عوامل موثر در يادگيري

از مهمترين عواملي كه تاثير آشكاري در روند يادگيري دارند عبارتند از: آمادگي ، انگيزه و هدف ، تجارب گذشته ، موقعيت و محيط يادگيري ، روش تدريس رابطه جز و كل ، تمرين و تكرار.
يادگيري (learning discomfort )يك فرايند است. در هر فرايند عوامل و متغيرهايي در حال تعاملند. نوع و شدت تعامل ، تغييرات گوناگوني را به دنبال ميآورد. بررسي همه عوامل موثر در فرايند تدريس ، امكان پذير نيست. چند تا از مهمترين اين عوامل كه تاثير آشكاري در روند يادگيري دارند عبارتند از: آمادگي ، انگيزه و هدف ، تجارب گذشته ، موقعيت و محيط يادگيري ، روش تدريس رابطه جز و كل ، تمرين و تكرار. 
آمادگي 
شاگرد بايد از لحاظ جسمي ، عاطفي ، عقلي و ... رشد كافي كرده باشد تا بتواند بخوبي ياد بگيرد و يادگيري زماني برايش مفيد خواهد بود كه از هر نظر آمادگي لازم داشته باشد. او حتي اگر بعضي از جنبههاي آمادگي را كسب نكرده باشد، يادگيري برايش خستگي آور و كسل كننده خواهد شد و چندان پيشرفتي نخواهد كرد. مثلا در يادگيري نوشتن ، اعصاب و عضلات دست و انگشتان بايد به قدر كافي رشد كرده و آمادگي داشته باشند. اگر كودكي را كه از لحاظ جسمي و رواني آمادگي ياد گرفتن و نوشتن را ندارد، تعليم بدهيم، جريان يادگيري او در اين زمينه حتي در سالهاي بعدي به كندي پيش خواهد رفت، در صورتي كه اگر همين كودك در سني كه آمادگي كافي دارد، تحت تعليم قرار گيرد، نوشتن را زودتر فرا خواهد گرفت و در اين زمينه سريعتر پيشرفت خواهد كرد. 
آمادگي در زمينههاي مختلف متفاوت است. ممكن است فرد از لحاظ عقلي آماده باشد ولي از نظر عاطفي نسبت به امر مورد نظر فاقد احساس مطبوع باشد. مثلا ترس از معلم احساس عدم امنيت ، دلهره ، اضطراب و پريشاني فكر ممكن است يادگيري را در زمينه مورد نظر مختل كند. رشد و آمادگي ذهني افراد نيز در فهم و يادگيري علوم مختلف متفاوت است. مثلا ممكن است شاگردي در مرحلهاي از رشد خود آماده درك علوم تجربي باشد، ولي براي درك علوم اجتماعي هنوز آمادگي لازم را بدسن نياورده باشد. بنابراين ، معلم بايد آمادگي هر يك از شاگردان خود را تدريس مواد درسي در نظر داشته باشد و فعاليتهاي آموزشي خود را متناسب با سطح آمادگي آنان عرضه كند. 
هر چه فرد آمادگي بيشتري براي رفتار معيني داشته باشد، براي انجام دادن رفتار ، به محرك كمتري نياز دارد. مثلا خنداندن يك انسان خوشحال بسيار سادهتر از خندان يك شخص غمگين است. هر چه فرد آمادگي كمتري داشته باشد، تحرك بيشتري براي ايجاد آن رفتار لازم است. تدريس و فعاليت معلم زماني بيشترين تاثير را در يادگيري خواهد كه شاگرد به آمادگي لازم رسيده باشد و در غير اين صورت شاگرد همچون چراغي كه فتيله آن پايين كشيده شده باشد، هرگز برافروخته نميشود و چيزي نخواهد آموخت. 
انگيزه و هدف 
يادگيري معلول انگيزههاي متفاوتي است. يكي از اين انگيزهها كه نقش مهمي در جريان يادگيري ميل و رغبت شاگرد به آموختن است. رغبت هر كس است كه نيروي فعاليت را افزايش ميدهد. براي اينكه شاگردان در ضمن يادگيري فعال بايد به موضوعي كه ميخواهند قرا بگيرند علاقمند باشند. براي ايجاد رغبت ، لازم نيست موضوعات درسي را به طور تصنعي جالب توجه نشان داد، همينكه مطالب و مفاهيم درسي بر اساس نياز شاگردان تنظيم شده باشد و مسائل اساسي و واقعي آنان را مطرح سازد و به آنان در برخورد با محيط كمك كند، رغبت آنان برانگيخته خواهد شد. 
يكي ديگر از عوامل ايجاد انگيزه ، هدف است. هدف به فعاليت انسان و جهت و نيرو ميدهد. اگر انساني در طول زندگي خود هدف قابل وصولي نداشته باشد، پويايي و حركت خود را از دست خواهد داد. هدف ارزشمند، فرد را به خواستن و طلب كردن وادار ميكند. در مدارس ، هدفهاي تربيتي بايد انعكاس از احتياجات و تمايلات شاگردان باشد و بطور واضح بيان شود. 
معلم و دانش آموز بايد بدانند غرض از فعاليتهاي آموزشي در يك مقطع زماني خاص چيست. مشخص بودن هدفها در مدرسه ، سبب هماهنگي پيش فعاليتهاي معلم و شاگرد ميشود و آنان را به اجراي فعاليتهاي متنوع بر ميانگيزد و جهت و ميزان پيشرفت آنان را نشان ميدهد، محيط مدرسه و كلاس را آموزنده و نشاط آور ميسازد و سطح يادگيري شاگردان را گسترش داده و يادگيري را عميقتر و موثرتر ميكند. 
تجارب گذشته 
آموختهها و تجارب گذشته شاگرد ساختشناختي وي را تشكيل ميدهد. آمادگي شاگرد در حد وسيعي تحت تاثير تجارب گذشته اوست. فرد زماني ميتواند مفاهيم و مسائل جديدي را درك كند كه مفهوم و مساله جديدي با ساختشناختي او مرتبط باشد. در واقع ، فرايند يادگيري همچون روند رشد است. همچنان كه رشد جرياني دائمي است، يعني گذشته ، حال و آينده آنان با هم ارتباط دارد، يادگيري نيز جرياني است كه تجارب گذشته پايه و اساس وضع فعلي آن را تشكيل ميدهد و آنچه فرد در آينده خواهد آموخت بايد متناسب با تجارب او در زمان حاضر باشد. 
فرد وقتي مفهومي را واقعا ميآموزد كه پايه و ريشه در تجارب گذشتهاش داشته باشد. اگر اين ارتباط برقرار نشود، يادگيري به معني خاص خود صورت نخواهد گرفت. بنابراين معلم همواره بايد فعاليتهاي آموزشي را بر اساس تجارب گذشته شاگردان و متناسب با ساختشناختي آنان طراحي و اجرا كند. توجه به اين امر شرط اساسي موفقيت در كارها تربيتي است. معلم آگاه در فعاليتهاي آموزشي و پرورشي ابتدا زمينهها و تجارب گذشته شاگرد را بررسي ميكند، توان او را براي درك و هم مسئله جديدي ميسنجد و مفاهيم جديد را با توجه به سطح دانش او ارائه ميدهد. مثلا اگر معلم رياضي در تدريس مفهوم تازه ، زمينههاي قبلي شاگردان را به دست فراموشي بسپارد و آموزش خود را بدون توجه به مطالب و دانش قبلي آنان در اين زمينه آغاز كند، هرگز موفق نخواهد بود. 
البته ممكن است در اينها سوال مطرح شود كه با توجه به اينكه تجارب گذشته شاگردان يك كلاس ، دليل تفاوت در شكوفايي استعداد ، محيط خانواده و سطح تربيت والدين يكسان نيست. چگونه ممكن است معلم روش تدريس خود را متناسب با تجارب همه شاگردان انتخاب كند. اگر چه چنين امري كار آساني نيست، اختلاف سطح دانشآموزان را ميتوان از طريق آموزش ترميمي يا فعاليتهاي متنوع ديگر كه به حل اين مسئله كمك ميكند، از ميان برد. 
موقعيت و محيط يادگيري 
موقعيت و محيط يادگيري از عوامل بسيار موثر در يادگيري است. محيط مانند نور ، هوا ، تجهيزات و امكانات آموزشي. طبيعي است هر چه امكانات آموزشي ، كتابخانه و منابع مختلف علمي مناسبتر و بيشتر باشد، يادگيري شاگردان در مقايسه با يادگيري شاگردان مدرسهاي كه داراي فضاي مناسب نيست و در آن جز كتاب درسي منابع ديگري يافت نمي شود بسيار متفاوت خواهد بود. 
محيط ممكن است عاطفي باشد. رابطه معلم و شاگرد ، رابطه شاگردان با هم ، رابطه والدين با هم و نگرش والدين و مربيان در زمينه تربيت كودكان ، همگي ميتواند در ميزان يادگيري شاگردان موثر باشد. موقعيت آموزش منظم همراه با محبت و احترام متقابل ، نسبت به محيطهاي خشك و تهي از عواطف ، تاثير بيشتري در يادگيري احترام متقابل ، نسبت به محيطهاي خشك و تهي از عواطف ، تاثير بيشتري در يادگيري خواهد داشت. عاطفه به عنوان يك عامل بسيار موثر ميتواند در جريان يادگيري عمل كند. 
عواملي نظير عدم امنيت ، ترس ، اضطراب ، نوميدي ، شك و ترديد ميتوانند در فعاليتهاي آموزشي از همه امكانات ياد شده برخوردار باشد، شاگرد را به كنجكاوي و تلاش براي يادگيري و حل مسائل ذهني خود واردار ميسازد. البته محيط و موقعيت تلاش براي يادگيري و حل مسائل ذهني خود وادار ميسازد. البته محيط و موقعيت يادگيري بايد متناسب با آمادگي ، استعداد ، نياز و گرايش شاگردان باشد. 
اگر مجموعه عوامل موجود در محيط براي شاگرد برانگيزنده و قابل درك نباشد، مسالهاي در ذهن او ايجاد نخواهد شد يا در صورت وجود مساله ، شاگرد توانايي حل آن را نخواهد داشت. به هر حال ، امكانات محيط آموزشي ، اعم از نيروي انساني و تجهيزات ، وضع اجتماعي ، فرهنگي و اقتصادي خانواده نگرش والدين و مربيان نسبت به تحصيل و آموزشگاه و هزاران عامل محيطي ديگر ميتواند در كيفيت و كميت يادگيري شاگردان موثر باشد. 
روش تدريس معلم 
در كنار شرايط و امكانات آموزشي نيرويي انساني و بويژه معلم ، از مهمترين عوامل تشكيل دهنده محيطهاي آموزشي است. تاثير موقعيت و امكانات مناسب بر هيچ فردي پوشيده نيست. اما امكانات و تجهيزات بدون وجود معلم كارايي لازم را نخواهد داشت. معلم با شناخت امكانات به تجهيز مناسب محيط آموزشي ميپردازد. محيط و امكانات آموزشي را سازماندهي ميكند، موقعيت آموزشي مناسب را بوجود ميآورد و با شناخت استعداد ، علايق و توانايي شاگردان ، آنان را در طريق صحيح يادگيري هدايت ميكند. 
البته چنين نقشي به دانش و اعتقادات معلم بستگي دارد. اگر چه كنجكاوي و ارضاي آن را بديهي ترين احتياجات شاگردان است. اگر معلم با نظريه ها و اصول يادگيري آشنا نباشد و تدريس را فقط انتقال واقعيتهاي علمي بداند و تجارب يادگيري را منحصر به نشستن در كلاس ، گوش دادن و حفظ كردن مطالب شنيده شده يا نوشته شده در كتاب تصور كند، مسلم است كه در تقويت كنجكاوي و پرورش استعداد و تفكر علمي شاگردان چندان موفقيتي به دست نخواهد آورد. زيرا شاگرد كه همواره علاقمند به فكر كردن است. در بررسي عوامل مختلف بايد فرصت حركت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدفهاي آموزشي برسد. يادگيري بدون تلاش و فعاليت و تعامل با محيط صورت نخواهد گرفت. 
كسي كه ميخواهد ياد بگيرد بايد فعاليتي متناسب با علايق و توان خود داشته باشد. و اگر در روش تدريس معلم اين نكات در نظر گرفته نشود، مدرسه و كلاس براي شاگرد جالب توجه و جذاب نخواهد بود، اما اگر معلم خود را راهنما و ايجادكننده شرايط مطلوب يادگيري بداند و بجاي انتقال اطلاعات ، روش كسب تجربه را به شاگردان بياموزد، آنان در برخورد با مسائل فعالتر خواهند شد، از منابع مختلف استفاده خواهند كرد، اطلاعات لازم را به دست خواهند آورند، به سازماندهي آن خواهد پرداخت و آن را تحليل خواهند كرد تا به حل مسائل نايل شوند. 
با چنين روشي ، شاگرد نه فقط حقايق علمي را فرا ميگيرد. بلكه با روشهاي علمي كسب معرفت نيز آشنا خواهد شد، طرز كار را با منابع مختلف و نحوه استفاده از مطالب درسي براي حل مساله را خواهد آموخت و در فرايند يادگيري ، ابتكار و خلاقيت خود را به كار خواهد انداخت. 
توجه به كل به جاي جز 
طرفداران مكتب گشتالت معتقدند كل ، اجزا را در يك طرح و زمينه قرار ميدهد و ارتباط آنها را روشن ميسازد. به نظر ايشان ، اجزا به تنهايي بيمعني و نامفهوم هستند ولي وقتي در يك طرح زمينه قرار بگيرند، معني و مفهوم آنها روشن ميشود. طرح يا كل قابل انتقال و تعميم است، اما اجزا و كيفيت خالص آنها اين خصوصيت را ندارد طرح يا كل ، عناصر را مشخص ميسازد و آنها را در يك زمينه خالص به هم ارتباط ميدهد. 
مطالعه فرايند يادگيري نشان خواهد داد كه حركت از كل به جز روند يادگيري را بهتر و فهم مطالب را آسانتر ميكند. اجزا به تنهايي بيمعني و نامربوط هستند و در طرح و كل ، معني پيدا ميكنند. البته كل معادل مجموع اجزا نيست و بررسي تك تك اجزا و روي هم قرار دادن آنها سبب تصور كل نميشود. كل عبارت است از نحوه ارتباط و پيوند اجزا با هم و تا اين ارتباط مشخص نشود، اجزا قابل فهم نيستند. 
در جريان تدريس ، معلم بايد در حد امكان ، ابتدا مطالب درسي را به صورت كل مطرح كند و ارتباط اجزا با كل را مشخص سازد و پس از آن به بررسي و تحليل اجزا بپردازد. مطالعه جزئيات بدون در نظر گرفتن رابطه آنها با هم و همچنين رابطه آنها با كل ، موجب پريشاني فكر خواهد شد، در حالي كه مطالعه از كل به جز با مشخص كردن روابط جز با كل ، قدرت تحليلي در فراگيران ميدهد و در نتيجه يادگيري معنيدار ميشود. به عبارت ديگر ، حفظ و فكر و تكرار ، جاي خود را به فهم و انديشه ميدهد. 
تمرين و تكرار 
براي بسياري از دستاندركاران آموزش و پرورش، هنوز اين سوالها مطرح است : تمرين چه نقشي در فرايند يادگيري دارد؟ آيا پيشرفت يادگيري مستقيما تابع تكرار است؟ اگر چنين نيست، شرايط تمرين و تكرار چيست؟ مساعدترين موقعيت براي تمرين كدام است؟ تكاليف تكراري مدارس ميتواند براي شاگردان مفيد باشد يا نه؟ 
در پاسخ به سوالات مطرح شده بايد گفت: تاثير تمرين و تكرار در كل فرايند يادگيري و حيطههاي مختلف آن بويژه در حيطه رواني - حركتي ، انكار ناپذير است. همه اين ضربالمثل قديمي در كار نيكو كردن از پر كردن است،را شنيدهاند و واقفند كه بازي روي يخ يا رانندگي فقط در نتيجه تمرين و تكرار ياد گرفته ميشود. و اگر تكرار نشوند، دير يا زود به دست فراموشي سپرده خواهند شد. 
ولي اين نكته نيز غير قابل انكار است كه كيفيت اجراي تمرين ، مقدار و زمان آن نقش بسيار مهمي در تثبيت يا عدم تثبيت رفتار دارد. چنانكه آزمايشهاي متعدد نشان داده است، اجراي تمرين در زمان غير متمركز ، اثر يادگيري بيشتري نسبت به اجراي تمرين در زمان متمركز دارد. مثلا شاگرد موضوع مورد يادگيري را در دو تمرين بيست دقيقهاي ، زودتر از يك تمرين چهل دقيقهاي ياد ميگيرد. از همين رو ، تمرين و تكرار موثر بايد شرايط و ويژگي خاصي داشته باشد، از جمله اينكه بايد منظم و مرتب و طول دورههاي آن مناسب باشد و در شرايط واقعي و طبيعي انجام پذيرد. 
اگر شاگرد در اوضاع و احوال ساختگي و غير طبيعي تمرين كند، مطلع شود. زيرا اطلاع از پيشرفت ، او را به كوشش وا ميدارد. تمرين نبايد بيش از حد طولاني و خستگيآور باشد. هر گاه عملي به طور سريع و متوالي تكرار شود ، اغلب موجب كاهش كارايي تمرين ميشود. به اين معني كه شخص در انجام دادن آن عمل به تدريج كندتر و ضعيفتر ميشود، تا اينكه سرانجام از انجام دادن آن سرباز ميزند. در واقع خستگي يادگيري را كاهش ميدهد.