ادواردو آنيلي قتل خود را پيشبيني كرده بود

من به ادواردو گفته بودم كه اينها نميگذارند ثروت خانوادهات بهدست تو برسد و بلايي سرت خواهند آورد؛ چراكه يهوديهايي مثل شوهرخواهرش، براي بهدست آوردن آن ثروت نقشه كشيده بودند. خودش هم ميگفت كه ميدانم اين كار را با من خواهند كرد.
اشاره:
ادواردو آنيلي تا 10 سال پيش شخصيت ناشناختهاي براي ايرانيان بود. بيشترين خبري كه در اينباره شنيده بودند اين بود كه مالك باشگاه فوتبال مطرح يوونتوس يك ميلياردر ايتاليايي به نام آنيلي است. اما با شهادت ادواردو برخلاف ميل و تصور دشمنان او، نام و آوازهاش جهاني شد و در ايران براي او مجالس زيادي برگزار كردند، فيلم ساختند و كتاب نوشتند. ماجراي مسلمان شدن، پذيرش تشيع، سفر به ايران و ديدار با محبوبش امام خميني و سرانجام مبهمي كه پيدا كرد، همگي بهانههايي بودند تا به سراغ دكتر قديري ابيانه كه از نزديكترين دوستان او بود، برويم و از ادواردو آنيلي بيشتر بدانيم:
* اگر موافق باشيد، ابتدا مقداري درباره خانواده شهيد ادواردو و جايگاه آنها در كشور ايتاليا توضيح بفرماييد.
اجداد ادواردو با راهاندازي كارخانه فيات در ايتاليا اين صنعت عظيم را در آنجا بنا گذاشتند كه امروزه بستگانش سهامدار عمده شركت فيات، صاحب بانكها و بيمهها، باشگاه يوونتوس و... هستند. پدر ادواردو كاتوليك و مادرش يك پرنسس يهودي است. اما چه اتفاقي ميافتد كه پدرش كه يك كاتوليك مسيحي بوده ميرود با يك زن يهودي ازدواج ميكند؟ اين ازدواج را اتفاقي نميدانم، چون زمينهساز آن صهيونيستها بودند تا بعدا بر اين ثروت عظيم دست يابند.
نكته مهم ديگر، اينكه وقتي يك زن يهودي با يك مرد مسيحي ازدواج ميكند و يا بالعكس، در آن خانواده مرگ و مير آغاز ميشود؛ بهنحوي كه ثروت بيشتر به فردي كه همسر يهودي دارد برسد.
يكي از عموهاي ادواردو بعد از اين ازدواج فوت ميكند كه قابلبررسي است و جالب اينكه خواهر ادواردو با يك خبرنگار يهودي به نام "الكان " ازدواج ميكند و از او چهار بچه دارد - چون هرچه بچههاي بيشتري در اين خانواده به دنيا بيايند بهنفع يهوديان است - ولي در آخر كارشان به اختلاف ميكشد و خواهر ادواردو طلاق ميگيرد و با يك مسيحي ازدواج ميكند. از اينجا به بعد، يك نوع رقابت بين يهوديت و مسيحيت در مورد فرزندان خواهر ادواردو بهوجود ميآيد. در نهايت، چون بعدها ادواردو مسلمان شد، پدرش حاضر نشد كه ارث و ميراثش را بهدست او بسپارد؛ لذا پسرعموي مسيحياش را بهعنوان جانشين تعيين كردند. اما ناگهان اين خبر پيچيد كه او بر اثر سرطان ناشناختهاي فوت كرد. اگر زنده ميماند، مديريت اين اموال به يك مسيحي ميرسيد و اين چيزي نبود كه يهوديان مايل به آن باشند؛ لذا معتقدم كه او را هم كشتند.
بعد از شهادت ادواردو اين ارث قانونا به خواهرش ميرسيد، اما با كمك مادر ادواردو حدود 500 ميليون دلار را كه در مقابل ثروت خانواده ادواردو بسيار ناچيز است، به خواهرش دادند و با فريب از او امضا گرفتند و به نوعي او را از ارث محروم كردند كه بعدها وي از دست مادر خود در دادگاه بهخاطر اين موضوع شكايت كرد، اما به هر حال مديريت اين سرمايه عظيم دست خواهرزادههاي يهودي ادواردو افتاد.
* ادواردو كي و چگونه مسلمان شده بود؟
ادواردو كسي بود كه خانواده او تعيين ميكردند كه مردم چگونه بايد فكر كنند. لذا او پشتپردهها را ميدانست، ميدانست كه صاحبان صنايع براي حفظ ثروتشان و براي افزايش آن و براي اينكه مقاومتهاي اجتماعي در اين رابطه رخ ندهد، بايد افكار عمومي را بسازند؛ لذا خانوادهاي به اين ثروتمندي هزاران راه را ميپيمايد تا افكار عمومي را شكل دهد. احساس آزادي در غرب بسيار مهم است؛ فرد بايد اسير باشد، ولي احساس آزادي كند. لذا در اين زمينه سرمايهگذاري زيادي ميكنند، مثلا در محافل دانشجويي غربي ظاهر امر اين است كه دانشجويان ميتوانند هر فعاليتي كه ميخواهند انجام دهند، اما اگر آنها فعال سياسي شدند و حركتي كردند كه از آن احساس خطر شود، در اين صورت، حكومت راههاي ديگري را انتخاب ميكند؛ مثلا مواد مخدر را در ماشين فعال سياسي ميگذارند و بعد آن را كشف ميكنند و به اين جرم وجهه او را خراب ميكنند؛ همان كاري كه با ادواردو كردند و كوشيدند او را متهم به حمل 300 گرم هروئين كنند؛ در حاليكه او در سفري كه به ايران داشت با برادر يكي از دوستان ما كه معتاد بود كلي صحبت كرد و خيلي تلاش كرد تا او را با منطق و استدلال از مصرف مواد مخدر وابدارد.
بنابراين او كه از نحوه قرباني كردن مردم و افكار خبر داشت، نميتوانست خودش قرباني باشد. لذا مثل مردم عادي فريب تبليغات را نميخورد و چون پدرش مسيحي و مادرش يهودي بود، نميتوانست هم مسيحي و هم يهودي باشد، بنابراين دنبال حقيقت بود. اين بود كه براي كشف حقيقت شروع به خواندن فلسفه اديان كرد. نكته مؤثر ديگر، اينكه ادواردو همه چيزهايي را كه ديگران فكر ميكنند داشتن آنها خوشبختي ميآورد، داشت ولي ميدانست هيچكدام از اينها براي او خوشبختي نميآورد. البته ادواردو تنها كسي نبود كه در اوج داشتن امكانات بهدنبال كشف حقيقت بود. كسان ديگري را در ايتاليا ميشناختم كه يكي از آنها قهرمان كاراته ارتشهاي جهان بود. او روزي كه حمله طبس رخ داد، به من زنگ زد و با هيجان گفت: "ديدي فرشتهها چه كردند؟ " او شخصي بود كه ميگفت: "من مرتكب هر گناهي كه شما فكر كنيد، شدهام؛ هرچه ميخواستم، بهدست آوردهام و وقتي به همه آنچه ميخواستم رسيدم، ديدم آن چيزي كه من بهدنبالش بودهام، اينها نبوده و از آنجا به بعد بود كه مذهبي شدم. " البته مسلمان نشده بود، ولي به اين نتيجه رسيده بود كه اسلام دين الهي است و پيامبر اسلام پيامبر خداست، ولي او معتقد بود كه خدا اسلام را براي خاورميانه خواسته و بهشدت هم به امامخميني علاقه داشت و حتي ميگفت: "من فكر ميكنم آن كسي كه شما منتظرش هستيد، ايشان است. "
ادواردو دانشجوي فلسفه اديان در دانشگاه معروف "پرينستون " نيويورك بود. خودش هم متولد نيويورك بود. او انجيل و تورات را خوانده، اما اينها او را قانع نكرده بود. در 20 سالگي برحسب اتفاق در كتابخانه چشمش به قرآن افتاده و چند آيه از آن را ميخواند و احساس ميكند اين نميتواند كلام بشر باشد. قرآن را كامل ميخواند و تصميم ميگيرد مسلمان شود؛ بدون اينكه نياز به مشورت با كسي را احساس كند. به يك مركز اسلامي در نيويورك ميرود و آنجا ميگويد من ميخواهم مسلمان شوم، شهادتين را ميگويد و آنجا نامش را "هشام عزيز " ميگذارند. حالا يك جوان 20 ساله كه پدر و مادرش را دوست دارد و راه بهشت را پيدا كرده است، طبيعتا ميخواهد راه بهشت را به پدر و مادرش هم نشان بدهد. لذا تصميم ميگيرد آنها را هم به دين اسلام دعوت كند. آنها ابتدا سعي كردند كه او، دست از اسلام بردارد. فكر ميكردند اين يك احساس زودگذر است و آن را خيلي جدي نگرفتند، ولي او هرچه بيشتر مطالعه ميكرد، محكمتر ميشد.
* شما چگونه با ايشان آشنا شديد؟
در دهه فجر انقلاب و در شهريور 1358 بهعنوان رايزن مطبوعاتي مشغول به كار در سفارت ايران در ايتاليا شدم؛ در حاليكه هنوز دانشجو بودم. شش ماه قبل از جنگ ايران و عراق در فروردين 1359 من را دعوت كردند براي شركت در مناظرهاي با مسئولين مطبوعاتي سفارتخانههاي آمريكا، عراق، يك خبرنگار ايتاليايي و يك مجري در شبكه دو تلويزيون ايتاليا. اين زماني بود كه بهخاطر مسئله گروگانگيريها اخبار ايران در اوج رسانهها بود. گفتم حاضر به مناظره با ديپلماتهاي آمريكا نيستم، مگر اينكه هر دو طرف بهعنوان خبرنگار برويم. عنوان برنامه بهنظرم "بحران خليجفارس، خطري براي جهان " بود. من آن مناظره را اينگونه آغاز كردم: به نام خداوند بخشنده مهربان و به نام خداوند قويتر از ناوهاي آمريكا و بعد گفتم من اين عنواني را كه شما براي برنامه انتخاب كرديد، قبول ندارم. من ميگويم "سلطهگري آمريكا خطري براي جهان " و مناظره را شروع كردم. من پيروز مطلق اين مناظره بودم. بر حسب اتفاق، ادواردو اين مناظره را ديده و خوشش آمده بود. يك هفته بعد ادواردو آمد منزل ما، با يك موتورسيكلت گازي دست دوم، بدون اينكه خودش را معرفي كند؛ به نگهبان در منزل ما كه ايتاليايي بود، گفته بود ميخواهم آقاي "قديري " را ببينم. در آن زمان من خيلي مشغله داشتم. براي همين گفتم به او بگوييد فردا به سفارت بيايد تا با هم صحبت كنيم. ولي چون ممكن بود در آنجا او را بشناسند، نميخواست به آنجا بيايد. بنابراين پيغام داد به قديري بگوييد خداوند هر در بستهاي را ميگشايد و من به محض گرفتن اين پيغام گفتم، او را به داخل راهنمايي كنيد. به استقبالش رفتم. او جوان قدبلندي بود. خواستم خودش را معرفي كند. گفت من ادواردو آنيلي هستم. من بدون آنكه انتظار جواب مثبتي داشته باشم، پرسيدم شما با آن خانواده معروف آنيلي نسبتي داريد؟ گفت بلي، من پسرش هستم. گفتم تو اگر واقعا پسر آنيلي هستي پس چرا با اين موتور دست دوم آمدهاي؟ گفت اين مال نگهبانمان است و من با اين آمدهام تا شناخته نشوم. من مصاحبه شما را ديدم و مسلمان هستم. گفتم چه زمان مسلمان شدي؟ گفت چهار سال قبل. شرح مسلمان شدنش را گفت. ميخواست كه با هم دوست باشيم. از آن به بعد هر وقت كه به شهر رم ميآمد - منزلش در شهر تورينو بود - به من هم سر ميزد. بعد از چند جلسه كه با هم بوديم، شيعه شد. وقتي برايش راجع به تشيع توضيح دادم، خوشش آمد. بعد از شيعه شدن و ذكر شهادتين در نزد آقاي فخرالدين حجازي، نام او را "مهدي " گذاشتيم. بار اول كه به ايران آمد، خدمت حضرت امام (رحمتا... عليه) رفت. در آن ملاقات، حضرت آيتا... خامنهاي، آقاي هاشمي، سيداحمد خميني و فخرالدين حجازي حضور داشتند و اين دوست ايراني ما كه الان در مشهد است و نميخواهد اسمش را ببريم و دوست ادواردو نيز بود، كار ترجمه را بر عهده داشت. اين دوست مشتركمان بعدها گفت كه بعد از ديدار با امام به نماز جمعه رفتيم كه ادواردو در صف اول بود. بنابراين من پيگيري كردم تا عكسها و فيلمهاي مربوط به آن نماز را كه ادواردو در آن حضور داشت، پيدا كنم. بعد از پخش فيلم و عكسهاي نماز جمعه، ايتالياييها موضوع را انكار كردند و روزنامههاي اصلاحطلب هم همينطور. اين همسويي آنها در اين زمينه با غرب شگفتانگيز است. البته از كسانيكه ميخواهند جوانان ما از دين دور شوند و حكومت ديني نباشد و الگويشان نيز جوامع غربي است، بعيد نيست. در اين سفر او به مشهد، براي زيارت امامرضا رفت. وقتي يكي از دوستان او را به يك شهربازي كه بهتازگي در آنجا ساخته شده بود برد، به او گفت كه مراقب باشيد كه مشهد جنبه مذهبي خودش را حفظ كند؛ چراكه لاييكها براي آنكه جنبه مذهبي شهرهاي مذهبي را بگيرند، مراكز تفريحي متعددي در آنجا ساختند؛ بهطوري كه در اذهان جنبه تفريحي اين شهرها برجستهتر از جنبه مذهبي آن شد. مراقب باشيد مشهد هم دچار اين بحران نشود. در آنجا بهشدت تحت تأثير زيارت قرار گرفته بود و ميگفت كه من وجود امام رضا را حس ميكردم. وقتي از او پرسيدم از امام رضا چهچيزي خواستي؟ گفت: خواستم كه از خدا بخواهد كه قلب پدرم را نسبت به من مهربان كند.
* نظر او درباره ايران و انقلاب اسلامي چه بود؟
وي بهشدت طرفدار انقلاب اسلامي ايران بود و اخبار آن را دنبال ميكرد. او انسان ايدهآلي را كه اسلام معرفي ميكند، در وجود امام ميديد. اما سعي كرده بود با سفراي ما ارتباط بگيرد با آقاي سلمان غفاري كه زماني سفير ايران در واتيكان بود، ملاقات كرده بود و ايشان گواهي شيعه بودن ادواردو را صادر كرده بود. البته بعد از شهادت او ما هرچه گشتيم، سابقهاي از آن گواهي نيافتيم. هنگاميكه يكي از سفراي ما در واتيكان كه از روحانيون اصلاحطلب بود به شهر تورينو سفر ميكند، ادواردو از او تقاضاي وقت ملاقات ميكند ولي به او وقت ملاقات نميدهند. جالب است بدانيد كه مرجع تقليد شهيد آنيلي حضرت امام و بعد از رحلت ايشان هم حضرت آيتا... خامنهاي بودند. در يكي از سفرها به ايران، فردي به نام آقاي كنت لوكا كه يك جوان خوشتيپ و ورزشكار بود و خانوادهاش بيش از دو قرن است توليدكننده شراب در ايتاليا هستند و برادر او ادارهكننده سايتهاي اينترنتي پورنو ايتالياست، همراه او بود. ادواردو به من گفت من با لوكا صحبت كردهام و او را تا مرز مسلمان شدن آوردهام ولي حاضر نيست مسلمان شود. تو با او صحبت كن. چون معتقدم او فقط به يك هل دادن نياز دارد. من دو ساعت در هتل آزادي به تنهايي با او صحبت كردم، احساس كردم يكچيزي مانع اسلام آوردن او ميشود. من پسزمينه ذهني غربيها را و تبليغات منفي عليه اسلام را ميدانستم. اين خيلي مشكل است براي يك فرد ايتاليايي كه بيايد ديني را قبول كند كه زنها بايد حجاب داشته باشند يا در اين دين تعدد زوجات باشد و اينها برايش قابلهضم نبود. فلسفه حجاب در اسلام را براي او شرح دادم و وقتي اين مسئله براي او حل شد، او مسلمان شد. جالب است بدانيد كه من همين فلسفه را در دوراني كه در مكزيك بودم و از ما سئوال ميكردند كه چرا زنهاي شما حجاب دارند، وقتي توضيح ميدادم، همه قانع ميشدند. غربيها فلسفه حجاب را بهتر از ما درك ميكنند، چون شرايط مكاني را كه در آن حجاب رعايت نميشود، آنها ديدهاند. بسياري از خارجيها فكر ميكنند زنان مسلمان در خانه هم حجاب دارند. سفير روماني در مكزيك كه يك زن بود ميگفت: من در يك خبري خواندم كه يك زن بعد از 35 سال زندگي با شوهرش اصرار كرده بود به شوهرش كه اجازه بده من صورت خودم را به تو نشان دهم و شوهرش قبول نميكند. به او گفتم كسي كه اين خبر را جعل و به تو ابلاغ كرده، مخاطبش را احمق فرض كرده است. به هر حال او مسلمان و شيعه شد و شهادتين را نزد آيتا... گلپايگاني كه امام جماعت يك مسجد در يوسفآباد بود، به زبان جاري كرد. زمانيكه من به منزلش در رم رفتم، از خانوادهاش جدا شده و يك منزل محقرانهاي داشت. در واقع لوكا از زمان دوستياش با ادواردو يك زندگي ساده را به يك زندگي فاسد پر از ثروت، ترجيح داده بود. او با يك خانمي زندگي ميكرد كه طراح دكور بود. عاقبت لوكا هم به طرز مشكوكي كشته شد.
همان زمان در روزنامهها نوشته شد كه ساعت دو نصف شب كسي به لوكا زنگ ميزند و او را دعوت بهجايي ميكند و فردا جسدش زير يك پل در نزديكي منزلش پيدا ميشود؛ در حاليكه خونين بوده است. جالب اينكه خون او بر روي راهپلههايي كه به پايين پل ميرفت هم ديده شد. همچنين همان روز در روزنامههاي محلي خبري منتشر شد مبني بر اينكه يك آمريكايي كه در بدن او آثار چاقو خوردن وجود دارد، در بيمارستاني در حوالي همان محله و پل بستري شده است. اين نكته را هم اضافه كنم كه لوكا ورزشكار بود و قدرت زيادي داشت و چهبسا آن آمريكايي هم در ارتباط با همين حادثه زخمي شده باشد. به هر حال علت مرگ او را هم خودكشي اعلام كردند؛ در حاليكه مرگ او كاملا مشكوك بود.
* ادواردو در ايتاليا فعاليتهاي اسلامي و مذهبي خاصي هم داشت؟
به اين شكل كه عضو مجمع يا تشكيلاتي باشد خير. اما با اعمال نفوذي كه داشت، كانال يك تلويزيون ايتاليا را قانع ميكند يك فيلم مستند راجع به كشورهاي اسلامي بسازد و تهيهكنندگي فيلم را نيز خودش بر عهده ميگيرد. در اين راستا به ايران هم آمد و بعد هم اين فيلم را در تلويزيون به نمايش ميگذارد. بعد از نمايش آخرين قسمت با فردي به نام "ايگور من " كه خبرنگار روزنامه "لاستامپا " است، درباره اسلام به مناظره مينشيند. وقتي كتاب سلمان رشدي منتشر شد، يك ناشر ايتاليايي تصيم گرفت آن را منتشر كند. ادواردو به ديدن او رفته و به او به خاطر انتشار اين كتاب اعتراض كرده بود. او ميگفت كه نميتوانم ببينم به مقدسات من توهين شود و من هيچ حرفي نزنم. همچنين در برابر جنايات اسراييل در فلسطين طاقت نميآورد و به نخستوزير و رييسجمهوري و حتي سران كشورهاي ديگر زنگ ميزد و خواستار جلوگيري از اين اقدامات ميشد كه من به او گفتم داري با اين كارها شهادتت رو جلو مياندازي. صهيونيستها دست از سر تو بر نخواهند داشت، از اين كارها پرهيز كن.
* او پيشبيني ميكرد كه چنين سرانجامي پيدا كند؟
من به ادواردو گفته بودم كه اينها نميگذارند ثروت خانوادهات به دست تو برسد و بلايي سرت خواهند آورد؛ چراكه يهوديهايي مثل شوهرخواهرش، براي بهدست آوردن آن ثروت نقشه كشيده بودند. خودش هم ميگفت كه ميدانم اين كار را با من خواهند كرد؛ منتها نخواهند گفت كه به قتل رسيده، بلكه آن را يك حادثه تصادفي يا خودكشي يا بيماري اعلام ميكنند. يكي از كارهايي كه خانواده با او كردند اين بود كه او را به يك مركز رواني بردند در شمال ايتاليا (در مرز سوئيس) كه ويژه فوقالعاده ثروتمندها بود و تمام اعضاي آن مركز هم صهيونيست بودند. او خودش تعريف ميكرد كه تنها نگراني من اين بود كه توانايي مغزي من را از بين ببرند و به اين ترتيب بهدليل نداشتن سلامت عقلي، طبق قانون اموال خانوادهام بهدست من نرسد. او ميگفت قبلا ديدهام كه چنين كاري را با فرد ديگري كردهاند؛ بنابراين از آنجا فرار كرد. البته معتقد بود تا زمانيكه پدرش زنده است، او مانع انجام سوءقصد به جان وي خواهد شد. او را زماني به قتل رساندند كه اخبار بيماري بحراني پدرش در اوج بود و نگران اين بودند كه اگر پدرش فوت كند، كنترل موضوع از دستشان خارج شود و براي همين او را زودتر كشتند. كسي كه آشپز ادواردو بود، ميگويد صبح روزي كه او به قتل رسيد، به وي حتي سفارش نوع غذاي ناهارش را داده بود. اينجا اين نكته وجود دارد كه كسي كه قصد خودكشي داشته باشد، سفارش غذا براي دو يا سه ساعت بعدش را نميدهد و البته دلايل ديگري هم براي اثبات عدم خودكشي او وجود دارد كه قابل بررسي است. برخي اسناد آن در مستند ايراني كه ساخته شد، آمده است. همچنين چند سال پيش كتابي در ايتاليا منتشر شد تحت عنوان "80 متر رمز و راز " كه متأسفانه در ايران ترجمه نشده است. نويسنده كتاب چندي قبل به من ايميل زد كه چرا در دو سه سال اخير كه در ايتاليا به اين مسئله پرداخته شده، در ايران خبري نيست؟ او گفت كه قصد دارد در اينباره كتاب جديدي هم منتشر كند. كتاب ديگري هم در آنجا منتشر شده با عنوان "پادشاه بدون تاج و تخت " كه در آنهم، فرضيه قتل ادواردو مطرح شده است.
* لطفا از ماجراي خبري كه در رسانههاي داخلي درباره شهادت ايشان منتشر شد، بگوييد.
روزي من ماشينم را به تعميرگاه بردم و در راه يك روزنامه جمهوري اسلامي هم خريدم، در لابهلاي آن چشمم به اين خبر افتاد: ادواردو آنيلي پسر ميلياردر ايتاليايي خودكشي كرد، همانموقع حدس زدم كه او خودكشي نكرده است، بلكه او را كشتهاند. بلافاصله به آقاي شريعتمداري زنگ زدم گفتم او شيعه بود و احتمالا يهوديها او را كشتهاند. روزنامه كيهان هم طبق گفتههاي من اين خبر را چاپ كرد: صهيونيستها ادواردو (مهدي) را خودكشي كردند. وقتي خبر اوليه خودكشي ادواردو در روزنامهها چاپ ميشود، اين خبر براي آقاي سياوش سرمدي كه كارگردان است، جالب بهنظر ميآيد. بعد هم خبر دوم را ميبيند كه او را به قتل رساندهاند. لذا اين اخبار را ميبرد پيش آقاي كاسهساز و ميگويد: يعني يك ميلياردر خودكشي كرده!؟
بالاخره با تشويق من و حمايت صدا و سيما و دفتر حفظ و نشر آثار امام، آقاي كاسهساز و سرمدي با همكاري چند تن از دوستان ديگر به ايتاليا رفتند، براي ساختن فيلمي مستند در مورد ايشان. اما در آنجا سفير ايران در رم، رايزن فرهنگي ايران و سفيرمان در واتيكان هر سه، آنها را از ساخت چنين مستندي نهي ميكنند. حتي وقتي نزد سفيرمان در واتيكان ميروند، او به آنها ميگويد كه با طناب پوسيده قديري به چاه نرويد و سعي ميكنند آنها را منصرف كنند. به آنها ميگويند كه ادواردو معتاد بوده و از اين حرفها.
آنها در حين فيلمبرداري توسط پليس به اتهام مشاركت در ترور پادشاه سابق افغانستان دستگير ميشوند و سفارت هيچ اقدامي براي آزاديشان نميكند؛ چرا؟ چون از اول آنها را از اين كار نهي كرده بودند. بعد از آزاديشان و تهيه شدن فيلم، وزارت خارجه خواستار عدم پخش فيلم شد؛ چراكه ممكن است دولت ايتاليا برنجد و به روابط ما با ايتاليا لطمه بخورد! حتي روزنامه ايران در ستون ديگه چه خبر، خبري را به نقل از سفير ايتاليا منتشر كرد كه وي تهديد كرده در صورت پخش اين فيلم، به روابط ما لطمه خواهد خورد. البته من بعدا تحقيق كردم و ديدم اصلا چنين خبري صحت ندارد. تهيهكننده فيلم، آن را ميفرستد خدمت مقام معظم رهبري؛ ايشان ميپسندند و ميفرمايند كه اين فيلم ابتدا در دانشگاهها پخش و ميزگرد در مورد آن برگزار شود، سپس در تلويزيون هم پخش شود. در همان ايام من بهخاطر اينكه دوست ادواردو بودم، براي اين ميزگردها مرتبا دعوت ميشدم و چند ماهي وقتم را روي اين كار گذاشتم. به همينخاطر هم در وزارت خارجه دوران اصلاحات بهعنوان يك آدم تندرو قلمداد شدم و در طول دوران اصلاحات هيچ سمتي در وزارت خارجه به من ندادند. هنگاميكه تلويزيون اين مستند را پخش كرد، كميسيون سياست خارجي مجلس ششم، آقاي لاريجاني را احضار كرد كه چرا اين فيلم را پخش كرديد؟ حتي در دانشگاههايي كه مديريت آن در دست دوم خرداديها بود، آنها مانع پخش فيلم توسط دانشجويان ميشدند و در روزنامههايشان هم يك كلام درباره فرضيه قتل او مطلبي ننوشتند. تنها مطلبي هم كه نوشتند، انتقاد از ساخت اين فيلم توسط افراطيها بود. پخش اين فيلم بسيار مؤثر بود جوانان زيادي را تحت تأثير قرار داد. كساني بودند كه به من گفتند ما بيش از 10 بار اين فيلم را ديديم و هر بار هم گريه كرديم براي مظلوميت اين فرد. من فكر ميكنم آنها ميخواستند با كشتن ادواردو جلوي رشد اسلام را بگيرند، اما خون او و پيام او مردني نيست. اين فيلم مستند خوشبختانه به زبانهاي مختلف ترجمه شده و حتي كانالهاي مختلفي در تركيه، لبنان و... اين فيلم را نمايش دادند. حتي يك طلبه روسي كه در قم درس ميخواند به من گفت من اين فيلم را به روسي ترجمه كردم و نسخهاي از آن را به يك پليس روس دادم؛ فيلم را كه ديد مسلمان شد. معتقدم كه نبايد گذاشت ماجراي ادواردو به سكوت بگذرد. بايد تلاشمان را براي افشاي اين ماجرا بكنيم كه در حقيقت افشاي ماهيت صهيونيستهاست.
* در پايان اگر نكتهاي هست، بفرماييد.
خيليها از من ميپرسند ادواردو در اسلام چه ديده بود كه مسلمان شد؟ من به شما ميگويم اگر كسي اسلام را بشناسد و مسلمان نشود، امري عجيب است.
در مكزيك من به شيوه خودم سخنراني ميكردم؛ چون مسيحيت و پس ذهن آنها را ميدانم و ميشناسم. نبود جلسهاي كه ما در مورد اسلام صحبت كنيم و در آن جلسه كسي مسلمان نشود. آنقدر خرافات در مسيحيت و يهوديت آمده كه اگر يك نفر اسلام را بشناسد، عجيب است مسلمان نشود. معتقدم اگر ما اسلام را آنطور كه واقعا هست به مردم جهان نشان دهيم، شاهد گرايش فوجفوج مردم به اسلام خواهيم بود. چرا قرآنسوزي را پيشنهاد ميدهند؟ براي اينكه در مقابل منطق قرآن كم ميآورند. در مسيحيت آموزهها به مردم بر اساس فكر و تفكر آموخته نميشود و ميگويد بدون تفكر و ترديد بپذير و الا گناه كردهاي.
توصيهام به خوانندگان اين است كه خوشبختي را در ثروت و موقعيت اجتماعي و شهرت و اين چيزها دنبال نكنند؛ اينها سرابي بيش نيست. قدر ايمان خودشان و مملكت و نظام اسلامي خودشان را بدانند و در مسير اسلام حركت كنند.
منبع:هفته نامه پنجره - شماره 68