر ماسوني و صهيوني موفق هستند به اين دليل است كه يك تيم عظيم فكري پشت آن قرار گرفته است. يا به طور مثال آيا فيلم «لاست» نتيجه كار شخصي«جي‌جي ‌آبراهام» است؟ هرگز! لاست محصول يك پروژه بسيار عظيم تحقيقاتي است.

* تحليل شما از رويكرد جديد هاليوود كه به سمت توليد سريال‌هاي به‌طور ميانگين 100 قسمتي‌ پيش‌رفته، چيست؟

سريال‌ها هميشه تاثير خاص خود را بر مخاطب داشته است. بعضا سريال‌هايي مثل«روزهاي زندگي»، «محله پيتون»، «پرستاران»، «پزشك دهكده» و... بوده‌اند كه مخاطب، 10 الي13 سال با آنها زندگي كرده است. كسي كه از ابتدا با يك سريال و كاراكترهاي آن بزرگ شود، همذات‌پنداري قريبي با آنها خواهد داشت و هر شعاري كه در سريال داده شود، قبول مي‌كند. البته اين تاثير در سريال‌هاي درازمدت مشهودتر است. اين رويكرد در قديم نيز بوده اما چند سالي است كه در حال جهاني كردن پخش سريال‌ها هستند. وقتي غرب تاثير سريال را بر مردم خود مي‌بيند، طبيعتا به اين سمت پيش مي‌رود تا سريال‌ها را به خارج از مرزهاي خود نيز بكشد و ما هم كه معمولا كار آنها را تسهيل مي‌كنيم! و سريال‌ها را با دوبله فارسي وارد بازار كشور مي‌كنيم.

* تحليل شما از سريال‌ لاست چيست؟

اگر در نگاهي خيلي ساده، نمادهاي اين سريال را بررسي كنيم، ديگر نيازي به كاوش‌هاي دشوار روي محتواي سريال نداريم. سير داستان، آدم‌هاي جزيره، اسامي آنها مثل«جان لاك»،«روسو» و ... هدف اين سريال را نشان مي‌دهد. معروف است تاثير هاليوود همواره تاثير پنهان بوده است. آزمايش معروفي وجود دارد كه فرانسوي‌ها فيلمي را نشان دادند و در هر 24 فريم (مربوط به هر ثانيه فيلم) يك فريم را به عكس نوشابه كوكاكولا اختصاص دادند. بعد از اتمام نمايش فيلم طبق آماري كه گرفتند اكثريت مردمي كه فيلم را از نزديك ديده بودند،كوكاكولا مي‌خواستند. اما فيلم«لاست» گسترده شده فيلمي به نام«جزيره گمشده» است كه در سال‌هاي دهه 30 براي اعضاي جمعيت تسليح اخلاقي كه از انجمن‌هاي فراماسونري در ايران بود به نمايش گذاشته مي‌شد. كساني كه عضو اين حلقه ماسوني در ايران مي‌شدند، نخستين فيلمي كه نشانشان مي‌دادند همين «جزيره گمشده» بود. «جزيره گمشده» فيلم كوتاهي بود كه آرمان‌هاي ماسوني در آن به نمايش گذاشته مي‌شد لذا اين فيلم براي كساني كه به عضويت «جمعيت تسليح اخلاقي» فراماسونري درمي‌آمدند، يك فيلم آموزشي به حساب مي‌آمد بنابراين سريال «لاست» با ساخت قوي، داستاني جذاب‌تر از «جزيره گمشده» به صورت گسترده‌تر پخش جهاني شد. اگر تعدد سازمان‌ها و كمپاني‌هايي كه پشت اين سريال قرار داشتند را نيز بررسي كنيم، بيشتر به اهداف توليد «لاست» پي‌خواهيم برد به طور مثال كمپاني‌هاي «ACT ONE» و گروه «والدن مديا» كه كمپاني‌هاي اوانجليستي هستند و موسسات تحقيقاتي بسيار گسترده‌اي دارند و همه فيلم‌هاي آنان نيز ايدئولوژيك است. فيلم‌هاي نارنيا يكي از فيلم‌هاي توليدي اين شركت‌هاست كه توسط سي اس لوييس نوشته شده است. فقط برايتان بگويم كه كتاب هاي سي اس لوييس براي اوانجليست‌ها مثل حافظ است براي ما. همين كتاب نارنيا 7 قسمت است كه آخر آن به جنگ آرماگدون مي‌رسد و شيري به نام اصلان نماد بازگشت مسيح به سرزمين موعود است.

* نظر شما درباره سريال 24 چيست؟

اين سريال به سفارش سرويس‌هاي اطلاعاتي آمريكا بعد از 11 سپتامبر ساخته شده است و توجيه حضور آمريكا در كشورهاي ديگر به بهانه سركوب تروريست‌ها هدف اين سريال است بنابراين اين فيلم را مي‌توان در رده فيلم‌هاي سياسي مثل رمبو، جيمزباند و ... دانست كه جنبه تبليغاتي آن مدنظر بوده است.

* روي كار آمدن اوباما نيز در فيلم‌هايشان نمايش داده شده است؟

زماني كه اوباما به رياست جمهوري آمريكا رسيد ، كريستوفر پالين ( از كارشناسان سياسي معتبر غرب) مطلبي را با اين تيتر روي سايتش گذاشت: «يك اسرائيلي كاخ سفيد اوباما را مي‌گرداند» و اين اسرائيلي فردي به نام رم امانوئل است كه اين نقش را برعهده گرفت. رم امانوئل و ديويد اكسلراد (‌مدير كمپين اوباما در انتخابات 2008) به كانوني از صهيونيست‌ها وابسته هستند كه از اواسط دهه 80 روي رياست جمهوري يك سياهپوست كار مي‌كردند. در كتاب خانم فرانسيس ساندرس – جنگ سرد فرهنگي- آمده است كه در اوايل جنگ سرد و در كميته‌هاي جنگ رواني ايالات متحده گفته مي‌شد، يكي از نكاتي كه بايد در فيلم‌ها نشان داد اين است كه در آمريكا ، سياهپوستان آزادند و از حق مساوي با سفيدپوستان برخوردارند چرا كه چهره آمريكا نزد اروپاييان با مصداق‌هايي چون جامعه‌اي هميشه در حال جويدن آدامس ، شورولت‌راني ديوانه‌وار و مانند آن تصوير مي‌شده است. سازمان سيا اين برنامه را داشت كه چهره آمريكا را بايد نزد جهانيان خوب جلوه داد. فيلم معروف سال 69 ميلادي با عنوان «در گرماي شب» از فيلم‌هايي بود كه در راستاي اين اهداف ساخته شد و در آن يك سياهپوست (با بازي سيدني پواتيه) قهرمان داستان بود كه در كنار پليس سفيدپوست (با بازي رد استايگر) قرار گرفته و به اصطلاح او را سر به راه مي‌كرد. در فيلم 2012 نيز رئيس‌جمهور سياهپوست است كه در عين حال انساني فداكار، خوب و... نشان داده شده است.

* هاليوود با چه اهدافي پروژه 2012 را ساخت و با چه اهداف و روندي ادامه خواهد داد؟

نوآم چامسكي در جايي گفته بود آمريكا هميشه نياز دارد يك هژموني جهاني براي خود درست كند. اگر اين هژموني از بين برود، سوالات بسياري در ذهن جهانيان پديد خواهد آمد؛ سوالاتي از قبيل اينكه آمريكا در افغانستان، عراق، خاورميانه و... چه مي‌كند؟ در جاهايي 2012 را به حمله قريب‌الوقوع شرق و بويژه ايران تعبير كرده‌اند.

* آيا با حجم وسيع تبليغاتي كه انجام مي‌دهند، كار عملياتي نيز در پيش دارند؟

امكانش بسيار زياد است. به‌طور‌ مثال حفظ نيرويي كه در عراق دارند، بسيار مشكل است. علاوه بر بار مالي هزاران ميليارد دلاري، تاثير معنوي منفي شديدي روي جامعه آمريكا گذاشته است. به هر صورت اينها مي‌خواهند كار را در خاورميانه تمام كنند‌ حتي اگر بتوانند اسرائيل را هم فدا مي‌كنند. الان جمعيت يهوديان اسرائيل با جمعيت يهوديان آمريكا برابر است. اسرائيل براي آنها واقعا حكم يك بهانه و دستاويز را دارد. روچيلد از معروف‌ترين بنيانگذاران صهيونيسم وقتي با كشتي خود به اسرائيل آمد، همه دعوتش كردند كه پا به سرزمين موعود بگذارد اما روچيلد گفت سرزمين موعود من همين كشتي من است! و همين بارون ادموند روچيلد جمله معروف ديگري دارد كه مي‌گويد صهيونيست خوب، آن آمريكايي است كه به يك انگليسي پول دهد تا يك يهودي لهستاني را به اسرائيل بفرستد!

* در ارتباط با ظهور موعود چه كارهاي عملياتي‌اي انجام داده‌اند؟

جورج‌ بوش در زمان رياست جمهوري خود هياتي متشكل از متخصصان سازمان سيا، كارشناسان اسلامي در آمريكا و جامعه‌شناسان و دانشمندان مذاهب ديگر را مامور كرده بود تا درباره امام زمان (عج) تحقيق كنند. اگر چه سال‌ها بود خبرهايي از گوشه و كنار مي‌رسيد مبني بر اينكه سركردگان صهيونيسم بويژه در آمريكا و اسرائيل بودجه‌هاي سنگيني اختصاص داده‌اند تا مسائل اعتقادي مربوط به ظهور حضرت مهدي (عج) را بررسي كنند اما اين بار خبر فوق روي بسياري از خبرگزاري‌هاي معتبر و سايت‌هاي اينترنتي نقش بست تا به خوش‌خيالي خيلي‌ها كه اينگونه خبرها را ناشي از همان فرضيه معروف «توهم توطئه» مي‌پنداشتند، پايان داده و با واقعيتي تكان‌دهنده مواجه‌شان كند كه به لحظه تصميم بسيار نزديك شده‌ايم.

* پس مي‌توان گفت، پروژه 2012 پس‌زمينه اتفاقاتي است كه آمريكا طراحي كرده است؟

غرب هميشه به هدايت افكار عمومي جهان اهميت مي‌دهد. گسترش معنويت دروغين و پروژه «آواتار» نيز در همين راستاست. البته در اتاق فكر آمريكا نظرات مختلفي وجود دارد. همين الان برخي بر اين باورند كه بايد به ايران حمله كرد. مايكل لدين از مسؤولان موسسه امريكن اينترپرايز (همان موسسه استراتژيك نئو‌محافظه‌كاران) در بالاي سايت خود نوشته است: «سريع‌تر حمله كنيد» اما تصميم اصلي را صاحبان سرمايه مي‌گيرند.


* مقام معظم رهبري تعبيري ‌داشتند كه سير فروپاشي آمريكا آغاز شده است. آيا مي‌توان گفت با تمام اين هجمه وسيع تبليغات، فيلمسازي و... هاليوود هم ديگر نمي‌تواند براي آمريكا كاري كند؟

بله، اين سرنوشت محتوم تاريخ است. اين همان وعده الهي است كه در قرآن مجيد آمده است، مگر هاليوود توانست از وقوع انقلاب اسلامي جلوگيري كند؟ مگر هاليوود توانست مانع گسترش اسلام در جهان باشد؟ چقدر در تركيه تلاش كردند تفكر اسلامي را منكوب كنند، حجاب ممنوع شد و بيشترين تبليغات عليه جمهوري اسلامي صورت گرفت اما موج اسلامگرايي روز به روز در اين كشور بيشتر شد. اين را بنده با گوش خودم شنيدم كه خبرنگار صداي آمريكا اعزامي به مصر براي كنفرانس شرم‌الشيخ چند سال پيش در همان برنامه خود تعريف مي‌كرد كه در تاكسي نشسته بود تا براي پوشش خبري به كنفرانس برود. راننده تاكسي تا فهميده بود او ايراني است گفته بود درود بر احمدي‌نژاد و شروع به تعريف از ايران و احمدي نژاد كرده بود. اين ديگر اعتراف خود آنهاست كه البته با لحني تحقير‌آميز نقل مي‌كنند... . لذا برخلاف تبليغاتي كه هست ايراني‌ها در سراسر دنيا محبوب هستند و هر جا مي‌روند با استقبال روبه‌رو مي‌شوند، يعني مي‌بينيم اسلامي كه نزديك به 1400 سال سركوب شد، امروز رشد فراگيري داشته و روز به روز گسترده‌تر مي‌شود.


ما چرا تصويري از آخرالزمان در سينماي خودمان نداريم؟

بايد به ريشه‌هاي سينما در ايران بازگرديم و به اين سوال پاسخ دهيم كه سينما چگونه وارد كشور ما شد. اين هنر – سينما – برخلاف هنرهاي ديگر مثل خط، نقاشي، مجسمه‌سازي، موسيقي، عكاسي و... يك هنر وارداتي است. سينما با هدف خاصي وارد كشور ما شد. مانند بسياري از پديده‌هاي مدرن، مثلا ورود راه‌آهن به ايران بسيار خوب بود و البته قرار بود چند 10 سال قبل از حكومت رضاخان در ايران ساخته شود اما روس‌ها و انگليسي‌ها به خاطر منافع خود با آن مخالفت مي‌كردند. ولي در زمان رضاخان اين موضوع عملي شد، چرا كه انگليس بر ايران تسلط پيدا كرد و البته در كمال تعجب، اين راه‌آهن بين 2 شهر گمنام در شمال و جنوب كشور ساخته شد و هيچ‌كدام از شهرهاي اصلي ما را به هم وصل نكرد. در واقع هدف ساخت آن استفاده در جنگ جهاني دوم بود كه به عنوان پل پيروزي متفقين از سوي آنها لقب گرفت بنابراين راه‌آهن بد نبود اما بايد بررسي شود به چه دليل وارد كشور ما شد. سينما نيز همين‌طور است. نخستين دستگاه سينما را مظفرالدين‌شاه از فرانسه وارد كشور كرد. چه كساني مظفرالدين‌شاه را به سفر فرانسه ترغيب كردند؟ ظهيرالدوله فراماسون و عده‌اي از ديگر فراماسون‌ها كه در اطراف اين شاه قاجار بودند. كسي كه نخستين سالن عمومي سينما را در كشور ما تاسيس كرد، ميرزا ابراهيم‌خان صحاف‌‌باشي بود كه طبق نوشته ناظم‌الاسلام كرماني در تاريخ بيداري ايرانيان، عضو انجمن‌هاي ماسوني بوده كه يكي از آنها، انجمن بين‌الطلوعين نام داشته است. نخستين كساني كه سينما را در ايران راه‌اندازي كردند، افراد خارجي و عمدتا روسي بودند. نخستين فيلم ايراني را «آوانس اوگانيانس» كه يك مهاجر روس است، ساخت. حضور او در ايران نيز خود شايان توجه است كه چگونه در سال 1909 به همراه دختر خود به ايران مي‌آيد و چگونه نخستين مدرسه آرتيستي سينما را تاسيس مي‌كند، در حالي كه تعداد مدارس عالي ما در شهر تهران به تعداد انگشتان دست هم نمي‌رسيد. كساني كه هيات مديره اين مدرسه را تشكيل مي‌دادند اشخاصي مثل علي وكيلي( از بنيانگذاران كلوپ‌هاي ماسوني روتاري)، سعيد نفيسي (از شيفتگان اسرائيل به نوشته مئير عزري نخستين سفير اسرائيل در ايران) و عباس مسعودي (از اعضاي تشكيلات فراماسونري) بودند كه سابقه‌شان مشخص است.
از درون اين تشكيلات نخستين فيلم‌هاي سينماي ايران بيرون مي‌آيد كه يكي از آنها با عنوان «حاجي آقا، آكتور سينما» در نخستين گام، اعتقادات مذهبي را به چالش مي‌كشد. يك شاخه ديگر سينماي ايران در هند و در ميان جماعت پارسيان هند توسط شخصي به نام عبدالحسين سپنتا به‌وجود آمد. عبدالحسين سپنتا (كه در ابتدا نام‌خانوادگي شيرازي را برخود داشت) در خاطرات خود مي‌نويسد كه به توصيه دوست دايي‌اش– اردشير جي ريپورتر ، سرجاسوس سرويس‌هاي اطلاعاتي انگليس و از وابستگان به امپراتوري صهيونيستي روچيلد – به سر دينشاه پتيت رئيس انجمن اكابر پارسيان هند در بمبئي معرفي مي‌شود. عبدالحسين شيرازي با انجمن اكابر و كمپاني‌ امپريال فيلم هند ارتباط پيدا كرده، نام‌خانوادگي‌اش را به سپنتا تغيير داده و نخستين فيلم خود را به اسم «دختر لر» يا «ايران ديروز، ايران امروز» در تمجيد رضاخان مي‌سازد. در آخرين پلان فيلم وقتي تصوير رضاخان را به عنوان شخصيت اصلي ايران امروز مي‌بينيم، در پس‌زمينه آن نماد ستاره داوود يعني علامت مشخصه صهيونيسم را مشاهده مي‌كنيم. امروزه اسناد بسياري افشا شده كه انجمن اكابر پارسيان هند از وابستگان به امپراتوري جهاني صهيونيسم و خاندان روچيلد بوده است. به دنبال فيلم «دختر لر» فيلم‌هاي ديگري ساخته مي‌شود كه هم به جهت باستان‌گرايي و هم ترويج انديشه غير اسلامي در مسير افكار صهيونيستي بود. نخستين حلقه‌هاي سالن سينما در ايران را 2 نفر تشكيل مي‌دهند؛ علي وكيلي و اسحاق زنجاني كه هر 2 فارغ‌التحصيل مدارس «آليانس» بوده‌اند. مدارس آليانس نخستين پايگاه نفوذ صهيونيست‌ها در ايران است كه در زمان ميرزا حسين‌خان سپهسالار تاسيس مي‌شود؛ مدارسي با عنوان رسمي اتحاديه جهاني اسرائيليت به نام آليانس. اما دوره دوم سينماي ايران در سال 1327 و با پايه‌گذاري نخستين استوديوي فيلمسازي ايران توسط فردي به نام دكتر اسماعيل كوشان به وجود مي‌آيد. دكتر كوشان – اقتصاددان – در گروه شخصي به نام بهرام شاهرخ از گويندگان راديو برلين فعاليت مي‌كرد كه اين گروه در دوران جنگ دوم جهاني و اشغال ايران توسط متفقين در اين راديو عليه آنها بويژه درباره انگليس سخنان بسيار تندي ابراز كردند و اين شبهه را به‌وجود آوردند كه ضدانگليسي هستند. بهرام شاهرخ پسر ارباب كيخسرو شاهرخ و ارباب كيخسرو جزو نخستين اعضاي لژ ماسوني بيداري ايرانيان بود كه متاسفانه مجسمه او نيز هنوز در صحن مطالعه كتابخانه مجلس نصب است! بهرام شاهرخ و اسماعيل كوشان در راديو برلين ظاهرا عليه رضاخان و انگليس صحبت مي‌كردند اما بعد از جنگ و در همان دوران اشغال متفقين براحتي به ايران مي‌آيند و برخلاف موارد مشابه كه همكاران آلمان نازي دستگير و محاكمه مي‌شدند، بهرام شاهرخ با تاسيس يك روزنامه در دستگاه دولتي قرار مي‌گيرد و بعد هم جزو محرم‌هاي شاه مي‌شود و انتقال‌دهنده پيام‌هايي كه بايد به سفرا داده مي‌شد. اسماعيل كوشان نيز كه از گروه بهرام شاهرخ بوده، وقتي وارد ايران مي‌شود براي خود، تشكيلات سينمايي تاسيس مي‌كند. برادران رشيديان هم از ديگر همراهان و دوستان اسماعيل كوشان بودند كه او را تشويق به ساخت فيلم كردند. لازم به يادآوري است كه برادران رشيديان از وابستگان كانون‌هاي ماسوني و از برپاكنندگان كودتاي 28 مرداد بوده‌اند. ميترافيلم و پارس‌فيلم نخستين كمپاني‌هاي ايراني بودند كه توسط اسماعيل كوشان و با سرمايه سردمداران كلوپ‌هاي روتاري و يهوديان صهيونيست مانند اسفنديار يگانگي، طاهر ضيايي، سليم سوميخ و شركايش يعني سلمان هوگي ، ملهب ، جدا و همچنين يهوديان مصري مثل كريم بلاط و گرجي عباديا و صهيونيست ديگري به نام «عناديان» كه بعدها همگي به اسرائيل مهاجرت كردند به‌وجود آمدند. در كنار پارس‌فيلم در سال 1329 استوديو عصر طلايي نيز توسط تعدادي از يهوديان صهيونيست تاسيس شد؛ كساني مانند عزيزالله كردواني ، حبيب‌الله حكيميان و فرج الله نسيميان كه پس از چند سال در نيويورك ساكن شدند. به اين ترتيب دوره دوم سينماي ايران هم در واقع با حضور فعال سازمان‌هاي ماسوني و سرمايه‌داران صهيونيست پا گرفت. ببينيد پس‌ريشه‌ها و بنيادهاي سينما در ايران از كجا مي‌آيد. حالا مي‌توان به اين سوال پاسخ داد كه چرا مولود نامشروع سينماي ايران، پديده مبتذلي به نام فيلمفارسي مي‌شود يا چرا پس از آن تحت عنوان موج نو همه اعتقادات و باورهاي ديني و ملي اين ملت را زير پا مي‌گذارند؟ چرا سينماي ايران بر مبناي هويت و فرهنگ ما شكل نمي‌گيرد و چرا كساني كه در آن زمان احتمالا مي‌خواستند فيلم‌هايي بسازند كه مقداري نمايانگر هويت ما باشد، از سينما حذف مي‌شدند؟


* موج نو هم از همين دسته‌ها بوده است؟

موج نو به وسيله دربار شاه و دستگاه فرح و با اين هدف كه تماشاگراني كه از فيلمفارسي زده شده بودند و همچنين شبه‌روشنفكران و نخبگان را جذب كند، تشكيل شد. گسترش يك سينماي بشدت اومانيستي و سكولار و ضددين از اهداف موج نو بود. اگر در فيلمفارسي گهگاهي رگه‌هايي از پهلواني، غيرت و اخلاق ايراني را در شخصيت‌هايي مثل فردين مي‌ديديم، در موج نو اين حداقل نيز ديده نمي‌شد. از پايه‌گذاران موج نو مي‌توان ابراهيم گلستان را نام برد. پرونده سياهي كه گلستان دارد شايد هيچ‌كس در اين مملكت نداشته باشد. سال 53 در اوج درگيري‌ها او به عنوان جاسوس انگليس از ايران اخراج مي‌شود. گلستان تمام سرمايه خود را در فيلمسازي روي خاكستر مبارزات نهضت ملي ‌شدن صنعت نفت بنا كرد، چون همه تشكيلات سينمايي او را كنسرسيوم امپرياليستي نفتي برآمده از كودتاي 28 مرداد و به خصوص كمپاني صهيونيستي رويال داچ شل به‌وجود آورد و او مسؤول بخش فيلمسازي همين رويال داچ شل متعلق به روچيلدها بود.جالب اينجاست كه اين شخص آنقدر پرمدعاست كه در مصاحبه سال گذشته اش با شهروند علنا گفته بود با كودتاچيان 28 مرداد همراه بوده است. حتي در بخشي از آن مصاحبه خاطره‌اي را نقل مي‌كند كه وقتي تيمور بختيار كه بعد از كودتا در حال كشف چاپخانه‌هاي مخفي و دستگيري مبارزين عليه شاه بوده ، ابراهيم گلستان به وي گفته كه اي كاش من هم بودم و از اين عمليات شما فيلم مي‌گرفتم!! آنقدر اين آدم بي‌شرم است. سوال اينجاست كه چطور مي‌شود روشنفكر ما، هم طرفدار مصدق باشد و هم طرفدار ابراهيم گلستان؟!! البته كاري نداريم مصدق خوب بود يا بد. ابراهيم گلستان به هر حال از طريق كودتايي بار خودش را بسته كه عليه همين مصدق و البته همه ملت ايران رخ داده است. چطور مي‌توان همزمان طرفدار هر دو طرف بود؟!! مسعود بهنود از وابستگان كانون‌هاي ماسوني كه اينك در انگلستان است، سال گذشته در وبلاگ خود مصاحبه‌اي با ابراهيم گلستان را منتشر كرد كه در آن مصاحبه نوشته بود، خانه ابراهيم گلستان در ويلايي نزديك ويلاي «سردنيس رايت» نخستين سفير انگليس در ايران بعد از كودتاي 28 مرداد است. بهنود در مقدمه آن مصاحبه جمله جالبي نوشته كه «ليدي رايت ( همسر سر دنيس رايت) هيچ وقت يادش نمي‌رود وقتي با شوهرش پس از كودتاي 28 مرداد به ايران آمد، چه كسي از آنها فيلمبرداري كرد» و آن شخص ـ ابراهيم گلستان ـ كه در ورود آمران كودتا به ايران براي آنها فرش قرمز پهن كرد، ‌الان در همسايگي آنها منزل گزيده است! در كتاب «معماي هويدا» از عباس ميلاني 4 الي 5 صفحه درباره ارتباط هويدا با ابراهيم گلستان نوشته شده است. ساخت فيلم «گنجينه هاي سلطنتي» به دست ابراهيم گلستان نيز به سفارش شاه بوده است. آن وقت اين شخص براي ما پدر موج نو مي‌شود. يكي ديگر از پدران موج نو فرخ غفاري است؛ خواهرزاده آن غفاري بهايي كه وزير همايون نام داشت و چه جناياتي كه انجام نداد و خودش هم در دربار فرح نوكري مي‌كرد!
عباس شباويز براي من تعريف مي كرد كه ماجراي ارتباط بهروز وثوقي با گوگوش به سفارش دربار انجام شد، چرا كه بهروز وثوقي با اشرف ارتباطاتي داشت و اين امر به ضرر دربار تمام مي‌شد. لذا گفتند بهتر است وثوقي و گوگوش را در استوديو آريانا فيلم ارتباط دهيد و اين كار به پيشنهاد ساواك انجام شد، بنابراين موج نو كاملا زيرنظر دفتر فرح بود. كسي مثل بهمن فرمان‌آرا كه متاسفانه الان هم براي سينماي ما فيلم مي‌سازد، ادعاي اپوزيسيون هم دارد و رانت هم مي‌خورد، كانون سينماگران پيشرو را زير نظر دفتر فرح درست كرد. خلاصه اين سينما به زمان انقلاب رسيد و در سال 56 سينما كاملا ورشكست شد.

* به خاطر عدم استقبال مردم ورشكست شد؟

مردم ديگر نه فيلمفارسي تماشا مي‌كردند و نه فيلم‌هاي به اصطلاح موج نو را برمي‌تابيدند. ورشكستگي سينماي ايران را به علت عدم توليد فيلم مي‌دانستند. بعد از انقلاب تصميم بر آن شد تا سينماي اسلامي را پايه‌گذاري كنند اما تصوري كه به غلط وجود داشت، اين نكته بود كه سينماي فيلمفارسي مبتذل بوده و سينماي موج نو در مقابل آن قرار داشته است، در حالي كه واقعيت اين بود كه آنها دو لبه يك قيچي بودند براي قلع و قمع فرهنگ ايراني و اسلامي ملت ايران. متاسفانه سينماي نوين دهه 60 به ميراث‌خوار موج‌نو تبديل شد. البته تلاش‌هاي مثبت و فيلم‌هاي خوبي كه ساخته شد، به هيچ‌وجه انكار شدني نيست و حداقل اين بود كه دست كانون‌ها و سازمان‌هاي فراماسونري به طور مستقيم از سينماي ايران كوتاه شد.

* برخي معتقدند بنياد فارابي به دنبال مهرجويي رفت تا فيلم بسازد.

ببينيد بخشي از اين خشت كج از سينماي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان آمد كه زير نظر دفتر فرح و با مديريت دوست صميمي‌اش يعني ليلي اميرارجمند تاسيس و رشد كرد. كساني كه در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان پرورش پيدا كردند، در واقع كودك و نوجوان نبودند، بلكه همان فيلمسازان موج نو بودند. مسؤول اصلي بخش فيلمسازي كانون آقاي فيروز شيروانلو بود كه ماركسيست بود. ببينيد شاه چگونه پست‌هاي فرهنگي را به ماركسيست‌ها داده بود. در كانون پرورش فكري نيز همان فيلمسازان موج نو فيلم مي‌ساختند. متاسفانه اين تفكر كانوني به عنوان تفكر ضد طاغوتي و غير مبتذل و ضد فيلمفارسي، بعد از انقلاب به بدنه سينماي نوين ايران منتقل شد و براي سينماي ما افتخار لقب گرفت!! البته نوع فيلمسازي امثال مهرجويي، تقوايي، بيضايي و... در شرايط و تفكر خاصي رشد كرد و آنها هيچ‌وقت هم ادعا نكردند كه تفكر اسلامي دارند يا طرفدار انقلاب اسلامي هستند. اشكال از آنجا شروع شد كه برخي مديران و مسؤولان هنري و سينمايي بهاي بيش از حد به آنها دادند، در حالي كه آنها فقط فيلمساز بودند و البته بايد فيلم مي‌ساختند. اما اينكه همه جوايز جشنواره فجر را به فيلمي شبه عرفاني بدهيم و آن را سمبل علي‌خواهي بدانيم، اشتباه محض بود. متاسفانه اين خودباختگي برخي مسؤولان سابق سينمايي هنوز هم ادامه دارد.

* مي‌توان گفت دولت ميرحسين با اين تيم فرهنگي سينمايي نگاه كاملا روشنفكري داشته است؟

البته آن نگاه شبه روشنفكري فقط منحصر به دولت آقاي موسوي نبود. تقريبا در بيشتر دوران پس از جنگ متاسفانه اين نگاه شبه‌روشنفكري در مسؤولين سينمايي ما ادامه داشته است. مثلا مدرسه اسلامي فيلمنامه‌نويسي تشكيل شد تا فيلمسازان مسلمان تربيت شوند اما چيزي كه در آنجا تدريس ‌شد براساس الگوهاي همان سينماي قبل از انقلاب بود ودر واقع فيلم‌هاي غربي به صورت شيفته‌وار بدون كمترين تحليل و نقد تدريس مي‌شد. همان‌طور كه دانشگاه‌هاي ما شيفته فرهنگ غرب شدند، مدارس سينمايي ما نيز شيفته اين فرهنگ بوده و هستند. ما در روزگار گذشته يك سيستم با عنوان سيستم حوزوي داشتيم؛ سيستمي كه براساس بحث و جدل و نقد شكل مي‌گرفت. اگر در اين سيستم شاگرد به استاد انتقاد نكند كلاس معناي خود را از دست مي‌دهد. توليد علم اين سيستم بر اثر همين حاشيه‌نويسي‌ها و نقدها به مطالب استاد شكل مي‌گيرد. اما اين سيستم حوزوي را در آخر دوران صفويه از بين بردند. همه دانشمندان، فضلا و فرهيختگان تاريخ ما از اين سيستم بيرون آمده‌اند. در اواخر قاجاريه وارد فضاي علوم جديده شديم كه براي يادگيري، ديگر بايد مريد بود و اين سيستم در همه مسائل آموزشي به كار گرفته شد. امروز نيز فضاي آموزشي كشور ما از جمله در حوزه سينما به همين شكل است. در دانشكده‌هاي سينما، فيلم‌هاي «گريفيث» يا مثلا «همشهري كين» را نمايش مي‌دهند و شيفته‌وار از اين فيلم‌ها تجليل و تقليد مي‌كنند. بت‌هايي ساخته‌اند كه هيچ‌گونه تحليل و نقدي را برآنها وارد نمي‌دانند. متاسفانه از زمان فتحعلي‌شاه انديشه‌هاي فراماسوني در سيستم‌ آموزشي ما رسوخ داده شد. بايد دقت داشت با عوض شدن دولت‌ها اين فكر از اين بين نمي‌رود، مگر اينكه ريشه اين فكر را از بين برده و تفكر اصيل اسلامي و غير ماسوني را در مراكز علمي وتحقيقاتي و فرهنگي ما اشاعه دهند. به‌طور مثال اين روايت غلط كه اعراب آمدند و همه شكوه ايران باستان را از بين بردند، در همه تواريخ ما جا افتاده است و اگر كسي بخواهد مخالف آن بگويد، مورد سرزنش قرار مي‌گيرد كه با تفكر علمي آشنايي ندارد، در حالي كه در هيچ تاريخ معتبري چنين روايتي نقل نشده است. در كتب تاريخي معتبر مانند تاريخ گوستاو لوبون يا تاريخ تمدن ويل دورانت يا تواريخ ايراني – اسلامي كه جست‌وجو كنيم متوجه مي‌شويم اصلا در آن زمان كتابخانه‌اي نبوده است كه بخواهند آتش بزنند. اساسا در زمان شاهان ساساني به جز در برخي خانه‌هاي اشراف، كتابخانه‌اي وجود نداشته و آموزش گزينشي در ميان طبقات خاص رواج داشته است، ضمن اينكه در آن زمان موبدان زرتشتي‌ نوشتن كتاب را حرام مي‌دانستند. نوشته شده كه تنها 2 جلد اوستا در امپراتوري ساساني موجود بوده؛ يكي در استخر و ديگري در مدائن!

* راهكار شما براي اينكه سينماي ما از اين وضعيت خارج شود، چيست؟

قبل از اينكه سينماي ما آرايش آخرالزماني بگيرد، بايد به هويت ايراني - اسلامي بازگردد كه تنها راه آن ارتباط قوي مراكز علمي، حوزوي و تحقيقاتي با رسانه‌هاست. فيلم و سريال‌هاي‌ ما از درون تحقيقات اين مراكز بيرون بيايد. فيلمساز‌هاي ما مثل بسياري از ما مسلمان هستند ولي نمي‌دانند كه اين اعتقادات را چگونه بايد در زندگي و فعاليت خود وارد ساخت. بايد آنها را در فضايي درست قرار داد. بسياري از آنها مثل گروهي از مردم اين سرزمين نسبت به خيلي از واقعيات تاريخي ناآگاه هستند و اگر حقيقت به آنها گفته شود مطمئنا اثر خوب توليد مي‌كنند. متاسفانه فيلمسازان ما به علت عدم ارتباط با مراكز تحقيقاتي و علمي سردرگم مانده‌اند. اگرچه اين در حيطه كار يك فيلمساز نيست كه به طور تخصصي به تاريخ يا فلسفه بپردازد بلكه اين كار را بايد مراكز علمي و پژوهشي انجام داده و ماحصل كار را در اختيار فيلمساز قرار دهند تا به صورت فيلم درآيد، يعني همان پروسه اي كه در غرب طي مي‌شود و نتايج خارق‌العاده‌اي هم داشته است. اين خالي بودن رسانه‌هاي ما از فكر و انديشه و محتواي ديني و ملي ناشي از عدم ارتباط با منابع تحقيقاتي است. به‌طور مثال ما اگر بخواهيم براي توليد فيلمي درباره مشروطه اطلاعات كسب كنيم در كتابفروشي‌هايمان فقط تاريخ مشروطه كسروي و ملك‌زاده و ماشاءالله آجوداني را پيدا مي‌كنيم كه منابع قابل استنادي نيستند. اما متاسفانه تاريخ مشروطه‌اي كه موسسه قدر ولايت يا موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي يا موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران منتشر كرده و از معتبرترين اسناد و مدارك تاريخي بهره برده‌اند را هيچ كجا نمي‌توان يافت. يا اگر بخواهيم درباره هويدا مطلبي را بخوانيم فقط كتاب «معماي هويدا» عباس ميلاني كه در ارائه منبع و ماخذ معتبر كاملا ضعيف است و متاسفانه به چاپ نوزدهم هم رسيده، در دسترس است. كتاب‌هاي موسسات ديگر مانند كتاب 2 جلدي اسناد ساواك درباره هويدا كه مركز بررسي اسناد تاريخي به چاپ رسانده يا كتاب «قصه هويدا» نوشته ابراهيم ذوالفقاري در بازار موجود نيست. چنين كاستي را موسسات تحقيقاتي و پژوهشكده‌ها و انديشكده‌‌هاي اسلامي بايد جبران كنند و در اختيار سينماگران قرار دهند.

* رويكرد سينما را در 5 سال اخير چگونه مي‌بينيد؟

به‌رغم همه ارادتي كه خدمت معاونت محترم سينمايي و دوستانشان بويژه برادر عزيزم جناب آقاي ميرعلايي يا جناب تابش دارم ، متاسفانه بايد بگويم كه اين معاونت سينمايي نيز مانند معاونت‌هاي سينمايي ديگر براي مشكلات سينماي ايران اقدام اساسي انجام نداده است. ما اين را قبول داريم كه بسياري از خط قرمزهاي سينماي ما بعد از دوم خرداد شكست. مرحوم سيف‌الله‌ داد فيلمساز بسيار خوبي بود اما مدير خوبي نبود. سينماي ايران بعد از دوم خرداد 1376 تحت تاثير فضاي ايجاد شده سياسي، آرام‌آرام دچار اضمحلال شد. طبق آمار رسمي ارائه شده از سوي وزارت ارشاد، سال 82 بدترين سال سينماي ايران به لحاظ حضور تماشاگر، فروش بليت و ساخت فيلم بود. فيلم‌هاي ژانر دفاع مقدس در آن سال به صفر رسيد. ريشه‌هاي ابتذال سينماي امروز را مي‌توان از همان زمان دانست. در آن زمان بنده مسؤوليت صفحه سينماي ايران يكي از نشريات را داشتم و مجبور بودم همه فيلم‌هاي روي پرده سينما را ببينم. شايد باور نكنيد اما فيلمي را روي پرده سينما ديدم كه فقط با يك تماشاگر اكران شد. فيلم‌هاي مبتذلي كه بايد نام ببرم و به نظرم ديدن آنها بر همه دوستاني كه آثار مبتذل امروز را توي بوق كرده‌اند واجب است! فيلم‌هايي مانند همكلاس، گاوميش‌ها، شب‌بخير غريبه، خاكستري، عروسي مهتاب، آوازه خوان و... از اين دست فيلم‌ها بودند؛ فيلم‌هايي كه حتي با هيچ خط زير استانداردي همخواني نداشتند. فيلم «گاوميش‌ها» آنقدر مبتذل بود كه فيلمساز اوليه‌اش حاضر نشد حتي اسم خود را به عنوان كارگردان پاي آن بگذارد و به جاي نام او در تيتراژ از عنوان كارگروهي استفاده شد! يا مرحوم اعلامي كه «نقطه‌ضعف» را در سال 61 ساخته بود به فيلم هاي مبتذلي مانند «ساقي» و «رازها» رسيد. بايد ديد چه سيري موجب شد فيلمسازان ما به اين روند مبتذل‌سازي دچار شوند. اما آنچه بايد ضعف اساسي سينماي ما در همه اين دوران مختلف و معاونت‌هاي گوناگون سينمايي دانست، پاسخ مغفول مانده اين سوال است كه بالاخره استراتژي سينماي ما چيست؟ چرا همانطور كه دين و مذهب ما چشم‌انداز و افق روشن و مشخصي دارد يا جمهوري اسلامي چشم‌انداز 20 ساله دارد، سينماي ما استراتژي و چشم‌انداز ندارد؟ بالاخره اين سينما به كجا مي‌خواهد برسد؟ آيا سينماي ما مي‌خواهد به سيستم ديجيتال و دالبي برسد؟ آيا مي‌خواهد به سينماي خانوادگي برسد؟ آيا مي‌خواهد به سينماي فاخر برسد؟ آيا سينماي استاندارد مدنظر است؟ اعتقادات و باورهاي اسلامي در اين استراتژي چه نقشي دارد؟جاي آرمان‌هاي انقلاب اسلامي و حضرت امام (ره) در اين استراتژي سينمايي كجاست؟ آيا هيچ وقت در طول اين 20 سال بعد از جنگ تعيين شده است كه اين سينما به كجا مي‌رود؟ آيا صرفا تعيين اولويت‌هاي كلي كافي است؟ متاسفانه هميشه كلي‌گويي شده و باز هم متاسفانه در دفترچه سياست‌هاي معاونت سينمايي فعلي، استراتژي سينماي ايران به صورت يك سري اولويت‌ها نوشته شده كه هيچ سنخيتي با يكديگر ندارند. توجه بفرماييد تعيين اولويت در اين دفترچه به اين صورت است: 1- مفاهيم ديني و قرآني 2- عترت و اهل بيت 3- مهدويت 4- تحكيم خانواده 5- كودك و نوجوان 6- فرهنگ و تمدن ايران اسلامي و ... . اين به چه معناست؟! آيا اين اولويت‌ها با هم سازگارند؟ آيا فرضا براي ساختن يك شهر بدون دانستن هويت آن مي‌توان اولويت تعيين كرد؟ آن‌هم اولويت‌هايي كه هيچ سنخيتي با هم ندارند. مانند اينكه اولويت نخست را در ساختن يك شهر مثلا هويت اسلامي بگذاريد و اولويت دوم را رنگ سبز پلاك خانه‌ها‌! و اولويت سوم را درهاي آلومينيومي وكشويي فروشگاه‌هاي مواد غذايي! و اولويت چهارم را باغچه درست كردن در وسط اتوبان‌ها!
نمي‌خواهم تشبيه كنم، به قول معروف در مثل مناقشه نيست. زماني كه همه ضد انقلابيون مي‌خواستند براي جمهوري اسلامي دولت جانشين تعيين كنند، احمد مدني كه زماني استاندار خراسان بود و بعدا به آغوش آمريكا و اسرائيل پناهنده شد، وقتي مي‌خواست برنامه‌هاي دولت خود را اعلام كند، قبل از تعيين استراتژي‌ها روزهاي تعطيل را معلوم كرده بود! خاطرم هست حضرت امام(ره) به كساني كه جمهوري دموكراتيك اسلامي را مطرح كردند، مي‌فرمودند مثل اين است كه شما بگوييد جمهوري اسلامي عدالتخواه! عدالتخواهي در بطن جمهوري اسلامي هست و نياز به مطرح كردن آن نيست. استراتژي اعتقادي ما انتظار براي ظهور صاحب‌الزمان است و اين تنها و تنها هدف و استراتژي هر مسلمان شيعه است. اين همان انتظاري است كه افضل عبادات به شمار آمده است و بايد همه كارهايمان را در اين جهت تنظيم كنيم. اگر شيعه هستيم استراتژي سينماي ما نيز بايد بر مبناي آرمان‌هاي شيعي باشد. اگر استراتژي ما مهدويت است بايد همه سياست‌هاي فرهنگي، هنري و سينمايي ما در اين جهت باشد. دوستاني كه الان در رأس امور فرهنگي قرار دارند قطعا خيلي بيشتر از حقير به ظهور حضرت حجت‌ اعتقاد دارند و انتظار آن را مي‌كشند. اما اين موضوع چرا در كار و برنامه‌هاي فرهنگي و هنري و سينمايي اجرايي نمي‌شود. شما نگاهي به سينماي غرب داشته باشيد. ما كه متاسفانه در بسياري از مسائل مقلد غرب هستيم، لااقل اين مورد را نيز از آنها بگيريم. ببينيد غرب براي اعتقادات آخرالزماني و منجي‌گرايانه خود چه مي‌كند. درهمه نوع ژانري فيلم مي‌سازد؛ ملودرام، كارتون، هراس ، علمي -تخيلي و كمدي و از همه رسانه‌ها استفاده مي‌كند؛ كتاب، ماهواره، اينترنت، بازي‌هاي رايانه‌اي و... و در همه آنها اعتقاداتشان را مطرح مي‌كند.

* فكر مي‌كنيد مشكل كجاست كه استراتژي مهدويت وارد سينماي ما نمي‌شود؟

مشكل فقط سينما نيست، كل مجموعه فرهنگي ما اين جهت‌گيري را ندارد. مقام معظم رهبري نخستين سخنراني خود درباره تهاجم فرهنگي را در آذرماه 1368 انجام دادند. از آن به بعد مرتب اين موضوع را مطرح كردند. ما چقدر در اين سال‌ها به اين موضوع پرداخته‌ايم؟ يكي از دلايل آن وجود همان پايه‌هاي بيمار روشنفكري در ايران است. در هر صورت حيطه نشر و سينما و رسانه و... به همين ساحت روشنفكري بيمار ارتباط پيدا مي‌كند چراكه سابقه رسانه‌هاي ما به اين امر بازمي‌گردد. دليل ديگر آن نيز تساهل و تسامح در مقابل هجمه شديد رسانه‌هاي غربي است. همه سعي غرب بر اين است كه اسلام وارد زندگي و اجتماع مردم نشود. حضرت امام‌(ره) در كتاب ولايت فقيه نوشته‌اند كه «گلادستون» انگليسي زماني كه در ايران بود، روزي از كنار مسجدي عبور مي‌كرد و صداي اذان را شنيد، از همراهش پرسيد: اين چه مي‌گويد؟ همراه گفت: اذان مي‌گويد. پرسيد: آيا اذان با ما كاري دارد و در برنامه‌هاي ما خللي ايجاد مي‌كند؟ آن فرد پاسخ منفي داد. گفت: پس بگذار بگويد!! يا «گري سيك» معاون برژينسكي در يكي از سخنراني‌هاي خود گفته بود مسلمان‌ها هرچه مي‌خواهند عبادت كنند اما با ما كاري نداشته باشند. همه تبليغات غربي‌ها براي دور كردن مردم از اسلام اين است كه اسلام در عرصه‌ كار و زندگي اجتماعي ناكارآمد است و بايد قوانين و تئوري‌هاي سكولاريستي و اومانيستي غربي جانشين آن شود. در حالي كه اسلام ناكارآمد نيست و در حقيقت اين ناكارآمدي ما است كه نتوانسته‌ايم اسلام را در زندگي اجتماعي جاري كنيم. ما نبايد بترسيم. به قول حضرت امام (ره) حتي اگر 400 سال هم طول كشيد بايد تلاش كرد اين تئوري‌هاي غربي كه 200 سال است اين مملكت را به كام خود‌باختگي و غرب‌زدگي كشانده كنار گذاشته شود. بايد اين تابو شكسته شود كه هر چه غربي‌ها مي‌گويند، وحي منزل است. يكي از نكات مثبت كار آقاي احمدي‌نژاد ايجاد ترديد در گفتمان‌هاي رايج جهاني است. چه كسي گفته كه فقط 5 كشور سرنوشت دنيا را تعيين كنند؟ چه كسي گفته كه هرچه سازمان تجارت جهاني بگويد همان است؟ اما متاسفانه گويا اين نگرش كمتر به زيرمجموعه مديريتي رئيس‌جمهور ورود پيدا كرده است. در واقع در همه اين مجموعه‌ها، موسسات فرهنگي و در همه رسانه‌هاي ما بايد تحولي عظيم رخ دهد و گفتمان عزت نفس و استقلال‌طلبي امام راحل و «ما مي توانيم» رهبر معظم انقلاب و رئيس جمهوري محترم در همه ارگان‌ها و سازمان‌هاي فرهنگي نهادينه شود. اين همان مهندسي فرهنگي است كه مقام معظم رهبري بارها درباره‌اش سخن گفته‌اند و نخستين‌ قدم در اين راه ارتباط موسسات پژوهشي اسلامي با رسانه‌هاست.

* اگر اين اتفاق رخ دهد، سينماي ما چقدر قابليت پيام‌رساني براي غرب دارد؟

جهان امروز طالب حقيقت است و كشورهاي جهان سوم و كشورهاي اسلامي در راس اين مطالبه هستند. يكي از سياست‌هاي غلط سينماي ما سرمايه‌گذاري براي حضور در جشنواره‌ها و كشورهاي اروپايي است. اما جمعيت يك ميليارد و نيمي كشورهاي مسلمان كه تشنه اين‌گونه پيام‌ها هستند را از ياد برده‌ايم. پيامبر مظلومي داريم كه هر سال از سوي كانون‌هاي صهيونيستي‌، ساحت مقدس ايشان هتك حرمت مي‌شود اما ما يك حركت در جهت شناساندن اين پيامبر محبت و رحمت انجام نداده‌ايم. ما درباره بسياري از پيامبران الهي فيلم ‌ساخته‌ايم؛ از حضرت ايوب گرفته تا حضرت عيسي (ع)، يوسف پيامبر، حضرت سليمان و...حتي راجع به اصحاب كهف هم فيلم ساختيم اما درباره زندگي‌هاي پرفراز و نشيب پيامبراعظم (ص) و ائمه(ع) كاري نكرده‌ايم. دبستاني‌هاي ما بابانوئل كه افسانه‌اي بيش نيست را خوب مي‌شناسند، اما در كمال شرمندگي و تاسف از امام زمان (ع) مي‌ترسند. اينجا، هم متوليان فرهنگي و هم مسؤولان هنري و سينمايي مقصرند. متاسفانه هر يك از اين موضوعات ديني كه مطرح مي‌شود، چندين متولي پيدا مي‌شود كه طراح آن اساسا از طرح موضوع پشيمان مي‌شود. چرا آنقدر موضوع را سخت مي‌كنيم. همچنان كه توضيح داده شد، تنها راهكار اين است كه بايد رابطه بين مراكز علمي و تحقيقاتي از جمله حوزه علميه و رسانه به مراتب قوي و قوي‌تر شود. مركز پژوهش‌هاي اسلامي صداوسيما كه وابسته به حوزه است طلابي بسيار پرشور و محقق دارد كه بايد ارتباط‌شان با رسانه بسيار بيشتر شود. آمادگي لازم در طلاب و روحانيون وجود دارد و بايد مانع‌ها برداشته شود و اين ارتباط به وجود آيد. وقتي اين ضعف ارتباط در كشور مشاهده مي‌شود، مجبور مي‌شويم فيلم‌هاي آخرالزماني غرب را براي مخاطب نمايش دهيم. براي مثال چهارشنبه‌سوري سال گذشته، تلويزيون كشورمان 4 فيلم آخرالزماني مطابق با ايدئولوژي‌هاي غرب پخش كرد. اشتباه استدلالمان اين است كه فكر مي‌كنيم مخاطب ما به جنبه تئوريك فيلم كاري ندارد و فقط سرگرمي برايش مهم است. در حالي كه آنها اين فيلم‌ها را براي همين مردم عادي توليد مي‌كنند تا بدون هيچ توضيح و تفسيري اثر خود را بگذارد. فيلمي مثل «كنسانتين» كه از ريزترين اعتقادات شيطان‌پرستي گرفته شده همان اثر مطلوب سازندگانش را دارد كه فيلم «ساروگيت» (كه در بخش رسمي ويدئويي كشور هم آمده) و مي‌بينيم چگونه هويت مسخ شده انسان‌ها را نشان مي‌دهد. اين فيلم دنيايي را تصوير مي‌كند كه همه انسان‌ها در آن ربات هستند و توسط آدم‌ها در كنج خانه‌ها هدايت مي‌شوند و... .

* آيا معتقديد ساخت فيلم‌هايي مثل 313 به صورت خانوادگي در لندن، نشان‌دهنده اين است كه نياز و كشش آن به سمت مسائل اسلامي در اروپاست.

نكته جالبي كه بايد مدنظر قرار داد اين است كه روشنفكران آمريكايي امروزه خيلي جلوتر از اصولگرايان ما در شناخت سيستم آمريكا هستند. روزنامه‌نگاراني مثل كريستوفر پالين و تيري ميسان كه كتاب دروغ بزرگ را نوشته، خيلي دقيق كار مي‌كنند. همه اين واقعيات نشان مي‌دهد كه الان مخاطب جهاني آماده پذيرش بحث‌هاي آخرالزماني ما شيعيان است. بسياري از فيلم‌هاي مذهبي ما در خارج از مرزها بيننده بسيار و بازتاب عالي داشته است. به نظر من دست‌هايي در پشت پرده است كه از ساخت چنين فيلم‌هايي در كشورمان جلوگيري مي‌كند. اگر سريال‌ها و فيلم‌هايي كه درباره امام زمان (عج) ساخته شود هر قدر هم ضعيف باشد اما نيت پاك سازنده آن قطعا تاثيرگذار خواهد بود. ولي چرا چنين فيلم‌هايي ساخته نمي‌شود؟ خيلي عجيب است بعد از 31 سال چنين فيلم‌هايي ساخته نشده است. درباره اكثر پيامبران بني‌اسرائيل آثاري ساخته شده است اما درباره پيامبر(ص) و امام زمان(عج) خودمان اين كار انجام نشده است. بنده به سريال امام رضا (ع) كه توسط آقاي فخيم‌زاده ساخته شد خيلي نقد داشتم اما صرف ساخت اين آثار بسيار مثبت است و توليد آنها بايد ادامه پيدا كند. متاسفانه حدود 150-140 سال پيش، امثال ميرزا ملكم‌خان و حسين‌خان سپهسالار فراماسون بدعتي گذاشتند و در اذهان به اصطلاح روشنفكران و نخبگان ما فرو كردند كه همه چيز را 2 قطبي نگاه كنيم. به اين معنا كه هرچه خصوصيات ضد دين را دارا بود، تجدد است و هرچه غير از اين باشد سنت نام داشته و نكوهيده است. متاسفانه از همان ابتداي انقلاب اسلامي، شبه‌روشنفكران ما تحت تاثير همين القاي ديرين ماسوني، جمهوري اسلامي را مظهر سنت و مخالف تجدد و آزادي و پيشرفت دانستند. اما به قول شهيد آويني در مقوله پيشرفت اول بايد «پيش» و «پس» را معني كنيم و با مفهوم و مصداق آن آشنا شويم بعد تحليل كنيم كه پيشرفت چيست و پسرفت كجاست؟ ديروز اين صحبت‌هاي نتانياهو در سال 2002، مبني بر اينكه آمريكا بايد با تلويزيون به ايران حمله كند را به يكي از دوستان نشان دادم. اين حرف را نه من و نه جمهوري اسلامي گفته، بلكه غربي‌ها صريحا به اين نكته اقرار كرده‌اند.

* پس مي‌توان گفت بعد از اين صحبت‌ها بود كه مرداك تمركز بيشتري روي رسانه‌ها داشت.

صحبت‌هاي نتانياهو 6 ماه قبل از حمله آمريكا به عراق مطرح مي‌شود. او در اين صحبت‌ها مي‌گويد؛ بايد به عراق حمله نظامي و به ايران حمله رسانه‌اي كرد. چه شد كه كمپاني «والت ديزني» در اين چند سال اخير ناگهان از ساخت فيلم‌هاي موش و گربه به فيلم‌هايي رسيد كه نوجوان‌ها را در عرصه بيهودگي و هرزگي نشان دهد. فيلم‌هايي مانند «دبيرستان موسيقي» نمونه اين كارهاست كه دختران و پسراني با لباس‌ها و رفتار و روابطي ضد اخلاقي و زننده را به بتي براي نوجوانان و جوانان ما تبديل كرده‌اند. عكس‌ها، برچسب‌ها، پازل‌ها و شعرهايشان در بازارهاي ما به وفور يافت مي‌شود.

* شبكه ماهواره‌اي «فارسي‌وان» نيز در حال راه‌اندازي شبكه‌اي براي كودكان و نوجوانان است. تحليل شما از اين شبكه چيست؟

به اعتقاد من مطرح كردن بيش از حد فارسي‌وان براي پوشش عمليات‌ ضد فرهنگي ديگر آنان است. الان فيلم‌هاي هرزه درانه «والت ديزني» كه به صورت دي‌وي‌دي در حال پخش در بازار سياه است مخاطبان به مراتب بيشتري از فارسي‌وان دارد. متاسفانه اين تفكرات مخرب در شبكه رسمي ويدئويي ما نيز نفوذ كرده است، با اين استدلال كه با دوبله و به نمايش درآوردن اين فيلم‌ها مديريت فرهنگي صورت مي‌گيرد. يكي از دوستان مي‌گفت ما مي‌خواهيم فيلم‌هاي وارداتي از غرب را مديريت فرهنگي كنيم و قبل از آنكه در بازار توزيع شود وارد شبكه خانگي كنيم! نتايج اين مديريت فرهنگي پخش فيلم كفرآميز «قطب‌نماي طلايي» در شبكه خانگي و چاپ كتاب آن در كشورمان است!! يكي از موضوعات اين فيلم كه توسط كليساي كاتوليك كفرآميز خوانده شد اما در شبكه خانگي ما توزيع شده است، اين است كه حيوان را روح انسان معرفي مي‌كند و يكي از شكنجه‌ها در اين فيلم براي كودكان، جدا كردن حيوان از انسان است. ما بايد يك بار براي هميشه تكليف خود را با فرهنگ مشخص كنيم و انديشه‌هاي اسلامي را جايگزين تفكرات اومانيستي و سكولاريستي موجود كنيم.

* گفتگو از حسين سليماني

منبع: روزنامه وطن امروز 89/04/10