IRNON.com
حاشيه‌هايي از ديدار رهبر معظم انقلاب با جوانان و دانشجويان قم؛
ما حرّ كربلايي مراميم
 

آخرين نفر، آخرين حرف‌هايش را "خطاب به حضرت بقيه‌الله(عج) در حضور نايب برحقش " مي‌گويد: "اي سيد و مولاي ما! شرمنده‌ايم از روي شما. باور كنيد كه ما اهل كوفه نيستيم. ما حرّ كربلايي مراميم... "


 

به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري، ديدار حضرت آيت‌الله خامنه‌اي با جوانان و دانشجويان استان قم حاشيه‌هايي داشت كه در ذيل مي‌آيد.

ساعت 8 صبح است و بر خلاف تمام ديدارهاي قبلي، خيابان‌هاي اطراف حرم خلوت. از جوان‌هاي قم بعيد است اين خلوت بودن مراسم. قبل از اين كه بخواهم به تحليل متوسل شوم، دوستي مي‌گويد: "صبح كه ساعت چهار و نيم براي نماز آمده بودم حرم، از پل آهنچي تا پل حجتيه صف بود و همين‌طور هم داشتن مي‌اومدن. " پس صف يك كيلومتري، ساعت‌ها پيش تمام شده و احتمالا الآن سالن پر است. از جوان‌هاي امروز بعيد است اين‌قدر زود از خواب بيدار شدن.

وقتي مي‌رسيم، همه پشت به سن نشسته‌اند و رو به حرم حضرت معصومه(س)، زيارت‌نامه مي‌خوانند. حدسم درست بود. سالن پر شده و كسي را راه نمي‌دهند. جمعيت هم آرام نشسته و زيارت مي‌خواند؛ به جز قسمتي از جلوي سالن كه توي همه اين برنامه‌ها، مردم هميشه در آرزوي نشستن در آنجا هجوم آورده‌اند و اگر هم موفق به رسيدن شده باشند، مجبور شده‌اند به ايستادن تا شروع مراسم، و بلكه تا پايان مراسم.

توي اين چند برنامه، هركسي سعي كرده به نوعي ابتكار از خودش نشان دهد. روز اول كه دانشجوها روي لباس سفيدشان عكس رهبر را زده بودند و پشتش زده بودند: "دانشجويان قم؛ طليعه‌داران بصيرت، فدائيان ولايت " و حالا خانم‌ها همين شعار را كه روي پرچم‌هاي كوچك سفيد چاپ شده تكان مي‌دهند. موج سفيدي توي سياهي چادرها.

بعضي‌ها در كف دست شعاري نوشته‌اند. يك‌عده هم روي هر دو دست. بعضي‌ هم استعداد بيشتري به خرج داده‌اند و روي دست 2نفر شعاري را نوشته‌اند و بايد دست‌شان را با هم بالا بگيرند تا شعار ديده شود. اين شيوه جديد مد شده؛ هم ساده است و از دست هر كسي برمي‌آيد (مگر اين كه دست نداشته باشد.). هم مشكلاتش براي ورود به سالن كمتر است. انواع و اقسام شعار هم رويش نوشته شده:
نحن عمار
جانم - فدات
لبيك - يا خامنه‌اي
خداي خورشيد - نگه دار ماه را
شهادت - آرزومه
صل علي محمد - نايب مهدي آمد
پيش‌مرگتم - آقاجون
سرِ ما و قدم شما - آقاجان

بعضي‌ها شعارشان را روي نوار باريكي از كاغذ نوشته‌اند:
"اينجا كوفه نيست تا علي تنها بماند. "
"ديروز اگر عزيز مصر يوسف بود. امروز عزيز دل ما خامنه‌اي ست "
"اماما! از تو به يك اشاره، از ما به سر دويدن "
"ما همه عمار توايم خامنه‌اي "
"براي رفع صهيون. آماده جهاديم. "
"تا آخرين قطره خون با شما خواهيم ماند "
"نسل علي اكبريم. فداييان رهبريم. "

پرده پشت سن تكان مي‌خورد. ديگر همه حرفه‌اي شده‌اند. بلند مي‌شوند، هجوم مي‌آورند به سمت جلوي سالن و شعار مي‌دهند. مداحي به هم مي‌خورد. اما خبري از ورود رهبر نيست. فقط يك نفر مي‌آيد و كنار صندلي رهبر، خودكار و كاغذ مي‌گذارد. تازه مداح توانسته دوباره مردم را بنشاند كه باز پرده تكاني مي‌خورد و جمعيت بلند مي‌شود و به سمت جلوي سالن هجوم مي‌آورد و مداحي به هم مي‌خورد و... و همان نفر قبلي مي‌آيد بلندگوها را چك مي‌كنند.

يك نفر شاخه گل سرخي توي دستش گرفته و كاغذنوشته‌اي: "اماما! جانم فدايت "
سه نفر هم كنار هم كاغذهايي را بلند كرده‌اند: "رهبرا- جانم- فدايت "

شعارها تبديل مي‌شود به "صل علي محمد. نايب مهدي آمد " و اين يعني رهبر آمده. يعني همه روي پا ايستاده‌اند. يعني خيلي‌ها هجوم آورده‌اند به سمت جلوي سالن. يعني نصفه انتهايي سالن خالي شده. يعني خيلي‌ها دارند اشك مي‌ريزند. يعني خيلي‌ها دارند دست تكان مي‌دهند. يعني خيلي‌ها به آرزويشان رسيده‌اند.

اين‌ها ديشب را نخوابيده‌اند و توي صف ايستاده‌اند و نماز صبحشان را در حرم خوانده‌اند و از همان موقع شعار داده‌اند و چندساعتي است كه حتي به زور نشسته‌اند، فكرش را هم نمي‌كردم بتوانند چنين شور با شعوري به‌پا كنند. هرچه شور و هيجان در اين يك هفته ديده‌ايد را با هم جمع... نه نه، در هم ضرب كنيد تا بفهميد شور اين جوانان قمي را.

شعارها داغ‌تر و داغ‌تر و داغ‌تر مي‌شود: "ما اهل كوفه نيستيم. علي تنها بماند " و بعد هم اين يكي: "مرگ بر ضد ولايت فقيه ".

پس از تلاوت قرآن و خيرمقدم به رهبر، دانشجوها شروع مي‌كنند به صحبت. همهمه جوان‌ها تمام نشده و هيچ‌كس چيزي نمي‌شنود. اما رهبر به دقت گوش مي‌دهد و يادداشت برمي‌دارد.

هر كس كه حرفش تمام مي‌شود، جمعيت صلوات بلندي مي‌فرستد. صلوات همه كه تمام مي‌شود، صداي عده كمتري مي‌آيد: "و عجل فرجهم " و در انتها هم صداي گروهي از خانم‌ها: "و ايِّد امامنا الخامنه‌اي " صدا از گوشه‌اي از سالن است كه پرچم‌هاي سفيد دانشجويان را در دست گرفته‌اند، اما با هر صلوات، گستره‌اش بيشتر مي‌شود.

كلي صحبت مي‌كند از جنبش دانشجويي و توجه به فعالين فرهنگي و دانشگاه اسلامي و... انگار كسي حواسش نيست. اما تا مي‌گويد منتظر محاكمه سران فتنه هستيم، جمعيت يك‌صدا تكبير مي‌گويد. انگار همه حواس‌شان هست.

تازه رسيده‌ايم به چهارمين نفر. مجري معرفي‌اش مي‌كند، اما صداي اعتراض جمعيت بلند مي‌شود.
صحبتش تمام مي‌شود. مجري نفر پنجم را معرفي مي‌كند كه باز هم صداي جمعيت بلند مي‌شود. اما اين‌بار علتش اعتراض جمعيت نيست. نفر چهارم رفته بالاي سن، كنار رهبر و همه از فرط خوشحالي فرياد مي‌كشند. انگار خودشان را كنار رهبر ديده‌اند.

نوبت به سيد حميدرضا برقعي مي‌رسد، شاعر معروف. بعد از صحبت‌هايش، شعري در مورد حضرت علي(ع) مي‌خواند.
مولاي ما نمونه ديگر نداشته است/ اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فكر مي‌كنم/ اين خانه بي‌دليل ترك برنداشته است
...
اين شعر استعاره ندارد براي او/ تقصير من كه نيست، برابر نداشته است
لبخند رهبر بازتر مي‌شود. برقعي هم مي‌رود بالا پيش رهبر. و دوباره صداي شادي جوان‌هاي قمي.

دختر شهيد جاويدالاثر است. حرف‌هايش كه تمام مي‌شود، شعري را به پدرش تقديم مي‌كند.
خورشيد وقار و شرم بايد باشم/ از شعله عشق، گرم بايد باشم
تو افسر جنگ سخت بودي پدرم/ من افسر جنگ نرم بايد باشم
چه حالي مي‌كنند جوان‌هاي ايراني با اين عنواني كه رهبرشان به‌شان داده: "افسر جنگ نرم ". اين‌بار جمعيت فقط صلوات نمي‌فرستد، شعارها شروع مي‌شود. و دختر جوان مي‌رود بالاي سن، زانو مي‌زند و عباي رهبرش را مي‌بوسد.

عازم مسابقات آسيايي گوانگ‌جو است. به نمايندگي از ورزشكاران صحبت مي‌كند و از ورزش. اول از همه موضوع "ورزشگاه شهيد حيدريان " را مطرح مي‌كند كه مدت‌هاست به دليل اختلافات سازمان‌ها به حالت تعطيل درآمده. او هم در پايان صحبت‌هايش مي‌رود روي سن. همه نگاه‌ها مي‌رود روي سن و براي همين هم، همه مي‌توانند حرف رهبر را لب‌خواني كنند: "مشكل ورزشگاه حيدريان حل شد. "

تحمل جمعيت تمام شده. حرف دل‌شان را به رهبر مي‌زنند: "اي رهبر آزاده، آماده‌ايم آماده ". مخاطب شعار بعدي‌شان، مجري است: "اين همه لشگر آمده، به عشق رهبر آمده " و مجري كه مي‌فهمد اين همه لشگر به چه عشقي آمده، مي‌گويد كه آخرين نفر قرار است سخنراني كند. اما جمعيت كوتاه نمي‌آيد: "واي اگر خامنه‌اي حكم جهادم دهد " مجري حرفش را تكميل مي‌كند: "چند نفر را از ليست سخنراني حذف كرديم "
بيچاره حذف‌شده‌ها. چه حسي دارند. مدت‌ها خودشان را براي اين چنددقيقه آماده كرده بودند.

آخرين نفر، آخرين حرف‌هايش را "خطاب به حضرت بقيه‌الله(عج) در حضور نايب برحقش " مي‌گويد: "اي سيد و مولاي ما! شرمنده‌ايم از روي شما. باور كنيد كه ما اهل كوفه نيستيم. ما حرّ كربلايي مراميم... "
صحبتش تمام مي‌شود و جمعيت يك‌صدا فرياد مي‌زند:
"خوني كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست. "
"نسل علي‌اكبريم. فداييان رهبريم "
"اي رهبر آزاده. آماده‌ايم آماده "