زندگینامه امیر المومنین امام علي (ع)
مقدمه
تمام انسانها در زندگی خويش از فراز و نشيب برخوردارند و با مشکلات مختلفی مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشکل دچار ضعف و ناتوانی مي گردند و سعی مي کنند با کمک و راهنمايی درد آشنايان خود را از مهلکه نجات دهند و با يافتن " الگوها " در هر زمينه ای ، و سپس تبعيت از آن ، وظايف خويشتن را بخوبی انجام دهند و مشکلات و دردهای خويش را تسکين بخشند . يکی از اين اسوه ها پيامبراکرم ( ص ) است که قرآن مجيد هم اين حضرت را ( 1 ) به همين نام معرفی مي فرمايد . بجز رسول خدا ( ص ) اگر به دنبال " الگوی " ديگر و جانشين برای آن حضرت باشيم ، به پيشوای بزرگی همچون مولای متقيان حضرت علی ( ع ) خواهيم رسيد ، و چه زيباست که برای پذيرش اخلاق و رفتار حسنه ايشان ، زندگی پر فراز و نشيب و سراسر شگفتی آن حضرت را مرور کنيم .
کيفيت ولادت
حضرت علی ( ع ) نخستين فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دوفرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف مي باشد . خاندان هاشمی از لحاخ فضائل اخلاقی و صفات عاليه انسانی در قبيله قريش و اين طايفه در طوايف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت وبسياری از فضايل ديگر اختصاص به بني هاشم داشته است . يک از اين فضيلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع )
موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زايمان راه مسجدالحرام را در پيش گرفت و خود را به ديوار کعبه نزديک ساخت و چنين گفت : " خداوندا ! به تو و پيامبران و کتابهايی که از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدم ابراهيم سازنده اين خانه ايمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که اين خانه را ساخت ، و به حق
( 2 ) " کودکی که در رحم من است ، تولد اين کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که ديوار جنوب شرقی کعبه در برابر ديدگان عباس بن عبدالمطلب و يزيد بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و ديوار به هم پيوست . فاطمه تا سه روز در شريفترين مکان گيتی مهمان خدا بود . و نوزاد خويش سه روز پس از سيزدهم رجب سي ام عام الفيل فاطمه ( 3 ) را به دنيا آورد . دختر اسد از همان شکاف ديوار که دوباره گشوده شده بود بيرون آمد و گفت : ( 4 )" پيامی از غيب شنيدم که نامش را " علی " بگذار . "
حضرت علی ( ع ) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند مي خواست ايشان به کمالات بيشتری نائل آيد ، پيامبر اکرم ( ص ) وی را از بدو تولد تحت تربيت غير مستقيم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی عجيبی در مکه واقع شد . ابوطالب عموی پيامبر ، با چند فرزند با هزينه سنگين زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص ) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر يک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشايشی در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پيامبر ( ص ) ، ( 5 ) علی ( ع ) را به خانه خود بردند .
به اين طريق حضرت علی ( ع ) به طور کامل در کنار پيامبر قرار گرفت . علی ( ع ) آنچنان با پيامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پيامبر از شهر ( 6 )خارج مي شد و به کوه و بيابان مي رفت او را نيز همراه خود مي برد .
بعثت پيامبر ( ص ) و حضرت علی ( ع )
شکی نيست که سبقت در کارهای خير نوعی امتياز و فضيلت است . و خداونددر آيات بسياری بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر يکديگر ( 7 )دعوت فرموده است . از فضايل حضرت علی ( ع ) است که او نخستين فرد ايمان آورنده به پيامبر ( ص ) باشند . ابن ابي الحديد در اين باره مي گويد : بدان که در ميان اکابر و بزرگان و متکلمين گروه " معتزله " اختلافی
نيست که علي بن ابيطالب نخستين فردی است که به اسلام ايمان آورده و پيامبر خدا را تاييد کرده است .
حضرت علی ( ع ) نخستين ياور پيامبر ( ص )
پس از وحی خدا و برگزيده شدن حضرت محمد ( ص ) به پيامبری و سه سال دعوت مخفيانه ، سرانجام پيک وحی فرا رسيد و فرمان دعوت همگانی داده شد . در اين ميان تنها حضرت علی ( ع ) مجری طرحهای پيامبر ( ص ) در دعوت الهي اش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضيافتی بود که وی برای آشناکردن خويشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دين خدا ترتيب داد . در همين ضيافت پيامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسی از شما مرا در اين راه کمک مي کند تا برادر و وصی و نماينده من در ميان شما باشد ؟ فقط علی ( ع ) پاسخ داد : ای پيامبر خدا ! من تو را در اين راه ياری مي کنم پيامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنيدن همان جواب فرمود : ای خويشاوندان و بستگان من ، بدانيد که علی ( ع ) برادر و وصی و خليفه پس از من در ميان شماست . از افتخارات ديگر حضرت علی ( ع ) اين است که با شجاعت کامل برای خنثی
کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ايشان خوابيد و زمينه هجرت پيامبر ( ص ) را آماده ساخت .
بعد از هجرت حضرت علی ( ع ) و پيامبر ( ص ) به مدينه دو نمونه ازفضايل علی ( ع ) را بيان مي نمائيم :
1 - جانبازی و فداکاری در ميدان جهاد : حضور وی در 26 غزوه از 27غزوه پيامبر ( ص ) و شرکت در سريه های مختلف از افتخارات و فضايل آن حضرت است .
2 - ضبط و کتابت وحی ( قرآن ) کتابت وحی و تنظيم بسياری از اسناد تاريخی و سياسی و نوشتن نامه های تبليغی و دعوتی از کارهای حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ايشان آيات قرآن چه مکی و چه مدنی ، را ضبط مي کرد . به همين علت است که وی را از کاتبان وحی
و حافظان قرآن به شمار مي آورند . در اين دوران بود که پيامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادری مسلمانان را صادر فرمود و با حضرت علی ( ع ) پيمان برادری و اخوت بست و به حضرت علی ( ع ) فرمود :
" تو برادر من در اين جهان و سرای ديگر هستی . به خدايی که مرا به حق برانگيخته است ...
تو را به برادری خود انتخاب مي کنم ، اخوتی که دامنه آن هر دو جهان ( 8 )را فرا گيرد . "
حضرت علی ( ع ) داماد رسول اکرم ( ص )
عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئيس قبيله اوس دريافتند جزعلی ( ع ) کسی شايستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی ( ع )
در ميان نخلهای باغ يکی از انصار مشغول آبياری بود موضوع را با ايشان در ميان نهادند و ايشان فرمود :
دختر پيامبر ( ص ) مورد ميل و علاقه من است . و به سوی خانه رسول به راه افتاد .
وقتی به حضور رسول اکرم ( ص ) رسيد ، عظمت محضر پيامبر ( ص ) مانع از آن شد که سخنی بگويد ، تا اينکه رسول اکرم ( ص ) علت رجوع ايشان را جويا
شد و حضرت علی ( ع ) با تکيه به فضايل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود :
" آيا صلاح مي دانيد که فاطمه را در عقد من درآوريد ؟ " پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادی رسول اکرم ( ص ) نائل آمدند .
پيامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرين سال عمر پربرکتش درراه برگشت در محلی به نام غديرخم در نزديکی جحفه دستور توقف داد ، زيرا
پيک وحی فرمان داده بود که پيامبر ( ص ) بايد رسالتش را به اتمام ( 9 )برساند .
پس از نماز ظهر پيامبر ( ص ) بر بالای منبری از جهاز شتران رفت و فرمود :
" ای مردم ! نزديک است که من دعوت حق را لبيک گويم و از ميان
شما بروم درباره من چه فکر مي کنيد ؟ "
مردم گفتند : " گواهی مي دهيم که تو آيين خدا را تبليغ مي کردی "
پيامبر فرمود : " آيا شما گواهی نمي دهيد که جز خدای يگانه ، خدايی نيست
و محمد بنده خدا و پيامبر اوست ؟ "
مردم گفتند : " آری ، گواهی مي دهيم . "
سپس پيامبر ( ص ) دست حضرت علی ( ع ) را بالا گرفت و فرمود :
" ای مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کيست ؟ "
مردم گفتند : " خداوند و پيامبر او بهتر مي دانند . "
سپس پيامبر فرموند :
" ای مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم ، علی هم مولا و رهبر اوست . "
و اين جمله را سه بار تکرار فرمودند .
بعد مردم اين انتخاب را به حضرت علی ( ع ) تبريک گفتند و با وی بيعت
نمودند .
حضرت علی ( ع ) بعد از رحلت رسول اکرم ( ص )
پس از رحلت رسول اکرم ( ص ) به علت شرايط خاصی که بوجود آمده بود ،حضرت علی ( ع ) از صحنه اجتماع کناره گرفت و سکوت اختيار کرد.
نه در جهادی شرکت مي کرد و نه در اجتماع به طور رسمی سخن مي گفت . شمشير در نيام کرد و به وظايف فردی و سازندگی افراد مي پرداخت .
فعاليتهای امام در اين دوران به طور خلاصه اينگونه است :
1 - عبادت خدا آنهم در شان حضرت علی ( ع )
2 - تفسير قرآن و حل مسائل دينی و فتوای حکم حوادثی که در طول 23سال
زندگی پيامبر ( ص ) مشابه نداشت .
3 - پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل و شهرهای ديگر .
4 - بيان حکم بسياری از رويدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت .
5 - حل مسائل هنگامی که دستگاه خلافت در مسائل سياسی و پاره ای از مشکلات
با بن بست روبرو مي شد .
6 - تربيت و پرورش گروهی که از ضمير پاک و روح آماده ، برای سير و سلوک
برخوردار هستند .
7 - کار و کوشش برای تامين زندگی بسياری از بينوايان و درماندگان تا آنجا
که با دست خويش باغ احداث مي کرد و قنات استخراج مي نمود و سپس آنها را
در راه خدا وقف مي نمود .
در زمان خلافت حضرت علی ( ع ) جنگهای فراوانی رخ داد از جمله صفين ، جمل و نهروان که هر يک پيامدهای خاصی به دنبال داشت .
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی ، و برک بن عبدالله تميمی و عمروبن بکر تميمی در يکی از شبها
گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونريزي ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود ياد کردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند که
باعث اين خونريزی و برادرکشی حضرت علی ( ع ) و معاويه و عمروعاص است . و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند ، مسلمانان تکليف خود را
خواهنددانست . سپس با هم پيمان بستند که هر يک از آنان متعهد کشتن يکی از سه نفر گردد .
ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرت علی ( ع ) در خانه دخترش
مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتی موضوع را با دخترش در ميان نهاد ، ام کلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستيد .
حضرت علی ( ع ) فرمود : از قضای الهی نمي توان گريخت . آنگاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که اين دو بيت را زمزمه مي کرد عازم مسجد شد .
کمر خود را برای مرگ محکم ببند ، زيرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد .
و از مرگ ، آنگاه که به سرای تو درآيد ( 10 ) . جزع و فرياد مکن
ابن ملجم ، در حالی که حضرت علی ( ع ) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک خون از سر حضرتش در محراب جاری شد و محاسن ( 11 ) آن حضرت وارد ساخت .
شريفش را رنگين کرد . در اين حال آن حضرت فرمود : " فزت و رب الکعبه " به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آيه 55سوره
طه را تلاوت فرمود :
" شما را از خاک آفريديم و در آن بازتان مي گردانيم و بار ديگر از آن
( 12 ) بيرونتان مي آوريم .
حضرت علی ( ع ) در واپسين لحظات زندگی نيز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنين وصيت فرمود :
" شما را به پرهيزکاری سفارش مي کنم و به اينکه کارهای خود را منظم کنيد و اينکه همواره در فکر اصلاح بين مسلمانان باشيد .
يتيمان را فراموش نکنيد ، حقوق همسايگان را مراعات کنيد . قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهيد .
نماز را بسيار گرامی بداريد که ستون دين شماست . حضرت علی ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسيد و در نجف اشرف به خاک
سپرده شد ، و مزارش ميعادگاه عاشقان حق و حقيقت شد .
- سوره احزاب ، آيه 21. ( 1 )
- فروغ ولايت ، ص 35( کشف الغمه ، ج 1 ، ص 90) . ( 2 )
- آفتاب ولايت ، ص 19( الخرائج و الجرائح ، ج 1 ، ص 171، ش 1 ) . ( 3 )
- آفتاب ولايت ، ص 19( بحارالانوار ، ج 35، ص 18) . ( 4 )
- فروغ ولايت ، ص 37( سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 236) . ( 5 )
- فروغ ولايت ، ص 38 ( 6 )
- آفتاب ولايت ، ص 131( سوره بقره ، آيه 148) . ( 7 )
- فروغ ولايت ، ص 86( مستدرک حاکم ، ج 3 ، ص 14، استيعاب ، ج 3 ، ( 8 )
ص 35)
- فروغ ولايت ، ص 141( سوره مائده ، آيه 67) ( 9 )
- فروغ ولايت ، ص 697 ( 10 )
- فروغ ولايت ، ص 697( بحارالانوار ، نقل از مالی ، ج 9 ، ص 650) ( 11)
- فروغ ولايت ، ص 697 ( 12 )
نماز جمعه علی (ع) در روز غدیر
اهمیت اعتقادى موضوع
در روزى از روزهاى خلافت امام علی(ع)، جمعه و عید غدیر (18 ماه ذی حجه) به یك روز افتاده بود. امام در آن روز خطبه اى عجیب خواند و توحیدى شگفت گفت. این خطبه (سخنرانی) را مآخذ چندى نقل كرده اند. من در اینجا ترجمه آن را به جوانان پرشور پارسى زبان ارمغان مى كنم (1).
البته در ترجمه، همه بلاغت و جاذبه و رونق و آهنگ كلمات آن محفوظ نمى ماند. امید كه روزى این مواریث عظیم و زندگى آفرین به همهْ زبانها گردانیده شود و بشریت به عمق این تعلیم و محبت و پیمان و پاكى و جهاد و اعتقاد برسد.
امام در آن روز، پنج ساعت از آفتاب بالا آمده، به منبر بر آمد. در آغاز، خداى را ستایش كرد, آنگونه كه چونان ستایشی، از آن پیش، كس نشنیده بود. و ثنایى گفت خداوند را كه دیگران بدانسان نیارسته بودند ثنا گفتن.
از این خطبه آنچه در خاطر روایان ماند اینست:
خداوند را سپاس، كه سپاس را در عین بى نیازى از سپاسگزاران، وسیله اى ساخت براى اذعان خلق به پروردگارى او، و سببى افزونى رحمت را، و راهى روشن، آن كس را، كه فضل بیشتر او را خواهان باشد.
من گواهى مى دهم كه جز اللّه، معبودى نیست.
اوست یگانه و بى انباز. و نیز گواهى میدهم كه محمد بنده اوست و فرستاده او. در ازل، به علم خویش، او را از میان خلقها همه برگزید و در میان پیامبران نیز مرتبهاى والایش بخشید، تا از سوى خداوند امر و نهى كند. خداوند در رساندن احكام خود، محمد را به جاى خویش قرار داد. زیرا خداوند خود به چشمها دیده نشود، و به خاطرها در نگنجد، و در لایه هاى پیچیده گمان ها و پندارهاى انسان جاى نگیرد. آرى خدایى نیست جز همان اللّه ملك جبار.
خداوند اعتراف به نبوّت محمد را با اعتراف به الهیّت خود مقرون ساخت و او را به چنان اكرامى ویژه كرد كه یكى دیگر از خلق بدان پایه نخواهد رسید. محمد نیز شایسته این ویژگى و عنایت بود، چه او خود را ویژه خداوند كرد بود و ربیب خدا بود. آرى آن كس كه هر لحظه به گونه اى باشد به این ویژگى نرسد، و آن دل كه دستخوش هر گمانى گردد به مرتبه محبت حق نایل آمدن نتواند.
خداوند فرمود كه بر او درود فرستیم (2)، تا گرامیداشت بیشتر او باشد، و هم سببى كه درخواست درود فرستند به اجابت رسد (3). اكنون خداى بر او درود فرستد و او را از این بیش تكریم كند و تشریف بخشد و بزرگ افزاید، تا آنجا كه عظمتش پایان یافتن نشناسد و تا جاودان هماره بر جاى باشد.
آنكه خداوند، پس از محمد، از میان خلق، تنى چند را ویژه خویش ساخت. (4) این ویژگان را در پرتو اعتلاى محمد اعتلا بخشید، و رتبت محمد بدیشان سپرد. تا داعیانى باشند راستین كه خلق را به سوى خداى خوانند و مردمان را خداشناسى آموزند. از این دسته، در هر قرنى و زمانى، كس هست. خداوند اینان را در ازال بیافرید، به صورت انوارى زبان، به ستایش او گشوده، و شكر و تمجید او در دلشان افتاده. آنگاه ایشان را حجتهاى خویش كرد بر هر كس كه به ربوبیت خدا خستو است و به عبودیت خویش معترف.
خداوند، این ویژگان را به هنگام آفرینش دیگر آفریده ها حاضر داشت، و تا آنجا كه خود خواست، كار را به ایشان سپرد (5) و ایشان را ترجمان خواست و مشیت خویش قرار داد و زبان اراده خود ساخت. اما با اینهمه، ایشان بندگان اویند، بندگانى كه بى دستور او سخن نگویند و همواره به فرمان او روند. خداوند خود چگونگى و احوال ایشان را نیك میداند. ایشان براى كس آمرزش نخواهند مگر آن را كه خداى پسندد. هیچگاه دل از بیم خداى فارغ ندارند. همى احكام او را به جاى آرند و سنت الهى را پیروى كنند. از حدود خدایى در نگذرند و او را فرمان برند. خداوند (گذشته از این راهنمایان, از جهت دیگر نیز) خلق را در تاریكى و بیراهى نهشت و نابینا و ناشنوا رها نكرد، چرا كه به آنان عقل داد. آن را در وجودشان بیامیخت و در كالبدشان بنهاد و در جانشان استوار ساخت. نیروى حواس را خدمتگار عقل كرد و در گوش و چشم و درون جاى داد. بدینسان حجت را گریبانگیر همه كرد و راه روشن را به همه نمود. او با قدرت خویش به مردمان زبان گویا داد، تا یافته هاى حس و اندیشه را باز توانند گفت. پس از این باید بگویم، اى جماعت مومنان! خداى ـ عزوجل ـ در این روز براى شما دو عید فراهم كرد، دو عید بزگر سترگ، كه یكى ازاین دو جز به آن دیگرى استوار نتواند بود. اینچنین كرد تا نیكى را در حقتان به امام رساند و از راه درست آگاهتان كند، و در پس روشندلانیتان برد از پرتو هدایت او فروغ یافته و راهسپارتان سازد به راه روشن دین خود, و فراوان بر سرتان ریزى از نعتمهاى خویش.
بدین روی، جمعه را روز اجتماع قرار داد و همه را به شركت كردن در آن فرا خواند، تا آنچه در روزهاى هفته كردهاید تطهیر پذیرد و كژى و كاستىهایى كه در كار و كسبتان روا داشته اید, جمعه به جمعه، به هنجار آید و تصحیح شود. هم در این روز است یاد كرد مومنان یكدیگر را و هم پدیدار شدن بیم پرهیزگاران از خداوند. و در این روز است كه خداوند پاداش كردار نیكوكاران را چندین برابر دیگر روزها دهد. اما كار به اینجا تمام نشود، مگر آنكه هر چه را فرموده است به جاى آرید و از آنچه نهى كرده است دست بكشید و براى كارهایى كه به تاكید امر كرده است فروتنانه كمر اطاعت بندید.
اكنون بدانید كه اعتقاد به توحید پذیرفته نیست مگر با اعتراف به نبوت محمد (ص). و هیچ اعتقادى و عملى قبول نیست مگر با قبول ولایت و سرپرستى آن كس كه خداوند خود او را ولى و سرپرست قرار داده است. و آیین طاعت خدا بهنجار نخواهد بود مگر چنگ در زنید به توفیق و نگهداشت خدایی, و نگهداشت آنان كه اهل ولایت اویند. یعنى كسانى كه در روز دور (غدیر) (6) درباره آنان آیت فرستاد و اراده خویش را در حق بندگان خاص و گزیدگان خود اظهار داشت. و پیامبر را فرمود تا ابلاغ كند و گمراهان و منافقان را به چیزى نشمرد. و خود ضمانت كرد كه او را از بد ایشان نگاه دارد.
بدین گونه و با اشاره (به نگهداشت پیامبراز بد بداندیشان) درون آنان را كه به ریب اندر بودند نمایان ساخت و از بطن آن كسان كه راه ارتداد مىسپردند پرده افكند. اینجا بود كه هم مومن و هم منافق آنچه را باید بدانند دانستند. سپس آن كس كه بى پروا بود و لاابالی از حق روى گردانید. و آن كس كه پا بر جاى بود و استوار بر پذیرفتن حق پاى فشرد. و اینجا بود كه جهالت پیشگى منافقان و خیره سرى نابفرمانان فزونى گرفت. و بس داندان بر دندان فشردند و دست بر دست زدند. یكى سخنى گفت. یكى بانگى كرد. و آن كس كه نابفرمانى پیشه ساخته بود بر همان سر بایستاد. و در این میان گروهى نیز اعتراف كردند اما نه از ته دل و نه از سرایمان چنانكه گروهى دیگر اعتراف كردند هم به زبان و هم از جان .بدین سان خداوند دین خویش را كامل كرد. و با كامل كردن دین, چشم پیامبر و مومنان و تابعان او را روشن ساخت.
خداوند اعتراف به نبوّت محمد را با اعتراف به الهیّت خود مقرون ساخت و او را به چنان اكرامى ویژه كرد كه یكى دیگر از خلق بدان پایه نخواهد رسید. محمد نیز شایسته این ویژگى و عنایت بود، چه او خود را ویژه خداوند كرد بود و ربیب خدا بود. آرى آن كس كه هر لحظه به گونه اى باشد به این ویژگى نرسد، و آن دل كه دستخوش هر گمانى گردد به مرتبه محبت حق نایل آمدن نتواند.
و این همان (واقعه غدیر) بود كه بر خیتان خود شاهد آن بو دید و به برخى دیگرتان خبر آن رسید. و بدین واقعه آن وعده نیكوى خداوند به شكیبایان در پیوست. و پرداخته هاى فرعون و هامان و قارون و سپاه اینان و تختگاهشان را تباه و ویران كرد. اما گروهى گمراه برجاى ماندنده در تباه ساختن كار مردمان هیچ فرد نگذارند. اینان را نیز خداوند در همان جایگاه هاى خود فرو خواهد گرفت و آثارشان را نابود خواهد ساخت و نشانه هایشان را محو خواهد كرد و از آن پس دلهاشان را از دریغ و درد خواهد آكند. و به گروهى ملحقشان خواهد فرمود, كه دستان ایشان بازهشت و كالبد ایشان نیرومند ساخت و تواناییشان داد تا بدانجا كه (به سوء اختیار و سوء استفاده از مواهب الهی) دین خدا را دگرگون كردند و احكام او را باژگونه ساختند. و بس زودا ـ اما به هنگام ـ خداوند بر دشمنان خویش پیروز گردد. و خدا لطیف است و خبیر.
(لازم نبود این اندازه سخن گویم, چه) اندكتر ازاین نیز ابلاغ را بسنده بود. اكنون اى مردمان, مشمول رحكمت خداى باشید! در آنچه خداوند شما را بدان فرا خوانده و ترغیب كرده است یكى بیندیشید, و به سوى دین او روى آورید و راه او بسپرید. راه هاى پراكنده دیگر در پیش مگرید تا از راه خدا باز نمانید.
همانا امروز, روزى بس بزرگ است.
در این روز گشایش در رسید و در این روز منزلت آن كسان كه شایسته بودند بلند گرفت و برهان خدا روشن گشت.
سفارش حضرت علی علیه السلام به مردمداری
امام علی علیهالسلام در تمام نامهها، فرمانداران و استانداران خود را نسبت به حقوق اجتماعی مردم، و باز پس گرفتن حق محرومان از ستمکاری سفارش میکرد.
و از نظر اخلاق اجتماعی، مسئولان نظام را به مردمداری، ابراز محبت و لطف نسبت به رعیت و مردم دستور میداد.
به مالک اشتر نوشت:
اخلاق رهبری (روش برخورد با مردم)
«و اشعر قَلبکَ الرّحمةَ للرّعیّة، و المحبة لَهم، و اللُطف بهم، ولا تَکوننَّ عَلیهم سَبُعاً ضاریاً تَغتنمُ اَکلهُم، فانّهم صِنفانِ: اِمّا اخٌ لکَ فی الدّینِ، او نَظیرٌ لک فی الخَلقِ، یَفرطُ مِنهمُ الزّلل، و تَعرِضُ لهُمُ العِللُ، و یوتی علی ایدیهم فی العَمدِ و الخَطا، فَاعطهِم مِن عَفوکَ و صَفحِکَ مِثلَ الّذی تُحبُّ و تَرضی اَن یُعطیکَ اللهُ مِن عَفوهِ و صَفحهِ.
فَانّکَ فَوقَهُم، و وآلی الامرِ علیکَ فَوقلکَ، و اللهُ فَوقُ مَن وَلّاکَ! و قَد استَکفاکَ اَمرَهُم، وَ ابتلاکَ بِهم.
«مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش.
مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو دستهاند، دستهای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش میباشند، اگر گناهی از آنان سر میزند، یا علتهایی بر آنان عارض میشود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهی مرتکب میگردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آنگونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.
همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداری مصر داد والاتر است، که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسیله آزمون تو قرار داده است.»(1)
حضرت امیرالمومنین علی علیهالسلام در نامه 27 به محمد بن ابی بکر، شیوههای مردمداری و رعایت حقوق اجتماعی انسانها را اینگونه تذکر میدهد:
اخلاق اجتماعی
«فاخفض لهم جناحک، و الن لهم جانبک، وابسط لهم وجهک، و آس بینهم فی اللّحظة و النّظرة، حتّی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم، و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم، فان الله تعالی یسائلکم معشر عباده عن الصّغیرة من اعمالکم و الکبیرة، و الظاهرة و المستورة، فان یعذب فانتم اظلم، و ان یعف فهو اکرم؛ «با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشادهرو و خندان باش، در نگاههایت، و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوی رفتار کن، تا بزرگان در ستمکاری تو طمع نکنند، و ناتوانها در عدالت تو مایوس نگردند، زیرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ، آشکار و پنهان پرسش میکند، اگر کیفر دهد شما استحقاق بیش از آن را دارید، و اگر ببخشد از بزرگواری اوست.»( 2)
پینوشتها:
1- نامه 53/8 نهجالبلاغه معجم المفهرس مولف، که برخی از اسناد آن به این شرح است:
- تحف العقول، ص 126: ابن شعبه حرانی (متوفای 380هـ)
- دعائم الاسلام، ج 1 ص 350: قاضی نعمان (متوفای 362هـ)
- نهایة الارب، ج 6 ص 19: نوبری شافعی (متوفای 732هـ)
- فهرست نجاشی، ص 7: نجاشی (متوفای 450هـ)
- فهرست، ص 37: شیخ طوسی (متوفای 460 هـ)
- تاریخ دمشق، ج 3، ص 289، ح 1311 و 1314: ابن عساکر شافعی (متوفای 573 هـ)
- بحارالانوار، ج 17، ص 68 و ج 72 ص 96: مجلسی (متوفای 1110 هـ)
2- نامه 27 نهجالبلاغه معجم المفهرس مولف، که برخی از اسناد آن به این شرح است:
- کتاب الغرات، ج 1، صص 230 و 223 و 235 و 249: ابن هلال ثقفی (متوفای 283هـ)
- تحف العقول، ص 176 و 177: ابن شعبه حرانی (متوفای 380 هـ)
- کتاب مجالس، ص 260م 31، ح 3: شیخ مفید (متوفای 413 هـ)
- کتاب امالی، ص 24- 25 م اول ح 31/31: شیخ طوسی (متوفای 460 هـ)
- بشارة المصطفی، ص 44: طبری شافعی (متوفای 553 هـ)
- مجموعه ورام، ص 19 و 497: شیخ ورام (متوفای 605 هـ)
- تاریخ طبری، ج 3، ص 556، سنه 36: طبری شافعی (متوفای 310 هـ)
علي آن شير خدا

علي آن شير خدا شاه عرب الفتي داشت با اين دل شب
شب ز اسرار علي، آگاه است دل شب محرم سرّ الله است
شب علي ديد به نزديکي ديد گر چه او نيز به تاريکي ديد
شاه را ديد به نوشيني خواب روي بر سينه ديوار خراب
قلعهباني که به قصر افلاک سر دهد ناله زنداني خاک
اشكباري که چو شمع بيزار ميفشاند زر و ميگريد زار
دردمندي که چو لب بگشايد در و ديوار به زنهار آيد
کلماتش چو در آويزه گوش مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سينه آفاق شکافت چشم بيدار علي خفته نيافت
روزهداري که به مُهر اسحار بشکند نان جوين افطار
ناشناسي که به تاريکي شب ميبرد نان يتيمان عرب
تا نشد پردگي آن سرّ جلي نشد افشا که علي بود علي
شاهبازي که به بال پر راز ميکند در ابديت پرواز
شهسواري که به برق شمشير در دل شب بشکافد دل شير
عشقبازي که هم آغوش خطر خفت در خوابگه پيغمبر
آن دم صبح قيامت تأثير حلقه در شد از او دامنگير
دست در دامن مولا زد در که علي بگذرد از ما مگذر
شال ميبست و ندايي مبهم که کمربند شهادت را محکم
پيشوايي که ز شوق ديدار ميکند قاتل خود را بيدار
ماه محراب عبوديت حق سر به محراب عبادت منشق
ميزند پس، لب او کاسه شير ميکند چشم اشارت به اسير
چه اسيري که همان قاتل اوست تو خدايي مگر اي دشمن دوست
در جهان اين همه شر و همه شر ها علي بشر کيف بشر
کفن از گريه غسال خجل پيرهن از رخ وصال خجل
"محمدحسين شهريار"