IRNON.com
بررسي علل و انگيزه‎‎‎هاي قيام مختارثقفي در تاريخ
 

مختار كسي است كه امامان ما براي او رحمت فرستادند. وقتي سر ابن زياد را براي امام سجاد (عليه‎السلام) فرستاد، همه بني‌هاشم در ثناي او خطبه خواندند. درباره مختار نمي‎‎توانيم موضع‌گيري صفر و يكي داشته باشيم. مختار را بايد در مجموع شخصيت مثبتي ديد با برخي لغزش‌هايش.


 

درباره قيام مختار در تاريخ، ابهام‌‎‎هاي زيادي وجود دارد. در رجال كشّي از كتاب‌‎‎هاي معتبر شيعه، نوشته: مختار ابتداي قيام براي گرفتن تأييديه خدمت امام سجاد (عليه‎السلام) مي‎‎رود، ولي امام، قيام را تأييد نمي‎‎كند و او سراغ محمد حنفيه برادر پدري امام حسين و امام حسن (عليه‎السلام) مي‎‎رود و محمد حنفيه قيام او را تأييد مي‎‎كند. بعضي از مورخان كه مي‎‎خواستند مسأله را حجت‌مند جلوه دهند، گفتند: چون امام سجاد (عليه‎السلام) در تقيه بودند، تأييد قيام را به ابن حنفيه سپردند و در واقع ابن حنفيه با اذن امام سجاد (عليه‎السلام) قيام مختار را امضا كرد. منتها ابن حنفيه كه پدر امام سجاد (عليه‎السلام) و برادر خودش سيدالشهدا (عليه‎السلام)، را آن‎قدر حجت نمي‎‎دانست كه فراخوانش را براي عزيمت به كربلا اجابت كند، چطور خودش را ملزم مي‎‎داند، از پسر امام حسين (عليه‎السلام) براي قيام اذن بگيرد!

اذن قيام از محمدبن حنفيه!
-------------------------------
ديگر اين‎كه؛ مختار در اعزام نيرو براي حجاز، نامه‎اي به محمدبن حنفيه مي‎‎نويسد و به او مي‎‎گويد: من اين لشگر را براي تو فرستادم كه "يضل به اعدائك " كه دشمنان تو را ذليل كنند و بلاد و سرزمين را تحت تصرف تو در بياورند. ظاهر امر اين است كه او براي خود محمد حنفيه نيرو مي‎‎فرستد و براي او لشگر جمع مي‎‎كند. هرچند ابتدا به امام سجاد (عليه‎السلام) مراجعه مي‎‎كند، ولي وقتي امام قيام را تأييد نمي‎‎كند، ديگر طرف حساب مختار، خود محمد حنفيه است. البته در فضاي آن روز حتما اين‎طور نبود كه براي يك شيعه كلامي و اعتقادي در بستر سياسي بيعت بگيرند، معيار "الرضا من آل محمد (صلي‎الله عليه و آله و سلم) " بود. يعني كساني‎كه اهل‎بيت پيامبر(صلي‎الله عليه و آله و سلم) از آن‎‎ها راضي بودند. آن‎موقع شيعه عراق بيشتر شيعه سياسي بود. يعني عثمان را به واسطه شورشي كه عليه او شده بود قبول نداشتند، شيخين را قبول داشتند، اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) را به‎عنوان خليفه مي‎‎پذيرفتند و بيعتي كه مي‎‎گرفتند به‎عنوان الرضا من آل محمد بود و اين نحوه تلقي كلامي كه ما از امامت داريم، آن موقع گسترده نبود و فقط بين خواص شيعه مطرح بود.
ابن حنفيه هم از بزرگان شيعه است و به او احترام مي‎‎گذاريم، اما همه كار‎‎هايش براي ما حجت نيست. به‎هرحال كربلا نرفته است. درباره او از امام صادق (عليه‎السلام) سئوال شد و امام هم به راوي مي‎‎فرمايد: "به تو سربسته بگويم، حسين (عليه‎السلام) كه نامه دعوت به كربلا را نوشت، در انتها گفت: هر كس با ما در اين قيام شركت نكند، ديگر روي پيروزي را نخواهد ديد، والسلام. " امام صادق (عليه‎السلام) اين‎طور درباره ابن حنفيه موضع مي‎‎گيرد و در اين موضع‌گيري سياسي، ابن حنفيه را به‎طور تلويحي رد مي‎‎كند.
ابن حنفيه كسي است كه وقتي رفيق و يار غارش عبدالله بن عباس از دنيا مي‎‎رود، مي‎‎‎گويد: "اليوم مات رباني هذه الامه "، امروز رباني اين امت از دنيا رفت. در صورتي‎كه عبدالله بن عباس هم دعوت امام حسين (عليه‎السلام) را نپذيرفته و او را مشورت داده كه به كوه‎‎‎هاي يمن برود. البته او هم از بزرگان شيعه و استاندار اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) بوده و در بصره به حضرت خيلي كمك كرد و بعد هم با امام مجتبي (عليه‎السلام) بيعت كرد، ولي در قضيه عاشورا كنار ايستاد و امام حسين (عليه‎السلام) را آن‎قدر براي خودش حجت ندانست كه دعوتش را اجابت كند.
طرفداران مختار بعد‎ها فرقه كيسانيه را تأسيس كردند، اين را ابدا به مختار نسبت نمي‎‎دهيم، اما ارتباطي كه مختار با محمد بن حنفيه برقرار كرد، در شكل‌گيري كيسانيه و اين‎كه محمد بن حنفيه، مهدي و موعود غايب شود، بي‌تأثير نبود.

مختار؛ يكي از خواص زيرك شيعه
--------------------------------------
مختار از بزرگان شيعه و در مقايسه با برخي از بزرگان شيعه، مثل سليمان صرد خزاعي شخصيت زيرك سياسي است. سليمان از صحابه پيامبر بوده، سابقه برجسته‎اي دارد، اما به قول خود مختار "لا علم له من سياسه الحروب "، علم و دانشي به سياست و جنگ نداشت و در تاريخ خطا‎‎هاي زيادي كرد. در جنگ جمل حاضر نشد، حتي اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) او را سرزنش مي‎‎كند و او قول مي‎‎دهد كه در صفين بيايد و البته مي‎‎آيد. منتها بعد‎ها زمان صلح امام حسن مجتبي (عليه‎السلام) هم از كساني است كه به امام اعتراض مي‎‎كند و موضع انقلابي مي‎‎گيرد و حتي يكي از كساني‎كه امام را با لفظ "مذل‎المؤمنين " خطاب كرد، همين سليمان بن صرد بود. همين سليمان كه اين‎جا امام مجتبي (عليه‎السلام) را براي موضع انقلابي نگرفتن مذمت مي‎‎كند، خودش در كربلا غايب است. او كه نامه انقلابي مي‎‎‎نويسد و حسين‎بن علي (عليه‎السلام) را براي انقلاب دعوت مي‎‎كند، خودش در كربلا نيست. سليمان بعد‎ها قيام توابين را رهبري مي‎‎كند، اما آن هم از منظر توبه و پالايش دروني است و مسير جنبش هم مسير غيرزيركانه‎اي است. آن‎‎ها به‎جاي اين‎كه اول عراق را تصرف كنند و كوفه را كه خيلي از قاتلان كربلا و طرفداران عمر سعد در آن بودند، بگيرند و پس از تسلط بر عراق براي مقابله با شام تجهيز كنند، از كوفه با ميل حاكمان زبيري كوفه، يعني ابن زبير حركت كردند. خواسته زبيري‌‎ها اين بود كه شيعه‎‎ها عراق را نگيرند و به شام بروند و مرواني‌‎ها را سرنگون كنند كه رقيب زبيري‌‎ها بودند. توابين در واقع در پازل جنگ مروانيان و آل زبير، قرار گرفتند و به‎نفع آل زبير وارد ميدان شدند.
وقتي مختار از زندان آزاد شد و به كوفه آمد، ابتداي عزيمت سپاه توابين براي نبرد با سپاه شام بود. او خيلي تلاش كرد كه اين اتفاق نيفتد. مختار مي‎‎خواست در مكه با زبيري‌‎ها ائتلاف كند و بعد از تسلط بر كوفه، به اسم لشگر عراق به جنگ شامي‌‎ها برود. منتها توابين اين را قبول نداشتند. مختار توانست يك چهارم سپاه توابين را جذب كند، ولي بقيه‎شان به‎دليل كاريزما و جذبه سليمان بن صرد با او رفتند.

شيعه و ائتلاف با فتنه‌گران جمل!
-------------------------------------
يكي ديگر از ابهام‌‎ها و اشتباه‎‎‎هاي قيام مختار اين است كه در حجاز با عبدالله بن زبير ائتلاف مي‎‎كند كه دشمن اهل‎بيت است و در جمل فتنه اصلي را او و خاله‌اش؛ فراهم مي‎‎كنند. البته شرط مي‎‎گذارد كه به اين ترتيب او هم در امور سياسي همراه باشد و عبدالله هم مي‎‎پذيرد، اما همين هم نكته‎اي است. مختار شيعيان را با خودش همراه مي‎‎كند و بعد بدون اذن امام زمان، با ابن زبير ائتلاف مي‎‎كند. اتفاقا آل زبير بعد از اين‎كه با او پيمان و قرارداد همكاري مي‎‎بندند، او را زنداني مي‎‎كنند. او به زندان مي‎‎افتد و با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر، فرزند خليفه دوم، بعد‎ها آزاد مي‎‎شود. در زندان كه هست خبر شهادت توابين را مي‎‎شنود و نامه‎اي به رفاعه بن شداد رهبر باقيمانده توابين، مي‎‎نويسد و تسليت مي‎‎گويد و از شخصيت سليمان تمجيد مي‎‎كند و آن‎‎ها را براي قيام اصلي دعوت مي‎‎كند.
سازماندهي قيام مختار سازماندهي زيركانه‎اي است. او اشراف كوفه را مي‎‎بيند و به آن‎‎ها قول همكاري مي‎‎دهد. موالي - ايراني‌‎‎هايي كه مسلمان شده‎اند - را جذب مي‎‎كند و در اين گير و دار موالي به او بد گمان هم مي‎‎شوند كه تو چطور اشراف را جذب مي‎‎كني؟ اشراف همان كساني هستند كه پشت امام مجتبي (عليه‎السلام) را خالي كردند و حضرت فرمود: اگرمن صلح را امضا نمي‎‎كردم، همين آدم‌‎ها من را تحويل معاويه مي‎‎دادند. اما مختار با اين اشراف مسامحه كرده و قرارداد همكاري امضا مي‎كند. موالي به او بدگمان شدند، ولي او با اشاره‎اي به موالي فهماند كه اين يك تاكتيك است. زمينه قيام مختار اين‎طور فراهم شد. او توانست شخصيت‌‎‎هاي تأثيرگذار سياسي آن روز را ببيند، حتي اگر همراه با تشيع نبوده يا دشمن تشيع بودند، با آن‎‎ها اجمالا ائتلاف كرد و كوفه را عليه شام متحد كرد. مختار همچنين با يكي از شخصيت‌‎‎‎هاي تأثيرگذار شيعه كه ابراهيم بن مالك اشتر پسر مالك اشتر است، قرارداد همكاري مي‎‎بندد و جذبش مي‎‎كند.

اشراف كوفه، احساس خطر كردند
--------------------------------------
اولين حركت مختار بعد از انسجام‎بخشي به كوفه، رفتن به جنگ لشگر شام است. ابتدا 3 هزار نفر را براي جدال با لشگر 6 هزار نفري ابن زياد اعزام مي‎‎كند، 7 هزار نفر هم به رهبري ابراهيم بن مالك اشتر مي‎‎فرستد. آن‎‎ها موفق مي‎‎شوند لشگر شام را شكست دهند. خيلي از بزرگان شام را به درك واصل مي‎‎كنند و بزرگاني از شام را كه مدت‌‎ها مردم عراق با آن‎‎ها درگير بودند، در اين درگيري به هلاكت مي‎‎رسانند.
اشراف كوفه پس از اين‎كه لشگر 10 هزار نفري شيعيان از كوفه بيرون رفت و كوفه خالي شد زمينه را براي قيام عليه مختار مساعد ديدند. چون مي‎‎دانستند كه مختار به موالي و بردگان آن‎‎ها بها مي‎‎دهد و زمينه اعتقادي او را مي‎‎شناختند، او از قبل سخن انتقام‌گيري از قاتلان حسين (عليه‎السلام) را سر داده بود و برخي از قاتلان حسين (عليه‎السلام) همين اشراف بودند. به همين دليل علم قيام را برافراشتند. مختار به ابراهيم پيغام فرستاد، او با لشگرش برگشت و اشراف كوفه را سركوب كرد و آن اشرافي را كه به شهادت شاهدان، در لشگر يزيد مقابل امام حسين (عليه‎السلام) ايستادند، همه را به هلاكت رساند. فرماندهي لشگر اشراف در كربلا با شبث بن ربعي است كه از فرماندهان لشگر عمر سعد در كربلا است و اتفاقا از فرماندهان لشگر علي (عليه‎السلام) در صفين و عضو تيم مذاكره‎كننده علي (عليه‎السلام) با معاويه است. داعيه انتقام شهداي كربلا، اين‎جا با شعار يا لثارات‎الحسين محقق مي‎‎شود.
باقيمانده سپاه شام هم به بصره مي‎‎روند و مصعب برادر عبدالله بن زبير را تحريك مي‎‎كنند كه به جنگ و سركوب مختار برود و در اين مقابله مختار كشته مي‎‎شود و شيعيان، كوفه را از دست مي‎‎دهند. ولي هدفي كه طلب دماء و انتقام بود، محقق مي‎‎شود.

انگيزه اصلي قيام مختار، انتقام‌جويي بود
----------------------------------------------
اما نكته اين‎جاست كه بعد اصلي در قيام مختار، جنبه شخصي، انتقام گيري، انتقام جويي و طلب خون است تا دغدغه برپايي حكومت تشيع. وقتي سيدالشهدا (عليه‎السلام) قيام كرد، موضوع انتقام برادر را مطرح نكرد، با اين‎كه مرواني‌‎ها و بني اميه برادر او را كشتند، ولي ايشان در خطبه منا مي‎‎گويد اين حكومت، آسيب‌‎ها و آفت‌‎‎هايي دارد و بدعت گذاشته و حلال خدا را حرام كرده و با شعار امر به معروف و نهي از منكر قيام مي‎‎كند. اما قيام توابين و مختار اين‎طور نيست. قيام توابين جنبه توبه و پالايش دروني داشت، قيام مختار هم بيشتر جنبه انتقام‌گيري دارد.

سعايت برخي سيره‎‎‎هاي تاريخي، درباره مختار
----------------------------------------------------
مختار با وجود لغزش‌‎‎هاي سياسي كه دارد يك شخصيت محترم شيعه است و نمي‎‎توانيم به بدگويي‌‎ها و پرونده‌سازي‌‎‎هاي سيره‎‎‎هاي تاريخ‎نويسي عليه او اعتنا كنيم، چون بزرگان تشيع اغلب با اين سرنوشت مواجه شده‌اند. حتي در اين سيره‎‎ها عليه مالك اشتر هم مطالبي نوشته شده و بغض اموي‌‎ها عليه شيعه در اين نوشته‎‎ها روشن است. گفته‌اند مختار ادعاي پيامبري كرده، مي‎‎گويند محمدبن حنفيه را به مهدويت نسبت داده، لقب كذاب درباره مختار در سيره‎‎ها لقب معروفي شده، كه اصلا صحت ندارد. مختار كسي است كه امامان ما براي او رحمت فرستادند. وقتي سر ابن زياد را براي امام سجاد (عليه‎السلام) فرستاد، همه بني‌هاشم در ثناي او خطبه خواندند. درباره مختار نمي‎‎توانيم موضع‌گيري صفر و يكي داشته باشيم. مختار را بايد در مجموع شخصيت مثبتي ديد با برخي لغزش‌هايش، همان‎طور كه خيلي از خواص شيعه در آن دوره اين‎طور هستند.

مختارنامه؛ فاخر و قابل‎نقد!
اما درباره سريال مختارنامه؛ اصل كار قابل ستايش است. نبايد عادت كنيم در نقدهاي‎مان فقط نقطه‎‎‎هاي ضعف را ببينيم. يك تلاش پرشور با تحقيقات مفصل انجام شد، خيلي‌‎ها در اين پروژه كار حرفه‎اي كرده‌اند. مجموع كار ارزشمند و متين است. در قياس با ساير كار‎‎هايي كه درباره عاشورا ساخته شده، اين فيلم، كار فاخري است به همين دليل محل بحث است و بر آن حاشيه مي‎‎‎زنيم.
اما نكته‎هايي نيز در حاشيه اين سريال وجود دارد؛ مهم‌ترين‎شان اين است كه در شخصيت‌پردازي طيف مقابل شيعه مثل عمرسعد، نوعي شخصيت‌پردازي علني منفي مي‎‎بينيم. مثلا عمر سعد در خانه مختار نماز ريايي مي‎‎خواند و گريم منفي دارد و رفتارش به وضوح دلالت مي‎‎كند كه اهل باطل است، در حالي‎كه اين از تاريخ فهميده نمي‎‎شود. شايد تيم فيلم‎سازي بگويد ما براي تأمين جنبه‎‎‎هاي دراماتيك داستان به اين رويه نياز داريم، ولي بايد يك كار تئوري و نظري انجام شود كه اگر مي‎‎خواهيم كاري با اين عظمت را درست و دقيق نشان دهيم، چه كنيم كه قالب‎‎‎هاي هنري دست و پاي‎مان را نبندد. عمر سعد كسي است كه مسلم در كاخ ابن زياد به او وصيت مي‎‎كند و كسي است كه زينب كبري(سلام‎الله عليها) در روز عاشورا و كنار گودال دست بر سر مي‎‎گذارد و به او رو مي‎‎كند. معلوم است كه شخصيت عمر سعد -حداقل به ظاهر- شخصيتي نبوده كه خودش را لو بدهد و حركات و سكنات علني در باطل داشته باشد. اگر بخواهيم تاريخ را عبرت‎آموز بيان كنيم، بايد خواص وجيه و ظاهرالصلاح را درست نمايش دهيم تا لغزش‌هاي‎شان بهتر ديده شود.
نكته ديگر اين‎كه صلح امام حسن مجتبي (عليه‎السلام) در مختارنامه به قوت نشان داده نشد. امام مجتبي (عليه‎السلام) فقط به‎دليل بذل درهم و دينار كارش به صلح نكشيد، جنگ نرم شديدي توسط معاويه عليه امام برپا شده بود و شايعه‌سازي‌‎‎هاي قوي در شهر‎‎هاي مسلمانان انجام مي‎‎شد. ماجراي فريفته شدن شيعيان اين‎قدر هم ساده نبود...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مختار بن ابوعبيده ثقفي
تولد: سال يكم هجري، 622 (ميلادي) طائف
مرگ: سال 67 هجري، 678 (ميلادي) كوفه
آرامگاه: گوشه‌شرقي مسجد كوفه، جنوب آرامگاه مسلم بن عقيل.
كنيه: ابواسحاق
لقب‌ها: كَيس، كَيسان به‎معناى زيرك و تيزهوش.
"لقب كَيس را اميرالمؤمنين علي (عليه‎السلام) به مختار داد. "
سال‌‎هاي فعاليت: بعد از حادثه عاشورا
محل زندگي: طائف، مدينه، مدائن (ييق)، لفقا، كوفه، طائف، مكه، كوفه
مذهب: شيعه.
همسر: عمره بنت نعمان بن بشير انصاري، ناريه بنت ثمره بن جندب
فرزندان: يك پسر و يك دختر
والدين: ابوعبيده، دومه
پيشه: دهقان
مشهورترين گفتارها: "از دين‎مان نيست كه بخوريم و بياشاميم در حالي‌كه قاتلان سيدالشهدا زنده باشند "، "به خدا قسم اگر سه چهارم قريش كشته شوند، مساوي يك بند انگشت سيدالشهدا نخواهد بود "، "اگر پدر خودم در قتل شهداي كربلا شركت داشت، هرگز بر او ترحم نمي‎كردم. "
كساني‎كه از سپاه يزيد به‎دست مختار كشته شدند: شمر، خولي، ابن زياد، حاكم كوفه، عمر بن سعد، شرجيل بن ذي‎الكلاع، حصين بن نمير، نافع بن مالك، عمرو بن حجاج، بشر بن خوط، بحدل بن سليم، زيد بن ورقاء، حكيم بن طفيل، سنان بن انس، عبدالله بن اُسَيد، مالك بن نسير، اسحاق بن حيوه، حارث بن نوفل، مره بن منقذ، حرمله، اخنس بن مرثد، اسحاق بن حيوه، صالح بن وهب و هاني بن ثبيت حضرمي.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نويسنده: مهدي همازاده