"شور شيرين "؛ در مسيراستقبال از رهبر معظم انقلاب

هر كس به بغل دستياش از لحظه ديدار ميگويد. جواني به دوستش ميگويد وقتي به ماشين رهبر رسيدم. از فشار عقبيها صورتش محكم خورده است به شيشه، ولي رهبر را هم ديده است.
پايگاه اينترنتي دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي در مطلبي با عنوان "شور شيرين " روايتي دارد از سفر رهبر معظم انقلاب اسلامي به قم كه متن آن به شرح زير است:
"شور شيرين "
در مسيراستقبال از رهبر معظم انقلاب...
حامد هاديان
پشت رنوي سفيد نوشته شده بود "امام آمد ". شب قبل از حضور رهبر در خيابانهاي اصلي شهر قم موتورسواران جوان در دسته هاي 20-30 نفره در حال شادي و هلهله عكس رهبر به دست ويراژ ميدادند. پليس دنبال يكي از گروهها بود تا بلندگويشان را قطع كنند. پشت شيشه باقي ماشينها هم پوستر رهبر را با جمله لبيك يا خامنهاي ميشد ديد.
حرم حضرت معصومه را هم ازساعت 21:30 دقيقه شب بسته بودند و كسي حق ورود نداشت تا فردايش. مردم دور حرم طواف ميكردند.
نقطه نقطه شهر را عكسهايي از رهبر انقلاب مزين كرده بود. يكي از پاساژهاي تازهساز، شدهبود ستاد مردمي استقبال از مقام معظم رهبري.
اولين كساني را كه صبح ديدار ديدم موتورسواري بود كه كلاه ايمني گذاشته و 3 نفر را پشت خود سوار كرده و به سمت حرم ميرفت.
از ساعت6:30 خيابان 19 دي محل اصلي استقبال مملو از جمعيت بود. خياباني 5 كيلومتري كه هركس از مسيري خود را به آن رسانده بود. نيروي انتظامي از ساعت5:30 كنار خيابان ايستاده بود و جلوي آنها نيروي هاي مردمي كه براي محافظت بيرون از مسير جايگاه آمده بودند و بازوبند و سربندي مزين به نام رهبري بسته بودند.
يكيشان ميگويد "باز تنگه احد را رها كردي " و رفيقش را هل ميدهد كه دوباره سرجايش بايستد. ازهمان مراقبينيست كه كنار خيابان ايستادهاند و اكثرشان نيز از بسيجيهاي نوجوان قم هستند. حتما ديشب در پايگاه بوده و در كنار هم تا صبح نخوابيدهاند.
پيرمردي درحاشيه خيابان به جاي اسپند، عود روشن كرده است و دور سر مردم ميچرخاند. بعضي اول از بوي آن تعجب ميكنند ولي بعد برايشان عادي ميشود.
خبرنگارهاي صداوسيما دنبال سوژهها ميگردند و طلاب غيرايراني از سوژههاي داغ مراسم هستند كه هركدام بايد پاسخ خبرنگاري را بدهند.
مردم از ساعت 8 صبح آماده ورود رهبر هستند. بلندگوها صداي راديو را پخش ميكنند. گاهي نيز راديوي قم مستقيما ماجرا را روايت ميكند. آخرين داربستهاي خيابان 19 دي را همان ساعت 8 تمام ميكنند. كناريكيشان ميايستم. ماموران نيروي انتظامي يك متر به يك متر در خيابان ايستادهاند. كمي كه حرف ميزنيم كنار داربست ديگر هيچ جاي خالي نميماند.
از همان ابتدا يك باره جمعيت دم ميدهد كه رهبر آمد. ولي يك نوجوان از بالاي داربست يك بنر داد ميزند كه نيامد و اين ماجرا چندباره تكرار شد. بعضي گلهاي گلايل دستشان گرفتهاند و عدهاي ديگر تمثالي از رهبر انقلاب.
يكي از بچههاي نيروي انتظامي با لباس شخصي كنارم ميايستد. بيسيمش گزارش لحظه به لحظه مراسم را ميدهد. وقتي كه رهبر وارد مسير استقبال ميشود، گوينده بيسيم احساساتي ميشود و شروع ميكند با حالت خاصي از رهبر گفتن.
حدود ساعت 9 از بيسيم ميگويند كه رهبر در مسير است. راديو كه صدايش در بين مردم ميچرخد نيز از حركتشان ميگويد ولي پسرك بالاي داربست ميگويد نيامد. كارمندان يك شركت سيماني با كلاههاي ايمني و لباس فرم براي استقبال آمدهاند. يكي شان دنبال دوربين ميگردد كه تبليغي هم باشد. بالگرد صداوسيما كه عبور ميكند همه دست تكان ميدهند. عدهاي نامههاي مردم براي رهبر را جمع ميكنند.
پيرمردي خودش را به زور كنارم جا ميكند. به تركي ميپرسد كه رهبر كي ميآيد. كم و بيش احساس ميكنم كه چنين گفته است. سري تكان ميدهم كه به زودي. فكر ميكند تركي بلدم. شروع ميكند درد و دل كردن مجبور ميشوم سرتكان بدهم. به كادرنيروي انتظامي گيرداده است كه پائين داربست بنشيند. هرلحظه فشار جمعيت بيشتر ميشود. گوينده بيسيم هرلحظه احساساتيتر ميشود و از پشت بيسيم نيروي انتظامي شعار ميدهد. مسير5 كيلومتري خيلي طولاني شده است. موتورهاي مختلف در خيابان ويراژ ميدهند. كه يكباره كسي داد ميزند رهبر آمد و اين بار واقعي است.
در خياباني كه قرار بود فقط ماشين ايشان باشد و دورش داربست زدهاند و نيروي انتظامي گذاشتهاند. عدهاي پياده كه انگار از رهبر هم جلو زدهاند ميرسند. پس از چند لحظه دو ماشين كه يكي براي خبرنگارها است از راه ميرسند كه آنها هم جمعيت زيادي دورشان كردهاند. بعدش مينيبوس حامل رهبري از راه ميرسد كه ناگهان جمعيت كنارم خالي ميشود و همه ميروند وسط خيابان. چند لحظه بعد من هم مثل بقيه وسط خيابانم.
ماشينهاي بعد از ميني بوس رهبر ديگر مسيري براي گذشتن ندارند. مردم بهشان راه نميدهند. يكيشان هم با سپر آن يكي تصادف ميكند و راننده در اين هيرويري پياده ميشود و قال ميكند كه اين چه وضع رانندگي است.
جمعيت با موجهاي بيهدف به جلو ميروند. همه زيردست و پا هستند. كف خيابان به شكل عجيبي پراز لنگه كفش و نعلين است كه بر اثر فشار جمعيت از پاي صاحبشان در آمده است. بعضيها هم رندي كردهاند و كفش و نعلينشان را دست گرفتهاند. همه با شور و شوق فراوان شعار ميدهند و مسير را ميدوند. ماشين رهبري دور ميشود ولي جمعيت همچنان از داربستها وارد خيابان ميشوند. هر چقدر نيروي انتظامي سعي ميكند مانع ورود مردم شود نتيجهاي ندارد و آنقدر مردم فشار ميآورند كه آنها زير دست و پا ميمانند.
در قسمتي از مسير فقط بانوان حضور دارند. اكثرشان چادرشان را جلوي صورت گرفته و هق هق ميكنند. فشار جمعيت در آن قسمت به حدي ميرسد كه با هر موج عدهاي داخل جوي كناري خيابان ميافتند.
از انتهاي مسير، جلوي جمعيت را ميگيرند. و فقط ماشين رهبري و گروهشان عبور ميكنند. بعد نيروهاي هلال احمر، كساني كه از فشار جمعيت بيهوش شدهاند را از وسط جمعيت روي دست به سمت كانكسهاي خود ميفرستند.
هر كس به بغل دستياش از لحظه ديدار ميگويد. جواني به دوستش ميگويد وقتي به ماشين رهبر رسيدم. از فشار عقبيها صورتم محكم خورده است به شيشه ولي رهبر را هم ديده است.
نيروي انتظامي وظيفه اصليشان تمام شده است. درب و داغان ميخندند و از بلاهاي كه برسرشان آمده است ميگويند.
مسير با فاصله كمي از حرم بسته است. و جمعيت بايد از گيتهاي بازرسي وارد ميشدند. نزديك محل سخنراني عدهاي نامه به رهبري را تحويل ميگيرند. كنارشان ميايستم. نوجواني خودكارم را ميخواهد. از بالا برگهاش را نگاه ميكنم كه نوشته است:
رهبر گرامي اسلام
من مهران -ر 13ساله ام. ما مستاجريم. لطفا براي ما خانهاي شخصي بسازيد.
آدرسش را نوشت و رفت كه نامه اش را بيندازد. نوجواني ديگر كاغذ و قلم گرفت كه چيزي بنويسد ولي بعد پشيمان شد. مرد جواني خواست كه برايش بنويسم. دنبال كار ميگردد. يك روحاني هم كه براي فردي يك متن نوشته بود مجبورشد تا نيم ساعت براي افراد مختلف متن بنويسد. هركدام از مشكلشان گفته بودند. از بيماري دخترشان، نداشتن خانه و كار و كمك هزينه و تحصيلي تا مسائل سياسي و اظهار محبت؛تا انتهاي مراسم مردم را ميشد ديد كه در گوشهاي نشستهاند و چيزي مينويسند.
آفتاب خيلي داغ شده بود. وقتي كه رهبر به جايگاه آمدند، شعارها قطع نشد تا زماني كه از جمعيت خواستند كه صلواتي بفرستند.
مراسم كه تمام شد در اطراف حرم، شهرداري كفشهاي پيدا شده را در نقاطي كپُه كرده بود تا صاحبانشان بيايند و لنگه كفششان را تشخيص داده و تحويل بگيرند.
روايتي از حضور رهبر معظم انقلاب در آستانه مقدسه حضرت معصومه(س) - پنجشنبه بیست و نهم مهر 1389
"شور شيرين "؛ در مسيراستقبال از رهبر معظم انقلاب - پنجشنبه بیست و نهم مهر 1389
روايت استقبال مردم قم از رهبر معظم انقلاب؛ سرعت؛ چهار كيلومتر در ساعت - پنجشنبه بیست و نهم مهر 1389