دنيا مؤنث «ادني»، از «دنيء» و «دنائت» به معني پست تر و ناچيزتر (در مقايسه با زندگي آخرت) يا از «دنو» به معني نزديکتر (در مقايسه با زندگي آخرت) است.[1]
حب دنيا منشا همه خطاها معرفي شده است.[2]
حب دنيا اعم از حب مال، مقام، تفوق طلبي، برتري جويي، تن پروري، انتقام جويي و مانند اينها، گاه چنان طوفاني در روح انسان ايجاد مي کند که موجب مي شود انسان حيات دنيا را بر آخرت مقدم دارد.[3]
اما بايد توجه داشت که در بيان قرآن و روايات، دنيا به دو قسم تقسيم شده است: دنياي مذموم و دنيا ممدوح.
قرآن در آيات متعددي، زندگي دنيا را عامل غرور و فريب مي داند و به انسان هشدار مي دهد تا متاع و زرق و برق هاي فريبنده اين جهان او را غافل نکند.[4] گاه زندگي دنيا به «لعب و لهو» توصيف شده است.[5]
همچنين در فرهنگ قرآن، از عوامل مهم فريب انسان، آرزوهاي دنيايي و طولاني مربوط به زندگي مادي اوست.[6] در جايي ديگر قرآن، دنيا را به عنوان متاع قليل معرفي مي کند.[7]
در اغلب مواردي که در کلام معصومان (ع)، سخن از دنيا به ميان آمده، انسان ها را از فريب آن بر حذر داشته اند، چنانکه امير بيان علي (ع) فرموده اند: «از دنيا حذر کنيد که دنيا بي وفا و پر مکر و فريب است، بخشنده اي خسيس و پوشاننده اي برهنه کننده است».[8] رسول خدا (ص) نيز در کلامي پر معنا فرمودند: «اگر آنچه من از دنيا مي دانم شما نيز بدانيد، جانهايتان از فريب آن ايمن مي شود».[9]
مشابه اين عبارات در کلام معصومين (ع) بسيار است که به تبيين دنياي مذموم و ناپسند اشاره دارند. دنيايي که صاحبانش آن را براي خودش بخواهند و نگاه استقلالي به آن داشته باشند. قطعاً براي صاحبان اين نگاه انفاق؛ خسارت، زيان و کم شدن است و گذشت و ايثار بي معناست. حضرت امام صادق (ع) چه زيبا و رسا دنياي مذموم را به تصوير کشيده اند: «دنيا به منزله ي تصويري است که سر آن تکبر، چشمش حرص و آزمندي، گوشش طمع، زبانش ريا، دستش ، پايش خودپسندي، قلبش غفلت، رنگش فنا و حاصلش نابودي است».[10]
اما اگر اين مواهب مادي و در اصطلاح فرصت هاي دنيايي، با بصيرت و اراده ي دارنده ي آن، تغيير جهت داده و نردباني براي رسيدن به اهداف الهي گردند، سرمايه هايي مي شوند که خدا آنها را از مؤمنان مي خرد و بهشت جاودان و سعادت ابدي به آنها مي بخشد.[11] و [12] چنانکه حضرت علي (ع) فرموده اند: «دنيا براي رسيدن به آخرت آفريده شده، نه براي رسيدن به خود».[13]
دنيا سراي آزمايش است، معبر است نه مقر، وسيله است نه هدف (وسيله اي است براي تحصيل سرنوشت)، پلي است براي رسيدن به صراط قيامت و حضور در محضر رب العالمين و جاي خوف و نگراني و احساس خطر است نه جايگاه امنيت و قرارگاه و استراحتگاه. انسان قرآني اين حقيقت را از کلام قرآن و اهل بيت (ع) در مي يابد که زندگي دنيا بازيچه اي بيش نيست و زندگي حقيقي آخرت است.[14] اينگونه نگاه، يعني نگاه آلي نه استقلالي، ايثار و انفاق را بر انسان آسان مي کند ، در اين نگاه، نه تنها دنيا مذموم نيست، بلکه ممدوح است؛ «همانا دنيا سراي راستي براي راستگويان و خانه تندرستي براي دنياشناسان و خانه بي نيازي براي توشه گيران و خانه پند براي پندآموزان است. دنيا سجده گاه دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان الهي و فرودگاه وحي خدا و جايگاه تجارت دوستان خداست که در آن رحمت خدا را به دست آورده و بهشت را سود مي برند».[15]
علاوه بر آنچه گفته شد بايد افزود، رابطه ي برخورداري از دنيا و آخرت در کلام معصومين (ع) عکس هم است: اگر انسان از دنيا بهره برد، به همان ميزان از بهره هاي آخرت او کاسته مي شود . چنانکه امام صادق (ع) فرمودند: «آخرين پيامبري که وارد بهشت مي شود سليمان بن داود است، زيرا به او دنيا داده شد».[16] و نيز فرمودند: «هر که در دنيا بهره بيشتري برد اگر بهشتي باشد و به بهشت درآيد در آنجا بهره اش کم مي شود».[17]
براي خلاصي از حب دنيا ، بهترين و اثربخش ترين راه، اصلاح نفس و رسيدن به مقام بندگي و عبوديت خداوند است. اما راه اساسي اصلاح نفس و رسيدن به ملکات نفساني، طبق آموزه هاي قرآني، به کار گرفتن سلسله اي از علوم و معارف الهي و قرآني است چنانکه به قدري آگاه و بصير گردد که ديگر در نفس او جايي براي حب دنيا و رذايل اخلاقي باقي نماند،[18] به طوري نسبت به گناه و حب شهوات و آثار آن معرفت پيدا کند که نه تنها علاقه و دلبستگي به آنها نداشته باشد، بلکه حتي نزديکي به آنها را کراهت و ناپسند بشمارد. اما اهميت رسيدن به مقام بندگي و عبوديت خداوند در جهت ترک تعلقات دنيا و خلاصي از حب دنيا و شهوات آن را مي توان در حديث معروف بصري و از قول امام جعفر صادق (ع) جستجو کرد. آنجا که حضرت در پاسخ به پرسش حقيقت عبوديت چيست؟ فرمودند: سه چيز است: اول اينکه بنده براي خود درباره ي آنچه خداوند به او سپرده احساس مالکيت نکند، زيرا بندگان مالک چيزي نيستند... دوم اينکه براي خود بدون در نظر گرفتن خواست و اراده ي خدا تدبير و برنامه ريزي مستقلي نکند، سوم اينکه تمام دل مشغولي اش اوامر و نواهي خداوند باشد. نتيجه اش اين مي شود که اگر بنده اي خود را مالک چيزي نبيند، انفاق بر او در آنجاهايي که خداوند امر کرده آسان مي شود و اگر بنده تدبير خويش را به خدا بسپارد، مصيبت هاي دنيا بر او آسان مي شود و اگر دل مشغولي بنده اي اوامر و نواهي خدا باشد، ديگر مجالي پيدا نمي کند تا به جدال و کشمکش با مردم بپردازد. پس هرگاه خداوند بنده اي را با اين سه ويژگي گرامي داشت برخورد با دنيا و ابليس و مردم براي او سهل و آسان مي شود و ديگر دنيا را براي مال اندوزي و فخر فروشي نمي خواهد...»[19]
از طرفي نيز بايد دانست، هميشه براى علاج قطعى بيماريها به ريشه کن کردن اسباب آن بايد پرداخت و تا اسباب بيمارى ريشه کن نشود درمان ها سطحى و ناپايدار است و به تعبير ديگر جنبه مسکّن را دارد، براي رهايي و خلاصي از بيماري حب دنيا راه هاي بسياري توصيه شده است:
اول) انسان بايد خود را به خوبى بشناسد و بداند موجودى است آسيب پذير که فاصله ميان مرگ و زندگى او بسيار کم است، امروز سالم است و پر نشاط، فردا ممکن است گرفتار سخت ترين بيماريها يا اندوه بارترين مصايب گردد، امروز قوى و غنى و قدرتمند است، فردا ممکن است از ضعيف ترين و فقيرترين افراد باشد و نمونه هاى آن صفحات تاريخ بشريّت را پر کرده است. اين انديشه در او روحيه ي متعالي هجرت و جهاد را احيا مي کند؛ هجرت به معناي دوري از کانون هاي کفر و شرک و ظلم و گناه و نيز از عوامل و زمينه هاي گرايش به دنياپرستي، و جهاد به معناي آمادگي براي مبارزه و مقابله با مصاديق ظلم و فساد و بي عدالتي در دنيا، اين روحيات، انسان را متعالي و بي نياز از دنيا پرورش داده و در مسير مقابله با دنياي مذموم و کسب رضاي الهي تربيت مي کند.[20]
دوم) در ماهيت دنيا و آثار سوء حب دنيا تفکر نموده و درباره بى اعتبارى دنيا که «از نسيمى دفتر ايّام بر هم مى خورد» بيانديشيد، اين فرايند نتايج بسيار ارزشمند و زمينه هاي مبارکي را در جهت بيداري و پرهيز از دنياگرايي و نيز گرايش به معنويت و روحيه ي آخرت گرايي در انسان ايجاد مي کند که از جمله آنها است:
- انسان را به تقويت ايمان و عمل صالح و رعايت تقوا و تلاش براي خودسازي و تزکيه نفس که سرمايه نجات، خمير مايه سعادت و کليد درهاي بهشت محسوب مي شود رهنمون مي سازد.[21] در مسير تحقق اين هدف انسان با تنظيم برنامه اي دقيق براي مراقبه و محاسبه نفس با هواهاي نفساني و دام هاي شيطاني مقابله مي کند و با عزمي جدي درجهت رهايي از تعلقات دنيايي مي کوشد. به دنيا به عنوان هدف نگاه نمي کند ، بلکه دنيا را وسيله اي براي جلب رضوان و بهشت الهي قرار مي دهد از اينرو دلبسته و اسير دنيا نمي گردد.[22] و در نتيجه به اين حقيقت واصل مي شود که مهمترين آرامش براي انسان، آرامش روح و وجدان است که آن از طريق تقوا و توکّل بر پروردگار فراهم مى شود نه از طريق حرص و ولع و دنياپرستى! چنانکه قرآن در اينباره مي فرمايد: «هر کس پارسا و خدا ترس باشد خدا راه بيرون شدن از گناهان، بلا و حوادث سخت را بر او مي گشايد، و از جايي که گمان نمي برد به او روزي عطا مي کند و هر که در هر امر بر خدا توکل کند خدا او را کفايت خواهد کرد، که خدا امرش بر همه ي عالم نافذ و روان است و براي هر چيز قدر و اندازه اي مقرر داشته است.»[23] به عبارتي مي توان گفت؛ انسان پرهيزگار در هيچ کار و انديشه اي به بن بست نخواهد رسيد.[24]
- زمينه هايي را فراهم مي سازد که انسان با مطالعه در احوال اقوام گذشته به موقتي و فاني بودن دنيا و مال و ثروت آن، پي ببرد و عمرش را که سرمايه اي بدون بازگشت است به جاي تدارک آخرت و تهيه ي توشه ي تقوا به دلبستگي هاي کاذب و گذراي دنيا مشغول نسازد. چنانکه قرآن در همه ي مراحل زندگي دنيا از انسان خواسته تا درست بينديشد و ره توشه اخروي برگزيند. برخي آيات[25] اشاره به اين مطلب دارند که: آيا در روي زمين سير نکرده تا عاقبت پيشينيان آنان را بنگرند؟ شما مؤمنان اگر تعقل کنيد به خوبي خواهيد فهميد که سراي آخرت براي پارسايان و پرهيزگاران بسيار نيکوتر است.[26]،[27] امير بيان علي (ع) نيز در اين باره فرموده است: آيا در گذشتن پدران شما عبرت و پندي نيست؟ آيا نديديد که گذشتگان از شما باز نمي گردند؟و ...[28]
- و از همه مهمتر، انسان با ياد مرگ و معاد به اين حقيقت دست مي يابد که، دنيا موقت و گذرا و معاد محل بقاء و جاودانگي است. از اينرو هيچگاه دلبسته ي دنياي فاني نمي گردد. علي (ع) فرموده است: «خوشا به حال کسي که به ياد معاد باشد، براي حسابرسي قيامت کار کند، با قناعت زندگي کند و از خدا راضي باشد.»[29] ، يقينا کسي که به ياد مرگ و معاد باشد به اندک بهره مندي دنيا قانع و خشنود است. به عبارتي به اين حقيقت بينديشد که ما اعتقاد به معاد و سراى آخرت و حساب و کتاب الهى و پاداش کيفر اعمال داريم و اين جهان را منزلگاهى در مسير يک سفر طولانى مى دانيم و برنامه ما در اين جهان آماده شدن و اندوختن زاد و توشه است نه اقامتگاهى براى هميشه ماندن!
سوم) انديشه کند که حرص در اندوختن و ذخيره کردن اموال و برنامه ريزى براى رسيدن به آرزوها و آمال، هرگز مايه سعادت انسان نمى شود، بلکه دائماً او را به درد و رنج گرفتار مى سازد. از اينرو بايد صبر و استقامت که خميرمايه ي همه ي کارهاي مثبت و پايه اصلي هرگونه اطاعت و ترک معصيت و دنياي مذموم است و از جمله اسباب ورود در بهشت و رضوان الهي است،را پيشه سازد.[30] اين انديشه موجب مي گردد در امور زندگي قناعت پيشه نموده و به ضروريات زندگي اکتفا نمايد، به زندگي ساده ي فقرا و مردمي که در سطحي پايين تر هستند نگاه کرده و از اين طريق روح انفاق و کمک به مستمندان، را در خويش تقويت نمايد، زيرا انفاق، مانع دلبستگي به مال و مظاهر دنيا مي گردد. و احسان و نيکوکاري عامل مهمي در وارستگي از دنيا و از جمله اسباب ورود در کانون نعمت و رحمت الهي است.[31]
بعلاوه بايد افزود؛ همان گونه که در معالجه و درمان بيمارى هاى جسم و بدن به دکتر و پرهيز، و خوردن دارو و غيره احتياج است، در امراض روحى نيز مراجعه به طبيب اخلاق و استفاده از داروهاى معنوى ضرورى بنظر مي رسد . براي رسيدن به اين مقصود، يعني درمان اساسي حب دنيا، استکمال روح و سلوک الي الله، عمل به دستور العمل هاي اخلاقي علماي اخلاق و اولياء الله بسيار نافع و مؤثر است.